1,359 بازدید
مقاله اوضاع سیاسی و اجتماعی و دینی و اوضاع زنان در روزگار فردوسی مربوطه به صورت فایل ورد word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۶۸ صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود مقاله اوضاع سیاسی و اجتماعی و دینی و اوضاع زنان در روزگار فردوسی نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد
اوضاع سیاسی و اجتماعی روزگار فرودسی ۱
بازتاب اوضاع سیاسی و اجتماعی در شاهنامه ۱۶
اوضاع فرهنگی روزگار فردوسی: ۲۶
بازتاب اوضاع فرهنگی در شاهنامه ۳۶
اوضاع دینی روزگار فردوسی ۳۹
بازتاب اوضاع دینی در شاهنامه ۴۷
در ستایش پیامبر و حضرت علی(ع): ۵۱
زنان عصر فردوسی ۵۲
زنان دوران اشکانیان و ساسانیان ۵۳
شخصیت زن در شاهنامه ۵۵
بین تمام حماسههای ایرانی کتاب شاهنامه مزیت خاص دارد زیرا سخن از کشمکشهای دیرین ملتی است که از ملیت و استقلال خود دفاع میکند. آنچه در کتاب این شاعر میهنپرست بارها تکرار شده مسئله جاودانی مرزی است که ایران را از توران جدا میسازد مرزی که در میان گروه انسانهاست.
این مرز هم به روزگار پیشین و هم در زمان فردوسی عبارت است از رود عظیمی به نام آمو یا جیحون که در سوی دیگر آن، چادرنشینان از نژاد دیگر زندگی میکنند. شاعر از نقش این رود نیک آگاه است.آنجا که از زبان یکی از پهلوانان میگوید:
«سرزمین ما تا ماورالنهر گسترده است آنجا که آب آمو مرز میان دو کشور را پدیدار میسازد ما اگر از این مرز نگذریم و جنگ را برای یکدیگر به ارمغان بریم روی زمین را بر خویشتن تنگ خواهیم کرد.»این رود از آغاز تاریخ ایران ارزشی رمزی به خود میگیرد و دو جهان را از هم جدا میسازد:
یکی مردم کهنسالی که پابند به فرهنگ خود هستند و دیگر چادرنشینانی که از بیابانهای بایر گریخته و به طور غریزی در باختر جویای زمینهای باروراند.
راست گفتهاند که حتی این روزگار جنگ میان ساکنان دیرین سرزمینها و چادرنشینان تقریباً مسأله اساسی در سیاست داخلی تمام قدرتهای فراوان در ایران بوده است(هانری ماسه، ۱۳۷۵: ۲).
کتاب حماسه شاهنامه حوادث میان ایران با یونان و روم را نیز مورد اهمیت قرار داده است.
دو دولت نیرومند ساسانی و بیزانس بر قسمت اعظم دنیای متمدن آن عهد حکمفرمایی داشته است و از دیرباز برای تسلط بر عالم با یکدیگر در جنگ بودهاند جنگهایی که از عهد سلطنت خسرو پرویز میان رومیان و ایرانیان آغاز شد.
هر دو دولت بزرگ، دنیای آن روز را خسته و فرسوده کرده بود. قتل عامها، نهبها و غارتهای بلاد روم و ایران و مخارج هنگفتی که از این طریق بر دولت مذکور تحمیل میشد آن را به ضعفی عظیم دچار کرد.
اجداد ساسانیان از دستنشاندگان اشکانی بودند در سرزمین پارس، ابتدا حکومت آن سرزمین به بابک فرزند ساسان رسید، وی فرزندش شاپور را بر تخت نشاند اما شاپور به طور ناگهانی مرد و اردشیر برادرش به قدرت رسید از کارهای مهم اردشیر: رسمیت بخشیدن به دین زرتشت، جمعآوری اوستا، ایجاد تمرکز سیاسی، برقرار ساختن امنیت و آرامش و متحد ساختن دین و دولت، که موجب سامان یافتن امور کشور شد.شاپور اول و دوم، بهرام گور، خسرو انوشیروان، هرمز و خسرو پرویز از مهمترین پادشاهان ساسانی هستند.
در زمان پادشاهی خسرو پرویز ایران دچار اغتشاش و طغیان شده بود. در جنگهایی که میان ایران و روم صورت میگرفت نخست فتح با خسرو پرویز بود و او توانست به فرماندهی شهر هزار تا اسکندریه پیش رود و وسعت شاهنشاهی ایران را در مغرب به حدود عهد هخامنشی نزدیک کند، اما با پیشروی امپراطور روم شرق و حملات پیدرپی این امپراطور جنگ به ایران کشیده شد و تا «نینوا» پیش آمد و تیسفون را هم مورد تهدید قرار داد و خسرو بر اثر استیلای بیم و هراس از برابر سپاهیان هرقل روم گریخت.بعد از او پسرش قباد معروف به «شیرویه» جانشین او شد اما شیرویه هم دوام چندانی نیافت و یزدگرد به سلطنت رسید ولی او بر وضع نابسامان کشور و مشکلات سیاسی آن برنیامد(صفا، ۱۳۷۱: ۵-۴).
وضع اجتماعی ایران در این ایام بهتر از وضع سیاست و دربار نبود حکومت طبقاتی که از دیرباز در ایران وجود داشته و در دوره ساسانیان به شدیدترین وجهی درآمده بوده مایه افتراق طبقات اشراف و روحانیون از طبقه سوم یعنی پیشهوران و زارعین شده بود، تجملات دربار و اشراف بر مردم خاصه در اواخر عهد ساسانی به درجهای رسیده بود که تحملناپذیر مینمود تمامی مقامات منحصر به طبقات اشراف و روحانیون و آزادگان و دهقانان و نظایر این طبقات عالیه بود و باقی جز پرداخت مالیات و شرکت در جنگها وظیفه دیگری نداشتند، تحصیل دانش تقریباً منحصر به خاندانهای اشرافی و روحانیون و دهقانان بود و دیگران که نمیتوانستند از این نعمت استفادهای کنند ناگزیر به تحصیل آن رغبتی نداشتند. مشاغل و مناصب موروثی بود و کسی حق نداشت از طبقات پست به طبقات عالی راه جوید.اشکال بزرگتری که نباید در اواخر عهد ساسانی از ذکر آن غافل بود زرتشت و اختلافات آراء دینی است. در عهد ساسانی دین رسمی و عمومی ملت آیین زرتشتی بود(همان: ۷).
رسمیت بخشیدن به دین زرتشت و پیوند دادن دین و سیاست از مهمترین اقدامهایی بود که از زمان اردشیر اول شروع شد و در تمام دوران حکومت ساسانیان با قوت ادامه داشت به همین سبب روحانیون زرتشتی خاصه موبدان در دربار نفوذ فراوانی داشتتند، اعدام وحشتناک مانی از نفوذ عمیق و قدرت بیاندازه او را در آن روزگار حکایت میکند.موبدان نه تنها امور مهمی چون ثبت ولادت، عروسی، تطهیر مردم، اجرای احکام و حدود، دریافت صدقات بر حسن اجرای مراسم دینی را بر عهده داشتند بلکه در کارهای سیاسی و عزل و نصب پادشاهان نیز دخالت میکردند.
آن چنانکه آذر نرسی را به جرم خونریزی و بیدادگری کشتند، اردشیر دوم را از قدرت کنار زدند، یزدگرد را بزهکار نامیدند و شاپور پسر او را به قتل رساندند.
موبدان امور قضایی را نیز بر عهده داشتند و با اقتدار کامل به محاکمه مخالفان و صدور احکام مختلف از جمله کور کردن، شکنجه و کشتن متهمان میپرداختند(میر باقری فرد و دیگران، ۱۳۸۱: ۴۶).
تعداد ادیان و گسترش آیینهای مختلف در میان جامعه، وحدت ملی را با خطر روبرو میکرد و این خود تهدید بزرگی برای حکومت ساسانی به شمار میآمد، اختلاف کلمه ایرانیان در آیین زرتشتی زمانی شروع شد که آیین مسیحی در ایران راه جست. این مذهب در ایران قوّت یافت و از طرف شاهنشاه ساسانی علیرغم رومیان تقویت شد مثلاً: یزدگرد اول تا اندازهای به مسیحیان آزادی داد که آنان جرأت پیدا کردند به مقدسترین مکانهای زرتشتی یعنی آتشکدهها خساراتی وارد سازند در نتیجه موبدان با آنان به مبارزه پرداختند و یزدگرد را بزهگر یعنی گناهکار نامیدند چنانچه یزدگرد ناچار شد با مسیحیان به مخالفت برخیزد و آنان را سرکوب کند.
آتش یکی از عناصر مقدس و مورد احترام زرتشتیان است احتمالاً در روزگار هخامنشیان در فضای آزاد و بر روی بلندیها برافروخته میشده است اما از زمان حکومت ساسانی آن را در زیر سایبانها قرار دادند و بنایی چهار در برای آن ساختند که معمولاً، این درها رو به جهات چهارگانه بوده و به نام چهار طاقی شهرت داشته است.از میان این آتشکدهها سه آتشکده به نامهای آذر گشسب، آذر مهر برزین و آذر فرنبغ از همه مهمتر و مشهورتر بوده است(همان: ۵۰).
آیین دیگری که در ایران عهد ساسانی نفوذ داشت دین بودا بود که پیروان آن در نواحی شرق شاهنشاهی ساسانی پراکنده بودند و مهمترین بتکده آنان نوبهار بلخ بوده است که رؤسای آنان لقب برمک داشتند و خاندان برمکی ریاست این بتکدهها را بر عهده داشتند.آیین مانی، دین مزدک، مذاهب زروانی و کیومرثی نیز مایهی تشتت تازهای در میان ایرانیان آن عصر گردیده بود.
دولت ساسانی، در اواخر عمر خود بر اثر فسادی که دامنگیر هر امپراطور بزرگ و سالخوردهای می شود در تجمل و خوشگذرانی و غرور فرورفته بود، سران ملک به علت سودجوئی و خودخواهی، دستخوش تفرقه و نفاق بودند و موبدان زرتشتی دستخوش زورگوئی و تعصب و امتیازهای کشور خاص طبقه اشراف بود و بینوائی و بیداد نصیب عامه مردم؛ بر اثر این احوال جز این راهی نبود که کشور به سوی اضمحلال کشانده شود. در این زمان بود که اعرب تازه مسلمان با ساسانیان درگیر شدند (اسلامی ندوشن،۱۳۴۹: ۱۶).
جامعه ایران متقارن حمله عرب وضع آشفتهای داشت و آثار بینظمی در امور سیاسی، درباری، نظامی، دینی و اجتماعی آشکار شده و دولت ساسانی را مستعد شکست کرده و شاهنشاهی ایران را به کنار پرتگاه انقراض کشانیده بود.در چنین حال و مواجهه با چنین شرایطی حمله عرب به ایران آغاز شد. ملت عرب به صورت قبایل پراکندهای تشکیل میشد. در میان این قبایل پراکنده مراکزی مانند قلمرو حکومت ملوک حمیر در یمن و آل غسان در جانب شام و مناذره در حیره وجود داشت، ایرانیان مقاومتی را که باید در برابر هجوم اعراب نشان ندادند، اما بالعکس عرب را عواملی چون وحدت کلمه، تنگی معیشت، تعالیم اسلامی، عادت به سختی و تحمل شدائد و مشقات، سرعت در طی صحراها و راهها، مهارت در سواری و نظایر این امور یاری میکرد (صفا، ۱۳۷۱: ۷).
در طی همه جنگهایی که قوای محلی ایران با سپاهیان عرب میکردند یزدگرد شهریار ایران از شهری به شهر و از ولایتی به ولایتی میگریخت و پایتخت را ترک کرد و سرانجام به دست آسیابانی کشته شد.
در دوره حکومت اموی، ایرانیان دریافتند که برای حفظ و تداوم پیشرفتهای خویش باید در دستگاه آنان نفوذ و با آن ها همکاری کنند این کار نتایج مهمی در برداشت و سبب شد که تمدن و آداب و رسوم ایرانی در تشکیلات اداری وارد شود و نهضت بزرگ علمی و اجتماعی را زمینهساز کند که بعداً به تشکیل تمدن بزرگ اسلامی انجامید با اینکه همکاری ایرانیان با دستگاه خلافت از روزگار اموی شروع شد اما به سبب سیاست تبعیض نژادی امویان، تمام توان ایرانیان به کار گرفته نشد(میرباقری فرد و دیگران ۱۳۸۱: ۱۰۰).
اعمال و سختگیرها و ظلمهای بیاندازه عمّال بنیامیه در ایران مایه عدم رضای ایرانیان گردید و روز به روز بر ناخشنودی آنان افزوده شد، خلافت اسلام به دست خاندان فاسد بنیامیه افتاد که نه تنها اسلام را از جوهر معنوی خود تهی کرد، بلکه نسبت به همه مسلمانان غیر عرب که ایرانیان نیز از آنان بودند تحقیر و توهین روا میداشتند.تا اینکه اختلاف میان بنی هاشم و بنیامیه مخصوصاً بعد از مظالم معاویه و یزید نسبت به علی(ع) و اولاد او به شدت توسعه یافت و آنقدر دنبال شد تا به زوال حکومت بنیامیه پایان پذیرفت با به نهایت رسیدن کار دولت بنیامیه ممالک اسلامی دچار اغتشاش و اضطراب شد و مخالفان هر روز از گوشه ای سر بر میآورند خاصه در ایران که قیام ها و طغیانهای متعدد رخ میداد(صفا، ۱۳۷۱،صفحه ۱۲).
بنی عباس در سایه چنین اوضاع آشفتهای شروع به تشدید فعالیت دینی و سیاسی خویش کردند، ایشان از عدم رضایت موالی یعنی ملل غیرعرب خاصه ایرانیان که بسیار مورد تحقیر بنیامیه و عمال ایشان بودند استفاده کردند، و برای قیام خویش از آنان استمداد نمودند از میان جمیع ایرانیان مردم خراسان به سبب مقاومتهایی که کرده و آزارهایی که کشیده و خسرانها و تحقیرهایی که دیده بودند برای مخالفت با بنیامیه و موافقت با بنی هاشم مهیا بود و بنیعباس در این ناحیه بیش از هر جای دیگر پیشرفت و توسعه داشت. آزادیخواهی خلفای عباسی درباره ملل شکست خورده، حس ملیت خفته را بیدار ساخت، اما ایرانیان بیش از دیگران برتری خود را به اعراب از زمان بنیامیه اعلام داشته بودند، این ادعا با سنجش فرهنگ فکری و هنری دو ملت کاملاً بهجا بود.
عباسیان به کمک خراسانیان بر مسند خلافت نشستند. خلفای عباسی سیاست مساعدی نسبنت به ایرانیان در پیش گرفتند، پایتخت را از دمشق به بغداد یعنی سرزمین ایرانی منتقل کردند و وزرا و ادبا و دانشمندان دور و بر آنان ایرانی بودند. نفوذ ایرانی رونق بسیاری داشت و قاره آسیا در آن زمان از آزادی سیاسی و مذهبی برخوردار بود و بعدها نفوذ ترکها این آزادی را از بین برد، از لحاظ تشریفات و جلال و لباس، دربار عباسی خاطره جاه و جلال دربار ساسانی را تجدید کرد(هانری ماسه، ۱۳۷۵: ۳۷).
عباسیان تا حد اخذ آداب و تمدن ایران که لطمهای بر استیلای اعراب نمیزد جلو رفتند، بدانجا که به قول دار مسستتر«ساسانیانی شدند که خون تازی داشتند» ولی به محض آنکه بیم تفوق عنصر ایرانی در کار میآمد بوی خطر به مشام رسید، بیرحمانه به کشتار و قطع نفوذ ایرانیان میپرداختند زیرا ایجاد یک حکومت مستقل ایرانی برای عباسیان قابل قبول نبود(اسلامی ندوشن،۱۳۴۹: ۱۷).
بنیعباس با غدر و مکر و پیمانشکنی نسبت به هر کس که به آنان خدمت کرد، بر ممالک اسلامی حکومت کردند در عهد آنان ممالک اسلامی تجزیه گردید و سلسلههای مستقل تشکیل شد، اندلس را گروهی از بنیامیه از سایر ممالک اسلام منتزع ساختند، فاطمین مصر را در حیطه اختیار خود درآوردند و حتی مدتی بغداد را مورد تهدید قرار دادند.
عهد عباسی را به دو دوره متمایز از یکدیگر میتوان تقسیم کرد:
دوره اول که دوره ترقی و عظمت است و تا آخر عهد مأمون امتداد داشت. دوره دوم که دوره انحطاط و ضعف است و از آغاز خلافت معتصم تا انقراض حکومت عباسی ممتد بوده است.دوره اول دوره غلبه نژاد ایرانی و نفوذ قطعی آن قوم در دربار بنیعباس است ولی از عهد خلافت معتصم مقدمات تسلط ترکان و شکست ایرانیان فراهم شد، نفوذ ترکان در دربار بنیعباس یکی از اسباب عمده و اساسی ضعف خلافت عباسی و ایجاد علل سقوط آنان بوده است و از همین دوره به بعد است که مقدمات تجزیه ممالک اسلامی و انحطاط تمدن اسلامی و ضعف دولت عباسی ایجاد شد(صفا، ۱۳۷۱: ۱۷).
بعد از شکست ساسانیان وضع اجتماعی ایران را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
گروه بزرگ از ایشان که از روحانیون و اهلبیوتات بودند با قبول جزیه و خراج دین آبا و اجدادی خود و رسوم و آیین و فرهنگ آنان را محفوظ داشتند در نزد این گروه که از مذاهب مختلف عیسوی، زرتشتی، مانوی، مزدکی و بودایی بودند روایات و احادیث کهن و کتب دینی و تاریخی که به زبان و خط اوستایی و پهلوی یا سایر خطوط و السنه متداول باقی مانده بود محفوظ گشت و افتخارات گذشته هیچگاه از یاد آنان نرفت.
موبدان و دانشمندان این گروه در ادامه حفظ تمدن ایرانیان قدیم تا دیرگاهی کوشیدند. بسیاری از علمای مذهبی زرتشتیان در این ایام و حتی قرنهای دوم و سوم به تألیف و تدوین کتب دینی و تلخیص و تفسیر اوستا و امثال این اعمال مشغول بودند و عدهای از مهمترین رسالات و کتب پهلوی که اکنون در دست داریم از این روزگاران باقی مانده است.دومین دسته کسانی بودندکه به دین اسلام درآمدند و به زور شمشیر و احیاناً به سابقه ایمان و عقیده و یا برای رفع حوائج اجتماعی و سیاسی آن را پذیرفتند، یا کسانی بودند که اعراب فاتح، آنان را به اسارت میان قبایل خود بردند و در آن دیار به بندگی گماشتند، این دسته پس از آشنایی به زبان و تمدن عرب در شئون مختلف مدنی و حکومتی مسلمانان نفوذ کردند و به کارهای بزرگ دست زدند.اسیران و بردگانی که تازیان از ایران و ممالک مفتوحه دیگر با خود بردند میان افراد و قبایل مختلف تقسیم و هر دستهای از آنان به قبیلهای منسوب و به موالی معروف شدند.
فتوح پییاپی و چیرگیها و فرمانرواییها بر ملل مختلف، عرب را اندک اندک غره و خود بین ساخت تا جایی که در همه محل مغلوب را به چشمبندگی نگریستند و این کبر و غرور در عهد بنیامیه چنان قوت یافت که عرب را لایق فرمانروایی میدانستند، آنان خود را صاحب حق و احسان نسبت به موالی میشمردند زیرا معتقد بودند که آنان را از کفر و گمراهی رهانیدهاند، موالی از کنیه و القاب محروم بودن، اعراب با آنان در یک ردیف راه نمیرفتند، در مجلس ایشان موالی میبایست برپای بایستند، در جنگها جزء پیادگان بودند و از غنائم بهرهای نگیرند(همان: ۱۸).
تعلیمات دین اسلام مخالف این گونه افکار است مفاخرات به انساب را از میان برداشته و فخر و مباهات و شرف و بزرگی را مبتنی بر تقوی و و درستکاری کرده است.
ظلم و آزار بنیامیه نسبت به موالی خاصه در ایران و ماوراءالنهر به درجهیی رسیده بود که گاه به طغیان و شورش آنان و یا پیوستن به قیامکنندگانی از قبیل مختاربنابوعبید و یا اشعث گردید.نتیجه این تحقیرها و آزارها و شکنجه ها جز ایجاد نفاق میان مسلمین چیزی نبود زیرا مسلمانان غیر عرب اغلب از ملل بزرگ عالم بودند که تا پیش از اسلام بر قسمتی از جهان حکومت میکردند و سابقهای ممتد در علم و ادب و جهانگیری و جهانداری داشتند، این حال بر ایرانیان دشوارتر بود زیرا این مردم صاحب حس ملی بودند چنانکه توجه آنان به موضوع ملیت و علاقه به ایران از قدیمیترین آثار ادبی و مذهبی آن یعنی اوستا گرفته تا آخرین آثار معروف عهد ساسانی از همه جا به نحوی کاملاً لایح و آشکار است.
روایات ملی ایرانیان، آنها را به گذشته خود مغرور و از حال ناراضی میساخت و از این گذشته هنوز یاد عظمت و بزرگواری عهد ساسانی از خاطر ایشان نرفته بود بنابراین تحقیرهای تازیان بر آنان سخت و گران میآمد و این باعث قیام سخت ایشان در برابر افکار عرب شد و به تدریج به تحقیر عرب و پست شمردن ایشان از طرفی و بیان مفاخر و مآثر اجداد خود از طرفی دیگر کشید.
نخستین کسی که به این کار قیام کرد اسماعیلبنیسار از موالی ایرانینژاد و شاعر عهد هشامبنعبدالملک بود که در تفاخر به اجداد ایرانی خود و ترجیح آنان بر عرب مردانه سخن میگفت(همان: ۲۰-۱۹).
این کینه و دشمنی شدید نژاد ایرانی نسبت به نژاد عرب و خاصه بنی امیه روز به روز در تزاید بود و اغلب باعث قیامهایی بر آنان شده بهترین راهی که ایرانیان در پیش گرفتند برانداختن بنیامیه یعنی حامی این سیاست نژادی عرب بود.
همانطور که قبلاً اشاره شد ایرانیان با حمایت از بنیعباس باعث روی کارآمدن بنیعباس شدند، بنیعباس که در سیاست از بنیامیه عاقلانهتر رفتار میکردند چون مقدمه ضعف سیاست اموی گردیده بودند در تبلیغات مذهبی خود جانب ایران را گرفتند.روی کارآمدن بنیعباس توسط ایرانیان خاصه خراسانیان مایه نفوذ کلی آنان در حکومت اسلام شد. بنیعباس که علت سقوط بنیامیه را دیده بودند از امثال افعال آنان یعنی تعصب در عربیت و تحقیر ملل غیرعرب مخصوصاً ایرانیان احتراز واجب شمردند و سپاهیان و یاران و مدافعان خود را از سپاهیان انتخاب میکردند و حتی کار به جایی رسیده بود که خلفا زنان خود را بیشتر از پارسیان انتخاب میکردند.
بنیعباس در عین توجه شدید به ایرانیان هیچوقت فراموش نمیکردند که از بنیهاشم و از نژاد عربند و به همین سبب هم گاه از نفوذ ایرانیان بیمناک میشدند و به کشتن و برانداختن بعضی از آنان قیام میکردند، با قتل عام خاندان برمکی و وزارت فضلبنربیع چندگاهی نفوذ ایرانیان در دولت عباسی رو به ضعف رفت لیکن ایرانیان با از بین بردن امین و برکشیدن مأمون انتقام خود را از اعراب گرفتند و دوباره نفوذ آنان در دربار خلفا فزونی یافت.
مأمون فرزند هارونالرشید به ایرانیان ابراز علاقه میکرد و آنان را مشمول مراحم خود میساخت و نیکیهایشان را پاداش میداد، عرب را این حالت گران آمد چنانچه چندین بار مأمون را به خاطر احترام به پارسیان مورد عتاب قرار دادند.تعصب و جنبش عرب در قبایل ایرانیان باعث ایجاد نهضت شدیدی میان ایرانیان شد و آن اظهار حیات و تعصب ملی است، متعصبترین شاعر ایرانی که در این دوره ظهور کرده و این نهضت را در اشعار خود مجسم ساخته شاربنبردن پر جوخ طغارستانی است وی اشعار فراوان در قوم عرب و تفاخر به نژاد ایرانی خویش دارد، از این پس تفاخر به نژاد میان ایرانیان بیاندازه شدت یافت.
تا اینکه پس از فوت مأمون و جلوس معتصم در سیاست بنیعباس تغییری حاصل شد بدین معنی که معتصم از طرفی از نفوذ بینهایت ایرانیان هراسان شد و از جانبی دیگر به عرب اعتماد نداشت و توجه ترکان شد و از آنان سپاهی ترتیب داد و امرا و قوای خود را از میان غلامان ترک برگزید و این باعث شد تا ایرانیان و اعراب پایمال شود و مقدمات انحطاط تمدن اسلامی فراهم گردد.
نفوذ ایرانیان در دستگاه حکومت اسلامی چند نتیجه داشت:
۱- رسوخ تمدن و عادات و رسوم و تشکیلات اداری و اجتماعی ایرانیان در تمدن اسلامی
۲- انحصار مقامات عالیه با ایرانیان
۳- ایجاد نهضت بزرگ علمی و اجتماعی که منجر به تشکیل تمدن عظیم اسلامی شد
یکی از نهضتهای بزرگ اجتماعی نهضت شعوبیه است که یکی از اسباب بزرگ و واژگون شدن قدرت عرب و بر روی کارآمدن ایرانیان است، پیروان این دین از هر قبیلهای و قوم باشند بر یکدیگر امتیاز رجحانی ندارند و تنها مایه رجحان میان افراد در آیین اسلام تقوا و پرهیزگاری است.
عرب در صدر اسلام و هنگام نشر این آیین نیز مبشر همین اصل بود ولی در حقیقت و کمتر توانست به این اصل عالی اخلاقی رفتار کند خصوصاً در عهد بنیامیه که چنانکه دیدهایم سیاست عربی محض در میان آمد.
تا پایان عهد بنیامیه تمام مشاغل به عرب اختصاص داشت و نسبت به اقوام دیگر تحقیر و اهانت معمول بود. این تحقیر و اهانت بر ملل تابعه حکومت اسلامی خاصه ایرانیان که حس ملیت و سوابق درخشان تاریخی آنان بیش از دیگران بود سخت گران میآمد و از این روی آنان را به مقابله با این غرور و کبر برانگیخت. ایرانیان ازاین پس سه راه برای مقابله با عرب پیش گرفتند:
۱- قیام سیاسی که توسط ابومسلم آغاز شد و بعد از غدر و خیانت نسبت به ابوسلمه خلال و ابومسلم به شدت ادامه داشت تا به ایجاد دولتهای مستقل ایرانی پایان یافت.
۲- قیام علیه آیین اسلام و تعمد در تخریب آن که فیالواقع نوعی مقاومت منفی با حکومت اسلامی بود و در عصر اول عباسی با شدت عجیب روبرو شد و با مقاومت سخت خلفا مواجه شد.
۳- قیام اجتماعی و ادبی که توسط دستهای به نام شعوبیه صورت گرفت:
ظهور این دسته از عهد اموی است و اینان در آغاز کار عبارت بودند از گروهی که بر غرور و خودپسندی عربان و تحقیر سایر اقوام به دیده انتقاد مینگریستند و میگفتند که اسلام با چنین فکری مخالف است و تفاخر بین احزاب و قبایل را ممنوع ساخته و بزرگی و بزرگواری افراد را نیز تنها از طریق تقوی و پرهیزگاری داشته است(صفا، ۱۳۷۱: ۲۷-۱۵).
از لحاظ سیاسی اگر چه قیام دینی ایرانیان به وسیله مانویه و طبقاتی دیگر که به تدریج ظهور کردند و قیام ادبی و اجتماعی آنان به همت نهضت شعوبیه ضربات شدیدی بر نفوذ حکومت نژاد عرب وارد آورد اما قیام واقعی از طریق سیاسی و نظامی روی داد که توسط ابومسلم خراسانی قدم اول آن را برداشته شد، علاوه بر این قیام، قیامهای زیاد دیگری صورت گرفت اما همهی آنها بینتیجه ماند ولی در ضعیف کردن حکومت اعراب تا حدودی موفق بودند.
با ظهور طاهربنالحسین ملقب به ذوالیمینین و ایجاد حکومت مورث طاهری در خراسان آرزوی ایرانیان در تحصیل استقلال تا درجهای به حصول نزدیک شد و نخستین ضربت قطعی بر امپراطوری عرب در ایران وارد آمد.
طاهرذوالیمینین یکی از ایرانیان خراسان است که در جنگ مأمون با امین فرماندهی سپاه مأمون را به عهده داشت و بعد از پیروزی بر امین در سال ۱۹۸ بغداد را محاصره کرد و امین را کشت و حکومت ممالک اسلامی از این پس به دست خراسانیان افتاد و بعد از گرفتن ممالک اسلامی از مأمون حکومت نیممستقل تمام ایران به دست طاهر افتاد و این حکومت همچنان در این خاندان بود و مردم خراسان یعنی ناحیه پهناور و بزرگی از ایران فارغ از نفوذ مستقیم بنی عباس به سر میبردند تا اینکه آخرین فرد از خاندان آنها محمدبنطاهر به دست یعقوبلیث از میان رفت و حکومت آلطاهر برچیده شد.
امیران طاهری دوستدار دانش و هنر بودند و از شاعران و دانشمندان حمایت میکردند علاوه بر آن که با حمایت از شاعران و نویسندگان زمینه رشد و فرهنگ و ادب را پدید آوردند، فرزندان اسد پسر سامان خداۀ، نیای سامانیان را بر روی کار آورد که بعداً، سلسله سامانیان را تأسیس کردند(میرباقری فرد و دیگران، ۱۳۸۱: ۱۴۲).
دولت سامانی سومین دولت مقتدر و مورث ایرانی دوره اسلامی است که در مدتی قلیل علاوه بر ماورالنهر، سیستان و خراسان را تا حدودی زیر نگین آورد، جدّ این سلسله خداۀ در عهد امویان بر بلخ تسلط داشت و در دوره حکومت اسدبنعبدالله حاکم بنیامیه در خراسان بر اثر انقلابی که در بلخ به وقوع پیوسته بود به اسد پناه برد و اسد با او نیکویی کرد و او را به امارت بلخ بازگردانید.
در این اوان یعقوبلیث در خراسان و سیستان ظهور کرده و بر آشوب و تغییر حکومت خراسان، وضع بخارا آشفته شده بود به همین سبب فقیه بزرگ بخارا ابوعبداللهبنابوحفض از نصر درخواست کمک کرد و او برادر خود اسماعیل را که مردی مدبر و شجاع بود به این سمت برگزید. بعد از اینکه در جنگ با عمربنلیث فاتح شد بر تمام خراسان حکومت راند و کار حکومت سامانی بالا گرفت تا حدی که جانشینان اسماعیل تا سال ۳۸۹ بر خراسان و ماورالنهر و کرمان و ری حکومت کرد، سامانیان به دلیل برخورداری از موقعیت خاص جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی قلمرو خویش، از طاهریان و صفاریان کارآمدتر بودند.
امرای سامانی چون از یک خاندان قدیم ایرانی بودند به ملیت خود علاقه بسیار داشتند به همین سبب بسیاری از رسوم و آداب قدیم ایرانی را که در خراسان و ماورالنهر باقی مانده بود حفظ کردند و طبقات قدیم مانند دهقانیان آزادان و اهل بیوتات را همواره مورد اکرام خود قرار دادند و این خود مایه تثبیت بسیاری از رسوم قدیم گردید و چون غزنویان نیز تربیت یافته آنان بودند اغلب آن رسوم و قواعد را نگاه داشتند. توجه به زبان وادب پارسی از خدمات دیگر شاهان است.
شاهان و همه افراد این خاندان، علاقه شدید به زبان فارسی و نظم و نثر آن داشتهاند و شعرا را مورد تشویق قرار میدادند و با آنان به مهر و احترام رفتار میکردند این توجه سامانیان به زبان و ادب فارسی باعث شد تا ادبیات پارس که از طاهریان و صفاریان به وجود آمده بود روبه کمال گیرد و شاعران و نویسندگان بزرگی به وجود آیند. موضوع دیگری که در حکومت سامانی باید مورد توجه قرار داد عدم مزاحمت آنان است نسبت به فرق و مذاهب مختلف، طوری که افراد گوناگونی از مذاهب مختلف مانند اهل سنت، شیعه، دین زرتشتی، و عیسوی با نهایت آزادی عقیده و مصونیت زندگی و کار میکردند و هیچکس از حیث اظهار عقاید علمی و دینی و مذهبی دچار تضییقاتی که در دوره غزنوی و سلجوقی پیشآمد نبوده است، از اینجاست که میتوان گفت دوره سامانی دوره رونق ادب و علم و عصر آزادی افکار و کمال تمدن اسلامی در ایران است دورهای که سامانیان قسمت بزرگ ماورالنهر و خراسان و نواحی دیگر را در اختیار داشتند حکومتها و امرایی در ضل عنایات آنان مستقلاً در مشرق به سرمیبردند مانند چغانیان، خوارزمشاهیان، آل عراق، مأمونیان، آل سیمجوریه و نظایر آنان.
سامانیان سازمان و نظام اداری خاصی را بنیان نهادند که بعداً حکومتهای دیگر آن را سرمشق خود قرار دادند. نظام حکومتی سامانیان بر دو بخش استوار بود:
دربار و دیوان ها، دربار جایگاه امیر بود و مانند دربار خلافت عباسی توسط حاجبانی از غلامان ترک که نفوذ فراوانی داشتند حفاظت میشد. سامانیان در برگزیدن وزیران با تدبیر و مسلط بر دبیری و کتابت اهتمام فراوان داشتند.
نشانههای زوال سامانیان در روزگارنوحبن منصور هفتمین امیر این سلسله آشکار شد زیرا او برای تداوم حکومت خویش ناچار شد از سبکتکین و پسرش محمود غزنوی یاری طلبد. گرچه او با این کار به فرمانروایی خویش ادامه داد اما خود زمینهی به قدرت رسیدن غزنویان را فراهم کرد، نیرو گرفتن غلامان ترک و رسیدن آنان به سپهسالاری و بروز اختلاف در میان خاندان سامانی موجب ضعف و زوال آنان گردید(میرباقری فرد و دیگران، ۱۳۸۱: ۱۶۳).
در اواخر عهد سامانیان بر اثر تسلط غلامان ترکنژاد در دستگاه دولتی و بروز اختلاف در میان امرا و وزرا و صغر سنّ شاهان و ضعف و عدم تدبیر آنان و فشارهای پییاپی آلبویه بر خراسان زمام اداره و ممالک وسیع از دست اولیای آن دولت بیرون رفت چنانکه خراسان و ماورالنهر را مدتی دراز جنگ و اختلاف و خونریزی و نفاق فراگرفته بود و حالتی پیش آمده بوده که در این بیت فردوسی که خود ناظر بر همین اوضاع بود خلاصه می شود:
زمانه سراسر پر از جنگ بود |
به جویندگان بر جهان تنگ بود |
قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم دوره عصر طلایی تمدن اسلامی ایران و دوره شکوه و جلال امارتهای ایرانی و ظهور علما و شعرای بزرگ و تألیف و تدوین کتب بی شمارست. در موقعیت بزرگی از این عهد دولت سامانی با احیاء رسوم قدیم بر ماورالنهر و خراسان و سیستان و ری و گرگان، فرمانروایی داشت و آلبویه و آل زیاد و پادشاهان محلی دیگر هم در همین عهد تمام ایران را از قبضه طاعت خلفا بیرون آوردند و در پایان این دوره قسمتی از اواخر قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم اگرچه جای دولت سامانی و برخی از امارت های ایران دیگر را حکومت غزنوی گرفته و قسمتی از ایران هم به دست امرای آل افراسیاب افتاده بود لیکن چون غزنویان سنت سامانیان را تعقیب می کردند نمیتوان نتایجی که با تمدن ایران آن عهد مغایرت داشته باشد از تسلط آنان گرفت(صفا، ۱۳۷۱: ۱۹۷).
قرن چهارم عهد ضعف دستگاه حکومت عباسی و غلبه غلامان ترک و ایرانیان بر آن است. مقدمات غلبه غلامان ترک بر دستگاه حکومت عباسی از عهد خلافت المعتصم آغاز شد و بعد از او در عهد خلفایی که از اواسط قرن سوم به بعد میزیستند روز به روز تزاید یافت. از عهد المتوکل آثار تسلط ترک آشکارتر شد و با توجه این خلیفه به اهل حدیث و سختگیری نسبت به اهل اعتزال و جلوگیری مردم از بحثها و مناقشات عقلی به بهانه احیاء سنت و آزار علویان و برافروختن نایره تعصب، محیط بغداد رونقی را که در دوره تسلط عنصر ایرانی داشت از دست داد و دخالتهای بیوجه غلامان امارت یافته ترک در امور حکومت شدت عجیب یافت.
چنانکه عزل و نصب خلفا در دست آنان افتاد و حبس و مصادره رجال و صاحب ثروتشان به وسیله آن قوم امری معمول و معتاد گشت. براثر تسلط ترکان و ضعف شدیدی که در دستگاه حکومت ایجاد گردیده بود ایرانیان به نحوی که دیدهایم از اواخر قرن سوم شروع به تهیه مقدمات استقلال خود کردند و تجزیه رسمی نواحی از ممالک تابعه حکومت مرکزی اسلام از همین ایام آغاز شد.
در بغداد براثر ضعف شدید خلفا و سلب اختیارات از آنان اداره امور به دست ترکانی که لقب امیرالامراء مییافتند افتاد چنانچه برای خلافت تنها نام و نشانی باقی ماند و مردم بغداد دائماً در اضطراب و بینظمی و فقر و گرسنگی روزگار میگذرانیدند و بسیاری از آنان شهر را ترک میکردند و به سایر ممالک اسلامی روی میآوردند. وضع دینی بغداد از این دشوارتر بود زیرا متعصبان قوم خاصه پیروان احمدبن حنبل چنان قدرتی یافتند که به خانههای امرا میرفتند و خمهای شراب و آلات موسیقی را میشکستند و مغنیان را میزدند و به غلامان و کنیزکان اهانت میکردند چون خلیفه قدرتی نداشت از آلبویه درخواست کمک کرد و آلبویه توانستند بغداد را به تصرف خود درآوردند و چون خلفاء عباسی تسلط بسیار داشتند وقتی عزل و نصب آنان هم به دست ایشان انجام میگرفت. فرق عمده دوره تسلط آنان با دوره امارت ترکان آن بوده است که بغداد در عهد آنان رونق دیرین را از سر گرفت و بیمارستانها و مرصدها و بناهای بسیاری ساخته شد و تمدن و فرهنگ ترقی کرد و آرامش و امنیت که حکم سیمرغ و کیمیا یافته بود دوباره برای مردم حاصل شد.
آلبویه به ترویج تشیع مبادرت میورزیدند و حتی اهل تسنن را مجبور میکردند که در مراسم ایام مشهوره با شیعه شرکت کنند و این طرفداری سخت از شیعه و مخالفت شدید با اهل سنت باعث انقلابات و اضطرابات سختی در عراق شد(همان: ۲۰۰-۱۹۹).
در اواخر ایام آلبویه غلامان ترک قدرت بسیاری حاصل کرده بودند و آلبویه در اواخر کار خود قدرتی نداشتند و از اداره بغداد هم عاجز بودند و خلفا از این ضعف استفاده کردند و چون از لحاظ مذهب هم یکی نبودند با مخالفان ایشان همداستان شدند و باعث براندازی آلبویه شدند.از میان عوامل متعدد که زمینه را برای پیدایش حکومت غزنویان فراهم آورد، دو عامل از همه مهم تر است:
یکی ضعف دولت سامانی، دیگری نفوذ غلامان ترک در اداره امور کشور به ویژه کارهای لشکری(میرباقری، فرد ودیگران، ۱۳۸۱، ۲۶۸).
آلبتگین یکی از غلامان ترک و بنیانگذار حکومت غزنوی در این روزگار به سپهسالاری خراسان رسیده بود، او بعد از مرگ عبدالملکبننوح در سال ۳۵۰ هجری با شماری از جنگجویان ترک شهر غزنه را تصرف کرد. از آن پس جانشینان سبکتکین قلمرو حکومت خود را خارج از مرزهای سامانیان از جنوب به قزدار و از شرق به هند گسترش دادند و با انقراض دولت سامانی در سال ۳۸۹ هجری محمود غزنوی خراسان را به تصرفات خود افزود و اقتدار حکومت غزنویان از این دوره آغاز گشت(همان: ۲۶۹).
خطرناکترین ارمغانی که غلامان ترک یا قبایل مهاجم ترکنژاد برای ایرانیان آوردند تعصب مذهبی و اعتقاد شدید کورکورانه و گاه ابلهانهییست به خرافات و مبلغان و ناشران این خرافات که اغلب به تدریج صورت احکام و مسائل دینی و در اعماق ذهن ایرانیان رخنه کرده است(صفا، ۱۳۳۳: ۱۵۵).
شرایط سیاسی و اجتماعی و دینی آن روزگار ایجاب میکرد که محمود غزنوی به کارهای خود رنگ دینی دهد بنابراین مجوز شرعی از خلیفه عباسی این مهم را علنی میساخت.
از این روی محمود در پی آن بود که نظر خلیفه را به سوی خود جلب کند و حکومت خود را مشروعیت بخشد. با پایان یافتن حکومت سامانی محمود فتحنامهای برای خلیفه نوشت و مدعی شد که علت جنگ او با سامانیان، خودداری آنان از اطلاعات خلیفه بوده است. خلیفه هم با فرستادن خلعتهای فراوان و القابی نظیر ولی امیرالمؤمنین، یمینالدوله، امینالدوله برای او، رسماً حکومت محمود را پذیرفت. محمود اگر چه از سر اعتقاد با عباسیان پیروی نمیکرد اما این اطلاعات ظاهری بهانهای به دست او میداد تا همه کارها را به نام دفاع از دین انجام دهد وقتی با این دستاویز همپیمان خویش بجنگید، چنانکه وقتی به ثروت همپیمان خود ابوالفتح داوودبنخضر (نصر) که مذهب اسماعیلی داشت طمع ورزید، بهانه دفاع از دین و به دست آوردن رضای خلیفه با او درآمد، عنصری در این باره میگوید:
دو طوفان تیغ او بارید از آتش |
یکی در هند و دیگر در خراسان |
|
یکی بر تخمه چیپال و داوود |
یکی بر ایلک و دیگر قدرجان |
جانشینان محمود به ویژه مسعود نیز برای دستیابی به اغراض خود از این سیاست پیروی کردند و بدین ترتیب رابطه آنان با مرکز خلافت عباسی برقرار ماند(میر باقری فرد و دیگران، ۱۳۸۱: ۲۷۰).
با تسلط نژاد ترک بر ایران مجاهدت ملی ایرانیان که تا اواسط قرن چهارم به شدت ادامه داشت همه نقش برآب و راندن کشتی در آب سراب گشت. خونهای پاک مردانی چون بومسلم و مقنع و بابک و مازیار و نظایر ایشان که به امید رویانیدن درخت برومند استقلال و احیا ملیت ایران بر خاک این ایران دیر پای کهنسال ریخته شده بود، همه بیثمر گشت. مجاهدت یعقوب و لشکرکشیهای مرد اویج و شبزنده داری های فردوسی و رنجهای برمکیان و یاران او بیهوده شد و ملت ایران اندک اندک غرور ملی و تعصب نژادی خود را از دست داد و کار به جائی کشید که خونریزانی چون چنگیز و هلاکو، تیمور که بویی از مردمی به مشام ناپاکشان نرسیده بود برگزیدهی خداوند و خداوند ایران شمردند. هر چه از قرن سوم و چهارم دورتر بر شدت اینگونه افکار و ضعف و انحطاط عوامل ملیت افزوده میشود تا به جایی که مفهوم ملیت تدریجاً به درجات فراموشی نزدیک میگردد و تقریباً از میان میرود(صفا، ۱۳۳۳: ۱۵۵).
وضع اجتماعی دوره غزنوی به صورتی است که در غلبه با عنصر ایرانی بود و حکومت ایران تقریباً در همه آن دوره در دست ایرانیان بود مگر مدتی که غلامان ترک غزنوی و مهاجمان ترکنژاد ایلکخانی در مشرق ایران قدرت یافتند و شروع به برانداختن خاندانهای ایرانی کردند. ولی در همان مدت، مرکزی و شمال و جنوب و مغرب ایران و عراق عرب در دست امرای ایرانی بود و تاریخ قطعی تسلط حکومتهای ترکنژاد از تسلط سلجوقیان در سال ۴۳۱ بر خراسان آغاز شد. در این دوره ملت ایران بر اثر مجاهداتی که از اواخر قرن اول هجری آغاز کرده و در قرنهای دوم و سوم به نهایت شدت رسانیده بود توانست استقلال از دست رفته ایران را تجدید کند و زبان فراسی چون زبانی مستقل با ابیات پرثروت آن به وجود آورد و آداب و رسوم ایران را از خطر نابودشدن رهایی بخشد. این دوره عهد مفاخرات به نژاد و ملیت ایران و آزادی افکار و عقاید فرق مختلف و عدم تعصب امرا و حفظ سیاست ملی و نژادی ایرانیان شمرده میشود که پایه و بنیاد حماسهها و داستانهای ملی ما در این دوره گذاشته شده است.
خاصیت نژادی ایرانی در این عهد به حد کمال بود و به همین سبب در سیاست افرادی نظیر: اسماعیل، مرداویج و عمادالدوله، فضلبن احمد اسفراینی و نظایر آنان و در علم افراد بزرگ و نامداری چون علیبنرُبن، محمدبنجریر، محمدبنزکریا، ابونصر فارابی، ابوعلی سینا، ابونصر عراق، ابوریحان بیرونی، و نظایر ایشان و در ادب فارسی افرادی از قبیل رودکی، فردوسی و دقیقی و امثال آنان داشت. این احوال درست متناقص با اوضاعی است که از اوایل قرن پنجم به بعد در ایران ایجاد شد و بر اثر آن تمسک به ملیت و افتخارات قومی و توجه به حریت عقاید و آزادی آراء از قیود تعصب متروک ماند و دورهای که با تهدید دایره افکار و ابتکار علمی و تعصب در مذهب و عدم توجه به ملیت و فراموش کردن گذشتههای پرافتخار و احیاناً تحریم فلسفه و علوم توأم بود آغاز شد. و آن دورهای است که با تسلط غلامان ترک در قلمرو حکومت سامانیان و نفوذ قبایل ترک براثر آن شروع شد(صفا، ۱۳۷۱: ۱۷۱).
در قرن چهارم هنوز برخی از خاندان های قدیمی ایرانی به اهمیت خود باقی مانده بودند و این خاندانها نه تنها در امور سیاسی بلکه در امور دیوانی و علمی وارد می شده و شهرتی به دست میآوردهاند. جغرافیا نویسان، از عادات خوب فارسیان احترام به اهلبیوتات قدیم را ذکر کردهاند و گفتهاند در فارس خاندانهایی است که اعمال دیوانی را از قدیم به ارشاد میبرند، براثر احترام این قبیل خاندانها نگهداری سلسله انتساب و اثبات شرف نسبی در میان ایرانیان این دوره اهمیت داشت و برخی از خاندانها میکوشیدند نسبت خود را چنانکه بوده یا ادعا کردهاند حفظ کنند و علیالخصوص رعایت نسب پادشاهان و امرا ضروری بود مثلاً یعقوببنلیث نسبت خود را به ساسانیان میرسانید و سامانیان مدعی بودند که نسبت ایشان به بهرام چوبین و از او به منوچهر پادشاه پیشدادی میرسید.
غیر از امرا و مدعیان امارت بسیاری از خاندانهای قدیم ایرانی از قبیل خاندان هایی که قبلاً گفتیم هنوز در قرن چهارم باقی بودهاند و از این میان خصوصاً دهقانان را باید ذکر کرد که در قرن چهارم به وفور در ماورالنهر و خراسان به سر میبرده و از میان آنان افراد مشهوری از قبیل ابونصر محمدبنعبدالرزاق و احمدبنسهل و فردوسی و امثال آنان برخاسته و در تاریخ ایران شهرت یافتهاند.
قسمت بزرگی از آداب و رسوم و آیینهای ایرانی قدیم در قرن چهارم همچنان به قوت خود باقی بود و اعیاد و رسوم ملیخواه در میان عامه مردم متداول بود. اگرچه آن رسوم و اعیاد را مسلمانان دیگر نواحی ممالک اسلامی در زمره آداب وعادات کفار میشمردند، ایرانیان از اقامه آن رسوم خودداری نمیورزیدند. رسوم اعیاد حتی در میان امرای ترک هم در قرن پنجم به پیروی از خاندان های ایرانی قرن چهارم معمول بود.اگرچه با غلبه مسلمین گاه شماری ایران یعنی تقویم اوستایی معمول بود و حساب اعیاد به رسم اواخر عهد ساسانی نگاه داشته میشد و نسبت به ایام هم همان عقاید معمول عهد ساسانی هنوز رواج داشت مانند حرمت به روز اورمزد یعنی نخستین روز از هر ماه که از ایام متبرک است(همان: ۲۲۱).
از مهمترین خصائص قرن چهارم آبادانی و وسعت بلاد و کثرت قراء و قصابت و نواحی آباد فزونی جمعیت و ساکنان آنها و ثروت سرشار اهالی و وجود خاندانهای ثروتمند قدیم در آنها بوده است.در این قرن بنا بر رسم تمدن اسلامی انواع بنده و برده در نواحی ایران زندگی میکردهاند اینها معمولاً اسیرانی بودند که در غزوهها و حملات سر حدی هند و سند و اصقاع ترک و روم و حبشستان و زنگ به دست مسلمانان میافتادند و در داخله ممالک اسلامی بعد از آن که تربیت مییافتند به معرض بیع و شری درمیآمدند. در دستگاه سامانیان و دیالمه غلامان و کنیزکان ترک بسیار بودهاند غالب غلامان صقلابی و خزری و دیگر طوایف ترک را تجار خوارزم و سمرقندی میفروختهاند ودرآن نواحی تربیت بندگان و بردگان بسیار متداول بود. در رسم برده خریدن و انواع بردگان و انواع بردگان و نژادهای مختلف آنان و خدمات گوناگون که به ایشان واگذار می شد آداب خاصی معمول بود و اصولاً این کار، خود علمی خاص تلقی میشد.
اهمیت غلامان ترک که در دستگاههای امرای ایرانی قرن چهارم به سر میبردند و قسمتی از اغتشاشات اواخر عهد سامانی مولود دسایس همینان بود و این غلامان هم ممکن بود بعد از وصول به مراتب بزرگ خود غلامانی بخرند چنانکه البتکین هنگامی که از خراسان رفت دو هزار و هفتصد غلام ترک داشت رفتار بعضی از امرای ایران با غلامان ترک بسیار خشن بود علیالخصوص احمدبناسماعیل و بیشتر از او مرداویج که نسبت به غلامان خود اهانتهایی عجیب روا میداشت.
غلامان ترک به همان نحو که در بغداد از اوایل عهد تسلط خود شروع به آزار و قتل خلفا کرده بودند در ایران نیز هر گاه فرصتی یافتند خداوندان خود را به قتل رسانیدند چنانچه احمدبناسماعیل و مرداویج و مسعود بنمحمود به دست غلامان کشته شدند. کنیزکان ترک و سند و هند هم در دستگاه امرا و رجال و مردم ثروتمند در حرمسرای آنان به سر میبردند و این باعث شد که اختلالی در نسل حاصل شود. و این حال به مذاق ایرانیان که به حفظ نژاد علاقه داشتند خوش نمیآمد چنانکه جاعلان نامه رستم فرخزاد از این وضع خشمگین بوده و نژادی را که از این راه پدید میآمد نژادی نامناسب دانسته و علاوه بر این در همین نامه مفاسدی که نتیجه ورود غلامان ترک در امور اداری و اجتماعی بود اظهار ناخرسندی شدهاست و این نامه نشانه کاملی است از تاثیری که نژادگان ایران در قرن چهارم از ظهور حملهی عرب و غلبه و تسلط عنصر ترک در ایران احساس میکردند. بر اثر زیبایی کنیزکان ترک، اثر آنان در ادب فارسی بسیار است خصوصا از وقتی که شعرا بر اثر کثرت صلات امرا صاحب نعمت شدند و غلامان و کنیزکانی در دستگاه برخی از آنان جمع آمدند معاشقات شعراء فارسی زبان و حتی امراء ایرانی با آنان فزونی گرفت.
با ورود غلامان ترک در دستگاههای دولتی و نفوذ و تسلط آنان بر امور و آزار و اذیتی که نسبت به مردم در بغداد و سایر نواحی اسلام و در خراسان از اواخر قرن چهارم رومی داشتند کشاکش بین عناصر ایرانی و عربی با آنان آغاز شد. و در آثار ادبی مسلمانان از قرن چهارم بهبعد انعکاس یافت، انعکاس این وضع از آن روزگار در شعر و نثر عربی آغاز شد که ترکان در بغداد شروع به قتل و آزار و سیطره و تسلط عجیب خود کردند(صفا، ۱۳۷۱: ۸-۲۲۷).
شدت مبارزه نژادی ایرانیان با ترکان در حماسههای قرن چهارم و آغاز قرن پنجم آشکار است چنانچه کمتر موردیاست که سخن ترکان بهمیان آید و از آنان بهنحوی که از دیوان و دیوپرستان و سحر و جادوان سخن میرود یادنشدهباشد، علیالخصوص در گشتاسبنامه دقیقی و شاهنامه ابوالقاسمفردوسی.
در کتب تاریخ هرگاه مورخی غیر درباری سخن از غلبه غلامان ترک بهمیان آورده آن را با تأثر و تلهف تلقی کردهاست، مثلا در تاریخ سیستان بعد از ذکر غلبه سلطان محمود برخلاف چنین آمد:
«چون بر منبر اسلام بهنام ترکان خطبه کردند ابتدا محنت سیستان آن روز بود و سیستلان را هنوز هیچ آسیبی نرسیدهبود تا این وقت…که امیر خلف را از سیستان ببرند بهخلاف که مردمان برو کردند تا دیدند آنچه دیدند و هنوز میبینند» (همان: ۲۲۸).
ار نتایج تسلط غلامان ترک یکی برافتادن خاندانهای قدیم ایرانی است چنانچه آلسبکتکتین بهتنهایی تمام خاندانهای مشرق از قبیل صفاریان، فریغونیان، خوارزمشاهیان و امرای چغانی و غیره را از میان بردند و غلامان قدرت یافته ترک در دولت آلبویه آنها را به نهایت ضعف دچار ساختند و مستعد فنا و اضمحلال نمودند. اثر دیگر غلامان در حکومتهای اسلامی و ایران بود که اینان براثر طمع شدید بهجمع و ادخار مال دائماً درحال مصادره اموال مردم بودند و حتی بهتهمتهایی از قبیل«بد دینی» هم آنان را وادار بهتسلیم اموال خود میکردند. نتیجه این امر آن شد که اعتماد مردم از دولتها سلب شود و فساد و سوء رفتار زورمندان برعامه فزونی گیرد و توجه بهعلم و ورع در مشاغل از دستگاههای حکام و امرا رخت بربندد.
از این گذشته تسلط این قوم مایه رواج مقدار زیادی از اسامی ترکی مانند:
بغا، ملولون، بکتوزون، اشناس، سنقر، البکتین، سبکتکین، انوشتکین و جز آنها و همچنین عدهای از لغات ترکی در زبان فارسی گردید.
اثر دیگر تسلط غلامان رواج تعصب دینی و ضعف بعضی از مذاهب و قوت برخی دیگر است.
تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.
جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر