مقاله بررسی اسطوره در اشعار فروع و شاملو مربوطه به صورت فایل ورد word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۴۹۶ صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود مقاله بررسی اسطوره در اشعار فروع و شاملو نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد
فصل اول ۲
کلیات طرح ۲
بیان مسأله : ۲
۱-۲ هدفهای تحقیق : ۳
۱-۳ اهمیت موضوع تحقیق و انگیزش انتخاب آن ۳
۱-۴ سوالات و فرضیه های تحقیق ۴
– سوالات تحقیق ۴
– فرضیه های تحقیق: ۵
۱-۵ روش تحقیق ۵
۱-۶ پیشینه ی تحقیق ۶
فصل دوم ۸
مطالعات نظری ۸
مقدمه : ۸
پانوشت های مقدمه: ۱۲
۲-۱ اسطوره چیست؟ ۱۳
۲-۲ اسطوره و تاریخ: ۱۶
۲-۳ اسطوره و قصه: ۱۹
۲-۴ اسطوره و دین: ۲۱
۲-۵ اسطوره و هنر ۲۴
۲-۵-۱ اسطوره و موسیقی: ۲۴
۲-۵-۲ اسطوره و هنرهای دیداری ۲۵
۲-۵-۳ اسطوره و ادبیات ۲۶
۲-۶ اسطوره از دیدگاههای گوناگون ۲۹
۲-۶-۱ اسطوره از دیدگاه زبانشناسی ۲۹
۲-۶-۲ اسطوره از دیدگاه ساختارگرایی ۳۰
۲-۶-۳ اسطوره از دیدگاه پدیدار شناختی ۳۳
۲-۶-۴ اسطوره از دیدگاه روانشناختی (روانکاوی) ۳۷
۲-۶-۵ اسطوره از دیدگاه فلسفی ۴۱
۲-۷ زمان و مکان در اسطوره ۴۳
۲-۸ نگرشی بر ساختار و کارکردهای اسطوره ۴۵
۲-۹ اسطوره سازی و اسطورهشکنی (اسطورهزدایی) ۴۷
پانوشتهای فصل دوم: ۵۰
فصل سوم ۵۸
محورهای کاربردی اسطوره ۵۸
۳-۱ مباحث زیباییشناسی: ۵۸
۳-۱-۱ تعریف زیبایی شناسی ۵۸
۳-۱-۲زیباییشناسی از دیدگاههای گوناگون: ۵۹
۳-۱-۳ زیبایی شناسی کلاسیک و نوین: ۶۴
۳-۲ محورهای کاربردهای اسطوره ۶۶
۳-۲-۱ آنیمیسم(Animism): ۶۶
۱) تعریف آنیمیسم : ۶۶
۲)تفاوت «آنیمیسم» با «شخصیتبخشی»: ۶۹
۳) کارکرد آنیمیسم در شعر احمد شاملو ۷۰
۳-۲-۲ تلمیح ۱۹۸
۳-۲-۳ تلمیحات اسطورهای در شعر شاملو و فروغ فرخزاد ۲۰۵
۳-۲-۴ کـهـن الـگــو : ۲۸۹
۳-۲-۵ کارکرد آنیمیسم در حوزه زیباییشناسی: ۴۳۹
پانوشتهای فصل سوم: ۴۴۲
فصل چهارم ۴۵۷
اسطوره زدایی و اسطوره آفرینی در شعر شاملو و فروغ ۴۵۷
۴-۱ اسطورهزدایی و اسطوره آفرینی در شعر احمد شاملو: ۴۵۷
۴-۲ اسطورهزدایی و اسطوره آفرینی در شعر فروغ فرخزاد: ۴۶۵
پانوشتهای فصل چهارم: ۴۷۰
فصل پنجم ۴۷۳
نتیجه گیری ۴۷۳
۵-۱ مقایسه و تطبیق محورهای کاربردی اسطوره در شعر احمد شاملو و فروغ فرخزاد: ۴۷۳
پانوشتهای فصل پنجم: ۴۸۳
منابع و مآخذ ۴۸۵
مقالات ۴۹۲
– قرآن مجید
– آموزگار، ژاله، ۱۳۷۶،تاریخ اساطیری ایران، چاپ دوم، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
– احمدی، بابک،۱۳۷۷، آفرینش و آزادی ـ جستارهای هرمنوتیک و زیباییشناسی ، چاپ اول، تهران، نشر مرکز.
– ـــــــــ ، ۱۳۷۵، حقیقت و زیبایی، درسهای فلسفه هنر، چاپ سوم، تهران، نشر مرکز.
– استروس، کلودلوی،۱۳۷۶،اسطوره، معنا، ترجمه شهرام خسروی، تهران، نشر مرکز.
– ـــــــــ، ۱۳۸۱ ،اسطوره و تفکر مدرن ، ترجمه فاضل لاریجانی- علی جهان پولاد ، چاپ اول ، تهران ، نشر فروزان روز.
– اسماعیل پور، ابوالقاسم، ۱۳۷۷،اسطوره، بیان نمادین، چاپ اول، تهران، انتشارات سروش.
– الیاده، میرچا،۱۳۷۸، اسطوره بازگشت جاودانه، ترجمه بهمن سرکاراتی، چاپ اول، تهران ، نشر قطره.
– ـــــــــ ، ۱۳۶۲، چشم اندازهای اسطوره، ترجمه جلال ستاری، انتشارات توس.
– ـــــــــ ،۱۳۷۲، رساله در تاریخ ادیان، ترجمه جلال ستاری، چاپ اول، تهران، انتشارات سروش.
– ـــــــــ ، ۱۳۷۴، اسطوره، رویا، راز، ترجمه رویا منجم، چاپ اول، انتشارات فکر روز.
– بارت، رولان ،۱۳۷۵، اسطوره، امروز، ترجمه شیرین دخت دقیقیان، چاپ اول، تهران، نشر مرکز.
– باستید، روژ، ۱۳۷۰، دانش اساطیر، ترجمه جلال ستاری، چاپ اول، انتشارات توس .
– بهار، مهرداد، ۱۳۷۵، پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و پاره دویّم) ، چاپ اول، تهران، نشر آگه.
– پورنامداریان، تقی، ۱۳۷۶،رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
– ـــــــــ ،۱۳۷۴، سفر در مه، تأملی در شعر احمد شاملو، چاپ اول، تهران، انتشارات زمستان.
– پیر بایار، ژان،۱۳۷۶، رمزپردازی آتش، ترجمه جلال ستاری، چاپ اول، تهران، نشر مرکز .
– دریا بندری، نجف، ۱۳۷۹، افسانه اسطوره، تهران، نشر کارنامه
– دوبوکور، مونیک، ۱۳۷۳، رمزهای زنده جان، ترجمه جلال ستاری، چاپ اول، تهران، نشر مرکز.
– رشیدیان، بهزاد، ۱۳۷۰، بینش اساطیری در شعر معاصر فارسی، چاپ اول، تهران، نشر گستر .
– روتون، ک.ک.، ۱۳۷۸، اسطوره، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور، چاپ اول، تهران، نشر مرکز.
– زرینکوب، عبدالحسین، ۱۳۸۵،ارسطو و فن شعر، چاپ پنجم، تهران، انتشارات امیرکبیر .
– ـــــــــ ، ۱۳۷۵،تاریخ در ترازو، چاپ چهارم، تهران، انتشارات امیرکبیر
– ـــــــــ ، ۱۳۷۵، در قلمرو وجدان، چاپ دوم، تهران، انتشارات سروش .
– ستاری، جلال ،۱۳۷۶، اسطوره در جهان امروز، چاپ اول، تهران، نشر مرکز.
– ـــــــــ ، ۱۳۸۱، اسطوره در رمز در اندیشه میرچا الیاده، چاپ اول، تهران، نشر مرکز.
– ـــــــــ ،۱۳۷۷،جهان اسطورهشناسی، چاپ اول، تهران، نشر مرکز.
– سلاجقه، پروین،۱۳۸۵، از این باغ شرقی، چاپ اول، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
– ـــــــــ ،۱۳۸۴، امیرزاده کاشیها (نقد شعر احمد شاملو)، چاپ اول، تهران، انتشارات مروارید.
– شاله، فلیسین، ۱۳۶۷، شناخت زیبایی «استتیک» ، ترجمه علی اکبر بامداد، چاپ سوم، تهران
– شاملو، احمد، ۱۳۸۰،مجموعه آثار، دفتر یکم: شعرها، چاپ دوم، تهران، انتشارات نگاه.
– شایگان، داریوش، ۱۳۴۶، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، چاپ اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران
– شمیسا، سیروس،۱۳۸۴، بیان و معانی، چاپ نخست از ویرایش دوم، تهران، نشر میترا
– ـــــــــ ، ۱۳۶۹، فرهنگ تلمیحات (اشارات اساطیری، داستانی ، تاریخی، مذهبی در ادبیات فارسی) ، چاپ دوم، تهران، انتشارات فردوس.
– ضیمران، محمد، ۱۳۷۷،جستارهایی پدیدارشناسانه، پیرامون هنر و زیبایی، تهران، نشر کانون.
– ـــــــــ ،۱۳۷۹، گذار از جهان اسطوره به فلسفه، چاپ اول، تهران، انتشارات هرمس.
– فرای، نور تروپ،۱۳۷۷، تحلیل نقد، ترجمه صالح حسینی، چاپ اول، تهران، انتشارات مروارید
– فرخزاد، پوران، ۱۳۸۰، کسی که مثل هیچ کس نیست(درباره فروغ فرخزاد)، چاپ اول، تهران، نشر کارون.
– فرخزاد، فروغ، ۱۳۸۱، دیوان فروغ فرخزاد، چاپ سوم، تهران، انتشارات جاجرمی.
– فریزر، جیمز، ۱۳۸۶،شاخه زرین، (پژوهشی در جادو و دین)، ترجمه کاظم فیروزمند، چاپ چهارم، تهران، انتشارات آگاه
– کاسیرر، ارنست،۱۳۶۷، زبان و اسطوره، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ اول، نشر قطره
– ـــــــــ ، ۱۳۷۰، فلسفه روشنگری، ترجمه یدا… موقن، چاپ اول، تهران، انتشارات نیلوفر
– ـــــــــ ، ۱۳۷۸، فلسفه صورتهای سمبلیک، اندیشه اسطورهای ترجمه یدا… موقن، جلد دوم، چاپ اول، تهران، انتشارات هرمس.
– کزازی، میرجلالالدین،۱۳۷۶، رویا، حماسه، اسطوره، چاپ دوم، تهران، نشر مرکز.
– کمبل، جوزف، ۱۳۷۷،قدرت اسطوره، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر مرکز.
– گریمال، پیر، ۱۳۶۷، فرهنگ اساطیر یونان و رم، ترجمه احمد بهمنش، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر
– گرین، ویلفرد و لی مورگان و جان ویلینگهم،۱۳۷۶، مبانی نقد ادبی، ترجمه فرزانه طاهری، چاپ اول، تهران، انتشارات نیلوفر.
– لغتنامه دهخدا
– محمدی، محمدحسین،۱۳۸۵، فرهنگ تلمیحات شعر معاصر، چاپ دوم، تهران، نشر میترا
– ۱۳۸۳، مجموعه مقالات، اسطوره و ادبیات، تهران، سمت.
– مستر هاکس،۱۳۸۳، قاموس کتاب مقدس، چاپ دوم، تهران، انتشارات اساطیر.
– هگل، گئورگ ویلهلم فردریش،۱۳۶۳، مقدمه بر زیبایی شناسی، ترجمه محمود عبادیان، چاپ اول، تهران، انتشارات آوازه
– همیلتون، ادیت،۱۳۷۶، سیری در اساطیر یونان و رم، ترجمه عبدالحسین شریفیان، چاپ اول، تهران، انتشارات اساطیر.
– هینلز ، جان، ۱۳۷۳، شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضّلی ، چاپ سوم، بابل، نشر چشمه
– یاحقی، محمد جعفر،۱۳۸۶، فرهنگ اساطیر و داستان وارهها در ادبیات فارسی، چاپ اول، تهران، فرهنگ معاصر
– یونگ. کارل گوستاو،۱۳۷۶، انسان و سمبلهایش، ترجمه حسن اکبریان طبری، چاپ اول، تهران، انتشارات یاسمن.
انسان از بدو تولد و در طول دوران حیات خود برای پاسخگویی به حوادث و نیازهایی که در حوزه زندگی وی واقع می شدند و برای شناخت حوادث خارق العاده به جستجوی خصوصیات ایزدان ،مطلقها ، ابدیت ، لامکانی و لازمانی می پرداخت و باید چنین تفسیر و تعبیر نمود که اسطوره زاده ی باورها و تفکر خلاق انسان است.انسان در هر زمان و مکانی بی نیاز از اسطوره و کاربرد آن در زندگی نیستند و همین امر بررسی اسطوره را مهم و با اهمیت جلوه می دهد.اگر روند توجه به اساطیر را در زندگی روزمره مورد توجه قرار دهیم به این نتیجه خواهیم رسید که جامعه بدون وجود اساطیر جامعه ای فقیر محسوب می شوند.
«امروزه بحث اسطوره (Myth) یکی از مهمترین مباحثی است که در آراء نظریه پردازان علوم انسانی به طور گسترده به آن پرداخته شده است.از تاریخ اسطوره پژوهی بر می آید که در گذشته ، این بحث ، بطور جداگانه ،چندان مورد توجه نبوده و بیشتر در روایت تاریخ زندگی بشری و چگونگی تسلط او بر جهان ، در قالب افسانه یا حکایت بیان می شده ولی هنوز امروزه ، این بحث از جهان متعددی قابل تامل است و هرکدام ا زشاخه های علوم انسانی با توجه به عملکرد خود از بحث اساطیر بهره می گیرند.»([i])
«در طول تاریخ اسطوره ها به طور گسترده ادبیات را تغذیه نموده اند»([ii]) اگر اسطوره امروزه بعد مذهبی خود را از دست داده است اما توجه اسطوره شناسانی چون میرچا الیاده ،ارنست کاسیرر ، رولان بارت و همچنین روانشناسی چون فروید و یونگ و ساختار گرایانی چون لوی استروس را به خود جلب کرده است.
اسطوره و ادبیات به گونه ای به هم پیوسته اند تا آنجا که «نورتروپ فرای» در کتاب تحلیل نقد می نویسد : «اسطوره و ادبیات یکسان اند» به طور کلی می توان گفت که اسطوره از جمله مباحثی است که با علوم مختلف از جمله موسیقی ،هنرهای دیداری مانند معماری و مینیاتور و… ادبیات که از جمله هنرهای زیبا که زاده ی تخیل انسان است ارتباط دارد.«اسطوره شناسی (Mythologie) شاخه ای از مطالعات ادبیات تطبیقی تلقی می شود. در ادبیات مطالعه اسطوره از سه جهت اهمیت دارد:
الف) این نوع مطالعات به ما امکان می دهند تا ادبیات را تکیه گاه اسطوره ها قرار دهیم.
ب) این نوع مطالعات به ما امکان می دهند تا توانمندی خاص ادبیات را در پرداختن به اسطوره بررسی کنیم.
ج) همچنین به ما امکان می دهد تا به حد و مرزهای تفکر اسطوره ای پی ببریم».([iii])
کارکردن به طور تطبیقی در ادبیات از مباحث و محورهای اصلی آن به شمار می رود زیرا ادبیات (شعر و نثر) از جمله هنرهایی است که در دوره های مختلف با بیانها و شیوه های گوناگون پا به عرصه می گزارد.بنابراین تطبیق آن ها از جمله موارد است که در این زمینه مهم و با اهمیت می باشد.بنابراین در این جا سعی شده است که محورهای اسطوره ای را به صورت تطبیقی در شعر دو شاعر (شاملو وفروغ) معاصر بودند مورد بررسی قرار گیرد و نتایج آن در این زمینه مشخص گردد.
دانستن و شناخت اساطیر دوران جدید نیاز به پژوهش در آثار ادبی گذشته دارد.از آنجا که شاعران امروزی (مدرن) سعی در بیان اساطیر مدرن و جدید دارند لذا درک آنها مستلزم بررسی آثار و اساطیر جهان خواهد بود به گونه ای که «سلینگ» می نویسد : «اساطیر بر اساس حقیقت خود شناخته می شوند.بنابراین فقط هنگامی حقیقتاً شناخته می گردند که در فراگرد شناخته می شوند و فراگردی که به طریقی خاص در اساطیر تکرار می شوند همان فراگرد کلی است یعنی فراگرد امر مطلق است.از این رو علم حقیقی اساطیر علمی است فراگرد امر مطلق را در اساطیر آشکار کند.اما نشان دادن این فراگرد کار فلسفه است.بنابراین علم حقیقی اساطیر، فلسفه اسطوره شناسی است».([iv])
در پایان می توان به این نتیجه رسید که با بررسی محورهای اسطوره در شعر شاملو و فروغ اسطوره به طور کلی در ادبیات حضور دارد و می توان آن را لمس کرد چرا اسطوره های کهن و چه اسطوره های کهن و چه اسطوره های مدرن.
«واژه “اسطوره” در زبان فارسی وامواژهای است برگرفته از زبان عربی». “اسطوره” و “الاسطیره” در زبان عربی به معنای هدایت و حدیثی است که اصلی ندارد.
اما این واژه عربی خود وامواژهای است از اصل یونانی historia به معنای استفسار، تحقیق، اطلاع، شرح و تاریخ؛ و از دو جزء ترکیب یافته است: «یکی واژه history یا history- به معنای داور و دیگری پسوند ia- .»(۱) البته در باب اشتقاق اسطوره نظریات متفاوتی است که این یکی از آنها می باشد.
« در فرهنگهای فارسی که اسطوره «اسطوره، (اسطوره، اسطاره) را معرب historia ( البته نه به معنای تاریخ و سرگذشت، بلکه به معنای دوم لغت که قصه و یاوه و … اباطیل و ترهّات است) میدانند، اسطوره طبیعتاً «افسانه و قصه و سخن پریشان و بیهوده و باطل» تعریف شده است.»(۲)
«در فرهنگ انگلیسی آکسفورد (The oxford English Dictionary) یا آکسفورد بزرگ، چاپ بریتانیا، در زیر مدخل myth گذشته از سوابق تاریخی کلمه و شواهد مثال، دو تعریف دارد، به قرار زیر:
«روایت ساختگی محض که معمولاً حاوی اشخاص یا اعمال یا وقایع فوق طبیعی است و نوعی تصور رایج را درباره پدیدههای طبیعی تا تاریخی دربردارد.
«شخص یا شیء ساختگی یا خیالی.»(۳)
«اسطوره و به زبان یونانی (Muthos) عموماً، داستانی است که حقیقی نیست و به طور معمول با هستیهای فوق طبیعی یا مخلوقات فوق انسانی درگیر میشود. اسطوره اغلب با آفرینش ارتباط مییابد و توضیح میدهد که چگونه چیزی به وجود میآید. اسطوره بیانگر یک احساس یا ایده است…»(۴)
اسطوره واقعیت فرهنگی به غایت پیچیدهایست که از دیدگاههای مختلف و مکمل یکدیگر ممکن است مورد بررسی و تفسیر قرار گیرد: تعریفی که به نظر الیاده از دیگر تعریفها کمتر نقص دارد، زیرا گستردهتر از بقیه آنهاست این است: «اسطوره نقلکننده سرگذشتی قدسی و مینوی است، راوی واقعهایست که در زمان اولین، زمان شگرد بدایت همه چیز رخ داده است… اساطیر ورود و دخولهای گوناگون ناگهانی و گاه فاجعهآمیز عنصر مینوی (یا فوق طبیعی) را در عالم وصف میکند.»(۵)
به عقیده رولان بارت «اسطوره یک گفتار است». او میگوید:« از آنجا که اسطوره یک گفتار است هر چه که به کمک شیوه بیان آن پیام مشخص میشود. برای اسطوره حدود صوری وجود دارد ولی در مورد آن عناصر ذاتی مطرح نیست. پس آیا هر چیزی میتواند اسطوره باشد؟ به نظر رولان بارت بله. زیرا جهان بیاندازه الهامبخش است. هر موضوعی در دنیا میتواند از موجودیتی بسته و خاموش به وضعیتی گویا و گشوده به تعلق اجتماعی، گذر کند.(۶)
«اسطورهها آینههایی هستند که تصویرهایی را از ورای هزارهها منعکس میکنند و آنجا که تاریخ و باستانشناسی خاموش میمانند اسطورهها به سخن درمیآیند و فرهنگ آدمیان را از دوردستها به زمان ما میآورند و افکار بلند و منطق گسترده مردمانی ناشناخته ولی اندیشمند را در دسترس ما میگذارند.»(۷)
«اسطوره به لحاظ روایت عبارت است از تقلید اعمالی که نزدیک به آرزو یا در محدودههای به تصور آمده آرزو قرار دارد… عرصه عمل اسطوره در بالاترین مرتبه آرزوی انسانی به این معنی نیست که دنیای آن الزاماً به نحوی عرضه میشود که انسانها بتوانند بر آن دست یابند یا آن را قابل دسترسی بدانند. اسطوره به لحاظ معنی همان دنیایی است که عرصه یا میدان فعالیت است البته با در نظر گرفتن این اصل که معنا یا الگوی شعر عبارت از ساختار تصاویری است که دلالتهای مفهومی دارد.»(۸)
«به عقیده ماکس مولر اسطوره نه تبدیل شکل تاریخ به صورت یک داستان افسانهای است و افسانهای است که به عنوان تاریخ پذیرفته شده باشد… آنچه را که ما اسطوره میخوانیم برای او چیزی است موکول و مشروط به وساطت زبان» (۹)
به عقیده دکتر عبدالحسین زرینکوب «اسطوره قصهگونهای است که طی توالی نسلهای انسانی در افواه نقل میشود، منشأ پدیدههای طبیعت و همچنین آیینها و عقاید موروث را به نحوی غالباً ساده لوحانه تبیین میکند، دخالت قوای مافوق طبیعت را در امور طبیعی و انسانی همراه با اسباب پیدایش دگرگونیهایی که بر اثر دخالتها در احوال عالم حاصل میآید به بیان میآورد.»(۱۰)
در پایان میتوان گفت با توجه به تعاریف و نظریاتی که در باب اسطوره بررسی شد تعاریف الیاده مبنی بر اینکه «اسطوره نقل کننده سرگذشتی قدسی و مینوی است…» و رولان بارت که میگوید:« اسطوره یک گفتار است» از تعاریف دیگر کاملتر و در عین حال قاطعتر به نظر میآید. زیرا اساطیر بررسی شده در اشعار دو شاعر معاصر (احمد شاملو و فروغ فرخزاد) مصداق کامل این دو تعریف میباشد.
«اسطوره با تاریخ پیوندی تنگاتنگ و ناگسستنی دارد.»(۱۱) بطوری که زرینکوب در کتاب تاریخ و ترازو میگوید:« هیچ خط و مرزی نمیتواند دنیای تاریخ را بکلی از دنیای اسطوره ـ دنیای شعر جدا کند.»(۱۲)
«تاریخ منطقی و خردپسند به نظر میآید و اسطوره باورناپذیر و خردآشوب و مایه شگفتگی و سرگشتگی است. دوگانگی میان اسطوره و تاریخ، باعث شده است که زبان اسطوره نمادین گردد و به خاطر نمادینگی اسطوره، دو بنیاد استوار ـ زمان و مکان ـ که بناکننده تاریخ است از هم پاشیده شود. هر پدیده تاریخی الزاماً پدیدهای است با زمان و مکان روشن و شناخته شده.
از بنیادیترین تلاشهای تاریخ نگار یافتن زمان و جایگاه پدیدههاست. در حالی که در پدیدههای اسطورهای، زمان و مکان گم شده است.
روند اسطورهای شدن تاریخ روندی است تدریجی که اندک اندک به انجام میرسد. اگر پدیدهای به یکبارگی از تاریخ به اسطوره برسد گویای گسیختگی و آشوب شگرف تاریخی میتواند بود.
مرزی بنیادین و برّا که تاریخ را از اسطوره میگسلد و جدا میدارد جز این نیست: تاریخ پهنه نمودهاست؛ اسطوره گستره نمادها.»(۱۳)
«حوادثی که در اسطوره نقل میشود همچون داستان واقعی تلقی میگردد، زیرا واقعیتها برگشت داده میشود و همیشه منطقی را دنبال میکند. اسطوره گاهی بظاهر حوادث تاریخی را روایت میکند اما آنچه در این روایتها مهم است صحت تاریخی آنها نیست، بلکه مفهومی است که شرح این داستانها برای معتقدان آنها دربردارد.»(۱۴)
«رویداد تاریخی به خودی خود، هر چند مهم نیز که باشد، در خاطره عامه نمیماند و یادآوری آن نیز سلب الهامات شاعرانه نمیشود. جز مواقعی که یک واقعه تاریخی مشخص با نمونهای اساطیری کاملاً شباهت پیدا میکند.»(۱۵)
«اما در اسطوره دنیای عینی و ذهنی به هم میآمیزد. زمان واقع عینیت خود را از دست میدهد و به زمان ذهنی تبدیل مییابد.»(۱۶) اما الیاده معتقد است که:
«اسطوره به تاریخ تقدّس میبخشد ولی با آن در تضاد است زیرا متعلق به مقولهای دیگر است یعنی جهان لایزال و جاودانی.»(۱۷)
«در جدایی تاریخ از اسطوره نوشته آمده که تاریخ گزارشی است خودآگاه از نمودها، از آنچه که به راستی رخ داده است و در برابر آن اسطوره گزارشی است ناخودآگاه از پدیدههایی که نیک در جان و نهاد مردمان و تبارها در درازنای زمان کارگر افتادهاند. از آنجا که ارزشها و نهادهای اسطورهای با ناخودآگاهی در پیوند است و از آن مایه میگیرد، گزارش اسطوره از پدیدهها گزارشی است نمادین. زیرا زبان ناخودآگاهی زمان نمادهاست.»(۱۸)
«اسطوره در جوامع بدون نوشتار و بدون بایگانی تاریخی تضمین کننده این مسئله است که آینده تا حد امکان به حال و گذشته پایبند و اصیل باقی بماند.»(۱۹)
«مطالعه اساطیر یک قوم، در همه ابعاد آن، ما را یاری می دهد تا تاریخ رشد تمدن و فرهنگ آن را بازشناسیم.»(۲۰)
به اعتقاد الیاده «اسطوره تاریخ راستینی است که در سرآغاز زمان روی داده و الگویی برای رفتار انسان فراهم آورده است.
در جوامع سنتی کوشش شد تا با قلمداد کردن اسطوره به مثابه مهمترین شکل «تفکر جمعی» جایی برای آن در تاریخ عمومی اندیشه باز کند.»(۲۱)
« به مفهومی، کل اسطوره بخشی از تاریخ است، زیرا اسطوره دیدگاههای انسان را درباره خود او و جهاتش و تحول آن دربردارد.
اسطوره و تاریخ در دین رزتشتی کاملاً با هم درمیآمیزد. ایرانیان همه تاریخ خود، گذشته و حال و آینده را در پرتو اسطورههای خود درک میکنند. تاریخ صحنهای است برای نبرد میان خیر و شر، و اهمیت حوادثی که در این صحنه رخ می دهد.»(۲۲)
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که مراد از تاریخ در برابر اسطوره، تاریخی واقعی و رویدادهایی است که به راستی اتفاق افتادهاند ولی هرگز به ثبت نرسیدهاند و پیش از «دوره تاریخی» که ما میشناسیم، وجود داشتهاند.
«اسطوره چون قصههای موهوم و قصه جانوران و قصه خندهآور و ترانه و تصنیف عاشقانه (romance) مردمی است. البته این بدین معنی نیست که اسطوره آفریده جماعتی خاص است زیرا جماعات هرگز چیزی ابداع و تخیل نکردهاند. هر اسطوره چون مضمون هر قصه موهوم و هر قصه جانوران و هر ترانه و تصنیف زاده طبع یک یا دو انسان است.»(۲۳)
«تفاوت قصه و اسطوره تنها در درجهبندی است نه در ماهیت. به عبارتی قصه شکل کودکانه اسطوره است و به قول ژان دوران قصه اسطورهای است که به آن بیمهری شده است … پس به هر قصهای نمیتوان نام اسطوره اطلاق کرد.»(۲۴)
به عقیده و.ونت (W.Wundt) «معتقدات ساحرانه و جادویی یا خرافات عامهپسند میتوانند در اساطیر نفوذ کنند اما با اینهمه اساطیر اساساً آفریده تخیل هنرمندانه محسوب میشوند بر خلاف عقیدهای که زمانی عموماً مقبول بود و قصههای مردم پسند را صورتهای تنزّل یافته و فروافتاده اساطیر کهن میدانست. ونت قصه را ابتداییترین شکل و صورت (اسطوره) میپندارند.»(۲۵)
«اسطوره چنان قصه ای است که ناظر به توجیه واقعیّات طبیعی از طریق تبیین رابطه موهوم بین آنها با قول طبیعی منظور می شود از این روست که انسان و حیوان دنیای اسطوره هم هرگز عین انسان و حیوان طبیعی و مربوط به عالم تاریخ نیست.»(۲۶)
به نظر هینلز «اسطورهها را باید داستانهای نیمه واقعی پنداشت که ممکن است راست یا دروغ باشند.»(۲۷)
اما به عقیده الیاده «در جوامعی که اسطوره در آنها هنوز زنده است، بومیان به دقت میان اساطیر ـ «سرگذشتهای راست» ـ و قصه (fable) و حکایت (conte) که آنها را «داستانهای دروغ» مینامند فرق میگذارند. در فرهنگهای عتیق اتفاق میافتاد که اسطورهای معنای مذهبی خود را از دست داده، به افسانه و یا قصه برای کودکان تبدیل شود؛ اما اساطیر دیگر به قوت و قدرت خود باقی بودند. «داستانهای دروغ» را همه وقت و همه جا میتوان نقل کرد و اساطیر باید در برههای از زمان قدسی گفته شود.»(۲۸)
«اسطوره با … قصه و خیالبافیهای شاعرانه و ادبیات داستانی تفاوت دارد.»(۲۹)
اسطوره و دین دارای خویشکاری است و نظام اجتماعی عصر خود را مشروع میسازد به زبانی دیگر ارتباطی نزدیک و ناگسستنی میان تجارب دینی و اساطیری یک قوم با حقایق اجتماعی وجود دارد. (۳۰)
در قرآن مجید کلمه «اساطیر» نُه بار و همه جا در ترکیب «اساطیر الاولین» آمده است. گفتهاند که این تعبیری است که اول بار یکی از مشرکان مکه به نام نضربن حارث درباره قصص قرآن به کار برده است؛ به این معنی که در برابر دعوت پیامبر اسلام می گفته است: “«داستانهای محمد بهتر از داستانهای من نیست؛ داستانهای او مشتی اساطیرالاولین است”». منظور او هم از داستانهای خودش برخی افسانههای ایرانی بوده است. (۳۱)
بدان سان که در قرآن میخوانیم:
و اذا تتلی علیهم ایاتنا قالواقد سمعنا لونشآء لقلنا مثل هذا ان هذا الّا اساطیرالاولین. (سوره انفال، آیه ۳۱).
– و چون بر آنان آیات ما تلاوت شود گویند ما این سخنان را شنیدیم اگر ما هم میخواستیم مانند آن میگفتیم که چیزی جز سخنان افسانه پیشینیان نیست.
و اذا قیل لهم مّاذآ انزل ربکم قالوا اساطیرالاولین.(سوره نحل. آیه ۲۴)
– و هرگاه به این مردم متکبر گفته شود که خدا چه ( بزرگ آیاتی به وحی) فرستاده گویند این آیات همه افسانههای پیشینیان است.
لقد وُعدنا وءاباوناهذا من قبل ان هذا الّا اساطیرالاولین.(سوره مؤمنون آیه ۸۳)
– از این وعدهها بسیار به ما و پیش از این به پدران ما داده شده ولی اینها افسانههای پیشینیان است.
و قالو اساطیرالاولین اکتتبها فهی تُملی علیه بکرهً و اصیلاً. (سوره فرقان، آیه ۵)
– بازگفتند که این کتاب افسانههای پیشینیان و حکایات سابقین است که محمد برنگاشته و اصحابش صبح و شام بر او املا و قرائت میکنند.
لقد وعدنا هذا نحن وءاباء نامن قبل ان هذا الّا اساطیرالاولین. (سوره نحل ، آیه ۶۸)
– بما و پیش از این به پدران ما وعدهها داده شد (لیکن) این سخنان چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست.
والذی قال لوالدیه اُفٍ تکمآ اتعداننی ان اُخرج و قدخلت القرون من قبلی و همایستغیتان الله و یلک امن ان وعدالله حق فیقول ماهذا الّا اساطیرالاولین. (سوره احقاف ، آیه ۱۷)
– …. البته وعده خدا بر حق و حقیقت است، باز آن نااهل فرزند گوید این سخنان جز افسانه و اوهام پیشینیان نیست.
و منهم من یستمع الیک و جهلنا علی قلوبهم أکنهً ان یفقهوهُ و فیءاذانهم و قراً و ان یروا کلّ ایهٍ لایومنوابها حتی اذا جاوک جاد لونک یقول الذین کفروا ان هذا الّا اساطیرالاولین. (سوره انعام، آیه ۲۵).
– بعضی از آنان بسخن تو گوش فرا دارند ولی پرده بر دلهایشان نهادهایم که فهم آن نتوانند کرد و گوشهای آنها از شنیدن سخنان حق سنگین است که اگر همه آیات الهی را مشاهده کنند باز بدان ایمان نمیآورند تا آنجا که چون نزد تو آیند در مقام مجادله برآمده و گویند این آیات چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست.
اذا تتلی علیه آیاتنا قال اساطیرالاولین.(سوره فلم، آیه ۱۵)
– در صورتیکه چون آیات ما را بر او تلاوت کنند گوید این سخنان افسانه پیشینیان است.
اذتتلی علیه آیاتنا قال اساطیرالاولین.(سوره مطفقین ، آیه ۱۳)
– که بر آنها چون آیات ما تلاوت شود گویند این سخنان افسانه پیشینیانست.
بنابراین با توجه به معنای اسطوره که «داستانی راست» پنداشته شده، طبیعی است که «اساطیرالاولین» در قرآن به زعم مفسران، «افسانههای قدما و خرافات پیشینیان» معنی میدهد. (۳۲)
نقشی که اسطورهها در دین دارند، آنها را از حکایتها متمایز میکند، آدمی میکوشد که در دین خویش شناختش را از خویشتن و طبیعت و محیط خود بیان کند. اسطورهها که تفکرات انسان را درباره هستی روایت میکنند، قالبهای تثبیت شدهای هستند که در آنها آدمی میکوشد این شناخت را بیان دارد.(۳۳)
در پایان میتوان گفت، اگر چه در قرآن نه بار واژه «اسطوره» بیان شده است ولی در همه موارد به معنی «افسانههای پیشینیان» است و با آنچه امروز مورد توجه قرار میگیرد تفاوت دارد.
«اسطوره و موسیقی در بسیاری از فرهنگها به شیوههای مختلف به هم گره خوردهاند. در همه جشنهای آیینی جهان معمولاً موسیقی مینوازند، به ویژه به هنگام نیایش دعا و استغاثه به درگاه ایزدان در پرستشگاهها.»(۳۴)
لوی استروس در کتاب اسطوره و تفکر مدرن میگوید:« ارتباط اسطوره و موسیقی دوگانه هست. یکی همانندی و دیگری همجواری، و در حقیقت این دو بسیار مشابهند. اما این تشابه به راحتی قابل درک نیست.
به عقیده او در ذهن شنونده موسیقی و به همین گونه شنونده داستانهای اسطورهای نوعی بازسازی مداوم در جریان است که یک تشابه جهانی نیست. این موضوع دقیقاً به گونهای است که وقتی یک شکل مشخص موسیقی خلق میشود، تنها ساختارهایی بازسازی میشود که پیش از این در سطح اسطورهای وجود داشته است.»(۳۵)
«معماری و تندیسگری، کشفهای باستانشناسی موید برتری تجلی نظام اساطیری است. اشیای سه بعدی ساخته انسان پیش تاریخی، شامل سنگ یادبود و مقبره، خود بازتابی از نگارههای اساطیری است. نیز نقش خورشید و ماه به گونهای اساطیری، در برخی جوامع باستانی بازمانده است.
نگرشهای اساطیری حتی در آثار معماری به چشم میخورد. یک جلوه آن نقش اساطیری متون است. در بسیاری از روایات عامیانه، آسمان بر یک یا چند ستون نهاده شده است.
آثار نقاشی ایرانیان باستان نیز بنمایههای اساطیری دارد. نگارههای مادی، عیلامی، هخامنشی سرشار از مایههای هنر انتزاعی است.»(۳۶)
«اسطوره به خاطر ماهیت و مفهوم و قدرت انعطاف پذیری به راحتی می تواند خمیرمایه اثر ادبی شود و آثار ادبی الهام گرفته از آن بسیارند.»(۳۷)
«در زمانهای باستانی و حتی امروزه در جوامع نیمه متمدن، ادبیات شفاهی که اسطوره جزئی از آن است، زاده قوه و استعدادی انسانی و عمومی و مردمی و بس اندک فردی است و اثریست که همگان، حس و درکش میکنند و گر چه بعضی از افراد با استعداد آن را آفریدهاند اما دیری نمیپاید که اثر به مالکیت و تصرف مردمان قبیله و ملّت درمیآید.»(۳۸)
« نورتروپ فرای در کتاب “کالبد شکافی نقد” خود انواع ادبی منطبق بر چهار فصل را به صورت زیر نشان داده است:
۱- اسطوره بهار : کمدی
۲- اسطوره تابستان : رمانس
۳- اسطوره پاییز: تراژدی
۴- اسطوره زمستان: طنز
فرای با جسارتی درخشان اسطوره را با ادبیات یکسان میبیند و میگوید که «اسطوره “اصل ساختاری و سازمانده شکل ادبی است” و یک کهن الگوی “اساساً غالباً عنصر تجربه ادبی فرد” است.»(۳۹)
«کسانی که مانند نورتروپ فرای تعریف اسطوره را به عنوان پیرنگ از اسطوره میگیرند و چنین میپندارند که «اسطوره عنصری ساختاری در ادبیات است، زیرا ادبیات به طور کلی “اساطیر به جا شده” است.» هیچ یک از آنان وابستگی بنیادین میان اسطوره و ادبیات را مورد تردید، قرار نمیدهند.
آنان که بر تفاوت میان اسطوره و ادبیات تأکید میورزند، عموماً بر حسب مقولههای شکل و محتوا میاندیشند. هربرت رید مینویسد: «اسطوره و شعر از این نظر تفاوت دارند که اسطوره به سبب تخیل پایدار است و این تخیل از طریق نمادهای لفظی هر زبانی قابل انتقال است… اما شعر بواسطه زبان پدیدار است و جوهرش به آن زبان خاصی تعلق دارد و ترجمه پذیر نیست.»(۴۰)
«دنی روژومون(Denis Rougemont) و “لوی استروس” ادبیات را چه از نظر موضوع و چه از نظر شکل استخراج و منتج از اسطوره تلقی میکنند. دنی روژومون معتقد است که ادبیات عملکرد مذهبی و مقدس اسطوره را از بین میبرد و آن را در مسیر انحطاط قرار میدهد.
طبق نظر «پیر برونل» اسطورهها آنهایی هستند که ادبیات آنها را به صورت اسطوره در آورده است، یا آنچه یک فرهنگ توانسته یا خواسته به اسطوره مبدل سازد. (۴۱)
«ادبیات که در بعدی وسیع بیانگر داستانی است متشکل از حوادث و موقعیتهای پی در پی به میزان گسترده از اسطوره بهره میبرد.
ادبیات در افسانههایی که اسطوره در اختیارش میگذارد از یک سو مضمونهایی مییابد که میتواند به دلخواه تغییر دهد و حتی از اسطورهای به اسطورهای دیگر بپیوندد و از سوی دیگر به نمونهها و شخصیتهایی که برایش حکم کهن الگو یا الگوی نخستین را دارد، همچون الگوی خدایان و قهرمانان دست یابد.»(۴۲)
«اسطوره یکی از معنیدارترین عناصر ادبیات است عنصری که سخن را به ژرفا میکشاند و در ایجاد طیف گستردهای از معانی رمزی تأثیری فراوان دارد. علاوه بر ظهور و تجلی ناخودآگاهانه صور اساطیری (orchetype) در بافت کلام ادبی،آگاهی خودآگاهی شاعر، نیت ذوق و سلیقه او هم میتواند در به کارگیری اسطوره دخالت داشته باشد و حتی در بافت اصلی آنها دخل و تصرف کند.»(۴۳)
«زبانشناسان معتقدند که دانش اساطیر نوعی ضایعه یا «بیماری زبان» است، بدینمعنی که نخستین انسانها با تخیّل سیلآسایشان به اشیاء اوصافی منسوب میداشتند، ولی بعداً ازیاد بردند که آنها اوصافی بیش نیستند و در نتیجه آن اوصاف را به ایزدان مبدل ساختند.» (۴۴)
به عقیده ماکس مولر «اسطوره فرآورده یک کوتاهی بنیادی و ضعف ذاتی زبان است… اگر ما زبان را به صورت بیرونی و تجلی اندیشه بدانیم، پس اسطورهسازی باید امری گریزناپذیر، طبیعی و ضرورت ذاتی زبان باشد. درواقع اسطوره سایه تاریکی است که زبان بر اندیشه میافکند و این سایه هرگز ناپدید نخواهد شد مگر آنکه زبان و اندیشه کاملاً همطراز شوند، امری که هرگز رخ نخواهد داد… اسطورهسازی در والاترین معنایش: همان قدرتی است که زبان در هر یک از قلمروهای امکانپذیر فعالیت ذهنی بر اندیشه اعمال می کند.»(۴۵)
به نظر او (ماکس مولر) «اسطوره پیامد فرهنگی است که گونهای انحطاط را پشت سر نهاد و پویهای تازه را آغاز نموده است. کسانی چون او مدعیاند که اسطوره صورت تکامل نیافته و ابتدایی یک فرهنگ به شمار میآید. اما بعضی از همین پژوهندگان بر نظریه ماکس مولر خرده گرفته و میگویند که اسطوره محصول بیماری زبان نیست، بلکه نشان از تجربههای ماقبل زبانی «طبیعت» دارد…». (۴۶)
«به اعتقاد کلودلوی ـ استروس اندیشمند ساختارگرای فرانسوی، پژوهش درباره اسطوره سخت دچار آشفتگی است و بایستی به این حوزه از لحاظ علمی سر و سامان داد. او اسطورهها را حکایاتی تخیلی میداند که سعی دارند در پرتو منطقی خاص تقابلهای دوتایی میان فرهنگ و طبیعت را حل نمایند. … به عقیده او اسطوره بیان خاصی از منطق زندگی است و دریافت منطق شکل دهنده آن به معنای درک کنشهای ذهنی است. (۴۷)
«لوی ـ استروس اسطوره را بیش از هر چیز دیگر، ابزاری منطقی ( با در نظر داشتن خصوصیات اندیشه بدوی) برای غلبه بر تعارض قوانین و تنازع احکام میداند. اندیشه اساطیری به قول او از تبیین دو حد متناقض متدرجاً به میانهگیری و توسط بین آن دو میرسد. استروس سعی در اثبات این معنی دارد که اسطوره، تضاد یا شکل دو حدین زندگی ـ مرگ را به طور قاطعی حل میکند (یعنی جانب یکی را میگیرد) و این گزینش تعیین کننده ساختار اسطوره است. (۴۸)
به عقیده او «اسطوره برخاسته از سخن است». «هر چیزی ممکن است در اسطوره رخ دهد. گویی زنجیره رویدادها در آن پیرو قاعده منطقی یا توالی نیست، هر موضوعی میتواند گونهای گزاره داشته باشد … با این وجود همین اسطورهها که ظاهراً دلبخواهی و قراردادی هستند با ویژگیهایی یکسان و اغلب همواره جزئیاتی همانند در قسمتهای مختلف دنیا پدید میآیند … اسطوره مانند هر موجود زبان شناسیک از واحدهای بنیادی تشکیل یافته است، این واحدهای بنیادی مانند واحدهای بنیادینی هستند که در ساختار زبان دخالت دارند از جمله واجها (phone mes) ، تک واژهها (mor phemes) و سازههای معنایی (Semanye me). لوی استروس این واحدهای اسطوره ای را (myteheme) سازه اسطوره ای می نامیم.این به خودی خود دارای معنا نیستند اما در رابطه با واحدهای دیگر معنا مییابد. (۴۹)
ک.لوی ـ استروس «با الهام پذیری از کشفیات زبانشناسی معاصر، توجه میدهد که دانش اساطیر هنوز در مرحلهایست که زبانشناسی پیش از انقلاب دو ـ سوسور (de saussure) داشته، یعنی مرحله کشف پیوند درونی معانی با اصوات.
اگر اساطیر معنایی دارند، این معنا نمیتواند مربوط به تک تک عناصر یا عناصر منفرد و مجزایی باشد که در ترکیب آنها موجودند و به کار رفتهاند، بلکه مربوط به نحوه ترکیب و جفت و جور شدن این عناصر با هم است.
اسطوره از مقوله زبان است و جزء تام و تمام آن محسوب میشود؛ معهذا زبان بدانگونه که در اسطوره به کار گرفته شده، نمایانگر خواص و صفات ویژهایست.» (۵۰)
«لوی ـ استروس یادآور میشود که برای فهم معانی اسطورهها باید ساختارهای نهانی و عمیق آنها معلوم داشت. بدیهی است که این ساختارهای نهانی و عمیق نمودی از انگارههای عام ذهن آدمی است و تحلیل اسطوره، آدمی را قادر به درک انگارههای مزبور میگرداند.» (۵۱)
«لوی استروس تأکید میکند که اولاً بر خلاف تصویر جاری، جستن و یافتن ساختار ثابت در پدیدههای متغییر کار تازهای نیست، بلکه با عصر نوین «مدرنیته» از زمان رنسانس به این سو، در فرهنگ اروپایی آغاز میشود؛ ثانیاً این کار چیزی نیست جز گردهبرداری از یکی از دو روشی که همیشه در «علوم دقیقه»، یا به اصطلاح انگلیسی «علوم سخت» مانند فیزیک و شیمی، به کار میروند».(۵۲)
به نظر لوی استروس «اسطوره بیان نمادین ارتباط متقابلی است که توسط انسان میان پدیدههای گوناگون پیرامون او و نیز خود وی برقرار گشته است. (۵۳)
به زعم او «هر اسطوره “مجموعهای به هم پیوسته از مناسبات” است که در روایات مختلف مضمونی واحد، یافت میشوند… یقین است که مضامین اساسی در کل اساطیر تقریباً بیشمار همه اقوام بدوی، یافت میشوند و میتوان آنها را بسان یونگ چون فرآوردههای تخیّلی که صور مثالی ناخودآگاهی جمعی بر آن حاکم است تفسیر کرد یا بنا به روش تقریباً ریاضی مکتب ساختارگرایی، به مثابه انحاء مختلف گردآوری تصاویری که معانی قراردادی دارند و برای تفسیر واقعیت به کار میروند، و البته در این صورت با مشاهده اینکه چگونه مضمونی اساطیری (mytheme) از جامعهای به جامعه دیگر تغییر میکند میتوان آن معانی را بازیافت.»(۵۴)
به عقیده لوی استروس «بین اسطوره و موسیقی؛ رابطه وجود دارد البته نه فقط یک رابطه بلکه دو نوع رابطه، متفاوت وجود دارد: یکی رابطه همجواری (contiguity) و دیگری رابطه همانندی (similarity).
منظور از جنبه همانندی این است که یک اسطوره را دقیقاً مثل یک پاتیتور (score) موسیقی نمیتوان به عنوان یک رشته پیوسته فهمید … زیرا که اسطوره را باید در کلیتش شناخت. معنای بنیادی اسطوره در سلسلهای در پی حوادث نهفته نیست بلکه در مجموعههای کلی حوادث قابل درک است.
در جنبه همجواری واقعیت این است که در طی دوران رنسانس و سده هفدهم که تفکر اسطورهای در اندیشه غربی به کنار رانده شد، در همین زمان، اولین رمانها پدیدار شدند و جایگزین داستانهایی که بر الگوی اسطورهای استوار بودند، شدند.»(۵۵)
این دیدگاه براساس نظریات اسطورهشناس میرچا الیاده مبتنی است.
به اعتقاد الیاده «اسطوره زنده در جوامع سنتی داستانی قدسی و مینوی است که کارهای غلیان خدایان و موجودات فوق طبیعی، یا نیاکان فرهنگ آفرین را که در ازل، در زمان بیآغاز روی داده حکایت میکند … به بیانی دیگر اسطوره، روشنگر معنای زندگی است و به همین جهت “داستانی راست” است».(۵۶)
میرچا الیاده میگوید:«اسطوره همواره در جامعه عمل میکند. مستقل از این که جامعه تا چه حد از وجود آن باخبر باشد. الیاده میگوید که چون انسان مدرن از اهمیت نقشی که اسطوره در زندگیش ایفا میکند دیگر آگاه نیست. اسطوره بیشتر در شکلی منحرف کار میکند.»(۵۷)
به عقیده او «اسطوره همیشه متضمّن روایت یک “خلقت” است، یعنی میگوید چگونه چیزی پدید آمده، موجود شده و هستی خود را آغاز کرده است. اسطوره فقط از چیزی که واقعاً روی داده و به تمامی پدیدار گشته سخن میگوید. آدمهای اسطوره، موجودات مافوق طبیعیاند و خاصه به خاطر کارهایی که در زمان پر ارج و اعتبار سرآغاز همه چیز انجام دادهاند، شتافتهاند و شهرت دارند. … مخلص کلام اینکه اساطیر ورود و دخولهای گوناگون ناگهانی و گاه فاجعهآمیز عنصر مینوی ( یا مافوق طبیعی) را در عالم وصف میکند… از آنجا که اسطوره، اعمال یا شاهکارهای موجودات مافوق طبیعی و تجلی نیروهای مینوی آنها را شرح میدهد، خودسرمشق و الگوی نمونه همه کارها و فعالیتهای معنیدار آدمی میشود.
گر چه آدمهای اساطیر عموماً خدایان و موجودات مافوق طبیعیاند و بازیگران قصهها، پهلوانان یا جانوران عجیب و غریب، اما همه آنها یک وجه مشترک دارند و آن اینکه متعلق به دنیای عادی نیستند.
درواقع اساطیر نه تنها اصل و پیدایش جهان، جانوران، گیاهان و انسان را شرح میدهند؛ بلکه همچنین همه وقایع اولین و اصلی را نیز که بر اثر آنها، انسان شد. آنچه امروزه هست یعنی موجودی میرا، صاحب جنس، متشکل به هیئت اجتماع، مجبور به کار کردن برای زنده ماندن و زیستن و کار کردن بر حسب قواعد، حکایت میکنند.»(۵۸)
به اعتقاد میرچا الیاده «بسیاری از اساطیر دنیای جدید در جوهر و ذات و از بسیاری جهات، کمابیش دنباله همان اساطیر قدیماند. بدین علت عمده که کارکردهای تفکر اساطیری جزء عوامل سازنده وجود انسان به شمار میروند.»(۵۹)
«الیاده اسناد و مدارک مربوط به اسطوره را از دو راه فراهم میآورد. نخست در اساطیر اقوامی که در تاریخ نقش مهمی ایفا کردهاند یعنی اقوام یونان و مصر و خاورمیانه و هند، به جستجو و تفحّص میپردازد و با تحلیل انتقادی آن اساطیر به این نتیجه میرسد که آنها پریشان و از هم گسیخته و از نو تفسیر شدهاند … نظر به آنکه اسطوره با رفتار و کردار پیوسته و همبسته است و از آن جدا نیست. بنابراین از طریق پژوهش قومشناسی میتوان آن را در زندگانی اقوام و اعمال انسانها کشف کرد. الیاده براساس استوار این پژوهش تاریخی به قلب اسطوره راه میبرد.»(۶۰)
«در نظر وی اسطوره وجهی خاص از تفکر جمعی و یا مشارکت همگان در نمادهای مشترک است. پژوهشهای الیاده که بیشتر به اسطورههای جوامع شفاهی معطوف بود، وی را به کشف بقایای اساطیر سنتی در جوامع مدرن رهنمون ساخت… به اعتقاد او «جامعه بدون طبقه مارکس» صورت تازهای از اسطوره عصر طلایی به حساب میآید.»(۶۱)
به عقیده الیاده «در زبان مرسوم قرن نوزدهم، به هر آنچه که با واقعیت تضاد داشت، اسطوره اطلاق میشد. در حالیکه در جوامع ابتدایی و باستانی اسطوره بیانگر حقیقت مطلق است، زیرا تاریخ مقدسی را بازگو میکند… اسطوره، واقعی و مقدس است و به همین سبب سرمشق و در نتیجه تکرارپذیر میشود، زیرا به مانند الگو عمل میکند، و با همین استدلال به مثابه توجیهی برای تمامی کردارهای انسان است… اسطوره درواقع شیوه تفکری متفاوت با شیوه اندیشه ورزی ماست.
در مقایسه با جوامع سنتی، جهان نوین ما تهی از اسطوره است. حتی گفته شده که بیماری و دردهای جوامع نو را به درستی میتوان به نبود اسطوره مناسب در آنها نسبت داد. جهان نوین، حداقل در ظاهر، از بابت اسطوره چندان غنی نیست.» (۶۲)
«اسطوره به خودی خود، ضامن “خیر” و اخلاق نیست. نقش و کارکرد آن، کشف و نمودار ساختن الگوها، و از این رهگذر تدارک معنایی برای دنیا وجود بشر است. بدین لحاظ در نضجگیری و قوامیابی انسان، نقش عظیمی دارد و به یمن اسطوره، مفاهیم واقعیت، حقیقت، و تعالی یا استعلاء متدرجاً پدید میآیند.»(۶۳)
« در تمدنهای بدوی اسطوره کار لازمی انجام میدهد: معتقدان را بیان میدارد، اعتلا میبخشد و مدون میسازد؛ حافظ اصول اخلاقی است و آنها را حاکم میسازد؛ اثربخشی هر اسم و تشریفات آئینی را تضمین میکند و … بنابراین اسطوره یک عنصر اساسی تمدن انسانی است، به هیچوجه افسانهسازی و قصهپردازی نیست، بلکه برعکس واقعیتی زنده است که علیالدوام به آن رجوع میکنند و از آن استعانت میجویند.»(۶۴)
الیاده میگوید: «اسطوره پدیدهای عالمگیر یا کلی است که بانی ساختاری واقعی یا نوعی ساختار واقعیت و روشنگر وجود و فعالیت موجودات فوق طبیعی و الگویی دستوری برای سلوک آدمی است.»(۶۵)
پایههای آغازین این دیدگاه، نخست در پرتو نگرشهای زیگموند فروید، به ضمیر ناآگاه گذاشته است.
«سهم فروید در روانشناسی مدرن در اساس بر تکیه او بر جنبههای ناهشیار روان انسان استوار است. فروید بر اهمیت ناهشیاری تکیه کرده و گفته است که حتی «هشیارترین فرآیندها هم تنها برای مدت کوتاهی هشیارند؛ در اندک مدتی نهفته میشوند هرچند که میتوانند دوباره به راحتی به سطح هشیاری بیابند… بنابراین نخستین فرض اصلی فروید این است که اغلب فرآیندهای ذهنی فرد هشیارند. دومین فرض آن است که انگیزه کل رفتارهای انسان در نهایت همان چیزی است که میتوانیم غرایز جنسی بنامیم… سومین فرض اصلی او آن است که محرمات اجتماعی قدرتمندی که برای غرایز جنسی وجود دارد سبب میشود تا بسیاری از امیال و خاطرات ما سرکوب شوند… فروید فرآیندهای ذهنی را به سه منطقه روان نسبت میدهد: نهاد، خود و فراخود.»(۶۶)
«نهاد آدمی از انگیختارهای غریزی تأثیر میپذیرد و به همین جهت در قلمرو ناخودآگاه قرار دارد. خود یا من نیز همچون سواری است بر مرکب نهاد و بدیهی است که در شرایط متعارف اختیار مرکب با سوارکار است، اما در مواردی که لگام از دست او رها میشود عنان اختیار از سوارکار میرباید. فراخود یا من برتر در آوردگاه روان آدمی هرگاه که خود اسیر نهاد شود وارد میدان شده و لگام نهاد کور و سرکش را در دست میگیرد… فراخود چیزی است که در اصطلاح آن را “وجدان” مینامند.»(۶۷)
«بنابر پژوهشهای فروید، اسطوره به خودی خود ارزشی اندک دارد، هر چند اگر درست تعبیر شود، کلیدی گشاینده برای شناخت محتوای هر واخوردگی و تمایلات غریزی در اشخاص و گروههای قوی است.»(۶۸)
فروید اساطیر را در پرتو رویا تفسیر میکند و مینویسد:«اساطیر ته ماندههای تغییر شکل یافته تخیلات و امیال اقوام و ملل، … رویاهای متمادی بشریت در دوران جوانیاند. اسطوره در تاریخ حیات بشریت یعنی از لحاظ تکوین و تسلسل تیرههای حیوانی، مقام رویا در زندگانی فرد را دارد» و معنای این سخن اینست که بررسی رویا، فهم بهتر اساطیر را ممکن میسازد و بیتردید رویا اسطوره فرد آدمی است … حال آنکه اسطوره، رویای قوم و ملتی است.»(۶۹)
«در دیدگاه روانشناختی آثار کارل یونگ، فیلسوف روانشناس بزرگ از دومین نفوذ عمده برخوردار بود. او زمانی شاگرد فروید بود و به دلیل آنکه شیوه برخورد با روانکاوی را بسیار محدود می دید از استاد خود (فروید) جدا شد.
اولین کمک یونگ به نقد اسطورهای نظریه حافظه قوی و کهن الگوهای او بوده است. یونگ برای تکوین این مفهوم، نظریههای فروید را در زمینه نابهشیار گسترش داد و اظهار داشت که زیر این ضمیر نابهشیار، ضمیر نابهشیار باستانی جمعی است که در میراث روانی همه اعضای خانواده بشری مشترک است.»(۷۰)
«یونگ معنای اسطوره را کاملاً به نحوی دیگر درمییافت. او که شیفته تصویرهای ذهنی خاصی گشته بود که به صورتی فراگیر در اساطیر باستانی و در میان بیماران رواننژند ظاهر می شود. تعبیری تازه از اساطیر را مطرح کرد… و بر آن بود که اسطوره روشی است از بیان نمادین بعضی نیازهای روانی اصلی چون وحدت، سازگاری و آزادی. برعکس فروید، یونگ تأکید میکرد که اسطوره به خودی خود واسطهای است مهم تا شخص را در زمینه تجارب شخصی و گروهی به دیدگاهی یگانه در مورد معنای زندگی برساند.»(۷۱)
یونگ میگوید:« اسطورهها و به طور کلی تمامی آثار ادبی و هنری بسان موجوداتی زنده در متن فرهنگ رشد میکنند و شکوفا میشوند. درواقع بنیادها و نهادهای اسطورهای در طی تاریخ، در نمادها و باورهای گوناگون آدمی تنیدهاند و بدیهی است که استوارترین این بنیادها، اسطوره وحدت جهان و انسان است.(۷۲)
«یونگ همچون فروید منشاء اسطوره را در اعماق ذهن آدمی و بخصوص در عرصه ناخودآگاه جستجو کرده است… به گفته او جهان ناخودآگاه از دو بخش اصلی تشکیل یافته است: یکی ناخودآگاه فردی که صحنه بروز و ظهور سوائق ، امیال و زیست مایههای درونی آدمی است و دیگری ناخودآگاه جمعی که ریشه در تاریخ نوع بشر دارد و چیزی نیست جز تجربههای گذشتگان که در پردهای از ابهام فرورفته و از خاطرهها محو شده است.»(۷۳)
«روانکاوی در تلاش است چیزی را درباره شخصیت فرد آشکار کند در حالیکه بررسی اساطیر ذهن و مختصات یک ملت را فاش میکند و درست همانطور که رویاها بازتابی از امیال و اضطرابهای ناهشیار فردند، اساطیر هم فرافکنیهای نمادین امیدها، ارزشها، ترسها و آرزوی یک ملتاند.» (۷۴)
این دیدگاه براساس نظریات اسطوره شناس ارنست کاسیرر مبتنی است. به عقیده ارنست کاسیرر «هر اسطوره خود یک کل تجزیهناپذیر است و در کلیّت خویش دریافته میشود و کارکرد دارد اسطوره … جزئی است که به گونه یک کل، سراسر ذهن بشر را در تصرف خویش میگیرد.
به عقیده او در تکامل اندیشه،از تجربه لحظهای گرفته تا مفاهیم پایدار و از تأثر حسی تا صورتبندی مفاهیم، زبان و اسطوره نقشهای همانندی را بازی میکنند و کارکردشان مشروط به یکدیگرند. زبان و اسطوره دست به دست هم میدهند تا راه را برای آن ترکیبهای بزرگی هموار سازند که آفرینش ذهنی و بینش وحدت یافتهها از گیتی از آنها برمیخیزد.»(۷۵)
«کاسیرر بر آن است که اسطوره بر خلاف بینش علمی به معنای هماهنگی در آن «وحدت چیزهای بسیار متفاوت و صداهای بس مختلف است.»(۷۶)
«او مدعی بود که شکاکیت به مفهوم و کارکرد اسطوره، آن را به افسانهای غیرواقعی تبدیل نموده است… به نظر وی اسطوره سایه تاریک و آشفته زبان نیست، بلکه تجربهای اولیه و آغشته به ابهام و تمثیل است. درواقع انسان با شناختههای خویش از طریق صورتهای اساطیری ارتباط برقرار میسازد. کاسیرر میگوید: همه نظریههایی که ریشه اسطوره را از طریق کاوش در گستره تجربه و پدیدههای عینی جستجو میکنند و فرض را بر پایه مینهند که اسطوره از این قلمرو برخاسته است، همواره دچار لغزش میشوند. آنها که اسطوره را در دل پدیدههای طبیعی چون رعد، برق، طوفان، خورشید، ستارگان و نظایر آن میجویند، قادر نخواهند شد که به سرچشمههای راستین تکوین اسطوره دست یابند. … کاسیرر میگوید: درواقع ذهن آدمی در طی تاریخ از مرحله تفکر اساطیری گذشته و به آستانه اندیشه نظری گام نهاده است در مرحله اساطیری ذهن تجربه آدمی را محدود متمرکز و فشرده مینموده و آن را ماهیتی تمثیلی میبخشد، اما تفکر نظری تجربه را تعمیم داد و بر وسعت آن افزود و آن را با سایر تجارب به طور منظم مرتبط می گرداند.
کاسیرر برخلاف اندیشمندانی چون ماکس مولر و فریزر، اسطوره را پیامد ناآگاهانه زبان نمیداند که در چارچوب آن طبیعت ذهن آدمی و به طور کلی ماهیت سخنوری را موجب شده باشد. وی زبان را سرچشمه پیدایش اسطوره میشناسد. به تعبیر وی اسطوره با دیگر فعالیتهای زیستی آدمی ارتباطی تنگاتنگ دارد و از این رو نباید آن را از زبان شعر، هنر و تفکر اولیه تاریخی جدا نمود.»(۷۷)
به نظر کاسیرر «کلید صندوقچه اسرار مفاهیم یا تصورهای نخستین زبان را در همین صورت دریافتی و آفرینشی افسانه باید جست، نه در نحوه تشکیل مفاهیم نظری و منطقی. سرآغاز صورت بندی خود زبان هم تأمل و تفکر آگاهانه و مقایسه روش و در میان انگارهها (تأثرات حسی) و ویژگیهای معین اشیائ نیست.»(۷۸)
به عقیده کاسیرر «هر اسطوره کارکرد و معنای ویژهاش را دارد و تنها در همان حوزه خویش میجنبد و میپوید. پهنه مکانی هر اسطوره محدود به همان محیطی است که در آن ساخته و پرداخته شده است.»(۷۹)
«مشکل میتوان نظر قطعی داد که هر اسطورهای به چه مکان و زمانی تعلق دارد. به وجود آورنده اسطورهها، گروههای ناشناختهای از مردم اندیشمندی بودند که در هزارههای پیشین میزیستهاند. این اسطورهها در طی زمان تغییر و تحول یافتهاند. همانطور که فرهنگها با هم آمیخته میشوند اسطورهها نیز با هم میآمیزند و اسطورههای جدید را بوجود میآورند و تغییر جا و زمان می دهند… اسطورهها زمان خاصی را نیز منعکس نمیکنند.»(۸۰)
«واژه “زمان تجلی قداست” بر واقعیات بس مختلفی، دلالت دارد. ممکن است به معنی زمانی باشد که زمان برگزاری رسم و آئینی است… و نیز ممکن است منظور از زمان قدسی، زمانی اساطیری باشد که گاه از طریق آیین اعاده و بازیافته میشود و گاه از رهگذر تکرار ساده و مختصر عملی که واجد صورت مثالی اساطیری است واقعیت مییابد.»(۸۱)
«آنچه اندیشه مفهومساز را از اندیشه اساطیری متمایز میکند اینست که مفهوم، مجدد از زمان است و اسطوره مسبوق به زمان. معهذا زمان اسطوره با زمان سرشماری، تاریخی یا نجومی ما خلط نمیشود. واقعه اسطوره از زمانی ابتدایی ، اولی، آغازین… خارج از زمان مستمر ما یعنی زمانی که با نظاره حرکت اختران یا ساعت آن را اندازه میگیرند، قرارداد و بنا به تعریفی استرالیایی “زمانی است که هنوز زمانی نبوده است”.»(۸۲)
«در اسطورههای سنتی حصار زمان و مکان فرومیریخت، اما در اسطورههای نوین جهان ما زمان و مکان، استوار و یا برجایند.»(۸۳)
«در اساطیر زمان محدود و قابل درک، فرومیپاشد و در زمان و دنیای نامحدود و ابدی محو میگردد و در اسطوره دنیای عینی و ذهنی به هم میآمیزد، زمان واقع عینیت خود را از دست می دهد و به زمان ذهنی تبدیل مییابد.(۸۴)
«مکان اساطیری عملاً بیکران است و ممکن است در هر جا باشد: در فراسوی دریاها و یا در آسمان. ولی علاوه بر آن ممکن است بر اقامتگاه قبیله نیز منطبق کرد و یا بهتر بگوییم تصور بر این است که مکان اسطوره از پیش وجود داشته است و کارهایی که موجودات فوق طبیعی انجام دادهاند به مکان یا فضای مرئی و مشهود شکلی را که اینک دارد بخشیدهاند.»(۸۵)
«از لحاظ ساختار، همه اساطیر، اساطیر مربوطه به ریشه اصلاند. یعنی اساطیری که اصل و بنیان وضع کنونی انسان، گیاهان مغذی و جانوران، مرگ، بنیادها و نهادهای مذهبی و قواعد و ضوابط کردار انسانها را بر ما آشکار میکند.
میرچا الیاده در تحلیلهای خود از اساطیر نشان می دهد که ساختار (structure) و کارکرد (function) آنها، کمابیش، البته با اختلافاتی که قابل پیشبینی و فهم است ثابت و لایتغیّر مانده است و در نتیجه کارکرد ساختار، یعنی فایده نظری و عملی آن برای ذات یا نفس (فرد یا اجتماع) که اساطیر به آنها برمیگردد نیز طبیعتاً کمابیش ثابت میماند.»(۸۶)
«کارآیی و توانمندی اسطوره، چونان گونهای از جهان بینی و جهانشناسی باستانی تا بدان جا بوده است که دیری توانسته است از هر روی نیازهای فرهنگی آدمی را برآورد و در درازنای هزارهها به پرسشهای او درباره جهان و انسان پاسخ دهد.»(۸۷)
به عقیده جوزف کمبل « اسطوره اساساً چهار کارکرد دارد. اولین کارکرد آن نقش عرفانی است … اسطوره جهان را در مقابل بعد راز، و درک رازی که زیربنای همه صورتهاست میگشاید… کارکرد دوم آن بْعد کیهان شناختی است که علم به آن میپردازد… کارکرد سوم، نقش جامعهشناختی است … در این جاست که اسطورهها در مکانهای مختلف تفاوت زیادی با یکدیگر دارند … اما اسطوره کارکرد چهارمی نیز دارد … این کارکرد از نوع تعلیم و تربیت است و به نحوه سپری کردن یک زندگی انسانی تحت هر شرایطی میپردازد.»(۸۸)
او درجایی دیگر میگوید:« تقدس بخشیدن به فضای بومی یکی از کارکردهای بنیادی اسطوره است.»(۸۹)
به عقیده میرچا الیاده «مهمترین کارکرد اسطوره عبارت است از کشف و آفتابی کردن سر مشتقهای نمونه واز همه آیینها و فعالیتهای معنیدار آدمی : از تغذیه و زناشویی گرفته تا کار و تربیت و هنر و فرزانگی.»(۹۰)
کارکرد اسطوره به عقیده رولان بارت «خالی کردن واقعیت است. اسطوره در لفظ یک ریزش بیوقفه، یک خونریزی یا بهتر بگوییم یک تبخیر و خلاصه یک غیبت حساس است … اسطوره چیزها را انکار نمیکند؛ کارکرد آن برعکس، سخن گفتن از چیزهاست؛ به بیان ساده اسطوره آنها را پالایش می دهد، معصومانه می کند و به طبیعت و جاودانگی تبدیل میسازد، به آنها روشنیای میبخشد که با روشنی تفسیر فرق دارد و شبیه روشنی مشاهده است.»(۹۱)
«اسطوره برای اثبات حقانیت و تضمین قدمت و واقعیت و قداست آیین و تشریفات و یا قاعدهای اجتماعی یا اخلاقی وضع شده است.»(۹۲)
به عقیده مالینوسکی «اسطوره در فرهنگهای ابتدایی دارای کار ویژهای حیاتی است و آن اینکه اعتقادات و باورهای دیرپا و نیز دستاوردهای اخلاقی جامعه را در خود متجلی میسازد. در حقیقت اسطوره دربردارنده قواعد و رهنمودهایی عملی در جهت زیست آدمیان است.
سی . اس. لوئیس با تکیه بر فن شعر ارسطو، اسطوره را دارای منطق خاصی میشمارد که آدمی در سایه آن معماها و معضلات خویش را میگشاید… به اعتقاد او اسطوره قلمرو عقل را با حوزه تجربه پیوند می دهد. هر چند که اسطوره متضمن حقایق کلی و انتزاعی است، اما درواقع امکان بیان عینی این حقایق را فراهم میسازد.»(۹۳)
تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.
جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر