موضوع:
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در شهر مکه، واقع در منطقه حجاز، در شبه جزیره عربستان متولد شدند. زمان ولادت ایشان مقارن با دوران جاهلیت بود.
تقریباً از ۲۰۰ سال قبل از بعثت، تا زمان بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوران جاهلی میگویند؛ و منظور از جاهلیت انجام هر عمل خلاف و نادرست است که از روی جهل باشد. عرب صحرانشین به صورت جدی پایبند به دین خاصی نبوده و ظاهربین و مادی بوده است. اعراب شهرنشین هم معمولاً بتپرست بوده و بتهایی از سنگ و چوب و خرما را میپرستیدند، که گاهی در هنگام فقر همین بتها را آرد کرده و میخوردند. رسم دخترکشی در میان آنها امری عادی بوده و جنگ و نزاع میان قبایل به صورت یک سنت معمول درآمده بود. اعتقاد به ارواح در میان آنها رواج داشته و توهم و خرافات در زندگی آنها تأثیر گذاشته بود. ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بت پرستی را برانداخت و زندگی عرب را که یکسره غرور و تعصب بود، جاهلیت خواند و محکوم کرد. آزادیهای بیحد آنها را با گسترش اخلاق و عفت محدود کرد و از آنها که همیشه با هم نزاع میکردند، مردمی متحد پدید آورد.
قبیله قریش که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از میان آنها بپاخاست، یکی از بانفوذترین قبایل عرب بوده و بعد از اسلام نیز تا قرنها بر جهان اسلام حکومت کرده است. بیشتر شهرت قریش مربوط به “قصی بن کلاب” جد چهارم پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است. “عبدمناف” فرزند قصی، جد سوم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از نجابت و خوشرفتاری خاصی با مردم برخوردار بود. “هاشم” جد دوم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز جزو چهرههای درخشان قریش بود، و فرزند او “عبدالمطلب”، جد اول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از نامیترین و عاقلترین افراد عرب در زمان خود به شمار میرفت. او بود که چاه زمزم را که پر شده بود حفر کرد و وظیفه آب دادن به حاجیان و رسیدگی و پذیرایی از آنها به او رسید. نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت اسماعیل (علیه السلام) رسیده که همه آنها حنیف یعنی یکتاپرست بودهاند.
عبدالله، پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کوچکترین پسر عبدالمطلب، در میان قریش از لحاظ زیبایی و حجب و حیا مشهور بود. او با آمنه (سلام الله علیها) دختر وهب که به پاکی و عفت معروف بود ازدواج کرد. عبدالله برای تجارت به شام رفت و در راه بازگشت از شام بیمار شد و در مدینه بستری گردید. او در سن ۲۵ سالگی در مدینه وفات یافت.
بدین ترتیب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز هفدهم ربیع الاول عام الفیل (مطابق سال ۵۸۰ میلادی) در شهر مکه متولد گردید. عام الفیل، یعنی سالی که فردی به نام ابرهه به دستور پادشاه حبشه (نجاشی) با سپاه زیادی تصمیم به ویران کردن خانه خدا گرفت. ولی قبل از انجام این عمل دستهای از پرندگان که با منقار و پاهای خود، سنگهایی را حمل میکردند در بالای سر سپاه ظاهر شدند و این سنگها را روی سر سپاهیان ریختند که باعث از بین رفتن سپاه شد.
در روزی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنیا آمدند، گفتهاند که:
۱- تمام بتها به رو، بر زمین افتادند.
۲- ایوان کسری در آن شب به لرزه درآمد و چهارده کنگره آن ریخت.
۳- دریاچه ساوه که سالها آن را میپرستیدند خشک شد.
۴- در بیابان سماوه که سالها کسی در آن آب ندیده بود، آب جاری شد.
۵- آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود، خاموش شد.
۶- تختهای پادشاهان جهان سرنگون شد.
۷- در همان شب، نوری از سرزمین حجاز تابید و تا مشرق ادامه پیدا کرد و …
آمنه (سلام الله علیها) در زمان بارداری میگفت که هرگز احساس نکرده که باردار شده و هیچگاه باری سنگین همچون زنان دیگر را در خود نیافته است. گفتهاند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام متولد شدن پاکیزه و تمیز بود و خون و چیزهای دیگر به همراه او از شکم مادر خارج نشد. همینطور میگویند زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متولد شد سر به سوی آسمان بلند کرد و سپس برای خداوند تبارک و تعالی سجده نمود.
آمنه (سلام الله علیها) میگوید در هنگام ولادت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، کسی به او گفته بود که او سرور آدمیان را به دنیا آورده است، پس او را “محمّد” بنامد. وقتی عبدالمطلب از این جریان اطلاع یافت، گوسفندی را کشت و گروهی از بزرگان قریش را دعوت کرد و در آن جشن نام پیامبر را محمد یعنی ستوده شده قرار داد.
سرآغاز تاریخ اسلام از روزى شروع مى شود که پیامبراعظم(ص) در خلوت محبوب در دل غارى که در دامن کوهى در شمال مکه بود صدایى شنید: «یا محمد اقرا»؛ اى محمد! بخوان! (او شگفت زده) گفت: چه بخوانم گفت: اى محمد اقرا باسم ربک الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم. (علق/آیات ۵-۱)
بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید. همان که انسان را از خون بسته اى خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است همان (۱) که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمى دانست یاد داد.
جبرئیل به حضرت محمد (ص) فرمود: ارسلنى الله الیک لیتخذک رسولا (۲)
خداوند مرا به سوى تو فرستاده است تا تو را پیامبر این امت قرار دهم. حضرت محمد(ص) هرساله مدتى به کوه حرا (۳) مى رفت و به عبادت و راز و نیاز و تفکر مى پرداخت تا این که روزى فرشته اى به او گفت: اى محمد! بخوان! محمد (ص) گفت: چه بخوانم؟ فرشته آیات آغازین سوره علق را بر وى قرائت کرد و پیامبر (ص) نیز آن ها را خواند. (۴)
آغاز بعثت رسول خدا (ص) چه زمانى است؟ دیدگاه معروف و مورد اتفاق شیعه امامیه ۲۷ رجب است. اما در میان دانشمندان اهل سنت در زمان دقیق آن اختلاف زیادى است. برخى از اهل سنت مبعث را در رمضان و برخى دیگر در ربیع الاول دانسته اند. در مورد روز مبعث نظرهاى متفاوتى ارائه شده است:
الف) ۱۷ رمضان: طبرى در تاریخ الرسل و الملوک و ابن سعد در طبقات الکبرى (۵) به این قول اشاره نموده اند.
ب) ۱۸ رمضان: ابن اثیر در الکامل فى التاریخ (۶) این دیدگاه را به ابوقلابه عبدالله بن زید جرمى – از محدثان اهل سنت – نسبت داده و طبرى (۷) نیز بدان اشاره نموده است.
ج) ۱۹ رمضان: ابن اثیر به این دیدگاه نیز اشاره نموده است. (۸)
د) ۲۰ رمضان: یعقوبى در تاریخ خود روایت کرده است که ده روز مانده به آخر رمضان در روز جمعه پیامبر (ص) مبعوث شد. (۹)
هماهنگى آغاز بعثت با نازل شدن نخستین آیات قرآن کریم باعث شده است تا مورخان، مفسران و دانشمندان علوم قرآنى و حدیث به بررسى و تعیین نخستین آیات نازل شده برپیامبر (ص) بپردازند. دیدگاه هایى در این باره وجود دارد که مهم ترین آن ها عبارتند از:
۱- پنج آیه نخست سوره علق.
۲- سوره فاتحه الکتاب. (۱۰)
۳- سوره مدثر. (۱۱)
دیدگاه نخست پرطرفدارترین دیدگاه در میان مورخان، مفسران و دانشمندان علوم قرآنى و حدیث مى باشد. از میان مورخان؛ مسعودى (۱۲)، ابن هشام (۱۳)، ابن اثیر (۱۴)، طبرى (۱۵) و یعقوبى در کتاب هاى خود و از میان مفسران شیعه صاحبان تفاسیر: تبیان، مجمع البیان، المیزان، نمونه و از میان مفسران اهل سنت؛ صاحبان تفاسیر: طبرى (که حدود یازده روایت در این باره ذکر مى کند. ) درالمنثور انوارالتنزیل و اسرارالتاویل (معروف به تفسیر بیضاوى) و تفسیرالقرآن العظیم جزو طرفداران این نظریه هستند.
از میان کتاب هاى علوم قرآنى مى توان به الاتقان (۱۶)، التمهید فى علوم القرآن (۱۹۷) البرهان (۱۸) و… اشاره نمود.
براساس روایات رسیده از امامان معصوم علیهم السلام آیات آغازین سوره علق را نخستین آیات نازل شده در غار حرا مى دانند. امام صادق علیه السلام مى فرماید: اول ما نزل على رسول الله (ص) بسم الله الرحمن الرحیم، اقرا باسم ربک… (۱۹)؛ نخستین آیاتى که بر رسول خدا (ص) نازل شد . . . اقرا باسم ربک… بود.
امام هادى (ع) نیز فرمود: جبرئیل به محمد(ص) گفت: اقرا قال: و ما اقرا قال: اقرا باسم ربک الذى خلق. (۲۰)
طبرى (۲۱) از علماى اهل سنت در تفسیر خود ۱۱ روایت و سیوطى (۲۲) ۱۵ روایت نقل مى کند، مبنى براین که در آغاز بعثت نخستین آیات سوره علق بر پیامبر (ص) نازل شده است. طرفداران دیدگاه دوم اندک اند. صریح ترین کسى که در این زمینه سخن گفته زمخشرى در تفسیر کشاف (۲۳) است.
دیدگاه سوم روایتى است که از جابر (۲۴) نقل شده است. اگرچه هرکدام از این دو دیدگاه ممکن است طرفداران اندکى نیز داشته باشند اما در برابر سیل نظریات مورخان، مفسران و دانشمندان علوم قرآنى و نیز روایات فراوانى که به برخى از آن ها اشاره شد و نیز ادعاى اجماع امت مسلمان را به سادگى نمى توان رها کرد و از کنار آن گذشت.
در نفس انسان نیازها و غرایز گوناگونى قرار داده شده است که همگى طالب ارضا و هدایت صحیح هستند. خداوند متعال براى هدایت انسان بهترین ابزار را در اختیار او قرار داده و امکانات متعددى به او عطا کرده است تا هم بتواند نیروى خود را صرف ارضاى نفسانیات کند و هم با امکانات و نیروى داده شده بر خواهش هاى نفسانى غلبه کند و کشش هاى درونى را تحت نظم و ضابطه در آورد. دو راهنما نیز در اختیار او قرار داده است تا حق را از باطل و سره را از ناسره متمایز کند؛ یکى در درون انسان که عقل است و دیگرى پیامبران الهى که این راهنما از طریق وحى براى انسان فرستاده مى شود تا تمام رفتارها را به انسان بیاموزد و حدود و مقررات آن را نیز روشن نماید، چون عقل داراى خطا و نقصان است. برترین هادى آن است که داراى مقام عصمت و مرتبط با وحى باشد، تنها راه آن بعثت است.
پس بعثت بزرگ ترین نعمت خداوند بربشراست و جا دارد که خداوند براین نعمت منت گذارد و این احسان و نیکویى را به رخ آنان بکشد، چنان که مى فرماید: لقد من الله على المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین (آل عمران۱۶۴): خداوند برمومنان منت نهاد (نعمت بزرگى بخشید) هنگامى که درمیان آن ها پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را برآن ها بخواند و آن ها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد و البته پیش از آن در گمراهى آشکار بودند.
خداوند در آیه فوق به خاطر بعثت پیامبراسلام (ص) برمومنان منت مى نهد و این نعمت بزرگ و معنوى را به رخ آنان مى کشد. ممکن است کسى تصور کند که منت گذارى کار صحیحى نیست چرا خداوند در این جا منت مى گذارد، مگر بعثت چه ویژگى هایى دارد و هدف از آن چیست. واژه منت از «من» به معناى چیزى است که با آن وزن مى کنند (سنگ کیلو). و به معناى نعمت سنگین و باعظمت نیز به کار مى رود. بنابراین هر نعمت سنگین و گرانبهایى را منت گویند. کاربرد این واژه دو گونه است: قولى و فعلى (۲۵).
اگر کسى عملا نعمت بزرگى به دیگرى بدهد این همان منت عملى است که بیشتر در مسائل تربیتى و هدایتى و معنوى کاربرد دارد و پسندیده و ارزنده است. که برخى گفته اند: این منت مختص به خداى متعال است. اگر کسى کار کوچک خود را با سخن گفتن بخواهد به رخ دیگرى بکشد و آن را بزرگ جلوه دهد کارى است بسیار زشت که این از منت هاى بشرى است.
در نتیجه منت گذارى بربخشیدن نعمت هاى بزرگ که از جمله آن ها نعمت رسالت است منتى زیباست و من الله یعنى انعم الله، خداوند نعمت بزرگى بخشید و در اختیار مومنان قرار داد. چنان که در جاى دیگر خداوند به خاطر هدایت کردن انسان ها به ایمان بر آن ها منت مى گذارد. بل الله یمن علیکم ان هداکم للایمان . (حجرات/۱۷)
اگر مسلمانان به خاطر پذیرفتن اسلام مشکلات و خسارت هاى زیادى متحمل شده اند نباید فراموش کنند که خداوند بزرگ ترین نعمت را در اختیار آن ها گذاشته و پیامبرى مبعوث کرد تا انسان ها را تربیت کند و از گمراهى ها باز دارد. بنابراین هر اندازه براى حفظ این نعمت بزرگ تلاش و کوشش شود و هر بهایى پرداخته شود بازهم ناچیز است.
پس از قرن ها تحقیق و بررسى درباره مسائل دینى هنوز پرده از اسرار بسیارى از آن ها برداشته نشده است که از جمله آن ها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آیات قرآن مى توان استفاده کرد که بعثت پیامبران الهى به ویژه پیامبراسلام (ص) داراى اهدافى مى باشد که بیان خواهد شد و تنها در آیه مورد بحث که خداوند بر مومنان منت گذارده است به سه برنامه از مهم ترین آن ها اشاره شده است: یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه
«یتلوا» از واژه «تلاوت» به معناى پى درپى آوردن، پیروى کردن و خواندن با نظم است (۲۷) که شامل پیروى کردن در حکم وخواندن منظم آیات الهى همراه باتدبر نیز مى شود گویا تلاوت کننده از آیات پیروى کرده یا حروف و کلمات را در پى یکدیگر قرار داده است. پیامبر اسلام (ص) با خواندن آیات پروردگار و آشنا ساختن گوش دل و افکار مردم با این آیات آن ها را آماده تربیت مى نماید که مقدمه تعلیم و تربیت است.
یکى از مهم ترین برنامه هاى پیامبر اسلام (ص) تربیت انسان هاست. تربیت به معناى فراهم کردن زمینه ها و عوامل براى به فعلیت رساندن و شکوفا نمودن استعدادهاى انسان در جهت مطلوب است. او باید زمینه ها را براى انسان ها آماده کند تا از نظر عملى بهترین رابطه را با خداى خود (عبادات)، با هم نوع خود (عقود و ایقاعات)، با قوانین و مقررات اجتماعى (حکومت و سیاسات)، با خانواده خود (حقوق خانوادگى) و با نفس خود (اخلاق و تهذیب نفس) داشته باشند تا بتوانند مسجود فرشتگان قرار گیرند. پیامبر (ص) منجى بشریت است. یکى از دانشمندان فرانسوى مى گوید: بزرگ ترین قانون اصلاح و تعلیم و تربیت همان حقایقى است که به نام وحى قسمت به قسمت بر محمد (ص) نازل شده و امروز به نام قرآن در بین بشراست. (۲۸)
پیامبراسلام (ص) در مدتى کوتاه انسان هایى بزرگ مانند على(ع)، زهرا(ع)، سلمان فارسى، ابوذر، مقداد و… را تربیت کرد. حضرت محمد (ص) کاشف معدن هاى نهفته انسانیت بود. زیرا «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه»، مردم مانند معدن هاى طلا و نقره هستند. انسان داراى استعدادهاى نهفته است که براى بهره ورى صحیح باید آنها را کشف کرد تا به ارزش حقیقى خود دست یابند.
کلمه یزکیهم از ماده زکوه و زکآء به معناى رشد و زیادى است (۲۹) که در این جا به معناى تربیت و پاکسازى است و شامل پاک شدن از آلودگى هاى اعتقادى، اخلاقى و رفتارى مى باشد. اگرچه واژه تربیت ازماده ربو به معناى افزایش و نمو است اما در قرآن کریم مفهوم تهذیب نفس با واژه تزکیه آمده است:
قد افلح من زکیها (شمس/۸)
قد افلح من تزکى (اعلى/۱۴)
رستگار شد کسى که خود را تزکیه کرد.
واژه تربیت در قرآن در جنبه هاى جسمانى و مادى به کار رفته است نظیر:
الم نربک فینا ولیدا (شعراء/۱۸)
آیا در دوران کودکى تو را در میان جمع خود تربیت نکردیم؟
که سخن فرعون است که خود را مربى موسى معرفى مى کند، یعنى از نظر جسمانى و امکانات مادى تو را بزرگ کردم. اهمیت اخلاق و تزکیه نفس برکسى پوشیده نیست. جوامع مختلف به آن نیازمندند زیرا تنها راه نجات از گمراهى ها، فسادها، جهل، جنگ و خونریزى ها و… در پرتو اخلاق صحیح و آراسته شدن به ارزش ها و مکارم اخلاقى است. پیامبراسلام صلى الله علیه وآله هدف از بعثت خود را کامل کردن مکارم اخلاق بیان کرده است: بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»، (۳۰) من براى کامل کردن فضایل اخلاقى مبعوث شده ام. یکى از دانشمندان فرانسوى مى گوید: اى محمد! اى آورنده قرآن کجایى، بیا و دست ما را بگیر و به باغ و صحرا و چمن و به هر جایى که خواهى ببر. تو اگر ما را به میان دریا ببرى خواهیم رفت زیرا تو عالم به حیات و زندگى ما هستى!
پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله، همه مردم او را به عنوان فردی امین و راستگو میشناختند و هرگز انحراف یا گناهی از او مشاهده نکردند. در امانت و صداقت پیامبر صلی الله علیه و آله دو فراز تاریخی وجود دارد:
* اعتراف ابوسفیان به راستگویی محمد صلی الله علیه و آله
ابوسفیان که یکی از مخالفان سرسخت پیامبری محمد – صلی الله علیه و آله بود- ، در یکی از سفرهای تجاری خود به شام، با هرقل، امپراطور روم ملاقات کرد. در جریان این ملاقات، امپراطور روم از ابوسفیان پرسید:
«آیا پیش از نبوت محمد – صلی الله علیه و آله – ، هیچگاه دروغی از او شنیده بودید؟»
ابوسفیان پاسخ داد:
«خیر، او در میان ما از هر جهت راستگو بود.»(۱)
* داوری پیامبر صلی الله علیه و آله
پنج سال پیش از بعثت، هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله سی و پنج سال داشت. قبایل مختلف مکه تصمیم به نوسازی کعبه گرفتند. هنگامی که بنای ساختمان کعبه به پایان رسید، در نصب «حجرالاسود»، اختلاف شدیدی میان آنان به وجود آمد، چرا که هر یک از آن قبایل افتخار نصب، حجرالاسود را شایسته خود میدانست. اختلاف تا بدانجا بالا گرفت که خاندان «بنو عبدالدّار» ظرفی پر از خون آوردند و با خاندان «بنوعدی» همپیمان شدند تا سرحدّ مرگ با یکدیگر بجنگند. در این بحبوحه، یکی از ریش سفیدان مکه پیشنهاد داد:
«نخستین فردی که از در مسجد وارد شود، او را داور قرار دهیم و به حکم او عمل کنیم.»
همه قبایل این پیشنهاد را پذیرفتند و چشم به در مسجد دوختند. ناگاه محمد را دیدند که از در وارد شد. همین که او را دیدند فریاد زدند:
«او امین است، به داوری او راضی هستیم، او محمد است.»
پس از این که پیامبر صلی الله علیه و آله از ماجرا آگاه شد، فرمود تا پارچهای بیاورند. پیامبر صلی الله عیله و آله، حجرالاسود را در میان پارچهای نهاد و به هر یک از قبیلهها فرمود تا نمایندهای نزد او بفرستند. پیامبر صلی الله علیه و آله به نمایندگان فرمود:
«هر کدام از شما، گوشهای از این پارچه را بگیرید و حجرالاسود را بلند کنید و به نزدیکی جایگاهش بیاورید.»
آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله حجرالاسود را برداشت و در جای خود نهاد.(۲)
از این ماجرا میتوان متوجه سه نکته شد:
«۱- مردم، پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله، او را فردی امین میدانستند.
۲- مردم در عصر جاهلیت، به لحاظ تمدن و اخلاق دچار انحطاط بودند.
۳- پیامبر صلی الله علیه و آله، در تدبیر امور و حلّ و فصل مشکلات سیاسی و اجتماعی از جایگاه بسیار حائز اهمیتی برخوردار بود.»(۳)
کلمه بعثت به معنای “برانگیخته شدن” بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران است. بعثت پیامبر(ص) یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترین فراز از تاریخ اسلام است که به عنوان حادثه ای بس بزرگ و عظیم نقش مهم و تأثیرگذاری در سرنوشت انسانها داشته است .
بعثت پیامبر اسلام (ص)، حادثه ای بس بزرگ در سرنوشت هدایت بشری بوده و عظمت این امر عاملی بود که خداوند متعال به عنوان مقدمه این امر بزرگ، تربیت و پرورش آن حضرت را به عهده داشته و ایشان را برای آینده دشواری که در پیش رو داشتند، آماده سازد.
در پی همین تربیت الهی بود که پیامبر (ص) در سالهای قبل از بعثت نیز حالات فوق العاده معنوی و مشاهدات روحانی داشته و در نتیجه ایشان تمام این دوران را با پاکی و طهارت و معنویت سپری کرده اند. حضرت علی (ع) می فرمایند: “خداوند بزرگترین فرشته خود را از خردسالی پیامبر، همدم و همراه ایشان ساخت. این فرشته در تمام لحظات شبانه روز با آن حضرت همراه بود و او را به راههای بزرگواری و اخلاق پسندیده و شایسته رهبری میکرد.”
پیامبر به دلیل همین حالات معنوی و طهارت روحی، ناگزیر از وضع نابسامان مردم و از جهل و فسادی که بر جامعه آن روز و به ویژه در شهر مکه حاکم بود، رنج می بردند.
همچنین به منظور تفکر و عبادت در مکانی خلوت، مدتی محدود در سال را از آنها کناره میگرفتند و به کوه حرا می رفتند. این کناره گیری برای حنفا و برخی یکتاپرستان قبل از پیامبر نیز وجود داشته است. می گویند عبدالمطلب، جد بزرگوار پیامبر (ص) پایه گذار این رسم بوده است. او به هنگام ماه رمضان برای خلوت و عبادت به کوه می رفت و مستمندانی را که از آنجا می گذشتند، اطعام مینمود.
در واقع می توان گفت که این خلوت گزینی، زمینه ای برای تقویت هرچه بیشتر حیات روحانی رسول اکرم (ص) و مقدمه ای برای بعثت و نزول وحی به آن حضرت بوده است.
در دوران این خلوت گزینیها نیز چون سایر مراحل مختلف زندگی رسول اکرم (ص)، حضرت علی (ع) که پرورش یافته در خانه پیامبر و دامان ایشان است، آن حضرت را همراهی می کرد و گاهی اوقات برای ایشان آذوقه میبرد.
پس از سپری شدن ایام عبادت، پیامبر به مکه برگشته و پیش از اینکه به خانه خویش بازگردند، خانه خدا را طواف مینمودند.
این حالات همچنان ادامه یافت تا اینکه سن آن حضرت به چهل سالگی رسید و خداوند که دل ایشان را برترین و مطیع ترین و خاضع و خاشع ترین دلها در برابر خویش یافت، ایشان را مبعوث کرد و به پیامبری گرامی داشت، تا به وسیله قرآنی که آن را روشن و استوار گردانیده، بندگانش را از پرستش بر بتان خارج ساخته و به پرستش خویش هدایت کند.
نزول اولین وحی
بعثت پیامبر (ص) در روز ۲۷ ماه رجب، پنج سال پس از تجدید بنای کعبه، اتفاق افتاد و پیامبر اکرم در این هنگام چهل سال داشتند.
پیامبر طبق رسم خویش چند روزی بود که برای عبادت و تفکر به غار حرا آمده بودند. روز بیست و هفتم ماه رجب بود که جبرئیل (یکی از چهار فرشته مقرب الهی و مأمور ابلاغ وحی از جانب پروردگار به پیامبران) به سوی ایشان نازل شد. او بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد بخوان. پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل آیات آغازین سوره علق را از جانب خداوند نازل کرد.
همراه اولین نزول وحی و در لحظه بعثت، حوادثی بزرگ اتفاق افتاد که از آن جمله می توان به شنیده شدن صدای ناله ای اشاره کرد. حضرت علی (ع) در این باره میگوید: “صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم. عرضه داشتم: “یا رسول الله این ناله چیست؟” فرمود: “این شیطان است که از اطاعت شدن مأیوس و ناامید شده و چنین به ناله در آمده است.” سپس رسول اکرم (ص) اضافه فرمود: “تو می شنوی آنچه را من میشنوم و می بینی آنچه را که من می بینم الا اینکه تو مقام نبوت نداری و فقط وزیر و کمک کار من هستی و از راه خیر جدا نمیشوی.”
حضرت علی (ع) در مواقع مختلف از جمله در دوران خلوت گزینیهای پیامبر (ص) همراه حضرت بود، این سخن امام علی در نهج البلاغه نیز به طور خاصی بیان می دارد که ایشان در لحظه نزول اولین وحی، در کنار پیامبر حضور داشته اند. البته مطالعات تاریخی بیانگر آن است که تنها شخصی که در آن لحظات پیامبر را همراهی نموده، امام علی (ع) بود و احدی جز ایشان، ادعای همراهی رسول اکرم در آن لحظات را ننموده است. جبرئیل پس از انجام وظیفه خود و ابلاغ آیات الهی، بار دیگر به آسمان بازگشت..
اصولا بعثت پیامبران برای چیست؟ آیا بعثت هر پیامبری با پیامبران دیگر تفاوت دارد؟ در این میان بعثت پیامبر اکرم(ص) از چه نوعی است؟ هر پیامبری برای اثبات صدق دعوی خود، نیازمند معجزه بود و این مهم درباره هریک متفاوت بود.
اما پیامبر اکرم(ص) برای اثبات صدق برانگیختگی خود به ابلاغ پیام الهی، متوسل به امری شد که گواه انسانیت آدمی و دلیل تمایز او از دیگر موجودات بوده است. آری این معجزه کلام و بیانی است که در کتاب هستی (قرآن) تجلی دارد و دقیقا همین بیان الهی است که تا ابد محتاج تفسیر و رازگشایی است.
بعثت انبیا قصه پررمزورازی است که در آن موجودی زمینی آسمانی میشود و با پیامی از خورشید میآید تا زمینیان را بر بالهای خود بنشاند و به جانب خورشید پرواز کند.
خداوند در قرآن کریم ضمن بیان قصه بعثت انبیا، اشارات روشنی به آنچه گفته آمد دارد. از جمله این موارد داستان برانگیخته شدن موسی(ع) به مقام نبوت است.
خداوند متعال در آیات ۹ تا ۱۳ سوره طه میفرماید: «آیا خبر موسی به تو رسیده است؟ آنگاه که آتشی دید و به خانواده خود گفت: درنگ کنید که من از دور آتشی میبینم، شاید برایتان شعلهای از آتش بیاورم یا در روشنایی آن راهی بیابم. چون نزد آتش آمد ندا داده شد: ای موسی! من پروردگار تو هستم. نعلین از پای بیرون بیاور که اینک در وادی مقدس طوی (وادی ایمن یا ارض مقدس) هستی».
یکی از نکات برجسته آیات نقل شده از قرآن کریم، اشاره به نور و تاریکی است که نماد هدایت و گمراهی است. وقتی موسی(ع) به خانواده خود میگوید: «من از دور آتشی را میبینم، شاید برایتان شعلهای از آتش بیاورم یا در روشنایی آن راهی بیابم»، چنین به نظر میرسد که خانواده موسی در تاریکی است و راه گم کرده است و تنها موسی(ع) است که میتواند از دور شعلههای آتش را ببیند، شاید خداوند متعال علاوه بر معنای ظاهری این آیات که بیانگر داستان چگونگی برانگیخته شدن موسی(ع) به مقام نبوت است، در مقام بیان معنای باطنی و عمیقتری نیز است.
شاید خانواده موسی(ع) در این آیات نماد امت موسی(ع) است که تا قبل از مبعوث شدن او، در تاریکی و گمراهی به سر میبردند. موسی(ع) که خود انسانی همانند دیگر انسانهاست، از جایگاه زمینی خود نوری را میبیند که همان نور هدایت است.
او برای آنکه خود راه یابد و امت خود را راهبری کند به جانب نور میرود، در آنجا ندا میآید که «انا اخترتک فاستمع لما یوحی» یعنی «من تو را برگزیدهام. پس به آنچه وحی میشوی گوش فرا دار». (سوره طه، آیه ۱۳) به این ترتیب، موسی(ع) به مقام نبوت مبعوث میشود و حامل وحی و پیام الهی. او باید به سوی امت خود برود و پیام خداوند را به آنها برساند.
اما چه تضمینی وجود دارد که او پیامآور پروردگار است؟ او پیش از آنکه پیام خود را بیان کند باید آیه و نشانی ارائه دهد دال بر آنکه او به راستی پیامبر خداست، یعنی معجزهای که بر اتصال او به منبعی فوق بشری گواهی دهد.
از این روست که خداوند بلافاصله پس از آیه ۱۳ تا ۱۷ سوره طه که از مبعوث شدن موسی(ع) به مقام نبوت خبر میدهد، بیان میفرماید که در همان وادی مقدس طوی دو معجزه در اختیار موسی(ع) قرار داده میشود.
خداوند در آیه ۱۷ تا ۲۳ میفرماید: «ای موسی! آن چیست به دست راستت؟ گفت: این عصای من است. بر آن تکیه میکنم و برای گوسفندانم با آن برگ میریزم. و مرا با آن کارهای دیگری است. گفت: ای موسی! آن را بیفکن. بیفکندش. به ناگهان ماری شد که میخزید. گفت: بگیرش و مترس. بار دیگر آن را به صورت نخستینش بازمیگردانیم. دست خویش در بغل کن، بیهیچ عیبی سفید بیرون آید. این هم آیتی دیگر».
بنابراین، وقتی خداوند پیامبری را به مقام نبوت مبعوث میکند چهار عنوان مصداق پیدا میکند؛ خداوند به عنوان پیامدهنده، آیات یا وحی به عنوان پیام الهی، پیامبر به عنوان دریافتکننده و حامل وحی و مردم به عنوان کسانی که قرار است وحی الهی به آنها ابلاغ شود. اما این به تنهایی کافی نیست، بلکه پیش از ابلاغ وحی و پیام الهی به مردمان، پیامبر باید معجزهای در دست داشته باشد تا صدق مدعای او را اثبات کند. داستان مبارزه موسی با ساحران به خوبی نقش و جایگاه معجزه در ایمانآوری به انبیا را نشان میدهد.
خداوند در آیه ۶۵ تا ۷۰ سوره طه به شیواترین بیان آنچه گذشت را نقل میکند: «گفتند: ای موسی، آیا تو میافکنی یا ما نخست بیفکنیم؟ گفت: شما افکنید. ناگهان از جادویی که کردند چنان در نظرش آمد که آن ریسمانها و عصاها به هر سو میخزند. موسی خویشتن را ترسان یافت. گفتیم: مترس که تو برتر هستی.
آنچه در دست راست داری بیفکن تا هر چه را ساختهاند ببلعد. آنان حیله جادوان ساختهاند و جادوگر هیچگاه پیروز نمیشود. ساحران به سجده وادار شدند. گفتند: به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم». آیات به خوبی نشان میدهد که کسانی که در صف اول مبارزه با موسی(ع) بودند و اعتنایی به پیام الهی او نمیکردند، پس از مشاهده معجزه موسی(ع)، او را باور کردند و به او ایمان آوردند و ادعایش را تصدیق نمودند.
اما آیا پیامرسانی پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز از این قاعده تبعیت کرد؟ آیا او نیز پیش از آنکه کلام وحی را ابلاغ کند برای صدق ادعایش معجزه یا معجزاتی ارائه داد، نظیر آنچه انبیای پیش از او کردند؟ گواه تاریخ چیز دیگری است. در مورد رسول اکرم(ص) نه تنها معجزهای بر اصل وحی و پیام تقدم نداشت، بلکه پیام، خود هم پیام بود و هم معجزه.
یعنی پیام و کلام وحی چنان بلند و والا، چنان شگفتانگیز و چنان تاثیرگذار بود که دیگر نیازی به معجزهای مقدم بر آن نبود. حتی از این بالاتر، پیام محمد(ص) نه تنها معجزه بود، بلکه خود معجزه میکرد. مخاطبین آیات الهی وقتی کلام وحی را میشنیدند از یک سو ناتوان از آوردن کلامی چنین زیبا و بلند بودند و از سوی دیگر ناتوان از منع نفوذش بر جانها.
آنچه اهمیت این رویداد بزرگ تاریخی را به مراتب افزون میکند توجه به فضای فرهنگی و اجتماعی جامعهای است که وحی الهی در آن سرزمین فرود آمد. عرب بادیهنشین شبهجزیره عربستان به لحاظ فکری و فرهنگی کورکورانه از دین پدران خود پیروی میکرد و متعصبانه هیچ پیام و باور جدیدی را برنمیتافت.
آنها در جهانبینی خود زندگی را در همین دنیای مادی خلاصه میدیدند و اعتقادی به جهان آخرت نداشتند. کاملاً روشن است کسانی با چنین اعتقاد و نگرشی، بیشتر در پی لذتجوییهای دنیوی هستند تا کسب فضائل معنوی و کمالات متعالی انسانی.
آنان به لحاظ اجتماعی نیز سخت گرفتار تعصبات ریشهدوانده در باورهای قبیلهگرایانه بودند، به گونهای که به خاطر قبیله و پیوندهای خویشی، حاضر بودند همه چیز خود را فدا کنند. شکاف طبقاتی و نظام بردهداری از مقومات تفکیکناپذیر ساختار اجتماعی آن دوران بود. آشکار است که در چنین ساختاری برابری و تساوی انسانها که روح تعالیم اسلام در بعد اجتماعی است، جایگاهی نمیتوانست داشته باشد.
آیات قرآن در چنین فضایی بر قلب مقدس پیامبر اکرم(ص) نازل شد، آیاتی که قرار بود ساختارهای فکری و رفتاری سابق را فروشکند و اندیشه و الگوی رفتاری نوینی را جایگزین سازد، آن هم در میان اعراب بادیهنشینی که متعصبانه بر دین پدران خود پافشاری میکردند و از همان آغاز ساز مخالفت مینواختند.
معجزه بزرگ آن بود که پیامبر اکرم(ص) بیآنکه همچون پیامبران پیش از خود برای اثبات صدق مدعایش معجزاتی را ارائه دهد، با تکیه بر صرف آیات و پیام روحبخش الهی، منطقی را بنیان کرد که مخاطبانش مشتاقانه به اسلام پیوستند.
ساکنان شبه جزیره عربستان، با شنیدن کلام وحی چنان مجذوب آن شدند که اسلام در مدت کوتاهی به رغم ستیزهجویی و مخالفتهای معاندان، سراسر شبهجزیره عربستان را فرا گرفت. آری، در مورد خاتمانبیا(ص)، دیگر نفس پیام خود معجزه است، نه مسبوق به معجزه.
نکته دیگر آنکه پیامبری و پیامرسانی همواره در جامعه مصداق مییابد. جامعه نیز به نوبه خود وقتی با زمان پیوند میخورد تاریخ را میسازد، یعنی تاریخ در واقع همان جامعه است که در بستر زمان جریان مییابد. پس رخدادهای تاریخی حوادثی هستند که در جامعه انسانی و در مقطع خاصی از زمان به وقوع میپیوندند.
کشش و امتداد هر رخداد در بستر تاریخ به شعاع دایره تاثیرگذاری آن در امتداد زمان بستگی دارد. زمان حصاری است که با محدود کردن یک رخداد به دو نقطه آغازین و پایانی، آن رویداد را در خود میبلعد و از حضورش در برهههای بعدی تاریخی جلوگیری میکند.
اما چنانچه واقعهای که در زمانی خاص رخ میدهد تاثیر و حضورش به دوره و عصر خاصی محدود نشود و پس از به وقوع پیوستن، در همه ادوار و زمانها حضور داشته باشد، دیگر نمیتوان گفت آن یک واقعه یا رخداد است چرا که با حضورش در همه زمانها، عملاً حصارهای زمان را درهم میکوبد و چهرهای فراتاریخی به خود میگیرد.
بعثت رسول گامی اسلام(ص) دارای این ویژگی کاملاً متمایز است. مبعوث شدن حضرت محمد(ص) به مقام نبوت در روز ۲۷ رجب اگرچه مانند همه وقایع و رخدادهای تاریخی آغازی داشت، اما آغازش را پایانی نیست. بعثت پیامبر اکرم(ص) هر چند در تاریخ به وقوع پیوست، اما با حضورش در همه ادوار تاریخ و درهم نوردیدن مرزهای مکان و زمان، چهرهای فراتاریخی به خود گرفت. بعثت رخدادی است که اتفاق افتاد، اما یک اتفاق باقی نماند. این است معنای عصری نبودن بعثت و چهره فراتاریخی آن.
پیام الهی که با بعثت پیامبر اکرم(ص) از آسمان به زمین آمد، دفتر تاریخ را ورق نزد، بلکه دفتری از نوآورد. بعثت آغاز دوباره دفتر تاریخ بود، اما آغازی که سطرهایش دیگر با شمشیرها و رفتن دولتی و آمدن دولتی دیگر رقم نمیخورد. این بار، قلم جای همه چیز را گرفت؛ در نخستین آیاتی که بر پیامبر اکرم(ص) نازل میشود واژههایی چون «خواندن»، «علم» و «قلم» را مشاهده میکنیم، آنجا که خداوند در آیات ۱ تا ۴ سوره علق میفرماید: «اقرأ باسم ربکالذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم».
شگفتانگیزتر آنکه خداوند در حالی در همان آغاز برانگیختن محمد(ص) به مقام نبوت سخن از علم و قلم میگوید که در شبهجزیره عربستان چندان نشانی از آنها نمییابیم. عرب جاهلی سرگرم به لذتجوییهای دنیوی و گرفتار در تعصبات قبیلهای به تنها چیزی که نمیاندیشید مفاهیم بلندی چون خواندن، علم، آگاهی و قلم بود.
اما این تازه آغاز کار است. خداوند سپستر در مراحل تدریجی نزول آیات، بیشتر و بیشتر بر اهمیت «علم» و «قلم» و «زبان» تاکید میکند. نخستین آیه سوره قلم چنین است: «ن والقلم و مایسطرون»، «نون، سوگند به قلم و آنچه مینویسد». در آیات آغازین سوره الرحمن دوباره بر «علم» و «زبان» تاکید میشود.
خداوند در آیات ۱ تا ۴ این سوره میفرماید: «الرحمن، علم القرآن، خلق الانسان، علمه البیان» یعنی «خدای رحمان، قرآن را تعلیم داد، انسان را آفرید، به او زبان را آموخت». در این آیات خداوند پس از توصیف خود به صفت رحمان، خود را معلم قرآن معرفی میکند، یعنی معلم برترین کتاب هستی؛ اما خدای رحمان افزون بر معلم قرآن، خود را معلم بیان و زبان نیز مینامد.
اگر زبان نبود انسان هم نبود. پس او که انسان را آفرید، زبان را هم به او آموخت تا این چنین از همه مخلوقات متمایز شود و اشرف آنها باشد. با این بیان، خداوند رحمان در آیات ۱ تا ۴ سوره الرحمن خود را دو بار معلم خوانده است، از قرآن که برترین کتاب هستی است نام به میان آورده است و بالاخره آنکه بر علم و زبان به مثابه برترین کمالات صحه گذاشته است، زیرا او که برترین برترینهاست معلم این دو است، نمونه دیگر آیات ۳۱ تا ۳۳ سوره بقره است.
خداوند پس از ذکر داستان خلقت آدم و اراده الهی بر خلیفهالله شدن انسان و بیان تردیدهای ملائکه در این خصوص، در آیه ۳۱ سوره بقره میفرماید: «و علم آدم الاسماء کلها…» خداوند همه نامها و حقایق را به آدم آموخت و همین علم و آگاهی موجب برتری آدم بر همه ملائکه شد؛ مقامی که ابلیس نتوانست آن را تاب بیاورد و نه تنها طریق مخالفت و استکبار را پیشه کرد، بلکه قسم بر عداوت و گمراه کردن فرزندان آدم خورد.
آیات ذکر شده و دهها آیه دیگر، جای هیچ تردید و ابهامی را باقی نمیگذارد که در آیات نازل شده بر پیامبر اکرم (ص)، علم و قلم و زبان جایگاهی بس والا دارند. در واقع، این، چرخش بزرگ تاریخ بود که در آن زبان به کانون محوری تاریخ میآید و قرآن نماد بیبدیل آن میشود.
بعثت پیامبر اکرم(ص) تولد دوباره تاریخ است؛ پایانی است بر همه آغازها و آغازی است که خود پایانی ندارد؛ پیامی است جاودانه از آسمان برای زمینیان فرو افتاده در خاک، فریادی است برای نگاه داشتن کاروان تاریخ و به چرخش درآوردن سرها و نگاهها، موجی است برای تلاطم همه تاریخ، نوری است برای نشان دادن راه به رهروی که انسانش مینامیم و دعوتی است که پژواک آن تا پایان تاریخ شنیده خواهد شد.
نکته آخر اینکه اسلام در سرزمینی قامت برافراشت که مردمان آن جز اسب و شمشیر و زن به چیز دیگری نمیاندیشند، چنان محروم و دورافتاده بود که در نظر دو امپراتوری بزرگ آن عصر به حساب نمیآمد، شبهجزیرهای گرم و تفتیده. اما مردمان این سرزمین به حال خود رها شده، با پذیرش اسلام از چنان نیرویی برخوردار شدند که در فاصلهای کمتر از نیمقرن نه تنها برترین قدرت و تمدن زمانه خود را شکل دادند، بلکه ندای اسلام تا دورترین نقاط در شرق و غرب جهان آن روز طنینانداز شد.
شگفتی بزرگ آن است که چگونه در حالی که مسیحیت پس از گذشت قریب به چهار قرن حرکت رو به گسترش خود را آغاز کرد، اسلام در کمتر از نیم قرن از مرزهای چین و هند تا آفریقا و حتی جنوب اروپا را فراگرفت. به راستی چه رمزی در این رویداد تاریخی نهفته است؟ چرا بعثت در شبهجزیره عربستان با وصفی که گذشت اتفاق افتاد و چرا مردم آن سرزمین با استشمام عطر محمدی(ص)، آخرین پیامآور آسمانی، دستخوش چنین تحولی شدند؟
آیا این رویداد خود گواهی بر عصری نبودن بعثت و سیلان تاریخی آن نیست؟ آیا این واقعیت تاریخی حاوی این مضمون بلند نیست که همه انسانها در هر عصر و زمانهای در حصارهای محدودکنندهای گرفتارند که آنان را چون جزیرهای دورافتاده از داشتن حقیقت محروم ساخته و تنها با شنیدن پیامی که از بلندای غار حرا در سراسر تاریخ پیچیده است رها خواهند شد.
گشود و در چهل سالگی از طرف خداوند متعال به پیامبری برگزیده شد. حدود سیزده سال در مکه به صورت پنهان و نیمه پنهان به تبلیغ دین اسلام پرداخت. سپس در نتیجه فشارهای روزافزون کفار و مشرکان به مدینه هجرت کرد. پس از ده سال تبلیغ و تبیین احکام نورانی اسلام و تشکیل نخستین حکومت اسلامی در سن ۶۳ سالگی در روز دوشنبه ۲۸ صفر سال یازدهم هجری به ندای حق لبیک گفت و چشم از جهان فانی فرو بست. مرقد مطهرش در مدینه منوره در کنار مسجدالنبی قرار گرفته است و همه ساله سیل عاشقان نبوت، به ویژه در ایام پیش و پس از مراسم حج، از سراسر عالم به زیارتش میشتابند
پژوهشی در تاریخ اسلام نوشته سید ابوالحسن حسینی ادیانی
پیامبر از کودکی و نوجوانی تا حرا نوشته میثاق امیر فجر
تاریخ اسلام( از جاهلیت تا رحلت پیامبر اکرم) نوشته مهدی پیشوایی
– بحارالانوار، ج ،۱۸ ص ۲۰۶.
۵- همان، ص ۱۸۴.
۶- ژان ژاک روسو j.j.Rosseey دانشمند معروف فرانسوى به نقل از بانک تکبیر (بعثت نبوى)
۷- تلخیص التمهید، ج ،۱ ص۶۲.
۸- طبقات الکبرى، ج ،۱ ص/۱۹۲ تاریخ طبرى، ج ،۲ ص۴۴/ الکامل فى التاریخ، ج ،۲ ص۳۰.
۹- الکامل فى التاریخ، ج ،۲ ص۳۰.
۱۰- تاریخ طبرى، ج ،۲ ص۴۴.
۱۱- الکامل فى التاریخ، ج ،۲ ص۳۰.
۱۲- تاریخ یعقوبى، ج ،۲ ص۳۰.
۱۳- مجمع البیان، ج ،۱۰ ص ۷۸۰.
۱۴- همان.
۱۵- مروج الذهب، ج ،۲ ص۲۸۲.
جهت جستجو سریع موضوع مقاله ، پرسشنامه ، پاورپوینت و گزارش کارآموزی می توانید از قسمت بالا سمت راست جستجو پیشرفته اقدام نمایید.
همچنین جهت سفارش تایپ ، تبدیل فایل پی دی اف (Pdf) خود به ورد (Word) ، ساخت پاورپوینت ، ویرایش پایان نامه و مقاله با ما در تماس باشید.
ارسال نظر