مقاله حسد


دنلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

حسد

بسم ‏الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام على رسول الله و على آله الائمه‏المعصومین‏».

«عباد الله اوصیکم بتقوى الله و اتباع امره‏».

تعریف : حسد که در فارسی از آن تعبیر به رشک می شود ، به معنی آرزوی زوال نعمت از دیگران ؛ خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد.
حسد با غبطه فرق میکند ؛ غبطه به معنی این که انسان آرزو کند ، نعمتی همانند دیگران یا بیشتر از آنها داشته باشد ، بی آنکه آرزوی زوال نعمت کسی را بکند.

hasad_bankmaghale.ir_

انواع حسد :

    ۱ ـ بدترین نوع حسد که انسان نه فقط آرزوی زوال نعمت دیگران داشته باشد ، بلکه در مسیرآن گام بردارد ، خواه از طریق ایجاد سوءظن و بدبینی نسبت به محسود یا از طریق ایجاد مانع در کار او .
۲ ـ مرحله ساده تر حسد ، انسان هدفش به چنگ آوردن آن نعمت است از طریق سلب کردن آن از دیگران .
۳ ـ مرحله پایین تر حسد ، انسان فقط آرزوی سلب نعمت از دیگری کند ، بی آنکه کمترین سخنی بگوید و کوچکترین گامی در این راه بردارد .

۶ ـ یُونُسُ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِمُوسَی بْنِ عِمْرَانَ علیه السلام یَا ابْنَ عِمْرَانَ لَا تَحْسُدَنَّ النَّاسَ عَلَی مَا آتَیْتُهُمْ مِنْ فَضْلِی وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی ذَلِکَ وَلَا تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ فَإِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِی صَادٌّ لِقَسْمِیَ الَّذِی قَسَمْتُ بَیْنَ عِبَادِی وَمَنْ یَکُ کَذَلِکَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَلَیْسَ مِنِّی .

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : خدای عزوجل به موسی بن عمران علی نبینا و آله و علیهما السلام فرمود : ای پسر عمران ، بر آنچه از فضل خود به مردم داده ام حسد مبر و چشمت را دنبال آن دراز مکن و دلت را پی آن مبر ، زیرا حسد کننده ، از نعمت من ناراحت است و از تقسیمی که میان بندگانم کرده ام جلوگیر است ، و کسی که چنین باشد ، من از او نیستم و او از من نیست (میان من و او ارتباط و آشنائی نباشد) .

الکافی ج۲ ص۳۰۷

۷ ـ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِی عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ عِیَاضٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَال : إِنَّ الْمُؤْمِنَ یَغْبِطُ وَلَا یَحْسُدُ وَالْمُنَافِقُ یَحْسُدُ وَلَا یَغْبِطُ .

امام صادق علیه السلام فرموده اند : مؤمن غبطه می خورد ولی حسد نمی ورزد ، اما منافق حسد می ورزد و غبطه نمی خورد .

الحسد شر الامراض .

امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند : حسد ، بدترین بیماری اخلاقی است .

الحسد داء عیاء لا یزول إلا بهلک الحاسد أو موت المحسود .

امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند : حسد ، بدترین بیماری دردناک ناله آوری است ، که زایل نمی شود ، مگر با کشتن حاسد یا مردن محسود .

غررالحکم ص۳۰۰

قال أمیر المؤمنین علیه السلام : لله در الحسد حیث بدأ بصاحبه فقتله .

امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند : آفرین بر حسد! چقدر عدالت پیشه است ، نخست به سراغ صاحبش می رود و او را می کشد !

بحار الانوار ج۷۰ ص۲۴۱

از حسد تا غبطه

چگونه مى توان صفت رذیله «حسادت» را از خود دور ساخت و آیا غبطه نیز ناپسند است؟

ابتدا باید فرق بین «غبطه» و «حسادت» بیان گردد. «حسادت» آن است که انسان از نعمت دیگران ناراحت شود و آرزوى از بین رفتن آن را داشته باشد؛ اما در «غبطه»، انسان از این که مثل دیگرى داراى فلان نعمت نیست، ناراحت است؛ یعنى، از نداشتن خود رنج مى برد و نه از بهره مندى دیگران و در نتیجه، آرزو یا تلاش نمى کند که نعمت از دیگرى سلب گردد؛ بلکه از نعمت دیگران خوشحال است و آرزو و دعا و تلاش مى کند که خود نیز به آن برسد. معمولاً در نعمت هاى عبادى و معنوى، مثل حال خوش در نماز و سجده نسبت به دیگران، حالت غبطه به انسان دست مى دهد.

درمان حسد

درمان حسد، دو رکن اساسى دارد؛ رکن اول درمان نظرى، یعنى شناخت ابعاد و نتایج حسد در دنیا و آخرت است و رکن دوم، درمان عملى آن است.

۱٫ درمان نظرى

الف) باید دانست که غالباً حسد، نه تنها زیانى براى شخص مورد حسد واقع شده ندارد، بلکه چه بسا به نفع او است؛ زیرا اگر به فرض حسادت دیگران موجب غیبت یا تهمت او شود، این کار موجب از بین رفتن گناهان او و به دوش کشیده شدن آنها توسط حسود مى گردد؛ در حالى که انسان خردمند، هیچ گاه ضرر خود را نمى خواهد و هیچ ضررى از حسادت بالاتر نیست.

ب) خداوند بنابر حکمت کامل خود، نظام جهان را به گونه اى قرار داده است که انسان ها از جهاتى – چون استعداد، قیافه، مال، خانواده و… – با یکدیگر تفاوت هایى داشته باشند. یکى از حکمت هاى این مسئله، امتحان و آزمایشى است که باید برقرار باشد. اگر آدمى حقیقت این مطلب را براى خود تصور نماید و به عمق آن دست یابد، آن گاه بر موقعیت دیگران رشک نخواهد برد؛ زیرا همه این موهبت ها و تفاوت ها را به جهت جریان زندگى و فلسفه اى که در وراى آن است، مى داند.

ج) توجه به معاد و نعمت ها و درجات والاى پرهیزکاران در قیامت و آخرت، آدمى را از چشم دوختن به متاع دنیا باز مى دارد. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر مى فرماید: «لا تمدن عینیک الى ما متعنا به ازواجاً منهم و لا تحزن علیهم؛۱ چشم از این متاع ناقابل دنیوى که به برخى داده ایم [براى امتحان]، بازگیر و بر اینان اندوه مخور».

اگر آدمى حقیقت معناى «و رزق ربک خیرٌ و ابقى»؛۲ را دریابد، دیگر چشم به امکانات و برخوردهاى این و آن نخواهد دوخت و عمر خود را بر سر این غصه گزاف نخواهد گذاشت.

نقد عمرت ببر و غصه دنیا به گزاف

گر شب و روز در این قصه مشکل باشى

گرچه راهى ست پر از بیم ز ما تا بر دوست

رفتن آسان بود ار واقف منزل باشى۳

۲٫ درمان عملى

الف) عمل بر ضد مقتضاى حسد در گفتار و کردار؛ مانند تواضع، خیرخواهى، خدمت به دیگران، شاد گشتن از رسیدن خیر به دیگران و ریشه کن کردن حسد از طریق نابود کردن خباثت هاى نفسانى (مانند تکبر، ریاست طلبى، دنیا خواهى و…).

ب) دعا در حق محسود؛ یعنى از صمیم قلب از خداوند بخواهد تا آن نعمت را براى آن شخص زیادتر بگرداند.

ج) هر گاه متنعّم بودن شخصى او را آزار داد، باید متذکر نعمت هایى شود که خداوند به او داده است؛ زیرا خداى کریم هیچ فردى را از همه خوبى ها محروم نکرده است.

د) در چنین حالتى باید افرادى را به یاد آورد که مشکلات ظاهرى بیشترى نسبت به او دارند.

و) باید عقل خود را با عمل تقویت کند. اگر انسان از نیروى عقل و خرد به خوبى استمداد جوید و آن را بر دیگر قواى خود حاکم ساخته، از آن پیروى کند، به تدریج، تقویت خواهد شد و هر اندازه به آن پشت کند و بر خلاف رهنمودهاى آن عمل کند، به تضعیف آن پرداخته است. یکى از راه هاى تقویت عقل، بسط معارف دین و پیروى دقیق از رهنمودهاى پیامبران است؛ زیرا تعالیم آنان بازگشاینده گنجینه هاى خرد فراروى انسان هاست.

ه) علت اصلى حسد، ناراحتى انسان از عدم موفقیت خویش است؛ یعنى چرا او پیشرفت نکرده و دیگرى رشد خوبى کرده است. و او به جاى تلاش براى رشد خویش، مى خواهد رشد دیگرى را متوقف کند. حال اگر انسان توجه داشته باشد که شکست دیگرى، هیچ کمکى به او نمى کند و نه تنها سودى براى او ندارد، بلکه چه بسا مشکلاتى نیز برایش به بار مى آورد، در این صورت، راه درست را انتخاب مى کند. راه درست، این است که به جاى تخریب دیگران، سعى کند خود را مانند آنان به موفقیت برساند. این حالت انسان (غبطه)، نه تنها بد نیست، بلکه موجب رشد و ترقى او مى گردد. بنابراین، مى توان با تبدیل حسد به غبطه، راه رشد و ترقى را براى خود باز کرد و از آثار منفى آن در امان ماند.

از تکبر براى شیطان حسد بیرون آمد یعنى اولین اثر تکبر در وجودمتکبر حسد است دلیلش هم روشن است از نظر بحثى و انسان یا هر موجود دیگرى‏وقتى که خودش را بالاتر از دیگران مى‏بیند و دیگران را پائین‏تر مى‏بیند وقتى‏که نعمتهایى را مى‏بیند که دیگران دارند و او ندارد و یا حتى دارد روحیه‏حسد در او به وجود مى‏آید و تمایل به اینکه این نعمت و این کمال از محسوددور بشود.

شیطان وقتى که خودش را از آتش مى‏دید فکر مى‏کرد حضرت آدم از خاک آفریده‏شده و به نظر او آتش بر خاک مزیت داشت و او بر آدم تقدم دارد و لذا وقتى‏که دید آدم مستحق سجده شده و دیگران باید بر آدم تواضع کنند براى آدم‏نتوانست تحمل کند شعله حسد وجودش را گرفت ومنجر شد به آن عصیان بزرگ وخسران بزرگ و آن زحمت زیاد براى بنى نوع بشر پس در یک تحلیل مى‏توانیم‏بگوئیم حسد هم زائیده تکبر است گرچه در علم اخلاق مقوله مستقلى است که‏ممکن است از منابع دیگر هم متولد بشود، حالا حسد چیست‏یک تعریفى از حسدبنى اخلاقیون و حکما معروف و فکر مى‏کنم غنى‏ترین باشد تعریفى که کمتر مى‏شودبه آن نقض دارد کرد جامع و مانع این است که روحیه در انسان به وجود آیدکه تمایل داشته باشد که کمال و فضیلت و نعمتى که دیگران دارند از آنان‏سلب شود.

یعنى اگر مى‏بینید انسانى در جامعه محبوب است دلش مى‏خواهد او از محبوبیت‏بیافتد اگر مى‏بیند انسانى، اموالى، اولاد خوبى، زندگى خوبى و مسکن و دانش‏خوب و بسیارى چیزها را دارد تمایل دارد که این نعمت‏ها و این کمالات از طرف‏دیگر سلب شود و این دو جور است‏یک زمان طرف به حق کسب کرده، درس خوانده‏با سواد است، کار خوب کرده محبوب است، زحمت کشیده ثروت دارد یک زمان به‏ناحق بدست آورده، غصب کرده فریبکارى کرده، مردم را فریب داده دانش نداردتظاهر به دانش معرفى مى‏کند، اموال را به ناحق بدست آورده است این تفاوت‏دارد یعنى در این فرض اگر انسانى تمایل داشته باشد که نعمت از او سلب شودچون او مستحق نعمت نیست این را نمى‏توان حسد گفت و شاید یک وظیفه باشدچیزى است که باید اینطورى باشد کسانى که بناحق موقعیتى، مالى و یا جایى‏یا هر چیزى را به ناحق کسب کرده‏اند، جز موارد حسد به حساب نمى‏آید لذابدینگونه تعریف کرده‏اند «الحسد تمنى زوال نعمته من ذى نعمته مستحق‏لها» یعنى آرزوى سلب نعمت از صاحب نعمتى که استحقاق نعمت را دارد.

تا اینجا حسد به زبان، روح و دل انسان مربوط بود ما هنوز وارد مقوله عمل‏نشدیم حالا کسى حسد دارد و در عمل چه مى‏کند این بحث دیگرى است و همین جایک نکته دیگرى است که باید توضیح بدهیم فرقى مى‏گذارند بین حسد و قبطه،قبطه را مذموم نمى‏دانند بلکه ممدوح مى‏دانند یعنى اینکه فردى کمال را درفرد دیگرى مى‏بیند خودش هم آرزو مى‏کند مثل او باشد و اگر او صاحب دانش،تقوى، محبوبیت صاحب هرچه هست از نعمت‏هاى مادى و معنوى بگوید ایکاش من هم‏مثل او بودم.نمى‏خواهد از او سلب شود ولى خودش مى‏خواهد متصف به صفت‏شود که‏این را قبطه گویند. قبطه هم اشکالى ندارد بلکه خوب است انسان هر جاپیشرفتى ترقى تکاملى، کمالى وفضیلتى ببیند بهتر این است که تلاش خودش هم‏برسد اصلا این جزو اخلاق خوب باید محسوب شود نه مذموم تا اینجا تعریف حسدروشن شد.

در علوم روانشناسى خیلى به مساله حسد نمى‏پردازند و خیلى کم به این مساله‏بها دادند که حالا بحث‏ها را باز کردند که حالا در یک نقطه‏اى که با ما دربحث تربیتى اشتراک دارد به آنها اشاره مى‏کنیم و این حالت، حالت‏بسیاربسیار بدى ست‏یعنى اگر انسان روحیه خبیثى داشته باشد و از آسایش، کمال وپیشرفت و دیگران ناراحت‏باشد و این بد روحیه‏اى است، چه عمل بر مقتضاى اوداشته باشید و چه نداشته باشیم، یک بحث‏بسیار جدى در این جا مطرح است که‏آیا خود این روحیه از نظر فقهى گناه است‏یا نه.

اگر انسان اقدامى نکند مثلا ناراحت است از اینکه مى‏بیند کسى موفق، پیروز ومحبوب است اما اقدامى نمى‏کند در دل خود خون مى‏خورد رنج مى‏برد، عصبانى است‏آیا گناه است‏یا نه، فرض که اقدام کند قطعا گناه محسوب مى‏شود یعنى اگرانسانى دست‏به کارى بزند براى اینکه لطف خدا را، نعمت و کمال را از اودیگرى سلب بکند او را بدنام کند و اگر محبوب است او را از حق اعمالش‏محروم کند سلامتى او را مخدوش کند این گناه، تعدى و تجاوز قطعى است و حسدبطور مسلم محکوم و مذموم این است.

قدم قبلى این است که انسان در دل خودش ناراحت‏باشد اما اقدامى نکند فقطخون دل بخورد اینجا خیلى از فقها و قدما گفته‏اند همین مهم حرام است البته‏بحث جدى این جا مطرح است که آیا این اختیارى بوده یا نه، گاهى افرادروحیه‏اى دارند از این چیزها ناراحت مى‏شوند اما چاره‏اى هم نمى‏توانند انجام‏دهند.

به تعبیر عرفى ذاتا حسود هستند کارى هم نمى‏توانند بکنند اقدام خلافى هم‏انجام نمى‏دهند منتهى در درون خودشان خودخورى مى‏کنند رنج مى‏برند آیا این‏گناه دارد یا نه.انشاالله این را در خطبه‏هاى بعد یک کمى توضیح مى‏دهیم‏خیلى از فقها و قدما گفته‏اند همین مهم گناه است و این راه دارد راههایى‏هم برایش تعیین کردند که انسان از این راهها تلاش کند فکر خودش را و عقل،قلب و دل خودش را سالم و صاف کند و راه هم نشان دادند که ما به همین‏راهها هم انشاالله در مقوله‏هاى بعدى که یکى دو خطبه لازم دارد چون ازبحث‏هاى بسیار مهم است و بسیارى از شرارتهایى که امروز در دنیا مى‏شود، چه‏شرارتهاى سیاسى چه اجتماعى و چه اقتصادى بسیار معلول همین روحیه حسدانسانهاست که ریشه در حسد شیطان دارد بنابراین این بحث از لحاظ تربیتى وپرورشى باید بیشتر روى آن تکیه کرد که جامعه ما به این مساله توجه کند واین مرض بسیار خطرناک را بشناسد و هرکسى هر معلمى، هر مدرسى، مربیان‏جامعه به فکر باشند این مرض را در جامعه کم کنند متاسفانه این مرض نسبتاعمومى است در مقابل حسد خیرخواهى است که در تعبیر شرعى و اخلاق یعنى نصیحت‏ما نصیحت را معمولا عرفا به پند و موعظه مى‏گوئیم در ادبیات ما به این طورچیزها مى‏گویند نصیحت مى‏کنیم.

اما نه نصیحت لغوى این نیست ریشه آن یعنى خیرخواهى یعنى آدم در قلب خودخیرخواه باشد براى دیگران خوبى بخواهد از خوبى دیگران خوشحال شود از رنج‏دیگران ملول شود این یعنى نصیحت لغوى و اصیل در کلمات عرب و آن جمله‏معروفى که «النصیحه لائمه المومنین‏» معناى اصلى آن این است که توده‏مردم باید خیرخواه ائمه مومنین باشند البته اینکه موعظه هم بکنند دلیل‏دیگرى دارد و امر به معروف نهى از منکر است وظیفه انتقاد، ادله دیگر دارداما از کلمه نصیحت ما نباید آنرا بفهمیم خوب کمى درباره حسد، مفهوم حسد ومصادیق حسد توضیح دادیم قرآن بعد از تکبر به سراغ حسد رفته است اول درخود شیطان همین که شیطان براى اینکه آدم و حوا را از بهشت‏بیرون بیاندازداین خودش یک حرکت‏حسودانه است اینکه پیش خدا قسم مى‏خورد که من این را وفرزندانش را منحرف خواهم کرد و ریشه فضیلت را در اینها از بین مى‏برم این‏خودش همین حرکت‏حسودانه است‏بیش از حسد ذاتى حسد عملى هم در آن مى‏باشد. پس‏اولین حرکت‏خطرناک و مفسدى که در جهان‏بینى قرآن در آفرینش انسان و ملائکه‏و شیطان اتفاق افتاده بعد از تکبر حسد است و در تاریخ بشر هم که بنگریم‏اولین گناه اجتماعى که قرآن به آن مى‏پردازد مساله حسد است و آن داستان‏هابیل و قابیل مى‏باشد و همه مى‏دانید که سوره مائده قرآن پنج و شش آیه دراین مورد آمده است دو نفر از پسران آدم در یک مسابقه‏اى اقدام قربانى که‏تقرب خدا در آن بود براى نزدیکتر شدن به خدا که یکى موفق شد و خداوند عمل‏او را پذیرفت و گامى به خدا نزدیک شد و دیگرى موفق نشد حالا دلیلش چه بوده‏در قرآن وجود ندارد قرآن مى‏فرماید:

«قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر» قربانى کردند حال‏اینکه قربانى از چه نوع بوده در قرآن نیست‏یعنى چیزى در راه خدا دادندعملى در راه خدا انجام دادند البته در روایات توضیحاتى دارند که بحث‏قرآنى ما نیست‏یک اقدام خداپسندانه به خیال خودشان کردند براى اینکه به‏خدا نزدیک شوند حالا این که در یک میدان مسابقه و یا نه در فضائى فردى‏بوده است که یکى پذیرفته شد.«فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر» دیگرى‏که قربانى او رد شد در این مسابقه شکست‏خورد حسد کرد که چرا قبول نشده یک‏وقت اگر اینجا احساس برایش پیدا شده بود که «قبطه که تعریف شد» و گفته‏بود چرا ما عقب افتادیم حالا برویم تلاش کنیم به برادرمان نزدیک شویم ما هم‏مثل او باشیم این مى‏شد قبطه و خوب بود این کار را نکرد بجاى اینکه خودش‏را اصلاح کند بجاى اینکه عیبهاى خودش را برطرف کند و نزدیک شود به کارى که‏بردارش کرده است‏بنا به انتقام از برادرش گذاشت، «قال: لاقتلک‏» گفت من ترامى‏کشم حالا به چه سرعت هم به کشتن رسید و عمق مساله چه بوده که از نظر اوانتقام فقط با کشتن بوده است و برادرش را کشت، برادرش گفت من به تودست‏درازى نخواهم کرد تو هم اگر این کار را بکنى سودى نمى‏برى هم مسئولیت‏من و هم مسئولیتهاى خودت را به عهده خواهى گرفت‏بارت را دو چندان خواهى‏کرد از خدا دورتر مى‏شوى و به حقیقت نمى‏رسى و از حقیقت دور خواهى شد اقدام‏احمقانه‏اى است که مى‏کنى تو مى‏خواهى براى رسیدن به یک فضیلت صاحب فضیلت‏دیگرى را از میدان خارج کنى این چه اقدامى است.»

«لئن بسطت الى یدک لتقتلنى ما انا بباسط یدى الیک لاقتلک انى اخاف الله‏رب العالمین‏»، به هر حال «فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح‏من الخاسرین‏» برادرش را کشت و به یک موجود خطرناک و خاسر تبدیل شد وزیان‏دیده و سودى نبرد و ضرر کرد.

نکته بسیار جالبى در آیه بعدى مى‏آید که تفسیرهاى دیگرى دارد که یک لطیفه‏دیگر از آن مى‏فهمیم در همین حث‏حسد که بعد قرآن مى‏فرماید:

«من اجل ذلک کتبنا على بنى اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فسادفى الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا»خداوند مى‏فرماید فلاسفه حکم در مورد قاتلى که بدون حق نفس محترمه‏اى راکشته است‏از داستان هابیل و قابیل سرچشمه مى‏گیرد.جالب است و نکته اینجاست که اگراینجا «حسد» را ریشه حساب کنیم که معمولا مفسرین و علما و حکما، حسد راریشه معرفى کرده‏اند.اینجا مى‏تواند یکى از تاویل‏هاى این آیه و شاید هم‏معناى ظاهر آیه به وجهى این باشد که خداوند براى کسى که روحیه احیا مردم‏را دارد، ثوابى به اندازه احیا همه بشریت مى‏نویسد.وکسى که روحیه کشتن‏مردم را دارد و مى‏خواهد به مردم خسارت بزند و رذالت مى‏کند و حسادت مى‏ورزدو ضد فضیلت است، او مثل کسى است که با همه مردم، با نفوس محترم مردم طرف‏است و گناهش به آن بزرگى است.اگر این تفسیر و یا حداقل تاویل را و یا یک‏استفاده‏اى از قرآن به یک صورتى آنرا بپذیریم، خطر حسد را این آیه مشخص‏مى‏کند بنحوى اگر این مساله مربوط به حسد باشد و باید باشد.

یعنى حسد، جامعه حسود و افراد حسود جامعه اینقدر خطرناکند کانه جامعه‏را مى‏خواهند بکشند.براى اینکه اینها مخالف فضیلت هستند، اینها مخالف‏کمالند، اینها مخالف رفاه و سعادت مردمند، اینها در قلبشان براى مردم‏خوشى و سعادت نمى‏خواهند، اینها مردم را سیه‏روز مى‏خواهند، اینها مى‏خواهندخودشان نعمت‏ها را داشته باشند و در چشمشان، در افق دیدشان، سعادت دیگران‏مذموم است و اگر عمل هم بکنند مثل قابیل که عمل کرد، دنبال زوال نعمت،سعادت، کمال و تکامل مردم حرکت مى‏کنند، این خطرش، خطر جامعه‏کشى است.خطرش، خطر نابود کردن فضائل یک جامعه است که جامعه بدون فضائل، مرده‏است.اگر انسانیت ارزش دارد بخاطر فضائلش است و اگر فضائل را از انسان‏هابگیریم، کمالات را از انسانها بگیریم.دیگر چه چیزى باقى خواهد ماند؟ و یک‏چیزى منفى است نه مثبت و نه ارزش، ارزشها مى‏رود و ضدارزشها در جامعه حاکم‏مى‏شود و از لحاظ خداوند این از حیوانات هم پست‏تر است که تعبیرات صریحى درقرآن داریم پس ببینید ما داستان هابیل و قابیل را اگر با آن نقطه اصلیش‏که آن جرقه اصلى خیانت را زده و آن حسد است و آن اینکه چرا به خدا نزدیک‏شدى و من نتوانستم به خدا نزدیک شوم و تو که به خدا نزدیک شدى باید کشته‏شوى که قلب من راحت‏بشود، اگر این ملاک حرکتهاى سیاسى و اجتماعى و اقتصادى‏و معاشرتى ما باشد، این واقعا خطرش همان خطر کشتن مقربان درگاه‏خداست.مقربان به درگاه خدا یعنى همان صاحبان کمال و فضیلت‏یعنى همانهائى‏که در تکاملشان به طرف عرش و خدا یک قدم به جلو رفته‏اند و یک پروازى به‏ملکوت کرده‏اند.خب یک چیزهائى هست که ما خیال مى‏کنیم نعمت است ولى آنهانعمت نیست، آنها کمال نیست.اتفاقا امام در تعریف «حسد» به این نکته‏توجه کرده‏اند که جالب هم هست.ایشان با روحیه عرفانیشان مى‏فرمایند که حسداینست که آدم، نعمت متوهمى که در دیگران مى‏بیند براى زوال آنهابکوشد.کلمه متوهم را مى‏آورند.یعنى یک چیزهائى که ما خیال مى‏کنیم نعمت‏است.با تو هم اینکه دیگران این نعمت را دارند حتى مى‏خواهیم آنها را ساقطکنیم.چون همه چیز که نعمت نیست.خود قرآن هم گاهى به پیغمبر مى‏فرماید که‏خیال نکن که ما اگر به اینها اموال و قدرت و چیزهاى دیگر دادیم، اینهاهمه نعمت و لطف است.اینها مى‏تواند براى اینها نقمت‏باشد.وقتى حضرت موسى‏هم یکقدرى تحملش کم مى‏شود و همچنین اصحاب حضرت موسى که به خدا مى‏گویندخدایا تو اینهمه به فرعونیان امکانات دادى که مردم را گمراه کنند و مردم‏خوب تو اینهمه بدبخت و فقیرند که اینطورى بتوانند زندگى کنند، جوابشان‏همین است لذا تعبیر امام در تفسیر «حسد» اینست که حسد همین که انسان‏خیال کند که طرف، یک نعمتى دارد و بخواهد این نعمت را از او سلب کند، این‏حسد است ولو اینکه نعمت نباشد.

چون ما اینجور خیال کرده‏ایم.حالا بحث‏بعدى که آنرا باز خواهم کرد اینست که‏ضرر حسد به خود آدم قطعى است اما به طرف معلوم نیست که قطعى باشد.

آنى که خود آدم مى‏سوزد و ناراحت مى‏شود و رنج دارد و آرامش ندارد این ضررى‏است که خود آدم را مى‏خورد مثل یک خوره‏ایست در وجود آدم.

علماى روان‏شناسى وقتى که رفتار مردم را، انسان را مى‏خواهند تعریف‏بکنند.دو تا عامل برایش مى‏نویسند یکى انگیزش و یکى هیجان.انگیزش مثل مثلاتشنگى، گرسنگى و غریزه جنسى که در وجود آدم هست و آدم را وادار مى‏کند که‏یک اقدامى براى رفع نیازش بکند هیجان چیزیست که در وجود آدم به وجودمى‏آید و در اثر بوجود آمدن آن در انسان، هیجان ایجاد مى‏کند.یک حرکتى هم‏بعدش هست مثلا آدم بترسد.اگر آدم ترسید، یک حرکاتى انجام مى‏دهد که هیجانى‏است اگر آدم خوشحال شد، یک حرکاتى انجام مى‏دهد که اینها هیجانى است.درمورد حسد روانشناسان مى‏گویند که حسد، هیجان مرکب است‏یعنى دو عنصر هیجان‏در آن است‏یکى غم و دیگرى خشم.اول انسان اندوه پیدا مى‏کند، اندوهناک‏مى‏شود که چرا فلانى این فضائل را دارد، چرا او این پیروزیها را دارد، بعدش‏خشم مى‏گیرد و نسبت‏به او غضب پیدا مى‏کند مثل آن غضبى که شیطان پیدا کردبا آدم و مى‏رود سراغ کم کردن فضیلت از او و خشم مرکب، هیجان مرکب از غم وخشم در وجود انسان مثل یک تنور سوزاننده است که انسان را خودش مى‏سوزاند.وفضائل را در خودمان مى‏سوزاند.انسانى که دچار بدبینى، بدخواهى و بددلى‏نسبت‏به دیگران است و غصه مى‏خورد از پیروزى آنها خشم مى‏گیرد، در درون‏خودش دارد مى‏سوزد، فضائلش هم دارد مى‏سوزد.یک تعبیرى در یکى از روایت‏هاهست که «الحسد یاکل الایمان کما یاکل النار الحطب‏» همانطور که آتش‏هیزم را مى‏سوزاند، حسد هم خود آدم را مى‏سوزاند.این واقعا، واقعى است.هرکس در وجود خودش مى‏تواند این را تجربه کند و فکر مى‏کنم کمتر انسانى است‏که در عمقش مبتلا به حسد نشده باشد حالا گاهى اعمال کرده یا اعمال نکرده‏باشد، این تجربه را انسان از بچگى تا بزرگى در وجود خودش مى‏بیند.اگر این‏غیرقابل علاج بود، این بحثها را نداشت، خب مى‏گوئیم هست دیگر چه کارمى‏خواهیم بکنیم ولى ما این را حداقل قابل تخفیف مى‏دانیم و تا حدودى هم‏قابل علاج مى‏دانیم و انشاالله در بحثهاى خطبه‏هاى آینده یکى، دو خطبه دیگررا در مورد حسد فکر مى‏کنم که این شجره خبیثه‏اى که شیطان مصداق بزرگش بودو اینهمه فساد در عالم دارد و انسانهاى حسود هم بمراتب هر کسى در یک حدى‏از عوامل این نابسامانى‏هاى اجتماعى مى‏شوند با روحیه‏اى حسدشان، شاید تاثیرکند و یکمقدار اخلاق اسلامى بتوانیم جایگزین کنیم.

جهت جستجو سریع موضوع مقاله ، پرسشنامه ، پاورپوینت و گزارش کارآموزی می توانید از قسمت بالا سمت راست جستجو پیشرفته اقدام نمایید.

همچنین جهت سفارش تایپ ، تبدیل فایل پی دی اف (Pdf) به ورد (Word) ، ساخت پاورپوینت ، ویرایش پایان نامه و مقاله با ما در تماس باشید.

مطالب پیشنهادی: برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

براي قرار دادن بنر خود در اين مکان کليک کنيد
به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید


جستجو پیشرفته مقالات و پروژه

سبد خرید

  • سبد خریدتان خالی است.

دسته ها

آخرین بروز رسانی

    چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳

اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط دیجیتال ایران digitaliran.ir صورت گرفته است
تمامی حقوق برایbankmaghale.irمحفوظ می باشد.