مقاله حقیقت قرآن


دنلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

حقیقت قرآن

نقش و جایگاه اهل بیت در تفسیر قرآن

امام آگاه ترین فرد به همه کتب آسمانی است ائمه (ع) دانا ترین افراد به کتب منزل الهی می باشند آنچه درین قسمت مورد بحث قرار می گیرد یکی دیگر از شئون حجت های الهی است و آن اشراف کامل شان بر تمام معارف کتب آسمانی است و همین امربیانگر راز جدا ناپزیر بودن قرآن از اهلبیت (ع) می باشد زیرا که یکی بدون دیگری برای ایفاء نقش هدایت بشر به سوی سعادت ابدی کافی نیست و مهجور گذاشتن یکی به مهجور ماندن دیگری می انجامد و در نتیجه از این مهجوریت آنچه نصیب بشریت خواهد شد انحطاط وگمراهی است روشن است آنچه که اسلام را به عنوان یک نظام فکری سالم ومؤثر دراحیاء ارزشهای انسانی و اخلاقی جامعه ای بشری قرار داده است دو رکن اساسی آن یعنی رسول مرسل و کتاب منزل الهی می با شد ، درپرتو تعلیم کتاب منزل توسط پیامبر مرسل است که جامعه ی انسانی و اسلامی به کمال و سعادت خویش دست می یابند و یا به تعبیر قرآن کریم از تاریکی و ضلمات رهای می یابند: « کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الضلمات الی النور باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید » کتاب را بسوی تو نازل کردیم تا انکه مردم را ازضلمات بسوی نور بیرون آوری وآنها را در مسیری قرار دهی که هم استوار وهم محمود و مورد ستایش است این آیه به ما می فهماند که عصرنزول قرآن عصری بوده است که ضلمت جهل بر جوامع انسانی ومخصوصا جامعه عرب سایه افکنده بوده وطلوع خورشید اسلام در عصر صورت گرفته است که مردمان آن با تفکرات جاهیلی و باور های شرک آلود اندیشه های غلط و سنت های ناپسند واخلاق های غیر انسانی زندگی می کرده اند که با تجلی خورشید توحید تمامی پلیدی های شرک و بدعت و تحریف وانحطاط وجهل و… ازین جامعه رخت بر بسته و دیری نگذشته است که از یک عده انسان های بیابان گرد و فاقد فرهنگ سالم وکار آمد امتی پدید آورد منسجم و دارای خط مشی انسانی که در اندک زمانی ( مدت بیست و سه سال ) درپرتوی تعلیمات نبی مکرم اسلام بسیاری از افکار جوامع انسانی آنروز را مجذوب خود نموده ودسته دسته انسان ها به رنگهای مختلف دارای زبان های گوناگون از نژاد های متعدد به آن گرویده وامتی بنام امت اسلام به وجود آمد استحکام معارف و صلابت دستورات وجذابیت محتوای این آیین به حدی بود که میرفت تا آخرین نقطه ای جهان و بلند ترین قله های افکار واندیشه های بشری را تسخیر نموده و حاکمیت خویش را برهمه ای پهنه ای زمین و بلندای اندیشه وافکار انسان های روی زمین تحکیم بخشد و جوامع بشری یکی بعد ازدیگری به اسلام وارزش های والای آن رو آورده و در مقابل دستورهای رهای بخش آن گردن می نهاد و نظام های شرک و کفررفته رفته از صحنه زندگی مردم برچیده می شد وآیین توحیدی در زندگی مردم به صورت یک فرهنک پویا وانسان ساز تجلی می یافت وآنچه که در تحقق این امر سرعت می بخشید این بود که اسلام برای اجرای قوانین و دستورات خویش پیامبر اسلام را به عنوان تنها محور برای مسلمین برگزیده بود و همه مسلمین پروانه وار در اطراف شمع وجود پیامبر بزرگوار اسلام (ص) می چرخیدند و در پرتوی تابیش نور اسلام به ارزش های اصیل انسانی آن آراسته گردیده افکار واندیشه های نخبه گان جهان بشری را مغلوب و مسخراندیشه های اسلامی خویش قرار داده به برتری اسلام و برنامه های انسان ساز او معترف سازند .

haghighatQuran_bankmaghale.ir_

«ابوالعلا معری»(متهم به مبارزه باقرآن ) می گوید همه انسانها توافق نظر دارند بر اینکه کتابی که محمد (ص) آورده است عقلها را دربرابر خود مغلوب ساخته و کسی قادر به آوردن همانند آن نیست وسبک این کتاب با هیچ یک از سبک های معمولی رایج میان عرب اعم از خطابه و شعر و رجز و سجع کاهنان شباهت ندارد امتیاز و جذبه ای این کتاب بقدری است که اگر یک آیه ای آن در میان کلمات دیگران قرار گیرد همچون ستاره ای فروزان در شب تاریک می درخشد . «ولید بن مغیره ی مخزومی» : مردی که به حسن تدبر وفکر صائب شهرت دارد وبرای حل مشکلات اجتماعی افکار واندیشه ها مرجع مردم زمان جاهلیت بود وبهمین جهت (ریحانه ی قریش وگل سرسبد آنها ) نام گرفته بود وقتی آیات چند از سوره غافر را از پیغمر شنید به محفلی از طائفه ی بنی محزوم حاضر شد و چنین گفت از محمد (ص) سخنی شنیدم که نه شباهت به گفتار انسانها دارد ونه پریان « وان له لحلاوه وان علیه لطلاوه وان اعلاه لمثمر وان اسفله لمغدق وانه لیعلو ولا یعلی علیه » سخنی که از شیرینی وزیبایی خاصی برخوردار است بالای آن چون شاخه ی پر بار وپایین ان چون ریشه های درخت کهن استواراست که هر گز مقهور دیگران قرار نمی گیرد «کار لایل» مورخ و دانشمند معروف انگلیسی در باره قرآن می گوید اگر یکبار به این کتاب مقدس ( قرآن) نظر افکنیم حقایق برجسته وخصایص اسرار وجود ، طوری در مضامن جوهری آن پرورش یافته که عظمت وحقیقت قرآن به خوبی از آنها نمایان می گردد و این خود مزیت بزرگی است که فقط به قرآن اختصاص یافته و در هیچ کتاب علمی وسیاسی واقتصادی دیگر دیده نمیشود بلی خواندن برخی از کتابها تاثیرات عمیقی در ذهن انسان می گزارد ولی هر گیز با تاثیر قرآن قابل مقایسه نیست ازین حهت بایستی گفت مزایا ی اولیه قرآن وارکان واساس آن ، مربوط به حقیقت واحساسات پاک و عناوین بر جسته ومسائل ومضامن مهم آنست که هیچ گونه شک و تردید در آنها راه نیافته و تمام فضائلی را که موجبات تکامل وسعادت بشری است در بر داشته وانها را بخوبی نشان میدهد «گوته آلمانی »: ریاضی دان وشاعر معروف آلمانی درباره قرآن می گوید: ما در ابتدا به علت وسوسه کشیشان ومخالفت آنها از قرآن رو گردان بودیم اما طولی نکشید که این کتاب توجه مارا بخود جلب کرد ومارا دچار حیرت ساخت تا آنجا که دربرابر اصول وقوانین علمی وبزرگ آن سر تسلیم فرود آوردیم و در مطابقه الفاظ و معانی آن ، محکم بودن روش ومقاصد ومبانی وعظمت امتیازش آشکار می گردد ، شان وعلوو برتری آن بشتر جلوه گر می شود من معتقدم که این کتاب بزودی اثر نجات بخش وعمیق خود را در سراسر گیتی بجای گذارده وبالآخره جهان مدار خواهد شد باتوجه به اعتراف دانشمندان غیر مسلمان جهان بر عظمت قرآن کریم حال ما بر آنیم که ضرورت شناخت این دو حقیقت مرسل و منزل و رابطه میان آن دو را بررسی نمایم تا بتوانیم راه و رسم سعادت جامعه ای معاصر خویش را هم بر اساس آن دریابیم و پویای جامعه خویش و انسانهای آینده را در پرتوی قرآن کریم تحقق بخشیم اول باید دید که این پویایی در عصر فقدان رسول مکرم اسلام توسط چه کسانی امکان پذیر است و چه کسانی بعد از رسول الله (ص) عهده دار تکامل و رشد بشر در پرتوی انوار قرآنمی تواند باشد و چه کسی بر اساس تعلیمات قرآن و به کار گرفتن و اجراء نمودن دستورات آن در میان جوامع بشری حجاب های ظلمانی جهل و کفر و الحاد را کنار خواهد زد و طریق وصول به سوی خداوند را بر اساس بندگی و عبودیت تبیین خواهد نمود و درپرتوی آیات و دستورات قرآن کریم راه و رسم عبودیت و بندگی را به بشریت تعلیم خواهد داد ضرورت شناخت قرآن شناخت قرآن برای همه انسانها امر ضروری است چه آنهای که دین اسلام را حق و شایسته پیروی می داند و چه آنهایکه در حقانیت آن تردید دارند آنهای که در حقانیت قرآن تشکیک می کنند باید اول قرآن را مطالعه نمایند و با پیام ومحتوای آن آشنایی پیدا نمایند اگر پی بردند که قرآن سخنی مهم و پیام جدید و سازنده ای برای جوامع انسانی ندارد و به موهون بودن قرآن واقف گردید درمورد آن می تواند اظهار نظر منفی نماید و با دید منفی و تردید به حقانیت آن بنگرد در غیر این صورت اظهار مخالفت با قرآن از جانب کسی پزیرفتنی نیست و برای انسان مسلمان و معتقد به قرآن شناخت آن یک امر ضروری است چون که قرآن قانون زندگی اواست و کسی که خود را مسلمان می داند باید به دستورات قرآن در رابطه با وظائف و تکالیف خود آگاهی داشته باشد و بداند که چه اعمالی را قرآن از او خواسته است و از چه اعمالی او را باز داشته است و کدام عمل او مطابق دستورات قرآن است و کدام یک مطابق دستورات قرآن نیست و برای اینکه سقم وصحت اعمالش را بتواند تشخیص بدهد باید با قرآن قانون منزل الهی خویش آگاهی و شناخت لازم را داشته باشند شهید مطهری (ره) در مورد ضرورت شناخت قرآن کریم مطالب را عنوان فرموده اند که چکیده آن را درین جا می آوریم ایشان می فرماید : شناخت قرآ ن کریم برای هر فرد عالم به عنوان یک فرد عالم و برای هر فرد مؤمن به عنوان یک فرد مؤمن امر ضروری است اما برای یک عالم انسان شناس و جامعه شناس شناخت قران از آن جهت ضروری است که این کتاب در تکوین سر نوشت جوامع اسلامی بلکه در تکوین سرنوشت بشریت مؤثر بوده است نگاهی به تاریخ این نکته را روشن می کند که عملا هیچ کتابی به اندازه قرآن بر جوامع بشری و بر زندگی انسانها تأ ثیر نگذاشته است… بررسی و تحقیق پیرامون تاریخ جهان در چهارده قرن عموما و شناختن جوامع اسلامی خصوصا بدون شناخت قرآن میسر نیست اما شناخت قرآن برای یک فرد مؤمن و مسلمان از آنجهت ضروری است که منبع اصلی و اساسی دین و ایمان و اندیشه یک مسلمان است و آنچه به زندگی او حرارت و معنی و حرمت و روح می دهد قرآن است… زیرا که قران اصول معتقدات و افکار و اندیشه های یک فرد با ایمان را و همچنین اصول تربیتی و اخلاقی و نظامات اجتماعی و خوانوادگی را بیان کرده است و تنها توضیح و تفسیر و تشریح و احیانا اجتهاد و تطبیق اصول بر فروع را بر عهده سنت یا اجتهاد گذاشته است ما حدیث وسنت را باید با معیار قرآن بسنجیم تا اگر بامعیار های قرآن مطابقت داشت بپذیریم و الا خیر. معتبر ترین و مقدس ترین منابع ما بعد از قرآن در احادیث « کتب اربعه » است یعنی اصوال کافی، من لایحضره الفقه، تهذیب، استبصار، و در خطب « نهج البلاغه » و در ادعیه « صحیفه ی سجادیه » است اما همه ی این ها فرع بر قرآنند و به اندازه ای قرآن قطعیت صدور ندارند یعنی احادیث کافی در صورت انطباق با قرآن معتبر است رسول اکرم وائمه ای اطهار (ع) می گفتند احادیث ما را بر قرآن عرضه بدارید اگر با قرآن منطبق نبود بدانید ازما نیست < > پایان اینک به چند روایت در این مورد استشهاد می کنیم « عن ابی عبدالله (ع) قال خطب النبی (ص) بمنی فقال ایها الناس ما جائکم عنی یوافق کتاب الله فانا قلته و ما جائکم یخالف کتاب الله فلم اقله » « عن ابی عبدالله (ع) قال قال رسول الله (ص) علی کل حق حقیقه و علی کل صواب نور فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه » عن ایوب بن راشد « عن ابی عبدالله (ع) قال ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف » عن ایوب بن الحر « قال سمعت ابا عبدالله (ع) یقول کل شیء مردود الی الکتاب والسنه و کل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف » امام صادق (ع) می فرماید که ما همیشه موافق دستورات قرآن سخن می گوییم نه مخالف آن اگر سخنی از ما برای شما نقل می گردد با قرآن تطبیق کنید اگر مخالف قرآن است بدانید که ازما نیست ودسیسه دشمنان است با استشهاد به این احادیث برای اثبات ارزش و اعتبار قرآن کریم همین بس که پیامبر بزرگوار اسلام و ائمه اطهار (ع) آنرا معیار شناخت حق از باطل قرار داده اند که آن چه از روایات بما میرسد را با قران کریم تطبیق دهیم و اگر با قران هم خوانی داشت و مطابقت نمود صحیح الصدور و از اهلبیت رسول الله (ع) می باشد و می توانیم بر طبق آن عمل کنیم و اگر با قران مطابقت و هم سویی نداشت و منافی بادستورات قرآن بود درین صورت عمل بر طبق آن جایز نخواهد بود با توجه به این حقیقت که ائمه اطهار و حجج الهی قرآن را میزان تشخیص و شناخت کلام خود قرار می دهد انسان به این حقیقت پی می برد که صلاح جوامع انسانی هم در پیروی از کسانی است که کلامش ریشه در قرآن دارد و خود مخاطب قرآن و گیرنده آن از جبرئیل امین (ع) بوده اند ، وبه عنوان مرجع دینی برای مردم معرفی گردیده اند توصیه های کتمان شده سفارش رسول گرامی اسلام به تمسک به قرآن و اهلبیت (ع) در حدیث ثقلین حاکی ازین واقعیت است که رسول خدا (ص) فراگیری حقیقت قرآن را فقط در پیروی از اوصیاء خود منحصر میداند واین وصیتش برای جوامع اسلامی تاکید بر همین امر است که مردم باید بعد از آن حضرت آن های را که در امر هدایت بشر بر اساس قرآن اهلیت دارند پیروی نمایند و به مسلمین ابلاغ نمود که ارزش های اسلام و اهداف عالیه آن در تمسک به قران وپیروی از اهلبیت آن حضرت تحقق خواهد یافت و حقایق قرآنی توسط اهلبیت آن حضرت در اختیار انسان ها قرار خواهد گرفت و زندگی بشر با حقیقت قرآن توسط اهلبیت و اوصیاء بر حق او پیوند خواهد خورد لذا فرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی فان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض » من دو امانت گران بها را در میان شما گذاشتم یکی کتاب خدا و دیگری اهلبیت خودم را ، که اگر به این دو تمسک نمائید هرگز گمراه نخواهید شد و این هر دو هر گز ازهم جدا شدنی نیست اصرار پیامبر (ص) بر تمسک به قرآن و اهلبیتش (ع) هر دو ، که می فرماید دو امانت را در میان شما گذاشتم و تمسگ به هر دوی آن ها موجب نجات شما است و هر دو از هم دیگر جدا شدنی نیست و هر دو بر من وارد خواهد شد نشانگر این حقیقت است که اصلاح و بالندگی جامعه بشری در معیت قرآن و اهلبیت نهفته است به گونه ای که یکی بدون دیگری فاقد چنین نقشی خواهد بود و تکامل انسان بدون اندو در هیچ زمینه ی تحقق نخواهد یافت زیرا که قرآن بدون اهلبیت قابل تفسیر وتبیین نیست وبدون تعلیم حجج رسمی الهی اندیشه ای دانشمندان بشری را به قله ای رفیع آن توان صعود نیست و باید معارف قرآن توسط کسانی برای جوامع انسانی , تبیین گردد که خود مخاطب قرآن بوده وفرود گاه وحی بوده اند و برای تفسیر و ابلاغ قرآن کریم بر گزیده شده اند وقتی علی (ع) میفرماید: « جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا لا نفارقه و لا یفارقنا » ما و قرآن باهم یکی هستیم یعنی این وحدت ما با قرآن امر تکوینی و مجعول به جعل الهی است دارای واقعیت است که تفکیک ناپذیر است معیت قرآن با اهلبیت (ع) در لسان پیامبر (ص) در حدیث ثقلین به این معنی نیست که قرآن یک حقیقتی است جدا از حقیقتی اهلبیت، که در عین جدایی مصاحب یکدیگر با شند بلکه مراد پیامبر (ص) آن است که حقیقت علی و ائمه ای اطهار (ع) همان حقیقت قرآن است و بین آن ها ثنویت قابیل تصور نیست تا ازیکدیگر قابل تفکیک باشند و این مطلب را می شود از آیات قرآِن به دست آورد وقتی قرآن کریم در مورد رد اتهامات دشمنان که گفتارحجت آسمانی اش را سخنان موهون می پندارد خداوند برای برای بطلان ادعی شان می فرماید : « وماینطق عن الهوی ، ان هو الا وحی یوحی » منشاء این سخنان هواهای نفسانی نیست بلکه وحی است و منشاء الهی دارد نه بشری در مورد عملکرد پیشوایان هدایت که برگزیده شده از جانت اوست هم می فرماید که منشاء آن اراده و مشیت الهی است «اوحیانا الیهم فعل الخیرات » نه خواست و اراده بشری همانطور که قرآن وحی منزل از جانب خداوند است رفتار و کردار صالح حجت های الهی ومکون شخصیت والای معنوی آنها هم وحی خدا است با این تفاوت که قرآن مرتبه لفظی آن حقیقت و پیامبران و اوصیاء علیهم السلام مرتبه عینی و الگو و نمونه های واقیعی وخارجی آن حقیقت است که خداوند از بشر خواسته است تا برای دست یابی به این حقیقت والای انسانی از طریق این دو امانت پیامبر (ص) راه وصول به خداوند و مقام بندگی او را بازیابند « وجعلناهم ائمه یهدون بامرنا و اوحیانا الیهم فعل الخیرات » ما آنها را پیشوا قرار داده ایم که با دستورات ما مردم را هدایت نمایند و ما فعل و عمل صالح را برای آنها وحی کرده ایم و اعمال آن ها منشاء صدورش اراده خداوند و مشیت الهی است پس قرآن و اهل پیامبر (ص) حقیقت واحده است ویا به تعبیر روشن تر دو روی یک سکه اند و دو چهره از یک حقیقت ، و قرآن مرتبه تشریعی ، نبوت و امامت مرتبه تکوینی از یک حقیقت هستند لذا مهجوریت یکی به مهجوریت دیگری می انجامد بناء وقتی سخن از ضرورت شناخت قرآن به میان می آید ناگزیر از ضرورت شناخت مقام و شأن و منزلت پیامبر (ص) و اوصیاء آن حضرت هم که مفسر قرآن هستند باید سخن گفت زیرا که بین حقیقت واحده نمی شود قائل به تفکیک گردید « دکتر آیتی مرحوم » درارتباط به این مطلب به نقل از غزالی به بیان یک مطلب فلسفی می پردازد که حاصلش را دراین جا می آوریم ایشان می فرماید ، که هر شی وجودش دارای چهار مرتبه می با شد و جود ذهنی ، وجود لفظی ، وجود کتبی ، و وجود عینی واقیعی و خارجی ، چونکه وجود مساوی با ظهور و تجلی است و هر چیزی دارای این چهار مرتبه ای از ظهور و تجلی است لذا می توان برای وجود این چهار مرتبه ذهنی ، و لفظی ، و کتابتی، و خارجی را فرض نمود ولی آنچه مسلم است اینست که آنچه می تواند منشاء اثر باشد مرتبه ای واقیعی و عینی و خارجی وجود اشیاء است مثلا آبی که می تواند رفع تشنگی کند آن ابی خارجی و واقیعی است و نوشیدن عین آب خارجی انسان را سیراب می کند ، نه وجود لفظی ، یا کتبی ،یا ذهنی آن ، و همین طور وجود خارجی نور است که روشنی ایجاد می کند نه مراتب دیگر آن حال که این مطلب روشن شد که وجود واقیعی اشیاء منشاء اثر است و نه غیر از آن بعد می فرماید : « محمد غزالی » درکتاب حقوق الانسان بین تعالیم الاسلام واعلان الامم المتحده ص ۵ می گوید مسلمانان مصری به قرائت و تلاوت قرآن ( وجود لفظی) اهتمام می ورزند انواع قرائتها را حفظ می کند وبا آهنگ های زیبا والحان خوب می خوانند و انها به وجود لفظی قرآن چسپیده اند و ملت ترکیه از همه ملل اسلامی اهتمام بیشتر به این داشته اند که قرآن را با خط زیبا و خوب نوشته و چاپ نمایند لذا خط عثمانی ممتاز ترین خطی می با شد که تا هنوز با آن قران نوشته شده است مربوط به کاتبان ترکیه است و این وجود کتبی قرآن است که مسلمین ترکیه به آن چسپیده اند و در کشور مغرب زمین و مراکش مسلمانان تمام همت شان صرف حفظ و از بر کردن قران می باشد و به آن بسیار اهمیت می دهند و این وجود ذهنی قرآن است که مسلمانان مغرب زمین به آن چسپیده اند اما وجود عینی و خارجی قرآن که منشاء اثر می با شد مورد بی توجهی مسلمین واقع گردیده است . پایان مسلم است که راز انحطاط جوامع اسلامی در همین مطلب نهفته است تا زمانی که مسلمانان از مرتبه « وجود لفظی مصری » ،و مرتبه وجود « ذهنی مغرب زمین » ، ومرتبه وجود « کتبی عثمانی» فراتر نرفته و با حقیقت عینی و خارجی قرآن در پرتو تعالیم اهلبیت (ع) ارتباط پیدا نکنند و برای فرا گیری آن به معلمان واقیعی آن رو نیاورند قرآن در بهبودی وضع مسلمین منشاء اثر واقعی نخواهد شد و در اصلاح اوضاع آشفته ای مسلمین از و جود لفظی و ذهنی و کتبی آن نمیتوان انتظاری داشت « استاد جواد املی حفظه الله » می فرماید وقتی حیضرت سلیمان (ع) از گار گذارانش خواست « قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ » قبل از آنکه فرمان روایان حکومت یمن به من ایمان آورند کیست که تخت پادشاهی اش را نزدم بیاورد کسی از گروه جنیان گفت : « قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ » من قبل از آنکه شما از جا برخیزید آن را نزد شما می آورم اما کسی دیگری که مقداری علم الکتاب داشت گفت: « قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ » من پیش از یک چشم بهم زدن آن را احظار می کنم این آیه منشاء اقتدار بر احظار تخت بلقیس را در کوتاه ترین زمان ممکن ، داشتن علم الکتاب می داند روشن است که این علم الکتاب صرف خواندن لفظ و کلمات نیست و صرف خواندن و تلفظ چنین اثری ندارد و مفاهیم و معانی ذهنی آن هم دارای چنین اثری نیست که در نظام عینی و خارجی چنین اثری بگذارد پس آنچه از علم الکتاب دارای چنین اثری است همان مرتبه عینی و واقیعی علم الکتاب است که نفس عالم با آن پیوند یافته باشد و پیوند با حقیقت کتاب است که می تواند در نظام عینی و خارجی منشاء چنین اثری باشد که در کمترین زمان ممکن تخت بلقیس را از یمن به قلسطین نقل مکان دهد » پایان حقیقت قرآن چست ؟ حال باید دید که حقیقت قرآن چیست و از چه کسی می توان آنرا فرا گرفت؟ آنچه مسلم است این مطلب است که اگر کسی با مرتبه حقیقت معارف قرآن اتصال یافته باشد و با حقیقت قرآن آشنا گردیده باشد آثر واقیعی این معرفت که همان خشوع و خضوع و تضرع وابتهال به درگاه الهی است در وجود او محقق و مشهود می گردد « انما یخشی الله من عباده العلماء » ولی ارتباط با مراتب نازله قرآن کریم ( مرتبه لفظی ، ذهنی ، کتبی ) واجد این اثر واقیعی نیست گرچند ممکن است که انسانی با توان حسی وعقلی خود به یک سلسله معارف قرآن دست یابد وحتی آثار کتبی و نوشتاری زیادی از خود بجا بگذارد ویا به عنوان یک معلم ومدرس و خطیب شهیر معارف ازین قبیل را به نسلهای آینده منتقل سازد که در حد خود کار ارزشمندی است اما این اثار از آن جهت که اعتباری است ارزش آن هم در حد اعتبار خواهد بود این آثار اعتباری در تعیین سرنوشت مطلوب برای انسان خیلی مؤثر نیست زیرا چنین علمی با این مرتبه نازله اش ممکن است که انسان را مصداق این کلام مولی المتقین علی (ع) قرار بدهد که فرمود : « رب عالم قد قتله جهله » چبسا عالمانی که کشته جهل خود می شوند و علم شان چون حجاب بر دیدگانش در برابر حقیقت قرار گیرد و وسیله ی برای فخرفروشی و مباهات بر دیگران و سبب مجادله با سفیهان و یا وسیله برای کسپ معیشت قرار گیرد که همه ی این گونه استفاده جوی ها از معارف قرآن در روایات اهلبیت (ع) شدیدا مذمت شده است ازامام صادق (ع) روایت شده است که به نقل از وصایای لقمان فرموده است: « عن أبی عبد الله جعفر بن محمد ص أنه قال قال لقمان لابنه یا بنی لا تتعلم العلم لتباهی به العلماء أو تماری به السفهاء » اما اینکه حقیقت قرآن چست ؟ از روایات معصومین و اهل بیت پیامبر(ع) چنین بر می آید که حقیقت قرآن برای نوع بشر مستقلا بدون رجوع به حجت معاصر خداوند قابل دسترسی نیست بلکه درک حقیقت قرآن در انحصار یک حجت رسمی خدا است و باید توسط او برای نوع بشر تبیین و ابلاغ گردد و دست رسی به حقیقت قرآن بدون یک واسطه منصوص و منصوب من عند الله ممکن نیست و نیروی عقل و توان قوه ادراگ یک فرد معمولی به حقیقت قرآن راه ندارد امام باقر(ع) می فرماید: « لیس شیئ ابعدٌ من عقول الرجال من القرآن » عقل و قوه ادراکی انسان به حقیقت قرآن نمی رسد اگر بخواهیم با عقل و قدرت درگ بشری حقایق قران را درگ کنیم محال است و افراد اجنبی از حقیقت قرآن هم به طریق اولی نمی تواند واسطه ی در معرفی حقیقت قرآن باشند. چنانچه که ابوبکر موظف گردید تا آیات برائت را برای مشرکین مکه ابلاغ کند اما وحی نازل شد که « یا رسول الله ان لا تبعث هذا و ان تبعث علی بن ابی طالب » پیامبر خدا مامور شد تا ابوبکر را از این ماموریت عزل نموده و علی (ع) را برای ابلاغ آیات برائت از مشرکین و کفار مامور سازد که علی (ع) بدین منظور فرا خوانده شد و در پی ابوبکر فرستاده شد تا پیامی برائت از مشرکین و کفار را خود به مشرکین مکه ابلاغ نماید و حضرت در سرزمین جحفه به ابوبکر رسید و پیام را از او گرفت و خود مسئولیت ابلاغ آیات برائت را عهدار گردید این امر که موجب نگرانی ابو بکر گردیده بود و از آن حضرت پرسید که آیا در مذمت و عتاب من آیه ای نازل شده است؟ حضرت علی(ع) فرمود:« لا و لکن لا یودی الا نبیه او رجل منه» حضرت فرمود: « خیر فلسفه ی عزل تو از این ماموریت این است که حقیقت این پیام برای مردم ابلاغ نمی شود جز به توسط خود نبی یا کسی که با او سنخیت دارد وبا او از نور واحداند و از شجره واحده می باشند و با حقیقت قرآن آشنا است پس ارتباط با حقیقت قرآن ممکن نیست جز با تعلیم یک معلم که خود معلم من جانب الله است و حجت رسمی اوست خود، پیامبر است یا وصی پیامبر ، که واسطه فیض ربوبی بر عالم هستی است و بدون ورود از این کانال کسی را به حقیقت قرآن راهی نیست در این مورد حدیثی است از امام صادق (ع) که می فرماید: « کتاب الله عز وجل علی اربعته اشیاء علی العباره و الاشاره و الطائف و الحقایق فالعبارات للعوام و الاشاره للخواص و الطائف للاولیاء والحقایق للانبیاء » حقیقت قرآن در انحصار انبیاء واوصیاء است آنهایی که دارای مسئولیت ابلاغ و تبلیغ قرآن را به بشریت هستند و خود فرود گاه وحی و مخاطب پیام آسمانی بوده اند و به عنوان معلم حقایق قرآنی درمیان بشر تعیین و معرفی شده اند نه غیر آنها. چرا فقط انبیاء و اوصیاء (ع) می توانند وصیله ارتباط انسان با حقیقت قرآنی باشند؟ اختصاص حقیقت قرآن به پیامبر و اوصیائش حاصل دو ویژگی آنها است این دو ویژگی و دو خصوصیت آنها باعث می شود که آنها وسیله ی چنین ارتباطی میان انسان و حقیقت قرآن قرار گیرند و حقیقت قرآن به واسطه آنها در اختیار بشریت قرار بگیرد آن دو خصوصیت عبارت است از این که اولا- آنها در همه فضائل خود مصنوع خدا است ثانیا – اینکه آنها به همه علوم مورد نیاز بشر معلَم من عند الله هستند ۱-انبیاء واوصیاء مصنوع خدا اولین ویژگی که باعث می شود تعلیم حقیقت قرآن در انحصار حجت های الهی باشد و آیات قرآن کریم و روایات معصومین (ع) براین حقیقت گویا است اینست که حجج برگزیده الهی برای هدایت بشر از جانب خداوند مجهز گردیده و خود با دست پروردگار خویش به گونه ی ساخته شده اند که در اصلاح بشر و هدایت آنها موثرباشند و بعد برای ساختن افراد دیگر استخدام می شود وقتی خداوند در سوره مبارکه طه حضرت موسی (ع) را مورد خطاب قرار میدهد می فرماید : « نودی موسی … انااخترتک فاستمع لما یوحی … فاصتنعتک لنفسی …فاذهب انت و اخوک بآیاتی ولاتنیا فی ذکری » موسی (ع) را فراخواندیم وبه او ابلاغ نمودیم که ما تورا برگزیدیم پس پیام مارا فرا گیر و تو را برای تحقق اهداف خود ساختیم حال تو و برادرت برای ابلاغ آیات ما عازیم شوید و در ابلاغ آن ومعرفی من که پروردگار آنهاهستم کوتاهی نکنید . ازینجمله قرآنی « واصطنعتک لنفسی » بدست می آید که خداوند اول حجت خودش را به گونه می سازد که در تحقق غرض و اهدافش که همان هدایت بشریت به سوی عبودیت و بندگی خداوند باشد مؤثر قرار گیرند و ساختن حجج الهی به این است که تمام علوم به قوانین منزل الهی را خداوند در اختیار آنها قرار میدهد « آتیناه من لدنا رحمه وعلمناه من لدنا علما » و تمام فضائل و سجایای متعالی انسان را در و جودآن ها قرار میدهد بعد این ها را برای تحقق اهداف ربوبی اش که فراخوانی بشر به سوی عبودیت و بندگی باشد به سوی جوامع انسانی ارسال می نماید تا پیام آسمانی خویش را به نوع بشر ابلاع نماده آنها را به سوی عبودیت و بندگی خداوند فرا خوانند « ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون » لذا خداوند می فرماید ای موسی تو را برای تحقق غرض خودم ساخته ام « واصطنعتک لنفسی » تعبیر صنعت و ساختن را خداوند به کار برده است نه تربیت کردن را واین بیان گر یک نکته ی دقیق است که باید بررسی گرددد فرق میان « تربیت » و « ساختن » مطهری (ره) در مورد فرق بین تربیت کردن وساختن بیان جالبی دارد که خلاصه اش را دراین قسمت متذکر می شویم در تربیت کردن اشیاء و یا انسان ،هدف مربی انست که استعدادهای نهفته در وجود انسان و یا موجودات دیگر را به فعلیت برساند مثلا نهالی را می کارند ودر فضای مساعد و آب و خاک مساعد و با رسیدگی به موقع جهت آب و کود و سم پاشی بموقع برای دفع آفات ازآن برای اینکه این نهال را به ثمر بی نشاند و آن استعداد درونی اش را که میوه دادن است به مرتبه فعلیت برساند تربیت می کند یا یک مربی انسانی را تحت تربیت قرار میدهد وزمینه مناسب و ما یحتاج لازم را برایش مهیا می کند تا استعداد های درونی اش رشد نموده به حد شکوفای و به مرتبه فعلیت برسد اما در ساختن چنین نست صنعت گر کاری به استعداد مصنوع خودش ندارد بلکه می خواهد غرض خودش را در صنع اش پدید آورد یعنی مصنوع خودش را به گونه می سازد که در تحقق غرض سازنده اش مؤثر و مفید باشد و کاری به استعدادهای نهفته در آن ندارند مثلا نجار که چوب می تراشد کار به استعدادهای درونی چوب ندارد او می خواهد ازین تراشیدن چوب فقط غرض خودش را پدید آورد که همان در و پنجره باشد یا اشیاء دیگری که او می خواهد و همین طور سایر صنعت گران از مصنوع خودش تحقق اهداف خودش را می طلبد و بس حال که خداوند درین آیه شریفه می فرماید « واصطنعتک لنفسی » تورا برای خود ساخته ام و سخن از ساختن موسی (ع) به میان می آورد ، میرساند که خداوند حجج اسمانی خودش را به گونه ی می سازد که در تحقق اهداف ربوبی اش که همان پیوند انسان با حقیقت پیامهای آسمانی باشد و هدایت بشریت بسوی عبودیت و بندگی خداوند مؤثر افتد وهدف از ارسال رسل ونزول کتب آسمانی برای نوع بشر این است که آن ها به خشیت وخضوع و مرتبه تسلیم دربرابر اراده ومشیت خداوند و در یک کلام به مقام قرب الهی دست یابند و پیامبران الهی هم به گونه ساخته می شوند که به تمام پیام و وحی آسمانی خبرویت و تخصص داده می شوند به گونه ی که تعالیم آنها برای بنی آدم در تحقق غرض خداوند موثر افتد وصفات بندگی وعبودیت درپرتوی هدایت آنها به صورت خشوع و خضوع در برابر خداوند دروجود همه بشریت تحقق یابد « دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِیَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِیٍّ وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّکُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا وَ نَحْنُ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ خَیْراً فِی خِلَافِ أَمْرِنَا » ابی اسحق نحوی می گوید که از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود که خداوند نبی اش را تأیدیب می کند و او را باخلق عظیم می آراید سپس دستوراتش را به او تفویض می کند لذا انچه را که برای شما آورد و مأمور به انجام ان بودید انجام بدهید و آنچه را که از انجام ان منع نموده است خود داری کنید و بر اساس این تأدیب است که اطاعت از رسول اطاعت از خدا است سپس همه این ویژگیها را نبی مکرم اسلام به علی (ع) تفویض نمود و عده این تفویض را پزیرفت وعده انکار نمود و بعد فرمود که هر گز در مخالفت ما خیری برای مخالفین قرار داده نشده است و ما دوست داریم که شما در تمامی گفتار و سکوت ما از ما پیروی کنید این حدیث می گوید که پیامبر (ص) دست اموز خدا است و با دست خدا تأدیب و ساخته شده است علی (ع) که خود جانشین و وصی آخرین پیامبر الهی است در ذیل پاسخ نامه اش به معاویه این حقیقت را باز گو می کند و می فرماید: « یامعاویه… انا صنائع ربنا والناس بعد صنائع لنا » ای معاویه ما دست ساخته شده خدائیم و خدا وند تحقق اهداف ربوبی اش را نسبت به خلق در و جود ما قرار داده است « بنا عبد الله » راه عبودیت وبندگی در تعالیم ما نهفته است و مقام خلیفه الهی و تبیین قرآن و تعلیم آن به عهده ما نهاده شده توان و توفیق هدایت بشر بسوی مکتب توحیدی و یکتا پرستی در وجود ما قرار داده شده است مابرای این امر بدست خدا ساخته شده ایم و سایر مردم باید به دست ما ساخته شوند و فقط با پیروی از ما به صلاح خویش خواهند رسید و نه غیرو چون که حجت های الهی از چنین ویژگی برخور دارند و دست ساخته خدا است تبیین حقیقت قرآن به آنها واگذار شده است ۲ــانبیاء واوصیاء معلَم من عندالله دومین ویژگی که باعث می شود که تعلیم حقایق در انحصار حجت های الهی قرار گیرد و قرآن خود درمورد حجت های الهی بر آن گواهی می دهد دانای منحصر به فرد آنها است که درین باره خداوند می فرماید : « و لقد اخترناهم علی علمٍ علی العالمین » به خاطر شناخت عمیق که از قرآن دارند و به خاطر علو و برتری علمی شان بر مصالح همه انسانها و به خاطر آگاهی شان به همه حقایق و حوادث و پدیده های صفحه ی وجود و راز های عالم هستی آنها را به سمت حجت الهی برگزیده ایم این آگاهی نامحدود و منحصر به فرد تفضلا از جانب خداوند به آنها داده شده است چنانچه در باره ی حضرت خضر نبی(ع) آمده است « و علمناه من لدنا علما » ما از سرچمشه علم خود او را تعلیم داده ایم در مورد حضرت داوود و سلیمان (ع) می فرماید: « و کل آتینا حکماٌ و علما » حکمت و علمشان عطیه ی ما بوده است درموردخاتم المرسلین(ص) می فرماید: « و انک لتلقی القرآن من لدن حکیمٍ علیم » معارف حقیقت این قرآن از نزد خداوند حکیم و علیم به تو القاء شده است این آیات بیانگر این حقیقت است که علوم انبیاء و اوصیاء(ع) علم لدنی است و تفضلی از جانب خدا است و بسرچشمه علم بی کران الهی متصل است. تمام مصالح و مفاسد جامعه و آحاد انسانی در حوزه ادراک آنان قرار دارد لذا اتصال بشریت به حقیقت قرآن فقط در پرتوی معارف القاء شده از طرف آنان میسر و امکان پذیر می باشد.به همین جهت است که امام صادق (ع) می فرماید: « ان ترکناهم لم یهتدوا بغیرنا » اگر ما زمام هدایت مردم را رها کنیم توسط کسان دیگر هدایت نخواهند یافت و یا در جای دیگر امام صادق(ع) به سلمه بن کهیل و الحکم بن عطیبه فرمود: « شرقا و غربا فلاتجدا علما صحیحا الا شیئ خرج من عندنا اهل البیت » علم به واقعیت اشیاء و از جمله حقایق قرآنی در پیش ماست اگر به شرق و غرب عالم بگردید چیزی دست گیر تان نخواهد شد و همه چیز از جمله حقیقت قرآن را جز در نزد ما نخواهید یافت از این روایات می توان در یافت که علم به حقایق قرآن انحصارا در اختیار رسول خدا و اهل بیت اوست که اوصیاء آن حضرت نیز می باشند و فقط آنها می توانند وسیله اتصال انسانها به حقیقت قرآن باشند و همانطوری که قرآن کریم« تبیاناٌ لکل شیئ» است آنها هم «تبیانا لکل شیئ» می باشد همانطوری که قرآن رسالت جهانی دارد « بیاناٌ للناس» است نبی مکرم اسلام و ائمه هدا (ع) هم رسالت جهانی دارند و هدایت کل بشر از وظایف الهی آنهاست. و عقل و ادراک بشری را بحقیقت قرآن راه نیست و اگر قرآن همه انسانها را در موردخودش به تعقل و تفکردر آیات آن فرا می خواند تفکر و تعقل هر صنف از عوام و خواص و اولیاء فقط در حوزه ی عبارات و لطائف و اشارات قرآن کریم مورد بهره برداری هر صنف مذکور قرار می گیرد و برای هر کدام در حوزه معرفتی خودش میتواند موثر باشد نه در کشف حقیقت قرآن زیرا که بیان حقیقت قرآن تکلیفی است که بر عهده حجت رسمی خداوند گذاشته و بدون واسطه آنها قابل دست رسی نیست وهمین امر ضرورت ایمان به انبیاء و اوصیاء و تبیعت از حجت بر حق معاصر را می طلبد. با توجه به این آیات و کلام حضرت امیر المؤ منین (ع) ، حجت رسمی خداوند که به قانون الهی معلّم من عندالله است فلسفه جدایی ناپذیر بودن قرآن و اهلبیت (ع) و تحقق کمالات انسانی در پرتوی ان و عقیم ماندن نقشه های شیاطین و خنثی شدن نقشه ها وتوطئه های دشمنان اسلام به خوبی روشن می گرددتعلیم وتبیین و ابلاغ قرآن کریم ویژگی های چون عصمت وپاکی آگاهی را لازم دارد که در پرتوی دو ویژگی فوق الذکر تحقق می یابد و چونکه اسوه های برگزیده الهی به تمام حقایق قرآنی عالم است واز طرفی آراستگی آنان به همه کمالات وفضائل انسانی صنع خدا است از خطا و معصیت هم مصون می باشند و عصمت از خطا و گناه دو شرط اساسی برای داشتن صلاحیت ابلاغ پیام الهی است که در برگزیده شدن ائمه اطهار (ع) برای امر هدایت از اهمیت ویژه بر خورداراست این که ائمه اطهار (ع) چگونه از عصمت برخوردارند شهید مطهری (ره) مطالیبی را بیان داشته است که چکیده آن را متذکر می شوم ایشان می فرماید: اما عصمت از گناه و معصیت : انسان موجودی است که کارهای خودش را براساس منافع و مضار و مصالح و مفاسد که در آن تشخیص می دهد انجام میدهد یا ترک می نمایند این تشخیص نقشی مهمی در انتخاب کارها دارد برحسب تشخیص کاری که مفید نیست و احیاناً مضر است را انجام نمیدهد به هر قدری که مراتب شناخت انسان از عواقب اعمالش زیاد تر باشد در انجام کارهای مفید و اجتناب از کارهای مضر جدیت به خرج میدهد اگر درجه ایمان و شناخت بمرتبه شهود و عیان برسد به حدی که آدمی عینا مضار و منافع و نتایج اعمال خودش را مشاهده کند در این صورت از همه کارات که عواقب بد و ناگوار دارد اجتناب خواهد کرد این حالت را حالت عصمت از گناه می نامیم و انبیاء و اوصیاء(ع) از آنجا که چنین آگاهی از عواقب اعمال شان دارند این آگاهی آنها را از عصیان و تجری در ابلاغ و پیروی از حقیقت قرآن در مقابل پروردگار شان مصونیت و عصمت بخشیده است. اما عصمت از اشتباه و خطا: اشتباه همواره از آنجا روخ میدهد که انسان بوسیله یک حس درونی یا بیرونی با واقعیت ارتباط برقرار نماید و یک سلسله تصورات ذهنی از واقعیت خارجی دارند که در تطبیق صورت ذهنی با واقعیت خارجی خطا و اشتباه روخ میدهد اما آنجا که انسان مستقیماً با واقعیت عینی اتصال داشته باشد و درک او از واقعیت، عین اتصال به واقعیت باشد دیگر خطا و اشتباه معنی ندارد چونکه در متن واقعیت اشتباه فرض نمیشود زیرا وقتی انسان از نظر آگاهی در متن جریان واقعیت قرار بگیرد با بن هستی و ریشه وجود آن ها و جریان ها متصل و یکی می شود دیگر از هرگونه اشتباه مصون و معصوم خواهد بود و انبیاء و معصومین(ع) درک شان از واقعیت عین اتصال به واقعیت است لذا خطا و اشتباه در قاموس زندگی آنها راه ندارد و چونکه حجج برگزیده الهی ایمان و شناخت شان به عواقب امور به مرتبه شهود و عیان می باشد و درک شان از واقعیت عین اتصال بواقعیت می باشد از گناه و اشتباه عصمت دارند و با این دو ویژگی که دارند اصلح افراد بشر برای عهده دار شدن مقام رهبری جامعه انسانی از سوی پروردگار می باشد تا با پرتوی پر فروع قرآن جامعه بشری را با اتصال بخشیدن به حقیقت قرآن نورانیت بخشند و روشن است که چنین کسانی شایسته پیروی است و چنین قانونی سزاوار اطاعت می باشد و با اجراء قانون الهی به دست چنین مجریانی و با پیروی امت اسلام از چنین انسانهای است که عبودیت و بندگی خداوند شکل می گیرد در غیر این صورت مردم با حقیقت قرآن بیگانه خواهد ماند و فرا تر از لفظ و خط و صور ذهنی آن بهره ی نخواهد برد و شناخت لفظی وصوتی وکتبی و ذهنی قرآن هم موجب سعادت مسلمین نخواهد گردید زیرا که به قول مرحوم« دکتر آیتی» وجود لفظی و خطی و ذهنی قرآن ممکن است وسیله ای خیر قرار گیرد و ممکن است و سیله شر و ممکن است مورد بد و حجاب حقیقت قرار گیرد و منشاء فساد واقع شود و انسان های چون خوارج از آن ببار بیاید که به تصدیق علی (ع) دنبال حق بودند و ممکن است افرادی آنرا بفهمد ودر راهی مقاصد سیاسی و شیطانی خود به کار گیرد چنانچه معاویه کرد روشن است آنجا که علم با جهل آمیخته نباشد وآیات الهی در مسیر توجیه اهداف پلید سیاسی مورد استفاده قرار نگیرد بلکه درست فهمانده شود و درست اجراء گردد ، در تمام شئون زندگی انسان ها تحول مثبت ایجاد می نماید پس لازم است که برای اتصال به حقیقت قرآن به کسانی مراجعه نمود که خود را چون چشمه زلال برای لب تشنگان جویای حقیقت عرضه داشته وهمگی را برای فرا گیری حقیقت به سوی خود فرا می خوانند فراخوانی برای فراگیری معارف قرآن از اصبغ بن نباته نقل شده است که و قتی مردم علی (ع) را برای بیعت به مسجد آوردند تا با او بیعت کنند حضرت خطاب به همه فرمودند که « یا معشر الناس سلونی قبل أن تفقدونی سلونی فإن عندی علم الأولین و الآخرین أما و الله لو ثنی لی الوساد لحکمت بین أهل التوراه بتوراتهم و بین أهل الإنجیل بإنجیلهم و أهل الزبور بزبورهم و أهل القرآن بقرآنهم حتى یظهر کل کتاب من هذه الکتب و یقول یا رب إن علیا قضى بقضائک و الله إنی أعلم بالقرآن و تأویله من کل مدع علمه و لا آیه فی کتاب الله لأخبرتکم بما یکون إلى یوم القیامه ثم قال سلونی قبل أن تفقدونی فو الذی فلق الحبه و برأ النسمه لو سألتمونی عن آیه آیه لأخبرتکم بوقت نزولها و فی من نزلت و أنبأتکم بناسخها من منسوخها و خاصها من عامها و محکمها من متشابهها و مکیها من مدنیها و الله ما فئه تضل أو تهدى إلا و أنا أعرف قائدها و سائقها و ناعقها إلى یوم القیامه » مردم قبل از آنکه مرا از دست بدهید از من بپرسید زیرا که علم اولین وآخرین نزدمن است به خدا قسم که اگر درجایگاه خود قرار گیرم بین اهل تورات به تورات شان و بین اهل انجیل به انجیل شان و بین اهل زبور به زبور شان وبین اهل قرآن به قرآن شان حکم می کنم به گونه ی که حقایق همه این کتب بر همگان روشن گردد و همه این کتب خود گواهی دهد که علی توسط آنها حکم واقیعی الهی را به اجراء گذاشت قسم به خدا که من از هر کسی دیگر به قرآن آگاه ترم و هیچ آیه از قران نست مگر اینکه پیامش را تا قیامت برای بشریت می دانم به آن خدای که دانه را شکافت و گیاه را رویاند ازمن در مورد کتاب خدا بپرسید تا برای تان در مورد هر آیه آن خبر دهم که در چه وقت نازل شده است ودر مورد چه کسی نازل شده و ناسخ ومنسوخ آن کدام است و خاص و عام آن کدام است محکم متشابه آن کدام است و کدام آیه در مکه و کدام آن در مدینه نازل شده است به خدا قسم که هر گروه هدایت یافته و یا گمراه را تا روز قیامت می شناسم و عاملین هدایت و ضلالت شان را هم می شناسم پس برای کشف حقیقت به من روی آورید تا از تاریکی رهای یافته به سعادت همیشگی دست یابید نظیر این حدیث به صورت متعدد در متون حدیثی ما وجود دارد در برابر این بیانات حضرت جوامع انسانی اکثرا خرد انسانی خویش را به کار نینداخت وبا این سخنان امیر المؤمنین (ع) نه تنها مسلمانان بیدار نگردیدند که بلکه منجر به افراط و تفریط در مورد حضرت گردیدند عده گفت والله او العیاذ بالله دروغ می گوید و عده گفتند که ما گواهی و شهادت می دهیم که تو العیاذ بالله خدا و پرودگار عالم هستی « خطب علی ع فقال لو کسرت لی الوساده لحکمت بین أهل التوراه بتوراتهم و بین أهل الإنجیل بإنجیلهم و بین أهل الفرقان بفرقانهم و ما من آیه فی کتاب الله أنزلت فی سهل أو جبل إلا و أنا عالم متى أنزلت و فیمن أنزلت فقال رجل من القعود تحت منبره یا لله و للدعوى الکاذبه و قال آخر إلى جانبه أشهد أنک أنت الله رب العالمین » و فقط عده کمی بودند که بر صراط مستقیم و متعادل باقی و استوار ماندند و آنها همانهای بودند که نقش وساطت اهلبیت پیامبر (ع) را در تبیین حقیقت قرآن به خوبی درک کرده بودند مطلبی دیگری که حاکی از بلند مرتبه بودن علوم اهلبیت پیامبر (ع) و اشراف کامل آنان بر همه کتب آسمانی می باشد مناظرا ت است که توسط آنان با دانشمندان و متکلمان ادیان و مذاهب انجام گرفته و در همه آنها بر خصم غلبه یافته اند که از جمله این مناظرات ، مناظرات حضرت ثامن الحجج (ع) در بصره و کوفه و خراسان می باشد که میان آن حضرت و پیروان ادیان و مذاهب دیگر صورت گرفته است وهمه در مقابل حضرت سرتسلیم فرو آورده به فضل ایشان و حجت های پیش از او اعتراف نمودند که ما به قسمت ها ی از آن بسند ه می کنیم ۱- مناظره امام رضا (ع) باپیران ادیان ومذاهب در بصره درمنابع روایی ما آمده است که محمد بن فضل هاشیمی می گوید بعد از وفات حضرت موسی بن جعفر (ع ) در مدینه خدمت امام رضا (ع) رسیدم و امانات که از موسی بن جعفر (ع) با خود داشتم به آن حضرت تحویل دادم و به عرض حضرت رسانید م که شما خود آگاهید که بعد از رحلت پدر بزرگوارتان مسلمین در امر امامت دچار سردرگمی شدید شده اند و سئوالات مطرح می کنند و من هم تصمیم دارم که به سوی بصره بروم حال اگر از من به عنوان صحابه شما در مورد امامت و جانشینی پدر شما بپرسند چه جواب بدهم وبه چه دلائلی بر امامت شما استلال نمایم حضرت فرمود نگران نباش وقتی شما وارد بصره شدید سه روز پس از شما من خود وارد بصره خواهم شد و خود در رفع مشکلات مردم در امر امامت خواهم پرداخت [ و این تأخیر سه روز امام رضا (ع) برای ورود به بصره بعد از ورود محمد بن فضل برای اینست که هر کسی در مورد امامت آن حضرت شک و تردید دارند فرصد طرح سئوال های مهم را پیش از پیش داشته باشند تا با مواجه شدن با امام و گرفتن پاسخ آن به حقیقت پی برند ] محمد بن فضل می گوید که وقتی وارد بصره شدم مردم بصره با پرس جو در مورد امام موسی بن جعفر (ع) و حجت بعد از او مرا احاطه کردند محمد بن فضل می گوید من برای شان گفتم که یک روز قبل از وفات موسی بن جعفر(ع) خدمت حضرت رسیدم اوبه من دستور داد که اماناتی را همراه با سلام حضرت به فرزندش علی بن موسی (ع) برسانم و به من سفارش کرد که بعد ازاو علی بن موسی (ع) جانشین اواست ومن در مدینه رفته امانات وپیام حضرت را به فرزندش علی بن موسی رساندم و خود آن حضرت ضرف سه روز بعد به بصره می آید هر چه خواستید از خودش بپرسید وقتی جمعیت از آمدن امام علی بن موسی (ع) آگاهی یافتند همه متفرق شدند بعد از سه روز که امام رضا (ع) به بصره رسید در خانه حسن بن محمد منزل نمود و به ایشان دستور داد که همه کسانی را که برای پرسش از محمد بن فضل آمده بودند و همه کسانی را که سئوالی دارند جمع نمایند « فجمعهم کلهم و الزیدیه و المعتزله و هم لا یعلمون لما یدعوهم الحسن بن محمد فلما تکاملوا ثنى للرضا ع وساده فجلس علیها ثم قال السلام علیکم و رحمه الله و برکاته هل تدرون لم بدأتکم بالسلام فقالوا لا قال لتطمئن أنفسکم قالوا و من أنت یرحمک الله قال صلیت الیوم الفجر فی مسجد رسول الله ص مع والی المدینه و أقرأنی بعد أن صلینا کتاب صاحبه إلیه و استشارنی فی کثیر من أموره فأشرت علیه بما فیه الحظ له و وعدته أن یصیر إلی بالعشی بعد العصر من هذا الیوم لیکتب عندی جواب کتاب صاحبه و أنا واف له بما وعدته به و لا حول و لا قوه إلا بالله فقال الجماعه یا ابن رسول الله ما نرید مع هذا الدلیل برهانا أکبر منه و إنک عندنا الصادق القول و قاموا لینصرفوا فقال لهم الرضا ع لا تفرقوا فإنی إنما جمعتکم لتسألونی عما شئتم من آثار النبوه و علامات الإمامه التی لا تجدونها إلا عندنا أهل البیت فهلموا مسائلکم فابتدر عمرو بن هذاب فقال إن محمد بن الفضل الهاشمی ذکر عنک أشیاء لا تقبلها القلوب فقال الرضا ع و ما تلک قال أخبرنا عنک أنک تعرف کل ما أنزله الله و أنک تعرف کل لسان و لغه فقال الرضا ع صدق محمد بن الفضل فأنا أخبرته بذلک فهلموا فاسألوا قال فإنا نختبرک قبل کل شی‏ء بالألسن و اللغات و هذا رومی و هذا هندی و هذا فارسی و هذا ترکی فأحضرناهم فقال ع فلیتکلموا بما أحبوا أجب کل واحد منهم بلسانه إن شاء الله فسأل کل واحد منهم مسأله بلسانه و لغته فأجابهم عما سألوا بألسنتهم و لغاتهم فتحیر الناس و تعجبوا و أقروا جمیعا بأنه أفصح منهم بلغاتهم ثم نظر الرضا ع إلى ابن هذاب فقال إن أنا أخبرتک أنک ستبتلى فی هذه الأیام بدم ذی رحم لک أ کنت مصدقا لی قال لا فإن الغیب لا یعلمه إلا الله تعالى قال ع أ و لیس الله یقول عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فرسول الله عند الله مرتضى و نحن ورثه ذلک الرسول الذی أطلعه الله على ما شاء من غیبه فعلمنا ما کان و ما یکون إلى یوم القیامه و إن الذی أخبرتک به یا ابن هذاب لکائن إلى خمسه أیام فإن لم یصح ما قلت لک فی هذه المده فإنی کذاب مفتر و إن صح فتعلم أنک الراد على الله و على رسوله و لک دلاله أخرى أما إنک ستصاب ببصرک و تصیر مکفوفا فلا تبصر سهلا و لا جبلا و هذا کائن بعد أیام و لک عندی دلاله أخرى إنک ستحلف یمینا کاذبه فتضرب بالبرص قال محمد بن الفضل فو الله لقد نزل ذلک کله بابن هذاب فقیل له أ صدق الرضا أم کذب قال لقد علمت فی الوقت الذی أخبرنی به أنه کائن و لکنی کنت أتجلد » وقتی همه جمع شده بودند خیلی ها نمی دانستنت که حسن بن محمد برای چه امری از طرف حسن بن محمد دعوت شده اند وقتی همگی جمع شدند حضرت رضا (ع) در جایگاه قرار گرفت خطاب به همه سلام نموده خود را چنین معرفی نمود « أنا علی بن موسى بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب و ابن رسول الله (ص) » من علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب و فرزند رسول الله می باشم و بعد از معرفی خودش به نقل یکی از کرامات خود پرداخت و فرمود که امروز نماز فجررا با والی مدینه در مسجید رسول الله اقامه کردم و بعد از نماز درموردنامه که برای والی رسیده بود به مشوره پرداختیم وبعد قرار شدکه عصر امروزبرگردم پیش والی مدینه و جوابی برای این نامه بنویسم که انشاء الله به این وعده وفاخواهد شد همگی با شنیدن این کرامت از آن حضرت گفتند که همین برهان بر حقانیت شما ما را کافی است برخواستند که بروند امام رضا (ع) فرمود خیرمن شما را جمع کردم که ازآثار نبوت و علامات امامت هر چیزی که می خواهید بپرسید عمرو بن هذاب که یک سنی ناصبی و معاند اهلبیت (ع) بود پیش آمده و گفت من در مورد شما از محمد بن فضل چیزهای شنیدم که نم یتوانم آنرا بپذیرم او می گوید که شما به همه کتب منزل الهی آگاهی دارید و به زبان و لغات همه انسانها آشنایی دارید حضرت پاسخ داد که محمد بن فضل راست گفته است من به او چنین گفته ام عمرو بن هذاب گفت که پس من اول شما را در مورد لغات و تکلم به زبانهای مختلف می آزمایم این شخص اهل روم است و این یکی اهل هند و این یکی اهل فارس و این یکی ترک اگر شما به لغات آنها آشنا هستید به سئوالات آنها با لسان خودشان پاسخ بدهید و امام رضا (ع) هر یک از سائلین را به لغات خود شان پاسخ داد وهمه از اینکه امام فصیح تر از آنان در لغات شان با آنان سخن می گفت متحیر ماندند و بعد امام رضا (ع) خطاب به عمرو بن هذاب فرمود که درضرف پنج روز آینده شما دست تان به خون یکی از اقاریب تان آلوده خواهد شد اگر این امردراین موعد معین واقع نشد من را کذاب و مفتر بدانید ولی اگر واقع شد بدانید که منکر خدا ورسولش هستید و بازفرمود که چشمت را پرده خواهد گرفت که پستی و بلندی های زمین را نخواهید دید و چند بعد سوگند دروغ خواهید خورد که بر اثر آن به برض و پیسی مبتلا خواهید شد در قبال این فرمایشات ، امام از او پرسید که گفته های مرا تأیید می کنی یا خیر عمرو پاسخ داد که خیر « لا فان الغیب لا یعلمه الا الله تعالی » حضرت فرمود مگر این آیه را نخوانده ی که خداوند می فرماید « فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول » پس رسول خدا مرضی خدا است و ما هم که وارث آو هستیم پس غیب خدا بر ما پوشیده نیست محمد بن فضل می گوید قسم به خدا همه آنچه را که امام رضا (ع) در مورد عمرو بن هذاب خبر داده بود واقع شد وبرای عمرو گفته شد که آیا به حقانیت علی بن موسی (ع) پی بردی بعد از وقوع آنچه برایت خبر داده بود پاسخ داد که همان وقتی که به من خبر داد باور داشتم که آنچه خبر داده برایم واقع خواهد شد لکن نخواستم از او قبول کنم بعد از عمرو بن هذاب امام (ع) رو کرد به جاثلیق ، (جاثلیق لفظی یونانی است به معنای رئیس اسقفها وپیشوای بزرگ مسیحیان است ) از او پرسید که آیا در کتاب انجیل شما بشارت به نبوت محمد (ص) داده شده است پاسخ منفی داد وقتی حضرت رضا (ع) با تلاوت آیات از انجیل اسم پنج تن آل عبا را وصفات پیامبر موعود حضرت محمد (ص) برای او بیان نمود « فلما سمع الجاثلیق و رأس الجالوت ذلک علما أن الرضا ع عالم بالتوراه و الإنجیل فقالا و الله قد أتى بما لا یمکننا رده و لا دفعه إلا بجحود التوراه و الإنجیل و الزبور و قد بشر به موسى و عیسى جمیعا و لکن لم یتقرر عندنا بالصحه أنه محمد هذا فأما اسمه محمد فلا یجوز لنا أن نقر لکم بنبوته و نحن شاکون أنه محمدکم أو غیره » و جاثلیق و رأس الجالوت ، دانستند که حضرت رضا (ع) به تورات و انجیل آگاه است و حرفی برای گفتن نداشتند چنین بهانه آوردند که اسم محمد، نبی موعود در تورات وانجیل ما آمده است اما ما نمی دانیم که این محمد موعود همان محمد باشد که شما مدعی نبوتش هستید واگر به نبوت او اقرار کنیم نا خواسته در دین شما وارد شده ایم وقتی از پاسخ منطیقی در مقابل امام عاجز ماند به چنین بهانه واهی از پزیرفتن حقیقت طرفه رفت وبعد از آن حضرت روکرد به رأس الجالوت( که لقب دانشمندان وبزرگان یهودیان بوده است ) و آیات چند از زبور را خواند که متذکر اسماء پنج تن آل عبا بود و رأس الجالوت هم اعتراف نمود که این اسماء در زبور شان آمده است وقتی حضرت رضا (ع) به تلاوت آیات زبور مشغول می شد رأس الجالوت از فصاحت لسان آن حضرت در تلاوت آن متعجب وشگفت زده شده بود تا آنجا تحت تأثر قرار گرفته بود که خودش گفت به خدا قسم که اگر سلطنت بر همه یهودیان از آن من نمی بود حتما به محمد (ص) ایمان می آوردم به خدای که تورات را برموسی و زبور را بر داوود و انجیل را به عیسی (ع) نازل کرده است قسم یادمی کنم که تاهنوز کسی را سراغ ندارم که مثل ایشان برمعارف و محتوای کتب آسمانی ( تورات و انجیل و زبور) تسلط کامل داشته باشد « و الله یا ابن محمد لو لا الرئاسه التی قد حصلت لی على جمیع الیهود لآمنت بأحماد و اتبعت أمرک فو الله الذی أنزل التوراه على موسى و الزبور على داود و الإنجیل على عیسى ما رأیت أقرأ للتوراه و الإنجیل و الزبور منک و لا رأیت أحدا أحسن بیانا و تفسیرا » عبدالله بن سلیمان می گوید که بعد ازین بحث امام رضا (ع) بعد از نماز مختصری که خواند عازم مدینه شد تا با قرار که با والی مدینه داشت عمل نماید وفردا آنروز بامداد دوباره برای پاسخ به سئوالات به بصره بر گشت جاثلیق جاریه رومی را آورده بود که با امام به زبان رومی سخن می گفت و امام هم با زبان رومی پاسخش را میداد و جاثلیق که زبان رومی را میدانست شاهد این گفت وگو بین جاریه رومی و امام رضا (ع) بود امام رضا (ع) از جاریه رومی پرسید که کدام یک ازین دو پیامبر نزد شما محبوب تر است عیسی یا محمد (ص) جاریه پاسخ داد که تاهنوز که محمد (ص) را نشناخته بودم عیسی (ع) را بشتر دوست می داشتم و حال که محمد را شناخته ام اورا بیشتر دوست میدارم جاثلیق بر او اعترض نموده گفت که شما به دین محمد در آمدید و با این کار تان عیسی (ع) را برخود خشمگین کردید « …فأتوه بجاریه رومیه فکلمها بالرومیه و الجاثلیق یسمع و کان فهما بالرومیه فقال الرضا ع بالرومیه لها أیما أحب إلیک محمد أم عیسى فقالت کان فیما مضى عیسى أحب إلی حین لم أکن عرفت محمدا فأما بعد أن عرفت محمدا فمحمد الآن أحب إلی من عیسى و من کل نبی فقال لها الجاثلیق فإذا کنت دخلت فی دین محمد فتبغضین عیسى » و همچنین در آن مجلس به سئولات مردی سندی با لسان سندی پاسخ داد اوکه نصرانی بود و به بحث کلامی وارد بود بعد از شنیدن فرمایشات حضرت رضا (ع) بازبان سندی به وحدانیت خداوند و رسالت رسول مکرم اسلام اعتراف نموده به دین مقدس اسلام تغیر عقیده داد و بعد ازینکه این بحث پایان یافت حضرت رو کرد به جماعت فرمود آیا محمد بن فضل آنچه در مورد شما از دلائل امامت بیان داشته بود صحیح و مطابق با واقع بو د همگی یک صدا پاسخ دادند بلی ایشان راست گفته است همه به امامت حضرت شهادت دادند « … فشهد له الجماعه بالإمامه و بات عندنا تلک اللیله فلما أصبح ودع الجماعه » امام رضا (ع) همان شب را در بصره ماند و فردای آن با همه وداع نموده از بصره خارج شد ۲- مناظره امام رضا (ع) با پیروان ادیان و مذاهب در کوفه محمد بن فضل می گوید بعد از این که امام رضا (ع) از بصره فارغ شد به من فرمود که به طرف کوفه عازم شو و گذازش ورود مارا برای مردم آن دیار اعلان کن محمد بن فضل می گوید که من وارد کوفه شدم و خبر ورود جحه بن الحسن رضا (ع) را به آنها ابلاغ نمودم چندی بعد امام رضا (ع) وارد کوفه شد و شیعیان همه دور حضرت جمع شدند بعد امام (ع) به محمد بن فضل دستور داد که همه دانشمندان و متکلمین پیران ادیان ومذاهب را جمع نمائید و ما آنها راحاضر نمودیم وبعد حضرت خطاب به آنها فرمود که غرض من ازین نشست و گردهمای اینست که شما را در جریان یک سلسله اموری قرار دهم که نمیدانید چنانچه اهل بصره را در جریان این واقعیت قرار داده ام « و إن الله قد أعلمنی کل کتاب أنزله … ثم قال یا معاشر الناس أ لیس أنصف الناس من حاج خصمه بملته و بکتابه و بنبیه و شریعته قالوا نعم قال الرضا ع فاعلموا أنه لیس بإمام بعد محمد إلا من قام بما قام به محمد حین یفضی الأمر إلیه و لا تصلح الإمامه إلا لمن حاج الأمم بالبراهین للإمامه فقال رأس الجالوت و ما هذا الدلیل على الإمام قال أن یکون عالما بالتوراه و الإنجیل و الزبور و القرآن الحکیم فیحاج أهل التوراه بتوراتهم و أهل الإنجیل بإنجیلهم و أهل القرآن بقرآنهم و أن یکون عالما بجمیع اللغات حتى لا یخفى علیه لسان واحد فیحاج کل قوم بلغتهم ثم یکون مع هذه الخصال تقیا نقیا من کل دنس طاهرا من کل عیب عادلا منصفا حکیما رءوفا رحیما حلیما غفورا عطوفا صدوقا بارا مشفقا أمینا مأمونا راتقا فاتقا » بدانید که خداوند تمام کتب منزلش را به من تعلیم نموده است مردم من می خواهم منصفانه با هرکسی با لغات و زبان خودشان و آئین و کتاب اسمانی خودشان و بازبان نبی و پیامبرخودشان در مورد امامت خویش و حقانیت خویش اقامه برهان نمایم رأس الجالوت پرسید که برهان و دلیل بر امامت شما چست ؟ حضرت پاسخ داد که دلیل امامت اینست که بر همه کتب آسمانی تورات وانجیل و زبور قرآن آگاه باشد و برای اثبات هر حقی و واقعیتی برای اهل تورات به تورات شان و برای پیروان انجیل به انجیل شان و برای پیروان زبور به زبور شان و برای پیروان قرآن به قرآن شان استدلال نماید و با هر کسی با زبان و لغات خود شان سخن بگوید و علاوه بر اینها از هر دنائت پرهیز کار و از هر عیبی پاک و و عادل منصف وحکیم و… باشد بعد از آن حضرت درمورد پدرش موسی بن جعفر و جد بزرگوارش جعفر بن محمد علیهم السلام پرسیدند حضرت فرمود که چه می توانم بگویم درمورد کسانی که همه امت اسلام گواه و شاهد بوده اند براینکه آنها داناترین افراد برکتب اسمانی و همه مصالح بشری درعصرخود بوده اند و در مورد پدرش فرمود که به کتب منزل الهی و همه لغات بشری آگاه بود « فکان یکلم الأنباط بلسانهم و یکلم أهل خراسان بالدریه و أهل الروم بالرومیه و یکلم العجم بألسنتهم و کان یرد علیه من الآفاق علماء الیهود و النصارى فیحاجهم بکتبهم و ألسنتهم فلما نفدت مدته و کان وقت وفاته أتانی مولى برسالته یقول یا بنی إن الأجل قد نفد و المده قد انقضت و أنت وصی أبیک » با هر کسی بازبان خود آنها سخن می گفت و با خراسانی بزبان دری و با افراد رومی با زبان رومی و … از هر گوشه و کنار که علماء یهود و نصاری می آمدند با هر یکی با زبان خودشان وبر آساس کتاب خود شان با آنها به بحث می پرداخت تا اینکه مدت زندگی اش بسر آمد و پیکی از جانب او به من رسید ومرا به عنوان جانشین خود برگزید و در روایات آمده است که رسول الله (ص) علم نبوت را در وجود وصی خود به ودیعه نهاده است « فإن رسول الله ص لما کان وقت وفاته دعا علیا و أوصاه و دفع إلیه الصحیفه التی کان فیها الأسماء التی خص الله بها الأنبیاء و الأوصیاء ثم قال یا علی ادن منی فدنا منه فغطى رسول الله ص رأس علی ع بملاءته ثم قال له أخرج لسانک فأخرجه فختمه بخاتمه ثم قال یا علی اجعل لسانی فی فیک فمصه و ابلع کل ما تجد فی فیک ففعل علی ذلک فقال له إن الله قد فهمک ما فهمنی و بصرک ما بصرنی و أعطاک من العلم ما أعطانی إلا النبوه فإنه لا نبی بعدی ثم کذلک إماما بعد إمام فلما مضى موسى علمت کل لسان و کل کتاب و ما کان و ما سیکون بغیر تعلم و هذا سر الأنبیاء أودعه الله فیهم و الأنبیاء أودعوه إلى أوصیائهم و من لم یعرف ذلک و یحققه فلیس هو على شی‏ء و لا قوه إلا بالله» و همان طوریکه رسول الله در وقت وفاتش علی (ع) را فرا خواند و اورا وصی خود قرار داد و صحیفه را که اسماء مخصوص به انبیاء و اوصیاء (ع) در آن بود به اوداد و اورا به بنزد خود فراخواند و زبان خود را در دهان وی گذاشت و آنچه را از زبان حضرت چشید وفرو برد و به اینصورت همه علوم و معارف که خداوند در وجود رسول الله به ودیعه گذاشته بود در وجود وصیش هم به ودیعه نهاده شد و کسی که از چنین علمی وافر حظی نداشته باشد نمی تواند امام و پیشوای دیگران باشد این تشرف حضرت به کوفه برای این امر مهم صورت می گیرد که امام رضا (ع) حجت خدا را با اهم ویژگی هایش برای مردم معرفی نمایند تا اینکه مردم با شناخت معیار های اسوه های واقیعی از افتادن در دامهای شیاطین مصونیت یافته برای وصول به مقام عبودیت وبندگی طریق مستقیم خویش را باز یابند و از کسانی پیروی نمایند که عالم ترین و آگاه ترین افراد به دستورات و احکام و سنت های الهی باشند ۳- مناظره امام رضا (ع) با پیروان ادیان و مذاهب درخراسان در خضور مأمون الرشید است که این مناظره به صورت طولانی و مفصل ذکر شده است و ما بر آنچه شاهد بر ادعی ما است اکتفا می کنیم حسن بن محمد نوفلی می گوید که وقتی امام رضا (ع) به خراسان آورده شد مأمون الرشید به فضل بن سهل دستور داد که دانشمندان ومتکلمان و اصحاب جدال چون جاثلیق و رأس الجالوت وسران صائبیان و هربذ اکبر ( پیشوای بزرک زردشتیان ) و … را برای مناظره با امام رضا (ع) جمع آوری نماید و فضل بن سهل آنها را جمع آوری نموده به مامون خبر داد مأمون به همه آنها خوش آمدید گفت و بعد به آنها گفت شما را برای این فرا خواندم تا با پسر عمم به بحث و مناظره علمی بپردازید برای فردا خود را آماده نموده حتما حظور یابید حسن بن محمد نوفلی می گوید که ما در محضر حضرت علی بن موسی مشغول حدیث وگفت گو بودیم که یاسر ( فردی که متولی امور امام رضا (ع) بود و بر کارات از نظارت داشت ) وارد شد و دعوت مأمون را برای شرکت امام علی بن موسی الرضا (ع) درین مجادله و مناظره علمی به سمع امام رسانید و امام رضا (ع) برای شرکت خودش درین محفل اعلان آمادگی کرد حسن بن محمد نوفلی می گوید وقتی یاسر رفت امام به ما فرمود که شما می دانید که پسرعم تان چرا دانشمندان و متکلمین اهل شرک را جمع آوری کرده است « فقلت جعلت فداک یرید الامتحان و یحب أن یعرف ما عندک » گفتم فدایت گردم هدفش امتحان و آزمودن شما است دوست دارد که شما را بشناسد و از میزان علوم ومعارف شما آگاه گردد و اینها همیشه کاخها مقاصد شان را بر پایه و استوانه های سست بنا می نهند امام رضا (ع) پرسید که مقاصد شان در این مناظره با اصحاب شرک چست ؟ گفتم که این متکلمین و اصحاب شرک کارشان انکار توحید ونبوت ورسالت است اگر برای شان گفته شود که خدا یکی است می گویند که صحت این مطلب را اثبات کن واگر بگوی که محمد (ص) رسول و فرستاده خدا است می گویند که اثبات کن و با مغالطه و سئوالات پیچ در پیچ طرف را مبهوت و متحیر می سازند و به ابطال حجت شان می پردازند اگر صلاح میدانید شما هم از رویا رویی با آنها خود را بر حزر دارید « قال فتبسم ع ثم قال یا نوفلی أ فتخاف أن یقطعونی على حجتی قلت لا و الله ما خفت علیک قط و إنی لأرجو أن یظفرک الله بهم إن شاء الله فقال لی یا نوفلی أ تحب أن تعلم متى یندم المأمون قلت نعم قال إذا سمع احتجاجی على أهل التوراه بتوراتهم و على أهل الإنجیل بإنجیلهم و على أهل الزبور بزبورهم و على الصابئین بعبرانیتهم و على الهرابذه بفارسیتهم و على أهل الروم برومیتهم و على أصحاب المقالات بلغاتهم فإذا قطعت کل صنف و دحضت حجته و ترک مقالته و رجع إلى قولی علم المأمون أن الموضع الذی هو بسبیله لیس بمستحق له فعند ذلک تکون الندامه منه و لا حول و لا قوه إلا بالله العلی العظیم » می گوید امام رضا (ع) تبسم کرده فرمود نترس یا نوفلی آیا دوست داری که بدانی مأمون از برپای چنین مناظره کی پیشمان خواهد شد گفتم بلی حضرت فرمود آنوقت که بیبیند من با اهل تورات به تورات شان وبا اهل انجیل با انجیل شان وبا اهل زبور با زبورشان و با هر فرد آنها با لغات خودشان احتجاج واستدلال میکنم و حجت های آنان را درهم می شکنم و همه در مقابل حجت من سر تسلیم فرود می آورند آنوقت است که مأمون می داند که استحقاق این جایگاه را ندارد و این مقام از آن کسی دیگری است آنوقت است که از برگزاری چنین مناظره علمی نادم و پیشیمان خواهد شد « عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْیَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ قَدْ وَلَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَا أَعْلَمُ کِتَابَ اللَّهِ وَ فِیهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجَنَّهِ وَ خَبَرُ النَّارِ وَ خَبَرُ مَا کَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ أَعْلَمُ ذَلِکَ کَمَا أَنْظُرُ إِلَى کَفِّی إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ » در کافی از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود من به کتاب خداوند عالمم و آنچه که از آغاز آفرینش تا انجام آفرینش در آن وجود دارد من آنرا می دانم در قرآن خبر آسمان وزمین و بهشت وجهنم و گذشته وآینده آمده است وبه همه آنها چون کف دستم آشنایی دارم و خداوند می فرماید که در قرآن همه چیز بیان شده است لذا ما همانند قرآن« تبیانا لکل شیء » هستیم این مطلب در روایات متعدد ذکر شده است که اهلبیت رسول الله (ص) همه کتب آسمانی را همانند کف دست شان می دانند لذا بعد از پیامبر (ص) آنها وصی و جانشین پیامبر بوده و یک بعد از دیگری مجری دستورات خداوند در زمین و واسطه فیض میان خداوند و مخلوقات محسوب می شده است و خداوند به واسطه آنها شرایع و دین خودش را در زمین حفظ و برای همگان ابلاغ داشته و جاویدانگی خواهد بخشید و همه دسیسه های بد خواهان که در کمین نشسته اند تا برنامه های اسلام را از زندگی جوامع بشری بر دارند و به جای خدا خود بر آنها حکم رانی نمایندخنثی گردیده و همه توطئه ها ی آنها عقیم خواهد ماند انشاء الله ائمه (ع) اهل الذکر مسئول به خاطر همین خصوصیت و ویژگی شان است که خداوند آنها را مسئول واهل ذکر معرفی نموده است و همه بشریت را مأمور ساخته که برای رفع ابهام و شبهات و کشف مجهولات خویش به آنها رجوع نمایند و چهره هرحقیقتی را در آینه وجود آنها مشاهده نمایند ازامام باقر (ع) نقل شده است که درباره این آیه شریفه فرمود : « فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الذِّکْرُ أَنَا وَ الْأَئِمَّهُ أَهْلُ الذِّکْرِ وَ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع نَحْنُ قَوْمُهُ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ » منظور خداوند از ذکر رسول الله است و اهل ذکر آئمه هدی (ع) هستند وهمین طور درآیه دیگر که قرآن ذکر برای پیامبر و قومش معرفی شده مراد ازقوم آن حضرت ما اهلبیت او هستیم و مسئولیت و مرجعیت برای حل مشکلات بشر و تبیین حق و باطل و پاسخگوی به شبهات و مجهولات بشر بر عهده ما نهاده شده است در حدیث دیگری آمده است « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا یَسَعُکُمْ فِیمَا یَنْزِلُ بِکُمْ مِمَّا لَا تَعْلَمُونَ إِلَّا الْکَفُّ عَنْهُ وَ التَّثَبُّتُ وَ الرَّدُّ إِلَى أَئِمَّهِ الْهُدَى حَتَّى یَحْمِلُوکُمْ فِیهِ عَلَى الْقَصْدِ وَ یَجْلُوا عَنْکُمْ فِیهِ الْعَمَى وَ یُعَرِّفُوکُمْ فِیهِ الْحَقَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ » که امام صادق (ع) فرمود اگر موردی پیش آمد که معنی آیه یا روایتی را نفهمیدید یا پیام و مضمون روایتی مورد پسند تان قرار نگرفت سعی نکنید که آنرا موهون وباطل و سخیف پندارید بلکه در مورد آن توقف کنید و برما عرضه نمائید تا شما را بر مقاصد آن آشنا نمائیم و برمطالب آن آگاهی بخشیم و حقیقت موجود در آن را برای شما بشناسانیم زیرا که ما اهل ذکر هستیم و خداوند برای کشف مجهولات شما را به ما ارجاع داده است و فرموده است مجهولات تان را از اهل ذکر فرا بگیرید « فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» باتوجه به این آیات و روایات ائمه (ع) به این واقعیت پی میبریم که حجت های الهی باید از چنین ویژگی برخوردار باشند و به همه مطالب وحی شده در همه کتب آسمانی اشراف علمی داشته باشند تا به وظیفه جهانی شان قیام نمایند و برای هدایت همه بشریت بر اساس منابع و مبانی فکری آنان بر بطلان و یا تأیید آفکار شان آنهارا برای راست رهنمون باشند و این کار فقط از عهده کسی بر می آید که مؤید و مأمور به هدایت بشریت از سوی خداوند باشد تا بتوانند همانند کتب آسمانی تبیانا لکل شیء باشند وتمام مجهولات بشری را پاسخ گو بوده وقطعا به همه لغات و زبانها هم آگاهی داشته بتوانند رابطه در خور شأن مقام امامت را با امت خود داشته باشد و این همان چیزی بود که مورد بحث ما در این فصل قرار گرفت و از طریق آیات قرانی و کلمات گهر بار معصومین (ع ) مورد تأئید و تثبیت قرار گرفت

جهت جستجو سریع موضوع مقاله ، پرسشنامه ، پاورپوینت و گزارش کارآموزی می توانید از قسمت بالا سمت راست جستجو پیشرفته اقدام نمایید.

همچنین جهت سفارش تایپ ، تبدیل فایل پی دی اف (Pdf) به ورد (Word) ، ساخت پاورپوینت ، ویرایش پایان نامه و مقاله با ما در تماس باشید.

مطالب پیشنهادی: برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

براي قرار دادن بنر خود در اين مکان کليک کنيد
به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید


جستجو پیشرفته مقالات و پروژه

سبد خرید

  • سبد خریدتان خالی است.

دسته ها

آخرین بروز رسانی

    پنج شنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳

اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط دیجیتال ایران digitaliran.ir صورت گرفته است
تمامی حقوق برایbankmaghale.irمحفوظ می باشد.