پایان نامه بررسی رابطه عزت نفس و خلاقیت بین دانش آموزان دختر و پسر


دنلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

پایان نامه بررسی رابطه عزت نفس و خلاقیت بین دانش آموزان دختر و پسر مربوطه  به صورت فایل ورد  word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۱۳۱  صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود پایان نامه بررسی رابطه عزت نفس و خلاقیت بین دانش آموزان دختر و پسر نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد

 فهرست

فصل اول   ۱
کلیات تحقیق   ۱
چکیده   ۲
مقدمه   ۳
بیان مساله :   ۴
اهمیت پژوهش   ۹
هدف پژوهش   ۱۰
فرضیه پژوهش   ۱۰
تعاریف نظری و عملیاتی اصطلاحات   ۱۱
فصل دوم   ۱۲
پیشینه پژوهش   ۱۲
تعریف عزت نفس:   ۱۳
فرآیند شکل گیری و تحول عزت نفس:   ۱۵
شیوه پرورش   ۲۳
بدرفتاری جسمانی یا جنسی:   ۲۵
ظاهر جسمانی   ۲۶
جنس:   ۲۷
رویدادهای جاری زندگی:   ۲۷
ملاک های ایجاد عزت نفس در نوجوانان:   ۲۸
دیدگاههای نظری درباره عزت نفس:   ۲۹
از دیدگاه راجرز:   ۳۱
نظریهای مربوط به عزت نفس:   ۳۲
کوپراسمیت ۴ عامل در تحول عزت نفس کودک مهم می داند:   ۳۲
نظریه آبراهام مازلو:   ۳۳
نظریه ویلیام جیمز:   ۳۴
نظریه پردازان صفات:   ۳۵
نظریه پردازان یادگیری اجتماعی:   ۳۶
نظریه پردازان روان پویشی:   ۳۷
بخش دوم : خلاقیت   ۴۱
سیر تحول مطالعه خلاقیت:   ۴۱
خلاقیت:   ۴۳
بر مبنای این ذهنیت خلاقیت را اینگونه تعریف می کنند:   ۴۷
مراحل خلاقیت:   ۴۸
تحول خلاقیت در طول زندگی:   ۵۰
اجزای تشکیل دهنده خلاقیت:   ۵۲
دیدگاههای خلاقیت   ۵۶
دیدگاه تورنس:   ۵۶
رویکرد گیلفورد درباره خلاقیت:   ۵۹
سیالی(روانی) : تولید تعدادی اندیشه در یک زمان معین   ۵۹
دیدگاه کارل راجرز:   ۶۰
دیدگاه دوبونو درباره خلاقیت:   ۶۲
نظریات خلاقیت :   ۶۳
رویکرد باستانی خلاقیت:   ۶۳
دیدگاه روانکاوی:   ۶۴
دیدگاه روانکاوری جدید از خلاقیت:   ۶۵
دیدگاه گشتالت:   ۶۷
رویکرد تداعی:   ۶۷
رویکرد رفتارگرایی:   ۶۸
رویکرد روانسنجی:   ۶۸
الگوهای خلاقیت   ۶۹
مراحل آزبورن:   ۶۹
الگوی آزبورن – چارنز:   ۷۰
الگوی استین:   ۷۰
الگوی نلر:   ۷۱
الگوی کالاگر از خلاقیت:   ۷۳
تحقیقات انجام شده در داخل و خارج از کشور ارتباط خلاقیت و عزت نفس:   ۷۳
فصل سوم   ۸۱
روش پژوهش   ۸۱
مقدمه   ۸۲
جامعه آماری پژوهش:   ۸۲
نمونه آماری  و روش نمونه گیری:   ۸۲
ابزار پژوهش:   ۸۳
روش جمع آوری اطلاعات:   ۸۳
روش آماری:   ۸۳
مقیاس عزت نفس کوپراسمیت:   ۸۳
اعتبار و پایایی مقیاس عزت نفس کوپراسمیت:   ۸۵
روایی پرسشنامه عزت نفس کوپراسمیت:   ۸۶
آزمون سنجش خلاقیت عابدی:   ۸۷
پایایی آزمون خلاقیت عابدی:   ۸۷
شیوه نمره گذاری آزمون:   ۸۹
فصل چهارم   ۹۰
توصیف وتحلیل داده ها   ۹۰
الف) توصیف داده ها:   ۹۱
ب) تحلیل داده های پژوهش   ۹۲
فصل پنجم   ۹۶
بحث و نتیجه گیری:   ۹۶
نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که :   ۱۰۰
محدودیتها:   ۱۰۱
پیشنهادها:   ۱۰۱
منابع:   ۱۰۲

منابع:

–         اتکنیون ،ریتاال وریچارد سی و اسمیت ،ادواردای و بم ، داریل ج و هوکسما (۱۳۷۸) ؛ زمینه روانشناسی هیلگارد ؛ مترجم براهنی و همکاران ، تهران رشد (تاریخ انتشار اثر به زبان اصلی۱۹۹۸).

–         آریانپور کاشانی ، عباس(۱۳۷۰)، فرهنگ کامل انگلیسی فارسی ،تهران:امیرکبیر.

–         آمابلی، ترزا(۱۳۵۷)؛ شکوفایی خلاقیت کودکان ؛ترجمه قاسم زاده (۱۳۷۲)،تهران : دنیای نو.

–         آناستازی آن ،(۱۳۷۶)؛ تفاوت های فردی، ترجمه جواد طهوریان ،مشهد آستان قدس رضوی.

–         براندن ، نایاتیل؛ روانشناسی حرمت نفس،ترجمه هاشمی ، ۱۳۷۶، تهران ،شرکت سهامی انتشار.

–         بودو ،آلن ؛ خلاقیت در آزموشگاه ،ترجمه علمی خانزاده ،۱۳۵۸،تهران : چهر.

–         بیابانگرد، اسماعیل(۱۳۷۳)؛روشهای افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان ،تهران، انجمن اولیاء و مربیان.

–         دوبونو،ادوارد،۱۹۳۳؛فکر در قلمرو وعمل،ترجمه پرویز امیروار(۱۳۶۳)، تهران، رازی.

–         پارسا، محمد(۱۳۷۴)؛ روانشناسی تربیتی ، تهران : سخن .

–         پوپ،آلیس و مک هیل، سوزان و کریهد، ادوارد ؛ افزایش احترام به خود در کودکان و نوجوانان ،ترجمه پریسا تجلی، ۱۳۷۴، تهران : رشد.

–         حسینی، افضل السادات ،(۱۳۸۰)؛ ماهیت خلاقیت و شیوه های پرورش آن ، مشهد: آستان قدس رضوی.

–         دادستان،پریرخ(۱۳۷۶)،ارزشیابی شخصیت کودکان، تهران، رشد .

–         دوریس جی (۱۳۷۸)؛ آموزش رفتار خلاق و استعدادهای درخشان در دانش آموزان ،ترجمه مجتبی جوادیان، آستان قدس رضوی، چاپ سوم.

–         دهکانپور و همکاران.

–         ریو، جان مارشال، انگیزش و هیجان ؛ مترجم یحیی سید محمدی، ۱۳۸۲،تهران : نشر

–         ساپنیگتون ،اندرو(۱۳۷۹)بهداشت روانی ،ترجمه شاهی برواتی ،تهران،روان.

–         علی اکبر،(۱۳۷۱)،روانشناسی یادگیری وآموزش، تهران، آگاه.

–         سیمونتون، دین کیف(۱۳۷۷)؛ خلاقیت ،جنبه های شناختی ،شخصیتی ، تحولی واجتماعی ؛ ترجمه دکتر حسین شکرکن ، مجله تربیتی و روانشناسی دانشگاه چمران اهواز .

–         شاملو،سعید(۱۳۶۹)،بهداشت روانی،تهران،رشد.

–         شولتز، دوان(۱۳۷۸)، نظریه های شخصیت ؛ترجمه یوسف کریمی و همکاران ، ۱۳۸۱، تهران ، ارسباران.

–         شیهان، ایلین (۱۹۶۴)؛ عزت نفس، ترجمه دکتر مهدی گنجی،۱۳۸۳؛ تهران: رشد.

–         کالاکر، جیمز(۱۳۸۱)؛ آموزش کودکان تیزهوش ،ترجمه مهدیزاده ،مشهد ،آستان قدس رضوی.

–         کلمر،هرپس،کلارک،امینه ، رینولوبین (۱۳۷۵)؛ روشهای تقویت عزت نفس در نوجوانان ،ترجمه پروین علیپور،آستان قدس رضوی.

–         کوپراسمیت،س(۱۳۷۱)،عزت نفس ،ترجمه پریرخ دادستان ،تهران ،ارسباران.

–         گواین،شاکتی(۱۳۸۱)؛ تجسم خلاق، ترجمه گیتی خوشدل، تهران ،روشنگران.

–         لورای، برک؛ روانشناسی رشد، مترجم یحیی سیدمحمدی،۱۳۸۱، تهران: ارسباران.

–         ماسن ،هنری،پاول، کیکان ،جروم، کارول هوستون،آلتامین وی کالنجر، جان ،(۱۳۷۹)؛ رشد شخصیت کودک ،ترجمه مهشید یاسایی،تهران،مرکز.

–         مالتز، ماکسول(۱۹۷۵)؛ روانشناسی خلاقیت؛ ترجمه مهدی قراچه داغی،۱۳۸۰، تهران،اسراردانش.

–         میلانی فر،بهروز(۱۳۷۴)؛ بهداشت روانی،چاپ چهارم، تهران، قوس .

–         نکویی، بیوک(۱۳۷۸)؛ رابطه خلاقیت ،باورهای انگیزشی، راهبردهای یادگیری خود نظم سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان.

تعریف عزت نفس:

عزت نفس از جمله مفاهیمی است که در چند دده اخیر مورد توجه پژوهشگران روانشناسی و علوم تربیتی قرار گرفته است در تبیین اهمیت عزت نفس برخی صاحبنظران از آن به عنوان نکته ای کلیدی که می تواند جوانب مختلف زندگی افراد را تحت تاثیر قرار دهد یاد می کنند.اهمیت این مطلب همواره از سوی افرادی که با کودکان کار می کنند تائید شده است ، به سختی می توان از نزدیک با کودکان در تماس بود و درعین حال به مهمترین احساسات آنها در مورد خودشان به عنوان یک فرد توجه نکرد(پوپ ،مک هیل، کریهد ترجمه تجلی،۱۳۷۴).

انسان هنگام تفکر در مورد احترام به خود کودکان براحتی سردرگم می شود. به دلیل اینکه دو واژه احترام به خود و خودپنداره[۱] اغلب به جای هم مورد استفاده قرار می گیرند و زمان مورد استفاده در این زمینه را مبهم می سازد(همان منبع).

عزت نفس را باید از خود پنداره متمایز ساخت منظور از خودپنداره مجموعه صفات ،توانائیها، نگرشها و ارزشهایی است که فرد باور دارد او را توصیف می کند( برک ترجمه سیدمحمدی،۱۳۸۳).

به عبارت دیگر خودپنداره مجموعه ای از مفاهیمی است که فرد برای توصیف خویش از آن استفاده می کند. کودک می تواند خود را به عنوان بازیگرخوب بیسبال ،دوست جو، علاقمند به داستانهای علمی دانش آموزی متوسط در نظر بگیرد که این مورد از جمله اجزاء خودپنداره وی به شمار می رود( پوپ،مک هیل،کریهدترجمه تجلی: ۱۳۷۴).

در واقع عزت نفس جنبه ای از خودپنداره است که در اوایل کودکی نمایان می شود (برک/ سیدمحمدی،۱۳۸۳).و از احساسات کودک در مورد ابعاد وجودش  ناشی می شود(پوپ ،مک هیل ،کریهدترجمه تجلی،۱۳۷۴).

عزت نفس نتیجه نهایی کارکرد سازکارانه و ثمربخش خود است عزت نفس درست مثل خوشحالی است به اینصورت که وقتی سعی می کنید خوشحال باشید افراطی عمل نمی کنید بلکه خوشحالی پیامد جانبی خشنودیها، پیروزیها وروابط مثبت زندگی است به همین نحو عزت نفس پیامد جانبی رسیدن به آرزوها و آمال شخصی و تبعیت ازهنجارهایی است که فرهنگ آنها را تعیین کرده است (ریو،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۲ ).

تعریف ماسن و همکاران از عزت نفس (ترجمه یاسایی،۱۳۷۲) چنین است :

همچنانکه کودکان از خود درکی پیدا می کنند وهویت خود را در می یابند تدریجاً برای خصوصیات خود ارزش مثبت یا منفی قائل می شوند.مجموعه این ارزیابیهایی که کودک از خود می کنند عزت نفس او را تشکیل می دهد. بالبی ،۱۹۷۳، عزت نفس را قسمتی از شخصیت می داند و اهمیت کسب امنیت در دوران کودکی را نیز به عنوان اصلی کلی و پایه ای برای درونی کردن اعتماد به خود متذکر می شود(ترجمه بیابانگرد،۱۳۷۴).

براندن که از پیشکسوتان نظریه عزت نفس می باشد معتقد است که سلامت روان انسان منوط به عزت نفس اوست و بیماریهای روانی از کمبود حس احترام به خود ناشی می شود(ساپنیکتون ترجمه شاهی برواتی ،۱۳۷۹).

به اعتقاد براندن عزت نفس دارای دو جنبه  وابسته به یکدیگر است یک حس سودمندی ویا اعتماد به نفس و دیگری حس ارزشمندی فرد و در مجموع حس عزت نفس و حس اعتماد به نفس است که دلالت بر لیاقت شخص برای زیستن دارد( میلانی فرد،۱۳۷۴).

فرآیند شکل گیری و تحول عزت نفس:

آدلر[۲] ،آلپورت[۳] هورنای[۴] ،سولیوان[۵] ، راجرز[۶] ،مازلو[۷] از اندیشمندانی هستند که این نظر را که انسان دارای نیاز به عزت نفس است پدیرفته اند. بکر ۱۹۶۳ معتقد است که نیاز به عزت نفس فقط از آن انسان است و وجود آن بدان دلیل است که انسان دارای استعداد تفکر و نمادسازی است (بیابانگرد،۱۳۷۳).

سطح عزت نفس شما تحت تاثیر این عوامل قرار دارد: معیارهایی که به هنگام ارزیابی خودتان بکار می برید ،توانائیها و موفقیتهای واقعی ، نظام خود پاداش دهنده ،توجه انتخابی به اطلاع که درباره شماست و پیچیدگی نظریه خویشتن. هنگامیکه به ارزشیابی خودپندارتان می پردازید برای تصمیم گیری راجع به ارزشمندی یا بی ارزش بودن خویش از ملاک های معینی استفاده می کنید این معیارها یا ملاک ها از شخصی به شخص دیگر فرق می کند ممکن است شخصی احساس کند کسب یک درجه دانشگاهی موفقیت بزرگی به شمار می رود. دیگری ممکن است آنرا به عنوان امری عادی و بی اهمیت تلقی کرده و نادیده بگیرد.چنین معیارهایی نه تنها بر عزت نفس ما تاثیر می گذارند بلکه همچون اهدافی هستند که ما را به فعالیت وا می دارند در اینجا معمای غامض و پیچیده ای دارد. معیارهای پائین باعث کسب سطوح بالای عزت نفس می شوند امّا این امکان نیز وجود دارد که ما را از شناسای تمامی استعدادهایمان باز دارد پس ممکن است به یکی از کاربردهای یک نظریه خوب خویشتن – افزایش عزت نفس- دست یابیم امّا به بهای از دست دادن یک کارکرد دیگر یعنی به حداکثر رساندن توازن لذت باشد (ساپنیگتون،ترجمه شاهی برواتی،۱۳۷۹).

بنابراین جهت تبیین نیاز به عزت نفس باید خاطر نشان کردکه :

تصویر ذهنی تعیین کننده هدف فعالیت ماست تصویر ذهنی ما محدوده رسیدن به هریک از وبه عبارتی حیطه امکان را مشخص می کند(ماسن وهمکاران ،ترجمه پاسایی،۱۳۷۰) .

همراه با رشد و در جریان فرآیند رشد ،کودک به تدریج نسبت به هویت خود آگاه می شود و درباره ویژگیهاو استعدادهای مختلف خود به قضاوت می پردازد .مجموعه این قضاوتها، ارزیابیها که کودک از خود به عمل می آورد و در تعامل با اطرافیانش تثبیت می گردد ، در نهایت منجر به پیدایش عزت نفس در او می گردد( بیابانگرد،۱۳۷۳).

کولی[۸] (۱۹۹۲) و مید[۹] (۱۹۹۴) معتقدند که نظر ما درباره خودمان انعکاسی آیئنه دار از عقاید دیگران در مورد ما می باشد به همین ترتیب کودکان نیز می توانند خود را با هوش ویا کودن ،مونث و مذکر،بیمار یا سالم ببیند.همین که کودکان بتوانند در مورد ویژگیهای خود نظری پیدا کنند اغلب به گونه ای رفتار می کنند که با خودپنداره آنان سازگار باشد. عقاید کودکان در مورد بسیاری از ویژگیهای شخصی خود ودیگران به طرق تقریباً نظام داری به موازات رشد آنها تغییر می کند(پوپ،مک هیل، کریهد،ترجمه تجلی،۱۳۷۴).

به نظر آلپورت یکی از مراحل پرورش خویشتن پدیدار شدن عزت نفس است.این مرحله با احساس غرور کودک و آموختن انجام کارهایی بطور انفرادی و مستقل همراه است آلپورت این مرحله از پرورش را بسیار حساس و تعیین کننده می داند.(بیانانگرد،۱۳۷۳).

بر طبق نظریه راجرز احساس عزت نفس در اثر نیاز به توجه مثبت در کودک بوجود می آید به تدریج که آگاهی از خود ظاهر می شود در کودک نیازی شکل می گیرد که نیاز به توجه مثبت و احترام نامیده می شود این نیاز در کودک و بطور کلی در انسان یک نیاز عمومی و بسیار جدی است این مهم یعنی نیاز فرد به احترام ،همدردی، گرمی ازجانب دیگران و نیاز به نظر مثبت دیگران شامل بازخوردها، طرز برخورد گرم و محبت آمیز صمیمیت و پذیرش و مهربانی از طرف محیط وبه ویژه اولیای کودک می شود(میلانی فرد،۱۳۷۴).

به نظر راجرز اصل و ریشه خودپنداری و عدم ثبات و هماهنگی در آن به کوشش طفل برای کسب و حفظ محبت وابسته است بطور کلی نیاز به توجه مثبت ،نیازی آموختنی است وبا قسمت  اعظمی از تجارب کودک همراه است . از طریق نگرشهای مثبت  و احترام آمیزی که توسط دیگران نسبت به کودکان بروز داده می شود، احترام و توجه مثبت نسبت به خود به وجود می آید .پس از تشکیل نگرش مثبت به خود در فرد به جای آنکه او توجه مثبت و احترام را از دیگران بگیرد ازخودش میگیرد(ساپنیکتون ،ترجمه شاهی برواتی،۱۳۷۹).

یک راه حل آنست که اهداف و آرمانها را از معیارها جدا کنیم .ما می توانیم آرمانهای بالایی برای خود وضع کنیم و در عین حال از خودمان توقع داشته باشیم که عملکرد یا موفقیت خود را بالاتر از سطوح قبلی ببریم.به نظر بندورا(۱۹۸۶) اگر به ایجاد خرده اهداف اختصاصی و قابل حصول بپردازیم در اینصورت امیال و آرزوهای بالا به جای ناامیدسازی خویشتن می توانند برانگیزاننده و مشوق خویشتن باشند مثلاً اگر می خواهید میلیونر شوید می توانید صرفاً از خود انتظار داشته باشید که ماهانه درصد معینی از درآمد خود را کنار بگذارید(بیابانگرد، ۱۳۷۳).

برخی آدمیان هر زمان که برطبق معیارهایشان عمل می کنند با تحسین و تمجید به خودشان پاداش می دهند دیگران هرگاه در رسیدن به معیارهایشان شکست بخورند با انتقاد از خود به تنبیه خویش می پردازند ، با احتمال بیشتری به عزت نفس بالا دست می یابند. کسانیکه افسرده اند بیشتر احتمال دارد که بخاطر عملکرد ضعیف به تنبیه خود بپردازند و کمتر پیش می آید که بخاطر عملکرد خوب از خودشان تمجید و تحسین به عمل آورند(بیابانگرد،۱۳۷۳).

 کودکان ونوجوانان زمانی از عزت نفس زیاد بهره مند میشوند که بتوانند در ۴ شرط متمایز احساس مثبتی را تجربه کنند این ۴ شرط عبارتند از همبستگی، بی همتایی،قدرت والگوها.

برای اینکه عزت نفس حفظ شود باید تمام این شرط پیوسته موجود باشند هیچیک بر دیگری برتری ندارند، اگر هر کدامشان به حد کافی فراهم نشوند موجب کاهش یا تغییر شکل عزت نفس می شوند( بیابانگرد، ۱۳۷۳).

در راهنمای تشخیصی و آماری بیماری روانی (DSMIV) که ملاک های آن در اغلب تشخیص های روانپزشکی بکار می رود احترام به خود ضعیف به عنوان ویژگی بسیاری از بیماریهای دوران کودکی در نظر گرفته می شود. دو نمونه مختلف از این بیماریها عبارتند از : اختلال کمبود توجه[۱۰] و بیماریهای اجتنابی[۱۱].

عزت نفس از چنان اهمیتی برخوردار است که از طرف اهداف رواندرمانی در دیدگاه راجرز می توان کاهش شدت و درجه تمایل روان نشرندی ، کاهش اضطراب ،افزایش میزان پذیرش خود عواطف شخصی (عزت نفس) را نام برد. هدف از فرآیند درمان در دیدگاه گلاسر[۱۲] نیزاینست که پس از ارضای دو نیاز اساسی یعنی نیاز به عشق و نیاز به احساس ارزشمندی فرد بتواند در سطح وسیعتری و در چارچوب واقعیات رفتار مسئولانه ای در پیش گیرد و هویت موفقی (احساس ارزشمندی) بدست آورد و این خود نشانه سلامت روانی است ( ساپنیکتون ،ترجمه شاهی برواتی،۱۳۷۹).

در یک  نظریه عزت نفس بالا از دست نمی رود و در همان حال شیوه خودنگری واقع بینانه ای پیش روی شما قرار دارد این نظریه شما را قادر می سازد محدودیتهای خود را در موقعیتهای اختصاصی ملاحظه کنید و در عین حال به خودتان به عنوان فردی اساساً با ارزش بنگرید برای آنکه بتوانید چنین کاری بکنید لازم است محدودیتهای خودتان را در قالب عبارات بسیاری اختصاصی رفتاری ( مثلاً : من به تمرین بیشتری نیاز دارم) توصیف کنید نه آنکه به بیانات کلی راجع  به خودتان بپردازید ( من ورزشکار بدی هستم) شما می توانید همین اصل را در مورد دیگری هم که عملکرد ضعیفی دارند بکار ببرید برای این مقصود بدون آنکه به عزت نفس آنها خدشه ای وارد کنید یا آنکه به آنها برچسب زده باشید با انتقاد از رفتارهای اختصاصی یا ارائه پیشنهادات خاص به آنها پسخوراند بدهید( ساپنیکتون ، ترجمه شاهی برواتی،۱۳۷۹).

منظور از عزت نفس ضعیف یا قوی چیست؟

عزت نفس قوی به عنوان دیدی «سالم» در مورد خود در نظر گرفته می شود یعنی فرد واقع بینانه کمبودهای خود را در نظر می گیرد و در عین حال دید انتقادی شدیدی نسبت به آنها ندارد . فرد دارای احترام به خود مثبت ، خود را به شیوه ای مثبت ارزیابی می کند و در مورد نقاط قوت خود احساس خوبی دارد. احساس رضایت از بیشتر جنبه های خود بدین معنی نیست که فرد هیچ تمایلی به تغییر آنها ندارد بلکه برعکس فرد دارای اعتماد به نفس اغلب در جهت بهبود نقاظ ضعف خویش تلاش می کند امّا در صورت نرسیدن به هدف هم خود را می بخشد(پوپ، مک هیل ، کریهد، ترجمه تجلی ،۱۳۷۴).

گرایش اساسی به داشتن احساس خوب نسبت به خود و دنیای اطراف چیزست که همه ما با آن به دنیا می آیئم . با این حال، با گذشت زمان این تمایل طبیعی به طرق مختلف مورد تهدید قرار می گیرد( شیهان / کنجی، ۱۳۸۳).

فرد دارای عزت نفس ضعیف غالباً نگرش به خود مثبت کاذبی را نسبت به جهان نشان می دهد و بصورتی نومیدانه تلاش می کند تا به دیگران وبه خود بقبولاند که فردی با کفایت است یا اینکه ممکن است چنین فردی از ترس اینکه مبادا دیگران سرانجام او را طرد کند از برخورد با آنها ترس داشته باشد و گوشه گیری کنند. فرد دارای عزت نفس ضعیف اساساً فردی است که دلایل اندکی برای به خود بالیدن پیدا می کند( پوپ ، مک هیل، کریهد،ترجمه تجلی،۱۳۷۴).

یکی از خصوصیات اشخاصی که عزت نفس سالم و درست دارند اینست که آنها مایلند توانایی و فضائلشان را به گونه ای حقیقی ، بدون انکار و یا اغراق آنها بسنجند( کروملی وبرو دزسینکی،۱۹۸۹). عزت نفس به انتخاب ارادی مان مربوط می شود و نمی تواند منبعث از کارایی خانواده ای که در آن زاده شدیم، نژاد، رنگ پوست یا توفیق اجدادمان باشد. این ارزشهایی است که گاه مردم به آن متمسک می شوند تا از مسئولیت نایل آمدن به عزت نفسی درست سرباز زنند آنها منشا چیزهایی هستند که آنها را عزت نفس کاذب می نامند.(میلانی فرد،۱۳۷۴).

در خصوص اینکه چه چیزی باعث عزت نفس می شود پژوهشگران متغیرهای زیادی را بررسی کرده اند از جمله شیوه پرورش ، بدرفتاری جسمانی یا جنسی ، آسیب ،ظاهر جسمانی، جنس و رویدادهای جاری زندگی(شیهان،۱۹۶۴ ترجمه گنجی،۱۳۸۳).

شیوه پرورش

به نظر می رسد که کیفیت روابط در کودکی اهمیت اساسی داشته باشد زیرا در این زمان است که بذرهای عزت نفس کاشته می شود(همان منبع) .

کودکی که احساس می کند عضو با ارزشی از خانواده خود است وظیفه خود را به نحو احسن انجام می دهد و به لحاظ محبت و احترامی که از والدین، خواهران وبرادرانش دریافت می کند، احساس افت کرده و عزت نفس مثبتی در این زمینه پیدا می کند (پوپ، مک هیل،کریهد،ترجمه تجلی،۱۳۷۴).

تصور می شود که مادر (یا جانشین مادر ) از این لحاظ نقش محوری ایفا کند. اگر رابطه مادر – فرزند سالم باشد (یعنی کودک احساس کند مادرش قادر است به احساسات و نیازهای او به سرعت و بطور موثر واکنش نشان دهد و آنها را درک کند) ، کدک خواهد توانست در مورد خود و توانایی برقراری روابط شخصی صمیمی در بزرگسالی احساس مثبت داشته باشد . عقیده بر اینست که عکس این موضوع نیز در صورت ضعیف بودن رابطه مادر – فرزند می تواند صادق باشد . شکست در ایجاد دلبستگی عاطفی به مادر می تواند به اضطراب دایمی ناشی از بی توجهی یا طرد منجر شود.(شیهان،ترجمه گنجی،۱۳۸۳)

پیام هایی که کودکان به مرور وبا گذشت زمان از افراد مهم پیرامون خود در مورد خودشان دریافت می کنند برای عزت نفس آنها بسیار مهم است. کودکان معمولاً همه چیز را بدون چون و چرا به عنوان حقیقت قبول می کند.(همان منبع)

از طرف دیگر کودکان هر چیز را بطور تحت القطی یا عینی درک می کنند سرانجام تصور می شود که عملکرد و ساختار خانواده نیز برعزت نفس مهم است مطالعات نشان می دهد که فرزندان والدین طلاق گرفته وبی خانمانها می توانند براثر این وضعیت از عزت نفس ضعیفی برخوردار باشند.(همان منبع).

بدرفتاری جسمانی یا جنسی:

آثار بدرفتاری جنسی در دوران کودکی نیز خود را در سراسر زندگی قربانی نشان می دهد باورهای منفی درباره خود که از بدرفتاری جنسی دوران کودکی ناشی می شود عزت نفس را پائین می آورد. قربانیان اینگونه بدرفتاری جنسی اغلب باور دارند که بی ارزش یا بد هستند و نسبت به دیگران احساس حقارت می کنند.

گایل لیندنفیلد در کتاب خود زیر عنوان «عزت نفس» می گوید:حتی ایجاد اشاره یا کنایه های جنسی نامناسب ،بی دلیل و غیر مستقیم به کودک نیز می تواند رشد یک خودانگار مثبت را تهدید کند(شیهان ،ترجمه گنجی،۱۳۸۳).

از این گذشته پیام های تحقیرآمیز والدین که طی آن کودکان مسخره، تحقیر،طرد یا وحشت زده می شوند به عزت نفس کم ،اضطراب زیاد، سرزنش کردن خود، و تلاش برای گریختن از عذاب روانی شدید منجر می شود که کاهش به قدری شدید است که در نوجوانی به خودکشی می انجامد(استرن برک و همکاران،۱۹۹۳) (برک ،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۳).

ظاهر جسمانی

نگاه سریع به صفحه های هریک از مجله های مد نشان دهنده اهمیتی است که جامعه به «خوش ظاهربودن» در هر سن می دهد ( شیهان، ترجمه کنجی،۱۳۸۳).

به نظر می رسد از خردسالی و اوایل کودکی تا نوجوانی هم عقاید کودکان در مورد خود جسمانیشان و هم رابطه بین مفهوم بدن و احترام به خود از لحاظ تحولی تغییرات چشمگیری پیدا می کند (پوپ، مک هیل،کریهد،ترجمه تجلی،۱۳۷۴).

باور بر اینست که خود انکاره جسمانی یکی از اولین سنگ بناهای عزت نفس در کودکان است و کسانیکه جذاب به حساب می آیند بیشتر از آنهایی که ظاهر خوشایندی ندارند مورد توجه قرار می گیرند. در زمینه جذابیت جسمانی معیارهای اجتماعی در مورد زیبایی که در تبلیغات تلویزیون و مجلات نشان داده می شوند اساس ظواهر ایده آل فرد را تشکیل می دهند در عین حال دستیابی به اینگونه معیارها می تواند مشکل باشد بنابراین راهبرد دیگری برای افزایش احترام به خود مثبت تغییرمعیارهای فرد در مورد چگونگی ظاهر اوست(شیهان ، ترجمه گنجی،۱۳۸۳).

برخی شواهد پژوهشی و حکایات بالینی نشان می دهند که بعضی کودکان اظهارات تحریف شده ای در مورد خودشان می سازند وبا دیدی منفی تر از سایرین به خود می نگرند این امر می تواند در نتیجه در نظر گرفتن مجموعه ای از معیارهای خیلی بالا برای خود پیش آید (پوپ ، مک هیل،کریهد، ترجمه تجلی،۱۳۷۴).

جنس:

در گذشته به رغم نبود شواهد قاطع بسیاری از نویسندگان تمایل داشتند از نگرشهای سنتی راجع به جنس پیروی کنند وبطور کلی اعتقاد داشتند که زنان در مقایسه با مردان عزت نفس ضعیف تری دارند پژوهشهای جدیدتر نشان می دهد که پسرها و دخترها در خصوص ارزش قایل شدن برای خود خیلی بهم شبیه هستند( شیهان، ترجمه کنجی،۱۳۸۳).

رویدادهای جاری زندگی:

عزت نفس یک فرد هر چقدر هم محکم و قوی باشد زندگی همواره موقعیتهایی پیش می آورد که ارزش گذاری مثبت فرد برای خودش را به خطر می اندازد. تحقیر شدن یا مورد توهین قرار گرفتن از طرف دیگران ، رد شدن درخواست کار یا پذیرفته شدن در دانشگاه ،بیماری یا اخراج شدن از کار ( به علت انکه کارفرما می خواهد هزینه شرکت را پائین بیاورد یا علتهای دیگر) همه
می توانند،  برنگرش مثبتی که فرد از خود دارد آثار مخربی برجای بگذارند(شیهان، ترجمه کنجی،۱۳۸۳).

ملاک های ایجاد عزت نفس در نوجوانان:

عزت نفس هنگامی بوجود می آید که نیازهای ابتدایی انسان به نحو مناسبی ارضا شده باشد . نوجوانان در صورتیکه در ۴ شرط متمایز احساسات معینی را تجربه کند از عزت نفس زیادی بهره مند هستند.

۱-    همبستگی: این احساس زمانی ایجاد می شود که نوجوان پیوندهایی که برایش مهم هستند و مورد تائید دیگران هستند را دارا باشند.

۲-    بی همتایی: این احساس زمانی ایجاد می شود که نوجوان بتواند از ویژگیهای که موجب تفاوت و تمایز او از دیگران می شود بشناسد، به آنها احترام بگذارد و به دلیل دارا بودن آن صفات مورد تائید واقع شود.

۳-    احساس قدرت: این احساس زمانی ایجاد می شود که نوجوان بداند که منابع ،فرصتها و قابلیتهایی دارد که به طرق عمده بر شرایط زندگی خود اثر بگذارد.

۴-    الگوها: نکات راهنمایی هستند که نوجوان به مدد آنها الگوهای انسانی ، فلسفی و عملیاتی برای خود فراهم می کند تا او را در استمرار ارزشهای معنادار، هدفها و آرمانها کمک کند.والدین می توانند با سازمان دهی تجارب جدید برای نوجوان و برقراری ارتباط با آنها در ایجاد عزت نفس موثر باشند( کلمزوبین،ترجمه علیپور ،۱۳۸۳).

اساسی ترین شرط ایجاد حرمت نفس داشتن اراده برای فهم و درک آن و تمایل به کسب آن می باشد و روشی که فرد برای مقابله با مسائل زندگی بکار می گیرد انعکاس فوق العاده ای بر عزت نفس او دارد. حرمت نفس متضمن خود بیانگری در شناخت است که به وسیله تفکر، قضاوت و تنظیم رفتار براساس آن تجلی می کند اگر انسان به نحوسالمی رشد کند یک سلسله ارزشهای یکپارچه و کمال یافته کسب می کند و تفکر و احساسات وی باهم همنوایی و هماهنگی دارند امّا اگر مرجعیت ،استدلال و منطق انسان انکار شود و انسان بطور انفعالی خود را تسلیم احساساتی که مورد قضاوت و تائید او قرار نگرفته اند نماید حس حاکمیت بر هستی که لازم حرمت نفس است از دست می دهد ( براندن، ترجمه هاشمی،۱۳۷۶).

دیدگاههای نظری درباره عزت نفس:

دیدگاه گلاسر: گلاسر عزت نفس را به عنوان یک نیاز اساسی تلقی نموده است وی برای انسان دو نیاز اساسی قائل است نیاز به مبادله و محبت و نیاز به احساس ارزش که این دو نیاز در تشکیل هویت نقش عمده ای دارند و از نظر کلاسر عزت نفس اولاً وابسته به امنیت که فرد واقعاً در انجام امور توفیق حاصل نماید ثانیاً مستلزم امنیت که این توفیقات خود را به نحو صحیح و مقتضی درک نماید(ساپنیکتون / شاهی برواتی،۱۳۷۹).

دیدگاه کتل: میل به داشتن ، شغل ،بازی ، ورزش و مذهب، کارهای مکانیکی ، علاقه به والدین ، همسر، معشوق و خویشتن از جمله علائق و انگیزه های اکتسابی است که کتل در پژوهش های خود به وسیله روش تحلیل عوامل در جوامع غربی بدست آورده است علاقه به خویشتن یکی از ثابت ترین صفاتی است که در تحقیقات مختلف گزارش شده است و نقش مهمی در تئوری کتل بر عهده دارد. تمام بازخوردها، انگیزه خویشتن را به درجات مختلفی منعکس می نمایند بنابراین خویشتن یکی از مهمترین انگیزهای اکتسابی است .خویشتن به سهم خود  وظیفه بروز انگیزه های ذاتی و اکتسابی را ایفا می کند در مجموع از دیدگاه کتل ، سیستم علایق و انگیزه هایی که اطراف خویشتن را احاطه نموده است در شکل گیری شخصیت سالم در نتیجه مهم برعهده دارد:

۱-    احساس خشنودی از تمام انگیزه های ذاتی و اکتسابی

۲-    تبدیل شخص به موجودی اجتماعی  و اخلاقی یعنی آنچه که مورد احترام جامعه است .

در برخورد کتل با مسئله خویشتن می توانیم تاثیر مفاهیم روانکاوی وبه خصوص مفهوم «خود و فراخود» همچنین مفهوم «الگو» از دیدگاه آلپورت به علاوه برداشت مک دوکال در روابطه با عزت نفس را مشاهده می نماییم( میلانی فرد،۱۳۷۴).

از دیدگاه راجرز:

زماینکه خود نمایان می شود کودکان نیاز به آنچه را که راجرز توجه مثبت نامید پرورش می دهند .توجه مثبت همگانی و مداوم است و شامل پذیرش، محبت و تائید شدن از جانب دیگران مخصوصاً از جانب مادر در مدت کودکی است.بخاطر اهمیت ارضای نیاز به توجه مثبت مخصوصاً در کودکی فرد به نگرشها و رفتارهای افرا دیگر حساس می شود با تعبیر پسخوراند یا واکنشی که از دیگران دریافت می دارد ( چه تائید ، چه عدم تائید) ممکن است خودپنداره خود را تعییر داده یا اصلاح کند.

بطور کلی در این دیدگاه عزت نفس سالم زمانی ایجاد می شود که مادر بدون توجه به چگونگی رفتارکودک به او عشق و محبت نشان دهد و کودک هم این عشق و محبت را با گرایش  وشیوه ای خاص به یک رشته هنجارها و معیارهای درونی شده تبدیل می کند. در  چنین شرایطی راجرز عزت نفس را یکی از خصایص اصلی وعنصر مهم شخصیت هر انسانی می داند( شاملو،۱۳۶۹).

نظریهای مربوط به عزت نفس:

نظریه کوپراسمیت در سال ۱۹۶۷ یافته های خود را به این ترتیب خلاصه می کند که منشا عزت نفس را می توان با سه شرایط ارائه داد:

۱-    پذیرش کامل یا تقریباً کامل کودکان از طرف والدین.

۲-    مشخص کردن دقیق محدوده اعمال آنها.

۳-    احترام و آزادی در اعمال خود که در این محدوده مشخص وجود دارد.

کوپراسمیت نتیجه گیری می کند ادراکی که کودک از والدین بدست می آورد مهم است نه اعمال خاصی که آنها انجام می دهند و دیگر اینکه فضای کل خانواده است که بر ادراک کودک از والدین و انگیزه های آنها تاثیر می گذارد(کوپراسمیت ، ۱۹۶۷، ترجمه شاملو،۱۳۷۶).

کوپراسمیت ۴ عامل در تحول عزت نفس کودک مهم می داند:

الف) ارزشی که کودک از سوی دیگران از طریق ابراز محبت ، تحسین و توجه دریافت می کند.

ب) تجربه همراه با موفقیت کودک ، مقام یا موقعیتی که فرد خودش را در ارتباط با محیط می بیند.

ججج) تعریف شخصی کودک از موفقیت یا شکست.

د) شیوه کودک در ارتباط با بازخورد منفی یا انتقاد.

نظریه آبراهام مازلو:

مازلو روانشناس انسان گرای آمریکایی معتقد است که انسان دارای سلسله مراتبی از نیازهاست که بر طبق این نظریه این نیازها به ترتیب میزان اهمیت عبارتند از :

۱-نیازهای فیزیولوژیک                         ۲- نیاز به ایمنی

۳- نیازهای تعلق و عشق                      ۴- نیاز به احترام و عزت نفس

۵- نیاز به دانستن و فهمیدن                 ۶- نیاز به زیبایی شناختی

۷- نیاز به خودشکوفایی

همانطور که مشاهده می شود نیاز به عزت نفس و خودشکوفایی در بالای این سلسله مراتب نیازها قرار گرفته است بالطبع برای انسان از ارزش و اهمیت بالاتری برخوردار است. ارضای نیازهای سطوح بالاتر موجب سلامت بیشتر، عمر طولانی تر و بطور کلی افزایش کارایی زیستی شده و از نظر سلامت جسمانی اهمیت زیادی دارند برخلاف نیازهای پایین ،ارضای نیازهای بالاتر محتاج شرایط  محیطی بهتر از نظر سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی است برای مثال خودشکوفایی و یا عزت نفس مستلزم آزادی بیان و فرصت های بیشتری است تا احساس ایمنی ( شولتز، ۱۹۹۰، نه نقل از قهرمانلو، ۱۳۸۳).

نظریه ویلیام جیمز:

ویلیام جیمز[۱۳] در کتاب اصول روانشناسی (۱۸۹۰) از عزت نفس چنین می گوید:

آرزوها و ارزشهای انسان نقش اساسی را در توجه به خویشتن بازی می کند، یعنی شخص پیشرفتهایی را که در رسیدن به این آرزوها دارد مورد ارزیابی قرار می دهد .نرسیدن به این آرزوها باعث کاهش عزت نفس می گردد جیمز فرمول زیر را ارائه می دهد.

        ویلیام جیمز می گوید: احساس ارزش در فرد براساس نسبت کمالات به فضایل واقعی وی به نیروهای بالقوه اش تعیین می شود او تعریف عزت نفس را با فرمول بالا نشان می دهد طبق این فرمول حاصل موفقیت ها به انتظارات ،میزان عزت نفس را تعیین می کند. وی به عواملی نظیر دوستان ،اجتماعی و به خصوص خانواده در تشکیل و تحول عزت نفس اهمیت فراوانی قائل است.

 

نظریه پردازان صفات:

به نظر آلپورت عزت نفس زمانی ایجاد می شود که کودکان پی می برند آنها می تواند خودشان کارهایی را انجام دهند. آنها برای ساختن ، کاوش کردن،دستکاری کردن اشیاء موجود در محیط خود برانگیخته می شوند. رفتارهایی که گاهی اوقات می توانند ویرانگر باشند و این مرحله بسیار مهم است . اگر والدین نیاز به کاوش کردن راناکام کنند مانع از شکل گیری عزت نفس می شوند و از اینرو احساس تحقیر و خشم جای آنرا می گیرند. پس زمانیکه عزت نفس پرورش می یابد تعامل اجتماعی کودکان با والدین بسیار مهم جلوه می کند و با اهمیت ترین آنها رابطه کودک با مادر به عنوان منبع اصلی محبت و امنیت است . اگر مادر یا مراقب اصلی محبت و ایمنی را تامین کند نفس به تدریج طی هفت مرحله پرورش می یابد و کودک به رشد روانی مثبت دست می یابد. انگیزه های کودکی آزاد می شود تا به تلاشهای شخصی خود مختار تغییر شکل یابد خود متمایز می شود ورشد می کند و الگوی گرایشهای شخصی شکل می گیرد .نتیجه اجتناب ناپذیر، بزرگسالی بالیده و از نظر هیجانی سالم خواهد بود . با این حال اگر نیازهای کودکی شخص ناکام شوند نفس بصورت مناسب بالیده نخواهد شد کودک ناامن ،پرخاشگر، پرتوقع، حسود وخود محور می شود. رشد روانی متوقف می شود و حاصل آن بزرگسالی رنجور و روانی می گردد و نفس صفات یا گرایشهای شخصی پرورش نمی یابد و شخصیت همانند دوران طفولیت نامتمایز می ماند (شولتر،۱۹۹۰، ترجمه کریمی ،۱۳۸۱).

نظریه پردازان یادگیری اجتماعی:

زمانیکه کودکان می کوشند بر محیط فیزیکی  و اجتماعی خود اعمال نفوذ کنند پرورش کارایی شخصی را آغاز می نمایند و بصورت ایده آل والدین به فعالیتها و تلاشهای کودکان خود برای برقرار کردن رابطه پاسخ می دهند و محیط تحریک کننده ای را فراهم می آورند و اجازه آزادی، رشد و کاوش را به کودکان می دهند. این تجربیات اولیه کارساز به والدین متمرکز است ولی زمانیکه دنیای کودکان تاثیرات همشیرها ، همسالان وبزرگسالان دیگر را می پذیرد تاثیرات والدین که در سالهای اوان کودکی بسیار مهم بودند کاهش می یابد( بندورا،۱۹۹۲). معلمان از طریق تاثیرشان بر رشد تواناییهای شناختی و مهارتهای مسئله گشایی که برای عملکرد کار آمد بزرگسالان حیاتی هستند بر قضاوتهای کارآیی شخص اثر می گذارند( همان منبع).

در پژوهش های اوتینگن دیده می شود وقتی کودکان کارایی شخصی خود را در مدرسه ارزیابی می کنند ارزیابی آنها عمدتاً حاصل ارزشیابی ها و اعمال معلمان آنهاست و کودکان متناسب با آن به قضاوت کردن درباره تواناییهایشان برحسب ارزشیابی های معلمان گرایش دارند( شولتز، ۱۹۹۰، ترجمه کریمی ،۱۳۸۱).

پس چون عزت نفس مفهومی است که یک احساس کلی از ارزش خودمان را توصیف می کند آن ممکن است از مهارتهای اجتماعی و همچنین میل به ارتباط با دیگران و رفاقت و دوستی تاثیر می پذیرد (ماسن و همکاران ، ترجمه یاسایی،۱۳۷۶).

نظریه پردازان روان پویشی:

از نظریه پردازان نو روان تحلیلی نظر آدلر درباره حفظ نگرشها چنین است:

سبک زندگی چنان بطور جدی در سن ۴ تا ۵ سالگی متبلور می شود که از آن پس به سختی تغییر می کند. سبک زندگی چارچوبی برای هدایت و راهنمایی کل رفتار بعدی می شود و ماهیت آن به تعاملهای اجتماعی مخصوصاً تربیت تولد شخص در داخل خانواده و چگونگی رابطه والد – کودک بستگی دارد. پس کودکانی که توسط والدینشان مورد بی توجهی قرار گرفته یا طرد شده اند احساس بی ارزش بودن را پرورش می دهند ( شولتر، ۱۹۹۰ ترجمه کریمی ، ۱۳۸۱).

به نظر بالبی نوزادان دارای یک سیستم انگیزشی برنامه ریزی شده جهت برقراری دلبستگی های پایدار با تعدادی افراد معدود هستند و این پیوندهای عاطفی خود ایمنی و رشد سالم را پرورش و بهبود می بخشد و قطع این پیوندها به خاطر مرگ و ترس و یا جدایی موقت باعث ایجاد الگوهای هیجانی شده و درگیر در اضطراب، خشم ،یأس، الگوهای رفتاری چسبندگی و گوشه گیری می گردد و برپایه اینهاست که عزت نفس شکل می گیرد( دادستان ،۱۳۷۶).

ولی اریکسون در مورد ساخته شدن عزت نفس کودک چنین نظر می دهد:

مطابق با مرحله دهانی فروید در طول اولین سال زندگی کودک برای زنده ماندن ، امنیت و محبت بطور کامل به مادر یا مراقب اصلی خود وابسته است. کودک با اینکه از طریق دهان زنده است و به آن عشق می ورزد با این حال رابطه بین کودک و دنیای اطرافش منحصراً زیستی نیست بلکه به مقدار زیاد رابطه اجتماعی نیز هست. تعامل بین کودک و مادر تعیین می کند که آیا کودک دنیا را با نگرش اعتماد خواهد دید یا بی اعتمادی؟ اگر مادر به نیازهای جسمانی کودک پاسخ دهد و محبت ،عشق و امنیت کافی برای او تأمین کند از آن پس کودک شروع به پرورش دادن حس اعتماد خواهد کرد نگرشی که نظر کودک را دباره خودش و دیگران مشخص خواهد نمود(شولتز، ۱۹۹۰ ترجمه کریمی،۱۳۸۱).

در طی دومین و سومین سال زندگی مطابق با مرحله مقعدی فروید برای اولین بار کودکان می توانند از تعداد حق انتخاب بهره مند شوند تا نیروی اراده خود انگیخته شان را تجربه کنند هنگامیکه والدین مانع از تلاش کودک برای بهره مند شدن از اراده خود انگیخته می شوند و آنرا ناکام می کنند کودک احساس تردید نسبت به خود و احساس شرم در برخورد با دیگران را پرورش می دهد.

در سومین مرحله رشد روانی – اجتماعی مطابق با مرحله آلتی فروید، ۳ تا ۵ سالگی کودکان میل نیرومندی به ابتکار عمل در بسیاری از فعالیتها دارند و اگر والدین با تنبیه جلوی رفتارهای کودک را بگیرند آنها احساس گناه مزمنی را پرورش خواهند داد که تمام فعالیتهای خودانگیخته شان را در سراسر زندگی تحت تاثیر قرار می دهند ( دادستان ، ۱۳۷۶).

مرحله چهارم رشد روانی اجتماعی کودکان که حدود ۶ تا ۱۱ سالگی اتفاق می افتد مشابه مرحله کمون در نظریه فروید است که کودک در این مرحله برای اولین بار مهارتها و فعالیتهای اولیه فرهنگی را می آموزد با مهارتهای اجتماعی و وسایل و ابزارهای تکنولوژیک زمان خود آشنا شد همچنین به کار و کوشش ،پیشرفت ،یادگیری مهارتها و احساس لیاقت، کفایت اجتماعی اهمیت زیادی می دهد و اگر کودک در مقایسه با همسالان خویش  به لیاقت، مهارت و کفایت خود شک کند. ممکن است از ادامه زندگی سرباز زند این احساس حقارت و شک و تردید ممکن است از نوع ارزش گذاریهای دیگران نیز ناشی شود یعنی چگونگی نگرشها و رفتارهای والدین و معلمانشان هم در مورد مهارتهای کودکان بی تاثیر نیست و اگر در این مورد آنها سرزنش ،مسخره یا طرد شوند احتمالاً احساس حقارت و بی کفایتی را پرورش خواهند داد. از طرف دیگر تحسین و تقویت ،احساس شایستگی آنها را پروش می دهد و آنها را به تلاش و رشد ترغیب می کند(شاملو،۱۳۷۷).


بخش دوم : خلاقیت

سیر تحول مطالعه خلاقیت:

تا قبل از سالهای دهه پنجاه تعداد کمی از دانشمندان توانستند راه را برای تحقیقات تجربی و ایجاد برنامه هایی جهت پرورش استعدادهای خلاق همراه بسازند. مثلاً کالتون نبوغ را از نظر ارثی مورد مطالعه قرار داد. والاس مدلی مطرح کرد و ضمن آن گامهایی را که در جریان فرآید خلاق طی می شود را تعیین کرد و در اواخر ۱۹۳۰ کاترین پاتریک مدل والاس را مورد آزمایش تجربی قرار داد. راس من بعد از مطالعه در زندگی تعداد زیادی از مخترعین آمریکایی مدل مشابهی را بوجود آورد و هاروی لمن افراد خلاق را در حوزه های متعدد مورد مطالعه قرار داد تا براساس آن ارتباطی را که بین جنبه های کیفی وکمی در بازدهی یک رفتار خلاق وجود دارد را تعیین کند( جی و کراس ترجمه جوادیان ، ۱۳۷۸).

یکی از مشهورترین مراکز که در آن زمان در رابطه با موضوع خلاقیت تشکیل شد مرکزی بود که در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به وجود آمده ، در همین جا بود که گیلفورد پروژه تحقیقاتی خود را در زمینه استعدادهای خلاق انجام داد . کیلفورد و همکارانش مصمم بودند تا فرضیه خود را راجع به اینکه مهمترین عامل در هوش قابلیت تفکر خلاق است ثابت کنند ( همان منبع).

در دانشگاه مینه سوتا شخصی بنام ئی پاول تورسن روی کودکان خلاق و نیز معلمانی که خلاقیت فکری را تعمیم می دادند تحقیقاتی انجام داد. علاوه بر ارتباطی که او بین کارهای خلاق و سن کودکان و نوجوانان پیدا کرد توانست رابطه مهمی میان خلاقیت و محیطی که در خلاقیت تاثیر می گذارد پیدا کند( همان منبع،ص۱۴).

در دانشگاه یوتاما مرکزی به سرپرستی فردی بنام کالوین دیلیو و همکارانش که طول محور گسترش معیاری برای اندازه گیری ، تشخیص اثرات عوامل سازمانی و به تازگی آموزش دورمیزده است این مرکز با برگزاری سه کنفرانس در سالهای ۱۹۵۰ – ۱۹۵۷ -۱۹۵۹ که مدعوین کشورهای مختلف در آن شرکت داشته اند که گامی موثر برداشته است (آناستازی آن ترجمه طهوریان، ۱۳۷۶).

کمک به کودکان بسیار خلاق در رسیدن به رشد تشخیص سالم و آموزش آنان در این جهت بدون آنکه لحظه ای به خلاقیت برسند با دیگران سازگار باشند باید سودمند باشند (همان منبع،ص۲۷۹).

در دانشگاه بوفالویک مرکز تحت نظارت بنیاد آموزشی افراد خلاق قرار دارد که توسط آلکس اف آزبوریان تاسیس شده است و رهبری آنرا سیدنی پارتو بر عهده دارد.

خلاقیت:

خلاقیت یکی از مفاهیم پیچیده مربوط به انسان است . این واژه اغلب مترادف با اصطلاحاتی از قبیل اکتشاف ،اختراع، حل مساله ، ابداع ، نوآوری و …است . از اینرو به منظور دستیابی به معیارهایی جهت شناسایی رفتار خلاق از غیرخلاق تحقیقات متعددی انجام گرفته است و نتایج آن منجر به ارائه تعاریف متعدد و گسترده ای از خلاقیت شده است که میان آنها تفاوتهای بسیاری مشاهده
می شود این گستردگی ریشه در مکاتب و دیدگاههای روانشناختی، جامعه شناسی،  مردم شناسی دارد.

برونوسکی از جمله کسانی است که میان خلاقیت، اختراع، اکتشاف تفاوت قائل می شود و از نظر او کلمه کشف برای پی بردن به واقعیت ، اختراع برای وضع نظریه علمی و خلق برای ایجاد شاهکارهای ادبی و هنری بکار برده می شود.

حل مساله واژه دیگری است که گاه مترادف با خلاقیت به حساب می آید و حتی گروهی خلاقیت و حل مساله را فرآیندهای مشابهی می دانند همچون رابرت ام کاینه ( ۱۹۷۷-۱۹۸۴) که بالاترین سطح یادگیری را حل مساله می داند و خلاقیت را نوع ویژه ای از حل مساله قلمداد می کند (سیف،۱۳۸۰).

در فرهنگ جامع ورانشناسی خلاقیت را توانایی آفرینش چیزی تازه و بدیع تعریف می کنند(پورافکاری،۱۳۷۶).

در واژه نامه جامع روانپزشکی و روانشناسی خلاقیت را توانایی ایجاد چیزی جدید می کنند (دهکانپور و همکاران )

و در لغت نامه روانشناسی در مورد تعریف خلاقیت بیان می کند: کنش اختراعی برمبنای تخیل خلاق که از هوش مجزاست .تعریف دوم : استعداد آفرینش اشکال جدید در زمینه هنر یا مکانیک یا حل مسائل از راه روشهای جدید تعریف می شود (منصور و همکاران،۱۳۷۰).

در فرهنگ علوم رفتاری خلاقیت را استعداد و توانایی پیدا کردن راه حل تازه برای حل یک مشکل یا سبک و روشهای نو برای متغیرهای هنری تعریف می کند( شعاری نژاد،۱۳۷۵).

کیلفورد (۱۹۶۷) خلاقیت را با توجه به ویژگیهای فرد خلاق اینگونه تعریف می کند: الگو یا مدل ساخت ذهنی از سه بعد اصلی بنام های بعد عملیات، بعد محتوا، بعد فرآورده تشکیل می شود که بر روی هم ۱۸۰ ترکیب را به وجود می آورد از نظر وی خلاقیت همان اندیشیدن واگراست (سیف،۱۳۷۹).

آلبرت بندورا در تعریف خلاقیت می گوید: نوآوری حاصل از ترکیب کردن تاثیرات چند الگو یا حاصل از مشاهده یک الگوی واحد که استراتژیهای غیرمعمولی را برای حل مساله بکار می گیرد (همان منبع،ص۶۲۹).

پرکینز درباره خلاقیت می گوید: تفکر خلاق است تفکری است که طوری طراحی شده که تمایل به منجر شدن به نتایج خلاق دارد که یادآوری می کند که ملاک خلاقیت بازده است در واقع وقتی فردی را خلاق می نامیم که همواره نتایج خلاق بدست آورد یعنی از طریق ملاک های قلمرو سوال به نتایج بدیع و به عباراتی درست دست یابیم( احقر،۱۳۸۰).

جورج اف نلر در تعریف خلاقیت می گوید: در خلاقیت فرآیند تغییر یا توسعه و تکامل در سازمان بندی حیات ذهنی است (مسدود،۱۳۸۰) . با توجه به تعاریف متعدد از خلاقیت عمده ای از صاحبنظران به دسته بندی آنان پرداختند.

۱)      تعاریف مبتنی بردیدگاه شخص خلاق

۲)      تعاریف مبتنی برفرآیندهای ذهنی

۳)      تعاریف خلاقیت برحسب نتایج حاصل از آن

۴)      تعاریف مبتنی برا تاثیرات محیطی و فرهنگی (مسدود،۱۳۸۰)

مدینک از جمله نظریه پردازانی است که خلاقیت را براساس فرآیند آن تعریف می کند:

خلاقیت یعنی شکل دادن به عناصر به صورتی مفید وجدید ، در حالیکه گزلین بر محصول خلاقیت تاکید دارد و آنرا ارائه کیفیتهای تازه از مفاهیم  و معانی در نظر می گیرد.

مک کینون، رانشناس دانشگاه برکلی از گزارش پژوهشی خود نتیجه می گیرد که آفرینندگی :

۱-    اندیشه یا پاسخ نوی است که از نظر آماری نامعمول است.

۲-    پاسخ مناسب و شایسته ایست که مساله را حل می کند با موقعیتی سازگاری دارد و به حصول هدف یاری می دهد.

۳-    موجب بینش واقعی و کارساز در حد اعلای خود می شود( پارسا،۱۳۸۳).

آفرینندگی را نباید موضع اختصاصی بعضی اشخاص یا مشاغلی محدود دانست بلکه در بسیاری از افراد به صورتهای گوناگون دیده می شود.

به عقیده مک کینون[۱۴]کار مهم روانشناس و پرورشکاران به هر طریق ممکن عبارت از کشف استعدادهای ذاتی شاکردان و ایجاد آنگونه جو اجتماعی و معنوی است که تجلی آنها را آرمان می سازد( همان منبع).

این تعریف شامل دو قسمت است : اول راه حلی که مساله را حل کند فدوم تازگی راه حل برای کسی که مسئله را حل می کند.

امّا سوال اینست که آیا حتماً باید مساله ای وجود داشته باشد تا خلاقیت شکل گیرد ؟آیا وقتی برای اولین بار کودکی ترکیب زیبای تازه ای از دو کلمه می سازد یا زمانیکه شاعری شعری می سراید یا نویسنده ای داستانی را می نویسد خلاقیت اتفاق نیفتاده است ؟

بر مبنای این ذهنیت خلاقیت را اینگونه تعریف می کنند:

«خلاقیت فرآیندی است که نتیجه آن یک کار تازه باشد و از سوی عده ای در یک زمان به عنوان چیزی مفید و رضایتبخش مقبول واقع شود»(استین، ۱۹۷۴).

اگر عرصه های متفاوت زندگی را در نظربگیریم و بپذیریم که در هریک از این عرصه ها می تواند خلاقیت وجود داشته باشد در اینصورت می توان خلاقیت را به گونه ای کاملتر نیز تعریف کرد:

«خلاقیت توانائی شخص در ایجاد ایده ها، نظریه ها، بینش ها یا اشیای جدید و نووبازسازی مجدد درعلوم و سایر زمینه هاست که از نظر متخصصان به عنوان پدیده های ابتکاری قلمداد شده ، از لحاظ زیباشناسی ،فن آوری و اجتماعی با ارزش است( ورنون،۱۹۸۹).

محور اصلی این تعریف تازگی و ارزش است البته سوالی که در اینجا مطرح می شود اینست که تازگی برای چه کسی؟ منظور از تازگی چیست؟ آیا تازگی به معنی مطلق آن مد نظر است؟ یعنی کار جدیدی که قبلاً نبوده است یا منظور از تازگی جدید بودن برای افراد است ؟ یعنی امری که بارها انجام شده است امّا برای فرد خاص تازگی دارد. اگر تازگی منحصر به کارهای بدیعی باشد که قبلاً به وجود نیامده است یعنی خلاقیت اختصاصی می گردد امّا اگر شق دوم پذیرفته شود خلاقیت مفهومی عام دارد که از معمولی ترین افراد تا دانشمندان ، هنرمندان ، متفکران را در بر می گیرد. به این طریق به این نتیجه می رسیم که خلاقیت خصوصیتی نیست که در انحصار عده ای خاص باشد و وقتی صحبت از آن می شود تنها مبتکران و مخترعان بزرگ را انسان های خلاقی بدانیم و یا اینکه خلاقیت را جزء خصیصه های شخصی افراد بدانیم که عده ای از آن برخوردارند و عده ای فاقد آن هستند تمامی افراد به درجاتی در زمینه های مختلف دارای قدرت خلاقه هستند و اگر زمینه های لازم برای شکوفایی ورشد آن فراهم شود می توانند آنرا ظاهر ساند.

مراحل خلاقیت:


[۱] – Self- concept.

[۲] – Adler.

[۳] – Alport.

[۴] – Horney.

[۵] -Solivan.

[۶] -Rajerz.

[۷] -Mazlo.

[۸] – Cooley.

[۹] – George Herbert Mead.

[۱۰] – Attention Deficit Dirorder.

[۱۱] – Avaidant Disorder.

 [۱۳] – William James.

[۱۴] – Mackinnan,D.W

110,000 ریال – خرید
 

تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.

 جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

 

 

 

مطالب پیشنهادی:
  • پرسشنامه خلاقیت سازمانی رندسیب
  • پرسشنامه خلاقیت تورنس
  • پرسشنامه عزت نفس
  • پرسشنامه خلاقیت
  • پرسشنامه عزت نفس سازمانی
  • برچسب ها : , , , , , , , , , , ,
    برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

    براي قرار دادن بنر خود در اين مکان کليک کنيد
    به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید
    

    جستجو پیشرفته مقالات و پروژه

    سبد خرید

    • سبد خریدتان خالی است.

    دسته ها

    آخرین بروز رسانی

      جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
    
    اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
    wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط دیجیتال ایران digitaliran.ir صورت گرفته است
    تمامی حقوق برایbankmaghale.irمحفوظ می باشد.