تحقیق لطیفه و طنز در مجمع‌ الامثال


دنلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

تحقیق لطیفه و طنز در مجمع‌ الامثال مربوطه  به صورت فایل ورد  word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۱۰۰  صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود تحقیق لطیفه و طنز در مجمع‌ الامثال نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد

 فهرست

چکیده   ۱
مقدمه   ۲
فصل اول: کلیات
۱- بیان مسئله   ۴
۲- اهداف تحقیق   ۵
۳- پیشینه و تاریخچه موضوع   ۵
۴- فرضیه‌ها   ۵
۵- سوال‌های اصلی تحقیق   ۶
۶- جنبه نوآوری تحقیق   ۶
۷- روش تحقیق   ۶
فصل دوم: ضربالمثل‌ها
۱- أجرَدُ مِن صَخرَهَ وَ مِن صَلعَهٍ   ۷
۲- أجهَلُ مِن فراشهٍ   ۸
۳- حَمُد قَطاهٍ یَستَمی الّا رَائِبَ   ۹
۴- حِلسٌ کَشَفَ نَفسَهُ   ۹
۵-الحِلمُ و المنی اخوانِ   ۱۰
۶- حُکمُکَ مُسَمَّطُ   ۱۰
۷- خَلّ سَبیلَ مَن وهیَ سقاوهُ ومَن هریقَ بالفلاه ماوُهُ   ۱۱
۸- احذرُ مِن غُرابٍ   ۱۱
۱۰- حُبأه صِدق خیرً مِنَ یَفَعَهِ سَوءِ   ۱۲
۱۱- خُذهامِن ذِی قَبلٍ وَ مِن ذِی عَوضُ   ۱۳
۱۲-أخَطا نوُکَ   ۱۴
۱۳- أخمعی وَ تیسی   ۱۴
۱۴- اَدبَر غَریرُهُ و أقبل هَریرهُ   ۱۶
۱۵-أخیلُ مِن واشِمهِ اشتهِا   ۱۷
۱۶- أنَّ وراءَ الاکَمهِ مَاوَرَاءَها   ۱۷
۱۷- ذِئبُ الخَمَرِ   ۱۸
۱۸- أخَذَهُ أخذَ الضّبِّ وَلَدَهُ   ۱۸
۱۹- انَّ خِصلَتَینِ خَیرُهُما الکَذِبُ لَخِصلَتَا سُوءٍ   ۱۹
۲۰- أتاکَ رَیَّانَ بِلبِنِه   ۲۰
۲۱- أبَی الحَقینُ العِذرَه   ۲۰
۲۲- إنَّهُ لَنَکِدُ الحَظیرَهِ   ۲۱
۲۳- أبی یَغزو، وأمِّی تُحَدِّثُ   ۲۲
۲۴- إن کُنتَ ذُقفَهُ أکَلتُهُ   ۲۲
۲۵- بِسِلاحَّ ما یُقتَلَنَّ القِتیلُ   ۲۲
۲۶- أبَرَماً قَروناً   ۲۳
۲۷- بِعتُ جارِی وَ لَم أبعَ دارِی   ۲۴
۲۸- بَقبَقَه فی زَقزَقَه   ۲۵
۲۹- البِطنَتُه تَأفِنُ الفِطنَهَ   ۲۵
۳۰- أَبخَلُ مِن مادِرٍ   ۲۵
۳۱- أَبلَدُ مِن ثَورٍ، و مِن سُلَحفاهٍ   ۲۶
۳۲- تَرَکتُهُ فِی وَحشِ إِصمتَ، وَ بِبَلدَهِ إِصمِتَ، و فِی بَلدَهُ إِصمِتَهَ   ۲۶
۳۳- تَغَافَل کَأنَکَ واسِطیِ   ۲۷
۳۴- أتیهُ مِن أحمقَ ثَقَیفِ   ۲۸
۳۵- أتخمُ مِن فَصیلٍ   ۲۸
۳۶- ثَنَیْتَ نَحوی بِالعَرائیِ الأ وابِدَ   ۲۹
۳۷- أثبَتُ فی الدَّار مِنَ الجِدارِ   ۳۰
۳۸- جالِنی اُجالِکَ فَالدَّمسُ مِن فَعالِکَ   ۳۰
۳۹- جاءَ کأنَّ عَینَیه فِی رمحَینِ   ۳۱
۴۰- جُلُوفُ زادٍ لَیسَ فیها مَشبَعُ   ۳۲
۴۱- جَهِلَ مِن لَغارنینَ سُبُلاتٍ   ۳۲
۴۲- رُبَّ حامٍ لأنفِقِه وَ هُوَ جادِعُهُ   ۳۲
۴۳- رُبَّ لاَئِمٍ مُلیمٌ   ۳۳
۴۴- رُبَّ حَثیثٍ مَکیث   ۳۴
۴۵- رُبَّ فَرحَهٍ تَعُودُ تَرحَهٍ   ۳۴
۴۶- رُبَّما أزادَ الأحمَقُ نَفعَکَ فَضَرَّکَ   ۳۵
۴۷- رُبَّ شَبعانَ مِنَ النِّعَمِ. غَرثانُ مِنَ الکَرَمِ   ۳۵
۴۸- رَحلٌ یَعَضُّ غارِباً مَجرُوحاً   ۳۵
۴۹- رأسٌ لِشَورِ یُطارٌ نَعرَتُهُ   ۳۶
۵۰- رُبَّ جِزَّهٍ علی شَاهِ سُوءٍ   ۳۷
۵۱- شَیطانُ و الحَمَاطهِ   ۳۷
۵۲- شَیخٌ یَعَلِّلُ نَفسَهُ بِالباطِلِ   ۳۷
۵۳- شَرِیبُ جَعدِ قَروُهُ المقَیَّرُ   ۳۸
۵۴-  شَمَّرَ ثَروَانُ وَ صَا وٍهُکَعَهٌ   ۳۹
۵۵- أشرَبُ مِن الرَّمل، وَ «مِنَ القِمَع» وَ «مِن عَقدِ الرَّملِ»   ۳۹
۵۶- أصلَفُ مِن مِلحٍ فی ماء   ۴۰
۵۷- طُولُ التَّنَائی مَسَلاهٌ للتَّصافِی   ۴۰
۵۸- اطمَعُ مِن أشعَبَ   ۴۱
۵۹- النَّبْعُ یَقْرَعُ بعْضُهُ بَعضاً   ۴۱
۶۰- مُکْرَهٌ أخوکَ لابَطَلِّ   ۴۲
۶۱- مَنْ یَرَ الزُبدَ نَحُلْیهُ مِنْ سَبنِ   ۴۳
۶۲-  مَواعیدُ عُرْقوب   ۴۳
۶۳- مَنْ یَمْدَحُ العَروسَ إلّا أهلُها؟   ۴۳
۶۴- اقْتُلُونی و مالِکاً   ۴۴
۶۵- القَولُ مَا قَالَتْ حَذَامِ   ۴۵
۶۶-  قَدْ هَلَکَ القَیدُ و أوْدَی المِفتاحُ   ۴۵
۶۷-  قَاَلتِ النَّغِلَهُ: لا أکونُ وَحْدِی   ۴۶
۶۸- کلُّ ذاتِ بَعْلٍ سَتِیئمُ   ۴۷
۶۹-  الکَیُّ لایَنْفَعُ إلّا مُنْضِجَهُ   ۴۷
۷۰- هَیْهَاتَ تَضْرِبُ فی حَدیدِ بارِدٍ   ۴۸
۷۱- الیَمینُ الغَمُوسُ تَدَعُ الدّارَ بَلاقِعَ   ۴۸
۷۲- مَا اشْتَتَرَ مَنْ قَادَ الجَمَلَ   ۴۸
۷۳- وَعَدَهُ عِدَهَ الثُرَیَّا بِا لْقَمَرِ   ۴۹
۷۴- مَنْ أنْفَقَ مالَهُ علی نَفْسِه فَلا یَتَحَمَّدْ بِه عَلَی النّاسِ   ۵۰
۷۵- مَا یَعْرِفُ قَطَاتَهُ مِنْ لَطَاتِهِ   ۵۱
۷۶- ما نَحْنی مِنَاحَ العَلُقِ   ۵۲
۷۷- أمْهِلْنی فُواقَ ناقَهٍ   ۵۳
۷۸- ما یُصْطَلَی بِنَارِهِ   ۵۳
۷۹- لا یُجْمَعُ سَیْفَان فِی غِمْدٍ   ۵۵
۸۰- مِنْ حَظَّکَ نَفَاقُ أَیِّمِکَ   ۵۵
۸۱- المَسْأَلَهُ آخِرُ کَسْبِ الرَّجُلِ   ۵۶
۸۲- المَرْءَ تَوَّاقُ إلَی ما لَمْ یَنَلْ   ۵۷
۸۳- ما فِی الحَجَرِ مَبْغیً و لا عِنْدَ فُلانٍ   ۵۷
۸۴- ما صَلَّی عَصَاکَ کَمُسْتَّدیم   ۵۸
۸۵- مَالَهُ سُمُّ و لاحُمَ   ۵۸
۸۶- مِنْ قِدَمٍ ما کَذَبَ النَّاسُ   ۵۸
۸۸- ما لَکَ مِنْ شَیْخِکَ إلاّ عَمَلُهُ   ۵۹
۸۹- أمْسِکْ عَلَیْکَ نَفَقَتَکَ   ۶۰
۹۰- أمْلَکُ النَّاسِ لِنَفسِهِ أکْتَمُهُمْ لِسِرِّهِ   ۶۰
۹۱- لا یَأبی الکَرَامَهَ إلّا حِمَارٌ   ۶۱
۹۲- مَثَلُ جَلیسِ السُّوءٍ کَالْقَینِ إلاّ یَحْرِقْ ثُوبَکَ بِشَرَرِه أو یُؤْذِیِکَ بِدُخانه   ۶۲
۹۳- لا یَعْدَمُ مانِعُ عِلَّهً   ۶۳
۹۴- ما کُلُّ بَیْضَاءَ شَحْمَهً، و لا کُلُ سَوداءَ تَمْرَهً   ۶۳
۹۵- لا یَنْفَعُکَ مِنْ جارِ سُوءٍ تَوَقِّ   ۶۴
۹۶- مِثْلُ النَّعَامَهِ لا طَیْرٌ و لا جَمَلُ   ۶۴
۹۷- المَلَسی لا عُهْدَهَ   ۶۴
۹۸- ألْهَفُ مِنْ قَضِیبِ   ۶۵
۹۹- لایُصَدَّقُ أَثَرُهُ   ۶۵
۱۰۰- ما أعْرَفَنِی کَیْفَ یُجَزُّ الظَّهْرُ   ۶۶
۱۰۱- اسْتَعْجَلَتْ قَدیرَهَا فَامْتَلَّتِ   ۶۶
۱۰۲- فی عِفَهٍ ما یَنْبُتَّنَّ شَکیِرُها   ۶۷
۱۰۳- أعْزَبُ رأیاً مِنْ حَاقِنٍ   ۶۸
۱۰۴- أعْجَزُ عَنِ الشَمْیءِ مِنَ الثَعْلَبِ عَنِ العُنْقُود   ۶۸
۱۰۵- فی سَبِیلِ الله سَرْجِی و بَغْلِی   ۶۸
۱۰۶- عَجِلَت بِخَارِجَهَ العَجُولُ   ۶۹
۱۰۷- قیلَ لحُبْلَی: ما تَشْهَیِنَ؟ فقالت: التَّمْرَ وَ وَاهالِیَهْ   ۷۰
۱۰۸- قَدْ قِیلَ ذَلِکَ إنْ حَقَّا و إن کَذِبا   ۷۰
۱۰۹- لا یُلْسَعُ المُؤمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَینِ   ۷۰
۱۱۰- لا عِلَّمَ لاعِلَّهَ، هذِهِ أوتاد و أخِلَّهٌ   ۷۱
۱۱۱- أُورِدْتَ ما نَامَ عَنْهُ الفارِطُ   ۷۱
۱۱۲- مَتَی کانَ حُکْمُ اللهِ فِی کَرَبِ النَّخْلِ   ۷۲
۱۱۳- مَنْ أبْعَدِ أدْوائِهَا تُکْوَی الإبلُ   ۷۳
۱۱۴- إِنْباضٌ بِغَیْرِ تَوْ تیرٍ   ۷۳
۱۱۵- أهْوَنُ السَّقْی التَشْریِعُ   ۷۳
۱۱۶- وَجَدْتُ النَّاسَ إنْ قارَفْسَهُمْ قارَضْتَهُمْ   ۷۴
۱۱۷- یَعْقِدُ فی مِثْلِ الصَّوابِ وَ فِی عَیْنَیْهِ مِثْلُ الحَجَّرهِ   ۷۶
۱۱۸- کَالحَادِی وَ لَیْسَ لَهُ بَعِیرٌ   ۷۶
۱۱۹- أکْذَبُ مِنَ الأخِیذِ الصَّبْحَانِ   ۷۷
۱۲۰- لَمْ أجِدْ لِشَفْرَتِی مَحَزًّا   ۷۸
۱۲۱- لِکُلِّ جَابِهٍ جَوْزَهٌ، ثُمَّ یُؤَذَّنُ   ۷۹
فصل سوم: نتیجه‌گیری
نتیجه گیری   ۸۳
منابع   ۸۵

منابع

۱- آذری، غ، ضرب‌المثل‌های مشهور ایران، چاپ پنجم، ۱۳۷۳٫

۲- امینی، ا، داستان‌های امثال، چاپ اول، اصفهان، ۱۳۲۴٫

۳- امینی، ا، فرهنگ عوام یا تفسیر امثال و اصطلاحات زبان پارسی، ج۳، بی‌جا، بی‌یا

۴- انجوی شیرازی، ا، تمثیل و مثل، ج۱، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۳٫

۵- ابریشمی، ا، فرهنگ مثل‌های فارسی با معادل‌های انگلیسی و فرانسه، چاپ۲، بی‌جا، ۱۳۷۳٫

۶- انوری، ح، فرهنگ امثال و سخن، ۲ جلد، بی‌جا، ۱۳۸۴٫

۷- بلخی، ج، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، تهران، ۱۳۶۹٫

۸- بهمنیار، ا، داستان‌نامه بهمنیاری، چاپ سوم، تهران، ۱۳۸۱٫

۹- بندرریگی، م، المنجد، چاپ اول، انتشارات ایران، تهران، ۱۳۸۱ .

۱۰- بقایی، ن، امثال و حکم در گویش کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، کرمان، ۱۳۷۰ .

۱۱- برقعی، ی، کاوشی در امثال و حکم فارسی، چاپ سوم، نشر کتاب، قم، ۱۳۶۷ .

۱۲- پرتوی آملی، م، ریشه‌های تاریخی امثال و حکم، چاپ سوم، انتشارات سنایی، ۱۳۷۴٫

۱۳- جمشیدی‌پور، ی، فرهنگ امثال فارسی، کتابفروشی فروغی، تهران، ۱۳۷۴ .

۱۴- حبله‌رودی، م، مجمع‌الأمثال، به کوشش صادق‌کیا، اداره فرهنگ عامه، بی‌تا.

۱۵- حبله رودی، م، جامع التمثیل، به کوشش صادق کیا، انتشارات مطبوعات حسینی، تهران، ۱۳۶۷ .

۱۶- الحسینی، ع، نامه داستان یا امثال و حکم، تصحیح دکتر رحیم چاوشی اکبری، انتشارات مستوفی، ۱۳۷۸ .

۱۷- حیدریان، م، متل‌ها، چاپ‌اول، بی‌جا، ۱۳۷۰ .

۱۸- خدیش، ح، فرهنگ مردم شیراز، بنیاد فارسی شناسی، ۱۳۷۸٫

۱۹- خضرایی، ا، فرهنگ‌نامه امثال و حکم فارسی، انتشارات نوید، شیراز، ۱۳۸۲ .

۲۰- خداکرمی، ح، مثل و تمثیل در ادبیات و فرهنگ ایران، انتشارات دستان، ۱۳۸۷ .

۲۱- خدایار، امثال و حکم در زبان فارسی، چاپ دوم، چاپخانه خورشید، تهران، ۱۳۷۵ .

۲۲- دهخدا، ع، امثال و حکم، چاپ ششم، چاپخانه سپهر، تهران، ۱۳۶۳ .

۲۳- ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، ۴ جلد، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۸۶ .

۲۴- ذوالفقاری، ح، داستان‌های امثال، چاپ دوم، انتشارات مازیار، تهران، ۱۳۸۵ .

۲۵- رحماندوست، م، فوت کوزه‌گری، ۲ جلد، چاپ دوم، چاپخانه مدرسه، ۱۳۸۹ .

۲۶- رحمت‌نژاد، ح، فرهنگ اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های پارسی، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۶ .

۲۷- الزمخشری، م، المستقصی فی امثال العرب، الطبعه الثالثه، دارالکتب العلمیه ، بیروت، لبنان، ۱۴۰۷ ه.ق .

۲۸- سروری فخر، م، ضرب‌المثل‌های فارسی، بی‌جا، ۱۳۸۷ .

۲۹- سهیلی، م، ضرب‌المثل‌های معروف ایران، انتشارات شرق، تهران، ۱۳۶۱ .

۳۰- شیرازی، مثل‌آباد، چاپ اول، چاپخانه الغدیر، انتشارات آزادی، ۱۳۷۴ .

۳۱- شکورزاده، ا، ده هزار مثل فارسی و بیست و پنج هزار معادل آنها، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۲ .

۳۲- شکورزاده، بلوری، ا، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل فارسی آن، چاپ سوم، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۸۷ .

۳۳- شاملو، ا، کتاب کوچه، (۱۱جلد)، انتشارات مازیار، تهران، ۱۳۵۷ .

۳۴- ثمری، ج، قند و نمک، انتشارات معین، تهران، ۱۳۷۹ .

۳۵- شاهرودی، ا، کشکول ضرب‌المثل، انتشارات جواهری، ۱۳۷۴ .

۳۶- شریفی گلپایگانی، ف، گزیده شرح امثال و حکم دهخدا، چاپ دوم، هیرمند، تهران، ۱۳۸۱ .

۳۷- صفی، ع، لطایف الطوائف، چاپ هفتم، انتشارات اقبال، ۱۳۶۷ .

۳۸- عظیمی، ص، فرهنگ مثل‌ها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی، چاپ اول، نشر قطره تهران، ۳۶۹ .

۳۹- عوفی، م، جوامع الحکایات و لوامع‌الروایات، تصحیح مظاهر مصفا، امیر بانومصفا، بنیاد فرهنگ، تهران، ۱۳۵۲ .

۴۰- العسکری، ح، جمهره‌الامثال، الطبعه الاولی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ۱۴۰۸ ام ۴۱- علیرضایی، ک، مثل‌های ایلامی، شیداسب، تهران، ۱۳۷۷٫

۴۲- کیخا، ا، امثال و حکم نیمروز، مشهد، توس، ۱۳۸۲ .

۴۳- کاشانی، ح، ریاض الحکایات، ۱۳۲۳ ه.ق .

۴۴- مدرس رضوی، م، حدیقه‌الحقیقه و شریعه‌الطریقه، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۵۹ .

۴۵- میدانی، ا، مجمع‌الأمثال، دار و مکتبه الملال، بیروت، ۲۰۰۳ م.

۴۶- میدانی نیشابوری،ا ، ضرب‌المثل‌های رایج در زبان عربی، به اهتمام امیر شاهد، چاپ دوم، انتشارات جهاد دانشگاهی اصفهان، ۱۳۷۹ .

۴۷- منشی، ن، کلیله و دمنه، به تصحیح مجتبی مینوی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۰ .

۴۸- مستوفی، ع، شرح زندگانی من، ج ۲ و ۳، چاپ سوم، زوار، تهران، ۱۳۷۴ .

۴۹- منصوری، مهتاب، ضرب‌المثل‌های ایران، تهران، ۱۳۸۰ .

۵۰- محمدزاده، خ، نیش و نوش، چاپ سوم، نشر مجموعه، ۱۳۷۴ .

۵۱- معلوف، ل، المنجد، چاپ سوم، آرمان، ۱۳۷۱ .

۵۲- نیکوبخت، ن، هجو در شعر فارسی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۸۰ .

۵۳- ناصری، م، فرهنگ ضرب‌المثل‌های فارسی- عربی، دانشگاه باقرالعلوم قم، موسسه بوستان کتاب قم، ۱۳۹۰ .

۵۴- وطواط، ر، لطایف الامثال و طرایق  الأقوال، چاپ اول، نشر اهل قلم، ۱۳۷۶ .

۵۵- وکیلیان، ا، تمثیل و مثل، جدوم، چاپ اول، سروش، تهران، ۱۳۶۶ .

۵۶- واروینی، س، مرزبان نامه، به تصحیح محمد روشن، نشر نو، ۱۳۶۷ .

۵۷- یزدان پناه لموکی، ط، فرهنگ ضرب‌المثل‌های مازندرانی، انتشارات فرزین، ۱۳۷۶ .

۵۸- یوسفی، م، ضرب‌المثل‌های ترکی آذربایجانی (آئل سوزلری)، اندیشه نو، تهران، ۱۳۷۷ .

۱- أجرَدُ مِن صَخرَهَ وَ مِن صَلعَهٍ

صاف‌تر از تخته سنگ و صاف‌تر از سر طاس.(ش ۱۰۰۲)

ریشه: ” عمربن خطاب” مردی سرطاس بود روزی زنی بر او وارد شد در آن لحظه عمر عمامه‌اش را نبسته بود زن بادیدنش دهشت زده شد و این مثل را گفت.

معادل فارسی: مثل کدو (دهخدا ، ج ۳، ص ۱۴۶۹،/  مثل کف‌دست (همان ص ۱۴۲۵)/ سرکچل شکستن کاری ندارد(خضرانی،  ، ص ۹۲۴)

” کمال‌اسماعیل” :

گاه برهنه ترم همچون سرو

گاه برهنه‌است سرم همچون کدو

(دهخدا ، ج۳، ص ۱۴۶۹)

 

سرکچل شکستن کاری ندارد:

ملا نصرالدین سرش کچل بود روزی تگرگ سختی در گرفت و دانه‌های درشت آن موجب شکستن سر ملا شد. او که سخت به خشم آمده بود رفت فوری دسته جونمن[۱] را برداشت و گفت: « سر کچل شکستن کاری ندارد اگر مردی سر این را بشکن …» (خضرانی ، ص ۲۴)

۲- أجهَلُ مِن فراشهٍ

نادان‌تر از پروانه .(ش ۱۰۰۰)

کاربرد: کاری را از روی حماقت ونادانی انجام دادن

ریشه: «حکمیت» گفته‌است.

« کأنَّ بنی ذوبَیه رَهطٌ قِرَد

فَراشٌ حَولَ نارِ یَصطَلِیَنَا

یَطُضنَ بِحرِِّها و یَقعِنَ فیها

ولَایُدرینَ ماذا یَتَقینا »

یعنی گویی قبیله بنی ذوبیه گروهی میمون هستند که چون پروانه اطراف آتش می‌چرخند، وخودشان را در آن می‌اندازند و آنچه را واضح و روشن است نمی‌دانند.(الزمخرشی ، ج۱ ، ص ۵۸)

معادل فارسی: دست چپ را از راست نمی‌فهمد.(دهخدا ،ج۲ ، ص ۸۰۷).

عقلش گرد است (همان ، ص ۱۱۰۶)/ مغز خر خورده‌است.(همان ج ۱۴ ، ص ۱۷۱۹)./ مغزش تهی است.(همان ، ص ۱۷۲۰)

مغز خر خورده‌است :

یکی از اعتقادات زنان این بود که خوراندن مغز خر به شوهر آنها را مطیع و فرمانبردار می‌کند. فال‌بینی دستور خورانیدن مغز خر به شوهر زنی می‌دهد. زن کله‌ی خری را به دست آورد، موهایش را زدوده و برای پختن آماده می‌کند تا به جای کله گوساله به خورد شوهر بدهد. زن کله را در کنار حوض پاکیزه کرده و در قاب چینی بر روی سنگ دور حوض قرار داد که در این بین شوهرش رسید و از کله پرسید زن جواب داد از منقار کلاغ افتاده است شوهر قانع شده به اتاق رفت همسایه‌ای که در آن خانه بوود و با زن درانجام آن مشارکت داشت خود را به زن رسانید و گفت: زحمت به خودن نده. زیرا . زیرا کسی که نگوید کلاغ چهار سیری چگونه کله چهار منی را می‌تواند به منقار بکشد و چگونه کله‌ای با این وزن از ارتفاعی دور در قاب چینی افتاده و آن نشکسته ،مغز خر نخورده الاغ است.(شهری، ص ۶۴۷)

۳- حَمُد قَطاهٍ یَستَمی الّا رَائِبَ

 جوجه مرغ سنگخواره برای شکار خرگوش نیرنگ می‌زند. (ش ۱۱۱۵)

کاربرد: در مورد فرد ضعیفی گفته می‌شود که به دنبال نیرنگ زدن به قوی‌تر از خود است.

معادل فارسی: پیش لوطی و معلق بازی(دهخدا، ج ۲، ص ۵۲۴)

این گندمی را که تو داری می‌کاری من آردش هم بیخته‌ام، الکش هم آویخته‌ام(همان،ج۱، ص ۳۳۷)/ با همه با ما هم بله ( خدایار، ص۱۴۹)/ جلوی آخوندیه به منبر رفتن (الحسینی،ص ۲۲۰)

با همه بله با ما هم بله:

بازرگانی ورشکست شد و بستارنکارانش او را به داوری به محضر قاضی طلبیدند. بازرگانان به یک نفر وکیل دعاوی زبردست مراجعه کرد و چاره‌ی کار خود را از او خواست. وکیل گفت: « وقتی در محضر وکیل حضور یافتی، قاضی و هرکس هر پرسشی از تو کردند و هرچه به تو گفتند در پاسخ آنها تنها می‌گویی بله» بازرگان پیمانی با او بست که مبلغ مختصری نقداً به او بدهد و بقیه را پس از موفقیت پرداخت نماید و فردا به محضر قاضی رفت و در جواب قاضی گفت « بله و بله» تا اینکه قاضی و بستانکارانش سرانجام به ستوه آمدند و قاضی گفت : « معلوم می‌شود بدبخت ورشکسته مقصر نیست، چراکه از شدت غم و اندوه عقل و فهم خود را از دست داده و دیوانه شده‌است» بستانکاران نیز دلشان به مال او سوخت و از سر مطالبات خود در گذشتند، فردای آن روز وکیل به منزل وی رفت وبازرگان در آستان در بدون این‌که سلامی بکند در جواب سلام وکیل گفت:« بله » وکیل از مال او پرسید. گفت « بله» گفت: خدا را شکرکه موفق شدی، حالا قسط آخر حق‌الوکاله‌ی مرا پرداخت کن» گفت: « بله» وکیل هرچه گفت، او در پاسخ گفت بله. سرانجام حوصله وکیل سررفت و گفت: « با همه بله، با ما هم بله» ورشکست می‌گفت:« بله ، بله …» (پرتوی آملی، ص۱۶۳)/ با همه پلاس با ما هم پلاس (رحماندوست، ج۱، ص۲۳۱)

۴- حِلسٌ کَشَفَ نَفسَهُ

تکلتومی که خود را نمایان کرد. (ش ۱۰۹۴)

کاربرد: در مورد فردی گفته می‌شود که کاری را عهده دار می‌شود اما از عهده‌ی انجامش بر نیامده و گندش را بالا می‌آورد.

معادل فارسی: ماشاءالله بگو چشم نخوری (شکور زاده، ص ۸۴۵)

دیدی،رفتی بچسبی، ریدی .(همان ، ص ۳۳۵)/  پنبه دوز جن‌ها را تسخیر کرده.( حسینی ،ص ۱۳۹)

پنبه دوز جن‌ها را تسخیر کرده‌است. کسی چله نشت تا اهریمان را فرمانبردار خود کند پس از رنج بسیار اهریمنی‌ نزد او آمد که من به فرمان توام. گفت: هزار درهم برای من بیاور. گفت: من خواسته ندارم و خود پریشانم و درمانده. گفت: پس در میان اهریمنان چکاره‌ای؟ گفت:پنبه دوزم. بر بخت بد خود خندید و گفت: پنبه‌دوز جن ها را تسخیر کرده‌ام. (همان)

۵-الحِلمُ و المنی اخوانِ

خواب و آرزو برادرهم هستند. (ش ۱۱۶۰)

ریشه: نظر « أنَّ المِنی رأسُ احوال المفالیسُ » یعنی آرزو سرمایه مفلسان‌ می‌باشد.

معادل فارسی: آرزو و سرمایه ابلهان است( دهخدا، ج۱ ، ص ۳۰) خیال وخواب برادرند. (خدایار ،ص ۲۹۶) شتر در خواب بیند پنبه دانه

گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه (شهری ، ص ۵۶ غ)

شتر در خواب بیند پنبه دانه

فَراشٌ حَولَ نارِ یَصطَلِیَنَا

کسی دو کوزه‌ی شیراز ده برای فروش به شهر می‌برد، در بین راه جهت رفع خستگی کوزه‌ها را جلوش به زمین می‌گذارد و به درختی تکیه می‌‌‌دهد و کم‌کم به خیالات رفته که اگر شیره را خوب بخرند می‌تواند بار دیگر چهار کوزه بیاورد و چهار کوزه را هشت و آنها را تبدیل به روغن نموده و اگر زیادتر بیاورد و مرکز فروش داشته‌باشد، تجربیات باز کند و کاروبارش بالا گرفته تا آنجا که امین التجا شود و به سراغ دختر حاکم می‌رود و روزی با او گفت و گوش شده چنان لگد به او می‌نوازد که نقش زمینش می‌سازد که در آن هنگام لگد را به کوزه‌ها می‌کوبد.( همان)

۶- حُکمُکَ مُسَمَّطُ

حکم تو قطعی و لازم الاجراست. (ش۱۱۳۳)

کاربرد: در مورد کسی گفته می‌شود که حرفش یکی است و تغییر نمی‌کند.

ریشه: منظور این است که حکمت فرستاده شد یعنی حکمت را بگیر. « ابوبکر» گفت: حقَّت را بگیر.( العسکری، ج۱ ، ص ۳۰۲)

معادل فارسی: حرف مرد یکی است(دهخدا ، ج ۲ ص ۶۹۳) / مرغ یک پا دارد( همان، ج۳ ، ص ۱۵۲۹)

حرف مرد یکی است :

از ملانصرالدین سنش را پرسیدند می‌گوید: چهل سال بیست سال بعد نیز سوالی می‌کنند، همان پاسخ را می‌دهد و چون علت را می‌پرسند می‌گوید: حرف مرد یکی است.(شهری ،ص ۳۰۲)

۷- خَلّ سَبیلَ مَن وهیَ سقاوهُ ومَن هریقَ بالفلاه ماوُهُ

دوست باش با کسی که آبیاری می‌کند و کسی که آب را در دشت می‌ریزد. (ش ۱۲۷۲)

کاربرد: مثل زده می‌شود برای کسی که از صحبت کردن با تو بدش می‌آید و بیزار ودوری می‌گزیند.

ریشه: « اصمعی» گفت: با کسی که کارش درست نیست ارتباط برقرار نکن و به او توجهی نکن (العسکری، ج۱، ص ۳۳۵)

معادل فارسی: خاک بر سرم که بانو بود مادر مادرم. (دهخدا ، ج۲ ، ص ۵۸۲)

خاک بر سرم که بانو بود مادرم:

دونفر پیله ور به صحرا رفته بودند نزدیک ظهر به یک سیاه چادر ایلیاتی رسیدند. زن ایلیاتی بلند شد تا برای ناهار میهمانان تازه رسیده شیر برنج بپزد. مقداری برنج در کماجدان ریخت و بعد از جوشیدن برنج مقداری شیر هم روی آن ریخت و با کف‌گیر شروع کرد و به هم‌زدن درهمین موقع سگ گله جلو آمد او که می خواست نفس سگ به آتش نرسد با کفگیری که در دست داشت توی سر سگ زد و بعد با همان  کفگیر مشغول هم‌زدن شیربرنج شد. یکی از میهمانان به کنایه به رفیقش گفت: این زن عجب کد بانوی خوبی است. زن که فکر می‌کرد از آشپزی او دارند تعریف می‌کنند، با رضایت خاطر گفت: « خاک به سرم، کدبانو بود مادر مادرم! »( انجوی شیرازی، ج۱ ، ص ۱۳۷).

۸- احذرُ مِن غُرابٍ

محتاط‌تر از کلاغ (ش ۱۲۰۳)

کاربرد: وقتی کسی برای انجام کاری بیش از حد احتیاط می‌کند و دوراندیشی به خرج می‌‌دهد، این مثل را درباره‌اش می‌گوییم.(رحماندوست ، ج ۱، ص ۵۳)

ریشه: زیرا در داستان تمثیلی اعراب نقل می‌شود که کلاغ به پسرش گفت: پسر کم ! وقتی تو را با تیر نشانه رفتند دور خودت بپیچ پسر در جواب پدر گفت: پدرجان پیش از تیر‌اندازی به دور خود می‌پیچیم.

معادل فارسی: پای به حساب می‌نهد( رحماندوست ، ج ۱، ص ۵۳۱) / پای شمرده می‌گذارد.( همان) دست به عصا راه می‌رود.( دهخدا ، ج۲ ، ص ۸۰۶)/ شاید سنگ در آستینش باز شد(همان).

شاید سنگ در آتیش باشد:

کلاغ به بچه‌اش گفت: « هرگاه آدمیزاد را دیدی به زمین خم می‌شود بگریز که می‌خواهد برای زدنت سنگ از زمین بردارد.» بچه‌اش گفت: من بادیدنش فرار می‌کنم، شاید که سنگ در آستینش باشد!» (شهری  ، ص ۱۷۴)

۹- الخُطَبُ مِشوارُ کَثیرِالعِثارِ

خواستگار مخبر لغزشهای بسیار دارد. (ش ۱۳۰۰)

معادل فارسی: حسنعلی جعفر( برقعی ، ص ۲۱۱)

حسنعلی جعفر:

سه نفر نزد شخصی به عنوان خواستگاری دخترش آمدند. یکی از این‌ها به نام حسین، دیندار بود ولی مال و جمال نداشت. دیگری به نام علی، جمال داشت ولیکن دارای دین و مال نبوده سومی به نام جعفر، مال دار بود اما دین و جمال نداشت. پدر دخترش را به خلوت طلبید و خواستگاران را معرفی نموده گفت: کدام یک از این‌ها را انتخاب می‌کنی؟ دختر در جواب گفت : حسنعلی جعفر را (همان)

۱۰- حُبأه صِدق خیرً مِنَ یَفَعَهِ سَوءِ

دختر خانه‌نشین بهتر از غلام بد است. (ش ۱۲۸۵)

کاربرد: مثل زده می‌شود برای مردی که ناهوشیار و پست و کودن است

معادل فارسی: اگر این منم پس کو کدوی گردنم. (خداکرمی ،ص ۲۴۵)

 اگر این منم پس کو کدوی گردنم:

شخصی قصد سفر کرد، زنش گفت: می‌ترسم خودت را گم کنی،آن شخص گفت: پس چه باید کرد؟ زن گفت: باید علامتی به خود بند کنی. رفت کدویی آورد و آن را سوراخ کرد و ریسمانی از آن گذرانده گردن شوهر انداخت و او را وارونه نمود. مرد مسافر پس از طی چند روز راه به شهری رسید و از فرط خستگی وارد مسجد شده خوابید. رندی کدوی گردن او را دید و دانست که مطلب از چه قرار است. فوری چاقوی خود را از جیب در آورد و بند کدو را بریده آن را برد. مسافر بیدار شد چشمش به سینه‌اش افتاد دید کدو نیست، سخت پریشان و مضطرب گردیدد و گفت: اگر این منم پس کو کدوی دور گردنم.(همان)

۱۱- خُذهامِن ذِی قَبلٍ وَ مِن ذِی عَوضُ

بگیر آن را از قابله و از روزگار . (ش ۱۳۲۴)

کاربرد: هنگام وعده دادن و تهدیدکردن به کار می‌رود.

معادل فارسی: این نیم گزش بود.(خدایار، ص ۱۲۳)

این نیم گزش (نیم ذرعش) بود. (صبرکن تا نیم گز/ نیم زرع دیگرش را هم ببین!)

یکی از لوطی‌های سابق که جیبش خالی بود و میل داشت به قول امروزی‌ها پزش عالی باشد ومخصوصاً مدت‌ها بود آرزو داشت شلوار دبیتی[۲]تهیه کنند ولی قوه خریدش را نداشت، سرانجام روزی به این خیال می‌افتد که نیم گزی دبیت مشکی بخرد و خشتک شلوارش را از پارچه مزبور بکند و هر کجا می‌نشیند سر پا نشسته، آن را به مردم نشان دهد تا خیال کنند که کلیه پارچه شلوارش از دبیت است[۳].

باری همین نقشه را به موقع اجرا می‌گذارد و می‌رود در سرچهار بازار می‌نشیند و دامن‌های قبای خود را طوری روی پاهایش می‌کشد که فقط خشتک شلوارش نمایان می‌شود. متأسفانه در این اثنا او را خواب در می‌رباید و رندی که خیال او را حدس زده، و مقصودش را دریافته بود آهسته آهسته پیش می‌رود و با چاقوی تیزی قطعه دبیت خشتک وی را با مهارتی که جوان بیدار نمی‌شود نزد وی رود و قدری آن طرف‌تر می ایستد. کمی بعد جوان  بیدار می‌شود و بدون اینکه متوجه پیش‌آمد خود شود باز سرپا می‌نشیند و به اصطلاح پز می‌دهد. عابرین که از مقابل او همی گذشتند چون چشمشان به آن منظر مضحک می‌افتد هر کدام پوزخندی یا قهقهه‌ای می‌زنند و می‌گذرند. جوان خیال می‌کند مردم متوجه حیل او شده و خندیدن آنها بدین سبب است، لاجرم در مقام اصلاح امر بر می‌آید و می گوید: « آقایان ! ببخشید این نیم‌گزش است ، نیم گز دیگرش در عقب است!» ( امینی، ص ۱۴۲)

۱۲-أخَطا نوُکَ

اشتباه کرد طلوع وغروب را. (ش ۱۳۲۲)

کاربرد: برای کسی است که حاجتی دارد ولی نمی‌تواند آن را بدست بیاورد.( الزمخشری، ج۱ ، ص ۱۰۲)

ریشه: « النوء » غروب یک ستاره در مغرب و طلوع رقیب آن در مشرق است که این غروب و طلوع، باعث بارندگی می‌شود وجه تسمیه النوء این است که چون ستاره‌ای غروب کند ستاره طلوع کننده از جای خود بر می‌خیزد و طلوع می‌کند و آن  طلوع را « النوء» نامند. (بند ریگی، ج۲ ، ص ۲۰۳۱).

معادل فارسی: دعا کن خدا طاس را توی سرت نزند. (امینی، ص ۳۶۲)

حالا که خیال پلو است بگذار چرب باشد.( همان، ص ۲۷۶)

حالا که خیال پلو است، بگذار چرب باشد:

شب هنگام زن و شوهری از روی خیال نقشه‌ی عروسی پسر را کشیدند. پدر می‌گفت: اگر خداوند برای ما چنین و چنان ساخت برای فریدون عروسی می‌کنیم. ده من برنج می‌ریزیم، چهار من روغن صرف می‌کنیم. ما در که اسم چهارمن روغن و ده من برنج را شنید از کوره در رفت که مرد حسابی! برای ده من برنج چهار من روغن زیاد است. پدر اصرار داشت که مردم محترم می‌آیند، چهارمن روغن کم است. پسر که داستان این خیال پلو را می‌شنید، سر از زیر لحاف درآورد و گفت: مادرجان! حالا که خیال پلو است بگذار چرب باشد.( امینی، ص ۲۷۶)

۱۳- أخمعی وَ تیسی

گفتار به دروغ خود را به لنگی زد. (ش ۱۳۲۶)

کاربرد: برای فردی یاوه‌گو و هذیان گوی گفته می‌شود.

معادل فارسی: ناخوش خر خورده.(رحماندوست، ج۲ ، ص ۹۵۹). حرفهای صدتا یک غاز می‌زند و تحویل من می‌دهد.( خدایار ، ص ۲۷۹)

 ناخوش خر خورده:

حکیمی بود که پسرش از آب و گل درآمده بود و درسی خوانده بود و حباب حکیم باشی برای این فوت و فن طبابت را به او یاد بدهد او را همراه خودش به عیادت مریض‌هایشان می‌برد. یک روز که حناب حکیم باشی بالای سر یکی از بیمارها رفت، پسرش دید حال مریض از طبابت بابا بدتر شده و تب او بالارفته و بستگان مریض هم خیلی پریشان هستند، اما بابا خودش را از تک و تا نینداخته و مشغول ور رفتن به مریض است. البته پسر حکیم که جوان  بود و بی‌تجربه، حساب دستش نبود و نمی فهمید قضیه از چه قرار است و باباش چه خواهد کرد؟ اما حکیم باشی کارگشته که بارها توی این تنگناها گیر کرده‌بود تکلیف خودش را خوب می‌دانست با طول و تفصیل و آب و تاب مریض را معاینه کرد وموقع معاینه‌کردن هم لفتش داد و بعد از معاینه اخم‌هایش را تو هم کرد و با اوقات تلخی تغیّر گفت: مگر من نگفتم مواظبش باشید و نگذارید تا ناپرهیزی کنه؟ دوروبری‌هایی مریض که منتظرچنین حرفی نبودند جا خوردند و هاج و واج به هم نگاه کردند و از میان آنها یکی با من ومن خیلی قرص و محکم جواب داد: نه خیر! ناپرهیزی نکرد، نگذاشتیم ناپرهیزی کنه. اما حکیم باشی با خاطر جمعی فراوان خیلی قرص و محکم جواب داد: نخیر حتماً ناپرهیزی کرده اگر ناپرهیزی نکرده بود با آن نسخه‌ی من تا حالا تبش بریده بود، هم حالش خوب شده بود. توپ و تشر حکیم باشی کار خودش را کرد ویکی از کسان بیمار با لحنی که پشیمانی و عذرخواهی از آن می‌بارید گفت: تقصیر از ما شد که روبه‌روی او  خربزه پاره کردیماو هم چشمش که دید دلش خواست، دیدیم مریضه گناه دارد، ما هم یک قاش نازک به او دادیم.پسر حکیم وقتی دید همه با تعجب و تحسین به باباش نگاه می‌کنند با غرور فراوان سراپای پدرش را برانداز کرد و باطناً خیلی خوشحال شد که چنین پدری دارد. اما از وقتی که همراه پدرش به عیادت مریض می‌رفت گرچه خیلی شگردها از او دیده بود باشی با اصرار وسماجت از پدرش خواست تا این رازمگو را بگوید. حکیم باشی هم بادی به بروت انداخت و گفت: بچه‌جان آنقدر که می گویم هروقت می‌روی عیادت مریض حواست را جمع کن برای همین است. مگر ندیدی وقتی داشتیم می‌رفتیم تو خانه سطل زباله‌شان پر بود از پوست خربز و انار. هر وقت نسخه‌برداری و حال مریض خوب نشد به دور و بر رختخوابش، به این ور و آن ور اتاق و حیاط نگاه کن. اگر یک دانه انار یا یک تکه‌ی پوست خربزه افتاده‌بود بدان که از آن به مریض هم داده‌اند هوش به خرج بده و به هوش خودت بگو مریض ناپرهیزی کرده.

مدتی از این مقدمه گذشت و یک روز حکیم باش زکام سخت شد و ده روزی در خانه افتاد و حکیم باشی به این خیال که پسرش هم فوت و فن کار را یاد بگیره هم مریض‌هایش به سراغ حکیم دیگری نروند او را سر مریض بردندش. او هم نسخه داد و آمد. پس فرداش که دوباره به عیادت مریض رفت، ناخوش حالش بدتر شده‌بود پسر هم تمام آن ادا اطواری‌های بابا را درآورد و آخر سر بادی به گلو انداخت و گفت: نگفتم نگذارید ناپرهیزی کند؟ یکی از بستگان ناخوش جواب داد: ابدا … اصلاً … ما دست از پا خطا نکردیم، شما هرچه گفته‌اید ما همان را مو به مو انجام داده‌ایم.

پسر حکیم باشی با اوقات تلخی و بدلعابی ناشیانه فریاد زد: نه خیر نا پرهیزی کرده … حتماً ناپرهیزتر کرده نه خیر همین است که می گویم. خوشمزه این که هر چه بستگان بیمار بیشتر انکاری کردند پسر حکیم باشی اصرارش بیشتر می‌شد و از حرفش برنمی‌گشت به طوری که سماجت و پافشاری او، دوروبری‌های مریض را عاجز و ذله کرده بود. عاقبت هم دنباله اصرارش به اینجا رسید که فریاد زد: نه خیر ناپرهیزی کرد و خر خورده!…

که این جوری حالش بد شده. طاقت جمعیت طاق شد و بی‌اختیار زدند زیر خنده و آقازاده از خجالت غرق عرق شد و مثل گربه‌ی کتک‌خورده عینش زد.

حکیم‌باشی وقتی فهمید آقازاده چه دسته گلی به آب داده دو بامبی زد تو سرش و پرسید: از کجا به فکر خرخوری مریض افتادی؟ بیچاره خنگ و بی‌هوش گفت: وقتی از توی حیاط رد شدم دیدم یک پالان خر کنج حیاط گذاشته‌اند. خیال کردم خر خورده …!! ( انجوی شیرازی، ج۱ ، ص ۲۲۹)

۱۴- اَدبَر غَریرُهُ و أقبل هَریرهُ

خوش اخلاقی‌اش زایل شد و بداخلاقیش پیش آمد. (ش ۱۴۲۲)

کاربرد: برای پیرمردی گفته می‌شود که اخلاقش بد می‌شود.

ریشه: یعنی صفات پسندیده‌اش از بین رفته و آنچه که موجب نفرت و بیزاری است در او جلوه‌گر شده‌است.

معادل فارسی: آن روی سگی‌اش بالا آمد.( میدانی نیشابوری، ص ۱۰۱)

به آلو سیاه می‌ماند هرچه بزرگتر می‌شود گه تر می‌شود.( ذوالفقاری ، ص ۲۷۸)

کوچک بودی چه خوب بودی بزرگ شدی چه گه شدی (همان، ص ۷۱۲) / سگ‌نازی آباد است نه غریبه می‌شناسد، نه آشنا( رحماندوست، ج۲ ، ص ۶۵۵).

کوچک بودی چه خوب بودی بزرگ شدی چه گه شدی:

روستایی به شهر انگور سیاه دید بخرید و بخورد و او را خوش آمد. سال دیگر بیامد و آلوی سیاه دید پنداشت که انگور است که درشت شده، بخرید و از آن خوشی چندان نیافت. سال سوم بیامد و بادنجان دید گفت: « امسال دیگر سخت بزرگ و نیکو رسیده.» بخرید و خام بخورد. چیزی بی‌مزه و ناخوشایند دید آن را به زمین افکند و گفت: « هر چه تو مهمتر شوی گه‌تر مشوی» و داستان شد. ( حسینی ، ص ۶۴۰)

۱۵-أخیلُ مِن واشِمهِ اشتهِا

خال دارتر از مقعد و اشمه. (ش ۱۳۴۱)

کاربرد: برای مسخره‌کردن استهزاء به کار می‌رود.

ریشه: « ابوعمر» گفت: « واشمه» نام زنی است که فرجش را به خاطر خالدار بودن شماتت و سرزنش می‌کردند و برای مسخره‌ به او چنین گفته شد.[۴]

معادل فارسی: به ریش خود می‌خندد.( امینی ، ص ۱۸۰)

به ریش خود می‌خندد:

گویند ابلهی شیطان را در خواب دید ریش او را محکم گرفت وچند سیلی سخت در گوش اوبنواخت و گفت: ای ملعون! ریش خود را به تزویر بلند کرده‌ای که مردمان را فریب بدهی؟ الساعه تو را به سزایت می‌رسانم. این بگفت وخواست سیلی دیگری به او بزند که ناگاه از خواب پرید وریش خود را در دست خود دید و به خود بخندید.(همان)

۱۶- أنَّ وراءَ الاکَمهِ مَاوَرَاءَها

پشت تپه خبرهایی است. (ش ۲۳)

کاربرد: در مورد فردی است که به دست خویش راز خود را بر ملا می‌کند.

ریشه مثل: نقل است که کنیزی با دوست پسرش وعده گذاشت که شب، پس از اتمام کارهای صاحبش، پشت تپه او را خواهد دید. پس از اتمام کارهای معمول ، اربابش او را به انجام کارهای دیگری وادانست و مانع رفتن کنیز سرقرارش شد. وقتی شور و شوق دیدار یار بر او غلبه کرد، گفت: شما زندانی‌ام کرده‌اید . پشت  تپه خبرهایی است.

معادل فارسی: شتر دزدی و خم‌خم (دهخدا،ج۲ ، ص ۱۰۱۸) / آدم دروغگوته کلاهش سوراخ دارد.( ذوالفقاری،  ص ۴۴)

 آدم دروغگو ته کلاهش سوراخ دارد:

شخصی در مجلسی دروغی گفت دیگری برای اینکه او را رسوا کند گفت. آن که ته کلاهش سوراخ دارد، دروغ گفت: آن شخص فوراً دست به کلاه خود برد که ببیند سوراخ کجاست.( بهمنبیاری،۱۳۸۱ ، ص ۹)

۱۷- ذِئبُ الخَمَرِ

گرگ استتار کرد. (ش ۱۴۵۸)

ریشه: « الخَمَر » آنچه در پشت درخت یا سنگ یا سوراخی پنهان شده‌است.

کاربرد: برای هر چیزی که انسان آن را استتار کند، به کار می‌رود.

معادل فارسی: گوزپامال می‌کند.( دهخدا ، ج۳ ، ص ۱۳۲۹) نور آفتاب را گل اندود می‌کند. ( همان ، ج۴ ، ص ۱۹۸۷)

گوزپامال می‌کند:

روزی امیری در میان جمعی از امرا در پیشگاه سلطان ایستاده بود بی‌اختیار تیزی داد. خواست قضیه را ماست مالی کرده و لای سبیلی در بکند. همی پاشنه چکمه‌ی خود را فشار می‌داد آن را روی سنگ می‌کشید و به صدایش درآورد. سلطان که متوجه قضیه بود از ظریفی پرسید که امیر چه می‌کند. ظریف جواب داد قربان قبله‌ی عالم گوزپامال می‌کند.( امینی، ص ۵۸۶)

۱۸- أخَذَهُ أخذَ الضّبِّ وَلَدَهُ


[۱]در اصطلاح محلی کرمانی و آباده صفا وهاون یا « یا نه» را جوغن گویند.

[۲]نوعی پارچه نخی و سبک

[۳] سابقا لباس‌های افراد طبقه سوم عموماً از کرباس بوده اگر یک نفر از آنها فی‌المثل می‌توانست قبای قلمکار یا شلوار دبیت

[۴] العسکری،۱۴۰۸ ه ، ج۱ ، ص ۳۵۷ والزمخشری،۱۴۰۷ ه، ج۱ ، ص ۱۱۳

100,000 ریال – خرید
 

تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.

 جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

 

 

مطالب پیشنهادی:
  • پایان نامه معادل یابی، کاربرد و ریشه های ضرب المثل ها در زبان عربی (ضرب المثل های ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ مجمع الأمثال)
  • پایان نامه معادل یابی،کاربرد و ریشه های ضرب المثل ها در زبان عربی (ضرب المثل های ۳۰۰۰تا ۳۵۰۰ مجمع الامثال)
  • مقاله ریشه ضرب المثل های ایرانی
  • برچسب ها : , , , , , , , , , ,
    برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

    براي قرار دادن بنر خود در اين مکان کليک کنيد
    به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید
    

    جستجو پیشرفته مقالات و پروژه

    سبد خرید

    • سبد خریدتان خالی است.

    دسته ها

    آخرین بروز رسانی

      جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
    
    اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
    wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط دیجیتال ایران digitaliran.ir صورت گرفته است
    تمامی حقوق برایbankmaghale.irمحفوظ می باشد.