456 بازدید
موضوع حفظ و شرح «چهل حدیث»، از روزگاران گذشته مورد اهتمام عالمان دینى بوده است. ریشه این مساله در روایتهایى است که با مضمون واحد و به طرق مختلف، در کتابهاى روایى اهل سنت و شیعه از پیامبر گرامى اسلام(ص) نقل شده است. برحسب روایتى که شیخ صدوق از طریق امام موسى کاظم(ع) از پیامبر(ص) نقل مىکند، «هرکس چهل حدیث درباره امور دینى مورد احتیاج امت من حفظ کرده، به آنها برساند، خداوند در روز قیامت وى را فقیهى عالم محشور مىگرداند.» (۱)
عالمان بزرگى مانند شهید ثانى، به توصیه این روایت، به جمع و تنظیم احادیث پرداختهاند و آنها را با نام «اربعین» منتشر ساختهاند. در این میان، برخى از آنها مانند شیخ بهایى، علاوه بر جمع چهل حدیث، به شرح آنها هم پرداختهاند. (۲) امام خمینى هم با توجه به مضمون روایت فوق و با تاسى به اسلاف صالح خود، به گزینش چهل حدیث مربوط به امور دینى مردم و شرح آنها پرداخته است. از راه تامل در احادیث انتخابى هریک از این بزرگان مىتوان دریافت که از دیدگاه آنها چه امورى داراى اولویت دینى است. با نگاهى اجمالى مىتوان دریافت که بیشتر احادیثبرگزیده امام خمینى درباره مسائل اخلاقى است; که این امر نشانگر اولویت و اهمیت این مسائل از دیدگاه امام، در عرصه دیندارى است. به بیان دیگر، از نظر ایشان، آنچه مورد نیاز دینى مردم است، اخلاق مىباشد. بیش از سى حدیث از احادیثبرگزیده امام، به صورت مستقیم و باقى احادیث هم بهطور غیرمستقیم به مسائل اخلاقى مربوط مىشود. (۳) در برخى از «اربعین»هاى عالمان بزرگ، احادیث فقهى جایگاه خاصى دارد و در برخى دیگر، احادیث فلسفى و کلامى. ولى کتاب شرح چهل حدیث امام خمینى یک کتاب اخلاق است.
اشاره شد که چهل حدیث امام خمینى یک کتاب اخلاق است; اما باید توجه کرد که کارکرد یک کتاب اخلاق در نظر ایشان با کارکردى که معمولا براى اینگونه کتابها در نظر مىگیرند متفاوت است.
آنچه معمولا از یک کتاب اخلاق انتظار مىرود، عبارت است از ارائه راه رستگارى و کنکاش در شناسایى ریشههاى انحراف اخلاقى; و خلاصه اینکه یک نسخه علاج براى آدمى باشد. هرچند با کمال تاسف، امروزه این کارکرد طبیعى و حداقلى اخلاق هم نادیده گرفته شده است و کتابهاى اخلاق از اینکه نسخه علاج باشند، ناتوانند:
این کتب مذکوره [اخلاق ناصرى، احیاء علومالدین و…] نسخه هستند نه دوا، بلکه اگر جرات بود مىگفتم نسخه بودن بعضى از آنها نیز مشکوک است. (۴)
اگر امام با تردید درباره نسخه نبودن برخى از کتابهاى اخلاق سخن مىگوید، امروزه ما با قطع و یقین مىتوانیم درباره بسیارى از آنچه به نام اخلاق، ترجمه یا تالیف مىشود، بگوییم که آنها نسخه بیماریهاى اخلاقى بشر نیستند و به جاى پرداختن به مسائل اصلى اخلاق، به بیان تاریخ اخلاق و یا مسائل دیگر پرداختهاند.
اما جالب توجه است که نقش کتاب اخلاق باید بیش از ارائه نسخه علاج باشد. از دیدگاه امام خمینى، اکتفا به ارائه نسخه کارساز نیست.
ریشههاى اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، یک نفر را به مقصد نزدیک نکند و یک قلب ظلمانى را نور ندهد و یک خلق فاسد را اصلاح ننماید. (۵)
پس کارکرد کتاب اخلاق چیست؟ پاسخى که امام مىدهد این است:
کتاب اخلاق آن است که به مطالعه آن، نفس قاسى نرم، و غیرمهذب مهدب و ظلمانى نورانى شود، و آن، به آن است که عالم در ضمن راهنمایى، راهبر و در ضمن ارائه علاج، معالجباشد و کتاب، خود، دواى درد باشد نه نسخه دوانما. (۶)
امام خمینى شرح چهل حدیث را به عنوان کتاب اخلاقى نگاشته است که علاوه بر راهنمایى خواننده، خود نیز جزئى از فرآیند علاج بیماریهاى اخلاقى باشد. اما پرسشى که مطرح مىشود این است که چگونه یک کتاب مىتواند بیش از اطلاعرسانى، ایفاى نقش بکند.
امام خمینى معتقد است که حلقه وصل نظرپردازى اخلاقى به عمل اخلاقى، موعظه است و نقش بسیار مهمى براى آن قائل است.
وعظ نقش بدیلناپذیرى در انگیزش اخلاقى دارد و در واقع، علاج بودن یک کتاب اخلاق مرهون واعظ بودن آن است:
کتاب اخلاق، موعظه کتبیه باید باشد و خود معالجه کند دردها و عیبها را، نه آن که راه علاج نشان دهد. (۷)
بر این اساس است که مىبینیم زبان کتاب، زبان موعظه است. زیرا تا از راه وعظ، مطالب عقلى اخلاق به عمق ضمیر و جان آدمى سرایت نکند، فایده مطلوب از اخلاق حاصل نمىشود. مؤلف کتاب هرجا از بحث و بررسى علمى و فلسفى، فراغتى مىیابد زبان وعظ مىگشاید و آن یافتههاى عقلى را به تجربههاى قلبى تبدیل مىکند.
البته آشکار است که موعظه صرفا یک شیوه بیانى نیست که هرکس بتواند با آموختن مهارتهاى لازم آن را به کار گیرد، بلکه موعظه یک فرآیند است و مبادى ویژهاى دارد. بحث از این مبادى مجال ویژهاى مىطلبد; اما بىتردید، یکى از آنها عمل خود گوینده به مقتضاى گفتارش است.
در جهان امروز نوشتههاى فراوانى درباره اخلاق منتشر مىشود و هزاران سخنرانى اخلاقى از طریق رسانههاى صوتى و تصویرى در اختیار مردم است; اما با کمال تاسف، شاهد انحطاط اخلاقى تعداد قابل توجهى از مردم هستیم. شاید یکى از علل این مساله فراموش کردن موعظه است و البته وجود موعظه منوط به وجود عالمان پرهیزکار و پیشروى است که ضمن ارائه طریق، دستسالکان تازهکار را گرفته، به مقصد رسانند. و آنچه امروز کم است وجود چنین کسانى است، نه آنها که بتوانند در عرصه اخلاق باریکاندیشى کنند و یا سخنسرایى کنند; هرچند آنها هم در جاى خود مفید فایدهاند. (۸)
مطالب کتاب شرح چهل حدیث، ابتدا به صورت درس در محفل طلاب حوزه علمیه قم مطرح شد و سپس به وسیله خود امام به صورت کتاب درآمد.
قصد من در ابتدا آن بود که مطالب کتاب را در یک مقاله تلخیص کنم; ولى به دلایلى از این کار منصرف شدم. زیرا اولا کتاب از حشو و زواید خالى است و چندان مجالى براى تلخیص باقى نمىگذاد; ثانیا مطالب کتاب بسیار متنوع است و تلخیص آن، به ناچار، تنوع مطلوب آن را از بین مىبرد; و ثالثا زبان کتاب موعظهاى است و تلخیص آن، ساختار زبانى کتاب را دچار آسیب مىکند. بر این اساس، تنها به چند مطلب مهم آن اشارهاى کرده، تامل و تدبر در کتاب را به خوانندگان فهیم آن وامىگذاریم.
مطالعه اجمالى کتاب نشان مىدهد که طرحى در پس زمینه فکرى گزینش و تدوین احادیث آن وجود داشته، که احتمالا چنین است: اخلاق سیر و سلوک آدمى استبه سوى خداوند. از این روى، احادیثى در معرفى انسان و ویژگیهاى فطرى او و نیز در شناساندن اوصاف الهى آمده است، تا مبدا و مقصد سلوک اخلاقى معلوم گردد. اما بیشتر احادیث مربوط به کیفیتسلوک اخلاقى و نیز شناسایى موانع حرکت از خود به خداوند است. روایاتى در مورد تفکر، اخلاص، شکر، عبادت، یقین، توبه، صبر، توکل و ذکر خداوند آورده شده است تا عناصر و مراحل سیر و سلوک را معرفى کند و در برابر، روایاتى نیز در خصوص ریا، عجب، کبر، حسادت، حب دنیا، نفاق، هواى نفس، غیبت، عصبیت، شک و وسواس براى شناساندن موانعى که فراروى سالک است، آورده شده است.
انسان و سرشت او. نکته اصلى در انسانشناسى امام خمینى مساله فطرت است. توجه فراوان ایشان به موضوع فطرت، نشانگر تاثیر فکرى استاد بزرگوارشان مرحوم شاهآبادى است. (۹)
انسان از منظر امام خمینى موجودى بىهویت نیست; اگرچه عناصر هویت او همگى به صورت استعداد است.
بدان که نفوس انسانیه در بدو ظهور و تعلق آن به ابدان و هبوط آن به عالم ملک در جمیع علوم و معارف و ملکات حسنه و سیئه، بلکه در جمیع ادراکات و فعلیات، بالقوه است و کمکم رو به فعلیت گذارد به عنایتحق جل و علا. (۱۰)
بازشناسى این استعدادها و بالقوگیها، که سرشت آدمى را مىسازند، بسیار مهم است. زیرا آنها قواى محرک عمل اخلاقىاند و براى سیر و سلوک آدمى ضرورت دارند.
یکى از مهمترین عناصر فطرت آدمى، عشق به کمال است:
یکى از فطرتهایى که جمیع سلسله بنىالانسان مخمر بر آن هستند و یک نفر در تمام عایله بشر پیدا نشود که برخلاف آن باشد، و هیچیک از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالک و غیر آن آن را تغییر ندهد و در آن خلل وارد نیاورد، فطرت عشق به کمال است. (۱۱)
مىتوان گفت که علاقه آدمى به جمال و زیبایى، علم و دانایى و…، همگى ریشه در عشق به کمال دارند و به بیان دقیقتر، کمال، حیثیت تقییدى هر نوع تعلق خاطرى است. اما باید توجه داشت که عشق اصیل آدمى به کمال مطلق است و جستجوى کمالهاى محدود و حتى وصال به آنها، او را از بى قرارى نمىرهاند:
چون توجه فطرى و عشق ذاتى به کمال مطلق متعلق است، و سایر تعلقات عرضى و از قبیل خطا در تطبیق است، هرچه انسان از ملک و ملکوت دارا شود و هرچه کمالات نفسانى یا کنوز دنیایى یا سلطنت و ریاست پیدا کند، اشتیاقش روزافزون گردد و آتش عشقش افروخته گردد. (۱۲)
اگر محبوب شما این جمالهاى ناقص و این کمالهاى محدود بود، چرا به وصول به آنها آتش اشتیاق شما فرو ننشست و شعله شوق شما افزون گردید. (۱۳)
امام خمینى، به تبع استاد خود، مىخواهد از راه این عشق سوزان به کمال مطلق، بر اصل وجود آن کمال مطلق (خداوند) و بر ظرف وصال آدمى به آن کمال مطلق (قیامت) شاهد و دلیل آورد، که البته پرداختن به آن و داورى در درستى آن، مجال دیگرى مىطلبد. (۱۴)
اشاره شد که آنچه آدمى را به سیر و سلوک دشوار اخلاقى وامىدارد، همین عشق به کمال است. اگر فطرت آدمى فقط همین عشق به کمال بود همگان به مقتضاى آن، در صراط مستقیم به وصال کمال حقیقى نایل مىشدند; ولى در نهاد آدمى تمایلات دیگرى هم هست که اى بسا زودتر از عشق به کمال، ظهور و بروز مىیابند:
بدان که نفس انسانى گرچه به یک معنى، که اکنون ذکر آن از مقصود ما خارج است، مفطور بر توحید بلکه جمیع عقاید حقه است ولى از اول ولادت آن در این نشئه و قدم گذاشتن در این عالم، با تمایلات نفسانیه و شهوات حیوانیه نشو و نما کند. (۱۵)
با توجه به این موضوع است که در مقایسه، مىتوان گفت جنبههاى حیوانى آدمى فعلیت دارند:
پس، انسان حیوانى بالفعل است در ابتداى ورود در این عالم و در تحت هیچ میزان جز شریعتحیوانات، که اداره شهوت و غضب است، نیست. (۱۶)
از دیدگاه مؤلف کتاب، آنچه مىتواند آدمى را از اسارت این تمایلات حیوانى رهایى بخشد، عنصر تربیت نفس است. فلسفه ارسال پیامبران از ناحیه خداوند و نیز تعبیه عقل در آدمى، همین تربیت نفوس انسانى است:
چون عنایتحق تعالى و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود، دو نوع از مربى و مهذب به تقدیر کامل در او قرار داد که آن دو به منزله دو بال است…. این دو یکى مربى باطنى، که قوه عقل و تمییز است و دیگرى مربى خارجى، که انبیا و راهنمایان طرق سعادت و شقاوت مىباشند. (۱۷)
چون تربیت نفس و یا به تعبیر امام خمینى، جهاد نفس در هریک از ساحتهاى مختلف نفس، متفاوت است، ناچار باید به ساحتهاى آن اشاره شود.
به بعضى مقامات نفس اشاره کرده و وجوه سعادت و شقاوت آن را اجمالا بیان نموده، کیفیت جهاد نفس را در آن مقام بیان مىکنیم. (۱۸)
مقام اول نفس جنبه ملکى اوست که همان ظاهر نفس است و مصدر فعالیتهاى بدنى و جوارحى آدمى است و قواى آن عبارتند از حواس ظاهرى. سیطره نفس در این مقام از طریق وهم است. تربیتیا جهاد نفس در این مقام، «عبارت است از غلبه کردن انسان بر قواى ظاهره خود، و آنها را در تحت فرمان خالق قرار دادن، و مملکت را از لوث وجود قواى شیطان و جنود آن خالى نمودن است». (۱۹)
به هر حال، عرصه تربیت نفس در مقام ملکى همین اعمال آدمى است و البته جهاد نفس در این مقام، کار دشوارى است و بر مجاهدان آن وعده بهشت اعمال داده شده است:
غالبا وصف جهنم و بهشت که در کتاب خدا و اخبار انبیا و اولیا شده، جهنم و بهشت اعمال است که از براى جزاى عملهاى خوب و بد تهیه شده است. (۲۰)
مقام دیگر نفس، جنبه ملکوتى آن است که باطن نفس است و عرصه فعالیت نفس در این مقام، خلقیات است و جهاد نفس در این مرحله به اخلاق (۲۱) مربوط مىشود:
گاهى اشاره خفیهاى نیز به بهشت و جهنم اخلاق که اهمیتش بیشتر استشده. (۲۲)
و بالاخره، مقام سوم نفس که متاسفانه نام آن و نیز شرح آن ناگفته مانده و مؤلف محترم، مجال را براى طرح آن نامناسب دیده است;
ما مىخواستیم اشاره به مقام سوم نفس و کیفیت مجاهده آن بنماییم… لیکن مقام را مناسب ندیدیم. (۲۳)
ولى از اشارهاى که در لابهلاى جملات آمده مىتوان حدس زد که مقام سوم مربوط به شهود و عرفان است:
و گاهى هم به بهشت لقاء و جهنم فراق، که از همه مهمتر است، [اشاره خفیهاى] گردیده ولى همه در پرده و از براى اهلش. (۲۴)
انسان براى رهایى از تمایلات حیوانى و پرداختن به پرورش استعدادهاى متعالى خود باید جهاد نفس را پیشه خود سازد تا عنصر اصلى فطرت او، یعنى عشق به کمال، مسیر درست فعلیتیافتن خود را بیابد:
هان اى عزیز، از خواب بیدار شو. از غفلت تنبه پیدا کن و دامن همتبه کمر زن، و تا وقت است فرصت را غنیمتبشمار، و تا عمر باقى است… چارهاى کن. (۲۵)
اما چاره چیست؟ پاسخ امام این است که اولین چاره، تفکر است.
تفکر. تفکر نقطه شروع سیر و سلوک اخلاقى، و منشا و مصدر خیرات و برکات زیادى است:
بدان که اول شرط مجاهده با نفس و حرکتبه جانب حق تعالى «تفکر» است. (۲۶)
بدان که از براى تفکر فضیلتبسیار است و تفکر مفتاح ابواب معارف و کلید خزائن کمالات و علوم است، و مقدمه لازمه حتمیه سلوک انسانیت است. (۲۷)
البته روشن است که مراد از تفکر، نوع عملى آن است; یعنى اندیشهاى که ثمره آن عملى است. اصولا از دیدگاه امام خمینى، علوم دینى و اخلاق، عملىاند و اگر در مواردى این ویژگى عملى را از دستبدهند، هویتخود را از دست دادهاند. معرفت دینى آن است که قلب آدمى را مطمئن و مؤمن سازد و این اطمینان و ایمان از سنخ اعمال جوانحى است:
علم مطلقا طریق به عمل استحتى علم المعارف، منتها آنکه علمالمعارف اعمالى است قلبى و جذباتى استباطنى که نتیجه آن اعمال و جذبات، و صور باطنه آنها صورت جنت ذات و بهشت لقاست. (۲۸)
پس تفکرى مورد نظر است که ثمره عملى داشته باشد; اما چگونه مىتوان از یک اندیشه، نتیجه عملى گرفت؟ امام خمینى باز از راه معرفى عناصر فطرت آدمى، به این پرسش پاسخ مىدهند. احترام به شخص بزرگ و عظیم در نهاد آدمى است و وجدان انسان به آن گواهى مىدهد:
و نیز از امورى که در فطرت ثبت و مسطور است احترام شخص بزرگ و عظیم است. (۲۹)
به علاوه، درک حضور کسى، خود مایه حرمت اوست:
و نیز، حاضر در کتاب فطرت لازمالاحترام است. مىبینید که اگر انسان از کسى خداى نکرده بدگویى کند در غیابش، اگر حاضر شد فطرتا سکوت مىکند و از او احترام مىنماید. (۳۰)
تفکر از آن رو اهمیت دارد که فطریات مذکور را به سمت صحیح سوق مىدهد; یعنى آدمى با درک عظمتخداوند و احساس حضور فراگیر او، برحسب فطرت سلیم خود، به زرگداشتخداوند مىپردازد و با زبان نیایش و عبادت، حرمت او را پاس مىدارد.
به بیان دیگر، ارزش اصلى تفکر در آن است که زمینه خضوع و خشوع آدمى نسبتبه خداوند را فراهم مىکند. بىتردید، نقش مهمى که در روایات اسلامى براى تفکر ذکر شده است و مثلا بالاترین عبادت را استغراق در تفکر در پیرامون خداوند و قدرت او دانستهاند، (۳۱) همگى به همین نقش مقدماتى آن براى خضوع و خشوع مربوط مىشود. هرچند مىتوان گفت که نفس تفکر و تامل ارزشمند است، اما بىتردید، در حوزه مسائل اساسى زندگى تفکرى ارزش دارد که مایه تحول مطلوب در شخصیت آدمى گردد وگرنه، نمىتوان گفت که ساعتى اندیشیدن از شصتسال پرستش کردن برتر است. (۳۲) از دیدگاه امام خمینى، علم هویت واقعى خود را در به بار نشاندن میوه عمل مىیابد:
من نیز چندان عقیده به علم فقط ندارم و علمى را که ایمان نیاورد حجاب اکبر مىدانم، ولى تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است. (۳۳)
پس هرگاه علمى به مشاهده نینجامد، بذرى را مىماند که به بار ننشسته است.
تفکر مطلوب عبارت است از ادراک عظمتخداوند تا فطرت حرمتبه عظیم، آدمى را به خضوع و خشوع در برابر خداوند وادارد. به علاوه، تفکر موجب ادراک حضور خداوند در عالم مىگردد و از رهگذر این ادراک، فطرت احترام به حاضر، آدمى را به عایتحرمتخداوند وامىدارد:
حفظ حضور و محضر از فطرتهایى است که خلق بر آن مفطورند، و هرچه انسانى بیحیا باشد غیبت و حضورش با هم فرق دارد، خصوصا که حضور منعم عظیم کامل باشد که در فطرت حفظ حضور هریک مستقلا ثبت است. (۳۴)
آنچه در دیدگاه امام، علم واقعى و تفکر صحیح است، جمعآورى مفاهیم کلى در ذهن و تحلیل و تنسیق آنها نیست:
میزان در علم، حصول مفهومات کلیه و اصطلاحات علمیه نیست، بلکه میزان آن رفع حجب از چشم بصیرت نفس است و فتح باب معرفهالله است، و علم حقیقى آن است که چراغ هدایت ملکوت و صراط مستقیم تقرب حق و دار کرامت او باشد. (۳۵)
نیت و ملکات روحى. نیت از مبادى عمل است و بر چگونگى وقوع فعل دلالت دارد. در برخى از مکاتب معروف اخلاقى معاصر، مانند سودگروى، بهایى به نیت نمىدهند. از نظر سودگروى، ارزش اخلاقى یک عمل تابع نتیجه آن است و مبدا صدور عمل از لحاظ اخلاقى بىاثر است. بر این اساس، آنچه ارزش اخلاقى دارد راستگویى است; خواه این عمل از روى فضیلتخواهى صورت گیرد و خواه از روى مصلحتاندیشى دنیایى و یا از ترس; در حالى که ایمانوئل کانت، فیلسوف معروف اخلاق، بهاى زیادى به نیت مىدهد و چگونگى انگیزش آدمى به انجام عمل را تعیینکننده ارزش اخلاقى آن عمل مىداند. اگرچه کانت در اصل بازشناسى اهمیت نیت در اخلاق، بر صواب است و بر مکاتبى مانند سودگروى برترى دارد، اما در بیان کیفیت نیت مطلوب براى عمل اخلاقى بر خطا رفته که بیان آن از مجال این مقاله خارج است.
امام خمینى در موارد متعددى از کتاب مزبور، بر اهمیت نیت در تعیین صحت و سقم اخلاقى عمل تاکید نمودهاند:
نیت صورت کامله عمل و فصل محصل او است، و صحت و فساد و کمال و نقص اعمال به آن است. چنانچه عمل واحد به واسطه نیت گاهى تعظیم و گاهى توهین است. (۳۶)
به هر حال، نیت چنانچه مؤلف مىگوید، «عبارت است از اراده باعثه به عمل» (۳۷) به طورى که مصدر انجام فعل همین نیت است.
اما جاى این پرسش است که خود نیت چگونه شکل مىگیرد و از کجا سرچشمه مىگیرد، مؤلف محترم که در این خصوص، رساله مستقلى هم نگاشته است (۳۸) در این کتاب مىگوید: «نیت تابع غایات اخیره است.» (۳۹) یعنى شکلگیرى نیت از همان مطلوبهاى نهایى آدمى است. این خواستههاى اساسى و غایى اوست که نیت وى را معین مىکند. دلبستگیهاى نهایى انسان، نیت او را رقم مىزند و نیتبه نوبه خود منشا انجام فعل متناسب با آن مىگردد. ولى باز این پرسش مطرح مىشود که مطلوبهاى نهایى آدمى چگونه سامان مىگیرند؟ آیا به طور فطرى و غیراکتسابى در نهاد آدمى قرار داده شدهاند؟ مؤلف پاسخ مىدهد:
این غایات، تابع ملکات نفسانیه است که باطن ذات انسان و شاکله روح او شده است. (۴۰)
اما جالب آن که خود ملکات اخلاقى و شاکله باطنى انسان مرهون اعمال اوست و کار نیک و صواب موجب تقویت ملکه فضیلت، و کار نادرست موجب شکلگیرى ملکات زشت است. بر این اساس، مؤلف هشدار مىدهد که نباید گذاشت معاصى به حدى برسد که در درون جان آدمى به صورت ملکههاى زشت اخلاقى درآید:
خدا نکند عاقبت معاصى منتهى بشود به ملکات و اخلاق ظلمانى زشت. (۴۱)
پس آنچه مصدر عمل است، نیت است; که خود، ریشه در مطلوبهاى آدمى دارد و آن هم از سرزمین ملکات روحى انسان سرچشمه مىگیرد. اما ملکات، محصول اعمال آدمى است. در نتیجه، نوعى تفاعل بین عمل اخلاقى و ملکات اخلاقى وجود دارد; بهطورى که یکى دیگرى را تقویت مىکند. یک گام در عرصه عمل اخلاقى به جلو نهادن، به معناى فراهم آوردن زمینه عملهاى اخلاقى دیگر است. زیرا آن عمل به نوبه خود آب حیاتى است که بر ریشه اعمال آتى انسان یعنى ملکات روحى ریخته مىشود.
اینک باید دید که کدام نیت و کدام ملکه روحى فضیلت است و سزاوار تحسین و شایسته تحصیل. امام خمینى در جملات گویایى پاسخ این پرسش را مىدهند:
ملکات در صورتى فاضله است که نفس اماره در آن تصرف نکند و در تشکیل آن قدم نفس دخیل نباشد بلکه شیخ استاد ما، دام ظله مىفرمودند میزان در ریاضتباطل و ریاضتشرعى صحیح قدم نفس و قدم حق است. اگر سالک به قدم نفس حرکت کرد… ریاضتباطل و سلوک آن منجر به سوء عاقبت مىشود. (۴۲)
آرى، رها شدن از خودخواهى ملاک رستگارى است. اما نکته اینجاست که خودخواهى گاهى در لباس رستگارى درمىآید و راهزن سالک مىشود. زهد و علم و تقوا که عناصر رستگارى آدمىاند، گاهى پوششى براى خودخواهى او مىگردند:
مشکلترین امور و سختترین چیزها دیندارى است در لباس اهل علم و زهد و تقوى، و حفظ قلب نمودن است در این طریقه. (۴۳)
زیرا که ممکن است علم و زهد و تقوا براى صاحبش شان و منزلتى فراهم آورد که حفظ آن گاهى انسان را در ورطههاى هلاکت فرواندازد.
پایان سخن را نصیحت آن پیر طریقت و سالک راه حقیقت قرار مىدهیم که ما را به عزم سفر و درک موقعیت مسافرتى خود فرا مىخواند:
عمده به فکر تصفیه و اصلاح افتادن است و از خوب بیدار شدن است. منزل اول انسانیت «یقظه» است. و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است، و فهمیدن اینکه انسان مسافر است، و هر مسافر زاد و راحله مىخواهد. زاد و راحله انسان خصال خود انسان است. مرکوب این سفر… همت مردانه است. نور این طریق مظلم ایمان و خصال حمیده است. (۴۴)
این روایت را شیخ صدوق در خصال و نیز ثواب الاعمال نقل کرده است.
مرحوم خاتونآبادى از معاصران شیخ بهایى این کتاب را به فارسى ترجمه کرده که اخیرا به صورت مصحح چاپ شده است. ر.ک: شیخ بهایى، اربعین، ترجمه خاتونآبادى، انتشارات حکمت.
معمولا احادیث اعتقادى به صورت مختصر شرح شده و در اواخر کتاب آمده است.
امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ص۱۳٫
همان.
۶ همان.
همان.
«بدان که مقصود این نیست که علم اخلاق و منجیات و مهلکات نفس لازم نیست، بلکه مقصود آن است که آن علم را صرفا باید مقدمه عمل دانست نه آنکه آن را مستقل دانسته صرف عمر در جمعآورى اصطلاحات کرد و از مقصد بازماند.» ر.ک: امام خمینى، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ص۵۲۷٫
مؤلف محترم در شرح چهل حدیثبه این موضوع تصریح دارند و مىگویند:
«در این مقام [بحث فطرت] آنچه از محضر شریف شیخ عارف کامل، شاهآبادى دام ظله، که متفرد است در این میدان، استفاده نمودم بیان مىکنم.» ر.ک:امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص۱۸۱٫
همان، ص۲۳۷٫
همان، ص۱۸۲٫
همان، ص۱۲۷٫
همان، ص۱۸۴٫
مؤلف محترم مىخواهد از راه فضیلت عشق به کمال مطلق براساس قاعده تضایف، به فعلیت معشوق یعنى کمال مطلق دلیل آورد. ر.ک: امام خمینى، همان، ص۱۸۷-۱۸۴٫
همان، ص۱۶۸٫
همان.
همان، ص۲۳۷٫
همان، ص۵٫
همان، ص۶٫
۲۰٫همان، ص۱۳٫
امام خمینى اخلاق را در اینجا به معناى مضیق گرفتهاند که موضوع آن فقط خلقیات یا ملکات نفسانى است; در حالى که معمولا اخلاق را به معناى عام مىگیرند که موضوع آن شامل اعمال آدمى هم مىشود.
شرح چهل حدیث، ص۱۳٫
همان، ص۲۷٫
همان، ص۱۳٫
همان، ص۲۴٫
همان، ص۶٫
همان، ص۱۹۱٫
همان، ص۴۱۳٫
همان، ص۱۱٫
همان.
همان، ص۱۹۱٫
همان.
همان، ص۴۵۷٫
همان، ص۴۸۲٫
همان، ص۳۷۳٫
همان، ص۳۳۱٫
همان.
منظور، رساله طلب و اراده است که امام خمینى در جوانى نگاشتهاند.
شرح چهل حدیث، ص۳۳۱٫
همان.
همان، ص۲۱٫
همان، ص۴۵٫
همان، ص۳۷۸٫
همان، ص۹۸٫
جهت جستجو سریع موضوع مقاله ، پرسشنامه ، پاورپوینت و گزارش کارآموزی می توانید از قسمت بالا سمت راست جستجو پیشرفته اقدام نمایید.
همچنین جهت سفارش تایپ ، تبدیل فایل پی دی اف (Pdf) به ورد (Word) ، ساخت پاورپوینت ، ویرایش پایان نامه و مقاله با ما در تماس باشید.
ارسال نظر