1,373 بازدید
پایان نامه سازمان تجارت جهانی و الحاق ایران مربوطه به صورت فایل ورد word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۹۶ صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود پایان نامه سازمان تجارت جهانی و الحاق ایران داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد
پیشگفتار ۱
فصل اول ۲
سازمان تجارت جهانی ۲
مقدمه ۲
مبانی نظری ۳
نظریه مرکانتیلیسم (سوداگری) ۳
نظریه مزیت مطلق آدام اسمیت ۴
نظریه مزیت نسبی ریکاردو ۴
نظریه هزینه فرصت ۵
نظریه مزیت نسبی هکشر و اوهلین ۶
نظریه مزیت نسبی لیندر ۷
آزمون تجربی لئونتیف ۷
موافقان و مخالفان جهانی سازی و کشورهای جهان سوم ۸
روند تاریخی تشکیل سازمان تجارت جهانی ۱۲
موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت (گات) ۱۵
اهداف تشکیل سازمان تجارت جهانی ۲۲
ساختار سازمان تجارت جهانی ۲۵
الحاق به سازمان تجارت جهانی ۲۸
رفتار ویژه با کشورهای در حال توسعه ۳۰
اتحادیههای تجاری منطقهای و سازمان تجارت جهانی ۳۱
موافقتنامههای سازمان تجارت جهانی ۳۱
فصل دوم ۳۳
ایران و سازمان تجارت جهانی ۳۳
مقدمه ۳۳
مذاکرات با اتحادیه اروپا ۳۴
الزامات کلی ایران در فرآیند الحاق ۳۵
قانون اساسی ۳۵
مقررات صادرات و واردات ۳۷
مقررات گمرکی ۳۹
مقررات ارزی ۴۰
قوانین مالیاتی ۴۰
کلیات الزامات ایران در فرایند الحاق ۴۱
موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت ۴۲
الزامات الحاق ایران نسبت به گات ۴۲
موافقتنامه تاسیس سازمان جهانی تجارت ۴۳
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه تأسیس ۴۳
دسترسی به بازار ۴۳
الزامات الحاق ایران در رابطه با دسترسی به بازار ۴۴
موافقتنامه کشاورزی ۴۴
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه کشاورزی ۴۵
موافقتنامه اقدامات بهداشتی و بهداشت نباتی ۴۵
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه بهداشتی ۴۶
موافقتنامه منسوجات و پوشاک ۴۷
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه نساجی ۴۸
موافقتنامه موانع فنی فرا راه تجارت ۴۸
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه موانع فنی تجارت ۴۹
موافقتنامه ضوابط سرمایه گذاری تجاری ۵۰
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه سرمایهگذاری ۵۲
موافقتنامه رویههای ضد دامپینگ ۵۳
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه ضددامپینگ ۵۴
موافقتنامه سوبسیدها و اقدامات جبرانی ۵۴
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه سوبسیدها ۵۷
سایر اقدامات حمایتی و اضطراری ۶۰
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه اقدامات حمایتی ۶۳
موافقتنامه ارزش گذاری گمرکی ۶۴
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه ارزشگذاری گمرکی ۶۵
موافقتنامه بازرسی پیش از حمل ۶۶
موافقتنامه قواعد مبدأ ۶۸
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه قواعد مبدأ ۷۰
موافقتنامه رویههای صدور مجوز ورود ۷۱
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه صدور مجوز ورود ۷۳
موافقتنامه عمومی تجارت خدمات ۷۵
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه تجارت خدمات ۷۷
موافقتنامه جنبههای تجاری حقوق مالکیت فکری ۷۷
الزامات الحاق ایران نسبت به موافقتنامه مالکیت حقوق فکری ۸۰
موافقتنامههای میان چند طرف ۸۱
موافقتنامه تجارت هواپیماهای غیرنظامی ۸۲
موافقتنامه خرید دولتی ۸۲
سرفصلهای آتی سازمان تجارت جهانی ۸۳
تجارت و محیط زیست ۸۴
موافقتنامه پیشنهادی چندجانبه سرمایهگذاری و تجارت ۸۴
تسهیل تجاری ۸۵
شفافیت خریدهای دولتی ۸۶
منابع و مآخذ ۸۸
امیدبخش اسفندیار، بیژن بیدآباد، اکبر کمیجانی، رفعتی، حکیمیان و همکاران. بررسی آثار عضویت جمهوری اسلامی ایران در سازمان جهانی تجارت بر بخش صنعت، سازمان مدیریت صنعتی، وزارت صنایع، دی ۱۳۷۵٫
امید بخش اسفندیار و مسعود طارم سری، آشنایی با موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت (گات) و بررسی تبعات الحاق ایران به آن، موسسه مطالعات پژوهشهای بازرگانی، آذر ۱۳۷۲٫
بیدآباد، بیژن. آثار کمّی الحاق ایران به سازمان تجارت جهانی در بخش صنعت، ۱۳۸۲، تهران.
بیدآباد، بیژن. موانع غیرتعرفهای در سازمان جهانی تجارت و حذف از بازرگانی خارجی ایران، ۱۳۸۱٫
بیدآباد، بیژن. مسائل سیاستگذاریهای کلان اقتصادی در ایران، مجموعه ۴۰ مقاله، منتشر شده در:
کمیجانی، اکبر (۱۳۷۴) تحلیلی پیرامون تجارت تجربه عملی پیوستن برخی از کشورها به سازمان تجارت جهانی و آثار اقتصادی الحاق ایران به آن. معاونت امور اقتصادی. وزارت امور اقتصادی و دارائی.
محمد جواد ایروانی، مترجم (۱۳۸۱). تجارت در آینده سال. درآمدی بر سازمان تجارت جهانی. موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی.
دبیرخانه آنکتاد (۱۳۸۱) چگونگی الحاق به سازمان تجارت جهانی. ترجمه: ابوالقاسم بینات، حامد روحانی، محمد حسن زارع احمدآبادی، علی زاهدطلبان، امیر هوشنگ فتحی زاده، موسی موسوی زنوز. نمایندگی تام الاختیار تجاری ایران.
لایحه برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران ۸۸-۱۳۸۴٫ سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور.
یحیی فتحی (۱۳۸۱). وضعیت تجارت خارجی ایران در چارچوب مقررات سازمان تجارت جهانی. از سری مقالات پژوهشی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی ایران.
خبرنامه رویدادها و تحولات سازمان تجارت جهانی (۱۳۸۳). سال هشتم شماره (۵۸) اردیبهشت.
شیرودی عبدالحسین (۱۳۷۸) سازمان تجارت جهانی اهداف، مبانی و ساختار. مجله مجتمع آموزش عالی قم، سال اول شماره چهارم زمستان.
شیرودی عبدالحسین (۱۳۷۹) سازمان تجارت جهانی و تأثیر آن بر مقررات داخلی. مجله مجتمع آموزش عالی قم، سال دوم شماره پنجم، بهار.
الیاسی، حمید (۲۰۰۲). ایران و عضویت در سازمان تجارت جهانی بازرگانی با یک بحث انتقادی، JIRA April 2002 . ترجمه خیرخواهان، اطلاعات سیاسی – اقتصادی ۱۷۸ – ۱۷۷٫
حقی، محمد علی، آشنایی با سازمان تجارت جهانی. نشریه صنایع نساجی ۲۳۵٫
سالواتوره. اقتصاد بینالملل.
علی رشیدی (۱۳۷۴) طرز پیوستن به سازمان تجارت جهانی. نشریه اتاق بازرگانی شماره ۴٫ مه لقا اترک، شهیندخت خوارزمی و همکاران. بررسی آثار احتمالی پذیرش ایران در سازمان تجارت جهانی (WTO) بر سیستم بانکی کشور و ارائه پیشنهادات کلی جهت مذاکرات آتی ایران در این سازمان (مطالعه موردی بانکهای تجاری). مدیرساز، سال چهارم شماره ۴٫
بیژن تفرشیان (۱۳۸۰). ایران و سازمان تجارت جهانی، نشریه داخلی بانک ملی، سازمان اداره خارجه.
خسرو عزیزی، ایران و سازمان تجارت جهانی، مجله اطلاعات سیاسی – اقتصادی. شماره ۱۷۶-۱۷۵٫
تاملی بر بحثهای نوین مربوط به عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی روزنامه اطلاعات ۱۹/۴/۸۲ .
سعید شرکوند (۱۳۷۹). پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی (الزامات، پیامدها و راه کارهای عملی). مجله دانش مدیریت سال سیزدهم شماره ۵۱ زمستان.
لیلا سرافراز. بررسی موانع قانونی پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی با نگرشی بر سیاستهای موجود. مجله سیاسی اقتصادی شماره ۱۷۸ – ۱۷۷٫
سازمان تجارت جهانی و ایران. ادیب، ۱۳۷۹٫ اصفهان.
دیولد هلد و آنتونی سکگر، جهانی شدن و مخالفان آن. ترجمه عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس.
مجموعه مقالات همایش جهانی اقتصاد موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی دفتر نمایندگی تامالاختیار تجاری ایران.
مجموعه مقالات اولین همایش سیاستهای بازرگانی و تجارت بینالملل موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی.
محتشم دولتشاهی ،طهماسب. اقتصاد بین الملل چاپ اول سال ۱۳۷۱٫
رحیمی بروجردی، علیرضا، تجارت بین الملل (تئوریها و سیاستها ) چاپ اول بهار ۱۳۷۴٫
پور مقیم، سید جواد ،تجارت بین الملل نظریهها و سیاستهای بازرگانی تابستان ۱۳۷۵٫
نوربخش، محمد، بررسی مزیت نسبی استان مازندران در امر صادرات محصولات، رساله کارشناسی ارشد ۱۳۷۵٫
فرزین، محمدرضا، بررسی ساختار حمایتی در برخی از صنایع ایران، دانشگاه علامه طباطبائی سال ۱۳۷۹٫
دومینیک سالواتوره، تجارت بین الملل ترجمه حمیدرضا ارباب چاپ اول فروردین ۱۳۷۶٫
در این کتاب به بررسی سازمان سازمان تجارت جهانی در ارتباط با ایران میپردازیم. موضوع اساسی ما در این کتاب این است که اگر ایران به سازمان تجارت جهانی ملحق شود الزاماً چه تحولاتی در ساختار اقتصادی و حقوقی ایران باید رخ دهد. لذا با مروری بر سازمان تجارت جهانی و ویژگیهای آن به شرح موافقتنامههای اصلی این سازمان میپردازیم و در این میان پس از مروری کلی بر الزامات ناشی از الحاق ایران به سازمان تجارت جهانی تکتک موافقتنامههای این سازمان را با شرایط فعلی ایران مقایسه میکنیم. مقایسات انجام شده کلی هستند و شامل همه جزئیات نمیشوند.
امید است که مورد استفاده خوانندگان قرار گیرد.
سازمان تجارت جهانی (World Trade Organization WTO) در سال ۱۹۹۵ شکل گرفت، این سازمان یکی از جوانترین سازمانهای بینالمللی و در حقیقت جانشین موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت (General Agreement on Tariff and Trade GATT) میباشد که پس از جنگ جهانی دوم تاسیس شده بود. بدین ترتیب میتوان گفت هر چند سازمان تجارت جهانی هنوز جوان است اما نظام تجارت چند جانبه که تحت گات شکل گرفت قدمتی پنجاه ساله دارد. طی پنحاه سال گذشته جهان شاهد رشدی چشمگیر در تجارت جهانی بوده است، بطوریکه صادرات کالا هر ساله به طور متوسط رشدی معادل ۶ درصد داشته و کل حجم تجارت در سال ۱۹۹۷، چهارده برابر سال ۱۹۵۰ بود که این روند رشد بیسابقهای داشته است.
نظام تجارت جهانی از طریق یک سری دور مذاکرات تجاری تحت موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت گات شکل گرفت نخستین دور مذاکرات اساساً در مورد کاهش تعرفهها بود لکن مذاکرات بعدی سایر زمینهها از قبیل معیارها و ضوابط غیرتعرفههای و ضوابط ضد دامپینگ (فروش زیر قیمت) را نیز در بر گرفت، از مهمترین دور مذاکرات که بین سالهای ۹۴ – ۱۹۸۶ بود و به دور اروگوئه معروف است منجر به تشکیل سازمان تجارت جهانی گردید. البته مذاکرات به این مرحله ختم نگردید و برخی از آنها بعد از پایان دور اروگوئه نیز ادامه یافت چنانچه در سال ۱۹۹۷ توافقاتی در زمینه خدمات ارتباطات راه دور حاصل شد که ۶۹ دولت در مورد برقراری معیارهای گسترده آزاد سازی فراتر از موافقتنامه دور اروگوئه در آن به توافق رسیدند.
در همان سال، چهل دولت با موفقییّت مذاکرات خود را در زمینه تجارت آزاد تولیدات فنآوری اطلاعات پایان بخشیدند و هفتاد عضو یک تعهدنامه انجام خدمات مالی را در زمینه پوشش بیش از ۹۵ درصد معاملات تجاری بانکها، بیمه و اطلاعات مالی و اوراق قرضه امضاء کردند. در سال ۲۰۰۰ مذاکرات جدید در زمینه خدمات و کشاورزی آغاز شد این دور مذاکرات وارد برنامههای وسیعتری در اجلاس توسعه دوحه (DDA) که در چهارمین کنفرانس وزیران سازمان تجارت جهانی در دوحه، قطر، در نوامبر ۲۰۰۱ بود گردید، بر اساس بیانیه دوحه، دور جدید مذاکرات که از آخر ژانویه ۲۰۰۲ آغاز شده است باید تا پایان ژانویه سال ۲۰۰۵ به پایان برسد. در دور دوحه مذاکرات و سایر کارهایی در زمینه محدودیتهای غیرتعرفهای کشاورزی، تجارت و محیط زیست، برخی مقررات سازمان تجارت جهانی از قبیل اعطای یارانه، قوانین ضد دامپینگ، سرمایهگذاری، سیاستهای رقابتی، تسهیلات تجاری، شفافیت در مقررات خریدهای دولتی، حقوق معنوی، مالکیت، و یک سری از مسائلی که تحت عنوان مشکلات کشورهای در حال توسعه در بکارگیری موافقتنامههای سازمان تجارت جهانی است، صحبت میگردد.
امروزه همه متفق القولند که تجارت در توسعه و رشد اقتصادی دارای اهمیتی انکار ناپذیر است. توجه ما به این موضوع به گونهای است که تجارت منجر به تقسیم بین المللی کار و تخصص در بین کشورها شده و زمینه افزایش ارتباطات را در جهان فراهم آورده است. نظریههای تجارت بینالملل از اهمیت بسزائی در این زمینه برخوردارند لذا در این بخش مروری بر نظریههای مهم در تجارت بینالملل میپردازیم.
اقتصاد بینالملل با روابط اقتصادی میان کشورها سروکار دارد وابستگی متقابل حاصل از این روابط از جهت رفاه اقتصادی اکثر کشورها اهمیت زیاد دارد. روابط اقتصادی میان کشورها با روابط اقتصادی میان بخشهای مختلف یک کشور تفاوت دارد و این امر سبب میشود تا مسائل متفاوتی بروز کند که نیاز به ابزارهای تحلیلی نسبتاً متفاوتی دارد. بدین ترتیب اقتصاد بینالملل به عنوان رشتهای متمایز و جدا از اقتصاد کاربردی درآمده است. اقتصاد بینالملل با مباحث چندی سروکار دارد که نظریه محض تجارت و نظریه سیاست بازرگانی از آن جمله است. نظریه محض تجارت به اساس تجارت و منافع حاصل از آن میپردازد و نظریه سیاست بازرگانی به دلایل مربوط به موانع جریان آزاد تجارت و نتایج حاصل از آن میپردازد.
نظریه سوداگری (Mercantalism) از جمله نظریات تجاری است که پایه تفکرات اقتصادی بین سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۷۰۰ میلادی را تشکیل میدهد. سوداگران (مرکانتالیستها) که از قرن شانزدهم تا اواسط قرن هیجدهم در ممالکی نظیر بریتانیا، اسپانیا، فرانسه و هلند نظریاتشان رواج داشت معتقد بودند که مهمترین راه برای آنکه کشوری ثروتمند و قدرتمند شود آن است که صادراتش بیش از وارداتش باشد و در نتیجه مابهالتفاوت با دریافت یک فلز قیمتی مانند طلا تسویه گردد در این رابطه قدرتمندتر شدن هر کشور را بر مبنای داشتن طلای بیشتر میدانستند از آنجائی که مقدار طلای موجود در هر لحظه از زمان ثابت بود لذا یک کشور خاص میتوانست به زیان سایر ممالک از تجارت بهرهمند گردد. از اینرو سوداگران از این عقیده حمایت میکردند که دولت باید صادرات را تشویق و واردات را محدود کند.
آدام اسمیت(Adam Smith) در سال ۱۷۷۶ در کتاب ثروت ملل فروض مکتب سوداگران را که ثروت یک کشور به میزان دارائی آن کشور (طلا و نقره) بستگی دارد و کشورها فقط به ضرر سایر کشورها میتوانند از تجارت سود ببرند را زیر سئوال برد. او عقیده داشت که تجارت آزاد بین کشورها باعث تقسیم کار شده و عوامل تولید کشورها بر تولید کالایی متمرکز خواهد شد که آن کالا در مقایسه با کالای سایر کشورها ارزانتر تولید شود در این صورت است که هر دو کشور از تجارت سود میبرند[۲]. او استدلال نمود که از طریق تجارت آزاد هر کشور میتواند در تولید کالایی تخصص پیدا کند که در آنها دارای مزیت مطلق است (یعنی آن کالا را با کارآیی بیشتر نسبت به کشورهای دیگر تولید کند) و کالایی را وارد کند که در آنها مزیت مطلق ندارد (یعنی دارای کارآیی لازم برای تولید آن نیست) بدین ترتیب با تخصص بهینه عوامل تولید در سطح جهان، تولید جهان افزایش مییابد و رفاه همه کشورها افزایش مییابد. از اینرو دیگر یک کشور به ضرر سایرین منتفع نگردیده و همه کشورها منتفع خواهند شد.
براساس نظر آدام اسمیت تجارت بین دو کشور تنها براساس اصل مزیت مطلق انجام میشود. وقتی یک کشور کالائی را با کارائی بیشتر نسبت به کشور دیگر تولید میکند (یا مزیت مطلق دارد) و کالای دوم را نسبت به کشور دیگر با کارائی کمتر تولید میکند (عدم مزیت مطلق دارد) در این صورت هر دو کشور با تخصص در تولید کالائی که در آن مزیت مطلق دارند و مبادله آن با یکدیگر منتفع میشوند[۳]. واضح است که نظریه مزیت مطلق فقط بخش کوچکی از اقتصاد را در بر میگیرد که مزیت مطلق در آن وجود دارد.
ریکاردو حدود ۴۰ سال بعد نظریه مزیت نسبی را ارائه نمود که بخش مهم تجارت جهانی را شامل میشود. سئوالی که آدام اسمیت نتوانست به آن جواب بدهد این بود که آیا تجارت بین کشورهایی که در تولید تمامی کالاها دارای مزیت مطلق هستند بر قرار میباشد یا خیر؟ در سال ۱۸۱۷ دیوید ریکاردو در جواب به این پرسش قانون مزیت نسبی را مطرح کرد. این نظریه بر پایه مفروضات زیر است:
۱٫ دو کشور دو کالا
۲٫ نظریه ارزش کار
۳٫ نیروی کار در یک کشور کاملاً متحرک و در سطح بینالمللی غیر متحرک
۴٫ رقابت کامل در بازار عوامل تولید و محصولات
۵٫ توزیع درآمد در یک کشور تحت تاثیر تجارت نیست
۶٫ تغییرات فنی صورت نمیگیرد
۷٫ هزینه تولید ثابت است
۸٫ هزینه حمل و نقل صفر است
۹٫ تجارت پایاپای وجود دارد.
بر طبق نظریه ریکاردو اگر کشوری در تولید هر کالا دارای مزیت مطلق باشد هنوز هم تجارت برای هر دو کشور سودآور خواهد بود زیرا که هر کشور در تولید کالایی تخصص مییابد که هزینه نسبی تولید آن در داخل کشور پایین تر باشد وکالایی را وارد مینماید که هزینه نسبی تولید آن در داخل نسبت به کالای دیگر بالاتر باشد. ریکاردو اظهار داشت حتی اگر کشوری در تولید هر دو کالا دارای مزیت مطلق در مقایسه با کشور دیگر نباشد باز داد و ستدی که حاوی منافع متقابل است میتواند بین هر دو طرف صورت بگیرد و کشوری که دارای کارآیی کمتری است باید در صدور و تولید کالایی تخصص پیدا کند که در آن مزیت مطلق کمتری ندارد. این همان کالایی است که آن کشور در تولید آن دارای مزیت نسبی[۴] است. از سوی دیگر باید کالایی را که مزیت مطلق بیشتری ندارد را وارد کند. این قانون که به قانون مزیت نسبی معروف است هنوز کماکان یکی از مشهورترین قوانین اقتصادی در تجارت بینالملل است.
با مروری گذرا بر فروض نظریه مزیت نسبی ریکاردو میتوان مشاهده نمود که چرا این فروض مورد نقد قرار گرفته است. زمانی که دیوید ریکاردو نظریه خود را مطرح نمود در اوایل قرن نوزدهم بود و در انگلستان نیروی کار مهمترین عامل تولید قلمداد میگردید که در اکثر کالاها نقش اساسی را برعهده داشت. در آن دوران اکثر کارگران مهارتهای تخصصی کمی داشتند بنابراین فرض نیروی کار همگن فرض درستی بود. اما با گذشت زمان این فروض به مرور نقض گردید. سرمایه در کنار نیروی کار از اهمیت قابل توجهی برخوردار گردید و نیروهای کار نیز برحسب مهارتها متمایز شدند. تکنولوژی با سرعت زیاد تغییر یافت، بطوری که واحدهای تولیدی با نوع تکنولوژی متفاوت از هم متمایز گردیدند. بازدهیهای فزاینده نسبت به مقیاس مشخصه برخی از صنایع شد و سرمایه و نیروی کار هر دو از تحرک جهانی برخوردار شدند[۵].
یکی از فروض این نظریه، ارزش کار است که بیان میدارد ارزش یا قیمت یک کالا از طریق مقدار کاری که در تولید آن کالا صرف شده است تعیین میگردد که امروزه این بخش از این نظریه مورد توجه اقتصاددانان نیست.
هابرلر (Haberlar) با ارایه نظریه هزینه فرصت در سال ۱۹۳۶ نظریه ارزش کار ریکاردو را از بن بست خارج نمود. طبق نظریه هزینه فرصت هابرلر، هزینه تولید یک کالا عبارت است از مقدار کالای دیگری که باید از تولید آن صرفنظر کرد تا منابع کافی برای تولید یک واحد اضافی از کالای اول فراهم شود. بر این اساس کشوری که دارای هزینه فرصت کمتری در تولید یک کالا است در تولید آن کالا مزیت نسبی دارد در اینجا این فرض که نیروی کار تنها عامل تولید است یا همگنی نیروی کار وجود ندارد و هزینه یا بهای یک کالا برابر با نیروی کاری نیست که در تولید آن به کار رفته است. کشوری که در آن هزینه فرصت از دست رفته یک کالا پائینتر باشد دارای مزیت نسبی در تولید آن نسبت به کالاهای دیگر است. بدین ترتیب نظریه هزینه فرصتهای از دست رفته بصورتی قابل قبول قانون مزیت نسبی را بیان میکند زیرا میپذیرد که یک سری از عوامل تولید غیر همگن معمولاً به نسبتهای مختلف با هم ترکیب میشوند تا محصولات متنوعی تولید کنند. همچنین امکان افزایش هزینه فرصتهای از دست رفته را در تولید بیشتر هر کالا قبول دارد. باین ترتیب قانون مزیت نسبی را میتوان بر حسب هزینه فرصتهای از دست رفته مختلف یا بر حسب اختلاف قیمت نسبی کالاها در کشورهای مختلف بیان کرد که اساس تجارت بین کشورها میباشد.
هابرلر از جمله نخستین افرادی است که بین تجارت خارجی و توسعه اقتصادی پیوند بر قرار میکند. منابع پویای تجارت بینالملل از نظر وی به شرح زیر است:
۱- منابع بینالملل ابزار مادی لازم را برای توسعه اقتصادی فراهم میآورد.
۲- تجارت آزاد مهمترین سیاست ضد انحصاری است.
۳- تجارت بینالملل وسیله انتشار اطلاعات و تکنولوژی است.
تجارت ماشین تحرک و جابجایی بینالمللی سرمایه از کشورهای توسعه یافته به کشورهای عقب مانده است[۶].
نظریه هزینه نسبی ریکاردو تا حدودی علت تحقق تجارت را توضیح میدهد اما بیانی از اینکه چرا نسبتهای هزینه نسبی برای کشورهای مختلف متفاوت است ندارد. این سئوال را هکشر و اوهلین [۷] جواب دادند و نظریه خود را بر اساس مفروضات زیر بنا کردند:
۱- دو کشور و دو کالا و دو عامل تولید وجود دارد.
۲- هر دو کشور از تکنولوژی یکسانی برخوردارند.
۳- بازده ثابت نسبت به مقیاس وجود دارد .[۸]
۴- وجود سلیقههای یکسان در هر دو کشور.
۵- وجود بازار رقابت کامل در بازار عوامل تولید و بازار کالاها.
۶- هزینه حمل و نقل وجود ندارد.
۷- تحرک کامل عوامل تولید در داخل و عدم تحرک در سطح بین المللی.
۸- قیمت کالاها برابر با هزینه نهایی آنهاست.
نظریه هکشر و اوهلین بر پایه مفروضات نظریه ریکاردو است ولی دارای یک فرض متعارف است. فرض اساسی در الگوی ریکاردو این بود که توابع تولید دو کشور برای کالاهای مشابه یکسان است ولی هکشر و اوهلین توابع تولید را در تمام کشورها مشابه میداند. این نظریه بر تفاوت بین کشورها در برخورداری از عوامل تولید و تفاوت بین کالاها در میزان استفاده از این عوامل تولید تأکید دارد و با توجه به فروض بالا بیان مینماید که هر کشوری کالایی را صادر میکند که در تولید آن نیاز به عوامل نسبتاً ارزان و فراوان دارد و متقابلاً کالایی را وارد میکند که در تولید آن نیاز به استفاده از عامل نسبتاً کمیاب و گران است لذا فراوانی نسبی عوامل بصورت قیمتهای عوامل داخلی نشان داده میشود و در تعیین مزیت نسبی یک کشور در تولید یک کالا وفور نسبی عوامل تولید نقش دارند[۹]. این نظریه در تعیین قیمت عوامل، بخش عرضه را بر تقاضا ترجیح میدهد، در صورتیکه اگر بخش تقاضا در تعیین قیمت عوامل در نظر گرفته شود این امکان وجود دارد که کشوری دارای نیروی کار بیشتر به صادرات کالاهای سرمایهبر بپردازد. این نظریه همچنین مطرح میکند که تجارت باعث حذف یا کاهش اختلاف در قیمت عوامل تولید میان کشورها میشود، البته این نظریه تا زمانی که ما با برگشتپذیری بازدهی عوامل تولید روبرو هستیم صادق میباشد و همچنین میتوان نشان داد که تجارت ممکن است بر هزینههای کاهنده نیز استوار باشد.
عوامل تولیدی که در بالا به آنها اشاره شد عبارتند از نیروی کار سرمایه و زمین. هر گروه به بسیاری گروههای فرعی نیز تقسیم میگردد مثل نیروی کار ساده، نیمه ماهر و ماهر و کارفرمایان همینطور سرمایه نقدی و غیرنقدی زمین هم از انواع مختلف زمینهای کشاورزی، صنعتی و معدنی و غیره که باز هم آنها را میتوان به اجزاء کوچکتر نیز تقسیم کرد. نظریه هکشر- اوهلین خود بر فروض خاصی استوار است که از آنجمله کشورها دارای سلیقه یکسانند، تکنولوژی مشابهی بکار میبرند و بازده به مقیاس تولید ثابتی دارند ولی از نظر استعداد عوامل تولید به میزان زیادی با یکدیگر تفاوت دارند. در صورتی که سلیقهها یا شرایط تقاضا مشابه باشند اختلاف در استعداد عوامل تولید منجر به تفاوت در قیمت نسبی عوامل تولید میان کشورهای میشود که به نوبه خود منجر به تفاوت در قیمت نسبی کالاها و تفاوت در تجارت میگردد. لذا در نظریه هکشر- اوهلین تفاوت بینالمللی در شرایط عرضه به تنهایی الگوی تجارت را تعیین میکند و طبق این نظریه هر کشور به صدور کالایی دست خواهد زد که عوامل تولید نسبتاً ارزان و فراوانی برای تولید آن در اختیار داشته باشد و کالایی را وارد میکند که در تولید آن مجبور است عوامل تولید نسبتاً گران و کمیاب را بکار ببرد. این نظریه به عنوان یک نتیجهگیری مهم اضافه میکند تحت شرایط شدیداً محدود کننده، تجارت موجب خواهد شد که اختلاف مطلق در قیمت عوامل تولید همه کشورها که قبل از تجارت مشاهده میشود از بین برود. با این حال تحت محدودیتهای کمتر و شرایط عادیتر، تجارت تفاوت قیمت مطلق عوامل تولید را که قبل از مبادله بوده کاهش میدهد ولی بطور کلی از بین نمیبرد. به هر صورت نظریه هکشر- اوهلین در مورد اینکه چگونه تجارت روی قیمت عوامل تولید و توزیع درآمد هر کشور اثر میگذارد مطالب سودمندی ارائه میدهد که اقتصاددانان کلاسیک راجع به آن صحبت نکرده بودند.
لیندر[۱۰] در سال ۱۹۶۱ نظریه فراوانی عوامل تولید را ارائه نمود. بر اساس این نظریه فراوانی عوامل تولید فقط در مورد کالاهای اولیه مصداق دارد و در مورد کالاهای صنعتی کاربردی ندارد. وی معتقد بود که یک کشور در ابتدا کالاهای خود را برای بازارهای وسیع داخلی تولید میکند، و این تولیدات شامل کالاهایی است که از طرف اکثر مردم تقاضا میشود و بعد از آن است که آن کشور تجربه لازم را برای صادرات آن کالاها به سایر کشورها حتی با وجود درآمد سرانه یکسان و نسبت یکسان سرمایه و نیروی کار بدست میآورد و شروع به تجارت با آن کشورها میکند. این نظریه بر خلاف نظریه هکشر و اوهلین است زیرا که آنها معتقد بودند که دو کشور با مشخصات فوق دارای هزینههای نسبی یکسانی هستند لذا حجم تجارت بر خلاف نظریه لیندر پایین است. نظریه لیندر فقط در کشور سوئد مورد تأیید واقع شد و از نظر کاربردی ضعیف است[۱۱].
پیشنهاد اصلی در تئوری هکشر و اوهلین این بود که کشوری کالایی را صادر کند که عامل تولید نسبتاً فراوانش را در تولید آن کالا بکار برد و محصولی را وارد کند که عامل تولید نسبتاً کمیابش را در تولید آن محصول بکار گیرد.
لئونتیف[۱۲] به کمک جدول داده – ستانده این نظریه را در کشور آمریکا به آزمون گذاشت و به این نتیجه رسید که کشور آمریکا که میبایست صادر کننده کالاهای سرمایهبر باشد صادر کننده کالاهای کاربر است. این نتیجه معمای لئونتیف[۱۳] شهرت یافت[۱۴]. لئونتیف علت این نتیجه گیری را سطح بالای آموزش نیروی کار و کارفرمایی برتر آمریکائیان میدانست. او اقتصاد آمریکا را نه با وفور سرمایه بلکه باوفور کار پرکیفیت (سرمایه انسانی) تعریف و مشخص نمود. البته بعدها اقتصاددانان گوناگونی از جمله پیتر کنن در صدد رفع این معما بر آمدند. علت این تناقض را بیشتر در مورد سرمایه انسانی یا نیروی کار متخصص در آمریکا میدانند.
تاکنون راجع به عوامل پویا در تجارت بینالملل صحبت نکردیم ولی میدانیم که هرگاه تکنولوژی تغییر کند پیشرفتهای تکنولوژیک بهرهوری عوامل تولید کشور را افزایش میدهد و با تاثیری که بر منحنی امکانات تولیدی میگذارد موجب افزایش عرضه عوامل تولید میگردد. ابداعات تکنولوژیک ممکن است به سه نوع اتفاق بیافتد در جهت صرفهجویی نیروی کار در کل اقتصاد، در جهت صرفهجویی سرمایه و یا کار و سرمایه با یکدیگر. حتی اگر سلیقه مردم هم بدون تغییر باقی بماند این امر موجب میشود رابطه مبادله، حجم تجارت و توزیع منافع حاصل از تجارت میان دو کشور تغییر پیدا کند. به طور مشخصتر اگر سلیقه مردم یک کشور از کالای وارداتی به سوی کالای صادراتی تغییر جهت دهد حجم تجارت تنزل یافته و رابطه مبادله کشور بهبود مییابد. عکس این وضعیت نیز ممکن است اتفاق بیافتد ولی با این وجود چون نقشه منحنی بیتفاوتی کشور در نتیجه سلیقه مردم تغییر میکند نمیتوانیم در مورد رفاه مردم آن کشور بررسی دقیقی نمائیم.
از زمان آدام اسمیت اقتصاددانان بر آثار مثبت تجارت آزاد بر نرخ رشد اقتصادی آگاه بودند. طبق نظریات اقتصادی تجارت آزاد به توزیع بهینه عوامل تولید و در نتیجه حداکثر رشد منجر میشود. در یک اقتصاد باز از آنجائیکه بنگاهها به بازارهای بزرگتری دسترسی دارند لذا انگیزه و امکان بیشتری در بکارگیری ابتکارات و اختراعات و بهره بردن از منافع تولید انبوه دارند. این امر منجر به افزایش سرمایه گذاری و در نتیجه افزایش رشد درآمد ناخالصی داخلی و نتیجتاً رفاه جامعه میشود. همچنین بازبودن تجاری را سبب دست یافتن بنگاههای یک کشور به دانش و فن آوری کشورهای دیگر و بهرهبرداری از آنها به منظور افزایش بهرهوری تولید تعریف میکنند و از جمله مجراهای عمده چنین امری سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی است.
درجه باز بودن اقتصاد با نسبت کالاهای قابل تجارت به تولیدات واقعی هر کشور اندازهگیری مینمایند. یک معیار درجه باز بودن اقتصاد نسبت مجموع واردات و صادرات به تولید ناخالص ملی اندازهگیری میشود. بالاخره درجه باز بودن اقتصاد براساس معیارهای حساب سرمایه عبارت از نسبت خروج سرمایه به تولید ناخالص ملی میباشد. هرچه اقتصاد بازتر باشد امکان استفاده از مزایای تجارت و تخصیص بهتر منابع وجود خواهد داشت.
مزیت دیگر تجارت آزاد را در قالب بهبود وضعیت مدیریت کشورها نیز برشمردهاند زیرا مسئولین مجبور میشوند سیاستهای سنجیدهتری در اقتصاد کلان ایجاد کنند تا موجب تقویت بنگاههای داخلی در جهت رقابت در بازارهای جهانی و نیز جذب سرمایه گذاریهای خارجی شوند. تحقیقات زیادی نیز آثار مثبت سرمایه گذاری خارجی بر روی رشد اقتصادی را بررسی نموده و نشان میدهند که هر یک درصد افزایش در نسبت سرمایهگذاری خارجی به تولید ناخالص داخلی (GDP/FDI) رشد سالانه GDP را در حدود ۳/۰ % افزایش میدهد لذا چنین نتیجهگیری مینمایند که آزادی تجارت و سرمایهگذاری خارجی به تشدید رشد میانجامد.
بر این اساس برخی از اقتصاددانان جهانی سازی را به عنوان یک نیروی محرک قوی میدانند که کلید توسعه اقتصادی دنیای آینده را در دست خواهد گرفت. ولی گروه دیگر عقیده دارند که با این کار نابرابری بین ملتها افزایش مییابد، مشاغل کمتر میشوند و موانعی برای استانداردهای زندگی و پیشرفت اجتماعی پدید میآید.
دیوید هلد در کتاب جهانی شدن و مخالفان آن به گروهبندی جالبی در این مورد میپردازد. او از یک سو به تعلقات منفی محافظه کاران و عناصر بومی و ملی اشاره دارد و به قول او نگرانیهای ملی گرایانه آنها را مانع از نگرش مثبت به جهانی شدن میداند. اما به هرحال جدیدترین مخالفان فرآیند جهانی شدن، نه محافظه کاران بلکه مارکسیستها هستند. مارکسیستها پدیده جهانی شدن را پدیدهای امپریالیستی میدانند که با یک ایدهئولوژی توجیهگر به دنبال مشروعیت بخشیدن به پروژه «نئولیبرالی جهانی شدن» میباشند. طبق نظر آنها روابط اقتصادی یا سیاسی مشروط به سیاستها و اولویتهای اتّخاذ شده توسط قدرتهای بزرگ امروز است، زیرا فقط آنها از توانایی نظامی و اقتصادی کافی جهت ایجاد و حفظ شرایط لازم برای نوعی نظم باز نئولیبرالی بینالمللی برخوردارند. مطابق استدلال آنها بدون اعمال سلطه آمریکا، نظم جهانی لیبرالی موجود که پایه و اساس افزایش وابستگی متقابل بینالمللی را تشکیل میدهد قادر به ادامه حیات نیست از این لحاظ جهانی شدن چیزی بیش از آمریکایی شدن به حساب نمیآید.
گروهی از نظریه پردازان مشهور روابط بینالملل و جامعه شناسی نیز همچون ایمانوئل و والرشتاین و طرفداران آنها معتقدند که جهانی شدن با ظهور و رشد نظام جهانی سرمایهداری از قرن شانزدهم شروع شد و گروهی نیز با تاکید بر قدیمی بودن این پدیده کلاً پنج مرحله اصلی برای آن از قرن پانزدهم تا پایان قرن بیستم در نظر میگیرند و آنان را مراحل جنینی، نخستین، خیزش (۱۹۲۰-۱۸۷۰)، مبارزه برای برقراری هژمونی (از دهه ۱۹۲۰) و مرحله نااطمینانی (از دهه ۱۹۶۰ به بعد) میخوانند.
اغلب نظریههای جهانی شدن بر تضعیف نقش دولتها و از میان رفتن مرزها و در نتیجه گسترش پدیده جهانی شدن تأکید دارند و برخی از نظریه پردازان حتی از نابودی دولت و از میان رفتن آن سخن میگویند. برای نمونه برخی همانند اوهم احتمال محو دولتها از حیات و صحنه سیاسی را مطرح کردهاند. برخی پژوهشگران نیز از تأثیر جهانی شدن بر تضعیف هویت قومی و ملی سخن میگویند.
برخی از اینان بر این باورند که نیروهای جهانی به ویژه شرکتهای فراملی و سایر نهادهای اقتصادی جهانی با تشییع و تقویت فرهنگ جهانی با اعتقادات و ایدئولوژیهای گوناگون جهانگرا آنقدر قدرتمند میشوند که وجود مداوم دولتهای ملی را مزاحم فعالیت خود میبینند.
برخی جهانی شدن اقتصاد را روند افزایش ادغام بازارهای جهانی کالاها، خدمات و عوامل تولید میدانند. براساس این تعریف جهانی شدن سبب ادغام بیشتر اقتصادها در یکدیگر میشود و بازارهای جهانی کالاها، خدمات و عوامل تولید کار و سرمایه به سمت همگون شدن پیش میروند. ادغام بازار کالاها از طریق کاهش موانع تجاری تعرفهای و غیرتعرفهای صورت میگیرد و خدمات متفاوت و بازارهای عوامل تولید براساس ترتیبات تجاری بینالمللی در بازارهای یکسان مبادله میشوند.
مدافعان بازار آزاد بر این باروند که تبادل نامحدود و فرامرزی کالاها به سود همه شرکت کنندگان در بازار است و به رفاه هرچه بیشتر ملل میانجامد. مخالفان این نظر ابراز میدارند که وقتی یک شرکت فراملیتی در جایی که نیروی کار ارزان و هزینه بیمه خدمات اجتماعی و زیست محیطی صفر است تولید میکند مخارج مطلق خود را کاهش میدهد و رهارود چنین پدیدهای کاهش همزمان بهای کالای تولیدی و نیز ارزش نیروی انسانی در کشورهای مرفه است. سودی که از این راه بدست میآید ناچیز نیست و مکانیسمهای سنتی اقتصاد جهانی را دگرگون مینماید. بکارگرفتن بهتر سرمایهها در تولیدهای فرامرزی به شکل گیری سازمانهای غول آسیایی به نام کمپانیهای فرا ملیتی انجامیده است، سازمانهایی که قدرتی فزاینده و کنترل ناپذیر دارند و با سلب اختیار از شهروندان آنها را مرعوب ساختهاند. به این ترتیب مشاهده میشود به جای آنکه کشورها و شرکتهای ملی در فروش محصولات رقابت کنند کارگران جهان برای بدست آوردن فرصتهای شغلی، با یکدیگر به رقابت میپردازند تا در مراکز تولید سازمان یافته جهانی اجازه کار پیدا کنند. این پروسه به چارچوب اقتصاد ملی آسیب وارد مینماید یعنی اولاً نوآوری فنی و عقلایی کردن تولید، چنان فعالیتهای اقتصادی را به شتاب انداخته که هدف آن را با پرسش روبرو ساخته است. برای مثال نرخ بهره وری سریعتر از بازدهی تولید رشد داشته است. رهاورد این فرآیند پدید نیامدن فرصت شغلی جدید به رغم رشد اقتصادی است. این وضعیت به Great Jobless شهرت یافته است یعنی نوعی رشد اقتصادی که هیچ فرصت اشتغال جدیدی پدید نمیآورد. ثانیاً به تغییر اساسی رابطه سرمایه و کار انجامیده است. همبستگی جهانی که روزگاری حربه تبلیغاتی جنبشهای کارگری علیه دولتها و سرمایهداران جنگ طلب بود، اینک ابزار طرف مقابل گشته است. کارگرانی که فقط در تشکیلات ملی سازمان یافتهاند، در مقابل کمپانیهای بینالمللی قرار گرفتهاند که هر درخواستی را با تهدید انتقال مکان تولید پاسخ میدهند. به نظر این گروه از مخالفان جهانی شدن شاید هنوز شعار «رفاه از طریق تجارت آزاد» برای سرمایهگذاران و رؤسای شرکتها اعتبار داشته باشد ولی برای کارگران و کارمندان شرکتها به ویژه میلیونها بیکار که همچنان بر تعدادشان افزوده میشود جذابیت ندارد.
مخالفان جهانی سازی بر این باورند که واقعیت اینست که نرخ رشدی که از آزادسازی اقتصادی پیشبینی میشود بدست نمیآید. و در عوض نتیجه این کار فساد تدریجی فرهنگ و محیط زیست و گستره رو به تزاید فسادهای اجتماعی بوده است. که با احتساب این عوامل تراز جهانی کسریهای اساسی یا ناپایدار را نشان میدهد. در این ارتباط این گروه معتقدند که برخلاف گزارش بانک جهانی که مسئله اصلی در مقوله جهانی شدن و اقتصادهای نئولیبرال در حوزه تجارت آزاد را حداقل کردن نقش دولت و حذف محدودیتها در جریان سرمایهگذاریهای مستقیم دانسته است و برتری اینگونه سیاستها را با اشاره به موفقیتهای کشورهای شمال (ثروتمند) در مقابل جنوب (فقیر) اظهار کرده است، اینگونه ادعاها از سوی کشورهای جنوب مورد سوال قرار گرفته است. مطالعات انجام شده از سوی کشورهای جنوب بر این موضوع اصرار دارند که تحقیقات انجام شده در گزارشات بانک جهانی بر اساس تفاسیر غلط از حقایق میباشد. گزارشات به موارد زیر اشاره میکنند:
۱٫ آزادسازی و جهانی سازی هر دو در کشورهای صنعتی و در حال توسعه به طور جمعی و طی سالیان متمادی بصورت روندی ناپیوسته مطرح بوده است. به هرحال در یک سطح عملی میتوان این دو را کم و بیش روند تجارت آزاد در رابطه با تولیدات کارخانهای و آزادی تحرک سرمایه بین کشورهای صنعتی پیشرو طی دههای اخیر دانست. این موضوع بویژه نه فقط در مقایسه با کشورهای در حال توسعه بلکه بطور موثری در مقایسه با وضعیت اقتصادی آنها طی دهههای پنجاه و شصت مشهود است. در دهههای فوق اکثر کشورها تحت نظام برتون وودز نه تنها سیستم کنترل سرمایه را اعمال مینمودند بلکه تولید داخلی، بازارهای سرمایه و نیروی کار آنها نیز در راستای اهداف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها تحت پوشش مقررات و قوانین گستردهای بود.
۲٫ انتظار میرفت که نظام آزاد در کشورهای پیشرفته صنعتی طی دههای اخیر در رابطه با تحرکات تجارت و سرمایه موجب بهبود وضعیت اقتصادی آنها گردد. در حالیکه این انتظارات به حقیقت نپیوست و اقتصاد آزاد نتوانست بسیاری از انتظارات را برآورده سازد.
۳٫ دههای اخیر در کشورهای صنعتی با مشخصه نوسان و کندی رشد اقتصادی و بیکاری انبوه و مشکلات اجتماعی مشخص میگردد. بدین ترتیب میتوان گفت دوره پویاتر در کشورهای صنعتی پیش از دوران مقررات زدایی در بازارهای داخلی و خارجی بوده است.
۴٫ بیکاری انبوه کشورهای اروپایی در دهههای اخیر شکست مهم ناشی از اقتصاد آزاد بوده است. سطوح بالای بیکاری همراه با فقر و تداوم روند آزادسازی روند نیاز به سیاستهای حمایتی را مورد تهدید قرار میدهد.
۵٫ شکستهای اقتصادی کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) را نمیتوان به دلیل عوامل خارجی از قبیل فنآوری دانست. نتیجه اصلی اینست که آزادسازی عملکرد سرمایه و بازارهای مالی به دورنمای اقتصاد و رشد کشورهای پیشرفته صنعتی از دو طریق مشخص اما به هم مربوط، زیان وارد ساخته است. نخست آنکه بدلیل مواج بودن بازارها هزینه سرمایه بالا رفته و به سرمایهگذار بطور مستقیم و یا غیرمستقیم (از طریق بالا رفتن نرخ بهره واقعی) صدماتی وارد ساخته است. در ثانی، بازارهای مالی به طور کلی دولتها را وادار ساخته است که سیاستهای تورم زدایی یا کاهش رشد را دنبال نمایند.
۶٫ تحت یک رژیم اقتصاد آزاد احتمال کمی دارد که کشورها بتوانند روند نرخ رشد خود را با استفاده از سیاستهای جاری مبنی بر انعطافپذیری بازارهای نیروی کار بالا برند. جهانی سازی نه فقط نمیتواند به رشد اقتصاد و اشتغال کمک نماید حتی احتمال میرود که در داخل کشورهای صنعتی نیز موضوع تقسیم نیروی کار را پدید آورد. به علاوه موجب بدتر شدن کشمکشهای بین کارگران کشورهای صنعتی و در حال توسعه شود.
۷٫ در رابطه با کشورهای در حال توسعه، آزادسازی و جهانی سازی در این کشورها در مقایسه با کشورهای پیشرفته در روندی کندتر اتفاق افتاده است. علیرغم بکارگیری اصلاحات گسترده سیاستهای تجاری در کشورهای در حال توسعه هنوز گستره سیاست آزاد سازی توسط این کشورها کاملاً محدود است. آزادسازی جریان سرمایه در کشورهای در حال توسعه بیش از اصلاحات تجاری و عمدتاً بخاطر جذب سرمایه مستقیم خارجی بوده است.
۸٫ سیاستهای آزادسازی و جهانی سازی و کاهش نقش دولت از سوی موسسات مالی چندجانبه برای کشورهای در حال توسعه توصیه شده است و ادعا گردیده است که پیاده نمودن چنین سیاستهایی برای اقتصاد کشورهای آسیایی شرقی (شامل ژاپن پس از سال ۱۹۴۵) و چین پس از نائو، موفقیتآمیز بوده است. در صورتی که تجربه ژاپن و کره جنوبی نشان میدهد که این کشورها طی دوران صنعتی شدن و رشد سریع اقتصادی خود آن دسته سیاستهایی را پذیرفتهاند که کاملاً مخالف با سیاستهای پیشنهاد شده از سوی سازمانهای مالی چند جانبه بوده است. برای مثال در دوره مناسبی این دو کشور بطور گستردهای به کنترل واردات خود پرداخته و موانعی بر سر راه سرمایهگذاری خارجی بوجود آوردند و سیاستهای شدید هدایت صنعتی دولتی را پیش گرفتند و به این طریق توانستند به تغییرات ساختاری گستردهای دست بزنند و سطح زندگی مردم خود را بالا ببرند.
۹٫ وضعیت درخشان اقتصادی چین در دوران پس از مائو نشان میدهد که این کشور از الگوی توسعه بانک جهانی که مبنی بر خصوصی سازی، آزادسازی و بازار رقابتی انعطاف پذیر که برای دستیابی به رشد اقتصادی سریع ضروری است تبعیت ننموده است. گرچه سیاست بازار نیز تا حد زیادی در چین بکار گرفته شد ولی بازارها در چین چندان منعطف و رقابتی نبودند. از سوی دیگر در بسیاری از بازارهای مهم همانند سرمایه، کار و زمین بندرت میتوان این سیاست را مشاهده کرد.
۱۰٫ گفته میشود که سیاستهای نئولیبرالی پذیرفته شده توسط دولتهای آمریکای لاتین تحت قیمومت مؤسسات برتون وودز در دهه گذشته لزوماً بهترین نوع آن نبوده است و علت عدم موفقیت این کشورها در حصول رشد اقتصادی بدین سبب بوده است. مخالفین نظر فوق در پاسخ ابراز میدارند که اتخاذ چنین سیاستهایی شامل آزادسازی مالی بیشتر و غالباً رقابت بینالمللی میباشد که در زمانی که بخشهای بزرگی از اقتصاد ملی در وضعیت ضعیفی قرار دارند که خود ناشی از تداوم عدم سرمایهگذاری کافی بدلیل بحران بدهی میباشد اوضاع را وخیمتر مینماید.
۱۱٫ در رابطه با اقتصاد کشورهای آفریقائی، بطور ضمنی میتوان اینگونه بیان کرد که وضعیت موجود بدلیل اوضاع ضعیف اقتصادی آنهاست که ناشی از ادغام بیشتر آنها در اقتصاد جهان میباشد. این کشورها در معرض شوکهای شدید خارجی ناشی از نرخهای بهره و قیمتها قرار گرفتند که وخامت اوضاع آنها را در تعامل بیشتر با کشورهای جهان رفع ننمود.
۱۲٫ بررسیها نشان میدهد که بدون توجه به سطوح توسعه و درجه ادغام آنها در اقتصاد جهان تقریباً کلیه کشورهای در حال توسعه در کلیه مناطق علائق و وابستگیهای مشترک در رابطه با موضوعات جهانی شدن و همچنین مقولههای آزادسازی و جهانی سازی دارند. این کشورها با یکدیگر میتوانند سکوی مذاکراتی قویی از کشورهای در حال توسعه تشکیل دهند و محور مذاکرات خود را بر موضوعات زیر متمرکز سازند:
فشارهای مداومی از سوی بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و آمریکا به انکتاد که از نمایندگیهای سازمان ملل میباشد وارد آورده میشود. بنابراین ضروری است که انکتاد (کنفرانس سازمان ملل متحد در مورد تجارت و توسعه) مورد حمایت کشورهای در حال توسعه قرار گیرد. از طرف دیگر آنکتاد میتواند پایگاه سیاسی برای گسترش همکاری بین شمال و جنوب باشد. باید توجه نمود که مشکلات توسعه اقتصادی کشورها در آینده نزدیک قابل حل نیست و مذاکرات در این زمینه میتواند به طول بیانجامد. برای کشورهای جنوب ضروری خواهد بود که آنکتاد را به عنوان ارگانی که میتواند رویهها و استراتژیهایی برای کشورهای در حال توسعه در چارچوب جهانیسازی را ارائه دهد بشمار آورند.
بهرحال انتخاب اولین بهترین سیاست در رابطه با آزادسازی و جهانیسازی به معنای سعی در ادغام سریعتر و نزدیکتر نیست بلکه در عوض تعریف سیاستهای دقیق از ادغام اختیاری یا به زبان دیگر یک نوع ادغام استراتژیک است. اگر طبق دور مذاکرات اروگوئه اجرای برخی سیاستها قابلپذیرش نباشد آنکتاد میتواند سیاستهای دیگری ارائه دهد. باید این سیاستها به نحوی باشند که مناسب قالبهای فرهنگی هر جامعهای نیز باشد. این کار بویژه در مورد کشورهای کمتر توسعه یافتهای که واحدهای تولیدیشان هنوز قدرت رقابت بینالمللی ندارند بسیاری ضروریست.
مذاکرات دور اروگوئه بهتر است مورد ارزیابی قرار گرفته و آنکتاد فرضیههای لازم را برای این مذاکرات فراهم سازد. برای مثال همه سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی سودآور نیستند. شواهد تاریخی و تجربی نشان میدهد که مقدار سرمایهگذاری خارجی چندان مهم نیست بلکه ماهیت سرمایهگذاری و انواع ارتباطاتی که با اقتصاد داخلی برقرار مینماید مهم است. بهرحال آنکتادی با بنیادهای جدیدتر و قویتر نیاز است تا به بحث در مورد سرمایهگذاری خارجی و انتقال فنآوری بپردازد. تا اینکه تحت پوشش موافقتنامههای بینالمللی سرمایهگذاریها بتواند منافع کشورهای در حال توسعه را نیز در برگیرند.
نقش مهم دیگر آنکتاد در تحولات اقتصادی جهانی در رابطه با سیاست رقابت میباشد. زمانی که شرکتهای چند ملیتی در عوض رقابت با یکدیگر به رقابت با بازارهای داخلی کشورهای در حال توسعه پرداخته و آنها را بین خود تقسیم میکنند، نقش آنکتاد در کسب تجربه برای مقابله با آنها مهمتر میشود.
تعداد رو به تزاید گروههای منطقهای که در میان خود تجارت خاصی را انجام میدهند و ترتیبات سرمایهگذاری خاصی دارند بین کشورهای عضو مسائلی به وجود میآورد که مستلزم بررسیها و نظارت آنکتاد میباشد. ضمناً فراهم نمودن کمکهای فنی نیز از مقولات دیگر مورد نظر در آنکتاد میتواند باشد.
مقوله جهانیسازی اگر موجب ایجاد همکاری بیشتر بین کشورهای در حال توسعه با خودشان نگردد مفهوم اصلی خود را نمیتواند حفظ نماید. از جمله دیگر وظایف آنکتاد باید در جهت ایجاد همکاری بین جنوب با جنوب در زمینه جریانهای تجاری، فنآوری و اطلاعات باشد.
کشورهای در حال توسعه کمتر از یک چهارم تجارت جهان را به خود اختصاص دادهاند و بیشتر کشورهای جهان نیز در زمره کشورهای کمتر توسعه یافته به حساب میآیند. تجارت آنها بیشتر شامل صادرات مواد اولیه، سوخت، مواد معدنی و محصولات غذایی به کشورهای صنعتی، غنی و توسعه یافته است و در مقابل عمدتاً کالاهای ساخته شده وارد میکنند. به دلیل الگوی تجارت و شرایط خاص داخلی و نیز نحوه عملکرد نظام پولی بیشتر منافع حاصل از رشد این کشورها از طریق بهبود مستمر رابطه مبادله به جیب کشورهای توسعه یافته میرود. کشورهای در حال توسعه سعی میکنند از طریق بالا بردن قیمت کالاهای صادراتی خود، طرحهای تثبیت عواید صادراتی و صنعتی شدن از طریق جانشینی واردات یا ایجاد محدودیتهای تجاری که به محدودیتهای تعرفهای و غیرتعرفهای تقسیم میشود و اصلاح نظام پولی منافع را تا حدی متوجه خود نمایند. تعرفههای گمرکی که بر حسب ارزش واردات تعیین شدهاند بیش از سایر محدودیتها مورد توجه قرار میگیرند و معمولاً برای محدود کردن مقدار واردات وضع میشوند سهمیه وارداتی یک محدودیت کمّی مستقیم است که بر واردات کالا وضع میشود و بسیاری از اثرات تعرفه وارداتی را دارد.
وضع تعرفه معمولاً رابطه مبادله کشور را بهبود میبخشد حجم تجارت را کاهش میدهد و ممکن است رفاه کشور را بهبود بخشد ولی ممکن است کشورهای دیگر نیز اقدام متقابل بکنند که در این صورت هر دو کشور معمولاً زیان میکنند. استدلالاتی در حمایت از تعرفه شده است که مهمترین آنها میگوید تعرفه برای حمایت از تولید کنندگان داخلی در مقابل سیاست ارزان فروشی کالاهای وارداتی دیگران است، تعرفه موجب رشد صنایع داخلی میشود تا آنکه به کارآیی برسند و اینکه تعرفه در جهت حمایت از صنایعی است که از نظر دفاع ملی اهمیت دارد. به هرحال همه این استدلالات باید در هر مورد خاص دقیقاً ارزیابی شوند. دلایل مختلف دیگری از قبیل ایجاد اشتغال و برقراری توازن در موازنه تجاری و حتی اهداف غیر اقتصادی نیز گاه عنوان میشوند که اهمیت خاص خود را دارند.
تجربه سالهای بین دو جنگ ۱۹۲۱- ۱۹۳۹ نشان میدهد که در طی این دوره تجارت بینالمللی بواسطه تعرفهها، سهمیهها و سایر موانع تجاری شدیداً محدود شده بود که دلایل اصلی آن رکود و بیکاری حاکم بر کشورهای توسعه یافته بود. در حقیقت جنگ جهانی اول مشکلات زیادی برای کشورهای اروپایی از قبیل کسری موازنه پرداختها، کاهش ارزش پول و بیکاری گسترده بوجود آورد که دولتهای اروپایی و آمریکا را وادار نمود تا با اجرای سیاستهای حمایتی و اقدامات تلافی جویانه از صنایع خود حمایت نمایند. پس از گذشت حدود ده سال از جنگ جهانی اول کشورهای اروپایی اقتصاد را بازسازی کردند و تولیدات صنعتی خود را تا حد قابل ملاحظهای توسعه داده و باین ترتیب وجود محدودیتها مانع از شکوفایی تجارت بینالملل میشد. به همین دلیل کنفرانسی زیر نظر جامعه ملل در سال ۱۹۲۷ در شهر ژنو تشکیل شد تا موانع تجاری را برطرف نموده و راه را برای ایجاد یک لیبرالیسم اقتصادی فراهم نمایند و کشورها را برای رعایت شرط دول کامله الوداد[۱۵] (رفتار برابر با یکدیگر) آماده نماید. اما اعلامیه پایانی این کنفرانس به صورت توصیه و سفارشات ارشادی باقی ماند و جامه عمل نپوشید.
رکود اقتصادی دهه ۱۹۳۰ باعث شد تا کشورها با وضع برخی سیاستهای اقتصادی همانند افزایش تعرفههای وارداتی با تبعیض بین کشورها، اصول مربوط به آزادی تجارت را خدشهدار سازند. در این راستا هر چند آمریکا و انگلیس توانستند بطور کوتاه مدت بر برخی مشکلات اقتصادی خود فائق آیند ولیکن مواجه با اقدامات تلافی جویانه از سوی سایر کشورها گردیدند، که نتیجتاً حجم تجارت بینالملل شدیداً کاهش یافت و بر وخامت اوضاع اقتصادی افزوده شد.[۱۶] این امر منجر به آن شد که کشورها در جهت رفع موانع تجاری خود برآیند و قراردادهای چندجانبهای در این راه تنظیم کنند. از سوی دیگر بروز جنگ جهانی دوم و بروز خشونتها و لزوم ترمیم خرابیهای جنگ نظریه تنظیم روابط تجاری بر اساس رقابت سالم را بیشتر تقویت کرد. کشورهای عمده تجاری موافقت کردند تا سازمان تجارت بینالمللی (ITO) همراه با بانک بینالمللی ترمیم و توسعه و صندوق بینالمللی پول بوجود آیند. ولی از آنجائیکه آمریکا آنرا تهدیدی برای حق حاکمیت آمریکا دانست سازمان یاد شده بوجود نیامد.
در سال ۱۹۳۴ رئیس جمهور امریکا طبق قانون مجاز شد تا با کشورهای دیگر در جهت کاهش تعرفههای متقابل مذاکره کند. در سال ۱۹۴۵ این قانون بار دیگر بوسیله کنگره آمریکا مطرح و تمدید گردید و طبق آن تعدادی از کشورها برای انجام مذاکرات چند جانبه در مورد کاهش تعرفههای تجاری با یکدیگر به مذاکره نشستند در همین زمان اولین قعطنامه کمیسیون اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد کشورها را برای تهیه پیشنویس یک سازمان تجاری دعوت کرد. در کنفرانس ژنو، سه موضوع مطرح گردید کاهش تعرفههای گمرکی، تهیه موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت (گات) و پیشنویس سازمان تجارت بینالملل. ناگفته نماند که در سال ۱۹۴۴ (قبل از پایان جنگ) به دعوت رئیس جمهور وقت آمریکا روزولت کنفرانسی نیز با شرکت نمایندگان ۴۴ کشور در برتن وودز تشکیل شد و طی آن موافقتنامه تاسیس صندوق بینالمللی پول و همچنین بانک بینالمللی ترمیم و توسعه (بانک جهانی) نیز امضاء شد که این کارها را میتوان به عنوان تلاشی برای جلوگیری از بازگشت به هرج و مرج در بازرگانی و تامین مالی بینالمللی که بعد از جنگ جهانی اول حاکم شده بود قلمداد کرد.
در کنفرانس برتون وودز مشکلات تجارت بینالملل نیز مطرح شد و پیشنهاد گردید به منظور منع محدودیتهای تجاری و کاهش حقوق گمرکی، سازمانی تحت عنوان سازمان تجارت بینالمللی تاسیس شود. برای تاسیس این سازمان در سال ۱۹۴۵ آمریکا برگزاری کنفرانسی را پیشنهاد کرد که سرانجام در سال ۱۹۴۶ در لندن تشکیل شد. ولی این کنفرانس بدون نتیجه پایان یافت. متعاقب این کنفرانس، شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل کمیتهای مرکب از نمایندگان چند کشور از جمله آمریکا را مسئول پیگیری تاسیس سازمان تجارت بینالمللی کرد. این کمیته مقدمات تهیه منشور تجارت جهانی را تدارک دید. متعاقب آن در سال ۱۹۴۸ کنفرانسی در هاوانا با شرکت ۵۶ کشور جهان برگزار گردید. در این کنفرانس منشور تهیه شده مورد اعتراض بسیاری از کشورها بویژه کشورهای در حال توسعه قرار گرفت. بنابراین پیشنهادهای دیگری هم به آن اضافه شد. کنفرانس هاوانا جدای از مساله تجارت به موضوعات دیگر نیز نظیر اشتغال، توسعه و فعالیت کارتلها هم پرداخت. چون کشورهای در حال توسعه منشور هاوانا را به نفع کشورهای پیشرفته میدانستند و کشورهای پیشرفته نیز آن را به سود کشورهای در حال توسعه میدیدند عملاً فقط کشورهای استرالیا و لیبریا موفق به تصویب آن در پارلمان خود شدند و سایر کشورها حتی آمریکا که خود از طراحان آن بود نتوانستند آن را به تائید کنگره خود برسانند.
هدف اولیه این بود که نهاد ثالثی ایجاد شود تا همکاری اقتصادی بینالمللی را هدایت کند و به مؤسسات برتن وودز (بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول) ملحق شود. طرح کامل آن ابتدا با استقبال ۵۰ کشور مواجه شد این بود که سازمان تجارت بینالمللی (ITO) به عنوان یک کارگزاری تخصصی سازمان ملل متحد تاسیس شود. منشور (ITO) بسیار بلند پروازانه بود که فراتر از نظامات تجارت جهانی قرار داشت و شامل مقررات اشتغال، موافقتنامههای کالایی رویههای کسب و کار محدودکننده، سرمایهگذاری بینالمللی و خدمات میشد.
بنابراین سازمان تجارت بینالملل (ITO) عملاً تحقق نیافت ولی یکی از موضوعات منشور این سازمان پیشنهادی، قراردادی مشتمل بر چند ماده بود که میان ۲۳ کشور اکثراً پیشرفته منعقد گردید. این قرارداد به موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت یا گات معروف گردید که از سال ۱۹۴۸ به اجرا درآمد. پیمان گات به خاطر تحقق اهدافی منعقد گردید که از آن جمله میتوان به افزایش اشتغال، تولید، درآمد واقعی و ارتقاء سطح زندگی در کشورهای عضو اشاره کرد. از دیدگاه گات این اهداف جز با توسعه تجارت جهانی محقق نمیشود و تجارت جهانی نیز توسعه نمییابد مگر با رفع موانع موجود بر سر راه مبادلات بینالمللی که البته استثنائات متعددی نیز داشت که مبتنی بر ضرورتهای سیاسی و اقتصادی بود.
از بین رفتن سازمان تجارت بینالملل از یک طرف و ادامه حیات گات باعث شد تا گات رفته رفته وظایف سازمانی و تشکیلاتی بیابد و عملاً به عنوان یک سازمان بینالمللی تجاری ادامه فعالیت نماید[۱۷].
تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.
جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر