سوء ظن در قرآن مجیدوَمَن یَکْسِبْ خَطِیئَهً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِیناً
و هر کس مرتکب خطا یا گناهى شود ، سپس آن را به بىگناهى نسبت دهد ، بىتردید بهتان و گناهى آشکار بر دوش گرفته است .
در این آیه که در مورد تهمت نازل شده ، تعبیر لطیفى به کار برده شده و آن این که گناه را به منزله تیر قرار داده و انتساب آن را به دیگرى به منزله پرتاب به سوى هدف . اشاره به این که همان طور که تیراندازى به سوى دیگرى ممکن است آبروى او را که به منزله خون اوست از بین ببرد . بدیهى است وِزر و وبال این کار براى همیشه بر دوش فردى که تهمت زده باقى خواهد ماند .
وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً
و از چیزى که به آن علم ندارى [ بلکه برگرفته از شنیدهها ، سادهنگرىها ، خیالات و اوهام است ]پیروى مکن ؛ زیرا گوش و چشم و دل [ که ابزار علم و شناخت واقعىاند ] موردِ بازخواست اند .
لَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْراً وَقَالُوا هذَا إِفْکٌ مُّبِینٌ * لَوْلاَ جَاؤُوا وعَلَیْهِ بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولئِکَ عِندَ اللّهَ هُمُ الْکَاذبُونَ * وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهَ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِى الدُّنْیَا وَالاْخِرَهِ لَمَسَّکُمْ فِى مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ * إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَهُوَ عِندَ اللّهَ عَظِیمٌ [۲۲۵] .
چرا هنگامى که آن [ تهمت بزرگ ]را شنیدید ، مردان و زنان مؤمن به خودشان گمان نیک نبردند [ که این تهمت کار اهل ایمان نیست ]و نگفتند:
این تهمتى آشکار [ از سوى منافقان ] است؟! [ که مىخواهند در میان اهل ایمان فتنه و آشوب و بدبینى ایجاد کنند ] * چرا بر آن تهمت ، چهار شاهد نیاوردند ؟ و چون شاهدان را نیاوردند ، پس خود آنان نزد خدا محکوم به دروغگویىاند ؛ * و اگر فضل و رحمت خدا در دنیا و آخرت بر شما نبود ، به یقین به خاطر آن تهمت بزرگى که در آن وارد شدید ، عذابى بزرگ به شما مىرسید . * چون [ که آن تهمت بزرگ را ]زبان به زبان از یکدیگر مىگرفتید و با دهانهایتان چیزى مىگفتید که هیچ معرفت و شناختى به آن نداشتید و آن را [ عملى ] ناچیز و سبک مىپنداشتید و در حالى که نزد خدا بزرگ بود.
سوء ظن در روایاتعَنِ الصّادِقِ علیهالسلام : اَلْبُهْتانُ عَلَى الْبَرِىِّ اَثْقَلُ مِنَ الْجِبالِ الرّاسِیاتِ.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید : تهمت زدن بر پاک دامن ، از کوههاى سر به فلک کشیده بارش در پیشگاه خدا سنگینتر است ! !
حضرت على علیهالسلام فرمود :
مؤمن با برادر مؤمنش حیله نمىکند و به خیانت نمىنماید و وى را سرکوب نمىکند و به او تهمت نمىزند و به او نمىگوید از تو بیزارم .
اگر چیزى از برادر مؤمنت دیدى عذرى برایش اقامه کن ، اگر عذرى نیافتى آنقدر سعى کن تا عذرى بیابى ، سوء ظن به مردم را که مادر بسیارى از گناهان است رها کنید که خداى عزّوجلّ از آن نهى کرده است
قالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله : مَنْ بَهَتَ مُؤْمِنًا اَوْ مُؤْمِنَهً اَوْ قالَ فیهِ ما لَیْسَ فیهِ اَقامَهُ اللّهُ تَعالى یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلى تَلٍّ مِنْ نارٍ حَتّى یَخْرُجَ مِمّا قالَهُ فیهِ .
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود : کسى که به مرد و زن مؤمن بهتان بزند و در حق آنان مسئلهاى را مطرح کند که در آنان نیست ، خداوند در قیامت او را بر تلّى از آتش قرار مىدهد ، تا از آنچه در حق دیگران گفته و باعث آبروى آنان شده تبرئه شود ! !
قالَ النَّبِىُّ صلىاللهعلیهوآله : اِیّاکُمْ وَالظَّنَّ ، فَاِنَّ الظَّنَّ اَکْذَبُ الْکَذِبِ .
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود : از بدگمانى در حق مردم بپرهیزید که دروغترین دروغها بدگمانى است .
از امیرالمؤمنین علیهالسلام پرسیدند : فاصله بین حق و باطل چه اندازه است ؟
فرمود : چهار انگشت . آن گاه دست خود را بین گوش و چشم خویش قرار داد و فرمود : آنچه را دیدهات ببیند حق است و آنچه را گوشت بشنود اکثرش باطل است[۲۳۱] .
عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیهالسلام قالَ : اِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخاهُ إنْماثَ الاْیمانُ فى قَلْبِهِ کَما یَنْماثُ الْمِلْحُ فِى الْماءِ .
امام صادق علیهالسلام فرمود : هرگاه مؤمن برادرش را متّهم کند ، ایمان در قلبش چون نمک در آب ، آب مىشود .
آیات و روایاتى که در این زمینه نقل شد براى کسى که بخواهد از این گناه عظیم دست بردارد کافى مىباشد .
یکی از مبادی مهم اخلاقی در برخورد کارگذران ودعوت گران اسلامی با یکد یگر عبارت از حسن ظن به دیگران وبرداشتن عینک بد بینی از روی چشمهای خود نسبت به اعمال آنان می باشد ونباید اخلاق مسلمان چنین باشد که در وقت موازنه کردن اعمال دیگران وموضعگیریهای شان همیشه آنان را متهم وکار خود را توجیه کند زیرا خداوند ما را از برائت جستن وتبرئه نفس خود نهی کرده است. {هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنشَأَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّهٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ فَلَا تُزَکُّوا أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى}[النجم : ۳۲]: خداوند از همان زمان که شما را از زمین آفریده است،واز آن روز که شما به صورت جنینهای ناچیزی در درون شکمهای مادرانتان بوده اید،از شما به خوبی آگاه بوده است وهست. پس از پاک بودن خود سخن مگوئید،زیرا که او پرهیزگاران را بهتر می شناسد.
در سر زنش یهودیها که نفس خود را تبرئه می کردند ومی گفتند ما فرزندان خدا ودوستان او هستیم چنین می فرماید:{ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکِّی مَن یَشَاءُ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً}[النساء : آیا به کسانی که خویشتن را پاک می شمارند ننگریسته ای بلکه خدا هر که را بخواهد پاک می دارد.
چنانکه پیشینیان گفته اند: مؤمن در محاسبه نفس خود باید از سلطان ستمگر وشریک آزمند بر خود سختگیر تر باشد. مؤمن همیشه نفس خود را متهم می کند وتسلیم آن نمی شود وخطاهای آن را تبرئه وتوجیه نمی کند وهمیشه در مقابل عظمت خدا اعمال خود را اندک شمرده ودر ادای حقوق خداوند خود را مقصر می داند. مؤمن همیشه مشغول اعمال خیر واطاعت خدا وپیامبر اوست ومی گوید : می ترسم که خدا این اعمالم را قبول نکند زیرا خداوند آنرا از اهل تقوی قبول می کند وچه می دانم که من از آنها هستم؟!
اما همیشه کاربندگان خدا وبرادران دینی ودعوتگران هم مسیر خود را توجیه منطقی می کند وتکرار کننده شعار سلف صالح است که می گفتند: برای برادر دینیمان از یک تا هفتاد عذر ذکر می کنیم وسپس می گوییم: شاید عذر دیگری هم داشته باشد وما از آن بی خبر باشیم! حسن ظن نسبت به خدا وبندگان خدا از بزرگترین شعبه های ایمان ودر مقابل سوء ظن نسبت به خدا وبندگان خدا از شعبه های ضعیف ایمان است.
سوء ظن یکی از خصلتهای بدی است که قرآن وسنت مسلمانان را از آن بر حذر داشته اند ودر اسلام اصل واساس بر این است که مسلمان را بر صالح بودن حمل کنید وجز خیر گمان دیگری بر آن نداشته باشد وبنابر غالب بودن جانب خیر بر جانب شر،اعمال او را همیشه بر وجه نیکو حمل کنید، خداوند می فرماید: {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ و} [الحجرات : ۱۲]: ای کسانی که ایمان آورده اید از بسیاری از گمانها بپرهیزید. زیرا برخی از گمانها گناه است. پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم هم می فرماید :« إِیَّاکُمْ وَالظَّنَّ فَإِنَّ الظَّنَّ أَکْذَبُ الْحَدِیثِ» یعنی خود را از گمان بر حذر دارید زیرا گمان در وغترین وبدترین سخن است ( ومنظور از آن سوء ظنی است که در آن دلیل قطعی نباشد).
[ صحیح البخاری،رقم الحدیث،۵۱۴۳] چاب دوم ، ۱۹۹۹م، دار السلام ریاض،سعودی.
اساس بر این است که هر مسلمانی هرگاه نسبت به برادر دینی خود هر نوع شر وبدی را شنید در نفس وقلب خود هیچ تصور بدی به وی نسبت ندهد وجز خیر گمانی به او نبرد. چنان که خداوند در دنباله بحث افک می فرماید:{ َلوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْراً وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُّبِینٌ}[النور : ۱۲]: چرا هنگامی که این تهمت را شنیدید مردان وزنان مؤمن نسبت به خود گمان نیک بودن وپاکی وپاک دامنی را نیند یشیدند ونگفتند این تهمت بزرگ وآشکار است؟
در حدیث ضعیفی به روایت طبرانی نقل شده که هیچ کسی از سوء ظن مصون نیست که توسط روایت بخاری تقویت می شود. در کتاب بخاری روایت شده: دو تن از یاران پیامبر در حال اعتکاف بودند وپیامر را دیدند که با زنی در حال صحبت کردن است وبه سرعت به پیامبر خیره شدند. وفوراً پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم فرمود:«عَلَى رِسْلِکُمَا إِنَّهَا صَفِیَّهُ بنتُ حُیَیٍّ فَقَالا: سُبْحَانَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ:إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُقْذَفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَیْئًا أَوْ قَالَ:شَرًّا»عجله نکنید این صفیه بنت حُیَیٍّ(همسرش) است! گفتند: ای پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم آیا ما جز خیر گمان دیگری به تو ببریم؟ پیامبر فرمود: شیطان ( مانند خون) در مجاری خون بنی آدم جاری می شود ترسیدم شری را در دل شما بیفکند.
[المعجم الآوسط للطبرانی، رقمالحدیث : ۱۹۶۷۹، وصحیح البخاری،رقم الحدیث:
بهر حال اگر چه سوء ظن چیزی است که کمتر کسی از آن در امان می ماند اما بر هر مسلمان دعوتگری لازم است در سوء ظن بردن به مسلمان تسلیم وسوسه های شیاطین نشود. بلکه مسلمان باید همیشه به جای کنجکاوی وجستجوی در لغزش وعیوب برادران دینی خود عیوب آنها را مخفی گرداند ودر اشتباها تشان برای آنها ملتمس به عذر شود.
همانا مبغوضترین مردم نزد پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم ودور ترین آنها از محضر پیامبر در روز قیامت کسانی هستند که به حریم لغزشها تجاوز کنند وباعث آبروریزی دیگران شوند.
هر گاه از مسلمانی کاری صادر شد که در صد احتمال خیر وبیست در صد احتمال شر داشته باشد شایسته است این کار به وجه خیر ممکن واحتمالی حمل شود واگر حتی احتمال یک وجه خیر هم در آن کار نبود تأمل بکند وعجولانه دیگران را متهم نکند چه بسا در آینده نیکی وبدی آن کار وقصد انجام دهنده معلوم شود.
چه نیکو است شعر شاعر در این باره:
تأن ولا تعجل بلومک صاحباً لعل له عذراً وأنت تلوم؟
آرام باش وبا عجله رفقیت را مورد سرزنش قرار مده شاید عذری داشته باشد وتو به ناحق او را سرزنش کنی!
از جمله چیزهایی که پرهیز از آنها لازم وضروری است متهم کردن نیت دیگران وقضاوت در باره سریات وجریانات درونی آنها می باشد زیرا داخل شدن در این مسائل فقط کار خداست که هیچ چیز مخفی بر وی پوشیده نمی ماند وهیچ چیز چه سری باشد یا آشکار از وی پنهان نیست.
این گونه ادب وفرهنگ شایان آن است که هر مسلمانی خود را به آن مزین کند،پس مسلمانی که به خاطر اسلام وبرای حفظ دین در حال مجاهدت است ومردم را به اسلام دعوت می کند ودر راه دفاع از آن جان خود را فدا می کند،چگونه می تواند از این ادب بی بهره باشد؟
به همین خاطر انسان وقتی بعضی از عاملین اسلام وحاملین دعوت اسلامی را می بیند که بعضی دیگر از برادران خود را به صورتهای مختلف مثل خائن یا مزدوربودن متهم می کنند کاملا تعجب می کند واز آن رنج می برد. عده ای را مزدور غرب وعده دیگر را دست نشانده شرق می دانند وبا پیروی از مادّ یگران وملحدین ودشمنان اسلام برادران خود را فقط به علت اینکه در یک رأی یت یک موضعگیری با آنها اختلاف دارند یا به علت اینکه آنان برای کار دینی از وسیله ای استفاده می کنند که اینان آنرا قبول ندارند،مورد تهمت قرار می دهند. در واقع این گونه دیدگاه و اخلاق برای کسی که از کتاب خدا وسنت پیامبر تفقه وآگاهی داشته باشد اصلاً جایز نیست.
دایره سیاست شرعی دایره ای گسترده وو سیع،ونظریات در آن متفاوت است یکی در آن سختگیر وتنگ نظر،ویکی دیگر آسانگیر ودارای وسعت نظر است بویژه که افکار مردم در برآورد مفاسد ومصالح در وراء یک چیز مشخص،به شدت مختلف است.
شایسته است حسن ظن را پیشکش گردانیم ودنبال گمانهای بد نیفتیم زیرا گمان بد چیزی از حق را برآورده نمی کند.
یکی معتقد است در این مرحله باید در مقابل فرمانده سکوت کرد ودیگری بر این عقیده است که باید در مقابلش ایستاد. یکی معتقد است مقابله باید به شیوه افهام وتفهیم باشد ودیگری می گوید باید به روش قوت وارد عمل شد.
تمام این نظریات در دایره ومیدان اجتهاد هستند ودر این مورد تجاوز به حریم دین وایمان یا تقوی شخصی به هیچ شیوه جایز نیست وارتکاب آن خطر ناک است واین خطر وقتی شدید می گردد که پیروان هوا وهوس وپیروان ظن وگمان با یکدیگر جمع شوند چنان که خداوند مشرکین را چنین سرزنش می کند که دنبال هوا وهوس وگمان افتاده اند:{إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى}[النجم:۲۳]
( آنان) جز گمان وآنچه که نفس هایشان میخواهد پیروی نمی کنند در حالیکه محققاً از جانب پروردگار شان هدایت ورهنمود برایشان آمده است.
{ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ .. }[القصص : ۵۰]: چه کسی گمراه تر و سر گشته تر از آن کسی است که بدون راهنمائی خداوند از هوی وهوس خود پیروی می کند ؟!
به همین خاطر خداوند انبیا را با وجود مقامی که نزد خدا دارند از اتباع هوا هشدار می دهد چنان که نسبت به حضرت داوود علیه السلام می فرماید:{یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ}[ص : ۲۶]: ای داوود ! ما تو را در زمین خلیفه گردانیدیم پس در میان مردم به حق داوری کن واز هواهای نفس پیروی مکن زیرا تو را از راه خدا منحرف می سازد.
در یکی از آیات مکی نسبت به خاتم الانبیاء می فرماید:{ثُمَّ جَعَلْنَاکَ عَلَى شَرِیعَهٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ }[الجاثیه : ۱۸]: سپس ما تو را به آیین وراه روشنی از دین قرار دادیم. پس از این آیین پیروی کن وبدین راه روشن برو واز هوا وهوسهای کسانی پیروی مکن که آگاهی ندارند.وجود اخلاص به خاطر رضای خدا موجب جمع شدن افکار واتحاد مسلمانان می شود اما پیروی از هوا وهوس موجب تفرق واز هم پاشیدگی می شود. زیرا حق یکی است اما عدد هوی های نفسانی به اندازه تمام انسانها است. بیشترین وسیله وخطر ناکترین سبب که باعث از هم پاشدگی مردم وتبدیل آنها به گروهها وطوائف شده چه در قدیم وچه در حال حاضر همان پیروی از هوا وهوس خود یا اهوای دیگران بوده است.
بنابراین حقیقت،گروههایی را که از صراط مستقیم منحرف شده اند اهل ” اهواء” نامیده اند. زیرا در بسیاری از مواقع یک اختلاف جزئی وغیر ریشه ای وغیر حقیقی را آنقدر بزرگ کرده ودر آن دمیده اند که موجب فتنه ها وبلاهای سنگینی شده است. از خداوند می خواهم تا ما را از پیروی هوا وهوس وتفرقه محفوظ گرداند.
پس از نجات از غفلت، باید نسبت به آنچه انسان را دوباره به غفلت مىکشاند، هشیار بود و از این رو انسان باید هم نعمتهاى خدا را بشناسد و هم بداند که در همه حالات، در مشهد و محضر الهى است و هم نسبت به خود، خوش گمان نباشد؛ زیرا خوش گمانى باعث مىشود که انسان کارهاى خود را حمل بر صحت و آنها را توجیه کند و توجیه کردن تبهکاریها غفلت زاست و با تهذیب روح، سازگار نیست. چنین کسى، دیگر به توبه و مانند آن راه نمىیابد تا تبهکاریهاى گذشته را ترمیم کند؛ زیرا کارهاى خود را، زشت نمىپندارد تا از آنها توبه کند انسان نسبت به دیگران نباید سوء ظن داشته باشد؛ مگر این که شواهدى بر آن دلالت کند، ولى نسبت به خود باید سوء ظن داشته باشد. انسان وقتى نسبت به خود بدگمان باشد، اصل را بر این قرار نمىدهد که انسان خوبى است و کارهاى خوب مىکند، بلکه اصل را بر این قرار مىدهد که ممکن است گناه و خلاف بکند. از این رو کارهاى خود را فوراً حمل بر صحت نمىکند بلکه مىکوشد با ترازوى الهى آن را ارزیابى کند.
انسان غافل که به خود حسن ظن دارد، خود را برتر مىبیند و از بزرگوراى و کرامتهاى درونى دیگران نیز خبرى ندارد. حسن ظن به خود و غفلت از زشتیها و نواقص خویش مایه فخرفروشى است و فخرفروشى باعث تحقیر دیگران است.
این حالت سوء ظن، زمینهاى خواهد شد تا انسان یافتههاى خود را بررسى کند. گاهى خدا واقعاً به انسان نعمت مىدهد؛ اما گاهى خدا کسى را امتحان مىکند نه این که بر او انعام روا بدارد و چنین نعمت دادنى فتنه، یعنى آزمونى است تا آشکار شود که انسان ناب و خالص است یا آلوده و مخلوط . اگر کسى به خود، حسن ظن داشت، فوراً یافتههاى الهى را حمل بر اکرام الهى مىکند: “فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن”(۱) ؛ مىگوید خدا مرا گرامى داشته است و من نزد خدا کریم هستم؛ در حالى که خدا او را آزموده است؛ نه این که به او اکرام کرده باشد. انسان غافل که به خود حسن ظن دارد، خود را برتر مىبیند و از بزرگوراى و کرامتهاى درونى دیگران نیز خبرى ندارد. حسن ظن به خود و غفلت از زشتیها و نواقص خویش مایه فخرفروشى است و فخرفروشى باعث تحقیر دیگران است. در حالى که امام صادق علیه السلام فرمودهاند کسى که به برادر مؤمنش اف بگوید، از ولایت او خارج مىشود: “اذا قال المؤمن لاخیه اف، خرج من ولایته.”(۲) بنابراین، انسان حق اف گفتن به برادر مؤمن خود را ندارد. چون همان گونه که منافقان از یکدیگرند: “المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض(۳) مؤمنان نیز اولیاى یکدیگرند: “المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض.”(۴) این ولایت متقابلى است که بین مؤمنان برقرار است و انسان، با اهانت به برادر ایمانى از آن بیرون مىآید.
امام صادق علیه السلام فرمودهاند کسى که به برادر مؤمنش اف بگوید، از ولایت او خارج مىشود.
پس غفلت نه تنها رابطه بین انسان و خدا را تیره مىکند، بلکه رابطه بین انسانها را نیز تاریک مىکند. با تیرگى رابطه بین انسان و خدا و تاریکى رابطه انسان با سایر انسانها، هرگز کسى مهذب و مطهر نخواهد شد. ارتباط مؤمنان با یکدیگر به قدرى در نزاهت روح، نقش مؤثرى دارد که در روایات آمده است: “ربح المؤمن على المؤمن ربا”(۵)؛ سودى که در تجارت، مؤمن از مؤمن دیگر مىبرد به منزله رباست. از سوى دیگر، همان گونه که در جهاد اصغر، بیان نورانى امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم مصر این است که “و من نام لم ینم عنه”(۶) یعنى اگر کسى بخوابد، هرگز دشمن بیدار، نمىخوابد و شبیخون مىزند، درباره دشمن درون نیز این مطلب، صادق و بلکه روشنتر است. اگر کسى به سبات (خواب) عقل مبتلا گردد و از نظر روح بخوابد، دشمن درونش بیدار است و هرگز نمىخوابد و روشن است که تهاجم به انسان خوابیده و پیروزى بر او آسان است. انسان غافل، خوابیده است و چون توجه ندارد، دشمن متوجه بر او مىتازد. اصولا دشمن از راهى که انسان او را نمىبیند حمله مىکند: “انه یریکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم.”(۷)
مطلب دیگر، آن است که اگر کسى رابطه خود را با خدا از طریق غفلت زدایى، مستحکم کند، مشمول مهر خداوند خواهد بود و او دلهاى جامعه را نیز به سمت وى متوجه خواهد کرد. این که حضرت ابراهیم خلیل به خدا عرض کرد: “فاجعل افئده من الناس تهوى الیهم”(۸) یعنى، خدایا! دلهاى عدهاى از مردم را به سمت فرزندان من متوجه کن براى همین است که اگر کسى رابطهاش را با خدا محکم کند، او دلهاى دیگران را هم به سمت وى متوجه مىکند و این تنها در نتیجه اجابت دعاى ابراهیم سلام الله علیه نیست؛ بلکه به عنوان یک اصل کلى در قرآن کریم آمده است: “ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا”(۹)؛ خداوند، مودت مؤمنانى که داراى اعمال صالحند، در دلهاى دیگران مستقر مىکند.
اول اینکه گاهی سوء ظن به صورت غیر ارادی و زودگذر به سراغ انسان می آید این سوء ظن گناه ندارد چون عمدی نبوده اما اگر سوء ظن عمدی یعنی با اختیار باشد گناه محسوب می شود .
برای درک مطلب مثلا اگر کسی بی اختیار نگاهش به نامحرم بیفتد گناهکار نیست اما اگر به این نگاه ادامه دهد گناهکار است زیرا ادامه نگاه در اختیارش بوده است . از این رو امام صادق (ع) می فرمایند : « نگاه اول به سود تو است و نگاه دوم به زیان تو است نه به سود تو و در نگاه سوم هلاک تو است . »
دوم این که ترتیب اثر دادن به سوء ظن به دو گونه است :
۱- ترتیب اثر قلبی
مرحوم شهید ثانی در این باره می فرماید : همانگونه که بدگویی پشت سر انسان مومن حرام است و کسی حق ندارد در غیاب دیگری بدگویی کند و بدیهای او را برای دیگران بازگو نماید ، سوء ظن به آن نیز جایز نیست . { آنگاه می فرماید :} مقصود از سوء ظن عقد قلب است ، به این معنی که انسان آنچه که در ذهنش وترد شده است را بپذیرد و به آن معتقد باشد و گناه وی را قطعی بداند با اینکه در واقع برای او ثابت نشده است و تنها به صرف سوء ظن او را محکوم کند و آبروی او را در میان مردم ببرد . این سوئ ظن گناه دارد و حرام است اما خاطره ها و افکار زودگذر را خداوند می بخشد .
سپس می فرماید : « …. و به این جهت است که در شرع مقدس اسلام آمده است اگر از دهان کسی بوی شراب به مشام انسان برسد حق ندارد بگوید شراب خورده است و نمی تواند حد شرابخواری بر او جاری کند . چه بسا احتمال می رود شراب را مزمزه کرده و نخورده باشد ، یا کس دیگری به زور در دهانش ریخته باشد و این بعید به نظر نمی رسد . به هر حال ، این فکر مجوزی برای سوء ظن نسبت به برادر مسلمان نمی شود و انسان نمی تواند به این گونه گمانها ترتیب اثر بدهد . »
۲- ترتیب اثر عملی
عبارتست از اینکه انسان گمان خود را به عنوان یک واقعیت مسلم تلقی کرده و آثار واقع را بر آن بار کند . مثلا ظن خود را به صورت یک خبر قطعی بازگو نمیاد و دیگران را صرف گمان ، متهم و محکوم سازد . بدیهی است نتیجه این گونه برخورد جز تهمت و غیبت و هتک آبرو و تضییع حقوق افراد جامعه چیزی دیگری نمی تواند باشد .
رسول خدا فرمودند : « خداوند خون و مال و آبروی مسلمان را محترم شمرده و سوء ظن به مسلمانان را تحریم فرموده است . »
آنچه که زندگی انسان را از سایر حیوانات متمایز میکند و به آن رونق و حرکت و تکامل میبخشد روحیه همکاری گروهی است و این در صورتی امکانپذیر است که اعتماد و خوشبینی بر همگان حاکم باشد و بدور از هر گونه سوء ظن و بدگمانی باشند چرا که اساس اعتماد متقابل را درهم میکوبد، پیوندهای تعاون را از میان برداشته و روحیه اجتماعی بودن را تضعیف میکند.
آنچه که زندگی انسان را از سایر حیوانات متمایز میکند و به آن رونق و حرکت و تکامل میبخشد روحیه همکاری گروهی است و این در صورتی امکانپذیر است که اعتماد و خوشبینی بر همگان حاکم باشد و بدور از هر گونه سوء ظن و بدگمانی باشند چرا که اساس اعتماد متقابل را درهم میکوبد، پیوندهای تعاون را از میان برداشته و روحیه اجتماعی بودن را تضعیف میکند.
در زندگی فردی نیز اگر انسان با افکار منفی یعنی احساس ناتوانی و خودکمبینی همراه باشد در حقیقت سیستم دفاعی خود را علیه خویش فعال نموده و زمینهساز شکست و انهزام درونی خویشتن میشود به عبارت دیگر همه ما اگر به طور مداوم اندیشهها و افکار منفی را در سر بپرورانیم و از کاه کوهی بسازیم و تمام رفتارهای دیگران را حمل بر دشمنی و تحقیر نمائیم، بتدریج این افکار منفی بر ما مسلط میشود و ناخودآگاه بخش عظیمی از تواناییهای بالقوه و بالفعل خود را هدر میدهیم و در نتیجه بیحوصله، افسرده، عصبی و ناتوان میشویم، همه چیز و همهکس در نگاه ما منفی، غمانگیز و ناامیدکننده خواهد بود و از آنچه داریم هیچ لذتی نمی بریم و احساس خوبی هم نداریم. بنابراین، بدبینی سرچشمهی همه ناراحتیهای روحی و روانی و موجب اضطراب و نگرانی است و شخص بدبین، بیشتر از دیگران غمگینی، خود خور و ناراحت است و در اثر گمانهای بدی دربارهی اشخاص و پدیدهها دارد، بسیار در رنج و عذابی درونی است.
در نتیجه از همنشینی با دوستان و رفت و آمدهای مفید اجتناب میورزد و به تنهایی و عزلت بیشتر تمایل دارد و از شادی و نشاط روحی بیبهره است. و شاید کار به جایی برسد که از همه کس و همه چیز هراس پیدا میکند و هر تحرکی را از سوی هر کس به ضرر خود میبیند و چنین تصور می کند که همگان کمر به نابودی و حذف او بستهاند.
انسان بدگمان در اثر دوری از معاشرتهای سودمند و فاصله گرفتن از دیگران، از تکامل و رشد فکری باز میماند و همیشه تنهاست و از تنهایی رنج میبرد و از کمترین صفای روحی برخوردار نیست.
آنکه زندگیش همراه با سوء ظن است همیشه در دل به بدگویی و غیبت دیگران مشغول و از این جهت است که برخی از علمای اخلاق از سوء ظن به غیبت قلبی و باطنی نام بردهاند.
همچنین در جمعی که دیدگاههای منفی و گمانهزنیهای بیدلیل در مورد دیگران امری رایج و عادی در اذهان عموم افراد باشد، دوستی و الفت از میان آنها رخت بر میبندد و حجم غیبت به سبب بدگمانی افزایش مییابد.
بدگمانی و سوءظن نوعی ستمگری در حق دیگران است و باعث افزایش ترس میان آحاد جامعه میشود زیرا مردم پیوسته در هراساند که مبادا بی دلیل در معرض اتهام قرار بگیرند و آبرویشان به مخاطره بیفتد. پس بدبینی بزرگترین مانع همکاریهای اجتماعی، اتحاد و پیوستگی دلهاست و سبب گوشهگیری، تکروی و خودخواهی انسانها میشود و چه بسا افراد ارزندهای که میتوانستند منشاء کارهای مهم و ارزشمند باشند اما بر اثر بدگمانی خود یا بدگمانی دیگران نسبت به آنها از پیشرفت و ترقی بازماندهاند.
ممکن است گفته شود که گمان خوب یا بد یا به اصطلاح مثبتنگری یا منفینگری امری اختیاری نیست بنابراین چگونه میتوان از آن جلوگیری کرد؟ در همین راستا توصیاتی از سوی علمای اخلاق بیان گردیده که به اختصار عبارتند از:
۱) چنانکه اشاره شد منظور از نهی از سوءظن، نهی از ترتیب اثردادن به آن است یعنی هرگاه گمان بدی نسبت به شخصی مسلمان در ذهن پیدا شد در عمل نباید کوچکترین اعتنایی به آن کرد، یعنی نحوه تعامل خود را تغییر ندهیم. بنابراین آنچه گناه است ترتیب اثر دادن به گمان بد میباشد.
۲) انسان میتواند با تفکر روی مسائل مختلف گمان بد را در بسیاری از موارد از خود دور سازد، به این ترتیب که در راههای حمل قول یا فعل بر صحت بیندیشد و احتمالات صحیحی را که در مورد آن عمل وجود دارد در ذهن خود مجسم سازد و کمکم بر گمان بد غلبه کند بنابراین گمان بد چیزی نیست که همیشه از اختیار آدمی بیرون باشد.
۳) پرهیز از همنشینی با افراد ناپاک و ناسالم و نامتعادل، زیرا انسان بر اثر همنشینی با آنها از ویژگیهای اخلاقی ایشان تأثیر می پذیرد و کمکم به افراد خوبی که با او همرنگ و همعقیده نیستند بدبین میشود.
۴) کنترل مجاری ادراکات، چرا که قرآن کریم تمام مجاری فهم انسان را مسؤول دانسته و میفرماید: و لاتقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا (إسراء/۳۶) قطعاً چشم و گوش و دل همگی مسؤولند. اگر کنکاشی در علل پیدایش سوءظن داشته باشیم میبینیم که ادراکات حسی و بالاخص دیدنیها و شنیدنیهای ما در شکل دادن افکار و تخیلات ما سهم بسزایی دارند در نتیجه یکی از بهترین راههای تدبیر خواستها و تسلط بیشتر بر خود و پیروزی بر خواهش نفسانی و وساوس شیطانی در مورد متهم کردن دیگران؛ مهار ادراکات و بیش از همه مهار چشم و گوش است مانند پرهیز از گوش دادن به سخنان پنهانی دیگران و پاسداشت حریم خصوصی آنها.
۵) توجه به آثار بد منفی نگری و سوء ظن و دقت در آیات و روایاتی که سوء ظن را تقبیح کرده و به حسن ظن تشویق نمودهاند.
شایان ذکر است که هیچکس نباید کاری کند که مردم به او سوء ظن پیدا کنند. و سخن پایانی اینکه از بارزترین نشانههای نابسامانی روحی و روانی سوء ظن و بدگمانی است همچنانکه در حدیث صحیح به روایت امام مسلم از پیامبر آمده است که فرمودند: «ایاکم و الظن فإن الظن أکذب الحدیث» از ظن و گمان پرهیز کنید زیرا که ظن و گمان دروغ ترین سخنان است.
سوء ظن چه معایبى دارد؟ راه پیشگیرى آن چیست؟
مهمترین آثار و معایب بدگمانى عبارتند از:
۱- آفت دین بودن: امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید:«آفه الدّین سوء الظّن؛ بدگمانى آفت دین است».(۱)
۲- سوق دادن به بدىها: امام على(ع) مىفرماید: «بدگمانى کارها را خراب مىکند و شرور را بر مىانگیزد».(۲)
۳- نابودى ایمان: امام صادق(ع) مىفرماید: «آن که انسان برادر مؤمن خود را مورد سوء ظن قرار دهد، ایمان وى اندک اندک از او سلب مىگردد، چنان که نمک در آب از بین مىرود».(۳)
۴- بطلان عبادت: امام على(ع) مىفرماید: «از سوء ظن بپرهیزید، زیرا بدگمانى عبادت را نابود مىسازد».(۴)
۵- سلب اعتماد: در روایتى آمده است: «بدترین مردم کسى است که به خاطر سوء ظن به کسى اعتماد نکند، نیز مورد اعتماد کسى نباشد».(۵)
۶- بیمارى: امیرمؤمنان(ع) مىفرماید: «انسان بدگمان همیشه بیمار است».(۶)
۷- ترس: امام على(ع) مىفرماید: «کسى که گمانِ بد داشته باشد، از همه کس مىترسد».(۷)
۱- آشنایى با آثار بدگمانى: چه بسا افرادى که به این بیمارى مبتلا شدهاند، از عواقب آن بى خبرند. اطلاع از سرانجام بدگمانى و آثار و مضراتى که ذکر شد، عامل باز دارنده محسوب مىشود.
۲- کار دیگران را حمل بر صحت کرد: بدبینى از آن جا حاصل مىشود که قضاوت صحیح صورت نمىگیرد، ولى اگر اعمال دیگران بر نیکوترین وجه ممکن حمل شود، بدبینى محقق نخواهد شد. از این رو در روایات به این نکته تأکید شده است تا جایى که رسول اکرم(ص) مىفرماید: «براى کار برادرت عذرى جستجو کن و اگر عذرى نیافتى، براى آن عذرى بتراش».(۸)
در روایتى دیگر امام على(ع) مىفرماید: «هرگز نسبت به سخنى که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، تا وقتى که مىتوانى محمل نیکى براى آن بیابى».(۹)
۳- پرهیز از معاشرت با نااهلان:
در حدیثى آمده است: «مجالست و همنشینى با بدان مایه سوء ظن به نیکان است».(۱۰)
۴- اصلاح اخلاق: از آن جا که حسد و کینه توزى و تکبر و غرور از عوامل بدبینى به حساب مىآید، براى پیشگیرى از بدبینى باید از این امور اجتناب ورزید.
۵- مبادرت با عقده حقارت: کسى که گرفتار خود کم بینى و عقده حقارت است یا از سوى دیگران مورد تحقیر واقع شده، سعى مىکند دیگران را در محیط فکر خود تحقیر کند و گنه کار جلوه دهد تا فشار روانى خود را کاهش دهد اما کسى که احساس خود کم بینى ندارد، به استفاده از این شیوه نیازى ندارد.
جهت جستجو سریع موضوع مقاله ، پرسشنامه ، پاورپوینت و گزارش کارآموزی می توانید از قسمت بالا سمت راست جستجو پیشرفته اقدام نمایید.
همچنین جهت سفارش تایپ ، تبدیل فایل پی دی اف (Pdf) به ورد (Word) ، ساخت پاورپوینت ، ویرایش پایان نامه و مقاله با ما در تماس باشید.
ارسال نظر