مقاله اهمّیّت و جایگاه مردم در نهج البلاغه


دنلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

مقاله اهمّیّت و جایگاه مردم در نهج البلاغه مربوطه  به صورت فایل ورد  word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۲۲۳  صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود مقاله اهمّیّت و جایگاه مردم در نهج البلاغه نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد

 فهرست

مقدمه   ۳
آشنائی با مولف نهج البلاغه   ۴
الف : عصر طلائی تمدن اسلامی   ۴
ب : زادگاه و خانواده   ۴
پ : پدر   ۵
ت : مادر   ۵
ث : جایگاه علمی و اساتید سید رضی   ۶
ج : تالیفات و کتب سید رضی   ۷
چ : لقبها و منصبهای اجتماعی سید رضی   ۸
ج : نظریات دانشمندان و بزرگان در مورد سید رضی   ۹
ح : وفات سید رضی   ۱۰
پی نوشت ها :   ۱۱
آموزش به مردم :   ۱۱
آموزش مردم و هشدار به آنها:   ۱۸
ارزش مردم :   ۲۹
اصناف مردم :   ۴۸
امام و باز داشتن مردم ازغیبت:   ۵۲
امام و توصیف مردم روزگار:   ۵۳
اهمّیت هدایت مردم :   ۵۵
توجه دادن به مردم:   ۵۷
حقوق و وظایف ‌مردم:   ۶۱
شرایط حاکمان برمردم:   ۸۳
شرایط والی و مردم :   ۹۱
مردم وآزمونهای آنان:   ۹۳
مردم و روزگار:   ۱۰۷
مولا و گلایه از مردم:   ۱۰۸
نصیحت به مردم:   ۱۲۴
نقش مردم در قبول خلافت ظاهری:   ۱۲۶
کرامت مردم :   ۱۲۹
توصیه به مردم   ۱۳۲
آگاهانیدن مردم:   ۱۳۶
هشدار به مردم:   ۱۳۷
هشدار به مردم:   ۲۰۹
آگاهی بخشیدن به مردم :   ۲۱۱
یاد آوری جهاد به مردم:   ۲۱۵
مردم روزگار :   ۲۱۹

آشنائی با مولف نهج البلاغه

مروری بر زندگانی سید رضی (ره )

الف : عصر طلائی تمدن اسلامی

قرن چهارم هجری را باید عصر طلائی تاریخ تمدن اسلامی نامید. عصری که با وضع جدید سیاسی, اجتماعی در زمان خلفای عباسی و قدرت یافتن جریانهای شیعی دیلمیان و آل بویه و تضارب افکار و اندیشه های سیاسی و اجتماعی , اوضاع جدیدی برای ارائه آثار و اندیشه ها فراهم شد. عصری که در مرکز خلافت اسلامی ( بغداد) اندیشمندان بزرگ؛ اعم از شیعی و سنی و زیدی و اسماعیلی و حتی متفکران اقوام و ملل مختلف غیر مسلمان ؛ در زمینه های مختلف علوم و فنون به عرضه دیدگاهها و نظریات خود پرداختند و آثار بدیعی را پدید آوردند و برای آیندگان به یادگار نهادند؛ مرحوم سید رضی (ره) در چنین عصری به دنیا آمد.

ب : زادگاه و خانواده

ابوالحسن محمد ابن ابی احمد؛ حسین ابن موسی ابن محمد ابن موسی ابن ابراهیم ابن موسی ابن جعفر ابن محمد ابن علی ابن الحسین ابن علی ابن ابیطالب ( ع) معروف به سید رضی در سال ۳۵۹ هجری قمری در بغداد دیده به جهان گشود و در سال ۴۰۶ هجری قمری در سن ۴۷ سالگی از دنیا رحلت فرمود.خاندان سید رضی یکی از خاندانهای بزرگ علمی و دینی و پارسای شیعه امامیه است که نسبش به پیامبر – صلی الله علیه و آله – و امیر الموئمنین – علیه السلامو فاطمه زهرا- سلام الله علیها – میرسد.

سید رضی از جانب پدر با پنج واسطه به حضرت موسی بن جعفر ؛ امام هفتم – علیه السلام می رسد به همین جهت اورا موسوی نیز می خوانند و از جانب مادر به امام حسین- علیه السلام- منتسب می شود. از این رو اورا “ذوالحسبین”نیز میگویند؛ که خود در جاهای مختلف از جمله در اشعار خود به اجداد وبه حسب و نسب خویش افتخار می کند.

پ : پدر

سید رضی “حسین ابن احمد” معروف به “طاهر ذوالمناقب “شخصیتی بزرگ داشت و مردی بلند آوازه بود و به عنوان نامی ترین شخصیت علوی بارها به منصب ” نقابت ” ( سرپرستی علویان و سادات) دودمان ابوطالب در بغداد منصوب شد.عضدالدوله دیلمی هنگامی که وارد بغداد شد ؛ چون نفوذ اورا درمیان شیعیان دید از وی       می‌ترسید ؛ از این رو دستگیرش کرد و به قلعه فارس(شیراز) فرستاد و درآنجا به زندان افکند .

حسین ابن احمد که به “ابو احمد ” مکنا بود ؛ هفت سال یعنی تا پایان عمر عضدوالدوله در زندان ماند ؛ تا اینکه پس از مرگ او ؛ فرزندش ” شرف الدوله ” – که حاکم کرمان بود – درراه سفر به بغداد؛ ابو احمد را از زندان آزاد کرد وبا خود به بغداد برد.

سید رضی پدرش را بسیار دوست می داشت ؛ در مدت هفت سالی که پدرش در زندان بود ؛ درفراق وی آرام نداشت و ایشان- که در آن ایام چهار ده سال بیشتر نداشت – قصیده ای غرا در هجران پدر سرود و برای وی در زندان شیراز فرستاد ؛ قصیده ای که دل هر خواننده ای را می لرزاند و هر چشمی را می گریاند.

ابو احمد در اواخر عمر نابینا شد و در سن ۹۷ سالگی دار فانی را وداع گفت.

ت : مادر

مادر سید رضی ( رحمها الله) فاطمه دختر حسین ابن حسن ابن علی ابن حسن ابن علی ابن عمر ابن علی ابن الحسین ابن ابی طالب( علیه السلام) بود؛ زنی با شخصیت ؛ فاضله، پارسا و بلند نظر بود.

این بانوی با فضیلت و فداکار در وضعیتی که پدر خانواده به مشاغل اجتماعی مشغول بود وبعدها که در زندان و تبعید گرفتار بود, به سرپرستی و تربیت دو فرزندش ( سیدرضی و سید مرتضی ) با نظری بلند و پشتکارعالی همت گماشت و برای رشد و شکوفائی استعدادهای آنان از هیچ کوششی فرو گذار نکرد از این رو ؛ طبیعی بود که سید رضی (ره) مادر خودرا بسیار دوست می داشت و پس از فوت مادر برای وی مرثیه سرایی کرد. سید رضی در رثای مادر خویش مرثیه ای تاریخی سروده که بیش از آن که نوحه گری در فقدان مادر باشد ؛ خصلتهای نیک و صفات ارزشمند و بر جسته وی را درآن بر شمرده است. بیتی از آن قصیده بدین شکل است :

لَو کانَ مِثلَکَ کُلُّ اِمِّ بَرَّهِ               غَنِیَ الیَنُونَ بَها عَنِ الآباءِ

” هرگاه مائران نیکوکار , همانند توبودند, فرزندان از وجود پدر بی نیاز می گشتند”.

این بانوی بزرگوار در ذی الحجه ۲۸۵ هجری قمری زمانیکه از عمر سید رضی ۲۶ سال بیشتر نگذشته بود , از دنیا رفت .

ث : جایگاه علمی و اساتید سید رضی

سید رضی (ره) همراه برادر بزرگش سید مرتضی از خردسالی به فراگیری علوم و فنون متداول عصر پرداخت. علم نحو و دستور زبان عربی را نزد سیرافی ؛علم فقه و احکام دینی را نزد شیخ مفید, علم حدیث را نزد محمدبن عمران مرزبانی و ابوابی از فقه را نزد محمد بن خوارزمی آموخت. علم قرائت قرآن را با همه روایاتش نزد ابو حفص عمر ابن ابراهیم کنانی و شرح اصول خمسه را نزد قاضی عبدالجبار معتزلی, که هریک در رشته خود سرآمد اساتید فن بودند, فرا گرفت .

درپاره ای از علوم ادبی از ابوالفتوح ابن جنی و قسمتی از فنون بلاغت و آیین سخنوری را از ابن نباته بهره برد.

سید رضی (ره ) از هفده سالگی به تدریس و تالیف علومی که آموخته بود , پرداخت.وی , در فراگیری علوم و فنون بسیار حریص بود و از هرکه می توانست بهره منمد شود, خودداری نمی کرد و در این خصوص میان شیعه و سنی و مسلمان و کافر فرقی نمی گذاشت.

ج : تالیفات و کتب سید رضی

سید رضی (ره) د رعلوم و ادبیات عرب استادی توانا بود , به گونه ای که آثار وی در ادب و تفسیر و فقه کلام و حدیث, بیانگر فکر مواج و اندیشه ژرف و مهارت و استادی اوست.سید رضی شاعری استاد , نویسنده ای بلیغ و چیره دست و دانشمندی دین شناس و مولفی پرتوانبوده است , چنانکه در دوران زندگی خویش مناصب بزرگ و پر مسئولیت نظیر نقابت سادات علوی و نظارت بر دیوان مظالم و امارت حاج را از سوی امرای آل بویه وتصویب خلیفه عباسی عهده دار بوده و با مسائل سیاسی, اجتماعی و عرف جامعه آشنائی نزدیک داشته است.سیدرضی در حقیقت مرد دین و سیاست و علم و ادب به شمار می رفته و آثار و تالیفات به جای مانده از وی نیز گواه بر همین ابعاد شخصیت اوست.

تالیفات وی عبارتند از :

۱-خصائص الائمه:دراوایل جوانی تالیف کرده و به تازگی در قم منتشر شده است .

۲-مجازات الاثارالبنویه : در عراق و مصر چاپ شده ا ست.

۳- مجازات القرآن : به چاپ رسیده است .

۴- حقائق التاویل و دقائق التنزیل : در تفسیر قرآن مجید

۵- الزیادات فی شعرا.

۶- تعلیقه بر ایضاح ابوعلی فارسی : در نحو و دستور زبان عرب.

۷- تالیف خلاف الفقها : در فقه و احکام

۸- الجید من شعرابن حجاج : گذیده ای ازاشعار ابن حجاج, شاعر شیعی معاصروی.

۹- الرسائل : مجموعه نامه های او به اسحاق صابی درسه مجلد.

۱۰- مختارشعر ابو اسحاق صابی : گذیده ای از اشعار ابو اسحاق.

۱۱- دیوان اشعار :به گفته عبدالملک ثعالبی , ادبی هم عصر وی , در چهار مجلد بوده است .

۱۲- نهج البلاغه : گذیده ای از خطبه ها و نامه ها . کلمات قصار امیرالمومنین – علیه السلام-که مشهورترین و ماندگارترین اثر ایشان میباشد.

چ : لقبها و منصبهای اجتماعی سید رضی

بهاالدوله دیلمی در سال ۳۸۸ هجری قمری ,سید رضی را به “شریف اجل ” ملقب گردانید و در سال ۳۹۲ ه.ق. لقب “ذوالمتقبتین” گرفت و در سال ۳۹۸ ه.ق. به “رضی ذوالحسبین” ملقب گردیدو درسال ۴۰۱ ه.ق. بهاءالدوله فرمان داد در همه سخنرانیهاومکاتبات از سید رضی با لقب ” شریف اجل ” نام ببرند.

سید رضی در سال ۳۸۰ ه.ق در حالیکه بیش از ۲۱ سال نداشت توسط”الطائع بالله ” خلیفه عباسی ریاست طالبیین, سرپرستی حاجیان ( امیر الحاج) و سرپرستی دیوان مظالم را عهداه دار شد , تا آنکه ۱۶ محرم سال ۴۰۳ به ولایت و سرپرستی طالبیین , در همه بلاد منصوب گردید و به عنوان ” نقیب النقباء” خوانده شد.

نقابت منصبی مردی بود که خواه ناخواه به شخصیت ممتاز و محبوب و عالم و باتقوا تعلق میگرفت.ومردم بطور طبیعی به دوراو گرد می آمدند و سرپرستی او را پذیرا بودندو خلفا و سلاطین هم برای کسب وجهه بدان حکم می دادند,صاحب این منصب عهده دار این امور بود:

۱-    حفظ و نگهداری آمار خانواده های سادات .

۲-    مراقبت افراد از نظر آداب و اخلاق.

۳-    دور نگهداشتن آنان از مشاغل پست و نامشروع .

۴-    ممانعت از بی حرمتی به قانون پیامبر (ص).

۵-    جلوگیری از تعدی به غیر.

۶-    احقاق حقوق آنان.

۷-    استیفای حقوق آنان از بیت المال.

۸-    مراقبت بر ازدواج زنانو دختران آنان.

۹-    اجرای عدالت.

۱۰-نظارت بر موقوفات.

ج : نظریات دانشمندان و بزرگان در مورد سید رضی

۱-    ثعالبی که معاصر وی بوده است در باره اش گفته است :

“او امروز روشنفکر ترین مردم عصر و شریف ترین سادات عراق است و گذشته از از اصالت نسب و حسب , به ادب آشکار و فضلکامل آراسته است “

۲- ابن جوزی در المنتظم می گوید :

” رضی بزرگ طالبیین در بغداد بود, وی قرآن را در مدت کمی بعد از آنکه سنش ازسیگذشته بود حفظ کرد و فقه را نیز به طور عمیق و قوی شناخت و فرا گرفت , او دانشمندی فاضل , شاعری زبردست, دارای همت عالی و متدین بود.نقل است که وی روزی تکه پشمی را از زنی به پنج درهم خرید. چون آنرا به خانه برد و گشود در وی نوشته ای را به خط “ابی علی بن مقلد” یافت,پس به دلال گفت تا زن را حاضر کند, چون زن حاضرگشت به وی گفت من در آن قطعه پشمی که از شما خریدم, نوشته ای به خط ابن مقلد یافتم , اکنون اختیار باشماست که اگر بخواهی این کاغذ را بگیر و یا قیمت آنرا دریافت کن . زن پول را گرفت و برای سید رضی دعا کرد و برگشت .همچنین سید رضی داری جود و سخاوت فراوان نیز بود”

ح : وفات سید رضی

سید رضی در ششم محرم سال ۴۰۶ هجری قمری پس از ۴۷ سال زندگی , چشم از جهان فرو بست , به هنگام وفاتش وزیران , بزرگان , قاضیان ودیگر شخصیتهای مهم از هر طبقه ای پیاده و پا برهنه در منزل او حاضر شدندودر خانه اش در محله “کرخ ” قرارداشت مراسم فوق العاده ای برگذار شد.

بنابر نقل بسیاری از مورخان بدن شریفش را به کربلا منتقل ساختند و اورا درکنار قبرپدرش دفن نمودند و آن چنان که از تاریخ بر می آید او از آغاز در حائر مقدس امام حسین (ع) معروف و مشهور بوده است . سید مرتضی برادر سید رضی از اندوه فراوانبر جنازه او حضور نیافت و درنمازش حاضر نشد و حتی نتوانست به تابوت برادر عزیزوبزرگوارش نگاه کند, همچنان با ناراحتی به سوی قبر امام موسی بن جعفر(ع) حرکت کرد و برای تخفیف امواج سنگین غم واندوه مدتی در کنار قبر امام هفتم نشست . شعرای بسیاری پس از مرگ, برایش مرثیه سرودند که جلوتر از همه برادرش سید مرتضی بود.

پی نوشت ها :

۱-برگرفته از یادداشتهای محمود صلواتی از اینترنت.

۲- شرح مکارم شیرازی , جلد اول : ۱۳۷۹ صفحات  ۲۶-۱۷

آموزش به مردم :

مولای متقیان در پاسخ کسانی که از ایشان در باره احادیث بدعت زا و روایات مختلفی که دربین مردم است پرسش می کردند، می فرماید:

” إِنَّ فِی أَیدِی النَّاسِ حَقّاً وَبَاطِلاً.وَصِدقاً وَ کذِباً.وَ نَاسِخاً وَ مَنسُوخاً. وَ عَامّاً وَخَاصّاً.وَمُحکَماً وَ مُتَشَابِهاً. وَحِفظاً وَ وَهماً. وَلَقَد کٌذِبَ عَلَی رَسُوِلِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلَی عَهدِهِ حَتَّی قَامَ خَطِیباً،فَقَالَ:” من کذب علی متعمدا فلبتبوا مقعده من النار.”

در دست مردم حق است و باطل ، راه راست است و دروغ . ناسخ و منسوخ، عام و خاص ، محکم و متشابه و آنچه در خاطر سپرده شده است و آنچه حدیث گو بدان گمان برده است ، و بررسول خدا ( ص) در زمان او دروغ بستند تا آنکه برخاست و خطبه خواند و فرمود : ” هر که به عمد بر من دروغ بندد جایی در آتش برای خود آماده سازد.”

 ( سید رضی : ۱۳۸۰، خ۲۴۲:۲۱۰)

استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه می نویسند :

” بعد از رحلت پیامبراکرم ۰ص ) مدت نسبتا” قابل توجهی ( بیش از ۱۰۰ سال ) نوشتن اخبار پیامبر (ص ) از طرف حکومت  وقت ، ممنوع شده بود ولی با این حال اخبار رسول الله ( ص ) زبان به زبان می گشت و گاه اخبار ضد و نقیض به پیامبراکرم ( ص ) نسبت داده می شد و منافقان و دشمنان مخفی و آشکار از این آشفته بازار استفاده و دروغهای به نفع خود یا سران نفاق جعل کردند و به پیامبر اکرم (ص) نسبت دادند، هر چند در قرنهای بعد عده ای بر پالایش اخبار و به دست دادن معیارهای صدق و کاذب به پاخاستند و تدوین کتب حدیث و رجال رونق گرفت .

حق و باطل ، صدق و کذب ، ناسخ و منسوخ ، وجود عام و خاص ، محکم و متشابه ، حفظ و وهم ، اینها عواملی بود که دست به دست هم داد و فضای روایات اسلامی را تا حدی تیره و تار کرد.بعدها در پرتو تلاش دانشمندان حدیث و رجال ، تا حد زیادی فضا روشن شده ، هر چند رسوباتی از اخبار مکذوبه باقی ماند.

 به هرحال بی شک گروهی از منافقان و دشمنان نفوذی اسلام در عصر پیامبر اکرم ( ص) می زیستند که قرآن در سوره های مختلف به آنها اشاره کرده است و خط نفاق آنان نیز بعد از رسول خدا پررنگ تر از سابق ادامه یافت ، اینها یکی از عوامل جعل حدیث بودند. گروهی نیز براثر نا آگاهی و نشناختن ناسخ از منسوخ و محکم از متشابه و عام از خاص و گروهی نیز بر اثر سهل انگاری به جعل حدیث پرداختند و همین امر فضای احادیث اسلامی را تاریک ساخت و علمای حدیث و رجال را وادار کرد روشنگری کنند و معیار های حدیث صحیح از سقیم را تعیین نمایند.”

 ( مکارم :۱۳۸۷ ، ج ۸ : ۴۴-۱۴۲)

حضرت علی (ع) دلیل پذیرفتنخلافت (ظاهری ) را توجه مردم به ایشان و اقبال عامه مسلمانان دانسته و بیان        می فرمایند، که اگر استقبال مردم از طرفی و عهد وپیمانی که خدا از دانشمندان گرفته است تا در برابر ستمگری ستمکاران ساکت نباشند ، اصلا ” ازخیر این مسئولیت خطیر می گذشتم . بیان والای مولی الموحدین چنین است :

” أَمَا وَالّذِی فَلَقَ الحَبَّهَ .وَبَرَأَ النَّسَمَهَ لَولاَ حُضُورُ الحَاضِرِ وَ قِیامُ الحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ. وَمَا أَخَذَ اللهُ عَلَی العُلَمَاءِ أَن لاَ یُقَارُّواعَلَی کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لاَ سَغَبِ مَظلُومٍ تأَلقَیتُ حَبلَهَا عَلَی غَارِ بِهَا وَ لَسَقَیتُ آخِرَهَا بِکَأَسٍ أَوَّلِهَا. وَلَأَ لغَیَتُم دُنیَاکُم هذِهِ أَزهَدَ عِندِی مِن عَفطَهِ عَنزٍ.

به خدایی که دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند، و یاران، حجت برمن تمام نمی نمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند ،رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته ، خود را به کناری می داشتم ،و می‌دیدندکه دنیای شما را به‌چیزی نمی‌شمارم وحکومت راپشیزی ارزش نمی‌گذارم.”  (سیدرضی:۱۳۸۰،خ۱۱:۳۰)

استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه می نویسند  :

“حضرت علی (ع) در باره دلایلقبول حکومت می فرماید به دو دلیل خود را ملزم به پذیرش و قیام کردم، زیرا از یک سو با وجود آنهمه ناصر و یاور ، حجت بر من تمام بود و از سوی دیگر خداوند از دانشمندان هر امتی پیمان گرفته که وقتی بی عدالتی را در جامعه مشاهده می کنند تا آن حد که ظالمان از پرخوری بیمار شده و مظلومان از گرسنگی ، سکوت روا ندارند ، برخیزند و دست ظالم را از گریبان مظلوم قطع کنند و عدل الهی را درجامعه پیاده نمایند.

این سخن امام علی (ع) هشداری است به همه اندیشمندان و علمای امتها که وقتی امکانات تشکیل حکومت و اجرای عدل و قسط الهی فراهم گردد، سکوتشان مسئولیت آفرین است ، باید قیام کنند و برای بسط عدالت و واجرای فرمان خدا مبارزه با ظالمان را شروع نمایند. آنها که می پندارند ، تنها با انجام فرایضی همچون نماز و روزه و حج و پاره ای از مستحبات ، وظیفه خود را انجام داده اند، سخت در اشتباهند. اجرای عدالت وحمایت از مظلوم و مبارزه با ظلم ظالم نیز در متن وظایف اسلامی آنان قراردارد.

همچنین از تعبیر عبارت عفطه عنز به وضوح در می یابیم که تا چه حد دنیای مادی با این اهمیت و عظمتی که در نظر عاشقان و دلباختگانش دارد، در برابر روح بزرگ  علی ( ع) کوچک و بی ارزش است ، درواقع یک گوسفند یا بز چه اندازه ارزش دارد که آب بینی بی خاصیت او ارزش  داشته باشد، بلکه یک مایه پلید محسوب می شود و به یقین این گونه تعبیرات برای کسانی که به ابعاد روح بزرگ آن آشنا نیستند بسیار شگفت آور است ؛ ولی هنگامی که به جهانی که او در آن زندگی می کند و مقامات عرفانی و معنوی آن حضرت آشنا می شویم می بینیم کمترین مبالغه ای در این تعبیرات نیست .”  ( مکارم : ۱۳۷۹: ج ۱ : ۴۰۱-۱۴۰۰)

حضرت علی ( ع) ثروت را به تنهایی برای موفقیت فردکافی نمی داند و عشیره و اقربا را پناگاه محکم و سپر بادوام مردم میداند و دراین زمینه می فرمایند :

“أَیُّهَاالنَّاسُ إِنَّهُ لاَیَستَغِنی الرَّجُل وَإِن کانَ ذَامالٍ عَن عَشِیرَتِهِ وَ دِفَاعِهِم عَنهُ بِأَیدِیِهم وَأَلِسنَتِهِم وَهُم أَعظَمُ النّاسِ حِیطَهٍ مِن وَرَائِهِ وَأَلَمُّهُم لِشَعَلِهِ وَ أَعطَفُهُم عَلَیهِ عِندَ نَارِلَهٍ إِذَانَرَلَت بِهِ. وَلِسَانُ الصّدقِ یَجعَلُهُ اللهُ لِلمَرءِ فی النَّاسَ خَیرٌ کهُ مِنَ المَالِ یُوَرِّثُهُ غَیرَهُ .

مردم! مرد ، اگرچه مالدار باشد ، از کسان خویش بی نیاز نیست تا با دست و زبان از او  دفاع کنند ، چه کسان وی از همه بدو نزدیکترند وجانب اورا بهتر فراهم آورند، و به هنگام رسیدن بلا از دیگران مهربانترند، و نام نیکی که خدا از آدمی میان مردمان برجای گذارد، بهتر از میراثی است که دیگری بردارد.”   ( سید رضی:۱۳۸۰, خ ۲۳:۲۳)

استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه  می نویسند:

” از سخن فوق چنین استنباط می شود که : زندگی فراز و نشیبهایی دارد و حوادث تلخ و ناگوار و گاه طوفانهای سخت ، که هیچ انسانی به تنهایی ، توانایی ایستادگی در برابرآن را ندارد.عقل و درایت ایجاب می کند که انسان ، در حال سلامت و آرامش به فکر آن روزهاباشد. حال ،چه کس بهتر از بستگان و خویشاوندان انسان است که از او،در چنین حالاتی ، حمایت کنند ؟ ولی آیابدون نیکی به آنها و حمایت مالی و معنوی و ابراز مراتب محبت و درستی نسبت به آنان ، می تواند حمایت شان را برای چنین روزهایی جلب کنند؟ به یقین نه . پس بهتر است که هر انسانی ، با بذل بخشی از امکانات مادی خود ، به پیوندهای محبت و دوستی با خویشاوندان خویش را محکم سازدتا در برابر حوادث و طوفانهای سخت تنها نماند.

حضرت علی (ع) درنامه ای به امام حسن مجتبی (ع) سخن جامع و زیبایی در این زمینه بیان فرموده ، و فایده توجه به اقوام و بستگان را چنین شرح می دهد : ” وَاَکرِم عَشیرَتَک! فَإِنَّهُم جَناحُکَ الَّذی بِه تَطیرُوَ أَصلُکَ الّذی اِلَیهِ تَصیرُ وَ یَدُکَ الّتی بها تَصُولُ ،

قبیله و بستگانت را گرامی دار! زیرا آنها ، بال و پر تو هستند که به وسیله آن ، پرواز می کنی ، و اصل و ریشه ات هستند که به آن ، باز می گردی ، و دست و بازوی تو هستند که با آن ، به دشمن حمله می کنی “.

حضرت سپس به سراغ دلیل لطیف دیگری می رود و افراد ثروتمند را از این طریق به انجام کمکهای مالی نسبت به همه ، ترغیب می کند . ایشان می فرمایند :” نام نیکی که خداوند ( در سایه نیکو کاری و محبت ) به انسان عطا می کند، از ثروتی که  به هر حال ، برای دیگرران به ارث می گذارد بهتر است . به قول سعدی :

نام نیکی کز بماند زآدمی                                                                                            به کزاوماند سرای زرنگار

  (مکارم: ۱۳۸۱، ج۲ :۵۹-۵۸)

عیب‌جویی و ذکر عیوب مردم هر چند آشکار باشد کاری است بسیار ناپسند ولی اگر کسی نیت امر به معروف و نهی از منکر داشته باشد نباید منکراتی را که از بعضی سرزده آشکار و در ملا عام بگوید ، بلکه این گونه تذکرات باید خصوصی و مخفیانه باشد، ولی بهر هر حال از آن جا که  مردم از گفتن عیوب و کارهای زشتشان به صورت آشکارا ناراحت می‌شوند و در مقام دفاع از خود بر می‌آیند بنابراین باید ارزشهای انسانی را حفظ کرده  تا احترام آنها نیز حفظ شود.

حضرت علی (ع) در این باره می‌فرمایند:

« مَن أَسرَعَ إِلَی النَّاسِ بِمَا یَکرَهُونَ قَالُوا فِیهِ بِمَا لاَ یَعلَموُنَ. هر که بی‌محابا به مددمان آن گوید که نخواهند، درباره‌اش آن گویند که ندانند.»[۱]

مرحوم علامه مجلسی در جلد ۷۲ بحارالانوار در باب « تَتَبَّعُ عُیُوبِ النَّاسِ وَ إِفشاءِ‌ها» روایت جالبی از پیغمبر اکرم (ص) نقل می‌کند که می‌فرمایند؟

« کَانَ بِالمَدِینَهِ أَقوَامٌ لَهُم عُیُوبٌ فَسَکَنُوا عَن عُیُوب النَّاسِ فَأَسکَتَ اللهُ عَن عُیُوبِهِم النَّاسَ فَمَا تُوا وَ لاَ عُیُوبَ لَهُم عِندَ النَّاسَ وَ کَانَ بِالمَدِینَهِ أَقوَامٌ لاَعُیُوبَ لَهُم فَتَکَلَّمُوا فِی عیُوبِ النَّاسِ فَأَظهَرَ اللهُ لَهُم عُیُوباً لَم یَزَالُو یُعرَفُونَ بِهَا إِلَی أَن مَاتُوا؛ در مدینه اقوامی دارای عیوبی بودند آنها از ذکز  عیوب مردم سکوت کردند ، خداوند  هم مردم را از ذکر عیوب  انها ساکت کرد. آنها از دنیا رفتند  در حالیکه مردم آنها را از هر گونه عیب پاک می‌دانستند و(برعکس) در مدینه اقوام دیگری بودند که عیبی نداشتند ولی درباره ی عیوب مردم سخن گفتند خداوند بر آنها عیوبی آشکار ساخت که پیوسته به آن شناخته می‌شدند تا از دنیا رفتند»[۲]

استاد مکارم شیرازی در این زیمنه می‌نویسد:

ابن ابی‌الحدید از  کامل  مبرو نقل می‌کند: هنگامی که « قیبته بین مسلم » سمرند را فتح کرد اثاث و وسایلی در کاخ‌های آنجا دید که امثال آن دیده نشده بود تصمیم گرفت بار عام دهد و مردم بیایند و موفقیت هایی را که نصیب او شده بود را ببینند. مردم از هر سو به آنجا آمدند.

و به ترتیب مقاماتشان در آن مجلس نشستند. از جمله پیرمردی بود به نام « حضین» هنگامی که وارد شد برادر قتیبه گفت: به من اجازه بده سخن درشتی به او بگویم. قتیبه گفت: این کار را نکن او جوابهای تند و بدی می‌دهد. برادر قتییه اصرار کرد و رو به حضین کرد و گفت: ای ابوساسان آیا از در وارد شدی یا از دیوار؟ حضین گفت: آری و من از در وارد شدم زیرا عموین اشاره به خودش کردم سنش بیش از آن است که بتواند از دیوار وارد شود او این اشاره به عمل زشتی بود که برادر قتیبه قبلاً انجام داده بود و از دیوار خانه‌ی زنی بالا رفته بود و به او تجاورز کرده بود.»[۳][۴]

کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند؛ یعنی در برابر هر امری قرار می‌گیرد نخست نگاه می‌کند که رضای خدا در چیست و آن را برگزیند، چنین کسی به یقین مشمول عنایات الهی قرار می‌گیرد و خداوند رابطه‌ی او را با مردم سامان می‌بخشد. و راه اصلاح و به سامان رسیدن امور همیشه مد نظر قرار دادن خداوند است حضرت علی(ع) در این زمینه می‌فرمایند:

« مَن أَصلَحَ مَا بَینَهُ وَ بَینَ اللهِ أَصلَحَ اللهُ مَا بَینَهُ وَ بَینَ النَّاسِ وَ مَن أَصلَحَ أَمرَ آخِرَتِهِ أَصلَحَ اللهُ لَهُ أَمرَ دُنیَاهُ. وَ مَن کَانَ لَهُ مِن نَفسِهِ وَاعِظٌ کَانَ عَلَیهٍ مِنَ اللهِ حَافِظٌ.

آن که میان خود و خدا را به صلاح دارد، خدا میان او و مردم را به صلاح آرد؛ و آن که کار آخرت خود  درست کند، خدا کار دنیای او را سامان دهد؛ و آن که او را از خود بر خویشتن واعظی است، خدا را بر او حافظی  است.»[۵]

مرحوم کلیمی در اصول کافی در حدیثی از امام باقر(ع) می‌نویسد: « خداوند عزوجل چنین فرموده است:« و عزتی و جلالی و عظمتی و علوی و ارتقاع مکانی لایوثر عبد هوای علی هوی نفسه الا کفضت علیه ضیعته و ضمنت السماوات و الارض رزقه و کنت له من وراء تجاره کل تاجر؛ به عزت و جلال و عظمت و نورانیت و علو مقامت سوگند یاد می‌کنم که هیچ بنده مومنی خواسته مرا برخواسته خود در چیزی از امور دنیا دنیا مقدم نمی‌شمرد مگر این که من بی‌نیازی او را در دل و همت او را در آخرتش  و آسمانها و زمین را ضامن روزی او قرار می‌دهم و برای او از تجارت هر تاجری بهتر خواهم بود.[۶]

استاد مکارم در این زمینه می‌نویسند:

« کسی که امر آخرت خویش را اصلاح کند، یعنی اوامر الهی را اطاعت و نواهی او را ترک گوید مشمول لطف الهی خواهد شد؛ خداوند کار دنیای او را نیز سامان می‌دهد. و کسی که وجدان بیدار و تقوای درونی داشته باشد که در برابر گناهان به او هشدار دهد، لطف پروردگار بر او سایه خواهد افکند و او را از گزند حوادث محفوظ می‌دارد.[۷]

آموزش مردم و هشدار به آنها:

دنیا گذرگاهی بیش نیست و انسان نباید دنیا را به عنوان سرای باقی بنگرد، بلکه باید انسانها دید خود را نسبت به دنیا تغییر دهند و از همه‌ی مواهب دنیا بهر‌ه بگیرند، ولی در مسیر سعادت برای سرای جاویدان از اموال خود برای نجات نیازمندان استفاده کنند و بر زخمهای جانکاه دردمندان و افتادگان مرهم بنهندو از ثروت اندوزی و ذخیره کردن اموال بپرهیزند و تا زنده هستند بخش مهمی از اموال خویش را در راه خیر صرف کنند و ذخیره یوم‌المعاد خویش بسازند در این زمینه حضرت علی (ع) می‌فرمایند:

« أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنیَا دَارُ مَجَازٍ وَالآخِرَهُ دَارُ قَرَارٍ، فَخِذُوا مِن مَمَرِّکَم لِمَقَرِّکُم. وَ لاَ تَهتِکُوا أَستَارَکُم عِندَ مَن یَعلَمُ أَشرَارَ کُم. وَ أَخرِجُوا مِنَ الدُّنیَا قُلُوبَکُم مِن قَبلِ أَن تَخرُجَ مِنهَا أَبدَانُکُم. فَقِهَا اختُبِرتُم، وَلِغَیرِهَا خُلقتُم. إِنَّ المَرءَ إِذَا هَدَکَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَکَ؟ وَ قَالَتِ المَلَائِکَهُ مَا قَدَّمَ؟ لِلَّهِ آبَاؤُکُم فَقَدَّمُو ابَعضَاً یَکُن لَکُم قَرضاً وَ لاَ تُخَلِّفُوا کُلّاً فَیَکُونَ فَرَضاً عَلَیکُم.

مردم! همانا دنیا خانه‌ای است رهگذر و آخرت سرایی است پایدار، پس از گذرگاه خود توشه بردارید برای جایی که در آن پایدارید. و مدرید پرده‌های یکدیگر نزد آن کس که نمی‌داند نهان شما را – از شما بهتر. بورن کنید از دنیا دلهاتان را از آن پیش که برون رود از آن تن‌هاتان. شما را در دنیا آزموده‌اند و برای جز دنیا آفریده‌اند. آری چون بمیرد مردم گویند می‌نهاد، و فرشتگان گویند چه پیش فرستاد؟ خدا پدرانتان را بیامرزاد! اندکی پیش فرستید تا برای شما ذخیرت بوده تواند. و همه را بگذارید که وبال آوردن بر گردنتان بماند.»[۸]

خداوند تبارک و تعالی درباره بی‌ارزش بودن دنیا و بیهوده آفریده شدن انسان و آزمایش او در این جهان می‌فرمایند:

« أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتزکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا و هُم لاَ یُفتَنُونَ وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبلِهِم آیا مردم چنین پنداشته‌اند که چون بگویند: ایمان آورده‌ایم، آنها به حال خود رها می‌شوند و آزمایش نخواهند شد، ما همه پیشینیان آنها را آزمایش کرده‌ایم»[۹]

استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه می نویسند:

« حضرت علی(ع) در این سخن به چند نکته اشاره می‌کند.

۱-    دنیا گذرگاهی بیش نیست و جایگاه اصلی انسان سرای آخرت است و باید از این گذرگاه برای منزلگاه حقیقی بهره‌گیری کرد. بسیاری از مشکلات از اینجا ناشی می‌شود که انسان دنیا را سرای باقی می‌نگرد، از این رو به انداختن مال و ثروت، از هر طریق و به هر قیمت می‌پردازد. و در صرف آن برای مقاصد خیر بخل می‌ورزد و براین اساس مرتکب اعمال خلاف فراوانی می‌شود و توبه را به تاخیر می‌اندازد.

۲-    انسان باید روح خود را از دنیا بیرون فرستد پیش از آنکه جسم او بیرون رود. خارج ساختن قلوب، کنایه لطیفی از ترک تعلقات دنیوی و وابستگیها به رزق و برق دنیاست به این علت که این جهان ناپایدار است.

۳-    دنیا دار امتحان و صحنه‌ی آزمون است.

۴-    هنگام خروج انسان از دنیا مردم به اموالی که از خود باقی گذاشته می‌نگرند و فرشتگان به اعمالی که از پیش فرستاده‌اند. انسان باید تا زنده است با دست خود بخشی از اموال خود را در راه خدا به محرومین یا برای کارهای خیر بپردازد و ذخیره‌ی یوم‌المعاد خویش سازد.»[۱۰]

حضرت علی (ع) همیشه یارویاور مظلومان و ستمدیدگان بخصوص یتیمان بود و همیشه سفارش می‌کردند که با یتیمان به مهربانی و خوش رفتاری رفتار کنید تا آنها احساس تنهایی نکنند و ایشان درباره‌ی یتیمان می‌فرمایند:

« اللهَ اللهَ فِی الاُ یتَامِ فَلاَ تُغِبُّوا أَفوَاهَهُم وَ لاَ یَضِعُوا بِحَضرَتِکُم.

خدا را ! خدا را! درباره یتیمان ، آنان را گاه گرسنه و گاه سیر مدارید، و نزد خود ضایعشان مگذارید.»[۱۱]

خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید می فرمایند:

« وَلیَخشَ الذَّینَ لَوتَرَ کُو امِن خَلفِهِم ذُرِّیهً ضِعَافاًخافُوا عَلَیهِم فَلیَتَّقُوا اللهَ وَلیَقُولُوا قَولاً سُدِیداً* إِنَّ الَّذینَ یَاُکُلُونَ أَموَالَ الیَتامی ظُلماً إِنَّمَا یَاکُلُونَ فِی بُطُونِهِم نَاراً وَسَیَصلَونَ سَعیراً؛ کسانی که اگر فرزندان ناتوانی از خود به یادگار بگذارند از ستم دیگران به آنان می‌ترسند باید از ساتم درباره یتیمان مردم بترسند و از ( مخالفت فرمان) خدا بپرهیزند و سخن استوار بگویند ( و با یتیمان مردم آن گونه که لازمه محبت است سخن بگویند». کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم می‌خورند ( در حقیقت) تنها آتش می‌خورند و به زودی در شعله‌های آتش (دوزخ) می‌سوزند».[۱۲]

مرحوم کلینی در کتاب کافی داستانی در این زمینه آورده است:

” روزی مقدار فراوانی عسل وانجیر از سرزمین همدان و حلوان( از شهرهای کردستان عراق) خدمت امیر مومنان علی (ع) آوردند. امام(ع) به کسانی که از وضع مردم با خبر بودند دستور داد  جمعی از یتیمان را حاضر کنند و دستور داد مشک های عسل بیاورند و از آن تناول کنند. سپس امام (ع) آن عسل ها را در میان مردم تقسیم کرد و خود امام ؟(ع) با انگشت مبارکش عسل در دهان یتیمان می‌گذاشت) به حضرت عرض کردند: چرا اجازه نمی‌دهید خودشان عسل را بخورند؟ امام (ع) فرمود: إِنَِ الإِمَامَ أَبُو الیَتَامَی وَ إِنَّمَا العَقتُهُم هَذَا بِرِعَایَهِ الآبَاءِ. امام پدر یتیمان است. من عسل در دهان آنها گذاردم تا همچون پدران با آنها رفتار شود ».[۱۳]

فرار از مرگ به هیچ وجه ممکن نیست و هیچ کس توان فرار از آن را ندارد و زمان و مکان آن بر مردم معلوم و مشخص نیست. حضرت علی(ع) درباره مرگ می‌فرمایند:

« أَیُّهَا النَّاسُ، کُلُّ امرِی ءٍ لاَقٍ ما یَفِرُّ مِنهُ فِی فِرَارِهِ. الأَجَلُ مَسَاقُ النَّفسِ. وَ الهَربُ مِنهُ مُوَافَاتُهُ . کَم أَطرَدتُ الأَیَّامَ أَبحَثُهَا عَن مَکنُونِ هذَا الأَمرِ، فَأَبَی اللهُ إِلاَّ إِخفَاءَهُ. هَیهَاتَ ! عِلمٌ مَحذُونٌ!

ای مردم ! هر کس مرگی را که از آن گریزان است. به هنگام فرار خواهد دید. دوران زندگی انسان، میدان رانده شدن  اوست در جهان و گریختن از مرگ، رسیدن است بدان چند انکه روزگار را از این سو بدان سو راندم، و به خاطر دانستن این راز پوشیده‌اش کاواندم، خدا نخواست، جز آن که آن را بپوشاند، هیهات که این عملی است نهفته- که هیچ کس آن را نداند.»[۱۴]

استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطب همی‌نویسند:

« امام (ع) در این خطبه بر این موضوع تاکید دارد که نه تنها فرار از مرگ ممکن نیست، بلکه انسان در حال فرار، به استقبال مرگ می‌رود.

شارحان نهج البلاغه درباره این جمله که، چگونه فرار از مرگ سبب ملاقات آن می‌شود، تفسیرهایی دارند. بعضی می‌گویند: منظور از این جمله این است: هنگامی که اجل فرا می رسد و فرمان حرکت از دنیا از سوی خداوند صادر شود، حتی داروها نتیجه معکوس می‌دهند. سرکه انگبین، صفرا می‌افزاید و آن چه در حال عادی شفابخش بود، سبب مرگ می شود.

بعضی‌ها می‌گویند: انسان زمانی را که برای درمان، در چنین حالات صرف می‌کند او را به پایان عمرش نزدیکتر می‌سازد. به تعبیر دیگر بسیار دیده شده به انسان از همان چیزهایی که می‌ترسد، به آن گرفتار می‌شود و از چیزی که فرار می‌کند به آن می‌رسد.

در یان جا سوالی نسبت به مطالب گفته شده فوق پیش می‌آید و آن این است : با اینکه حضرت علی(ع) طبق اخبار زیادی که از خودشان نقل گردیده به خولی زمان مرگ خود را می‌دانست و هم قاتل خود را می‌َناخت، ولی امام  با این حال چگونه می‌فرمایند: که جز خدا کسی از اجل انسانها با خبر نیست؟ بعضی به استناد پاره‌ای از روایات، معتقدند، حالات معصومین (ع) و اولیاء الله مختلف است، گاه به اراده‌ی پروردگار همه چیز را می‌دانند و گاه  به اراده‌ی حق، مسائلی  از آنها پنهان می‌شود، حتی ممکن است لحظه‌ها، متفاوت باشد، « حضرت یعقوب (ع)»  بوی پیراهن « یوسف» را از فاصله دور (مصر) شنید، ولی او را در چاه « کنعان» نزدیک خود ندید!

این احتمال نیز وجود دارد که آنچه را که حضرت علی (ع) می‌فرمایند: یک قانون کلی درباره مرگ و سرآمد زندگی همه انسانها باشد، ولی این قانون کلی مانند همه قوانین کلی، استشنائاتی دارد، چه مانعی دارد که بعضی از اولیاء الله به فرمان خدا و تعلیم او، لحظه مرگ خود را بدانند.

نکته سومی نیز در این باره وجود دارد، و آن این است که به علوم معصومین (ع) نسبت به مسائل آینده براساس « لوح محو و اثبات» است که قابل تغییر است و به اصطلاح، علم به مقتضیات است، نه علم له علت تامه که قابل تغییر نباشد؛ زیرا آن قسمت که نامش « لوح محفوظ» است مخصوص خداوند متعال است.»[۱۵]

مولای متقیان از حرکات عجولانه و قیامهای بی‌ثمر و تصمیمهای خام برای نیل به شهادت و مانند آن، برحذر می‌داشت و تصریح می‌کردند که اگر مردم در مسیر حق باشند. در بستر . هم بمیرند شهید خواهند بود در این زمینه می‌فرمایند:

« إلزَمُوا الأَرضَ ، وَ اصبِروا عَلَی البَلاَدِ وَ لاَ تُحرِّکُوا بِأَیدِیکُم وَ سُیُوفِکُم فِی هَوَی ألسِنَتِکُم، وَ لاَ تَستَعجِلُوا بِمَا لَم یُعَجِّلهَ اللهُ لَکُم . فَإِنَّهُ مَن مَاتَ مِنکُم عَلَی فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَی مَعرِفَهِ حَقَّ رَبِّهِ وَ حَقَّ رَسُولِهِ وَ أَهلِ بَیتِهِ مَاتَ شَهِیداً وَ وَقَعَ أَجرُهُ عَلَی اللهِ، وَ استَوجَبَ  ثَوَابَ مَا نَوَی مِن صَالِحِ عَمَلِهِ. وَ قَامَتِ النِّیَّهُ مَقَامَ إِصلَاتِهِ لِسَیقِهِ . وَ إِنَّ لِکُلِّ شَی‌ءِ مُدَّهً وَ أجَلاً.

بر جای باشید و بر بلا شکیبا، و دستها و شمشیرهای خود را در هوای زبانهای خویش به کار مدارید،  و در آنچه خدا شما را بدان نیانگیخته شتاب میارید، که هر کس از شما در بستر خود جان سپرد حالی که حق پروردگار خود و فرستاده او و اهل بیت وی را شناسا بود، شهید مرده و اجر او بر کردگار است، و ثواب کار نیک که نیت آن را داشته، سزاوار . نیت وی همچون کشیدن شمشیری است بران، و برای هر چیزی مدتی است و پایان.»[۱۶]

استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه می‌نویسند:

« امام علی (ع) در این سخن، به کسانی که برای شهادت بی‌تابی و عجله می‌کردند و اصرار داشتند که بی‌مقدمه و بی‌برنامه امام (ع) آنها را به مبارزه با دشمن دعوت کند، دستوری می‌دهد که بدون اجازه دست به نبرد نزنند و در برابر مشکلات شکیبا باشند.

در جوامعی که تحت فشار شدید از سوی دشمن خارجی یا داخلی قرار دارند، گاه کسه صبر گروهی از مردم ساده‌اندیش لبریز می‌شود و دست به قیامهای نابهنگام می‌زنند که نه تنها به شکست می‌انجامد، بلکه دشمن را بیدار می‌کند و فرصتهای آینده‌ را نیز به باد می‌دهد. در تاریخ شیعه از این قیامهای نابهنگام ، بعد از واقعه کربلا مواردی دیده می‌شود که امام  اهل بیت (ع) از آن نهی می‌رکدند؛ ولی گاه بعضی از شیعیان مخلص نیز با آنها همراهی می‌نمودند.

مساله این است که مبارزه و قیام برای سرکوب دشمن شرایط زیادی را می‌طلبد که رهبران مدیر و مدبر تلاش می‌کنند همه آن شرایط فراهم گردد و تا قیان به نتیجه قطعی برسد. اگر دیگران «مو» را می‌بینند آنها پیچش «مو» را می‌بینند و اگر ساده‌اندیشان «ابرو» را می‌بینند انها به « اشارت ابر» نگاه می‌کنند.

گاه عشق به شهادت پس از شنیدن آیات و روایات مربوط به مقامات شهدا، افرادی را به پیمودن این راه دعوت می‌کرد، ولی امام در این سخن بهترین راه را به آنها نشان می‌دهد و می‌فرماید:

« عجله نکنید، بی‌تاب نباشید، هر کار زمان و وقتی دارد و بدانید اگر مومن و مخلص باشید خدا به نیات شما همان ثوابی را می‌بخشد که به شهیدان راهش می‌دهد.»[۱۷]

حضرت علی(ع) به تمام مسائل زمان و چگونگی کشورداری و تمام امور مهمی که مربوط به روش‌های لشکرکشی و موضع گیری در برابر دشمن مسلط داشت و چگونگی استفاده از فرصتها و پرهیز از کمین دشمن  و چگونگی حمایت از لشکر در شبها به هنگام استراحت را به یارانش آموزش می‌داد و در این زمینه می‌فرمایند:

« فَإِذا نَزَلتُم بِعَدُ وٍ اُونَزَلَ بِکُم فَلیَکُن مُعَسَکَرُکُم فِی قُبُلِ الأَشرَافِ أَوسِفَاحِ الجِبَالِ، أَو أَثنَاءِ الأَنهَارِ کَیمَا یَکُونَ لَکُم رِداءًا وَدُونَکُم مَرَدًّا. وَ لتَکُن مُقَاتَلتُکُم مِن وَجهٍ وَاحِدٍ أَوِاثنَینِ. وَاجَطُواتکُم رُفَبَاءَ فِی صَیَاصِی الجِبَالِ وَ مَنَاکِبِ الِهضَابِ لِئَلاَّ یأَتِیَکُمُ العَدُوُّمِن مَکَانِ مَخَافَهٍ أَو أَمنٍ. وَ اعلَمُوا أَنَّ مُقَدِّمَهَ القَومِ عُیُونَهُم ، وَعُیُونُ المُقَدِّمَهِ طَلَائعُهُم. وَ إِیَّاکُم وَ التَّفَرُّقَ، فَإِذَا انَزَلتُم فَاتزِلُوا جَمِیعاً، وَإِذَا ارتَحَلتُم فَارتَحِلُوا جَمِیعاً، وَ إِذَا غَشِیَکُمُ اللَّیلُ فَاجعَلُوا الرِّمَاحَ کِفَّهً،  وَ لاَ تَذُوقُوا النَّومَ الإَّ غِرَاراً أَو مَضمَضَهً.

چون به سر وقت دشمن رفتید یا دشمن برسد شما آمد، لشکرگاهتان را برافراز بلندیها، یا دامنه کوهها، پایین رودخانه‌ها قرار دهید تا شمارا پنهان و دشمن را مانعی برسد راه بود، و جنگتان از یک سو یا دو سو آغاز شود؛ و در شیخ کوهها و فراز پشته‌ها، دیده بانها بگمارید، مبادا دشمن از جایی آید که می‌ترسید یا جایی که از آن بیم ندارید؛ و بدانید که پیشروان لشکر، دیده‌های آنانند و دیده‌های پیشروان جاسوسانند. مبادا پراکنده شوید! و چون فرود می‌آیید، با هم فرود آیید؛ و چون کوچ کردید، با هم کوچ کنید، و چون شب شما را فرا گرفت، نیزه‌ها را گردا گرد خود برپا دارید و مخوابید جز اندک، یا لختی بخوابید و لختی بیدار مانید.»[۱۸]

استاد مکارم شیرازی در تفیسر این نامه می‌نویسد:

« امام در این نامه و دستورالعمل هفت فرمان مهم و جنگی را برای آرایش صحیح لشکر و پیروزی بر دشمن بیان فرموده که دقت نظر آن حضرت را در مسائل مربوط به فرماندهی لشکر نشان می‌دهد. نخست امام می‌فرماید:« هنگامی که به دشمن رسیدید یا او به سراغ شما آمد، لشکرگاه خود را در جلوی تپه‌ها یا دامنه‌ کوهها یا کنار نهرها قرار دهید تا سبب حفاظات و ایمنی شما گردد و بهتر بتوانید از پیش روبه دفاع بپردازید. در دستور دوم امام می‌فرمایند: باید همواره پیکار شما با دشمن از یک سو یا دو سو می‌شود. اگر بیشتر باشد تعهد و جهات باعث تجزیه لشکر و تشتت قوا و آسیب پذیری آن می‌شود.

در سومین دستور می‌فرمایند: مراقبان و دیده‌بان‌هایی برقله کوهها و روی تپه‌ها و بلندیها قرار دهید مبادا دشمن از جایی که محل خطر یا مورد اطمینان شماست ناگهان به شما حمله کند.

در چهارمین دستور  امام اشاره به یکی از تقسیمات مهم لشکر کرده و می‌فرمایند: بدانید مقدمه لشکر چشم‌های لشکرند، و چشم‌های مقدمه، پیشگامان و نیروهای اطلاعاتی لشکرند.

در دستور پنجم آنها را به شدت از تفرقه برحذر می‌دارد و می‌فرماید: از پراکندگی و تفرقه سخت بپرهیزید، بنابراین هنگامی که توقف کردید و پیاده شدید، همه با هم پیاده شوید و هرگاه کوچ کردید همه با هم کوچ کنید.

در ششمین دستور، شیوه آسایش لشکر را بیان کرده و می‌فرماید: هنگامی که پرده‌های تاریکی شب شما را پوشانید، نیزه داران را با نیزه به صورت دایره‌ای در اطراف لشکر قرار دهید و لشکر در وسط آن استراحت کند.

در هفتمین و آخرین دستور به بدنه لشکر نیز توصیه می‌کند که هنگامی استراحت شبانه به سراغ خواب عمیق نروید. و همانند کسانی که آسوده در خانه‌هایشان در بستر می‌خوابند. می‌فرماید: ولی خوابتان باید بسیار سبک و کوتاه باشد همچون شخصی که آب را جرعه جرعه می‌نوشد و یا مضمضه می‌کند.[۱۹]

مولی الموحدین وقتی شنید عده ای از اصحابش ، شامیان را دشنام می دادند آنها را از این کار بر حذر داشت و راه بهتری به آنها نشان داد و آن دعا برای هدایت گمراهان و وحدت مسلمین و خاموش شدن آتش جنگ است. دراین زمینه میفرمایند :

” إِنِّی أَکوَهُ لَکُم أَن تَکُونُوا سَبَّابِینَ ،وَلکِنَّکم لَو وَصَفتُم أَعمَالَهُم وَ ذَکَرتُم حَالَهُم کَانَ أَصوَبَ فِی القَولِ وَأَبلَغَ فِی العُذرِ،وَ قُلتُم مَکَانَ سَبِّکُم إِیّاهُم : اللَّهُمَّ احقِن دِمَاءَنَا وَدِمَاءَ هُم ،وَأَصلِح ذَاتَ بَینِنَاوَبَینِهِم،وَاهدِهِم مِن ضَلَالَتِهم حَتَّی یَعرِفَ الحَقَّ مَن جَهِلَهُ وَ یَرعَوِیَ عَنِ الغَیِّ وَالعُدوَانِ مَن لَهِجَ بِهِ “

“من خوش ندارم شما دشنام گو باشید. لیکن اگر کرده های آنان را بازگویید ، و حالشان را فرا یاد آرید به صواب نزدیکتر بود و در عذر خواهی رساتر . وبه جای دشنام بگویید خدایا ما و آنان را از کشته شدن برهان!و میان ما وایشان سازش قرار گردان و از گمراهی شان به راه راست برسان! تا آنکه حق را نمی داند بشناسد و آنکه برای دشمنی میرود  و بدان آزمند است باز ایستد ” .

 ( سید رضی : ۱۳۸۰ ،خ ۲۰۶:۲۴۰)

مرحوم کلینی در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) درباره دشنام دادن می نویسند:

” لا تَسُبُّوالنَّاسَ فَتَکسِبُ العِداوَهُ بَینَهُم ؛ به مردم سب ودشنام ندهیدکه سبب عداوت ودشمنی درمیان آنها می‌شود”.

 ( کافی ، ج ۲، صفحه ۳۶۰)

 استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه می نویسند :

” این سخن را امام زمان گفت که در ماجرای صفین شنید بعضی از یارانش به اهل شام بدگویی می کنند، امام یارانش را از دشنام دادن باز می دارد ، هر چند حق داشتند دشمن را به این گونه خطابها مخاطب سازند و به جای آنها دستور می دهد صفات زشت و اعمال بد آنها را مورد نقد قرار دهند و حجت را بر آنها تمام کنند که هم تاثیر بیشتری دارد و هم بهانه به دست دشمن برای مقابله به مثل نمی دهد. درحقیقت امام در این سخن یک دستور مهم اخلاقی و اجتماعی به یارانش می دهد که میتواند آثار زیادی داشته باشد.

به یقین هیچ مومنی را نباید سب و لعن کرد و در باره کافران و مخالفان حق نیز اصل بر ترک آن است ، چرا که غالبا” با دو اثر منفی همراه است : نخست این که چه بسا طرف مخالف ، مقابله به مثل کند و به مقدسات توهین نماید. دیگر اینکه ممکن است این گونه بدگوییها آنها را تحریک کند و به اصطلاح روی دنده لج بیفتند و پافشاری آنها در کفر و ضلالت بیشتر گردد.

بدون شک لعن در لغت به معنای طرد کردن و دور ساختن است که گاه به صورت عملی انجام میشود و گاه به صورت لفظی یا در شکل نفرین ؛ مثلا” گفته میشود:” لَعنهُ اللهَ عَلَیکَ” یعنی خدا تورا از رحمتش دور دارد.

مسلم است که هیچ مومنی را نمیتوان لعن کرد؛ ولی افراد با ایمان و منافق کسانی که گناه عظیمی مانند ظلم و ستم و فساد و ایجاد تباهی در زمین و امثال آن مرتکب می شوند مستحق لعنت هستند، بنابراین لعن مخصوص کافران و منافقان نیست .”  ( مکارم : ۱۳۸۷ ج ۸ : ۱۰۴-۱۰۰ )

ارزش مردم :


[۱]- سید رضی: ۱۳۸۰،حکمت۳۵: ۳۶۶

[۲]- مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲،۲۱۳:ح ۴

[۳]- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ۱۵۲

[۴]- مکارم: ۱۳۹۰، ج ۱۲: ۲۳۷

[۵]- سید رضی؛ ۱۳۸۰، حکمت ۸۹، ۳۷۴

[۶]- کلینی: کافی،ج ۲، ص ۱۳۷، ح ۱

[۷]- مکارم : ۱۳۹۰: ج ۱۲؛ ۵۲۶

[۸]- سید رضی؛ ۱۳۸۰، خ ۲۰۳، ۲۳۸

[۹]- سوره‌ی عنکبوت، آیات ۳-۲

[۱۰]- مکارم : ۱۳۸۷: ج ۸؛ ۶۵-۶۲

[۱۱]- سید رضی؛ ۱۳۸۰، نامه ۴۷، ۳۲۱

[۱۲]- سوره نسا: آیات ۱۰-۹

[۱۳]- کلینی:کافی، ج ۱:۴۰۶

[۱۴]-سید رضی؛ ۱۳۸۰، خ۱۴۹، ۱۴۵

[۱۵]- مکارم:۳۸۲،ج۵:۷۰۶-۷۰۲

[۱۶]- سید رضی؛ ۱۳۸۰، خ۱۹۰، ۲۰۸

[۱۷]- مکارم:۱۳۸۷،ج۷:۱۸-۳۱۶

[۱۸]- سید رضی؛ ۱۳۸۰، نامه۱۱، ۲۱۸

[۱۹]- مکارم:۱۳۸۹، ج۹: ۱۶۲-۱۵۸

120,000 ریال – خرید
 

تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.

 جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

 

 

مطالب پیشنهادی:
  • مقاله تعلیم و تربیت از نظر نهج البلاغه
  • مقاله آزادى دینى در نهج البلاغه
  • مقاله ارزش ادبی نهج البلاغه
  • مقاله نماز در نهج البلاغه
  • مقاله جامعیت قرآن از دیدگاه نهج البلاغه
  • برچسب ها : , , , , , , , , , ,
    برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

    براي قرار دادن بنر خود در اين مکان کليک کنيد
    به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید
    

    جستجو پیشرفته مقالات و پروژه

    سبد خرید

    • سبد خریدتان خالی است.

    دسته ها

    آخرین بروز رسانی

      شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
    
    اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
    wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط دیجیتال ایران digitaliran.ir صورت گرفته است
    تمامی حقوق برایbankmaghale.irمحفوظ می باشد.