مقاله سامانیان


دنلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

انقراض حکومت طاهریان

انقراض حکومت طاهریان و ضعف و فتور تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمین های شرقی خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان اعمال قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و فراغی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه می‏ساخت، ولایت ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، تحت رهبری امیران این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان (گرگان) ، طبرستان (مازندران) ، و سیستان، از جانب خلیفه یا به حکم استیلاء و غلبه، ضمیمه قلمرو آنها شد. با آن که استیلای این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان مستمر نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و ماوراء النهر در بخش عمده دوره امارت آنها، از مداخله مستقیم عمال خلیفه آزاد ماند و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در تمام این نواحی، حیاتی تازه یافت.

سامانیان

سامانیان (۸۷۴ – ۱۰۰۴ م) یکی از دودمان‌های فارسی‌زبان در غرب آسیا بودند.

سامانیان نزدیک صد سال (از ۲۸۷ تا ۳۸۹ ه‍.ق) در قسمتی از ایران کنونی و بخش عمده‌ای از افغانستان و آسیای میانه فرمانروایی کردند.

سامانیان که منسوب به سامان خداه، دهقانی زرتشتی از نواحی بلخ و بد قولی سمرقند و مالک قریه سامان در آن نواحی بودند، از زمان خلافت مأمون در خراسان، یعنی اندک مدتی پیش از روی کار آمدن طاهریان، در قسمتی از ماوراء النهر حکومتهای مستقل کوچکی را که به حکم خلیفه به آنها واگذار شده بود، به عهده داشتند. و نسب خود را به بهرام چوبین، سردار معروف عهد ساسانیان می‏رساندند.

نصر اول مؤسس سلسله سامانی

مؤسس این سلسله، نصر اول و عده‏ای از فرمانروایان برجسته آن، توانسته بودند دورانی از آرامش نسبی را برای ایرانیان فراهم آورند، ولی البته همه آنان چنین نبودند و همیشه نیز چنین نبود. ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسط مرداویج زیاری برای بازگرداندن طرز حکومت پیش از اسلامی صورت گرفت و همچنین با افراط کاری های دینی پادشاه با شکوه سامانی، نصر دوم در اواخر زندگی خود به مذهب اسماعیلی گروید و از این راه خود را با دستگاه خلافت درگیر کرد.

samanian_bankmaghale.ir_

زبان فارسی در دوره سامانیان

در دوره ایران سامانی، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. با آن که سامانیان در امور اداری زبان عربی را به کار می‌‌بردند و آن را شعار وحدت خلافت می‌‌شمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعرانی ایرانی همچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰ – ۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵ – ۷۰ ق / ۹۳۵ – ۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونه‏ای از زبان ملی خود که از تکمیل و تلفیق لهجه‏های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی جدید رواج پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای مانده است. فارسی جدید به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر کلمات عربی به آن راه یافت که این امر تا حدی نتیجه پیشرفت پیروزمندان جهانی دین اسلام بوده است.

پادشاهان سلسله سامانی

نام و لقب نه تن از پادشاهان این سلسله با توالی و مدت حکومتشان، از این قرار است:

اسماعیل بن احمد، معروف به امیر ماضی (۲۹۵ – ۲۷۹ ه‍.ق)

احمد بن اسماعیل، معروف به امیر شهید (۳۰۱ – ۲۵۹ ه‍.ق)

نصر بن احمد، معروف به امیر سعید (۳۳۱ – ۳۰۱ ه‍.ق)

نوح بن نصر، معروف به امیر حمید (۳۴۳ – ۳۳۱ ه‍.ق.)

عبدالملک بن نوح، معروف به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه‍.ق)

منصوربن نوح، معروف به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه‍.ق)

نوح بن منصور، معروف به امیر رضی (۳۸۷ – ۳۶۵ ه‍.ق)

منصور بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۷ ه‍.ق.)

عبدالملک بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۹ ه‍.ق)

  سامانیان

ماوراءالنهر نام سرزمینهای آن سوی رود جیحون است و شهرهای اصلی آن در قرون اولیه هجری عبارت بودند از : بخارا ، سمرقند ، اشروسنه ، فرغانه . گاه خوارزم و بدخشان را نیز از شهرهای ماوراء النهر می شمردند .

تقریبا تمامی ماوراءالنهر برخوردار از نعمت آب و آبادانی بود و علاوه بر کشاورزی ، معادن فراوانی در آن وجود داشت . ساکنانش نیز از تجارت سود فراوانی می بردند .

هنوز نیمه نخست قرن اول هجری پایان نیافته بود که مسلمانان بدان سوی جیحون قدم گذاشتند . آنان با دولتهای محلی متعددی که هر کدام شهری و منطقه ای را در اختیار داشتند درگیر شدند . از آن زمان به بعد بسیاری از این دولتها خراجچزار مسلمانان گردیدند . گر چه در فرصتهای مناسب ، از دادن خراج خودداری می کردند.

طی دو قرن اول و دوم ، اسلام توانست در بخش میانی و حتی باختری ماوراءالنهر نفوذ کند ، گر چه مناطق جنوب افغانستان امروز و نیز باختر خوارزم هنوز آیینهای کهن خویش را داشتند . در این مناطق مسلمانان دایما مشغول جهاد با کفار بودند .

سامانیان اولین حاکمان مسلمان ابن دیارند که حکومت آنان با تاسیس یک حکومت مورثی بتدریج ماوراءالنهر را به صورت ایالتی کاملا مسلمان نشین در آوردند و دولتهای محلی را نیز تحت سلطه خویش گرفتند .

 امیر اسماعیل سامانی و جانشینان وی

قبل از آن که امیر اسماعیل فرمانروایان سامانی را به شهرتی نظیر شهرت طاهریان و صفاریان برساند . این خاندان حکومت برخی از شهرهای ماوراءالنهر را به خود اختصاص داده بود .

چهار فرزند اسدبن سامان به نامهای نوح ، احمد ، یحیی و الیاس به توصیه مامون ، حاکم شهر های مهم ماوراءالنهر شدند . پس از آن که طاهریان حکومت خراسان را گرفتند ، اینان را در حکومت بر این شهرها تثبیت کردند و بدین ترتیب جای پای سامانیان مستحکم گردید .

از میان این برادران ، احمد در اواسط قرن سوم توانست حکومت سمرقند را به فرزندش نصر ( نصر اول ) واگذار کند . از آن پس ، نصر به حکم خلیفه بغداد حکومت ماوراءالنهر یافت . مرکز حکومت نصر در سمرقند بود و برای نگاه داشتن بخارا ، برادرش امیر اسماعیل را بدان شهر فرستاد ، اما چندی نگذشت که میان دو برادر ، جنگ در گرفت در این جنگ نصر مغلوب امیر اسماعیل شد . اما امیر اسماعیل احترام وی را نگاه داشت وی پنج سال بعد حکم فرمانروایی خود را بر ماوراءالنهر از خلیفه دریافت نمود .

عمروبن لیث با آرام ساختن سیستان ، خراسان و فارس ، به فکر افتاد قلمرو سامانیان را نیز در اختیار خود بگیرد ، اما در جنگی که میان او و امیر اسماعیل رخ داد ، عمرو اسیر شد و قلمرو وی به سامانیان تعلق گرفت اینک امیر اسماعیل توانسته بود دولتی بزرگ در شرق پدید آورد . حکومت طبرستان ، ری و زنجان نیز به وی واگذار گردید . در نتیجه با محمد بن زید علوی به جنگ پرداخت . این جنگ برای مدتی طبرستان را نیز در قلمرو سامانی در آورد .

امیر اسماعیل در شمال ماوراءالنهر ، شهر طراز را نیز گرفت و کلیسای آن را به مسجد جامع تبدیل کرد . او تا سال ۲۹۵ ه ، که زنده بود توانست آرامش را در ماوراءالنهر بر قرار سازد و زمینه را برای گسترش اسلام فراهم گرداند .

جانشین امیر اسماعیلد سامانی ، فرزندش احمد بود . وی ابتدا گرفتار درگیریهای داخلی خاندان سامانی بود . بعد از آن ، شورش سیستان که علاقه مندان به خاندان صفاری به وجود می آوردند ، وی را برای مدتی مشغول کرد . طبرستان نیز مجددا سر به شورش برداشت . احمد مصمم شد با لشکری گران بر آن سرزمین بتازد ، اما هنوز دو منزل از بخارا بیرون نرفته بود که به دست غلامانش کشته شد .

بعد از احمد ، نصر ( نصر دوم ) فرزند هشت ساله اش بر تخت سلطنت سامانی تکیه زد . وی تا سال ۳۳۱ ه . که حکومت را در دست داشت توانست بر بسیاری از مشکلات فایق آید . عصر طلایی حکومت سامانی نیز در زمان نصر بود ، لذا با کناگیری نصر از سلطنت که به نفع فرزندش نوح صورت گرفت ، دوران ضعف سامانیان آغاز شد .

نابخردیهای نوح در امر مملکتداری ، بسیار را علیه وی برانگیخت که از آن جمله عصیان ابوعلی چغانی حاکم خراسان بود . نوح در سال ۳۴۳ ه . در گذشت و سلطنت را در اختیار فرزندش عبدالملک قرار گرفت .

 سامانیان و خلافت بغداد

زمانی که سامانیان با صفاری ها درگیر شدند ، خلیفه به سامانیان خوشبین بود و پیروزی آنان خبر خوشی برای وی به حساب می آمد ، زیرا سامانیان وفداری خویش را در گذشته نشان داده بودند و مسلم بود که بعدا نیز مطیع خلافت بغداد باشند و چنین نیز شد . بنابراین میراث طاهریان و صفاریان به حکم خلیفه در اختیار آنان قرار گرفت . در برابر ، هر ساله هدایای بسیار زیادی راهی بغداد می شد . سامانیان از نظر دینی نیز از اوامر خلفا اطاعت کامل می کردند . نام خلفای بغداد در کنار امیران سامانی در خطبه نماز جمعه شهرهای ماوراءالنهر خوانده می شد . چنانکه نام خلیفه و نیز امیر سامانی بر سکه هایی که در بخارا و سایر شهر ها ضرب می گردید ، در کنار هم بود .

سامانیان بعکس صفاریان ، هیچ گاه هوس حمله به بغداد را نکردند ، آنان در مذهب تسنن تعصب خاصی داشتند و از این رو حرمت خلیفه را به خوبی حفظ می کردند .

 انقراض سامانیان

از زمانی که عبدالملک بن نوح و برادرش منصور بر سر کار آمدند . دیگر نتوانستند استقلال خود را در دربار نشان دهند و در حقیقت امرای ترک بودند که بر ماوراءالنهر حکومت می کردند .

آل بویه که در مرکز ایران قدرت بسیار به دست آورده بودند ، با سامانیان درگیر شدند و دردسرهای فراوانی را برای آنان به وجود آوردند . سپاه سامانی در درگیری با آل بویه به سال ۳۷۲ ه . شکست خورد ، گر چه توانست برای مدتی دیگر خود را سر پا نگاه دارد ، اما خودسری و شورش ابو علی سیمجو ، حاکم خراسان در برابر دولت سامانی ، و نپرداختن خراج ، دربار را دچار مشکلات مالی و سیاسی فراوانی کرد . در نتیجه امیر وقت سامانی به سبکتکین که در غزنه جانشین الپتکین شده بود پناه برد . این سردار ترک ، با کمک شایسته ای که انجام داد توانست برای مدتی دیگر دولت سامانی را حفظ کند . نوح بن منصور به سال ۳۸۷ ه . درگذشت و فرزند وی منصور که کودک خردسالی بود به امارت رسید . وی دوسال بعد توسط برخی از امرا کور شد و برادرش عبدالملک جای او را گرفت . همان سال خراسان توسط محمود غزنوی تسخیر شد و سرانجام با تسخیر بخارا توسط یکی از سران قراخانی ، بساط دولت سامانی برچیده شد .

یعقوب لیث صفاری

یعقوب لیث نخستین امیر این خانواده بود که دولت مستقل اسلامی صفاریان را بنیاد نهاد. لیث پدر یعقوب در سیستان شغل رویگری داشت. لیث سه پسر داشت بنامهای یعقوب و عمر و علی، هر سه پسران لیث حکومت کردند اما دوره‌ای حکومت چندان نپایید. یعقوب نیز در اوایل مانند پدر رویگری میکرد و هرآنچه بدست می‌‌آورد جوانمردانه به دوستان و همسالانش ضیافت میکرد. چون به سن رشد رسید تعدادی از مردان جلد، زرنگ و عیار گردش جمع شده او را به سرداری خود برگزیدند. در سال ۲۳۷ که طاهربن عبدالله در خراسان جکومت میکرد مردی از اهل بست بنام صالح بن نصر کنانی بر سیستان مستولی شد و یعقوب به خدمت وی در آمد. طاهر که مردی با تدبیر بود صالح بن نصر را از سیستان براند و پس از وی شخصی بنام درهم بن نضر خروج کرد و سیستان را تصرف نمود و سپاهیان طاهر را از سیستان براند. درهم که نتوانست از عهده‌ای سپاهیان برآید یعقوب را سردار سپاه خویش تعین کرد، سپاهیان چون ضعف فرماندهی درهم را دیدند از فرماندهی یعقوب اسقبال نمودند.

پس از چندی والی خراسان با چاره تدبیر درهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد، او مدتی در بغداد زندانی بود بعد آزاد گردید و به حدمت خلیفه در امد. درین زمان است که کار یعقوب نیز بالا می‌گیرد او به دفع خوارج می‌رود، یعقوب چون مردی با تدبیر و عیار بود تمام یارنش از وی چنان فرمابرداری میکردند که برون از تصور بود. یعقوب بعد ار ضبط سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد. یعقوب مردی نبود که بزودی مضمحل شود، باز بار دیگر در سال ۲۵۳ رو به خراسان نهاد اما این بار بخت یار او بود شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت. پس از آن رو به شیراز نهاد با حاکم فارس جنگیده و آن را نیز بدست آورد. یعقوب بعد از واقعه چند نفر از طرفداران خود را با پیشکش‌های گرانبها نزد خلیفه‌ای بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد.

یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به وی پیغام داد که ما ملک فارس را به تو نداده ایم که تو به آنجا لشکر کشی کنی. المؤفق برادر خلیفه که صاحب اختیار مملکت بود رسولی نزد یعقوب فرستاد .مبنی بر اینکه ولایت بلخ و تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف نموده متوجه کابل شد والی کابل را اسیر و شهر را تصرف نمود، پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشاپور و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر و به سیستان فرستاد و از آنجا روانه طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علوی بجنگد. حسن درین جنگ شکست خورد فرار نمود و به سرزمین دیلمان رفت. یعقوب از ساری به آمل رفت و خراج یکساله را جمع کرد و روانه دیلمان شد، در راه در اثر باریدن باران تعداد زیادی از سپاهیانش کشته شده و خود مدت چهل روز سرگردان میگشت. یعقوب رسولی را نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده حسن را منزوی ساخته است به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد، اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون وی از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد او را در همه جا لعن کنند.

کشمکش میان صفاریان و خلافت بغداد

محمد بن واصل تمیمی بر فارس مستولی شده بود. المتعمد عباسی فارس را به موسی بن بغا داد، موسی نیز عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل فرستاد، عبدالرحمان شکست خورد و اسیذ شد. چون یعقوب در سیستان خبر بالا گرفتن کار ابن واصل را شنید طمع در ولایت فارس بست، در حالیکه محمد بن واصل در اهواز بود وی رو به فارس نهاد و فارس را تصرف کرد. در سال ۲۶۲ یعقوب از فارس رو به خوزستان نهاد. چون خبر به خلیفه المعتمد رسید فرمان حکومت خراسان، گرگان ، طبرستان و ری و فارس را در حضور حاجیان به شمول شرطگی بغداد به وی داد. اما یعقوب راضی نشد و به خلیفه پیغام داد که به چیزی راضی نیست جز رسیدن به بغداد. خلیفه برادرش الموفق را به جنگ با یعقوب فرستاد، یعقوب درین جنگ شکست خورد و فرار کرد، بسیاری از اموال یغقوب بدست سپاهیان بغداد افتاد، و به نام غنیمت به بغداد برده شدند. المؤفق به علت بیماری به بغداد بازگشت و یعقوب نیز در گندی‌شاپور به مریضی قولنج مبتلا گشت. خلیفه رسولی را با منشور ولایت فارس و استمالت نزد یعقوب فرستاد. یعقوب قدری نان خشک و پیاز و شمشیر را پیشروی خود نهاد و به رسول گفت: «به خلیفه بگو که من بیمارم و اگر بمیرم تو از من رها میشوی و من از تو، اگر ماندم این شمشیر میان ما داوری خواهد کرد، اگر من غالب شوم که به کام خود رسیده باشم و اگر مغلوب شوم این نان خشک و پیاز مرا بس است.» یعقوب در سال ۲۶۵ در گندی شاپور در اثر مرض قولنج در گذشت. یعقوب را مردی باخرد و استوار توصیف کرده اند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود او را نسبت استقامت و پایداریش سندان لقب داده بود.

امیران صفاری

– یعقوب بن لیث صفاری – عمرو ان لیث صفاری – علی بن لیث صفاری – طاهر بن محمد بن لیث صفاری – خلف بن احمد (نوه دختری عمرو بن لیث)

جهت جستجو سریع موضوع مقاله ، پرسشنامه ، پاورپوینت و گزارش کارآموزی می توانید از قسمت بالا سمت راست جستجو پیشرفته اقدام نمایید.

همچنین جهت سفارش تایپ ، تبدیل فایل پی دی اف (Pdf) به ورد (Word) ، ساخت پاورپوینت ، ویرایش پایان نامه و مقاله با ما در تماس باشید.

مطالب پیشنهادی: برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

براي قرار دادن بنر خود در اين مکان کليک کنيد
به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید


جستجو پیشرفته مقالات و پروژه

سبد خرید

  • سبد خریدتان خالی است.

دسته ها

آخرین بروز رسانی

    شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳

اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط دیجیتال ایران digitaliran.ir صورت گرفته است
تمامی حقوق برایbankmaghale.irمحفوظ می باشد.