1,662 بازدید
تحقیق مقایسه شعر اجتماعی ملک الشعراء بهار و ایلیا ابوماضی مربوطه به صورت فایل ورد word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۱۲۶ صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود تحقیق مقایسه شعر اجتماعی ملک الشعراء بهار و ایلیا ابوماضی نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد
چکیده۱
مقدمه۲
فصل اول: کلیات
۱٫ بیان مسأله۵
۲٫ پیشینه پژوهش۶
۳٫ پرسش های بنیادین۶
۴٫ فرضیه ها۶
۵٫ اهداف پژوهش۶
۶٫ جنبه نوآوری و جدید بودن پژوهش۶
۷٫ روش تجزیه و تحلیل اطلاعات۷
فصل دوم: جستاری در زندگی اجتماعی و ادبی ایلیا ابوماضی
زندگی اجتماعی ایلیا ابوماضی۸
۱٫ ایلیا در لبنان۸
۲٫ ایلیا در مصر۹
۳٫ ایلیا در آمریکا۱۲
۴٫ وفات ایلیا۱۵
۲٫ زندگی ادبی ایلیا ابوماضی۱۶
۱٫ ایلیا ابوماضی در انجمن «الرابطه القلمیه»۱۶
۲٫ سرچشمههای ادب و فرهنگ ایلیا ابوماضی۱۷
۳٫ آثار ایلیا ابوماضی۱۸
۳-۱٫ آثار منظوم وی۱۸
تذکار الماضی۱۸
دیوان (الجزء الثانی)۱۹
الجداول۱۹
الخمائل۲۰
التبر و التراب۲۲
اشعار پراکنده ابوماضی۲۴
۳-۲٫ نثر ایلیا ابوماضی۲۴
فصل سوم: جستاری در زندگی اجتماعی و ادبی محمد تقی بهار
۱٫ زندگینامه محمدتقی بهار۲۶
۱٫۱ خانواده۲۶
۲٫۱ دوران کودکی و نوجوانی۲۶
۳٫۱ پس از درگذشت پدر و انقراض سلسه قاجار۲۷
۴٫۱ آغاز فعالیت سیاسی۲۷
۵٫۱ فعالیتهای ادبی۲۹
۶٫۱ نمایندگی مجلس۳۰
۷٫۱ دوران سلطنت رضاشاه (۲۱ آذر ۱۳۰۴ ـ شهریور ۱۳۲۰)۳۰
۸٫۱ فعالیت آموزشی و دانشگاهی۳۰
۹٫۱ از شهریور ۱۳۲۰ تا سال وفات (۱۳۳۰ش)۳۲
۱۰٫۱ وفات۳۴
۱۱٫۱ روابط بهار با بزرگان و دانشمندان۳۴
۱۲٫۱ آثار۳۵
۲٫ شعر و نثر و نقد بهار۳۶
۱٫۲ نثر بهار۳۶
۲٫۲ شعر بهار۳۷
۳٫۲ بهار و نقد ادبی۳۹
۳٫ سبک اشعار بهار۴۰
۱٫۳٫ کاربرد لغات و ترکیبات قدیم۴۰
۲٫۳٫ تناسب لفظ با معنا۴۰
۳٫۳٫ وصف در شعر بهار۴۱
۴٫ درونمایه های شعر بهار۴۲
۱٫۴٫ درونمایه سیاسی۴۳
۱٫۱٫۴٫ زندان۴۳
۲٫۱٫۴٫ حکومت مقتدر مرکزی۴۴
۳٫۱٫۴٫ آزادی۴۴
۴٫۱٫۴٫ ملی گرایی۴۶
۲٫۴٫ درونمایه اجتماعی۴۷
۱٫۲٫۴٫ آلودگی و کثافت در شهر۴۷
۲٫۲٫۴٫ لهو لعب صاحبان منصب۴۸
۳٫۲٫۴٫ خساست و فرومایگی۴۹
۴٫۲٫۴٫ بحران شهری۴۹
۵٫۲٫۴٫ عاقل واقعی۵۰
۳٫۴٫ درونمایه دینی۵۰
۱٫۳٫۴٫ نقد علماء۵۰
۲٫۳٫۴٫ خرافات و تعصبات جاهلانه۵۱
فصل چهارم: مقایسه درونمایه های اجتماعی شعر ابوماضی و بهار۵۳
۱٫ درونمایه های مشترک اجتماعی۵۳
۱٫۱٫ خرافات۵۳
۲٫۱٫ آزادی۵۶
۳٫۱٫ ملی گرایی۵۹
۴٫۱٫ مال اندوزی و لهو لعب ثروتمندان۶۱
۵٫۱٫ شلوغی شهر و آلودگی و کثافت۶۳
۶٫۱٫ وطن۶۷
۷٫۱٫ علم آموزی و مبارزه با نادانی۷۲
۸٫۱٫ زن۷۵
۹٫۱٫ سیاست حاکم بر جامعه۷۸
۱۰٫۱٫ عشق۸۲
۱۱٫۱٫ هویت بخشی به فرهنگ و نژاد خویش۸۶
۲٫ درونمایه های غیر مشترک اجتماعی۹۱
۱٫۲٫ فقر و فاقه و وضعیت رقت انگیز و ناهنجار اجتماعی۹۱
۲٫۲٫ نقد اعمال و امور ناپسند مردم و جامعه۹۳
غرور کاذب۹۳
خساست و فرومایگی۹۵
شکایت بی خود از رنج و درد۹۵
خودخواهی و منفعت طلبی۹۶
ضعف و سستی در برابر مشکلات۹۸
پایمال کردن ارزش ها۱۰۰
غرب زدگی۱۰۱
۳٫۲٫ ارائه راهکارهای اصلاحی برای مردم و جامعه۱۰۱
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید۱۰۱
تفریح و سرگرمی سالم۱۰۳
جابجا شدن ارزش ها۱۰۴
خوشبختی واقعی۱۰۴
شادی مایه فراموشی غم هاست۱۰۶
سختی ها انسان را قدرتمند می کند۱۰۸
مرگ حقیقتی ناگزیر۱۰۸
صبر۱۰۹
بهره مندی از طبیعت زیبای خداوند۱۱۱
محبت۱۱۱
عشق به زندگی۱۱۲
نتیجه گیری۱۱۳
کتابنامه۱۱۵
الف) منابع عربی۱۱۵
ب) منابع فارسی۱۱۷
قرآن کریم.
إبن منظور، محمد بن مکرم، ۱۹۷۴م، لسان العرب، تنسیق: علی سیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.
أبوماضی، ایلیا، الجداول،۱۹۹۳م، درالعلم للملایین، بیروت، لبنان، ط ۴،.
أبوماضی، ایلیا ،۱۹۷۴م ، الخمائل، دارالعلم للملایین، بیروت، لبنان، ط ۱۰٫
أبوماضی، ایلیا، ۱۹۸۶م ، تبر و تراب، دارالعلم للملایین، بیروت، لبنان، ط ۱۲٫
أبوماضی، ایلیا، ۱۹۹۸م ، دیوان، بقلم الدکتور سامی الدهان، دارالعوده، بروت، لبنان.
أبوماضی، ایلیا، ۲۰۰۵م ، دیوان، تنسیق: شمس الدین، ابراهیم، مؤسسه النور للمطبوعات، بیروت، لبنان، ط ۱٫
ابوماضی، ایلیا، ۱۹۸۳م ، دیوان، دارالعوده، بیروت، لبنان.
أبوماضی، ایلیا، ۲۰۰۲م ، دیوان، شرح: زهیر میرزا، دارالعوده، بیروت، لبنان، ط ۱٫
أبونواس، دیوان (الخمریات) ، ۲۰۰۲م ، شرح علی نجیب عطوی، دار و مکتبه الهلال للطباعه و النشر، بیروت، لبنان، ط ۲٫
أبونواس، دیوان، ۱۹۸۷م ، شرح ایلیا الحاوی، دار الکتاب اللبنانی، بیروت، لبنان.
أبی فاضل، ربیعه، ۱۹۸۸م ، مدخل إلی أدبنا المعاصر، دارالجیل، بیروت، لبنان، ط ۱٫
الأیوبی، یاسین، ۱۹۸۴م ، مذاهب الأدب معالم و إنعکاسات، دارالعلم للملایین، بیروت، لبنان، ط ۲٫
البحتری، دیوان، ۱۹۹۹م ، شرح محمد التونجی، دار الکتاب العربی، بیروت، لبنان، ط ۲٫
بدیر، حلمی، ۱۹۸۸م ؛ بحوث تجریبیه فی الأدب المقارن، دارالعلم، القاهره، مصر.
بدیع محمد جمعه، بدیع، ۱۹۸۰م ؛ دراسات فیالأدب المقارن؛ بیروت.
برو کلمان، کارل، ۱۹۶۸م ؛ تاریخ الأدب العربی؛ الترجمه العربیه، بیروت.
البرهومی، خلیل، ۱۹۹۳م ، ایلیا ابوماضی شاعر السؤال و الجمال، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ط۱٫
البستانی، فؤاد أفرام، ۱۹۶۴م ، دائره المعارف، المطبعه الکاثولیکیه، بیروت، لبنان.
البعلبکی، منیر، ۱۹۸۰م ، موسوعه المورد، دارالعلم للملایین، بیروت، لبنان.
ترخینی، فایز، ۱۹۹۵م ، الأدب أنواع و مذاهب، دارالنخیل للنشر، بیروت، لبنان، ط ۱٫
تیگم، فان، ۱۹۸۳م ، الادب المقارن، الترجمه العربیه، دار الفکر العربی، بیروت، لبنان.
الجاحظ، أبو عمرو بن عثمان، ۱۹۸۶م ، البیان و التبیین، دارالفکر للجمیع، بیروت، لبنان.
جحا، میشال خلیل، ۱۹۹۹م ، الشعر العربی الحدیث من أحمد شوقی إلی محمود درویش، دارالعوده، دارالثقافه، بیروت، لبنان، ط ۱٫
جورج دیمتری، سلیم، ایلیا ابوماضی دراسات عنه و أشعاره المجهوله.
حطیط، کاظم، أعلام و رواد فی الأدب العربی، الشرکه العالیه للکتاب، بیروت، بی تا.
الخفاجی، محمد عبدالمنعم، ۱۹۹۳م ، القصیده العربیه بین التطور و التجدید، دار الجیل، بیروت، لبنان، ط ۱٫
الخفاجی، محمد عبدالمنعم، ۱۹۸۶م ، قصه الأدب المهجری، دار الکتاب اللبنانی، بیروت، لبنان.
رینو، جوزیف، ۱۹۸۴م ؛ الفتوحات الإسلامیه فی فرنسا و إیطالیا و سویسرا؛ الترجمه العربیه: إسماعیل العربی، الجزائر.
الزرکلی، خیرالدین، ۱۹۸۷م ، الاعلام، دارالعلم للملایین، بیروت، لبنان، ط ۱۵٫
سراج، نادره جمیل، ۱۹۶۴م ، شعراء الرابطه القلمیه، بقلم الدکتور سمیر القلماوی، دراالمعارف، مصر.
السعید جمالالدین، ۱۹۸۵م ، صفحات مطویه من الثقافه الإسلامیه، مصر.
السید، شفیع، ۲۰۰۶م ، فصول من الأدب المقارن، دارغریب للطباعه والنشر و التوزیع، ط۱،القاهره.
شراره، عبداللطیف، ۱۹۶۵م ، ایلیا ابوماضی، دار صادر، بیروت، لبنان.
شمس الدین، ابراهیم، ۲۰۰۵م ، دیوان ایلیا ابوماضی، مؤسسه النور للمطبوعات، بیروت، لبنان، ۱٫
صیدح، جورج، ۱۹۶۴م ، أدبنا و أدباؤنا فی المهاجر الأمریکیه، دارالعلم للملایین، بیروت.
طالب، زکی طالب، ایلیا ابوماضی بین التجدید و التقلید، منشورات المکتبه العصریه، بیروت، بی تا.
عباس، احسان و نجم، محمد یوسف، الشعر العربی فی المهجر.
عباس، احسان، ۱۹۹۵م ، فن الشعر، دارالثقافه، بیروت، لبنان، ط ۳٫
عباس، احسان، ۱۹۸۲م ، نجم، محمد یوسف، الشعر العربی فی المهجر آمریکا الشمالیه، دار صادر ، بیروت، لبنان.
عبدالرحمن، إبراهیم، ۱۹۷۶م ، الأدب المقارن بین النظریه و التطبیق، مصر.
غنیمی هلال، محمد، ۱۹۶۲م ، الأدب المقارن، دارالثقافه، بیروت، لبنان، الطبعه الثالثه.
غنیمی هلال، محمد، ۱۹۵۶م ؛ دور الأدب المقارن فی توجیه دراسات الأدب العربی المعاصر فی مصر، مصر.
الفاخوری، حنّا، ۱۴۲۲ق ، الجامع فی تاریخ الادب العربی الحدیث، منشورات ذوی القربی، قم، تهران.
فتوح احمد، محمد و الآخرون، ۱۹۹۵م ، معجم البابطین الشعر و الشعراء المعاصرین، مؤسسه جائزه عبدالعزیز مسعود البابطین، ط۱٫
المعوش، سالم، ۱۹۹۹م ، الادب العربی الحدیث، دارالمواسم، بیروت، لبنان، ط ۱٫
المقدسی، أنیس، ۱۹۴۴م ، أعلام الجیل الأول من شعراء العربیه فی القرن العشرین، مؤسسه نوفل، بیروت، ط ۲٫
الناعوری، عیسی، ۱۹۷۲م ، ایلیا ابوماضی رسول الشعر الحدیث، منشورات عویدات، بیروت، لبنان، ط۲٫
نایف الحاطوم، عفیف، ۱۹۹۴م ، ایلیا ابوماضی (حیاته، شعره، و نثره)، دارالثقافه، بیروت، لبنان.
الواعظ ، رئوف، ۱۹۷۴م ، الاتجاهات الوطنیه فی الشعر العراقی الحدیث، دارالحریه، بغداد، عراق.
اتحاد، هوشنگ، ۱۳۸۴ش ، پژوهشگران معاصر ایران ، نشر فرهنگ معاصر، تهران، چاپ اول.
آربری، آرتورجان، ۱۳۷۱ش ، ‑ادبیات کلاسیک فارسی، مترجم: آزاد، اسدالله، آستان قدس رضوی ، مشهد.
بهار، پروانه، ۱۳۶۶ش ، چند خاطره از پدرم، ایراننامه، نیویورک، س۵، ش ۴٫
بهار، محمد تقی، ۱۳۷۱ش ، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، امیرکبیر، تهارن، چ ۳٫
بهار، محمد تقی، ۱۳۸۰ش ، دیوان، توس، تهران.
بهار، محمد تقی،۱۳۷۰ش ، سنخ فکر دلالان استعمار، یادنامۀ پروین اعتصامی، به کوشش علی دهباشی، تهران.
بهار، محمد تقی، ۱۳۷۵ش ، شرح حال بهار، دیوان اشعار، نوروز، تهران.
بهار، محمد تقی، ۱۲۹۸ش ، یک سال تمام، دانشکده، تهران، ش ۱۱-۱۲٫
پروین گنابادی، محمد، ۱۳۴۴ش ، آنها که به صادق عشق میورزیدند، فردوسی، تهران.
رفعت، تقی، ۱۳۳۶ هـ ق، مجموعه مقالات «آزادیها»، روزنامه تجدد تبریز، شمارههای ۹۵- ۹۶ و ۱۰۷٫
حمیدی شیرازی، مهدی، ۱۳۳۷ش ، پس از یک سال، در دو کتاب : گمشده ء من، من گمشده، پیروز، تهران.
خطیبی، حسین، سبک اشعار بهار، مجله یغما، سال ۴ ش ۱۰ و ۱۱٫
رعدی آذرخشی، غلامعلی بن محمدعلی، ۱۳۸۱ش ، گفتارهای ادبی و اجتماعی، نشر ادبی و تاریخی، تهران.
زرینکوب، عبدالحسین، ۱۳۵۵ش ، شعر بیدروغ شعر بینقاب، جاویدان، تهران.
زرین کوب، شعر بهار، مجله سخن، دوره هشتم، شماره ۹ و ۱۵٫
سعدی شیرازی، ۱۳۸۶ش ، بوستان، ویرایش و نگارش دیباچه منوچهر آدمیت , مقدمه بخط محمد سلحشور، شرکت تعاونی کارآفرینان فرهنگ و هنر، تهران.
علوی، اکبر، تیر ۱۳۸۳، خاطراتی چند از ملک الشعرای بهار، مجله نی، شماره ۱۶٫
فاضلی، محمد، ۱۳۵۶ هـ. ش ؛ «مقایسهای بین ابوالعلاء معری و خیام»، مقالهای به فارسی، مجلهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، سال سیزدهم، شمارهی چهارم.
فرشیدورد، خسرو، ۱۳۸۷ش ، تاریخ مختصر زبان فارسی از آغاز تا اکنون، زوار، تهران، چ۲٫
گلبن، محمد، ۱۳۶۳ش ، «سالشمار و گزیدۀ کتابشناسی بهار»، آینده، تهران، س۱۰، ش ۲-۳.
ملکزاده، محمد، ۱۳۳۵ش ، شرح حال بهار: دیوان بهار، مهر، تهران.
میرانصاری، علی، ۱۳۷۷ش ، اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران، نوین نشر، تهران.
هشترودی، محمد ضیاء، ۱۳۷۲ش ، منتخبات آثار (از نویسندگان و شعرای معاصرین)، کتابخانه و مطبعه بروخیم.
یوسفی، غلامحسین، ۱۳۶۳ش ، نظری به سبکشناسی استاد بهار، آینده، تهران، س ۱۰، ش ۲-۳٫
یغمایی، حبیب، اردیبهشت ۱۳۳۲، در احوال استاد بهار، مجله یغما – شماره ۵۹ .
زندگی ایلیا ابوماضی را میتوان در سه کشور که تقریبا مراحل زندگی وی را تشکیل می دهند مورد بررسی قرار داد: لبنان، مصر، آمریکا.
«ایلیا بن ضاهر ابوماضی» در روستای زیبای «محیدثه» از توابع شهر «متن» در نزدیکی «ضین» به دنیا آمد (الزرکلی: ۲/۳۵). با اینکه او از شاعران معاصران است اما در مورد سال تولد وی نقل قولهای متفاوتی وجود دارد؛ ایلیا ابوماضی شخصاً ترجیح میداد زندگی او در سایهای از ابهام باشد و مردم تنها اشعارش را بخوانند نه اینکه در مورد گذشته وی به بررسی بپرداند: در نامهای به عیسی الناعوری چنین نوشته: “اما در زندگینامه من چیزی که شایسته نشر باشد، نیست و یا حداقل معتقدم چیزی که برای کسی فایدهای داشته باشد در آن وجود ندارد” (الناعوری، ۱۹۷۲: ۱۴).
مورخان تاریخ تولد ایلیا را ۱۸۸۹م (البعلبکی، ۱۹۸۰: ۱/۳۰)، ۱۸۹۰م (البستانی، ۱۹۶۴: ۶/۱۱۰) و ۱۸۹۱م (صیدح، ۱۹۶۴: ۴۷۴) ذکر کردهاند. در میان این اظهارنظرها سال ۱۸۸۹م، صحیحتر به نظر میرسد زیرا مجله «الفنون» که اولین مجلهای است که زندگی ایلیا را در سال ۱۹۱۶م منتشر کرده تاریخ فوق را ذکر میکند با توجه به اینکه صاحب این مجله، نسیب عریضه، مانند ایلیا از اعضای «الرابطه القلمیه» است، به نظر میرسد اطلاعاتش در این مورد دقیقتر باشد هم چنین مجله «السائح» که ارگان رسمی «الرابطه القلمیه» است همین تاریخ را برای ولادت ایلیا بیان مینماید (طالب: ۲۲).
ایلیا در خانوادهی هشت نفره دیده به جهان گشود و دارای چهار برادر به نامهای «مراد»، «متری»، «طانیوس»، «ابراهیم» و یک خواهر به نام «اوجینی» بود. از پدر و مادر وی اطلاعات چندانی در دست نیست جز اینکه مادرش «سلمی» نام داشت پدر او مردی مهربان بود که با پرورش کرم ابریشم و درخت توت امرار معاش میکرد (المعوش، ۱۹۹۹: ۲۲).
ایلیا ابوماضی در خانوادهای متولد شد که امکانات اولیه زندگی را در اختیار نداشت تا جایی که میگویند وی در اوایل کودکی به خاطر هزینههای زیاد زندگی نتوانست به مدرسه برود، اما به خاطر علاقه بیش از حد به تحصیل، در سن ۷ سالگی هر روز به مسافت دو مایل راه طی میکرد و در کنار پنجره بیرون از کلاس به درس گوش میداد تا این که معلم مدرسه «ابراهیم منذر» او را به رایگان به کلاس فرا خواند (البرهومی، ۱۹۹۳: ۱۶). به این ترتیب مدرسهی روستا اولین محلی بود که ایلیا عطش سیریناپذیری خود را نسبت به فرا گرفتن علم در آنجا فرو مینشاند. علاقهای که نخستین جرقههای آن در همان مدرسه زده شد و بعدها در زندگی او درخشید و تا پایان عمر در وجودش باقی ماند (طالب: ۳۵). او پس از مدتی با کمک پدرش، دروس ابتدایی را در مدرسهای در کنار کلیساس «محیدثه» فرا گرفت و خود را برای دورههای بعدی آماده کرد. ایلیا از همان اوان کودکی به درس علاقه خاصی داشت، علاقهای که چون رازی پنهان در درون و روحش نهفته ماند که بعدها در زندگی او درخشید و تا ابد باقی ماند (المعوش: ۲۹).
ایلیا در روستایی متولد شد که زیبائی مسحور کننده مناظر اطراف و نیز راحیه دلاویز و با طراوت نسیم آن در عمق وجود او مینشست، چرا که این منطقه به خاطر صافی و پاکی آب و هوا مشهور بود، اما با تمام زیباییها مکان مناسبی برای رفع احتیاجات مردم نبود وزندگی روز به روز بر ساکنان آن سختتر میشد و در این شرایط پدر ایلیا نمیتوانست با درآمد کم خود، خرج خانوادهای هشت نفره را تأمین کند به همین خاطر چارهای جز این نداشت که پسران خود را یکی پس از دیگری به کشورهای مختلف بفرستد تا شاید بتواند آنها را از ظلم و فقر برهاند (طالب: ۳۵).
به همین دلیل پسران او یکی پس از دیگری به کشور دیگری سفر کردند اما هنوز فقر این خانواده رخت بر نبسته بود که مرگ، چهار فرزند او را در کام خود فرو برد. «بطانیوس» به محض رسیدن به مصر مُرد و «متری» هم پس از رسیدن به آمریکا درگذشت و «ابراهیم» در همان سال در روستای محیدثه به متری پیوست. همچنین تنها خواهر آنان اوجینی در سال ۱۹۲۳ م، به برادران درگذشته خود ملحق شد. شدت فقر، مهاجرت، مرگ عزیزان و ظلم و استبداد همه از جمله عواملی بودند که از ایلیا ابوماضی انسانی قوی و توانا بر تحمل مصائب و مشکلات ساختند (المعوش: ۲۹-۳۰).
ایلیا درباره ظلم و خفقان آن زمان که موجب هجرتش شد، میگوید:
لبنانُ! لا تَعذَل بَنیکَ إذا هُمُ |
رَکِبوا إلى العَلیاءِ کلَّ سَفینٍ |
|
لَم یَهجَروکَ ملالهً لکنّهم |
خُلقوا لِصَیدِ اللؤلؤِ المکنونِ |
|
لمّا ولدتَهم نُسوراً حَلّقوا |
لا یَقنَعونَ من العُلى بِالدُّونِ |
|
و النَّسرُ لا یَرضَى السجونَ و إن تَکُن |
ذَهَبا، فَکَیفَ محابسٌ من طینِ؟ |
|
الأرضُ للحشراتِ تَزحَفُ فوقَهَا |
و الجوُّ للبازِی و للشاهینِ |
|
(ابوماضی، ۲۰۰۲: ۲/۷۲۷) |
«ای لبنان هر زمان فرزندانت به سوی بزرگی و بلندمرتبهگی سوار بر هر کشتی میشوند آنها را سرزنش نکن.
آنها برای توبیخ و سرزنش کردن تو را ترک نکردهاند بلکه آنها برای صید مروارید پنهان خلق شدهاند.
هنگامی که تو آنها را همچون کرکس متولد کردی آنها به پرواز درمیآیند و از جایی که بلند و بزرگ است به پستی راضی نمیشوند.
کرکس به قفس، هرچند که طلایی هم باشد راضی نمیشود. چه برسد به قفسهای گلی؟
زمین برای حشرات است که بر روی آن راه بروند اما آسمان برای بازو شاهین است.»
چنانکه از این ابیات برمیآید، ایلیا وضعیت نامناسب داخل کشور را دلیل اصلی سفر میداند و بر آن است تا با هجرت از وطن خود به شرف و بزرگی برسد (المقدسی، ۱۹۴۴: ۴۲۱).
هنگامی که ایلیا به سن یازده سالگی رسید از عمو (الفاخوری، ۱۹۸۶: ۵۹۱) و بنا به قولی دیگر دایی (نایف حاطوم، ۲۰۰۳: ۶) او که ساکن شهر اسکندریه بود به مهربان پس از مشورت با ایلیا و اطمینان از موافقت پسرش، وی را به شهر اسکندریه فرستاد.
ایلیا در بحبوحه مشکلاتی که ذکر شد، برای کسب روزی و گریز از ظلم عثمانی، به مصر رفت تا در منزل عمویش «نعوم» در اسکندریه اقامت گزیند او در یکی از مغازهها به تنابکوفروشی مشغول شد (المقدسی، ۴۲۱).
همانطور که در مورد تاریخ ولادت این شاعر اختلاف نظرهایی وجود دارد، در مورد تاریخ اولین مهاجرت او نیز سخنان مختلفی بیان شده است، «دکتر شوقی ضیف» سال ۱۹۰۰ م را بیان کرده است در حالی که اکثر محققان سال ۱۹۰۲ م را ذکر کردهاند (طالب: ۳۵).
ایلیا توانست با کار در یکی از مغازههای تنباکوفروشی، نیاز مالی خود را در مصر برطرف سازد اما بر احساس عطش او نسبت به علم و مطالعه روز به روز افزوده میشد. به همین خاطر در کنار کار و تجارت، دست از مطالعه برنداشت، بلکه حدود هشت سال به طور مداوم هم کار کرد و هم به مطالعه پرداخت او در این مدت توانست به اطلاعات فراوان در زمینه ادبیات شعر و صرف و نحو دست یابد و حتی سرودن شعر را آغاز کند. ایلیا در این باره میگوید (الفاخوری: ۵۹۱):
«دائی ام که صاحب مغازه تنباکوفروشی بود مرا نزد خود خواند و من به ناچار در سن یازده سالگی از مدرسه جدا شدم، اما هرگز از مطالعه رویگردان نشدم و پس از اینکه قواعد عربی را از طریق کتاب «العراوی» فرا گرفتم، شبها به نظم شعر میپرداختم» (نایف حاطوم: ۶).
هنگامی که برادر بزرگ ایلیا «مراد» در اسکندریه مغازه سیگارفروشی دایر کرد وی به کمک برادر شتافت و مدت یک و نیم سال در کنار برادر به کار مشغول شد تا اینکه ایلیا در مغازه تنباکوفروشی با «انطوان الجمیل» صاحب مجله «الزهو» آشنا شد، «انطوان» که از هوش و نبوغ وی شگفت زده شده بود از او خواست تا اشعارش را با نظارت و اصلاح خود انطوان، به چاپ برساند.
اولین قصیدهای که ایلیا در این مجله منتشر کرد درباره دختری جوان است که خانواده ی او به اجبار او را به همسری پیرمردی در آوردند و ایلیا در این قصیده زندگی سخت و پر از درد و رنج دختر را وصف میکند (البرهومی: ۱ و ۱۷).
ایلیا تنها به بیان مسائل اجتماعی در اشعار خود نمیپرداخت بلکه مصر را به عنوان وطن دوم خود دوست داشت. چون مصر مکانی بود که ایلیا در آن علاوه بر برطرف کردن نیمی از نیازهای مالی، به آزادی و امنیت رسید، به همین سبب بسیار به آن علاقه داشت. او مصر را به خاطر ادبیات گسترده و کامل و محیط زیبایش تاج سر شوق میدانست. او در این باره میگوید:
الشرقُ تاجٌ و مصرُ منه دُرَّتُه |
و الشرقُ جَیشٌ و مصرُ حاملُ العَلَمِ |
|
(ابوماضی، ۲۰۰۲: ۲/۴۳۲) |
«شرق همچون تاجی است که مصر مروارید آن است و شرق همچون ارتشی است که مصر پرچمدار آن میباشد.»
آری مصر همچون سروری مهربان و با افتخار در ذهن ایلیا باقی ماند، با وجودی که ایلیا در مصر با افقهای جدیدی آشنا شد ولی همیشه به این حد قانع نبود، بلکه به افقهای دوردست، با آزادیهای بیشتر و محیط مناسبتر برای پیشرفت چشم داشت. او ابتدا به خاطر رهایی از فقر و ظلم سفر کرده بود ولی بعد از مدتی که در مصر زندگی کرد این هدف جزء ارزشهای ثانوی او شد و رسیدن به جایگاه ادبی والا، در ردیف اول آرمانهایش قرار گرفت و برای رسیدن به آن آرزو، ایلیا قصد سفر به آمریکا را داشت (الفاخوری: ۵۹۱).
پس از مدتی ایلیا از سرودن شعر در زمینه اجتماعی منصرف شد و به موضوعات سیاسی و ملی روی آورد و قلم خود را وقف خدمت به جهان عرب و رفع مشکلات آن نمود و در آغاز منادی استقلال مصر از زیر یوغ انگلیس و آزادی سرزمینهای عربی شد و این همان خواستهی حزب وطنی مصر به رهبری «مصطفی کامل» بود (البرهومی: ۱۹).
انگلستان بر اعضای حزب وطنی بسیار سخت گرفت تا آنجا که به شدت با کسانی که خواهان استقلال مصر بودند برخورد میکرد و آنها را یا تبعید مینمود و یا به زندان میانداخت. در این میان ایلیا ابوماضی هم از این ماجرا بینصیب نماند و به مدت یک هفته به زندان افتاد (المعوش: ۲۳).
هنگامی که به پدر ایلیا خبر رسید که پسرش وارد مسائل سیاسی شده بسیار نگران شد و نامهای به «مراد» که از لبنان به آمریکا رفته بود نوشت: «پسرم، مال و هدیه و کمکی از تو نمیخواهم، به علت وخامت مصر، برادرت ایلیا را نزد خود فرا بخوان» (نایف حاطوم: ۸)
ایلیا با وجود علاقه فراوانی که به مصر داشت به خاطر مسائل سیاسی و شکست تجاری که در مصر متحمل شد و به خاطر بیتوجهی که به اولین دیوانش شد و همچنین برای رسیدن به یک جایگاه ادبی والا که در ردیف اول آرمانهایش قرار داشت تصمیم گرفت به آمریکا سفر کند زیرا در آن زمان آوازه شهرت این کشورها از نظر ادبیات و آزادی به گوش جهانیان رسیده بود. به این جهت او مجبور شد برای تهیه مدارک سفر، چند بار به کشورش لبنان بازگردد. در آن زمان مهاجرت از لبنان به مصر آسانتر از دیگر کشورها بود؛ چون حکومت عثمانی مهاجرت به غرب را منع کرده بود و اجازه خروج به مهاجران را نمیداد. آنها نیز ناچار بودند برای دریافت مجوز مهاجرت، اول به مصر سپس به آمریکا هجرت نمایند. ایلیا نیز برای گرفتن مدارک لازم به وطن بازگشت (الفاخوری: ۵۹۱). اما چون همچنان ظلم و ناامنی در لبنان حکمفرما بود و شبح گرسنگی مردم را به نابودی تهدید میکرد، بیش از سه ماه نتوانست در آنجا بماند (المعوش: ۳۸).
در این زمان بود که او قصیده «الوادع» را برای ترک وطن و علیه حکومت ترکها سرود. این قصیده با این مطلع آغاز میگردد:
أزِفَ الرحیلُ و حانَ أن تَتَفرَّقا |
فَإلی اللَّقا یا صاحبی إلی اللّقا |
|
(ابی فاضل: ۴۰) |
«وقت سفر و متفرق شدن فرا رسیده است پس خداحافظ ای دوستان من، خداحافظ.»
سپس ایلیا به توصیه پدر تصمیم گرفت لبنان را به مقصد آمریکا ترک کند زیرا حکومت عثمانی مهاجرت به غرب را منع کرده بود، ناچار برای گرفتن مجوز مهاجرت به مصر رفته پس از آنجا به آمریکا مهاجرت نمود (المعوش: ۳۸)
ایلیا مصر را در سال ۱۹۱۲، در حالی که ۲۲ ساله بود ترک گفت و در «سنستانی اوهایو» اقامت گزید، جایی که برادر او مراد، زمینه اقامتش را فراهم کرده بود. مدتی تصمیم گرفت شعر را رها کند، زیرا در حقیقت شعر برای او جز فقر و سختی و مرارت نتیجهای در پی نداشت اما به علت ناسازگاری روحیه ایلیا با تجارت و اندوه دوری از وطن، وی دوباره به سوی نظم شعر و مطالعه کشیده شد و اشعار خود را در روزنامه و مجلات معروف سنستانی به چاپ رساند. او در «سنستانی» عضو انجمن های مختلفی شد (همان: ۸۹).
او در طی چهار سالی که در «سنستانی» به سر برد اندیشههای بسیاری را در خزانه عقل و قلب خویش انباشت و کتابهای مختلفی را مطالعه کرد تا جایی که توانست به زبانهای عربی و انگلیسی تسلط پیدا کند و از نهضتهای شعری و ادبیات موجود در آمریکا اطلاع یابد و آنها را مورد ارزیابی قرار دهد او در این دوره فقط به آگاهی از ادبیات آمریکا اکتفا نکرد بلکه به ترجمه بعضی از اشعار زیبای آمریکایی نیز پرداخت (شراره، ۱۹۶۵:۱۳).
در آن زمان از یک طرف جنبش فرهنگ و ادب آمریکا و از طرفی دیگر جنبش عربی ادبای مهجر او را به سوی خود فرا خواند. در کنار این موارد ایلیا در شهر «سنستانی» ادیبی را ندید که او را به کار شعر و ادبیات تشویق کند و مشوق او در این راه باشد. همچنین او نتوانست به راحتی با مردم آن دیار ارتباط برقرار کند. همه این موارد دست در دست هم دادند تا اینکه او در سال ۱۹۱۶ م «سنستانی» را به مقصد نیویورک ترک نمود و زندگی جدید خود را در این شهر آغاز کرد (المعوش، ۹۱).
ایلیا ابتدا در نیویورک به کار روزنامهنگاری پرداخت و به پیشنهاد جوانان فلسطینی در «المجله العربیه» مشغول به کار شد تا جایی که سر دبیری این مجله به او واگذار گردید (البرهومی: ۲۸). پس از مدتی به مجله «الفتاه» پیوست؛ در سال ۱۹۱۸ م نیز نویسندگی و همکاری با روزنامه «مرآه الغرب» را به عهده گرفت (طالب: ۳۹). وی در سال ۱۹۴۰ به انجمن «الرابطه القلمیه» به ریاست «جبران خلیل جبران» و افرادی چون «میخائیل نعمیه» و «نسیب عریضه» تشکیل شد پیوست ایلیا ابوماضی در این انجمن نقش مهمی ایفا کرد و در کنار دیگر اعضای این گروه با جدیت برای بهبود زبان عربی تلاش نمود (المقدسی: ۴۲۴). در این بین دوستی پایداری بین «نجیب دیاب» و ایلیا برقرار شد تا این که ایلیا در سال ۱۹۲۱ م با دختر بزرگ او «دورتی» ازدواج کرد (طالب: ۳۹). ایلیا ابوماضی امیدوار بود که بعد از این پیوند و ازدواج اداره بخشی از روزنامه به او سپرده شود اما پس از مرگ مادر دورتی، نجیب پس از چند ماه با شخصی به نام «انجلینا دیاب» ازدواج کرد که این امر باعث بیتوجهی نجیب نسبت به ایلیا شد، زیرا انجلینا چنان قلب و روح او را تسخیر کرده بود که نجیب فرزندان خود از جمله دورتی و همسر وی را فراموش کرد.
پس از این ماجرا اگرچه ایلیا همچنان در این روزنامه به فعالیت خود ادامه داد اما این اندیشه را در سر میپروراند که خود، نشریهای را تأسیس کند. سرانجام پس از ده سال کوشش مداوم در روزنامه «مرآه الغرب»، آن را ترک گفت و در سال ۱۹۲۹م، مجله «السمیر» را به طور مستقل منتشر ساخت، این مجله دو بار در ماه به چاپ میرسید.
در یکی از روزهایی که ایلیا مشغول کار در نشریه بود، خبر بیماری «نجیب دیاب» به او رسید. بیدرنگ بر بالین وی شتافت؛ نجیب دیاب با گرمی ایلیا را در آغوش کشید و از او خواست که بعد از مرگش، از فرزندان وی به خوبی مراقبت کند و همچنین وصیت نمود که ایلیا فعالیت خود را در نشریه «مرآه الغرب» از سر بگیرد و مانع از تعطیلی آن شود؛ اندکی بعد از این دیدار «نجیب دیاب» جان سپرد و ایلیا به وعده خود عمل کرد، انتشار مجله ادبی «السمیر» را متوقف نمود تا بتواند به طور مستقیم بر فعالیت روزنامه «مرآه الغرب» نظارت داشته باشد، اما پس از مدتی بین او و «انجلینا دیاب» اختلاف نظرهایی شدید پیش آمد به طوری که بار دیگر ایلیا ناگزیر به ترک دفتر روزنامه شد (نایف حاطوم: ۸).
پس از این ماجرا، ایلیا انتشار «السمیر» را از سر گرفت و در سال ۱۹۳۶ م آن را از مجله به صورت روزنامه درآورد و تا زمان مرگ وی، انتشار آن روزنامه ادامه یافت. او در این روزنامه موضوعاتی را که در ذهنش دور میزد و شعرهایی که در سینهاش میتپید خصوصاً مسائل مربوط به وطن را با توجه به موقعیتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن زمان منتشر میساخت (المعوش: ۹۳).
مرگ پدر در سال ۱۹۳۱م، ایلیا را در اندوه و ماتم فرو برد و پس از مدتی کوتاه در همان سال شنیدن خبر مرگ مادر، غم فراق و حزن وی را دو چندان نمود، هنوز از شدت انبوه فراق آن دو کاسته نشده بود که خبر درگذشت دوست عزیزش «جبران خلیل جبران» را نیز دریافت کرد (نایف حاطوم: ۲۶- ۲۷).
ایلیا بعد از مشکلات فراوان و حوادثی که پیاپی بر وطن عربی نازل میشد دلسرد شد به همین جهت به دنبال بیماری که گریبانش را گرفت مجبور شد کار در مجله «السمیر» را رها کند؛ اما دوستانش او را به تحمل مشکلات تشویق کردند تا بار دیگر به کار مشغول گردد. آنها به مناسبت بیست و پنجمین سال تأسیس «السمیر» در سال ۱۹۵۵م جشنی برپا کردند، ایلیا به همین مناسبت قصیدهای با این مطلع سرود:
تلک السِّنونُ الغارباتُ وَرائی |
فَإلی اللَّقا یا صاحبی إلی اللّقا |
|
(همان) |
«آن سالهایی که پشت سر من گذشت همچون کتاب بزرگی است که حروفش را با خونم نوشتم.»
ایلیا در اواخر سال ۱۹۴۸م به دعوت حکومت لبنان برای حضور در کنگره یونسکو به کشور خود بازگشت و از سوی محافل فرهنگی و ادبی بسیار مورد احترام قرار گرفت و نیز از روستای محیدثه دیدار کرد و اهالی روستا به مناسبت ورود او در مدرسه ابتدایی که سالها پیش وی در آنجا تحصیل کرده بود مجلس جشنی را برگزار نمودند.
ابوماضی هنگام دیدار از لبنان، دعوتنامهای از سوی حکومت سوریه دریافت نمود و به این دعوت پاسخ مثبت داد، هنگام ورود به سوریه مجلس بزرگداشت باشکوهی برای او ترتیب داده شد به طوری که رادیوی سوریه نیز شرح برگزاری این مراسم را اعلام کرد و در طی آن جشن، رئیس جمهوری سوریه «شکری القوتلی» ایلیا ابوماضی را در سمت راست خود نشاند و نشان لیاقت در گردن او آویخت. بعد از دیدار از وطن به نیویورک بازگشت و تا آخر عمر به کار روزنامهنگاری ادامه داد (البرهومی: ۴۰).
ایلیا از همسر خود «دورتی» صاحب سه پسر به نامهای «ریچارد، ادوارد و روبرت» شد (المعوش: ۹۴) و در تاریخ ۱۹۵۱م در مراسم ازدواج پسر بزرگ خود دکتر «ریچارد» با دختری آمریکایی به نام «ماری لویز» به زبان انگلیسی سخنرانی کرد و در این سخنرانی به نقل از یک حکیم چنین گفت:
«هر شخصی در طول حیات باید سه چیز از خود به جای بگذارد: ۱ـ کتابی تألیف کند. ۲ـ درختی بکارد. ۳ـ فرزندی به وجود آورد.
کتاب برای اینکه علم و معرفت در دنیا باقی بماند، درخت برای این که زندگی جریان داشته باشد و فرزند به دلیل این که بشریت پا برجا بماند» (نایف حاطوم: ۵۳- ۵۴).
ایلیا همچنان به کار روزنامهنگاری ادامه داد تا اینکه در بیستم نوامبر ۱۹۵۷ در حالی که ۶۵ سال داشت در اثر سکته قلبی بدرود حیات گفت و درخشش ادبی او برای همیشه خاموش شد (همان: ۵۳- ۵۴).
پس از درگذشت ابوماضی مجالس بزرگداشتی جهت او در کشورهای مخلتف برپا شد و در لبنان با سخنرانی جورج صیدح در دانشگاه آمریکایی بیروت مراسم آغاز گردید و پس از وی «نازک الملائکه» و جمعی دیگر از ادیبان درباره فعالیتهای ادبی ایلیا ابوماضی سخن گفتند. در دمشق نیز شاعران و نویسندگان بسیاری از جمله «امجد الطرابلسی» و «سلیم حیدر» و غیره مراسم یادبود را برپا نمودند (الخفاجی، ۱۹۸۶: ۵۱۳). همچنین مردم لبنان با نامگذاری یکی از خیابانهای بیروت به اسم ایلیا ابوماضی نام او را در خاطرهها زنده نگه داشتند (جورج دیمتری: ۱۸۴).
ایلیا بعد از اقامت در نیویورک در سال ۱۹۲۰ م، در محافل مهاجران عرب شرکت مینمود و با انجمنهای آنان به علت حرفه روزنامهنگاری در ارتباط بود. وی میتوانست ضمن آشنایی با چهرههای مشهور ادب مهجر مانند «میخائیل نعیمه»، «جبران خلیل جبران» و «عبدالمسیح حدّاد» و دیگران از دوستی و همصحبتی آنان بهرهمند گردد. در پی ایجاد این صمیمیت اندیشه تأسیس یک انجمن ادبی که مشتمل بر نویسندگان زبده عرب باشد، در میان این گروه به وجود آمد. «عبدالمسیح حداد» در بیستم آوریل سال ۱۹۲۰م، جمعی از ادیبان را دعوت کرد تا در مورد راه های رهایی از رکود و خمودگی که بر ادبیات عرب سایه افکنده بود چاره ای بیندیشد، این نشست ادبی به تأسیس «الرابطه القلمیه» منجر شد، یک سال پس از تشکیل انجمن، مجلهای به همین نام منتشر شد که در اولین شماره آن پنج قصیده از ایلیا به چاپ رسید (البرهومی: ۳۲). ایلیا در این انجمن نقش مهمی را برعهده داشت و در کنار دیگر اعضا برای بهبود زبان عربی با جدیت کوشید؛ اما عمق تأثیر «الرابطه القلمیه» در شعر وی بر کسی پوشیده نیست، زیرا انجمن به ایلیا دو بال نیرومند بخشید تا بتواند خود را از تقلید گذشتگان در معانی و الفاظ برهاند و به سوی سبک و شیوه نوینی هدایت شود، این تأثیر را به روشنی میتوان در آثار بعدی او مشاهده کرد. بدین ترتیب اشعار او از اصالت و متانی ویژه برخوردار شد تا آنجا که توانست نسیسم خوش آزادی را به مشام جانها برساند و تسکین بخش دردها و رنجهای مردم باشد (همان: ۳۱).
در عین حال «دکتر عفیف نایف حاطوم» معتقد است تأثیر «الرابطه القلمیه» در شعر ابوماضی جزئی بوده و عامل دیگری او را به سوی نوگرایی سوق داده است. وی غربت و دوری از وطن را علت اصلی انصراف ایلیا ابوماضی از سنتگرایی و تقلید از گذشتگان میداند که در پی آن وی شرایط لازم برای بررسی ادبیات غرب را یافت و توانست با یادگیری زبان انگلیسی، بر اطلاعات وسیعی در زمینه ادبیات دست یابد (نایف حاطوم: ۱۶- ۱۷).
اما آنچه صحیحتر به نظر میرسد اینست که ایلیا پس از آشنایی با اعضای «الرابطه القلمیه» و شرکت در نشستهای ادبی این انجمن که در چهارشنبه هر هفته تشکیل میشد و شاعران در آن به نقد و بررسی اشعار و آثار یکدیگر میپرداختند ـ به افقهای جدید دست پیدا کرد (همان: ۱۵).
بهترین روش برای شناخت زمینههای ادب و فرهنگ ایلیا مراجعه به اشعار اوست. چون که دیوان شاعر همچون خزانهای در برگیرنده افکار و اندیشههای اوست و در بررسی دیوان وی میتوان به نکاتی دست یافت که به طور اجمال به آنها اشاره میکنیم.
استعداد شاعری در آغوش طبیعت زیبای روستای محیدثه به شکوفایی رسید. سکوت و آرامش، جمال و آزادی، گوشهای از خوان گستردهای بود که طبیعت به وی عطا کرده بود. ایلیا از طبیعت آنچنان عمیق الهام گرفته است که حتی نام دیوانهای شعر او برگرفته از زیباییهای طبیعت هستند: «الجلداول» (برکهها)، «الخمائل» (بیشههای پر درخت)، «التبر و التراب» (طلا و خاک) (المعوش: ۳۴ و ۴۴).
تعلیمات اولیه ایلیا ابوماضی در مدرسه محیدثه، آن هم در مدت کوتای که وی در آنجا اقامت داشت قطعاً نمیتوانست از او یک شاعر بسازد اما راه را برای شاعری او هموار نمود و در ایجاد قریحه شاعری وی مؤثر افتاد.
عشق و علاقه ایلیا به مطالعه زبانزد همگان بود، بسیار اتفاق میافتاد ایلیا در مغازهای که در آن کار میکرد، آنقدر در مطالعه غوطهور میشد که حتی متوجه به سرقت رفتن اجناس آن مغازه نمیشد (طالب: ۳۴).
بهرهگیری از منابع دینی -به خصوص قرآن کریم- در اشعار وی به چشم میخورد به عنوان مثال نام برخی از قصاید خود را از واژههای قرآن کریم اخذ نموده است، مانند «الی الله راجعون» و «کلوا و اشربوا» (ابوماضی، ۲۰۰۲: ۱/۳۱ -۳۲).
ایلیا ابوماضی از شاعران برجسته عصر عباسی همچون: «ابونواس»، «بحتری»، «ابوالعلا معری» بسیار تأثیر پذیرفته و نیز در سرودن اشعار خود به برخی از شاعران فارسی زبان مانند خیام و مولوی نظر داشته است (همان: ۱/۲۶ – ۲۷).
از دیگر منابع مهم فرهنگی ابوماضی، اطلاعات وسیع وی نسبت به ادبیات معاصر غرب است که در طول اقامت خود در آمریکا به آنها دست یافته بود و ردپای آن را در برخی از مقالات مجله «السمیر» میبینیم. وی همچنین مدتی تحت تأثیر سبکهای رمانتیک و سمبولیک قرار گرفت (همان: ۱/۱۱۶).
ابوماضی در طول عمر خود آثار گرانبهایی را به یادگار گذاشته است، وی سرودن شعر را از سنین نوجوانی آغاز کرد و تا واپسین روزهای زندگی همچنان به نظم شعر و روزنامهگاری پرداخت. در نظم آثار بجای مانده از وی عبارتند از:
ایلیا در سنین جوانی، اولین دیوان خود را به نام «تذکار الماضی» در سال ۱۹۱۱ م، در اسکندریه به چاپ رساند این دیوان دارای ۸۵ صفحه و پنجاه و پنج قصیده است که در موضوعات مختلف سروده شده است و ایلیا آن را به مردم مصر تقدیم نمود (البرهومی: ۱۸).
مهمترین موضوعاتی که در این دیوان مطرح شده عبارتند از: ظلم، ملیگرایی، مسائل اجتماعی، غزل، زن (المعوش: ۵۲- ۵۳).
این دیوان در بردارنده تجربههای زندگی ایلیا و واقعیتهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی آن زمان است. بیانگر مسائلی چون درگیری قشر حاکم و محکوم و ظلم و ملیگرایی و همچنین بیانگر درگیریهای سبک قدیم و جدید است. اولین اثرش را با تقلید از شاعران دوره عباسی شروع کرد او سعی کرد از «شوقی» «حافظ ابراهیم» و «بارودی» و «صبری» در این راه تقلید کند. این تقلید به شیوه های گوناگونی نمود می یابد؛ اما فرق ایلیا با این شعراء در این است که او تازه این کار را شروع کرده و هنوز در مراحل اولیه آن قرار داشت (همان).
این دیوان مورد نقد بسیاری از ناقدان و محققان قرار گرفت، آنها ضعف فرهنگی، علمی، ادبی و لغتی را در آن مشاهده نمودند و آن را برای ایلیای جوان ضعف بزرگی به حساب آوردند. آنها به جای اینکه او را در این کار تشویق کنند، موردنقد قرار دادند؛ اما اگرچه بسیاری از ناقدان این دیوان را ضعیف میدانستند ولی نباید این نکته را فراموش کرد که ایلیا ابوماضی در هنگام سرودن این اشعار، در ابتدای کار ادبی خود قرار داشت آن هم در سن کم در حالی که هنوز به پختگی کامل نرسیده بود، پس نمیتوان آن را عیب بزرگی برای جوانی دانست که به تازگی سرودن شعر را آغاز کرده است.
همانطور که قبلاً ذکر شد ایلیا را با وجود علاقه فراوانی که به مصر داشت، به خاطر بیتوجهی که به اولین دیوانش شد و دیگر عوامل، آنجا را به مقصد نیویورک ترک کرد. در آمریکا به خاطر شکست قبلی دیوانش، سعی کرد به سبک قبل رجوع نکند و از تجربههای قبلی برای دیوان بعدی استفاده کند و نقصهای آن را برطرف سازد و به کمال مطلوب برسد.
این مرحله از زندگی ایلیا راه ادبی جدیدی را برای او گشود، او نتوانست در خلال این دوران با انجمنهای مختلف آشنا شود و به پیشرفته نایل گردد و تا جایی به پختگی و گسترش افقهای خیال برسد که نظریات نافذی را در حقایق زندگی و زیباییهای آن بیان کند (سراج، ۱۹۶۴: ۳۳۷- ۳۳۸).
ایلیا دیوان دوم خود را پس از هشت سال اقامت در آمریکا در سال ۱۹۱۹ م، به نام «دیوان ابوماضی الجزء الثانی» منتشر ساخت (نایف: ۱۲).
«جبران خلیل جبران» مقدمهای با این مضمون بر این دیوان مینویسد: «شعر عاطفهای است که به سوی مکانی دور و نا آشنا اشتیاق میورزد و آن را نزدیک و آشنا مینماید و اندیشهای است که به اسرار درونی و ناگفتههای وجود دست مییازد و آن را هویدا و روشن میکند و اما شاعر موجود شگفتی است که دارای چشم سوم است و آن دیده معنوی است. در طبیعت حقایقی را میبیند که از چشم ظاهربینان پنهان است و دارای شنوایی نهانی است که نجوا و اسرار روزگارانی را میشنود که دیگر افراد قادر به درک آن نیستند، … شاعر پرنده غربی است که بر فراز مرغزارها، آزاد و رها پرواز میکنند و تنها هنگامی که زادگاهش را میبیند از آسمان بر زمین نشسته و در سکوت آن سرودی غمانگیز سر میدهد، ایلیا ابوماضی شاعری است که در دیوان وی نردبانهایی است که با آنها میان عیان و نهان بالا میرود و ریسمانهایی دارد که جلوههای آشکار زندگی را به راز و رمزهای پنهان آن پیوند میدهد. اشعار او مانند جامهایی سرشار از باده عشقاند که لبهای عطشناک زمانه را سیراب میکنند و گر نه خدای بشر روی بر میگرداند و دیگر بار طوفان چون طوفان نوح برپا میکرد (ابوماضی، ۲۰۰۲: ۹۳ -۹۴).
ایلیا این دیوان را با ۷۹ قصیده و ۲۸۴۱ بیت در بحرهای مختلف منتشر ساخت. این دیوان به طور کامل از قدیم فاصله گرفت همچنانکه به طور کامل به سبک جدیدی روی نیاورد؛ بلکه تا جایی که توانست با اسلوب قدیمی، مسائل و موضوعات جدیدی را در اشعارش گنجاند. موضوعات این دیوان نیز شامل موضوعات میهنپرستی، مسائل اجتماعی، عشق، فلسفه، طبیعت و تأمل میباشد این دیوان بدان دلیل نیز حائز اهمیت است که «جبران خلیل جبران» بدان توجه خاص نشان داده و به شاعر بودن ایلیا اقرار کرده است (المعوش: ۱۱۶- ۱۲۲).
ایلیا سومین دیوان خود را «الجداول» را با ۶۶ قصیده به نظم کشید و در سال ۱۹۲۷م به چاپ رساند، وی در این دیوان به پختگی کاملتری رسید و غبار تقلید را از خود دور ساخت و تا اندازه زیادی همگام با انجمن «الرابطه القلمیه» به نوآوری روی آورد. این دیوان در بیشتر کشورهای عربی مورد نقد و بررسی قرار گرفت، عدهای آن را ستودند و برخی از آن انتقاد نمودند؛ عیسی الناعوری در مورد «الجداول» چنین میگوید:
«الجداول شامل قصیدههای زیبایی است که از بهترین اشعار عصر خود شمرده میشود و به علت داشتن موسیقی دلنشین، در نوع خود ممتاز است و همچنین اموری چون گرایش به طبیعت و درک عمیق آن، اسلوب نیکو و اوج خیال و تصویرگرایی در «دیوان الجداول» به خوبی دیده میشود به طوری که انسان از این که پدیدآورنده اثر بینظیر «الجداول» تنها یک شاعر باشد شگفت زده میشود (الناعوری، ۱۹۷۲: ۳۱).
از سوی دیگر طه حسین در حدیث الاربعاء در مورد ایلیا چین نظر میدهد: «گمان نمیکنم که زبان شاعری وی ضعفی در بر داشته باشد ولی گاهی بر آن پوششی میافتد که شک ابهام برانگیزی را ایجاد میکند.» او اضافه میکند که شعر ایلیا گاهی از اشتباه و خطا مصون نبوده است، به طور مثال در قصیده زیر که در دیوان «الجداول» به چاپ رسیده قافیهای از آن دارای اشکال است:
نسیَ الطینُ ساعهً أنه طینٌ |
حقیرٌ فَصالَ تیهاً و عَربَد |
«گل لحظهای فراموش کرد که گل حقیر و ناچیزی است پس مغرور شد و عربده کشید.»
که در اینجا «حرف دال» در کلمه «عربد» بیجهت ساکن شده است، اما در عین حال طه حسین معتقد است ایلیا به حق شاعر بزرگ و لایقی است، او در شعرهای خود دارای ذهنی پربار، دیدی نافذ قلبی پاک و فهم و درکی والاست؛ شعرهایی که در آن همواره اصالت، قوت، زیبائی و جمال به چشم میخورد (البرهومی: ۳۳- ۳۴).
از بهترین قصایدی که در این دیوان میتوان نام برد قصیدههای: «السجنیه»، «تعالی»، «الطین»، «فی القفر»، «المساء»، «الکمنجه»، «الیتیم»،«أنا»، «العلیقه» و قصیده معروف «الطلاسم» است.
اینک ابیاتی از قصیده «تعالی» را ذکر میکنیم:
تَعَالَی نَطلُق الروحینِ مِن سِجنِ التقالیدِ |
فَهَذی زهرهُ الوادی تُذیعُ العِطرَ فی الوادی |
|
و هذا الطیرُ تَیَّاهٌ فَخُورٌ بالأغاریدِ |
فمن ذا عَنَّفَ الزهرهَ أو مَن وَبَّخَ الشّادی؟ |
|
(البرهومی: ۳۳- ۳۴) |
«بیا تا روحمان را ز زندان عادات و رسوم رها سازیم. این گل دره که در دره عطر میپراکند.
و این است پرنده مغرور که به آوازهایش مینازد. چه کسی آن گل را تاکنون سرزنش کرده یا این پرنده شاد را توبیخ نموده است؟»
ابوماضی دیوان چهارم خود را در سال ۱۹۴۰ م، در نیویورک منتشر ساخت که دارای ۵۷ قصیده و در ۱۹۱ صفحه بود، در این دیوان افزایش آگاهی و تجربه او، به روشنی قابل مشاهده است تا جایی که توانست در زمره شاعران مشهور و بزرگ آن عصر به شمار آید (البرهومی: ۳۸ و ۵۵).
در دیوانهای «الخمائل» و «الجداول» دعوت چشمگیری به سوی بازگشت به طبیعت وجود دارد، زیرا ایلیا از انسانها رنجیده خاطر و از دوگانگی رفتار آنها دل آزرده است، چرا که از یک سو امور خیر و نیکی را میستایند و از دیگر سو با اعمال خود، کینه و گمراهی را آموزش میدهند؛ او طبیعت را ستایش میکند. زیر آرامش و نجواهای آن، خوی دوگانه انسان را به دست فراموشی میسپارد و او را به حقیقت کلی هستی نزدیک میکند. طبیعت همان بخشش و عطای نهایی برای انسان است که در برخورداری از آن بین موجودات هیچ تبعیض و تفاوتی مطرح نیست. ابوماضی هرچند در جامعه، بدیها را به روشنی می بیند ولی منکر روابط اجتماعی نمیشود تا جایی که نسبت به مسائل پیرامون انسان دعوت به خوشبختی مینماید و از انسان میخواهد همواره با تبسم و لبخند به استقبال حوادث زندگی برود (طالب: ۱۹۶- ۱۹۷).
تأکید شاعر در این دیوان بر عنصر روانی خیال است، وی از خیال جامههای زیبا و نو میبافد و آن را بر افکار و عاطفه شعر خود میپوشاند، محققان اوج درخشش عاطفه و خیال ایلیا را در این دیوان، متأثر از شاعری به نام «ویلیام بلک» میدانند؛ اندیشه ویلیام بلک در آغاز، «جبران خلیل جبران» را تحت تأثیر خود قرار داد و از طریق وی این تأثیر به بقیه اعضای «الرابطه القلمیه» نیز سرایت نمود؛ تمام کوشش «بلک» برآن بود که چشمان انسان را به سوی عالم اندیشه و فکر بگشاید، ایلیا نیز تمایل دارد از عالم ماده به سوی عالم روح و خیال به پرواز درآید و در این وادی سفر کند (عباس، ۱۹۸۲: ۷۱- ۸۰).
«الاسطوره الأزلیه» و «الشاعر و السلطان»، «الدمعه الخرساء»، «الفیلسوف المجنح» و «أمنیه الهه» و «قائله» و «الفراشه المحتضره»، «کلو و اشربوا» از مهمترین قصیدههای این دیوان هستند (البرهومی: ۵۵).
اینک نمونهای از اشعار قصیده «الدمعه الخرساء» را میآوریم:
سَمِعَت عویلَ النائحاتِ عَشیهً |
فِی الحَیِّ یَبتَعِثُ الأسَى و یُثیرُ |
|
یَبکینَ فی جُنحِ الظلامِ صبیّهً |
إنَّ البُکاءَ على الشبابِ مَریرُ |
|
فَتَجَهَّمَت و تَلَفّتت مُرتاعهً |
کَالظَّبیِ أیقنَ أنّه مأسُورُ |
|
(ابوماضی، ۲۰۰۲: ۳۶۲) |
«شبی در محله، زنی ناله نوحهگران را شنید که اندوه را برمیانگیخت.
در میان ظلمت بر دختری میگریستند. گریه بر جوانان براستی تلخ است.
روی در هم کشید و با ترس به آن سو توجه کرد و مانند آهویی که خود را گرفتار ببیند.»
بعد از وفات شاعر فرزندانش به دیوان جدیدی دست یافتند و آن را جمعآوری نمودند. این قصاید نخستین بار در لبنان به وسیله مؤسسه «دار العلم للملایین» و با نظارت «جورج صیدح» در سال ۱۹۶۰ به نام «دیوان تبر و تراب» به چاپ رسید، این دیوان شامل ۵۹ قصیده است که از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰، پنج بار تجدید چاپ شد. اگر دیوانهای «الجداول و الخمائل» بر گرایش شاعر نسبت به طبیعت تأکید داشتند، در دیوان «تبر و تراب» نیز این گراش با وضوح روشنی بیشتری مورد توجه است چرا که از عشق و علاقه شاعر درباره طبیعت حکایت میکند (المعوش: ۱۳۴).
بیش از نیمی از قصاید این دیوان در مورد شعر مناسبات است اما مفهوم مناسبات نزد او با برداشت دیگران تفاوت دارد؛ زیرا مناسبت موردنظر برای ابوماضی، اندیشه و تخیل بخصوصی را ایجاد نمیکند بلکه برای وی زمینه و فرصت لازم برای ظهور و بروز افکار و اندیشهها را آماده میکند؛ هنگامی که شعرهای مناسبات او را بررسی میکنیم در مییابیم که روح شاعر فراتر از آن مناسبت اوج گرفته و از الهامهای برخاسته از عمق وجودی وی متأثر گشته است (طالب: ۲۰۲).
به طور کلی ابوماضی در این دیوان به موضوعاتی پرداخت که رابطه مستقیم با زندگی دنیای اطرافش داشت، گویی این موضوعات پیامهای درونی شاعر بودند که بیرون میتراویدند و به نوعی میتوان گفت هدف ایلیا این بود که به انسانها بفهماند که همه از یک نوع هستند و هرکدام جداگانه برای خود حق زندگی دارند پس ظلم و ستم و گرفتن حق دیگران، گذشتن از مرز بشریت و خروج از نظام هستی میباشد.
او موضوع بخشی از این دیوانها را به وطن و میهنپرستی اختصاص داده بود و با شور و علاقه خاصی در اشعار خود آنها را به یاد میآورد، ایلیا تمام تلاش خود را برای رهایی مردم و ملت عرب از ظلم و خفقان موجود در کشور به کار میگرفت. او نیز مانند ریحانی برای پیشبرد اهداف ملت تلاش میکرد و تمام اهداف او در راستای رهایی ملت عرب بود. البته در این راه تنها سلاح ایلیا، سلاح سخن است که شاید با آن بتواند ملت خود را نسبت به گرفتن حق خود تحریک سازد. شاعر فلسطینی «فدوی طوقان» در مورد او میگوید:
«من ابوماضی را تا اوج بالا میبرم و هیچ شاعر قدیمی یا معاصر عرب را برای او برتری نمیدهم پس شعر عربی کسی مانند او را نشناخت» (فتوح، ۱۹۹۵: ۵۸۲).
بیشتر موضوعاتی که در این دیوان مطرح شده به شخصیت ادبی، اجتماعی و دینی ابوماضی برمیگردد به عنوان مثال در سالگرد تأسیس روزنامه «السمیر»، قصیده «تلک السنون» را سرود و نیز در جشنی که به مناسبت انتشار دیوان «الخمائل» برپا شده بود، قصیده «امتنان» را به رشته نظم درآورد و قصیده «یارفاقی» را در محفلی که برای «دکتر ظاهر الرفاعی» ـ وزیر امور خارجه سوریه ـ و «دکتر فرید زین الدین» ـ سفیر سوریه در آمریکا- برگزار شده بود خواند (المعوش: ۱۳۷).
در این دیوان نیز دعوت ایلیا بر جلب محبت و خوشبختی نسبت به زندگی و حوادث آن مشاهده میشود و قصاید زیبایی از جمله «وطن النجوم» و «لشاعر و الکأس» «ام القری» «رؤیا» و «عطش الارواح» و… در آن به چشم میخورد.
از زیباترین قصیدههای دیوان «تبر و تراب»، قصیده «وطن النجوم» است که شاعر هنگام دیدار خود از لبنان آن را سرود و بعدها بر سر زبانها افتاد؛ وی در این قصیده در آغاز، از زیباییهای لبنان و خاطرات کودکی خود در آن سخن میگوید و در پایان قصیده عشق فراوان و وصفناپذیر نسبت به زادگاه وطن اصلی خود را به تصویر میکشد، او چنین میگوید:
وطنَ النجومِ … أنا هنا |
حَدِّق … أ تَذکُرُ مَن أنا ؟ |
|
ألمَحتَ فی الماضی البعید |
فَتىً غَریراً أرعَنا ؟ |
|
جِذلانِ یَمرحُ فی حُقُولکَ |
کالنسیمِ مُدَندِنا |
|
المُقتَنی المملوکُ ملعبُهُ |
و غیرُ المُقتَنِى! |
|
زَعَمُوا سَلوَتَک … لَیتَهم |
نَسَبُوا إلیّ المُمکنا |
|
فالمرءُ قَد ینسَى المُسیءُ |
المُفتَرى ، وَ المُحسِنا |
|
و الخَمرُ ، وَ الحَسناءُ ، وَ الوِترُ |
المُرَنِّحُ ، و الغِنا |
|
و مَرارهُ الفقرِ المُذِلِّ |
بل ، و لذّاتِ الغنى |
|
لکنَّه مَهما سَلا |
هَیهاتٍ یَسلُو المَوطنا |
|
(ابوماضی، ۲۰۰۲: ۹۶- ۹۷) |
«ای سرزمین ستارهها من اینجا هستم، چشمهایت را باز کن آیا بیاد میآوری که من کیستم؟
آیا به جوان مغرور و نادانی که در گذشتهای دور زندگی میکرد، نگاه کردی؟
او خوشحال و شادان بود و همانند نسیمی بی سر و صدا در دشتهایت متکبرانه قدم میزد.
محل بازیش تصرف شده یا هنوز گرفته نشده است؟
چنان پنداشتند که فراموشت نمودهام؛ کاش چیزی را نسبتم میدادند که شدنی بود.
انسان گاهی بدکاره و تهمت زننده و نیکوکار را فراموش میکند.
گاهی شراب و زن زیبا و تار و مستی و موسیقی را نیز فراموش میکند.
و گاهی تلخی فقر خوارکننده و لذتهای موسیقی را نیز فراموش میکند.
ولی او هر چقدر فراموش کند محال است که وطن خویش را فراموش بکند».
ابوماضی قصیدههای پراکندهای دارد که در دیوانهای خود نامی از آنها نبرد بلکه فقط در مجلهها و روزنامهها به چاپ رسانده بود؛ دکتر «جورج دیمتری سلیم» برای احراز مدرک دکترا، این قصاید را که شامل بیش از ۶۶ قصیده و ۱۵۷۰ بیت بود در مجموعهای گردآوری نمود (المعوش: ۱۳۷).
لازم به یادآوری است که دکتر سلیم بر این اشعار شرح و توضیحی نوشت و حتی براساس موضوع مرتب نکرد، بلکه ضمن جمعآوری آنها اثبات کرد که این اشعار از ابوماضی است، نشریات «اللواء»، «العلم» و «الشعب القاهریه» از جمله نشریاتی بودند که این قصاید در آنها به چاپ رسیده بود. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا ابوماضی این بخش از اشعار خود را در هیچ کدام از دیوانها ذکر نکرد؟ دکتر سلیم در پاسخ چنین میگوید: «به علت ترس از منتقدان، این اشعار را ثبت نکرد» (دیمتری: ۱۹۱).
ولی «دکتر سالم المعوش» عقیده دارد اگر پایین بودن سطح فنی و ترس از ناقدان باعث عدم ثبت اشعار بوده، باید شاعر «دیوان تذکار الماضی» را هم به چاپ نمیرساند چرا که در آن نیز خطاها و لغزشهای ادبی و لغوی به چشم میخورد. اما در پاسخ دکتر معوش باید گفت اگر شاعر دیوان تذکار الماضی را با وجود پایین بودن سطح آن منتشر ساخت، به دلیل تجربه کم و عدم پختگی وی بوده اما بعدها که دارای اطلاعات وسیعی شد و بخصوص در جلسههای نقد انجمن «الرابطه القلمیه» حضور یافت راضی نشد اشعار ضعیف خود را در دیوانی به چاپ برساند. دکتر «معوش» عقیده دارد عدم چاپ این اشعار به دلیل دارا بودن مضمون هجایی آنها است که با خط سیر و سرودههای ابوماضی مطابقت ندارد زیرا همیشه بر بالا بردن روحیه و خلق و خوی شاعر اصرار میورزید و نیز اینکه شعر باید هدفی اجتماعی و انسانی در پی داشته باشد.
البته سرودن این اشعار برای ایلیا عیب بزرگی شمرده نمیشود زیرا زندگی فراز و نشیبهای فراوانی دارد و شعر نیز آینه شفافی برای انعکاس پستی و بلندیهای زندگی است و گاه شاعر ناچار میشود برای پاسخ دادن به دشمنان خود قصیدههای هجوگونه را در روزنامهها منعکس کند، اما چون از صمیم قلب نسبت به این نوع شعر علاقهای نداشته آن را در هیچ دیوانی نیاورده است.
بنابراین ایلیا ابوماضی به ۲ علت این اشعار را ثبت نکرده است، اول پایین بودن سطح فنی این اشعار و دوم به خاطر در بر داشتن مضمون هجایی (المعوش: ۱۴۰ -۱۴۱).
تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.
جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر