876 بازدید
یکی از سنت های الهی برای جامعه انسانی آن است که:”خداوند سرنوشت هیچ گروهی را تغییر نمی دهد،مگر آن که سرنوشت خویش را تغییر دهند.”بر اساس این سنت الهی ،انسان های نیک کردار وپیروان ادیان الهی اگر بخواهند مغلوب ستمگران واقع نشوند و حاکمان زمین بوده و زیر سلطه انسان های نابکار قرار نگیرند،باید خود بخواهند و پس از خواستن و اراده ،گام های عملی برای رسیدن به این هدف را بردارند و شرایط را برای رسیدن به آن فراهم کرده و موانع را از بین ببرند.
باید دست از سستی و ضعف وتن به ستم دادن برداشته و هر آنچه را که برای رسیدن به مقصود و دست یافتن به حاکمیت لازم است،فراهم آورند.این جهان آن گونه آفریده شده که اگر زمانی تمام شرایط و علت یک چیز فراهم آمده و موانع آن برداشته شده باشد،معلول پدید خواهد آمد.خداوند این سنت را تغییر و تبدیل نمی کند.حال اگر انسان های شایسته و درستکار در اقلیت قرار داشته باشند ویا بسیاری از آن هاسلطه حاکمان نابکار را پذیرفته باشند و یا اگر نپذیرفته اند،کاری برای رفع آن انجام ندهند،نخواهند توانست بر جایگاه حکومت و سلطه قرار گرفته و کافران و نابکاران رامغلوب کنند.اگر در برهه ای کوتاه مانند زمان صدر اسلام و دوره ای دیگر پیروان دیگر ادیان الهی و انسان های درستکار بر قدرت و حکمرانی دست یافتند،برای آن بود که شرایط ومقدمات لازم فراهم شده بود،نه آنکه خداوند سنت خویش در جامعه انسان ها را تغییر داده و از راه اعجاز و یا به طور مستقیم ،دست به تغییر و تبدیل زده باشد.
در ضمن باید توجه داشت که پیروان ادیان الهی بودن،دلیل بر درستکار بودن انسان ویا شایستگی او نیست.چه بسا بسیاری از انسان ها هنگامی که پیشرفت دین و پیروان ادیان را دیده اند ،به سوی دین گرایش یافته و با ظرفیتهای دین و دینداری به خواسته های ناشایست خود دست یافته اند؛در عین حال به این نکته نیز باید توجه داشت که مغلوب بودن دینداران در بسیاری از موارد مغلوبیت حقیقت دین نیست که ضعفی در دین باشد،بلکه مشکل از دینداران است که آنگونه که بایدبه حقیقت آموزه های دین عمل نکرده اند.
امیر مومنان در یکی از بخش های خطبه قاصعه می قرمایند:”اگر خداوند اراده می فرمود،به هنگام بعثت پیامبران ،درهای گنج و معدن جواهرات و باغ های سر سبز را روی پیامبران می گشود و پرندگان آسمان وحیوانات وحشی زمین را همراه آنان به حرکت در می آورد،اما اگر این کار را می کرد آزمایش از میان می رفت و پاداش و عذاب بی اثر می شد و بر مومنان احر و پاداش امتحان شدگان لازم نمیشد و ایمان آورندگان ثواب نیکوکاران را نمی یافتند و واژه های ایمان و کفر و خوب وبدو…معانی خودرا از دست می داد
جامعیت دین از مباحث مهم و اصیل فلسفه دین و کلام جدید است که میتواند در مورد هر دینی مطرح باشد، مثلاً درباره دین اسلام بحث جامعیت تحت عناوین مختلف از قدیم الایام میان مفسرین، حکما و متکلمین رایج بوده است. در مورد جامعیت دین دو دیدگاه وجود دارد:
دین جامع همه علوم و معارف بشری است و در همه عرصههای زندگی مادی و معنوی، همه مسایل نظری و عملی را در سطح کلان و جزیی بیان میکند و تعالیم آن ما را از هرگونه تلاش فکری در شناخت انسان و جهان و ابعاد مختلف زندگی بینیاز میکند. و لذا دین نظامهای لازم جهت اداره جامعه را در بر دارد و میتوان علوم اجتماعی، سیاسی و تجربی نظیر جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد، علم سیاست، فیزیک و شیمی و حتی علوم کامپیوتری و… را از دین استخراج کرد. در نقد این رویکرد افراطی به جامعیت دین به طور اختصار میتوان گفت: دین نمیتواند در همه عرصههای زندگی مادی و معنوی، همه مسایل نظری و عملی را در سطح کلان و جزیی بیان کند و جامع همه علوم و معارف بشری باشد و بتوان علوم انسانی و تجربی را از دین استخراج نمود؛ چرا که لازمه معارف بشری به علّت تأثیر محدودیتهای تاریخی، اجتماعی، زبانی و معرفتی انسان، خطاپذیری است در حالی که دین الهی که از محدودیتهای مذکور مصونیت داشته، دارای ویژگی حقانیت و خطاناپذیری است و به این جهت نمیتواند با علوم و معارف بشری هم آهنگ و همراه باشد؛ زیرا در صورت بطلان فرضیهها و دادههای عقلانی بشر یا باید دین را تأویل برد و یا قایل به بطلان آن شد.
افزون بر آن که خود معارف و علوم بشری نیز با یکدیگر ناسازگاریهای فراوانی دارند. به عنوان نمونه برخی از دینداران ساده اندیش برای این که به گمان خود از قافله پرشتاب علم عقب نمانند، سعی در تطبیق باورهای دینی بر دادههای علوم تجربی ـ که از سطح فرضیه فراتر نیستند ـ کردهاند. برای مثال مراد از آسمانهای هفتگانه مورد اشاره قرآن را فلکهای نه گانه هیئت بطلمیوس به شمار آورده، برای تکمیل عدد، عرش و کرسی را نیز به آنها افزودهاند! باطل شدن فرضیههایی همچون فرضیه افلاک نه گانه، روشن کرد که چنین تلاشهای عجولانهای برای همآهنگ جلوه دادن دین و علم، بزرگترین ضربه را بر پیکره دین وارد خواهد ساخت. از سوی دیگر اگر قایل شویم دین همه مسایل نظری و عملی را در سطح کلان و جزیی بیان کرده با جاودانگی آن در تضاد است؛ زیرا رمز جاودانگی قرآن آن است که خود را در قالب مخصوص و برنامهای محدود محصور نمیسازد و جزئیات وبرداشت متناسب به زمان و مکان را به اندیشمندان دین میسپارد که متناسب با شرایط و دگرگونیها، از آن قالبهای کلی استخراج کنند.
به اعتقاد این گروه تنها وظیفه دین ارائه رهنمودهایی برای رسیدن به سعادت و کمال اخروی انسان است. و مدعیاند دین برای اداره شئون دنیوی نیامده است و اساساً کاری به دنیای انسانها ندارد و جامعیت دین را در این میدانند که آن چه در هدایت به کمال و سعادت اخروی انسان نقش دارد در اختیار بشر قرار دهد و امّا چگونگی شناخت علوم انسانی و تجربی، تشکیل حکومت، روش اداره حکومت، چگونگی مبارزه با مشکلات و مفاسد اجتماعی، مهار قدرت سیاسی در جامعه دینی، چگونگی ایجاد عدالت اجتماعی و دهها پرسش دیگر از قلمرو دین خارج است و این آدمی است که باید بدون استمداد از آموزههای دینی خود با ساماندهی مناسبات اقتصادی، سیاسی، و… جامعه بپردازد. و دین در این زمینهها تنها به کلیات بسنده کرده و از راهکار معین پرهیز کرده است و در صورتی که به تدبیر امور دنیوی و تنظیم معیشت و تعیین نظام بپردازد خود نیز دنیوی و ایدئولوژیک میشود و این با جاودانگی آن در تضاد است.
در نقد این دیدگاه باید گفت: از دیدگاه اسلام انسان یک موجود مادی محدود به این دنیا نیست بلکه موجودی فراتر از ماده و دارای زندگی جاوید است که همه شئون و اعمال او با سرنوشت نهایی او ارتباط دارد. یعنی هرگونه تلاشی در این زندگی در سعادت ابدی و یا شقاوت او تأثیر خواهد داشت. «الدنیا مزرعه الاخره»( بحار الانوار، ج ۷۰، ص ۲۲۵).«الیوم عمل و لاحساب وغداً حساب و لاعمل»( بحار الانوار، ج ۳۲، ص ۳۵۴). از این رو نوع رفتار اجتماعی و سیاسی که انسان بر میگزیند به مانند رفتارهای فردی او تأثیر قطعی در سعادت و خوشبختی و یا شقاوت و بدفرجامی اخروی او دارد، و لذا دینی که علاوه بر مسایل فردی به مسایل اجتماعی انسان و سعادت و هدایت جامعه میاندیشد نمیتواند نسبت به اجرای احکام و چگونگی اداره جامعه، تعیین ساختار حکومت، اصل عدالت و قیام به قسط، ایجاد تعاون و امنیت در جامعه و… طرح و نظری نداشته باشد. ثانیاً با نگاهی به آیات و روایات به روشنی ثابت میشود که احکام، دستورات و رهنمودهای اجتماعی، سیاسی و… بسیاری جهت هدایت جامعهی اسلامی در آنها یافت میشود. که اگر وجود این آیات در دین نشانگر گستردگی قلمرو دین در امور اجتماعی نباشد وجود چنین قوانین لغو خواهد بود و شکی نیست که خداوند فعل عبث انجام نخواهد داد.
جامعیت دین را باید در راستای هدف و رسالت آن ملحوظ داشت و باید از هرگونه افراط و تفریط در این زمینه پرهیز کرد. با نگاهی اجمالی به قرآن و روایات در مییابیم که هدف دین، تأمین سعادت دنیا و آخرت او است و چون امور دنیوی و مناسب اجتماعی تأثیر شگرفی در روحیات و کمال انسان و تأمین سعادت واقعی وی دارند، دین خاتم هرگز نمیتواند از دخالت در این امور چشمپوشی کند و باید برای تمام آنها برنامهای جامعه ارائه دهد. به بیان دیگر، قرآن برنامه سعادت انسان را بر خداشناسی و اعتقاد به یگانگی خدا بنا نهاده است؛ آن گاه اعتقاد به معاد را از آن نتیجه میگیرد و سپس پیغمبرشناسی را از اصل معاد اخذ میکند؛ چرا که رسیدن به پاداش و جزای اعمال نیک و بد، که مهمترین فلسفه معاد است ممکن نیست، مگر آن که نخست از راه وحی و نبوت از طاعت و معصیت آگاه شویم. پس از این سه اصل اساسی، و علاوه بر اعتقادات دیگر به بیان اصول اخلاق نیکو و صفات حسنهای میپردازد که مناسب با اصول مزبور باشد، و آن گاه قوانین عملی را که در واقع حافظ سعادت حقیقی و پرورش دهند. اخلاق نیکو و بالاتر از آن، عامل رشد وترقی اعتقادات درست و اصول اولیه میباشند، پایهریزی میکند.
به این ترتیب قرآن مشتمل بر سه بخش کلی است: ۱٫ اصول عقاید اسلامی، اعم از توحید، نبوت، معاد و سایر اعتقادات متنوع بر آنها؛ ۲٫ اخلاق پسندیده ونیکو؛ ۳٫ احکام شرعی و قوانین عملی، که کلیات آنها در قرآن آمده و تفاصیل وجزئیاتشان به پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ واگذار شده است. و آن حضرت نیز بر اساس احادیث متواتری نظیر حدیث ثقلین، بیان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را جایگزین بیان خود ساخته است. این برنامه هم چنان که با تأمل در محتوای آنها روشن است، مشتمل بر همه ابعاد زندگی انسان، اعم از فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی است. (اسلام) همان طورکه برای وظایف عبادی قانون دارد، برای امور اجتماعی و حکومتی (نیز) قانون و راه و رسم دارد.بنابراین، مقصود از جامعیت دین آن است که در راستای هدف و رسالت خود رئوس کلی همه معارف لازم را برای تحقق این هدف در اختیار بشر قرار دهد، به گونهای که بشر با تطبیق آن اصول کلی به صورت نظاممند بتواند هم معارف و راهنمونهای مورد نیاز را برای رسیدن به سعادت خویش به دست آورد. بعد از روشن شدن مفهوم جامعیت، حال سؤال این است که از چه روشهایی میتوان جامعیت دین اسلام را اثبات نمود؟ در پاسخ به سؤال فوق باید گفت: جامعیت دین خاتم را میتوان از دو راه اثبات کرد:
برای بررسی این دلیل باید به موارد زیر توجه نمود:
۱- خداوند حکیم آدمی را برای رسیدن به کمال نهایی و سعادت جاودانه آفریده است.
۲- زندگی دنیا مقدمه زندگی آخرت است و سعادت و شقاوت ابدی در گرو چگونه زیستن در این جهان است. یعنی اعمال و رفتار ما در رسیدن به سعادت و یا محروم شدن از آن دخیل و مؤثّرند.
۳- شرط لازم برای سعادتمندی در جهان آخرت منوط به شناخت چگونگی رابطه اعمال با نتایج اخروی آن است؛ زیرا تا زمانی که رابطه اعمال و رفتارها با نتایج اخروی آن و رابطه آنها با سعادت و شقاوت آدمی روشن نباشد چگونه میتوان برنامه صحیح و همه جانبهای برای زندگی این جهان پیریزی کرد
۴- ابزار عمومی شناخت (حس و عقل) از درک چگونگی روابط اعمال و رفتار دنیوی با نتایج اخروی ناتوان است. ضعف و نارسایی حس و عقل از بررسی ویژگیهای این دو نوع ادراک هویدا میشود:
ـ برد و قلمرو شناخت ادراک حسی که از راه حواس ظاهری و در اثر ارتباط با جهان مادی حاصل میشود، بسیار محدود است و تنها چیزهایی که با ما در ارتباط پیدا میکنند، آن هم در حدّ ارتباطش و در زمانی که این ارتباط برقرار است مورد ادراک حس واقع میشود. به علت محدودیت برد ادراک حسی نمیتوان توقع داشت که به وسیله آن مسیر صحیح زندگی در تمام ابعادش، و جنبه ارزشی اعمال و رفتارمان ـ به ویژه رابطه انسان با نتایج اخروی آن ـ را بشناسیم
ـ امّا ادراکات عقلی؛ آن چه عقل به تنهایی و صرف نظر از تجربه خارجی درک میکند یک سلسله مفاهیم کلی است که اصطلاحاً به آنها بدیهیات اولیه میگویند؛ مانند محال بودن اجتماع نقیضین. این گونه مفاهیم نیز برای بازشناسی روابط پیش گفته کارایی ندارد؛ زیرا بدیهیات اولیه عقل بسیار محدود است و هرگز نمیتواند حکم صدها روابط ما با خدا، خودمان با دیگران و محیط زندگی را تعیین کند و جنبه ارزشی آنها را بیان نماید.
ـ ادراکات تجربی نیز که از همکاری حس وعقل حاصل میشود، در حدی است که در دایره تجربه انسان قرار گیرد، ولی آن چه جنبه ماورای مادی دارد در دام تجربه و آزمایش نمیافتد تا بتوانیم رابطه ماده و غیرماده را هم از راه تجربه اثابت کنیم.بنابراین شناخت پدیدههای اخروی و کشف و درک رابطه اعمال و رفتار آدمی با نتایج اخروی آن و آگاهی از تأثیر اعمال آدمی در نیک بختی یا تیرهروزی نه توسط حس و نه عقل و نه حتی از همکاری آن دو حاصل نمیشود. و از سوی دیگر توانایی طراحی برنامهای صحیح و جامع برای زندگی منوط به آگاهی و شناخت این تأثیر و تأثرها است. حال که شناختهای عمومی و همگانی برای رسیدن به هدف و غایت خلقت ناکافی و نارسانید مقتضای حکمت خداوند این است که با ارسال رسول و انزال کتب برنامهای جامع و کامل فراروی انسان قرار دهد تا آدمی بر اساس آن، راه صحیح زندگی و برنامه سعادت خود را بشناسد.
آیات متعددی بر جاودانگی و جهانی بودن قرآن دلالت دارند که از آنها میتوان جامعیت دین اسلام را ثبات نمود:
۱- جهانی بودن دین خاتم و جامعیت آن
برخی از آیات قرآن، اسلام را دین جهانی معرفی میکند که خداوند آن را برای تمام بشریت هدیه کرده است، نه برای یک گروه و یا منطقه خاصی، مانند: «قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعاً»ترجمه: بگو ای مردم، من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم. ( اعراف، ۱۵۸) و «و ارسلناک الا رحمه للعالمین»ترجمه: و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادهایم.( انبیا، ۱۰۷ ).لازمه جهانی بودن دین خاتم آن است که متناسب با جوامع مترقی دیگری غیر از جامعه جزیره العرب که نیازهای بشری داشته و معارف در سطح بالاتری را میطلبید، نیز سخنی داشته باشد تا مایه هدایت و راهنمایی آنها نیز باشد، و این امر شاهدی بر جامعیت دین اسلام باشد.
۲- جاودانگی دین خاتم و جامعیت آن
یکی از ویژگیهای دین خاتم که آن را از سایر شرایع دیگر ممتاز میکند «جاودانگی» آن است که ظهورش توأم با پایان یافتن و مختومه شدن دفتر نبوت بوده است و احکام و تعالیم آن برنامه حیات بخشی را برای تمام انسانها در طول اعصار ارایه میدهد. «ما کان محمداً با احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبییّن»ترجمه: محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است( احزاب، ۴۰) . «تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً» ترجمه: بزرگ و خجسته است کسی که بر بنده خود فرقان (= کتاب جدا سازنده حق از باطل) را نازل فرموده، تا برای جهانیان هشدار دهنده باشد( فرقان، ۱؛ یوسف، ۱۰۴ )
حال که قرآن آخرین دین الهی و آورنده آن خاتم پیامبران و تعالیم و احکام آن سند هدایت برای کل آدمی و او مکلف به وفاداری دایمی از آن است، چنین انتظاری پیش میآید که اسلام باید برای تمام انسانها در اعصار مختلف سخن داشته باشد و زمینه هدایت همه جوامع حتی پیچیدهترین آنها را فراهم و سعادت دنیوی و اخروی آنها را تأمین نماید. البته آیات دیگری نیز برای جامعیت دین خاتم مورد استناد قرار گرفته مانند آیاتی که تبیان بودن هر چیزی را در قرآن تأکید میکند:
«و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شیء و هدی و رحمه و بشری للمسلمین»ترجمه: و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم (نحل، ۸۹) .یکی از صفات عمومی قرآن این است که بیان هر چیزی است و به تعبیر خود قرآن «تبیان لکل شیء» است و از آن جا که قرآن کتاب تربیت و انسان سازی است، و برای تکامل فرد و جامعه، در همه ابعاد معنوی و مادی نازل گشته. منظور از «کل شی» در این آیه همه اموری است که برای پیمودن این راه هدایت لازم است. به بیان دیگر آن چه که در سعادت و هدایت انسان تا روز قیامت مؤثر است اعم از مسایل ارزشی و اخلاقی، معارف حقیقی مربوط به جهان بینی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و یا مسایل مربوط به جهان هستی، در آن بیان شده است. روایات فراوانی نیز از معصومین درباره جامعیت دین خاتم نقل شده ازجمله: رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سفر حجه الوداع فرمود: ای مردم، هیچ چیزی نیست که شما را به بهشت نزدیک و از آتش جهنم دور کند، مگر آن که شما را به آن امر نمودهام، و هیچ چیزی نیست که شما را به آتش جهنم نزدیک و از بهشت دور کند، مگر آن که شما را از آن نهی کردهام(کلینی، اصول کافی، ج ۱، کتاب فضل العلم، باب ۱۸، حدیث ۵).
از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز نقل شده که فرمود: همانا خداوند تبارک وتعالی قرآن را بیانگر هر چیزی قرار داده است حتی به خدا سوگند که رها نکرده چیزی را که بندگان خدا به آن احتیاج داشته باشند، تا آن جا که کسی نمیتواند بگوید: ای کاش خداوند آن را در قرآن بیان میکرده و نکرده است (حویزی، نور الثقلین، ج ۳، قم، مطبعه الحکمه، حدیث ۱۷۴، ص ۷۴) .جامعیت دین اسلام آن را پاسخگوی تمام نیازهای فطری، طبیعی انسان ها قرار داده است. توجه به نقش مال و ثروت در زندگی انسان ها و جهت دادن به آنها در راستای چگونگی استفاده بهینه از آن برای دستیابی بهتر و سریع تر به اهداف مهم زندگی و بهره گرفتن از آن برای کمال و تأمین سعادت راستین از برنامه های این آئین مقدس است. بعضی جمادت به خرج می دهند خیال می کنند که چون دین اسلام دین جامعی است پس باید در جزئیات نیز تکلیف معینی را روشن کرده باشد. نه اینطور نیست یک حساب دیگری در اسلام است. اتفاقا جامعیت اسلام ایجاب می کند که اساسا در بسیاری امور دستور نداشته باشد نه اینکه هیچ دستوری نداشته باشد بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند و به اصطلاح تکلیفی در آن امور نداشته باشند. از جمله حدیثی است به این مضمون:« ان لله یحب ان یؤخذ برخصه کما یحب ان یؤخذ بفرائمه »؛ خداوند دوست دارد مردم را در مسائلی که آزاد گذاشته است، مردم هم آزاد باشند.
یعنی مسائل آزاد را آزاد تلقی کنند، از خود چیزی درنیاورند. امیرالمؤمنین می فرماید: «ان الله حدد حدودا فلا تعتدوها و فرض فرائض فلا تترکوها و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها»؛ یعنی خداوند یک چیزهایی را واجب کرده است، آنها را ترک نکنید، یک چیزهایی را هم ممنوع اعلام کرده است به آنها تجاوز نکنید و در مورد بعضی از مسائل سکوت کرده است البته نه از روی فراموشی بلکه خود خواسته که سکوت کند و بندگانش در آن مسائل آزاد و مختار باشند.
جامعیت دین از مباحث مهم و اصیل فلسفه دین و کلام جدید است که میتواند در مورد هر دینی مطرح باشد، مثلاً درباره دین اسلام بحث جامعیت تحت عناوین مختلف از قدیم الایام میان مفسرین، حکما و متکلمین رایج بوده است. در دهههای اخیر به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تشکیل حکومت اسلامی و در پی تلاش برای پیاده کردن ابعاد اجتماعی، سیاسی … اسلام در جامعه، مسأله جامعیت دین به صورت جدّی مطرح شده است. نگارنده دراین مختصر تلاش میکند تا ضمن ارائه بیانی فشرده از اقوال مختلف در زمینه «جامعیت دین اسلام» نظریّه مختار و ادلّه اثبات آن را روشن کند.
دین جامع همه علوم و معارف بشری است و در همه عرصههای زندگی مادی و معنوی، همه مسایل نظری و عملی را در سطح کلان و جزیی بیان میکند و تعالیم آن ما را از هرگونه تلاش فکری در شناخت انسان و جهان و ابعاد مختلف زندگی بینیاز میکند. و لذا دین نظامهای لازم جهت اداره جامعه را در بر دارد و میتوان علوم اجتماعی، سیاسی و تجربی نظیر جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد، علم سیاست، فیزیک و شیمی و حتی علوم کامپیوتری و… را از دین استخراج کرد.[۱]
در نقد این رویکرد افراطی به جامعیت دین به طور اختصار میتوان گفت: دین نمیتواند در همه عرصههای زندگی مادی و معنوی، همه مسایل نظری و عملی را در سطح کلان و جزیی بیان کند و جامع همه علوم و معارف بشری باشد و بتوان علوم انسانی و تجربی را از دین استخراج نمود؛ چرا که لازمه معارف بشری به علّت تأثیر محدودیتهای تاریخی، اجتماعی، زبانی و معرفتی انسان، خطاپذیری است در حالی که دین الهی که از محدودیتهای مذکور مصونیت داشته، دارای ویژگی حقانیت و خطاناپذیری است و لذا نمیتواند با علوم و معارف بشری هم آهنگ و همراه باشد؛ زیرا در صورت بطلان فرضیهها و دادههای عقلانی بشر یا باید دین را تأویل برد و یا قایل به بطلان آن شد. افزون بر آن که خود معارف و علوم بشری نیز با یکدیگر ناسازگاریهای فراوانی دارند. به عنوان نمونه برخی از دینداران ساده اندیش برای این که به گمان خود از قافله پرشتاب علم عقب نمانند، سعی در تطبیق باورهای دینی بر دادههای علوم تجربی ـ که از سطح فرضیه فراتر نیستند ـ کردهاند. برای مثال مراد از آسمانهای هفتگانه مورد اشاره قرآن را فلکهای نه گانه هیئت بطلمیوس به شمار آورده، برای تکمیل عدد، عرش و کرسی را نیز به آنها افزودهاند! باطل شدن فرضیههایی همچون فرضیه افلاک نه گانه، روشن کرد که چنین تلاشهای عجولانهای برای همآهنگ جلوه دادن دین و علم، بزرگترین ضربه را بر پیکره دین وارد خواهد ساخت.[۲]
از سوی دیگر اگر قایل شویم دین همه مسایل نظری و عملی را در سطح کلان و جزیی بیان کرده با جاودانگی آن در تضاد است؛ زیرا رمز جاودانگی قرآن آن است که خود را در قالب مخصوص و برنامهای محدود محصور نمیسازد و جزئیات وبرداشت متناسب به زمان و مکان را به اندیشمندان دین میسپارد که متناسب با شرایط و دگرگونیها، از آن قالبهای کلی استخراج کنند.
به اعتقاد این گروه تنها وظیفه دین ارائه رهنمودهایی برای رسیدن به سعادت و کمال اخروی انسان است. و مدعیاند دین برای اداره شئون دنیوی نیامده است و اساساً کاری به دنیای انسانها ندارد و جامعیت دین را در این میدانند که آن چه در هدایت به کمال و سعادت اخروی انسان نقش دارد در اختیار بشر قرار دهد و امّا چگونگی شناخت علوم انسانی و تجربی، تشکیل حکومت، روش اداره حکومت، چگونگی مبارزه با مشکلات و مفاسد اجتماعی، مهار قدرت سیاسی در جامعه دینی، چگونگی ایجاد عدالت اجتماعی و دهها پرسش دیگر از قلمرو دین خارج است و این آدمی است که باید بدون استمداد از آموزههای دینی خود با ساماندهی مناسبات اقتصادی، سیاسی، و… جامعه بپردازد. و دین در این زمینهها تنها به کلیات بسنده کرده و از راهکار معین پرهیز کرده است و در صورتی که به تدبیر امور دنیوی و تنظیم معیشت و تعیین نظام بپردازد خود نیز دنیوی و ایدئولوژیک میشود و این با جاودانگی آن در تضاد است.[۳]
در نقد این دیدگاه باید گفت: از دیدگاه اسلام انسان یک موجود مادی محدود به این دنیا نیست بلکه موجودی فراتر از ماده و دارای زندگی جاوید است که همه شئون و اعمال او با سرنوشت نهایی او ارتباط دارد. یعنی هرگونه تلاشی در این زندگی در سعادت ابدی و یا شقاوت او تأثیر خواهد داشت. «الدنیا مزرعه الاخره»[۴] «الیوم عمل و لاحساب وغداً حساب و لاعمل»[۵]. از این رو نوع رفتار اجتماعی و سیاسی که انسان بر میگزیند به مانند رفتارهای فردی او تأثیر قطعی در سعادت و خوشبختی و یا شقاوت و بدفرجامی اخروی او دارد؛[۶] و لذا دینی که علاوه بر مسایل فردی به مسایل اجتماعی انسان و سعادت و هدایت جامعه میاندیشد نمیتواند نسبت به اجرای احکام و چگونگی اداره جامعه، تعیین ساختار حکومت، اصل عدالت و قیام به قسط، ایجاد تعاون و امنیت در جامعه و… طرح و نظری نداشته باشد.
ثانیاً با نگاهی به آیات و روایات به روشنی ثابت میشود که احکام، دستورات و رهنمودهای اجتماعی، سیاسی و… بسیاری جهت هدایت جامعهی اسلامی در آنها یافت میشود. که اگر وجود این آیات در دین نشانگر گستردگی قلمرو دین در امور اجتماعی نباشد وجود چنین قوانین لغو خواهد بود و شکی نیست که خداوند فعل عبث انجام نخواهد داد.
جامعیت دین را باید در راستای هدف و رسالت آن ملحوظ داشت و باید از هرگونه افراط و تفریط در این زمینه پرهیز کرد. با نگاهی اجمالی به قرآن و روایات در مییابیم که هدف دین، تأمین سعادت دنیا و آخرت او است و چون امور دنیوی و مناسب اجتماعی تأثیر شگرفی در روحیات و کمال انسان و تأمین سعادت واقعی وی دارند، دین خاتم هرگز نمیتواند از دخالت در این امور چشمپوشی کند و باید برای تمام آنها برنامهای جامعه ارائه دهد.
به بیان دیگر، قرآن برنامه سعادت انسان را بر خداشناسی و اعتقاد به یگانگی خدا بنا نهاده است؛ آن گاه اعتقاد به معاد را از آن نتیجه میگیرد و سپس پیغمبرشناسی را از اصل معاد اخذ میکند؛ چرا که رسیدن به پاداش و جزای اعمال نیک و بد، که مهمترین فلسفه معاد است ممکن نیست، مگر آن که نخست از راه وحی و نبوت از طاعت و معصیت آگاه شویم. پس از این سه اصل اساسی، و علاوه بر اعتقادات دیگر به بیان اصول اخلاق نیکو و صفات حسنهای میپردازد که مناسب با اصول مزبور باشد، و آن گاه قوانین عملی را که در واقع حافظ سعادت حقیقی و پرورش دهند. اخلاق نیکو و بالاتر از آن، عامل رشد وترقی اعتقادات درست و اصول اولیه میباشند، پایهریزی میکند. بدین ترتیب قرآن مشتمل بر سه بخش کلی است: ۱٫ اصول عقاید اسلامی، اعم از توحید، نبوت، معاد و سایر اعتقادات متنوع بر آنها؛ ۲٫ اخلاق پسندیده ونیکو؛ ۳٫ احکام شرعی و قوانین عملی، که کلیات آنها در قرآن آمده و تفاصیل وجزئیاتشان به پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ واگذار شده است. و آن حضرت نیز بر اساس احادیث متواتری نظیر حدیث ثقلین، بیان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را جایگزین بیان خود ساخته است.[۷] «این برنامه هم چنان که با تأمل در محتوای آنها روشن است، مشتمل بر همه ابعاد زندگی انسان، اعم از فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی است. (اسلام) همان طورکه برای وظایف عبادی قانون دارد، برای امور اجتماعی و حکومتی (نیز) قانون و راه و رسم دارد».[۸]
بنابراین، مقصود از جامعیت دین آن است که در راستای هدف و رسالت خود رئوس کلی همه معارف لازم را برای تحقق این هدف در اختیار بشر قرار دهد، به گونهای که بشر با تطبیق آن اصول کلی به صورت نظاممند بتواند هم معارف و راهنمونهای مورد نیاز را برای رسیدن به سعادت خویش به دست آورد.[۹]
بعد از روشن شدن مفهوم جامعیت، حال سؤال این است که از چه روشهایی میتوان جامعیت دین اسلام را اثبات نمود؟
در پاسخ به سؤال فوق باید گفت: جامعیت دین خاتم را میتوان از دو راه اثبات کرد:
الف. دلیل عقلی؛[۱۰] که آن را با بیان چند مقدمه توضیح میدهیم:
خداوند حکیم آدمی را برای رسیدن به کمال نهایی و سعادت جاودانه آفریده است.
زندگی دنیا مقدمه زندگی آخرت است و سعادت و شقاوت ابدی در گرو چگونه زیستن در این جهان است. یعنی اعمال و رفتار ما در رسیدن به سعادت و یا محروم شدن از آن دخیل و مؤثّرند.
شرط لازم برای سعادتمندی در جهان آخرت منوط به شناخت چگونگی رابطه اعمال با نتایج اخروی آن است؛ زیرا تا زمانی که رابطه اعمال و رفتارها با نتایج اخروی آن و رابطه آنها با سعادت و شقاوت آدمی روشن نباشد چگونه میتوان برنامه صحیح و همه جانبهای برای زندگی این جهان پیریزی کرد.
ابزار عمومی شناخت (حس و عقل) از درک چگونگی روابط اعمال و رفتار دنیوی با نتایج اخروی ناتوان است. ضعف و نارسایی حس و عقل از بررسی ویژگیهای این دو نوع ادراک هویدا میشود:
ـ برد و قلمرو شناخت ادراک حسی که از راه حواس ظاهری و در اثر ارتباط با جهان مادی حاصل میشود، بسیار محدود است و تنها چیزهایی که با ما در ارتباط پیدا میکنند، آن هم در حدّ ارتباطش و در زمانی که این ارتباط برقرار است مورد ادراک حس واقع میشود. به علت محدودیت برد ادراک حسی نمیتوان توقع داشت که به وسیله آن مسیر صحیح زندگی در تمام ابعادش، و جنبه ارزشی اعمال و رفتارمان ـ به ویژه رابطه انسان با نتایج اخروی آن ـ را بشناسیم.
ـ امّا ادراکات عقلی؛ آن چه عقل به تنهایی و صرف نظر از تجربه خارجی درک میکند یک سلسله مفاهیم کلی است که اصطلاحاً به آنها بدیهیات اولیه میگویند؛ مانند محال بودن اجتماع نقیضین. این گونه مفاهیم نیز برای بازشناسی روابط پیش گفته کارایی ندارد؛ زیرا بدیهیات اولیه عقل بسیار محدود است و هرگز نمیتواند حکم صدها روابط ما با خدا، خودمان با دیگران و محیط زندگی را تعیین کند و جنبه ارزشی آنها را بیان نماید.
ـ ادراکات تجربی نیز که از همکاری حس وعقل حاصل میشود، در حدی است که در دایره تجربه انسان قرار گیرد، ولی آن چه جنبه ماورای مادی دارد در دام تجربه و آزمایش نمیافتد تا بتوانیم رابطه ماده و غیرماده را هم از راه تجربه اثابت کنیم.[۱۱]بنابراین شناخت پدیدههای اخروی و کشف و درک رابطه اعمال و رفتار آدمی با نتایج اخروی آن و آگاهی از تأثیر اعمال آدمی در نیک بختی یا تیرهروزی نه توسط حس و نه عقل و نه حتی از همکاری آن دو حاصل نمیشود. و از سوی دیگر چنان که گفتیم توانایی طراحی برنامهای صحیح و جامع برای زندگی منوط به آگاهی و شناخت این تأثیر و تأثرها است. حال که شناختهای عمومی و همگانی برای رسیدن به هدف و غایت خلقت ناکافی و نارسانید مقتضای حکمت خداوند این است که با ارسال رسول و انزال کتب برنامهای جامع و کامل فراروی انسان قرار دهد تا آدمی بر اساس آن، راه صحیح زندگی و برنامه سعادت خود را بشناسد.
ب. دلیل نقلی؛ آیات متعددی بر جاودانگی و جهانی بودن قرآن دلالت دارند که از آنها میتوان جامعیت دین اسلام را ثبات نمود:
جهانی بودن دین خاتم و جامعیت آن
برخی از آیات قرآن، اسلام را دین جهانی معرفی میکند که خداوند آن را برای تمام بشریت هدیه کرده است، نه برای یک گروه و یا منطقه خاصی، مانند:
«قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعاً»[۱۲]؛ بگو ای مردم، من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم. «و ارسلناک الا رحمه للعالمین»[۱۳]؛ و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادهایم.
لازمه جهانی بودن دین خاتم آن است که متناسب با جوامع مترقی دیگری غیر از جامعه جزیره العرب که نیازهای بشری داشته و معارف در سطح بالاتری را میطلبید، نیز سخنی داشته باشد تا مایه هدایت و راهنمایی آنها نیز باشد، و این امر شاهدی بر جامعیت دین اسلام باشد.
جاودانگی دین خاتم و جامعیت آن
یکی از ویژگیهای دین خاتم که آن را از سایر شرایع دیگر ممتاز میکند «جاودانگی» آن است که ظهورش توأم با پایان یافتن و مختومه شدن دفتر نبوت بوده است و احکام و تعالیم آن برنامه حیات بخشی را برای تمام انسانها در طول اعصار ارایه میدهد.
«ما کان محمداً با احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبییّن»[۱۴]؛ محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.
«تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً»[۱۵]؛ بزرگ و خجسته است کسی که بر بنده خود فرقان (= کتاب جدا سازنده حق از باطل) را نازل فرموده، تا برای جهانیان هشدار دهنده باشد.
حال که قرآن آخرین دین الهی و آورنده آن خاتم پیامبران و تعالیم و احکام آن سند هدایت برای کل آدمی و او مکلف به وفاداری دایمی از آن است، چنین انتظاری پیش میآید که اسلام باید برای تمام انسانها در اعصار مختلف سخن داشته باشد و زمینه هدایت همه جوامع حتی پیچیدهترین آنها را فراهم و سعادت دنیوی و اخروی آنها را تأمین نماید.
البته آیات دیگری نیز برای جامعیت دین خاتم مورد استناد قرار گرفته مانند آیاتی که تبیان بودن هر چیزی را در قرآن تأکید میکند:
«و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شیء و هدی و رحمه و بشری للمسلمین»[۱۶]؛ و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم.
یکی از صفات عمومی قرآن این است که بیان هر چیزی است و به تعبیر خود قرآن «تبیان لکل شیء» است و از آن جا که قرآن کتاب تربیت و انسان سازی است، و برای تکامل فرد و جامعه، در همه ابعاد معنوی و مادی نازل گشته. منظور از «کل شی» در این آیه همه اموری است که برای پیمودن این راه هدایت لازم است.[۱۷] به بیان دیگر آن چه که در سعادت و هدایت انسان تا روز قیامت مؤثر است اعم از مسایل ارزشی و اخلاقی، معارف حقیقی مربوط به جهان بینی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و یا مسایل مربوط به جهان هستی، در آن بیان شده است.[۱۸]
روایات فراوانی نیز از معصومین درباره جامعیت دین خاتم نقل شده که ما در این جا فقط به ذکر برخی از آنها اکتفا میکنیم:
رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سفر حجه الوداع فرمود: ای مردم، هیچ چیزی نیست که شما را به بهشت نزدیک و از آتش جهنم دور کند، مگر آن که شما را به آن امر نمودهام، و هیچ چیزی نیست که شما را به آتش جهنم نزدیک و از بهشت دور کند، مگر آن که شما را از آن نهی کردهام.[۱۹]
از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز نقل شده که فرمود: همانا خداوند تبارک وتعالی قرآن را بیانگر هر چیزی قرار داده است حتی به خدا سوگند که رها نکرده چیزی را که بندگان خدا به آن احتیاج داشته باشند، تا آن جا که کسی نمیتواند بگوید: ای کاش خداوند آن را در قرآن بیان میکرده و نکرده است.[۲۰]
پرسش:
چرا من باید مسلمان باشم؟ لطفا جواب من را با دلیل عقلی بگویید.
پاسخ اجمالی:
هر چند پاره ای از حقایق در ادیانی که امروزه در جهان وجود دارند قابل مشاهده است، ولی شکل کامل حقیقت که همان توحید حقیقی باشد، فقط در چهره اسلام قابل مشاهده است ،عمده ترین دلیل بر اثبات این مدعا، نداشتن سند معتبر، و وجود تحریف و متناقضات عقلی در متون دینی سایر ادیان و در مقابل؛ تحریف نشدن قرآن، داشتن سند و تاریخ معتبر، جامعیت دین اسلام، و هماهنگی تعالیم آن با عقل سلیم ، می باشد.
از طرفی دیگر دین حق در هر برهه ای منحصراً یک دین است و سایر ادیان و مذاهب موجود یا اساساً باطل و بی اساسند و یا منقرض و منسوخ و امروز شریعت حقه، شریعت اسلام است، و اسلام ناب و راستین در چهره ی مذهب اهل بیت (تشیع) متجلی شده است و تنها آموزهای شیعه است که می تواند نمایانگر اسلام ناب محمدی باشد.
پاسخ تفصیلی:
برای روشن شدن جواب باید مطالبی مانند: دلایل نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان امروز، و ادله حقانیت و برتری دین اسلام و مذهب اهل بیت را مورد بررسی قرار دهیم:
قبل از بیان ادله نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان، دو نکته را تذکر می دهیم:
نکته اول: منظور ما این نیست که همه آنچه در ادیان امروزی موجود است باطل است و هیچ سخن حقی در آنها یافت نمی شود بلکه مقصود این است که در این ادیان امروزی مطالبی وجود دارد که قابل پذیرش نیست و این ادیان نمی توانند بیان کننده چهره ی کامل باشند.
نکته دوم: این که ما در این بررسی کوتاه به گوشه هایی از نارسایی دو دین مهم جهان امروز یعنی دین مسیحیت و یهودیت اشاره می کنیم و ارزش و اعتبار بقیه ادیان که از نظر مقبولیت و اعتبار از این دو دین پایین تر هستند معلوم می شود.
اما ادله ای که اثبات می کند دین مسیحیت امروز نمی تواند چهره ی کامل حقیقت باشد:
انجیل متواتر نیست و سند قطعی ندارد.
حضرت عیسی (ع) از بنی اسرائیل بود و زبانش عبرانی و در بیت المقدس دعوی نبوت کرد و مردم آنجا هم عبری بودند و به او ایمان نیاورند مگر اندکی که ما از حال آنها اطلاع نداریم، اما چند تن از مردم بیت المقدس که زبان یونانی می دانستند در شهرهای آسیای صغیر متفرق گشتند و مردم را دعوت به دین حضرت مسیح کردند و کتاب هایی به زبان یونانی نوشتند و در آن مطالبی گنجانیدند و به مردم یونان و روم گفتند: عیسی چنین گفت و چنان کرد. آنهایی که حضرت عیسی را دیده بودند و شاهد اعمال و اقوال او بودند و زبان او را می دانستند در فلسطین بودند و حضرت عیسی (ع) را به پیغمبری قبول نکردند و آن حکایت هایی که به زبان یونانی نوشته شده است مجعول دانستند و آنها که این کتب و حکایات را قبول کردند مردم دور بودند که نه شهر بیت المقدس را دیدند و نه حضرت مسیح را مشاهده کردند و نه زبان او را می دانستند و اگر داستان هایی که در انجیل نوشتند، دروغ هم بود نه نویسندگان مانع از نوشتن داشتند و نه شنوندگان راهی به تکذیب.
مثلاً در انجیل متی است که چون حضرت مسیح متولد شد چند تن مجوس از شرق آمدند و پرسیدند آن پادشاه یهود که تازه متولد شد کجاست؟ و ما ستاره او را در مشرق دیدیم. آنها نشان ندادند، ناگاه همان ستاره را دیدند در آسمان حرکت کرد تا بالای آن خانه که حضرت عیسی (ع) در آن خانه بود بایستاد، دانستند در آن خانه است. یک چنین حکایتی که قطعاً مجعول است در انجیل نوشتند و باک از رسوائی نداشتند، برای آنکه به زبان عبری برای اهل بیت المقدس ننوشتند، بلکه برای غریبان نوشتند و در غریبی لاف بسیار توان زد، و ما یقین داریم که هیچ منجم معتقد نیست با ولادت هر کس ستاره ای پیدا می شود و بالای سر او حرکت می کند، نه مجوس به این معتقدند و نه غیر مجوس. و نیز گوییم قدمای مسیحیان در کشته شدن حضرت مسیح اختلاف داشتند و در بعضی اناجیل مرقوم بود که اصلاً آن حضرت کشته نشد با آنکه اگر کسی در شهری کشته شود از کثرت توجه مردم به این امور، مخفی نمی ماند. خصوصاً به دار آویختن اما چون نویسندگان انجیل برای غربا و به زبان غربا نوشتند و این غربا در بیت المقدس نبودند تا از حقیقت کشته شدن یا نشدن آن حضرت آگاه باشند نویسندگان انجیل با آزادی تمام هر چه مصلحت داشتند نوشتند و باک نداشتند و سیصد سال پس از حضرت مسیح مجلسی تشکیل دادند و علمای نصاری مشورت کردند که چگونه باید اختلاف در این امور را برانداخت رأیشان بر این شد که از میان انجیل ها چهار انجیل انتخاب کنند و مطالب آنها را صحیح دانند و مابقی که حد و حصر نداشت باطل دانند و کشته نشدن آن حضرت در انجیل ها مردود قرار گرفت و غیر رسمی شد.[۱]
دلیل دوم بر نارسایی دین مسیحیت، وجود موارد متعدد از تناقض و تحریف در کتاب انجیل امروزی است. برای اطلاع بیشتر به کتاب های راه سعادت تألیف علامه شعرانی[۲] و اظهار الحق، تألیف فاضل هندی هبه الله بن خلیل الرحمن، و قرآن و کتاب های آسمانی دیگر، تألیف شهید هاشمی نژاد مراجعه نمایید.
دلیل سوم، ناسازگاری بعضی از اعتقادات مسیحیت با مبانی منطق و عقل است مثلاً این که معتقدند: خدای پسر، به شکل انسان مجسم شد، گناهان بشر را بر خود می گیرد و با تحمل رنج صلیب، کفاره گناهان می گردد. در انجیل یوحنا چنین می خوانیم:
«زیرا خداوند، جهان را این قدر محبت نموده که پسر یگانه خود را داد، تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد، زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد.[۳]
در مورد دین یهودیت نیز این سه اشکال مهم وجود دارد.
چون اولا: تورات دارای سه نسخه است.
نسخه عبرانی که نزد یهود و علمای پروتستان معتبر است.
نسخه سامری که نزد سامریین (طایفه دیگری از بنی اسرائیل) معتبر است.
نسخه یونانی که علمای مسیحی غیر پروتستان آن را معتبر می شمارند.
نسخه سامریان فقط شامل پنج کتاب حضرت موسی (ع) و کتاب یوشع و داوران است و کتب دیگر عهد عتیق را معتبر نمی شمارد. و مدت زمان و فاصله بین خلقت حضرت آدم تا طوفان نوح در نسخه اول ۱۶۵۶ سال و در نسخه دوم ۱۳۰۷ و در نسخه سوم ۱۳۶۲ سال است. پس هر سه نسخه نمی توانند صحیح باشند، بلکه یکی باید معتبر و صحیح باشد و آن هم معلوم نیست کدام است.[۴]
ثانیاً: در تورات نیز مطالبی وجود دارد که برای عقل انسانی قابل پذیرش نیست.
مثلاً در تورات خدا به صورت انسانی معرفی شده که راه می رود، آواز می خواند دروغگو و فریب کار است. زیرا به آدم گفته است که اگر از درخت نیک و بد بخورد خواهد مرد، ولی آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند و نه تنها نمردند بلکه به نیک و بد هم آشنا شدند.[۵]
و یا داستان کشتی گرفتن خدا با حضرت یعقوب که در تورات آمده است.[۶]
زنده و جاوید بودن معجزه دین اسلام؛ چون معجزه اصلی این دین «قرآن» است که از نوع کتاب و منطق و دانش است بر خلاف معجزه انبیای گذشته که از نوع امور محسوس بوده است و به همین جهت همیشه زنده است و متکی بر خودش می باشد و وابسته به حضور و حیات مختص پیامبر اسلام (ص) نیست و معجزه ای است جاودانی و ابدی.
علاوه بر این که قرآن با اعلان تحدی و مبارز طلبیدن دم به دم به جهانیان حیات و جاودانگی خود را اعلام می نماید: «و اگر درباره آنچه بر بنده ی خود نازل کردیم شک و تردید دارید یک سوره همانند آن بیاورید».[۷]
تحریف نشدن قرآن یعنی هیچ تغییر و دگرگونی در او ایجاد نشده است.
چون علاوه بر وعده خداوند که فرموده من قرآن را حفظ می کنم،[۸] شخص پیامبر (ص) عنایت خاصی به حفظ دقیق آن داشته اولاً: به عده ای که به کاتبان وحی معروفند دستور می دادند تا آیات و سوره ها را مکتوب نمایند. ثانیاً: اصحاب و یاران خود را تشویق فراوان می نمودند که قرآن را حفظ نمایند، لذا عده ی زیادی در زمان پیامبر (ص) به حافظین قرآن معروف بودند، ثالثاً: ترغیب به قرائت آن که دقیقاً باید الفاظ با خصوصیات لفظی و تجویدی قرائت گردد نه صرف مطالعه و دریافت مفاهیم.[۹]
و این عوامل باعث شده تا قرآن از آفت تحریف مصون بماند.
سومین راه برای اثبات حقانیت اسلام، توجه به مسأله خاتمیت پیامبر اسلام (ص) است چون متون دینی اسلام[۱۰] تأکید دارند که پیامبر اسلام آخرین پیامبر خداست و بعد از او پیامبری نخواهد آمد.
و در همه جوامع بشری آخرین دستورالعمل یک مدیر و کارفرما، ملاک عمل قرار می گیرد و لازم الاجراء خواهد بود، و با آمدن دستورالعمل جدید، قبلی ها خود به خود ملغی می شوند.
و در متون دینی ادیان دیگر نیامده که پیامبرشان آخرین فرستاده خداست، بلکه به نوعی؛ بشارت به ظهور پیامبر اسلام را به پیروان خود داده اند.[۱۱] یعنی به نوعی موقتی بودن خود را بیان نموده اند.
مطلب چهارم که باید در نظر داشت مسأله جامعیت اسلام است، که اسلام در ابعاد مختلف و متعدد روحی و روانی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی زندگی انسان دارای تعالیم است. برای شناخت بیشتر جامعیت و برتری مفاهیم دینی اسلام باید مطالعه مقایسه ای بین محتوای متون مقدس دین اسلام و محتوای ادیان دیگر صورت گیرد و در آن صورت برتری و جامعیت تعالیم دینی اسلام در ابواب اعتقادی، توحید و صفات خداوند، و اخلاق فردی و اجتماعی؛ حقوق، اقتصاد، سیاست و حکومت و … آشکار و روشن می شود.
نکته پنجم: در میان ادیان موجود در جهان امروز تنها دینی که دارای تاریخی زنده و معتبر است اسلام است که مورخان حتی جزئیات دوران کودکی پیامبر را نیز ضبط کردند در حالی که بقیه ادیان دارای سند تاریخی معتبر نیستند و به همین جهت برخی از متفکران غربی حتی در وجود حضرت عیسی (ع) شک دارند و اگر قرآن ما مسلمان ها نام حضرت مسیح و دیگر انبیا را ذکر نمی کرد شاید دین مسیح و یهود و پیامبرشان دارای چنین رسمیت و رواجی در جامعه بشری نبودند.[۱۲]
اما پر واضح است که در بین مذاهب و فرق اسلامی برتری مذهب تشیع نسبت به سایر مذاهب به جهت «حق بودن» آن است، و دین حق در هر دوره ای منحصراً فقط یک دین است، و خدای متعال در هر برهه ای دارای یک شریعت است، و هر دین و مذهبی غیر از آن یا از اساس باطل و دروغ است و یا منسوخ و منقرض.
تعدد ادیان الهی و مذاهب آسمانی که تاکنون بر بشریت نازل گردیده، تعدد طولی است نه عرضی، بدین معنی که دین جدید ناسخ و مکمل دین پیشین است و با آمدن دین جدید تاریخ مصرف دین قبلی منتفی و از رسمیت می افتد و جای خود را به دین جدید می دهد، و بر همه لازم است که از آیین جدید پیروی نمایند و به آن ایمان بیاورند. برای همین در متون مقدس و نصوص دینی، از کسانی که به دین جدید ایمان نمی آورند، به عنوان «کافر» یاد می شود.
اسلام آخرین و کامل ترین دین است که برای بشر فرستاده شده و خداوند دینی جز اسلام را نخواهد پذیرفت. «ان الدین عندالله الاسلام[۱۳] بدون تردید دین در نزد خدا فقط اسلام است». «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه[۱۴] هر کس آئینی جز اسلام را برگزیند از او پذیرفته نخواهد شد».
متأسفانه مسلمانان نیز همانند اقوام و صاحبان ادیان گذشته به مذاهب گوناگونی متفرق شدند و قطعاً همه ی آنان بر حق نخواهند بود، پیامبر گرامی اسلام فرمود: «ان امّتی ستفرق بعدی علی ثلاث و سبعین فرقه، فرقه منها ناجیه، و اثنتان و سبعون فی النار». پیروان من بعد از من به هفتاد و سه فرقه متفرق خواهند شد، تنها یک گروه نجات پیدا می کنند و هفتاد و دو فرقه دیگر اهل آتش خواهند بود.[۱۵] مذهب حقه و فرقه ناجیه در میان مذاهب اسلامی مذهب اهل بیت (شیعه اثنی عشری) است و تشیع، همان اسلام راستین و حقیقی است. پیامبر گرامی اسلام فرمود: «ایها الناس انی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی؛ مردم! من در میان شما چیزی به ودیعت نهادم که اگر بدان اخذ کنید هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترت خودم، یعنی اهل بیتم»[۱۶]
ابوذر غفاری صحابی ثقه و جلیل القدر پیامبر خدا (ص) نقل می کند: «سمعت النبی (ص) انه قال: الا ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح فی قومه، من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق. بدانید: من از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: مثل اهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح برای قوم نوح است، هر که در این کشتی نشیند نجات یابد و هر که تخلف کند غرق گردد».[۱۷]
اساس و پایه مذهب تشیع، توحید و عدل و نبوت و امامت و معاد است، و شیعه قائل به امامت دوازده امام معصوم(ع) به عنوان جانشین پیامبر اسلام (ص) می باشد که اول آنان علی (ع) و آخر آنها مهدی (ع) است.
در روایات وارده از رسول گرامی اسلام به تعداد و حتی نام های دوازده امام معصوم (ع) تصریح شده است. روزی عبدالله بن مسعود در میان جمعی نشسته بود که عربی بیابانی پیدا شد و از آنان پرسید کدامیک شما عبدالله بن مسعود هستید؟ عبدالله جواب داد: من. عرب پرسید: هل حدثکم نبیکم کم یکون بعده من الخلفاء؟ قال: نعم، اثناعشر، عدد نقباء بنی اسرائیل. آیا پیامبر شما، تعداد جانشینان بعد از خودش را برای شما بیان کرد؟ – آری، دوازده نفر، به تعداد نقیبان بنی اسرائیل.[۱۸]
دلیل ما بر حقانیت تشیع قرآن و سنت است، خداوند در قرآن به ما دستور داده است تا از خدا و رسول و اولی الامر که طبق تصریح رسول اکرم (ص) همان امامان شیعه اند پیروی کنیم. در آیات فراوانی از قرآن به مسأله امامت و ولایت اشاره شده است، آیاتی چون «وانذر عشیرتک الاقربین»؛ «انما ولیکم الله ورسوله والمؤمنون الذین یقیمون الصلاه ویؤتون الذکوه و هم راکعون»، «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»، «الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»ً، «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» و … .
پیامبر (ص) نیز به تصریح تاریخ و روایات همواره از امیرالمؤمنین علی (ع) به عنوان وصی و جانشین خویش یاد می فرمود، چنانکه طبرسی در تاریخ خویش نقل می کند که هنگامی که آیه «وانذر عشیرتک الاقربین» نازل شد پیامبر به خویشان خود فرمود: خدای متعال به من دستور داد تا شما را به سوی او دعوت کنم، پس هر کدام از شما که مرا در این امر یاری کند برادر و وصی و جانشین من خواهد بود، علی (ع) فرمود: من ای رسول خدا در این راه تو را یاری خواهم کرد، پیامبر دست در گردن علی (ع) انداخت و فرمود: همانا این (علی) برادر و وصی و جانشین من در میان شما است، از او بشنوید و مطیع او باشید. خویشان پیامبر (ص) در حالی که می خندیدند برخاستند و به ابوطالب به تمسخر گفتند: او به تو دستور داد تا مطیع پسرت باشی و فرمانبردار او باشی.[۱۹]
پیامبر در آخرین سال عمر خویش، در برگشت از حج که معروف به حجه الوداع گردید، در منطقه غدیر خم رسماً علی بن ابیطالب (ع) را به عنوان امام و زمامدار مسلمین منصوب و معرفی فرمود و به همه حاضران دستور داد تا با علی به عنوان امیرالمؤمنین بیعت نمایند و این سخن معروف آن حضرت در آن روز است که فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، هر کس که من زعیم و فرمانروای اویم علی (ع) نیز مولی و فرمانروای اوست، و این حدیث از احادیث مشهوره و متواتره اسلام است.
این مطالب، گوشه ای از انبوه دلایل عقلی و نقلی حقانیت دین مبین اسلام و برتری مذهب تشیع است، در صورت علاقمندی به کسب اطلاعات بیشتر می توانید به منابع ذیل مراجعه کنید:
تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۸۳؛ ج۱۱، ص۸؛ ج۲۰، ص۳۸۰٫
آشنایی با دیدگاههای مذاهب اسلامی، پاسخ و پرسشها از دیدگاه تشیع و تسنن(۳)، ص۱۱۳٫
حق جو، حق شناس؛ ترجمه المراجعات، علامه سید عبدالحسین شرف الدین.
جهت جستجو سریع موضوع مقاله ، پرسشنامه ، پاورپوینت و گزارش کارآموزی می توانید از قسمت بالا سمت راست جستجو پیشرفته اقدام نمایید.
همچنین جهت سفارش تایپ ، تبدیل فایل پی دی اف (Pdf) به ورد (Word) ، ساخت پاورپوینت ، ویرایش پایان نامه و مقاله با ما در تماس باشید.
ارسال نظر