1,537 بازدید
مقاله بررسی معیارهای شایستگی مدیریت و ویژگیهای یک مدیر موفق از دیدگاه اسلام مربوطه به صورت فایل ورد word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۲۳۶ صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود مقاله بررسی معیارهای شایستگی مدیریت و ویژگیهای یک مدیر موفق از دیدگاه اسلام نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد
پیشگفتار
فصل اول: کلیات
۱- مقدمه
۲- معرفی موضوع تحقیق
۳- اهمیت تحقیق
۴- انگیزه و هدف از تحقیق
۵- روش تحقیق
۶- موانع و مشکلات تحقیق
فصل دوم: ضرورت شناخت انسان و رهبری از دیدگاه اسلام
۱- طرح بحث
۲- ضرورت شناخت انسان از دیدگاه اسلام و قرآن
۳- ضرورت شناخت رهبری و مدیریت برای انسان
۴- تحلیلی از رهبری و مدیریت در اسلام
فصل سوم: ضرورت شناخت سازمان از دیدگاه اسلام
۱- سازمان چیست؟
۲- فلسفه وجودی سازمانها
۳- مفهوم اسلامی سازمان
فصل چهارم: سیر تحول مدیریت در تاریخ زندگی انسان
۱- رهبری و مدیریت در جوامع باستانی
۲- نگرش بر جنبش مدیریت عملی
۳- بررسی مکاتب و تئوریهای مدیریت
فصل پنجم: بررسی معیارهای شایستگی مدیریت از دیدگاه اسلام
۱- طرح بحث
۲- معرفی معیارها
الف – تعهد
ب- تخصص
ج – کفایت
فصل ششم: بررسی شرایط و اوصاف یک مدیر موفق از دیدگاه اسلام
الف) طرح بحث
۱- اشراف مدیر
۲- قدرت مدیر
۳- قاطعیت مدیر
۴- مدیر مجری قانون
۵- کار امروز را به فردا نیداختن مدیر
۶- ایجاد جو تشویق و تنبیه
ب) معرفی عوامل موثر در موفقیت مدیر
۱- اختیار
۲- اعتماد به نفس
۳- تنظیم وقت و تقسیم کار
۴- ایجاد روابط صمیمانه انسانی
۵- گذشتهنگری
۶- آیندهنگری
۷- ابهامزدائی
منابع و مآخذ
انسان مهمترین موضوع مورد بحث همه مکتبها بوده و هست. مکتبهای الهی هدایت یک انسان را محور اصلی رسالت خود قرار دادهاند و هدف و نقش و تلاش بیوقفه خود را در هدایت و راهبری او جستجو کردهاند.
در مکتبهای غیر الهی نیز گر چه تغییر و تحولات تاریخ را به عوامل دیگری غیر از انسان نسبت دادهاند، اما باز انسان به عنوان اصلی ترین موضوع مورد بحث آنها مطرح شده است.
از آنجا که بخش اصلی و مهم مدیریت، مدیریت منابع انسانی است، مهمترین بحث در مدیریت، قطعاً بحث پیرامون انسان خواهد بود.
بزرگترین مسئلهایکه امروزه برای انسان مطرح است، شناخت حقیقی خود انسان است، بدین معنی که این موجودی را که آدمیزادهاش میدانند و انسانش مینامند، چگونه موجودیست و دارای چه ابعاد و چه خصوصیاتی است.
ویژگیهائی که این موجود را از دیگر موجودات جدا کرده است و امتیازاتی که او را از سایرین متمایز نموده است، چه چیزهائی هستند؟
این معمائی است که هنوز به صورت مسئلهای بسیار مشکل برای عده زیادی از همین انسانها لاینحل باقی مانده است، و تا این مسئله حل نشود و این انسان خودش را نشناسد و گمشده خود را پیدا نکند و خویشتن حقیقی خویش ر باز نیابد، نخواهد توانست بر مشکلات فردی و اجتماعی خود فائق آید.
راستی این انسان چگونه موجودیست؟ این همه ابهام و پیچیدگی، و این همه چندگانگی در این وجود به ظاهر ساده از کجاست؟
برای آنکه پاسخی منطقی برای این سؤالات و راهحلی برای این مشکلات بیابیم، باید مطالعهای دقیق و تحقیقی عمیق در چگونگی ساخت و فرم بافت این موجود نا شناخته بنمائیم.
انسان در مکاتب الهی سرگذشت شگفت و جالبی دارد، او میتواند مسیری طولانی و پر فراز و نشیب را بپیماید که از بلندای علیین تا پرتگاه سافلین فاصله دارد. انسان هدف آفرینش است و منبع تمامی خیرات و شرارتها میباشد. او جهان را بخ تسخیر خویش در میآورد و در خلقتش ملائک به سجده او فرمان داده میشوند. از نظر اسلام و قرآن انسان موجودی است که از جهانی برتر به این کره خاکی هبوط کرده است، او امانت دار الهی، مسجود ملائکه، آگاه به اسماء الله و از همه بالاتر جانشین خدا بر روی زمین است. او تنها موجودی است که در میان جانداران از آفرینشی دیگر است و دارای روح خدائی است. و در صورت انحراف میتواند به پرتگاه سقوط کند که هیچ درندهای هرگز یارای آن همه وحشیگری را ندارد و سرانجام موجودی است که در نهادا و مجموعهای از خصوصیات متضاد یافت میشود.
در این پروژه تحقیقاتی برای شناخت انسان از دیدگاه اسلام به دو موضوع اساسی میپردازیم که عبارتند از:
خلقت انسان از نظر اسلام و قرآن با خلقت حضرت آدم که از پیامبران الهی است، آغاز میشود. اسلام و بطورکلی مکتبهای الهی، بیفرهنگی و توحشی انسانهای اولیه را رد میکنند و معتقدند که هبوط آدم و حوا به عنوان انسانهای نخستین به زمین خاکی سرآغاز زندگی انسان را تشکیل میدهد که همراه با تشکیل خانواده و فرهنگ الهی انسانی بوده است.
قرآن کریم در دو گروه از آیات، موضوع خلقت انسان را تبیین میکند.
دسته اول آیاتی هستند که به جریان طبیعی خلقت انسان مربوطاست که از ماده زمینی آغاز میگردد، به صورت نطفه در میآید، در مجرای تبدیلات جنینی به علقه و مضغه تبدیل میشود و پس از مرحله استخوانبندی و تکامل جنین، تولد کودک صورت میگیرد. از جمله این آیات میتوان به آیه ۱۲ تا ۱۴ سوره مومنون اشاره کرد که خداوند میفرماید:
«و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین (۱) ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین () ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاماَ فکسونا العظام لحماَ ثم انشاناه خلقاَ اخرفتبارک الله احسن الخالقین»
« و ما انسان را از حقیقتی که از گل بیرون کشیده شده است، آفریدیم () سپس آنرا بصورت نطفهای در قرارگاه محکم قرار دادیم() آنگاه نطفه را به علقه و علقه را به مضغه را به استخوانها تبدیل نموده و به استخوانها گوشت پوشانیدیم و سپس خلقت دیگری در او ایجاد کردیم، پس پاکیزه و بخشنده برکت است خداوندی که بهترین آفرینندگان است.»
دسته دوم آیاتی هستند که آغاز خلقت انسان را تشریح میکنند و درباره سجیده فرشتگاه و داستان آدم ابوالبشر که اولین انسان روی کره خاکی است دستور پروردگار را توضیح میدهند و خصوصیات او را بیان میکنند. از این دسته آیات موضوعاستقلال خلقت انسان نسبت به سایر موجودات عالم و عظمت و خصوصیات انسان روشن میشود. بنابراین خلقت انسان از نظر اسلام، خلقتی است مستقل از سایرموجودات عالم، و انساناز ابتدای خلقت دارای تمدن و زندگی خانوادگی و اعتقادات و گرایشات و تشخیص سود و زیان و خیر و شر و در معرض وسوسه شیطان و برخوردار از هدایت انبیاء بوده است.
اسلام و قرآن خصوصیات انسان را که مجموعهای از ارزشها و ضد ارزشها است، مطرح میکند. اساساَ آنچه که در زمینه بحث مدیریت انسانی مورد استفاده قرارمیگیرد. همین خصوصیات انسان است که به ارزشها و ضد ارزشها تقسیم میشود و آثار آن مستقیماَ در مجموعه رفتار، کردار و گفتار و بطور کلی زندگیانسان اشکار میگردد. در حقیقت سرگذشتخلقت انسان اولیه هر چه باشد تاثیری در زندگی امروز او نخواهد داشت، اما خصوصیات انسان رابطه تنگاتنگی با فعالیتها و جهتگیریهای انسان دارد. برای توضیح انسان در جهان بینی اسلام، خصوصیات انسان را به دو دسته تقسیم میکنیم. یکی خصوصیات ارزشی و دیگری خصوصیات ضد ارزشی که هر یک از آنها را بطور جداگانه شرح میدهیم.
اول: خصوصیات ارزشی انسان: اگر چه خصوصیات مثبت یا ارزشهای انسان را دانشمندی مختلف، متفاوت ذکر کردهاند، اما بطور کلی آنچه در بحث فوق میتوان مورد نظر داشت، از هفت خصوصیت تشکیل گردیده است که در ذیل به شرح آن میپردازیم.
مهمترین خصوصیتی را که انسان از نظر قرآن دارا میباشد، مقام برجسته جانشین خدا در زمین است که عظمت واهمیت انسان را منحصر به فرد میکند،در قرآن، انسان تحت عنوان خلیفه خدا در زمین مطرح شده و کلمه خلیفه بصورتهای مختلف در قرآن مجموعاَ ۹ بار آمده است که در ذیل به چند مورد آن اشاره میکنم.
آنگاه که خداوند درسوره بقره (آثه ۳۰ الی ۳۳) به ملائکه میفرماید:
«من خلیفهای بر روی زمین قرار خواهم داد، ملائکه گفتند: ایا کسی را در زمین خلیفه قرار میدهی که در آن فساد و خونریزی کند؟ در حالی که ما تورا تسبیح و تقدیس میکنیم. خداوند فرمود که آنچه را که من میدانم شما نمیدانید و میدانم که آنچه را آشکار میکنید وآنچه را پنهان میدارید.»
همچنین خداوند تبارک و تعالی در سوره یونس آیه ۱۴ در خصوص جانشین انسان در روز زمین میفرمایند:
«ثم جعلناکم خلائف فی الالرض من بعد هم لننظر کیف تعلمون»
«سپس شما را بعد از آنان جانشینانشان قرار دادیم تا ببینیم چگونه (عمل) میکنید»
و بالاخره در آیه ۶۲ از سوره نمل نیز خداوند، جانشینی انسان بر روی زمین را یادآور میشود:
آنجا که میفرماید:
«امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکتف السوه و یجعلکم خلفاء الارض»
«آیا چه کسی درمانده و گرفتار را که او را میخواند، اجابت میکند، و گرفتاری را از او میزداید، و شما را در زمین جانشین میگرداند؟»
در آیاتی که عنوان شد، شاید خلاف به مفهوم جایگزین گذشتگان توسط افراد جدید در زندگی و اشتغال مقام و منصب آنان باشد که قرائن وشواهدی که همراه این دسته از آیات وجود دارد این مطب را تائید میکند، اما در آیهای که ذکر خواهم نمود، خلاف و جانشینی خدا را مطرح میسازد: «یاداود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق…»[۱]
«ای داود، ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم، پس میان مردم به حق و درستی حکم کن…» این موضوع نشانه اهمیتی است که قرآن و اسلام برای انسان قائل هستند که او را جانشین خداوند در زمین قرار دادهاند. هیچیک از مکتبهای غیرالهی چنین منصب و مقامی را برای انسان نمیتوانند حتی تصور کنند و در مکتبهای الهی، انسان تنها موجودی است که دارای این امتیاز بزرگ در آفرینش است.
یکی از ارزشهای مهم انسان از نظر اسلام، خصوصیت امانتدار بودن او است که از طرف خداوند به وی عرضه شده است.
این موضوع را در آیه ۷۲ از سوره اجزاب بررسی نمائیم، که خداوند میفرماید:
«انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماَ جهولاَ»
«ما امانت خود را بر اسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، همه از تحمل آن امتناع ورزیدند و اندیشه کردند و انسان پذیرفت، همانا او بسیار سمتکار و نادان بود.»
همانگونه که از متن آیه شریفه استنباط میشود، امانتی را که خداوند به انسان عرضه کرد و انسان آنرا پذیرفت، امانتی است که آسمانها، کوهها و زمین از پذیرش آن امتناع ورزیدهاند.
این امانت چیست و کدام است؟ چگونه عرضه شده است؟ و پرسشهای دیگری بدین محتوی که در ذهن هر محققی پیدا میشود.
شهید مطرهی درباره یکفیت و نحوه عرضه این امانت بحث نسبتاَ جامعی دارد که با استفاده از آن موضوع را بررسی مینماییم[۲].
از کلمه «ابین ان یحملنها» به معنی اینکه «امتناع کردند، از این که امانت را به دوش بگیرند» نتیجه میگیریم که این امانت تنها پذیرفتن نیست، بلکه تحمل کردنی و بدوش گرفتنی است. هر چند که مادهای نیست که سنگینی آنرا بر جسم خود احساس کنیم، اما تحمل کردنی میباشد. با توجه به تفاسیر گوناگون معلوم میشود که این امانت عبارتست از: تکلیف، وظیفه مسئولیت و قانونی است، بدین معنی که برای انسان تکلیف تعیین شد که او با تکلیف و قانون، بار مسئولیت را بدوش بگیرد.
هیچیک از موجودات دیگر اعم از موجودات دارای روح و بیروح دارای چنین مسئولیتی نیستند. حیوانات به حکم غریزه یک نوع اعمالی را انجام میدهند و زندگی آنها همواره به یک صورت بوده است، اما زندگی انسان پیوسته در مسیر کلی تکامل دارای تحول و تطور است و از قدرت خلاقیت و نوآوری بهرهمند میشود.
حیوانات همانگونه که ترقی و تکامل ندارند، انحراف و سقوط اخلاقی هم ندارند، انحراف و سقوط اخلاقی هم ندارند، اما انسان وقتی به جاده انحراف و سقوط کشیده میشود ممکن است بخش مهمی از محیط زیست را به فساد و تباهی بکشاند و صفحه گیتی را صفحه ظلم و جنایت کند. در حقیقت دو قسمت اول وآخر این ایه که عبارت «انا عرضنا الامانه» و «انه کان ظلوماَ جهولاَ» میباشد، جهت گیریهای دو گانه انسان را از یک سو در بعد تکامل و ترقی و از طرف دیگر تباهی و فساد نشان میدهد.
همانگونه که توضیح داده شد، این ویژگی تنها انسان را در میان همه مخلوقات جهان آفرینش، دارای خصوصیت قبول و تحمل امانت الهی میداند.
انسان دارای بالاترین و بیشترین ظرفیت علمی است و هیچ موجود دیگری در جهان از نظر علم و آگاهی در حد انسان وجود ندارد.
قرآن در داستان شگفتانگیز آفرینش انسان، در مقابل سوال ملائکه که از تعجب برای سجده کردن انسانی که سابقه خونریزی در زمین دارد سخن میگوید، پاسخ پروردگار را یادآور میشود که میفرماید:« من میدانم آنچه را که شما نمیدانید» سپس خداوند اسماء خود را به آدم میآموزد و درباره آن از ملائکه سوال میکند، و وقتی فرشتگاه در پاسخ به آنها اظهار عجز و جهل مینمایند خداوند از آدم میخواهد که به آنها (فرشتگان) تعلیم دهد و آدم نیز چنین میکند.
و گواه مطالب فوق را میتوان در آیه ۳۱ تا ۳۳ از سوره بقره بدست آورد که خداوند در این آیات میفرمایند:
«و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین () قالوا سبحانک لاعلم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم () قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لکم انی اعلم عیب السموات و الارض و اعلم ما تعبدون و ما کنتم تکتمون»
«و خداوند همه اسماء را به آدم تعلیم داد، آنگاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود اگر شما در دعوی (ادعا) صادقید این اسماء را بیان کنید () فرشتگان عرضه داشتند ای خدای پاک و منزه ما نمیدانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرمودهای، توئی دانا و حکیم () خداوند فرمود ای آدم، ملائکه را به حقایق این اسماء آگاه کن چون آنان را آگاه کرد (انسان) خدا فرمود، ای فرشتگاه اکنون دانستید که من بر غیبت آسمانها و زمین دانا و بر آنچه آشکار و پنهان دارید، آگاهم.»
علمی که فرشتگان از طریق آدم پیدا کردند با علمی که خدا به آدم آموخته بود تفاوت داشت، زیرا قسمت اول برای فرشتگان قابل درک بود ولی برای قسمت دوم این قدرت را نداشتند، و شایستگی آدم برای مقام خلافت از لحاظ حقیقت به اسماء بود نه خبر دادن از آن.
نتیجه آنکه، آنچه خدا و ندبر فرشتگان عرضه داشت موجودات عالی و ناپیدائی هستند که در نزد خداوند قرار دارند و هر اسمی را خداوند به برکت آنها ایجاد نموده و آنچه در زمین وآسمانهاست از پرتو نور آنها است.
در مورد آگاهیهای انسان شهید مطهری بحث جامعی دارد که در آن انواع خودآگاهیهای انسان را بیان میکند. او به هشت (۸) نوع خود آگاهی درانسان اشاره کرده است که بطور خلاصه به شرح هر یک میپردازیم؛[۳]
– خودآگاهی فطری که همان خودآگاهی ذاتی است. پیدایش «من» انسان عین پیدایش آگاهی به خود است، این خودآگاهی اگر چه واقعی است، اما اکتسابی و تحصیلی نیست، اشاره قرآن در خلقت انسان به عبارت «ثم انشاناه خلقا آخر» یعنی «سپس ما او را چیز دیگر و خلق دیگر، کردیم» اشاره به همین خودآگاهی است.
– خود آگاهی فلسفی که در پی شناسائی حقیقت «من» خود آگاه است، که آیا جوهر است یا عرض؟ مجرد است یا مادی؟ قبل از بدن بوده است یا پس از آن پیدا شده؟ بعد از بدن خواهد بود یا نه؟و…
– خودآگاهی جهانی یعنی پی بردن بخود درارتباط با جهان که از کجا آمده؟ در کجای هست؟ به کجا میرود؟
علی (ع) در این باره نیز میفرمایند:
طرحم الله امرء علم من این؟ و فی این والی این؟»
«خدا رحمت کند آنکه را که بداند از کجا آمده؟ در کجا است، به کجا میرود؟»
– خودآگاهی طبقاتی یعنی آگاهی به خود در ارتباط با طبقه اجتماعی که با آنها زیست میکند. درک موضع طبقاتی و مسئولیت طبقاتی، خود آگاهی طبقاتی است.
– خودآگاهی ملی یعنی آگاهی به خود در ارتباط با مردمی که باآنها پیوند قوی و نژادی دارد و به خاطر زندگی مشترک با آنها دارای قانون، رسوم، تاریخ، ادبیات، فرهنگ، پیروزی و شکست تاریخی مشترک میباشند.
– خودآگاهی انسان یعنی آگاهی به خود در ارتباط با همه انسانها که دارای وجدان مشترک انسانی میباشد.
– خودآگاهی عرفانی یا عارفانه که آگاهی به خود در ارتباط با ذات حق تعالی است که از نوع رابطه فرع با اصل، مجاز با حقیقت و مقید با مطلق است.
– خودآگاهی پیامبرانه که با همه خود آگاهیهای دیگر متفاوت است. پیامبر میکاود تا نیرویهای فطری بشر را بیدار کند، شعور مرموز و عشق پنهان وجود انسان را مشتعل نماید. او حساسیتی در برابر کل هستی میافریند و خود آگاهی خود را نسبت به کل هستی به مردم منتقل میسازد.
با توجه به آنچه که در این قسمت گفته شد،ملاحظه میشود که هیچیکاز موجودات عالم و مخلوقات آفرینش دارای چنین ظرفیتی از نظم علم وآگاهی نیستند و در مکتب اسلام، این از امتیازات بزرگ انسان به حساب میآید.
توسعه آگاهی به معنی توسعه و بسط حیات انسان است. آگاهی و خبر برابر روح و جان است و آنکه آگاهی بیشتر دارد. جانی افزونتر دارد.
و در همین ارتباط شاعر نامدار ایرانی «مولوی» چنین سروده است که:[۴]
جان چه باشد، با خبر از خیر و شر شاد از احسان و گریان از ضرر
چون سرو ماهیت جان، مخبر است هر که او آگاهتر، با جانتر است
اقتضای جان، چو ای دل آگهی است هر که آگهتر بود، جانش قوی است
روح را تاثیر آگاهی بود هر که را این بیش، اللهی بود
چون جهان جان، سراسر آگهی است هر که بی جان است، از دانش تهی است
انسان موجودی دو بعدی است، در او علاوه بر عناصر مادی، عنصر الهی و ملکوتی وجود دارد:
خداوند در سوره سجده آیه ۶ در این خصوص میفرمایند:
«ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین () ثم سوه و نفخ فیه من روح..»
«پس نسل او را از شیره کشیدهای که، آبی پست است، قرار داد. آنگاه او را بیار است و از روح خویش در او دمید…»
بنابراین از نظر قرآن و اسلام، انسان موجود واحدی است که از دو بعد اساسی تشکیل یافته است و با اختلال در هر یک از آن دو، انسانی که تاریخ دیروز ومشاهدات امروزنشان میدهد. نیست، یک بعد جنبه مادی او با تمام جلوهها و خواهش میباشد و بعد دیگر جنبه معنوی او با تمام جلوهها و ویژگیهایش میباشد. غلبه عنصر مادی انسان او را فردی سرکش، خودخواه، یاغی، متجاوز و … ببار خواهد آورد.
همچنین عنصر معنوی انسان نیز دارای جلوههای مختلف است که عبارتند از بکار افتادن «من» عالی انسانی است که آدم رااز خودخواهی و تجاوز نجات میدهد.
همانگونه که گفته شد انسان علیرغم همه مخلوقات دیگر، موجودیست با دو بعد، دو جهت دو مسیر و خلاصه دو سرشت، دو سرشت بیگانه از هم، دو مسیر جدا از یکدیگر، دو جهت معکوس، دو بعدیکه نه فقط با هم مختلفند، بلکه مخالفند و هیچگونه نقطه اشتراک و فصل مشترکی با هم ندارند.
ولی در بیان کلی این دو بعد مربوط میشود به مادیات و معنویات که در آفرینش انسان به صورت جسم ورق بکار رفته است، بطوریکه آنچه مربوط به این تن خاکی و جسم مادی بوده و موجب تغییرات و رشد و پرورش آن میشود، در صف مادیات و هر چه در جهت تکامل روح و تربیت و پرورش آن است،در صف معنویات خواهد بود. و ما برای آنکه به تضاد و اختلاف جسم و روح که مجموعاَ وجود آدمی راتشکیل میدهند پی ببریم، راهی جز شناخت بیشتر آنها نداریم.
اما نوع آفرینش این انسان، این موجود پر از ابهام و ناشناخته و چگونگی خلقت جسم و روح او بسیار پیچیدهتر و مشکلتر از آن است که بتوانیم به این سادگی آن را دریابیم و از آن بگذریم، چونکه بلور شفاف وجود آدمیزاد در هر دمی، رنگی و فلز او با هر نمی، زنگی خواهد داشت و این رنگ پذیی درهر دم، و زنگ پذیری با هر نم، ناشی از کشمکش و جدال دائمی بین جسم و روح انسان است، این دو بعد مغایر باهم و این دو جهت متنافر از یکدیگر، در انسان وجود دارد، که آن یک او را بسوی مادیات میکشاند و این یک بطرف معنویاتش میخواند و انسان موجودی سرگشته و سرگردان در این میان که به هر دونیازمند است، همچنانکه به جسم و روح و هیچیکاز آن دو به تنهائی نمیتواند از او انسان کاملی بسازد. برای پرورش جسمی، باید به مادیات رو کندو برای تکامل روحی باید با معنویات خود بگیرد پس به هر دو سو باید برود، اما چگونه؟ چون این دو مسیر هرگز در یک جهت نیستند و سرگشتگی انسان نیز از همینجا آغاز میشود، که چگونه او از کجا برود که به هر دو برسد و از هیچکدام باز نماند.
اگر بخواهیم تحقیقی در مورد چگونگی ساختمان جسمی و روحی انسان بنمائیم، بهتر است به قرآن مراجعه کنیم، تا حقیقت انسان را از بیان آفریننده آنها بشنویم، زیرا که هیچکس بهتر از خالق انسان که جسم و روح او را با دست قدرت خود آفریده و آنها را با هم درآمیخته و با اراده خداوندیش این بنا را پیریزی کرده است، نمیتواند در مورد چگونگی ساخت این بنا، نظر بدهد.
جسم انسان به بیانی از خاک آفریده شده است:
«والله خلقکم من تراب…» سوره فاطر – آیه ۱۱
«و خداوند آفرید شما را از خاک…»
خاکی که پستترین چیزهاست، خاکی که زیر پای همه حیوانات است و به بیان دیگری از آب آفریده شده است:
«و هو الذی خلق من الماء بشراَ…» سوره فرقان – آیه ۵۴
«و او آن خدائیست که بشر را از آب آفرید…»
به عبارت زیباتر، کل وجود انسان از گلی که تشکیل شده است از همانآب و خاک:
«اذقال ربک للملائکه انی خالق بشراَ من طین» سوره ص – آیه ۷۱
«هنگامیکه پروردگار توبه فرشتگان گفت من آفریننده بشر هستم، ازگل».
اما نه آن گل پاکی که در ساخت یک بنای زیبا و محکم بکار میرود، بلکه این گل نه خاکش خالص و مرغوبست و نه آبش پاک و زلال، خاکش کلوخی است چون سفال سفت و سخت:
«خلق الانسان من صلصال کالفخار» سوره الرحمن – آیه ۱۴
«آفرید انسان را از کلوخی که همچون سفال است»
و آبش از مایعی است که پست و بیارزش میباشد:
«الم نخلقکم من ماء مهین» سوره مرسلات آیه ۲۵
«آیا ما نیافریدیم شما را از آبی پست و بی ارزش»
و نتیجه این آب و خاک گل خشکیده ایست که کاملاَ رنگ و بوی بجن بخود گرفته و از همین گل لجن گونه است که جسم انسان قالبریزی شده و این تن مادی او شکل گرفته است:
«و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حمامسنون» سوره حجر – آیه ۲۶
«و همانا آفریدیم انسانرا از کلوخی از گل و لای متغییر»
این ماجرای خلقت جسم انسان بود و موادی که در آفرینش آن بکار رفته است اما در حقیقت این یکسوی ماجراست و یک بعد از معماری پیچیده وجود انسان و بعد دیگر آن روح است که لازمه حیات این تن خاکی و بقای این جسم کلوخی است.
در مورد کیفیت آفرینش روح انسان، بطورخلاصه و در یک جمله باید گفت که روح آدمی از سرچشمه زلال و ظاهر روح خداست و پروردگار پس از آنکه جسم انسان را از گل آفرید، او را بیار است و از روح خویش در او دمید، و مسئله از هیمنجا آغاز میشود، و اینهمه ابهام و پیچیدگی و اشکال دقیقاَ در همین نکته است که یک بعد وجود انسان، جسمی است ناخالص و به بی مقداری خاک و به تیرگی گلو تعفن لجن و بعددیگر آن روحی است پاک و خالص، نشان گرفته، از روح خدا با آن همه صفا و طهارتی که وجود آن تنها در روح خدا ممکن است، و باید دانست که تمام ارزش و عظمت انسان در حقیقت، بخاطر همین روحخدائی است که در کالبد خاکی او دمیده شده است، و اینکه او را اشرف مخلوقات و برترین موجودات میدانند، بهمین دلیل است. زیرا که هیچ موجوددیگری شرافت آنرا نیافته است که از روح خدا در اومیده شود، و نیز به همین جهت است که انسان بعنوان اعجابانگیزترین و مهمترین مخلوقات در عالم هستی مطرح است و راستی که خلقت انسان، شاهکار آفرینش خداوند است، چون پیوند و آمیزش این جسم با آنهمه پستی و آن روح با آن همه عظمت، بگونهای که از اختلاط آن دو، موجود واحدی بنام انسان پا به عرصه وجود بگذارد، هرگز در عالم هستی، نمونهای ندارد، و به همین مناسبت پروردگار در سوره «مومنون آیه ۱۴ بشرح زیر، از آفریدن انسان بخود آفرین میگوید:
«فتبارک الله احسن الخالقین»
«پس آفرین بر قدرت خداوند که نیکوترین آفرینندگان است»
و لازم بهذکر است که خداوند با وجود اینهمه عظمت در آفرینش آسمانها و کهکشانها، تنها پس از خقلت انسان بخود تبریک گفت و خود را نیکوترین آفرینندگان نامید. و اگر میبینیم که خداوند پس از آنکه انسان را آفرید، به ملائکهاش فرمان میدهد که او را سجده کنند،در حقیقت سجده فرشتگان به آن روح خدائی است کهدر وجود انسان نهاده شدهاست، نه بهاین جسم خاکی و ظاهری انسان. و این اشتباهی بود که شیطانمرتکب شد، و گمان میکرد که باید به جسم انسان سجده کند، و لذا پس از آنکه خداوند از او میپرسد که چه چیزی مانع سجده تو به انسان شد، شیطان در پاسخ گفت:[۱]
«قال ناخیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین»
«من از او بهترم، زیرا مرا از آتش آفریدی و او را از گل»
بیچاره شیطان تصور میکرد که باید به جسم گلی انسان سجده کند و عظمت روح خدارا که در این جسم گلی دمیده شده بود، بخاطر نداشت.
علامه محمد تقی جعفری فیلسوف معاصر میگوید:
«مقصود از روح همان حقیقت والائی است که انسان رااز سایر جانداران متمایز میسازد و او را به تکامل مادی و معنوی میرساند، این یک حققتمادی نست که در پهنه طبیعت سر برآورد و پس از تفاعلهای طبعی نابود گردد.»[۲]
او چهار نظریه عمده را در درباره روح مطرح کرده است. در نظریه اول روح به عنوان یک حقیقت از عالم ماورای طبیعت فرود آمده و دمساز بدن گشته و سپس جدا میشود و به همان جا باز میگردد. تجرد یا جدا بودن روح از مادیات، در ذات آن است و هرگز به گون و فساد طبیعت آلوده نمیگردد.
در نظریه دوم حقیقتی به نام روح در انسان وجود ندارد و انسان یک موجود مادی است که دارای حیات میباشد.
نظریه سوم بین روح و روان تفاوت قائل است. روان را عالیترین محصول از عناصر طبیعی میداند که در مجرای موجودیت انسان بوجود میآید،و در عالیترین مرحله تکاملی، آدمی بروز میکند. هر اندازه در این رهگذر پیشرفت کند از ماده و قوانین آن بینیاز میگردد و حالت تجرد بخود میگیرد و آماده پذیرش روح ملکوتی میشود، این در حقیقت روان است که بالا میرود، نه اینکه روح از عالم بالا به پائین فرود آید.
و سرانجام نظریه چهارم هیچ حقیقتی را جز خدا، مجرد نمیداند و اعتقاد دارد جز خدا هر چه هست ماده و جسمانی است.
تفاوت میان ماده و روح اینست که روح، مادهای لطیف است و از قوانین لطیفترین پیروی میکند. لازم به ذکر است که از نظر علامه فوق (استاد محمد تقی جعفری) نظریه سوم معقولترین نظریه است.
اساتید دیگری نیز درباره روح بحث کردهاند که فرصت اینکه همه بحثها را در اینجا مطرح نمایم، نیست. از تمامی این بحثها یتوان نتیجه گرفت که انسان از نظر قرآن یک موجودی است دو بعدی، نه همچون ملائکه عاری از هر گونه خطا و گناه و اختیار است و فقط در جهت عبادت خدا و اجرای دستورات او عمل میکند و نه همچون حیوان یک بعدی و تابع غرایز و غرق در مادیات است.
همچنین از مولای متقیان حضرت علی (ع) در این خصوص نقل است که میفرمایند:
«ان الله رکب فی الملائکه عقلاَ بالشهوه و رکب فی البهائم شهوه بلاعقل و رکب فی بنی آدم کلیتهما فمن غلب عقله فهو خیر من الملائکه و من شهوه عقله فهو شر من البهائم»
«خداوند متعال در وجود ملائکه و فرشتان عقل را بدون شهوت قرار داده است، وجود حیوانات و چهارپایان را از شهرت محض (بدون عقل) آفریده است و خلقت بنی آدم (انسان) را مرکب از عقل و شهوت قرار داده است. اگر در وجود انسان عقلش بر شهوتش غلبه یابد، در این صورت از ملائکه بهتر و با منزلتر است و اگر در انسانی شهوتش بر عقل او غلبه یابد، در این حالت از چهارپایان و حیوانات هم بدتر و پائینتر است».
بدین ترتیب ملاحظه میشود که انسان از نظر قرآن یک موجود دو بعدی و ملکوتی است که از بینهایت اعلی علیین تا بینهایت اسفل السافلین میتواند پرواز یا سقوط کند و باز تنها موجود درمیان مخلوقات این عالم است که روح خدائی در او دمیده شده است.
انسان از نظر قرآن موجودی است که دارای فطرتخداشناسی میباشد. آنچه تردید و بیماری است و آنچه خطا و گناه است و آنچه انکار خداوند است به خاطر انحرافی است که از سرشت اصلی انسان حاصل میشود و انسان همانگونه که در خارج با هدایت انبیاء به توحید دعوت میگردد، در داخل نیز از سرشت و فطرت خدا آشنا برخوردرا است. در حقیقت انبیاء برای کنار زدن پردهای اوهام و خرافات و انحراف از روی وجدان آدمی، مبعوث شدهاند و گر نه توحید و یگانهپرستی در عمق وجود انسان نهفته است و بخشی از استعداد او را تشکیل میدهد. و انسان پیش از اینکه برای خداشناسی به دنبال دلایل فلسفی و منطقه و استدلال باشد و یا به آثار خلقت در جهان طبیعت بنگرد، باید به خویشتن خویش توجه کند و خدا را در عمق وجود خود جستجو کند.
خداوند در آیه ۱۷۲ از سوره اعراف میفرمایند:
«و اذا اخذربک من بنی آدم من ظهور هم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالو بلی شهدنا ان تقولو یوم القیمه انا کنا عن هذا غفلین».
و به یادآور هنگامیکه خدای تو از پشت فرزندانآدم ذریه آنها را برگرفت و آنها را بر خود گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند بلی، ما به خدائی تو گواهی میدهیم، تا دیگر در روز قیامت نگوئید ما از این واقع غافل بودیم.»
همچنین قرآن در آیه ۸ از سوره شمس میفرمایند:
«فالهمها فجورها و تقویها»
« به وی شرو خیر او را الهام فرمود»
این آیه نیز نشان دهنده آن است که انسان شر و خیر خود را پیش از اینکه بای او توضیح دهید، از درون متوجه قبح و حسن آن خواهد شد.
قرآن باز در آیه ۳۰ از سوره روم میفرمایند:
«فاقم وجهک للدین حنیفاَ فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون»
«پس تو (ای رسول) رویت را مستقیم به جانب آئین پاک اسلام آور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد. این است آئین استوار حق ولیکن اکثر مردم از این حقیقت آگاه نیستند»
مجموعه این آیات و احادیث که ذکر شد حکایت از آن دارد که خداوند در وجود انسان فطرت خداشناسی را نهاده است و همه انسانها در ذات خود موحد و خداشناس هستند، آنچه که آنها را به پرستش غیر خدا و سقوط به پرتگاه مادی کشانده است، پردهها و اوهامی است که روی فطرت پاک آدمی را میگیرد و او را از اصالت خویش غافل میکند.
این ویژگی نیز یکی از خصوصیاتی است که اسلام و سایر ادیان الهی در مورد انسان بیان کرددهاند، در حالی که در مکتبهای مادی به آن توجه و اعتقادی ندارند.
نادیده گرفتن فطرت در حقیقت نادیده گرفتن جریان قانونی نیروها و استعدادهای انسانی است و این یکی از وجوه متمایز بین مکتبهای مادی و الهی در مورد انسان میباشد. انسان از طریق توجه به وجدان و فطرت خود میتواند راه نجات را بیابد، در حالی که با سلاح علم در یک وادی بینهایت، سرگردان خواهد شد.
تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.
جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر