1,293 بازدید
تحقیق بررسی رابطه شیوههای فرزندپروری و هوش با رشد اجتماعی دانشآموزان دبیرستانی مربوطه به صورت فایل ورد word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۱۱۴ صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود تحقیق بررسی رابطه شیوههای فرزندپروری و هوش با رشد اجتماعی دانشآموزان دبیرستانی نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد
چکیده: ۱
فصل اول ۲
کلیات ۲
مقدمه ۳
بیان مسئله ۵
اهداف تحقیق ۷
اهمیت و ضرورت تحقیق ۸
فرضیههای پژوهش ۱۰
فصل دوم ۱۳
ادبیات تحقیق ۱۳
مقدمه ۱۴
قسمت یکم ۱۵
مبانی نظری رشد اجتماع ۱۵
رشد ۱۶
دو نظریه در مورد کیفیت و نحوه رشد و تحول ۱۶
رشد پیوسته : ۱۶
رشد اجتماعی ۱۷
۱- تعریف رشد اجتماعی ۱۷
۲-شاخص های رشد اجتماعی ۲۳
۳- الگوی رشد و تکامل اجتماعی ۲۵
نظریه های مربوط به رشد اجتماعی ۲۹
الف – رشد اجتماعی از نظر اسلام ۳۰
ب – روان تحلیل گری ۳۱
ج – یادگیری اجتماعی ۳۲
د – یادگیری عامل ۳۲
ه – یادگیری مشاهدهای ۳۲
و – کردار شناسی ۳۳
ز – تحول روانی – اجتماعی ۳۳
ح- نظریه شناختی ۳۵
ط- رشد داوری اخلاقی ۳۶
ظ- دیدگاه چارلز هورتن کولی (خود آیینهسان) ۳۷
عوامل موثر بر رشد اجتماعی ۳۷
۱- خانواده ۳۸
۲- مدرسه ۳۸
۳- گروه همسالان ۳۹
۴- اجتماع و فرهنگ آن ۴۰
۵- هوش ۴۰
قسمت دوم ۴۲
مبانی نظری شیوههای فرزند پروری ۴۲
تربیت و آثار سازنده آن ۴۳
خانواده و اهمیت آن در تربیت کودک ۴۴
انواع خانواده ۵۱
قسمت سوم ۵۸
مبانی نظری هوش ۵۸
هوش ۵۹
هوش چیست؟ ۶۰
تعارف هوش ۶۲
عوامل مؤثر در هوش ۶۴
ماهیت هوشی و رابطه آن با تستهای هوشی ۶۵
قسمت چهارم ۶۷
تحقیقات انجام شده در داخل و خارج از کشور ۶۷
الف – تحقیقات انجام شده در داخل کشور ۶۸
تحقیقات انجام شده خارج از کشور ۷۱
فصل سوم ۷۵
روش تحقیق ۷۵
مقدمه: ۷۶
روش تحقیق: ۷۶
جامعه آماری: ۷۶
نمونه و روش نمونهگیری: ۷۶
ابزار پژوهش: ۷۷
روش جمعآوری دادهها ۸۱
روش آماری و تجزیه و تحلیل دادهها ۸۱
فصل چهارم ۸۳
تجزیه و تحلیل دادهها ۸۳
مقدمه ۸۴
توصیف دادههای پژوهش ۸۵
تحلیل دادههای پژوهشی ۸۷
فصل پنجم ۱۰۳
بحث و نتیجهگیری ۱۰۳
بحث ۱۰۴
محدودیتهای پژوهش ۱۰۷
پیشنهادهای پژوهش ۱۰۸
پیشنهادهای کاربردی ۱۰۹
مسیر زندگی انسان به مثابه رودخانهای است که از موقعیتهای متنوع و متفاوتی عبور مینماید، فراز و نشیبی که رودخانه دارد بیشباهت به مراحل رشد و تحول انسانی نیست. دوران کودکی به آرامی طی میشود و سپس هنگام جوش و خروش نوجوانی و بلوغ میرسد و از آن پس دوران پختگی جوانی میآید و بدینسان در هر دوره قابلیتهایی نهفتهاست و همچنین خواستهها و نیازهای هر دوره با دوران دیگر متفاوت است.
رشد به معنی تغییرات کمی و کیفی که با پیشرفت زمان در طبیعت، ساخت و رفتار موجود زنده حادث میشود، میباشد و در طول حیات موجود زنده ادامه مییابد. (شرفی، ۱۳۶۸)
پیروان این نظریه معتقدند که رشد به طور کلی یک جریان و فعالیت پیوسته و قدیمی بوده و دارای ماهیتی غیر متمایز و غیر مشخص است و هر مرحله از رشد واحد مستقلی نیست. روانشناسان پیرو مکتب یادگیری در این گروه جای میگیرند.
رشد ناپیوسته (مرحله ای) : پیروان این نظریه بر این هستند که رشد از مراحل متمایز شده از یکدیگر که به صورت مشخص و محدودی میباشد، تشکیل شدهاست که معمولاً در وقت مشخص آغاز و در زمان معین پایان میپذیرد. مطابق این، در جریان رشد گسستگی کامل مشهود نیست، ولی هر مرحله از رشد واحد مستقلی است که در مرحله تظاهرات و نیازهای خاصی برای رشد وجود دارد. از پیروان این نظریه پیاژه، فروید، اریکسون و دیگران را میتوان نام برد. (شرفی، ۱۳۶۸)
رشد دارای جنبههای گوناگون جسمی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی است که در این تحقیق به بررسی جنبه اجتماعی رشد پرداخته میشود.
نوزاد انسان هنگام تولد موجودی ضعیف و ناتوان است و نیازمند مراقبت و حمایتهای بی دریغ بزرگسالان می باشد به تدریج با گذر از مراحل تحول و دوره های رشد خود به استقلال نسبی دست می یابد. رشد همه جانبه فردی می تواند ضامن چنین استقلالی باشد.
رشد جسمی ، شناختی ، عاطفی و نیز رشد اجتماعی انسان هریک در ارتباط با دیگری تکامل یافته و سازگاری با اجتماع را هموار می سازد.
سازگاری با اجتماع در طول زندگی بطور طبیعی و در برخورد با تجربه ها حاصل می شود و همان کیفیتی است که به آن ” کمال یا پختگی “ گفته می شود . در رابطه با رشد اجتماعی تعاریف متعددی در کتب ارائه شده که به عبارت ذیل می باشد:
رشد اجتماعی، نضج فرد در روابط اجتماعی است بطوریکه بتواند با افراد جامعه اش هماهنگ و سازگار باشد. وقتی فردی را اجتماعی می گویند که نه تنها با دیگران باشد بلکه با آنان همکاری کند به بیان دیگر، اجتماعی شدن، (۱) به آن شکل یادگیری گفته می شود که به سازگاری با جامعه و محیط فرهنگی بستگی دارد . رشد و تکامل اجتماعی یکسری تغییرات را در کودک بوجود می آورد که به قرار زیر است:
۱- او یاد می گیرد در گروههایی که عمل و تأثیر متقابل پیچیده ای دارند شرکت کند.
۲- تماس و روابط خود را از مادر به سایر افراد خانواده و دوستان و گروهها توسعه می دهد.
۳- به محرکهای اجتماعی بیشتر پاسخ نشان می دهد.
۴- شناخت و تشخیص گسترده ای درباره نقش خود در روابط شخصی با خانواده و گروههای بازی و کار و سایر گروهها بدست می آورد.
۵- سرانجام می تواند مسئولیتهای زیادی بعهده بگیرد و دیگران را مراعات کنند و دوستشان بدارد.( شعاری نژاد، ۱۳۷۴)
در تعریفی دیگر رشد اجتماعی را فرایندی میداند که در طی آن معیارها انگیزهها، نگرشها و رفتارهای مشخص شکل می گیرند تا برای نقش فعلی یا آتی انسان در جامعه مقتضی و مطلوب تشخیص داده می شود هماهنگ شوند. همچنین رشد اجتماعی را می توان بمنزله فرایندی دانست که از طریق آن به اعضای جدید جامعه قوانین شرکت درآن آموخته میشود و در بیشتر موارد اعضای مؤثر در پرورش اجتماعی، علاقه دارند که افراد جدید، مقررات و ضوابط اجتماعی را همچون آنها بپذیرند و در تماسها و فعالیتهای اجتماعی تقریبا به همان شیوهای عمل کنند که آنان عمل می کنند.
(طهوریان و همکاران،۱۳۷۳)
رشد اجتماعی، تکامل روابط اجتماعی فرد است رشد اجتماعی مستلزم هماهنگی با گروه اجتماعی و پیروی از هنجارها (موازین سلوک اجتماعی ) و سنتهای آن است . احساس وحدت با گروه اجتماعی، درک روابط متقابل میان اعضای آن و همکاری با دیگران از دیگر ملزومات رشد اجتماعی است.
برای رسیدن به این مرحله از رشد اجتماعی ،کودک می بایست علایق خود را دگرگون کرده شیوه های جدید رفتار را فرا گیرد و دوستان جدیدی را برگزیند . در اینجا لازم است به تفاوت میان رفتار جمعی۱ و رفتار اجتماعی اشاره شود.
رفتار اجتماعی مبتنی بر تمایل شدید موجود زنده به زندگی در میان گروه همنوع خود و دلتنگی از تنهایی است. موجوداتی که چنین رفتاری دارند، همینکه خود را میان همنوعان خود بیابند هر چند با آنها تماس برقرار نکنند غریزه جمع دوستی شان ارضاء می شود و در رفتار اجتماعی موجود زنده افزون بر تمایل به حضور در میان همنوعان، با آنان رابطه برقرار کرده و به تشریک مساعی با همنوعان می پردازند. (احدی و بنیجمالی، ۱۳۷۳) بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که :
۱- هر موجودی به صرف داشتن زندگی جمعی، موجود اجتماعی نامیده نمیشود.
۲- رفتار اجتماعی که بر اساس آن موجودات زنده با یکدیگر ارتباط برقرار کرده، با یکدیگر همکاری، تشریک مساعی و علایق مشترک دارند نه تنها با رفتار جمعی که چنین کیفیتی را در بر ندارد، متفاوت است، بلکه در تضاد با آن است.
۳- رفتار اجتماعی از خصیصههای بارز جانوران عالی و نوع انسان است، اما رفتار جمعی مختص جانوران پستتر است.
میزان رشد اجتماعی کودک از طریق شرکت در امور جمعی به الگوی رفتار اجتماعی که پدر و مادر به او داده اند بستگی دارد. رشد اجتماعی کودکانی که در فعالیت های اجتماعی از سوی خانواده محدود شده اند به مراتب کمتر از کودکانی بوده است که از شرایط مناسبتر و آزادی بیشتر بهرهمند بودهاند ، عدم رشد اجتماعی کودک به علت کمبود تماس با دیگران موجب کاهش تمایل و تماس با مردم ، بی علاقگی به زندگی اجتماعی ، تضعیف نیروی ابتکار و ناتوان جلوه گر شدن کودک در طرح زندگی آینده می شود. رشد اجتماعی تعیین کننده میزان سازگاری و موفقیت فرد در مقابله با گروههای گوناگون و سبب مقبولیت و محبوبیت اوست . آن کسی که از رشد اجتماعی برخوردار است باید اولاً مستقل باشد و با دیگران همکاری کند . ثانیاً مسئولیت تصمیمات و اعمال خود را بپذیرد و ثالثاً برای افراد دیگر جامعه ارزش قایل شود و همه چیز را برای خود نخواهد رابعاً به شرکت در فعالیت های گروهی علاقهمند باشد و با دیگران همکاری کند . خامساً به کارها و اعمال مناسب اطرافیان توجه کند و آنها را بشناسد و سادساً در مواقع ضروری راهنمایی و توصیه های مفید دیگران را بپذیرد و خود را از راهنمایی افراد آگاه بینیاز ندارند.
رشد اجتماعی همانند رشد جسمی و ذهنی یک کلیت پیوسته است و بتدریج به کمال می رسد برای بیشتر مردم رشد اجتماعی کم کم در طول زندگی به طور طبیعی و در برخورد با تجربه ها حاصل میگردد. رفتار اجتماعی مناسب و درست به صورت طبیعی حاصل نمی شود و بلکه قواعدی دارد که می بایست آموخته شود، مرتباًََ تکرار و تمرین گردد، بوسیله افراد با تجربه تصحیح شود، منتهی موفقیت در این روند بیشتر از همه به کوشش و خواست هر فرد بستگی دارد. اما عواملی نیز وجود دارد که حتماًَ در آن تاثیر می گذارند. مانند برخی از اعضای خانواده، معلمان و دوستان و قهرمانانی که به جهتی مورد ستایش هستند و الگوی زندگی هر کس را تشکیل می دهند. به علاوه کتابها و مجلاتی که میخوانند و فیلمهایی که می بینند، همه از جمله این عوامل هستند.
در واقع رشد اجتماعی جریانی است که در آن هنجارها، مهارتها، انگیزهها ، طرز تلقیها و رفتارهای فرد شکل میگیرد تا ایفای نقش کنونی یا آتی او در جامعه، مناسب و مطلوب شناخته شود.
کودکان در دوران کودکی کم کم درک می کنند چه کسانی هستند و چه مقامی در جامعه دارند آنان الگوهای کنش متقابل با دیگران را تشکیل میدهند و قواعد اجتماعی و اخلاقی فرهنگ خود را در هم ادغام میکنند و آن را بصورتی در میآورند که بتوانند به کمک آن به رفتار خود نظم دهند و از قواعد اجتماعی جامعه شان دنباله روی نمایند (یاسایی، ۱۳۷۳)
از خصوصیات بارز انسانها اجتماعی زندگی کردن آنها می باشد و شاید متفکر یونان باستان ارسطو۱نیز به اهمیت این مساله توجه داشته است که انسان را حیوان اجتماعی تعریف نموده است .
اجتماعی شدن افراد به معنای همسازی و همخوانی آنها با هنجارها، قواعد، ارزشها و نگرشهای گروهی و اجتماعی است در این فرایند افراد مهارتها، دانشها و شیوههای سازگاری را میآموزد و امکان روابط متقابل را در فعل و انفعال پویا، سازنده و مستمر بدست میآورند و ضمن گسترش روابط گروهی و کسب هویت اجتماعی به پرورش شخصیت فردی خود نیز میپردازد.
اجتماعی شدن را میتوان فرایندی دانست که کودک استانداردها، ارزشها و رفتارهای مورد نظر فرهنگ و جامعه خود را میآموزد. والدین در سالهای اولیه و نوپایی کودک عامل اصلی اجتماعی شدن آنها محسوب میشوند. بهترین و مؤثرترین راه اجتماعی کردن کودک خردسال و نوپا عمل نمودن بصورت یک الگوی با ثبات از رفتار مطلوب و ایجاد رابطهای گرم و عاطفی با کودک در سالهای بعدی است. (یاسایی، ۱۳۷۰)
رشد اجتماعی بدین معناست که فرد در پرتو داشتن ویژگیها و خصوصیاتی توان زندگی کردن در اجتماع را بدست میآورد این ویژگیها شامل سازگاری با دیگران، احترام قائل شدن و کمک کردن به افراد دیگر، نهراسیدن از انتقاد و بردباری در برابر سختیها، آیندهنگر بودن، با طرح و نقشه عمل نمودن، درک واقعیتهای زندگی در عالم و در تخیل بسر نبردن و بتدریج خود را از وابستگی به دیگران، رهانیدن میباشد. مراحل رشد اجتماعی کودک در خانواده صورت میگیرد اما مراحل تکمیلی این آموزش بایستی در محیط مدرسه که محیط بزرگتری است صورت گیرد تا آنچه که در محیط خانواده پایه گذاری شده در محیط مدرسه پرورده تر گردد. (رشید پور ، ۱۳۶۶)
شاپوریان منظور از اجتماعی شدن را فرا گرفتن رفتار اجتماعی خاص در محیطی میداند که نوزاد آدمی در آن چشم به عرصه هستی گشوده است و باید تحت شرایط و امکانات آن، به حیات خود ادامه دهد و بدیهی است رفتار اجتماعی کودک در ارتباط با سایر افرادی که در اجتماع او زندگی می کنند شکل می گیرد و تأثیر طرحها و الگوهای رفتاری بزرگسالان بر نحوه شکل پذیری رفتار اجتماعی این است که که فرد در روابط اجتماعی به نحوی نضج یابد که بتواند با افراد جامعه خود سازگار و هماهنگ باشد. (شاپوریان، ۱۳۶۹)
هترینگتون۱ و پارک۲ در کتاب روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر آوردهاند که
پرورش اجتماعی فرایندی است که در طی آن معیارها، مهارتها، انگیزهها، نگرشها و رفتارهای شخصی شکل میگیرند تا با آنچه برای نقش فعلی یا آتی در جامعه مقتضی و مطلوب تشخیص داده میشود هماهنگ شود.
(طهوریان و همکاران،۱۳۷۳)
در اثر رشد اجتماعی، کودک، با معیارها، ارزشها و رفتارهای مورد پسند فرهنگ جامعه آشنا میگردد. رشد اجتماعی تا حدودی، از رشد و حرکت، تأثیر میپذیرد. به موازات رشد کودک در جهات حرکتی، استقـــلال بیشتری در او بوجود میآید و همـچنانکه نیاز او به دیگران کاستـــه میشود توانایی او در ایجاد روابط اجتماعی با همنوعان افزایش پیدا میکند و از این طریق میتواند هر چه بیشتر به اجتماع بزرگتر وارد شده و نقشهای اجتماعی را ایفا نماید.
(مصباح و دیگران،۱۳۷۴)
تراور۱ ۱۹۸۰ مهارتهای اجتماعی را به دو بعد تقسیم میکند. اجزا مهارت و فرایندهای مهارت. اجزای مهارت به عناصر واحدی نظیر نگاه کردن، تکان دادن سر، سلام، خداحافظی و فرایند مهارت به توانایی فرد در ایجاد رفتار ماهرانه بر اساس قواعد و اهداف مربوط و پاسخ به بازخورد اجتماعی اشاره دارد.
به عقیده ” رنشا “ و آشر۲ مهارتهای اجتماعی رفتاریست که در تعامل موفق و مناسب با دیگران بکار می رود و این مهارتها با داشتن پایه در شناخت اجتماعی از قبیل ادراک اجتماعی و استدلال اجتماعی ظهور می یابند .
به نظر گراتویل و فرنچ۳ مهارت های اجتماعی شامل رفتارهای کلامی است که در چارچوب ساخت اجتماعی ویژه عمل می کند. (جعفری نژاد، فرد کهن، ۱۳۷۲
رشد اجتماعی نشانه و مشخصاتی دارد که از طریق آنها میتوان به میزان آن پی برد این مشخصات عبارتند از:
۱- استقلال : استقلال یکی از نخستین نشانه های رشد اجتماعی است استقلال یعنی اینکه یک فرد توانایی آن را داشته باشد که گاهگاهی هم تنها باشد و از این تنهایی لذت ببرد و یا در برخی از کارها به تنهایی اقدام کند. این آزادی و استقلال نتیجه دو عامل است.
الف- احساس توانایی در هدایت اعمال، یعنی عدم احتیاج به دیگران برای انجام کارها.
ب- اعتمادی که اطرافیان به او پیدا میکنند و این اعتماد به جهت تواناییهای ابراز شده و استقلالی ست که در تصمیم گیری ها نشان داده شده است . اگر انسان احساسات و عقاید شخصی خویش ارزش قائل باشد و تصمیماتش را بر اساس آن بگیرد در این صورت دیگران هم برای عقاید و احساسات او ارزش قائل می شوند .
۲- حد استقلال : استقلال ویژگی مهمی در رشد اجتماعی است اما در عین حال نکتهای در آن نهفته است که باید استخراج و استنباط شود و آن حد استقلال است زیاده روی در استقلال به نوعی عقب ماندگی می انجامد چرا که شخص به موقع از افراد مجرب و صاحب نظر کمک نمیگیرد و در بعضی مسائل مهم شخصاًًٌٌٌٌٌ و بدون داشتن اطلاعات کافی اقدام به تصمیم گیری میکند در این صورت امکان غلط بودن تصمیم و شکست برنامه او زیاد میشود. یک انسان رشد یافته ضمن استفاده از همفکری و همکاری دیگران به استقلال خویش هم اهمیت می دهد و آن را حفظ می کند .
۳- پذیرش مسئولیت : یک انسان رشد یافته اجتماعی حتی اگر به آسانی بتواند از انجام کارها سر باز زند باز هم چنین کاری را نخواهد کرد چرا که میداند وقتی او شانه از زیر بار مسئولیت خالی کند دیگری باید به جای او انجام وظیفه کند. پذیرش مسئولیت باعث میشود که فرد در موقعیت بالاتر قرار بگیرد و وظایف سنگینتری را متعهد شود و با افزایش تجربه و کارایی، او را برای پذیرش مسئولیت در سطوح بالاتر آماده می کند .
۴- آینده نگری : ویژگی دیگر انسان رشد یافته اجتماعی آینده نگری است او درک میکند که تصمیمات امروزش ممکن است بر زندگی فرداها و سالهای آیندهاش تأثیر بگذارد.
۵- میانهروی : یک مشخصه اصلی بلوغ اجتماعی است که لذتها و حتی کار خود را متعادل نگه میدارد و اگر هم برای او ممکن باشد که بیشتر ساعات خود را صرف تفریح و لذت بردند بکند هرگز چنین کاری را نخواهد کرد او ساعات معینی را برای سرگرمی در نظر میگیرد به طوری که به وظایف اصلی خود لطمه نزند.
۶- امیدواری و خوش بینی : انسانی که از نظر اجتماعی و عاطفی به بلوغ رسیده است، در مسائل اساسی زندگی موضع گیری میکند و در حرکت به سوی نیکروزی بشر، سهمی مثبت به عهده می گیرد. در مقابل رویدادهای غیر منتظره و حوادث ناراحت کننده، یک شخص رشد یافته خود را نمیبازد.
۷- شوخی و بذله گویی : یک انسان رشد یافته با ضعفها و شکستهایش، با روحیه شاد و آسانگیر برخورد میکند. بیشتر موقعیتهای نامطبوع و ناراحت کننده زندگی را، با روح بذله گویی و شوخی پردازی، میتوانند به موقعیتهای قابل تحمل تبدیل شوند. (آلیس وایتزمن، نظیری، ۱۳۷۹)
رشد اجتماعی کودک چه از لحاظ رفتار اجتماعی و چه از لحاظ نوع معاشرتی که برای خود انتخاب میکند، جریان منظم و متوالی را طی میکند. هر کودکی باید در فرایند رشد و تکامل اجتماعی خود در سن معینی به مراحلی برسد که سایر کودکان در همان سن طی میکنند. مثلاً اطفال در یک سن از بیگانه خجالت میکشند در سن دیگر به معاشرت با اطفال میل شدید نشان میدهند و حال آنکه در مرحله دیگری از زندگی به آمیزش با کودکان ناهمجنس علاقه خاص دارند. (شعارینژاد، ۱۳۷۰)
طفل دو سالهای در عین حال که تنها به بازی میپردازد میل دارد از بازیها و کردار اطفال دیگر تقلید کند. طفل دو و نیم ساله اطفال دیگر را نمیگذارد که به اسباب بازیهای او دست بزنند و از دوستی و معاشرت با آنها خودداری میکند. ولی در سه سالگی کمکم به بازیهای گروهی علاقمند میشود. در چهار سالگی رفته رفته تحت تأثیر گروه قرار میگیرد و این کیفیت به صورت آگاهی از عقاید دیگران و خودنمایی آشکار میشود. کودک خردسال در ابتدا فاقد احساسات اجتماعی است، سپس تا اندازهای سازگاری اجتماعی نشان میدهد، در این مرحله کودک مقام خود را میان گروه تثبیت میکند و به بازیهای دسته جمعی کم و بیش منظم میپردازد، در مرحله سوم از رشد اجتماعی روابط گروهی برقرار میکند و کودک از زندگی اجتماعی لذت میبرد. در این هنگام کودکان گروههای مستقل تشکیل میدهند و نام گروهها را شخصاً انتخاب میکنند و از دخالت و سرپرستی بزرگتران آزاد میشوند. در تمام طول دوره دوم کودکی، از ۶ سالگی تا نزدیکیهای بلوغ بر مراودات اجتماعی و تعداد اعضای گروه افزوده میشود. روابط اجتماعی طفل نخستین بار هنگامی آغاز میشود که او میان شخص و خود فرق بگذارد، اطفال نوزاد زندگی کاملاً فردی دارند و تا وقتی که نیازهای بدنی آنها به موقع ارضاء میشود، کوشش و میلی برای جلب توجه اطرافیان نشان میدهند و اعمالی که از آنها سر میزند، صرفاً نتیجه محرکهای مادی است که از محیط بر آنها وارد میشود. طی دو ماه اول، طفل تنها در مقابل انگیزههای شدید واکنش نشان میدهد. مانند صداهای بلند، خواه انسان باشد یا صداهای دیگر و همچنین نور خیره کننده و محرکهای لمسی شدید. طفل در ابتدا نمیتواند صدای انسان را از صداهای دیگر تشخیص دهد و بین دستی که او را لمس میکند و جسم دیگر که به بدنش برخورد میکند، فرق گذارد. شرایط واکنش او فقط شدت محرک است، ولی به سبب اهمیتی که انسان در زندگی او دارد به زودی تفاوت میان اجسام و انسان را یاد میگیرد. (شعارینژاد، ۱۳۷۰)
از آغاز سه ماهگی که رفتار گروه دوستی در بچه دیده میشود به این معنا که در حضور دیگران خوشحال و ر تنهایی اندوهگین مینماید. نخستین پاسخهای اجتماعی نوزاد یا بچه به بزرگسالان متوجه است. زیرا که اولین تماسهای اجتماعی طفل با ایشان است. در ابتدای پاسخهای اجتماعی مثبت تسلط دارند، در اواخر ماه دوم با شنیدن صدای انسان سر را به طرف صاحب صدا میگردانند تبسم و نوازش بزرگسالان را با تبسم پاسخ میدهند و از حضور ایشان اظهار خوشحالی میکنند. در حدود سه ماهگی وقتی کودک را طرف محبت قرار میدهند از گریه باز میایستد و از دور شدن کسی که با او مأنوس است گریه میکند. که این خود وجود رابطه علاقه را به اشخاص میرساند، بیشتر اطفال در این سن مادران خویش را میشناسند طفل در چهار ماهگی با نگاه کسانی را که از او دور میشوند، دنبال میکند. به کسی که با او حرف میزند لبخند میزند و از توجهای که به او میشود، خوشحال میگردد، و اگر با او بازی کنند، میخندد و توجه او به افراد جنبه ارادی دارد. پیش از آنکه او را از زمین بلند کنند، آغوش میگشاید و برای این کار خود را آماده میکند. در ماه پنجم و ششم در برابر چهره دوستانه و خشمگین پاسخهای متفاوت و مناسب نشان میدهد. در این هنگام اطفال برای جلب توجه نزدیکان یا سرگرم کردن آنها به حرکات مختلفی از قبیل جست و خیز شکلک درآوردن، دست تکان دادن متوسل میشوند. با آشنایان و دوستان بازی میکنند و در عین حال از مخالفت دیگران و مداخله ایشان در فعالیتهای خود میرنجد. در همین وقت است که نخستین علائم ترس از بیگانه در او مشاهده میشود. (شعارینژاد، ۱۳۷۰)
در حدود هفت، هشت ماهگی با تکرار هجاهایی از آنچه شنیده، میکوشد تا سخن گفتن را تقلید کند و یا اعمالی را که از دیگران مشاهده کردهاست، تکرار کند، بین ماه دهم و دوازدهم با تصویر خود که در آینه دارد، بازی میکند و آن را میبوشد. چنانکه گویی آن هم شخصی است که در برابر او ایستاده است. از دوازده ماهگی معنای امر و نهی و خواهش دیگران را میفهمد و ممکن است برخی از آنها را انجام دهد. در همین سن ترس او از بیگانه به وسیله گریه و فرار به خوبی نمایان میشود. از ۱۵ ماهگی دلبستگی او به بزرگسالان افزایش مییابد و به تقلید از حرکات و بودن با آنان میل وافر پیدا میکند.
در دو سالگی بزرگتران خود را در برخی از امور روزانه یاری میکند و به این ترتیب، بچهای که وجود او تماماً به کمک دیگران وابسته بود، بدون اینکه خود یارای کمترین کاری را داشته باشد، در مدتی کوتاه به فردی تبدیل میشود که زندگی اجتماعی پرفعالیت را میگذراند، و عضو گروهی است که خانواده خود را تشکیل میدهد. (شعارینژاد، ۱۳۷۰)
طی سالهای پیش از مدرسه یعنی از دو سالگی تا شش سالگی بچهها به تدریج از صورت افراد غیر اجتماعی به افراد کاملاً اجتماعی در میآیند و از حال انفرادی به سوی حالت اجتماعی میگرایند. با دیگران همکاری میکنند و فعالیتهای گروهی را میآموزند و در نتیجه برای زندگی اجتماعی دبستان آماده میشوند. میزان اختلاط کودک در این دوره با سایر کودکان در رشد و تکامل اجتماعی او تأثیر فراوان خواهند داشت. بازی بچهها پیش از دو سالگی کاملاً جنبه انفرادی دارد، حتی اگر چند بچه در یک اتاق، اسباببازیهای مشابه داشتهباشند. هر کس به تنهایی بازی میکند.
این بازی که متضمن رابطهای بین بچهها نیست، «بازی موازی» نامیده میشود. در بازیهای موازی تنها ارتباط بچهها با بچههای دیگر است که ایستاده و تماشایشان کنند. از آنها تقلید کنند یا اگر از بازیچهای خوششان آمد، آن را تصاحب کنند.
از سن سه یا چهار سالگی به سبب کسب مهارتها در استعمال اسباببازیها تسلط بر اعضای بدن و قدرت سخن گویی بازیهای گروهی افزایش مییابد بچهها در این سن گذشته از اینکه به بازیهای دسته جمعی میپردازند، در حین بازی هم سرگرم گفتگو میشوند و هم بازیها را به میل خود انتخاب میکنند.
(شعارینژاد، ۱۳۷۰)
هنگامی که کودک به مدرسه قدم نهاد و به بازیهای دسته جمعی علاقمند شد، عوامل تازهای در انتخاب دوست بر عوامل گذشته افزوده میشود. برعکس نوجوانان و بزرگسالان ممکن است دوستان خود را از میان کسانی برگزینند که از نظر سکونت و کار با آنها فاصله دارد. در حالیکه کودکانت دوستان خود را از میان کودکانی انتخاب میکنند که با آنها در یک محل زندگی میکنند. کودک در انتخاب همنشین، کودکی را ترجیح میدهد که با او همهیکل، همجنس، همسن و همسلیقه باشد. به تدریج که بزرگتر میشود، در انتخاب دوست به صفات شخصیتی بیشتر توجه دارد. شکلهای رفتار اجتماعی در این سنین عبارت است از رفتار منفی، خشونت، نزاع، رقابت، رفتارهای جاهطلبانه، خودخواهی، تصویب و تأیید اجتماعی و همدردی. (شعارینژاد، ۱۳۷۰)
مؤسسات و گروههای خارج از مدرسه از دوران طفولیت تا نوجوانی نقش عمدهای در اجتماعی کردن کودک بازی میکنند. مدرسه زمینهای است برای رشد اجتماعی کودک، محل ارتباط بین همسالان است و با کودکان دیگر در گروههای اجتماعی دیگر شرکت میکنند و همچنان که کودکان از طفولیت به نوجوانی میرسند، نقش همسالان بیشتر میشود. هرقدر سنشان بیشتر میشود کنشهای متقابلشان با یکدیگر پیچیدهتر میِود. همسالان از طریق فرایندهای تقویت، تنبیه سرمشقگیری و وهمانندسازی یکدیگر را اجتماعی میکنند و همسالان هستند که رفتار اجتماعی را تقویت و برای رفتارهای اجتماعی مختلف به عنوان سرمشق عمل میکنند. (یاسایی، ۱۳۷۶)
مسئله اجتماعی بودن انسان و اینکه آیا انسان ذاتاً موجودی اجتماعی است یا اجتماعی زیستن را کسب می کند از دیر باز میان علما ، فلاسفه و اندیشمندان مطرح بوده است و منجر به ابراز دیدگاههای متفاوتی در این زمینه شده است . شاید قدیمیترین نظریه در این مورد نظریه پیش ساخته نگری باشد که مربوط به قرن پنجم پیش از میلاد و قائل به ذاتی بودن گرایش به حیات به صورت اجتماعی است. دیدگاهی که عملاً در قرن پانزدهم میلادی و پس از بیست و یک قرن تسلط بر دیدگاه ما با تفکرات “ جان لاک “۱درخصوص محیط گرایی رو به افول نهاد. نقطه حرکت لاک در این مورد رد اصل عقاید ذاتی که از زمان افلاطون تا زمان دکارت دوام داشت و تاکید بر تجربه گرایی بود. این حرکت در اتحاد با نهضت فکری تحول گرایی به پرچمداری “ژان ژاک روسو” ۲ نهایتاً در جا اندازی این مفهوم که اجتماعی شدن نیز بعنوان بخشی از وجود آدمی، اکتسابی است سهم عمدهای را برعهده گرفت. از سوی دیگر این جریان فکری در تعامل با تحولاتی که در زمینههای نظری زیست شناسی به سردمداری چارلز داروین صورت گرفت و آثاری که این دیدگاه تکاملی بر فلسفه، علوم انسانی و اجتماعی نهاد، منجر به تعمیق دیدگاههای نوین بشری در خصوص اکتسابی بودن جریان اجتماعی شدن بشر شد. (حاج بابایی، ۱۳۷۳ )
نظریه پردازان قرن بیستم اخلاق را وسیله ای برای رشد اجتماعی بحساب آورده اند .
مطابق نظر مک دوگال۳ (۱۹۲۸) رشد اخلاقی از مسائل عمده و پر اهمیت تکامل اجتماعی است. در اینجا بطور اجمالی به برخی از نظریههای موجود راجع به رشد اجتماعی و پرورش مهارتهای اجتماعی اشاره میکنیم .
انسان فطرتاً موجودی اجتماعی است. در اجتــــماع خانــواده بوجودآمده و در همانجا پرورش یافته در بزرگسالی از اجتماع کوچک خانواده بریده، خود عهدهدار اجتماع دیگری میگردد از همه اینها گذشته همه پیشرفت و تکاملش در اجتماع بزرگتری بنام جامعه انجام میپذیرد و بزرگترین ابتکارش در این بخش است که چقدر توانسته جامعه را در مسیر تکاملی جلو ببرد.
اسلام دین قانون و اجتماع است، تکامل انسان را در زندگی اجتماعی قرار داده است و به جای ریاضت کشیدن و انزوا کوشیده والاترین ریاضتها را در اختیار او قرار دهد و آن زندگی در اجتماع و رعایت حدود و قوانین الهی است و میتوان گفت که اسلام دینی است که همه برنامههایش هماهنگ با رشد اجتماعی است. در اسلام عبادت اجتماع یعنی عبادت گروهی مانند نماز جماعت و جمعه که برتر از عبادت فردی است یا عمل حج، در عین اینکه عبادت الهی است ولی در عین حال جنبه اجتماعی و گروهی آن بر سایر جنبههای آن میچربد. (رشیدپور، ۱۳۸۰ )
فروید۱ در نظریه تحلیل روانی، نظام رشد چند مرحلهای خود را براساس ساختارهای جسمی – روانی ارائه می دهد. هر مرحله با تأکید بر کنشهای بیولوژیکی ( اولین سال تولد ) مرحله دهانی۲ ، تا اواخر دو سالگی مرحله مرزی۳، تا ۶ سالگی مرحله عضو جنسی۱، ۷ تا ۱۱ سالگی مرحله آرامش۲ از ۱۲ سالگی تا بلوغ مرحله شهوتی۳ کشمکشهای در خود تحلیل تجربه های عادی انسان را می سازند.
از طرح یاد شده از نظر اجتماعی چنین استنباط میشود کودکان باید هر مرحله بحرانی را با موفقیت بگذرانند تا بتوانند به صفات یا رفتار مثبت برسند. یعنی کودکان قادر به دفع کشمکش هاست. با شناسایی پدر، مادر و همجنس خود نحوه ارتباط با دیگران را میآموزد. ولی گاه عکس این مورد پیش میآید و کودک با دو حس رشک و خشم مواجه شود، فرایندی که میتوان گفت مهارت اجتماعی، تقلید یا الگوسازی را در بر میگیرد . ( نظری نژاد، ۱۳۷۲ )
آنا فروید۴ دختر کوچک زیگموند فروید فعالیتهای پدرش را ادامه داد و زندگی خود را وقف روان تحلیل گری کودکان کرد. ( دادستان، ۱۳۷۱ ) آنا فروید معتقد است دنیای درونی نوزاد هنگام تولد از تمایلات متضاد لذت و درد ترکیب میشود. ” من “ یا “ خود “ از میان ناکامی و تشفی تمایلات ظاهر می گردد و تدریجاً طفل در مییابد که برای تشفی نیازهایش وجود مادر الزامی است و از اینجا آگاهی و نیاز اجتماعی زیستن در کودک شکل میگیرد .
میلر و سیر۱ معتقدند که رفتار اجتماعی کودک آموخته شده است . زیرا والدین اکثر عوامل موثر در یادگیری دوران کودکی را تحت کنترل دارند و رفتار کودک نتیجه یادگیری است لکن این یادگیری نتیجه تعامل با والدین، معلمان و همسالان است به این ترتیب نظریه یادگیری اجتماعی۲ پدیدار گشت.
( شعاری نژاد، ۱۳۷۲ )
بی جو۳ از پیروان اسکینر۴ می باشد او معتقد است رفتار اجتماعی کودکان بوسیله تقویت یا کیفر اعمالشان شکل می گیرد و پیامدهای تجربه های یادگیری است که به پایداری یا تغییر رفتاری در کودک می انجامد. ( همان منبع )
باندورا۵ و والتز۶ معتقدند که رفتار اجتماعی کودک غالباً بر حسب موقعیتی که او در آن قرار دارد فرق میکند. کودکی ممکن است با والدینش رفتار برونگرا داشته باشد ولی در مدرسه رفتار درونگرا نشان دهد.
به عقیده این نظریه پردازان بر اساس یادگیری مشاهده ای و تقلید است که رفتار اجتماعی و شخصیت کودک شکل می گیرد. (همان منبع)
هایند۱ کردار شناس انگلیسی در کتاب بوم شناسی و رشد و تکامل کودک (۱۹۸۳) اهمیت روابط اجتماعی را مورد تاکید قرار میدهد و اظهار میدارد که بوم شناسی اثر عمیقی در تفکر ما درباره ماهیت اجتماعی شدن میگذارد.
در بوم شناسی عوامل متعددی در سطوح مختلف در رشد و نمو آدمی اثر میگذارد. عواملی از قبیل طبقه اجتماعی کودک، ترکیب خانواده، مدرسه کودکستان و مهد کودک که کودک روزش را در آن سپری میکند ولی به تعاملهای پیچیده، بین رشد کودکان و این جنبههای محیطی اشاره مینماید.
(همان منبع)
اریک اریکسون روانکاو نظریه پردازی بود که در نظریه فروید در مورد مراحل رشد تجدید نظر اساسی کرد. وی معتقد بود که تغییرات عمده رشدی بعد از دوران کودکی واقع می شود به همین دلیل مجموعهای از هشت مرحله رشد را عنوان کرد که تمام دوران زندگی را در برمیگیرد. این هشت مرحله، هر کدام، با یک تکلیف یا بحران رشدی، مشخص میشود که شخص باید آن را از سر بگذراند تا بتواند مطابق الگوی رشد سالمی به زندگی ادامه دهد.
مرحله اول، اعتماد در برابر بیاعتمادی است. کیفیت زندگی نوزادی برای کودک که شامل عشق، محبت، توجه، غذا دادن، لمس و نوازش و سایر روابط مشابه بین نوزاد و مادر است، تأثیر مستقیمی بر احساس اولیه کودک در مورد اعتماد یا عدم اعتماد او به محیط به جای میگذارد (بدو تولد تا یک سالگی).
مرحله دوم تضاد بین رشد استقلال رأی یا رشد تردید و شرم است. در دوران نوپایی کودکان می کوشند تا استقلالی بیابند (۱ تا ۳ سالگی)، مرحله سوم، مرحله تضاد بین احساس ابتکار و گناه است کودک در این مرحله بر انجام تکالیف تمرکز دارد و برای فعالیتهای جدید برنامه ریزی می کند. (۳ تا ۶ سالگی) مرحله چهار، کودکان در اواسط دوران کودکی نیاز دارند تا تضاد بین کارایی و احساس حقارت را حل کنند. آنان وارد مدرسه می شوند، تکالیفی را انجام میدهند و مهارتهای جدیدی را کسب می کنند. موفقیت و احساس کفایت اهمیت می یابد، کودکی که هیچ توانایی خاصی ندارد ممکن است با شکست مواجه و شدیداً احساس حقارت کند. با عمده ترین تضاد در دوران نوجوانی (شناخت من در مقابل فروپاشی من)، بسیاری از عناصر هویت در دوران کودکی در نوجوان تثبیت می شود. و در عین حال هویتی شخصی و شغلی کسب می کند مرحله بعد دوران جوانی (صمیمیت در برابر انزوا)، انسان نیاز دارد تا روابط شخصی و طولانی مدت با دیگران برقرار کند کسی که نمی تواند چنین روابطی برقرار کند ممکن است از لحاظ روانی از دیگران کناره جویی کند و مرحله بعد دوران میانسالی (مرحله مولد بودن در برابر عدم تحرک)، تحرک و جنبش در این دوره مبنای خلاقیت و مولد بودن و علاقه به فعالیتهایی است که اثر آن به نسل بعد میز منتقل میشود. عدم تحرک فرد عاملی به سوی دلزدگی و بیتفاوتی و حتی صمیمیت مجازی است، و مرحله بعد، مرحله آخر دوران پیری (کمال در مقابل یأس و نومیدی)، کسانی که خود آنان به حد کمال رشد کرده احساس معنا و نظم در زندگی می کنند و از کارهایی که در زندگی کرده اند احساس رضایت می کند.
فرد تمامی هشت مرحله را که با اعتماد به دیگران آغاز می شود و در دوران بلوغ به اوج خود می رسد، با موفقیت پشت سر می گذارد و به شکلی منطقی خود را در جامعه مطرح می کند.
در چارچوب نظریه اریکسون، با رشد رفتار اجتماعی اولیه، کودک ضمن ارتباط با والدین و اولین سرپرستان، می تواند مهارت داد و ستد و فهماندن خود به دیگران را کسب کند. کودک خردسال باید بتواند برای انجام نظم در کنش های مختلف جسمی و جنب و جوش های محیط پیرامونش به خواسته های بزرگسالان نیز توجه کند. واکنش های اجتماعی ایجاد شده با اولین سرپرستان، از طریق گسترش ارتباط با خواهران و برادران و همسالان و سایر بزرگسالان، آشکار می شود و رفتارهایی که با نوعی استقلال و ابتکار همراه است ارزش فزاینده ای می یابد. ( نظری نژاد، ۱۳۷۲ )
نظریه پیاژه بر محور رشد شناختی تکیه دارد و رفتار کودک در بازی را، به مقررات و نوع آن ارتباط میدهد. او چهار مرحله را مشخص می سازد.
الف – رشد حرکتی۲
ب- خود محوری۳
ج- همکاری دوجانبه۴
د- رشد اصول اخلاقی۵
در اولین مرحله که رشد حرکتی نام دارد بازی کودک دارای ماهیتی حرکتی و فردی است. هنگامیکه کودک در سنین ۲ تا ۵ سالگی به مرحله دوم، نزدیک می شود برای فعالیتهای روزانه ضوابطی بکار می گیرد. این نوع استفاده از ضوابط بر اساس قضاوت اخلاقی نیست بلکه در نتیجه نظاره اعمال بزرگسالان و کودکان سنین بالاتر است که معیارهایشان در این مرحله از نظر او قاطع و صحیح شمرده می شود. هنگامیکه کودک به مرحله سوم یعنی همکاری دوجانبه راه می یابد اعتقاد او به قاطع بودن ضوابط خارجی متعادل می شود و خود مقرراتی را براساس موقعیت های خاص اجتماعی وضع می کند در این مرحله علایق دیگران نیز در وضع مقررات سهم عمده ای دارد. در حدود سن ۱۱ تا ۱۲ سالگی کودک به آخرین مرحله قدم می گذارد. درحالیکه با اصول اخلاقی لازم برای ایجاد نظم اجتماعی آشناست. کودک طرح رشد اخلاقی را در مراحل مختلف نشان می دهد بنابراین مراحل به یکدیگر پیوسته اند ، زیرا عناصر هر مرحله در تمام مراحل دیگر وجود دارد . به نظر پیاژه در مراحل یاد شدده تفاوت در الگوهای رفتاری خاص است. ( نظری نژاد، ۱۳۷۲ )
یکی از روانشناسانی که نظریه اخلاقی پیاژه را دنبال کرد و گسترش داد کلبرگ می باشد (۱۹۶۹) در این نظریه شش مرحلهای، رشد اخلاقی را به این شکل مطرح می کند که سیر تحول اخلاقی نخست از اندیشه های خودخواهانه۱آغاز می شود تا به علاقه جهت کسب نظم و ثبات که بالاترین سطح است می رسد ، یعنی جایی که فرد تابع ضوابط درونی می شود و رفتار خود را با شعور و اعتقاد و نه صرفاً به تبع قواعد و مقررات ، مشخص می سازد.
مرحله اول (اخلاق تابعیت) که دیدگاه خود مدارانه است و علائق دیگران را در نظر نمی گیرد و تشخیص نمی دهد که ممکن است با علایق خودش فرق داشته باشد. مرحله دوم دیدگاه فردگرایانه عینی که می داند هر کس منافعی دارد که دنبال آن می رود و این تضادی ایجاد می کند مرحله سوم ( انتظارات بین فردی دوجانبه، همنوایی بین فردی ) دیدگاه فرد در ارتباط با افراد دیگر است که َآگاهی از احساسات ، توافقها و انتظارات مشترک مقدم بر علایق شخصی است. مرحله چهارم ( نظام و وجدان اجتماعی ) بین دیدگاه اجتماعی و توافقها و انگیزه های بین فردی تمایز قائل می شود. مرحله پنجم ( قرارداد یا وظیفه اجتماعی و حقوق فردی ) دیدگاه فردی منطقی است که از ارزشها و حقوقی که مقدم بر قراردادها و احکام اجتماعی است آگاهی دارد. مرحله ششم ( اصول اخلاقی همگانی ) دیدگاه اخلاقی، که نظم اجتماعی از آن ناشی می شود. دیدگاهی است که هر فرد منطقی ماهیت اخلاق را تشخیص می دهد و افراد به خودی خود هدف هستند و باید بر این اساس با آنها رفتار شود ( یاسایی، ۱۳۷۳ )
هورتن کولی اعتقاد دارد که طبیعت اجتماعی انسان بر اثر ارتباط و تماس مستمر با دیگران به وجود میآید. وی با بررسی خاص در مورد فرایند اجتماعی شدن کودکان، افرادی را که متدرجاً وارد دنیای کودک میشوند، به دو دسته (خانواده و همبازیها – دیگران) تقسیم میکند. در رابطه با گروه اول تدریجاً کودکان به احساس موجودیت خویش میرسند و این از راه توجهی حاصل میشود که روی رفتار کودک اعمال میشود.
سپس کودک در ارتباط با دیگران نظر آنها را نسبت به خویش درمییابد و پی میبرد که دیگران نسبت به او چه نظری دارند. از این طریق کودک درباره خویش عقیده خاصی پیدا میکند. کودک نمیتواند تصویر واقعی خویش را چنان که هست مشاهده کند، بلکه ملاک عمل او خوب یا بد بودن رفتارش، آن است که عقیده سایرین را درباره خود مورد توجه قرار دهد.
(محسنی ۷۳، به نقل از هاتفی )
رشد و تکامل اجتماعی نیز مانند سایر جنبه های رشد با وجود اصول عمومی و مراحل مشترک بین همه افراد بشر، یکسان نیست چنانکه بعضی از کودکان اجتماعی تر از همسالان خود می باشند. مطالعات روانشناسی نشان می دهد که تفاوتهای فردی همگی معلول علتهای مختلف می باشد و سرعت رشد و تکامل خود بوسیله شرایط و عواملی تغییر می یابد.
عواملی که در این زمینه مؤثرند به شرح ذیل مورد بحث قرار میگیرند :
برون فن برنر۱ روابط بین کودکان و خانواده را بعنوان نظام یا شبکه ای از بخش هایی میداند که در کنش متقابل با یکدیگرند و نظام خانواده در مجموعه ای از نظام های بزرگتر ( محله ، جامعه و … ) قرار گرفته است . این نظام بطور مستقیم یا غیر مستقیم از طریق روشهای مختلف بر کودک تاثیر می گذارد. اگر نه در تمام جوامع حداقل در اکثر آنها خانواده یکی از عوامل مهم رشد اجتماعی محسوب می شود.
خانواده ، از آنجایی که نخستین جایگاه زندگی اجتماعی کودک است ، در شکل گیری عادتها و اندیشه های اجتماعی کودک نقش مهمی دارد. شیوه برخورد کودک با همگروههایی که در آینده با آنها سروکار خواهد داشت به طور مستقیم به تجارب اخذ شده از محیط اجتماعی خانواده بستگی دارد .
می توان گفت ، خانه کشور کوچکی است که در آن هر یک ار اعضاء متناسب با درک و رشد موقعیت خود مسئولیتی را بعهده دارند. والدین ، خواهران ، برادران ، مادربزرگ ، پدربزرگ و … هر یک به نوبه خود وظیفه ای را نسبت به هم دارند. ( قائمی، ۱۳۶۴ )
مدرسه در رشد اجتماعی کودک نقش به سزائی دارد . کودک با تقلید از معلم و دوستان، خود را با الگوی مطلوب همانند می سازد و به انجام اعمال و حرکات الگو می پردازد. بتدریج دوستانی بر می گزیند و با آنان همبازی می شود ، متوجه می شود که بعضی آموخته هایش مناسب و پاسخگوی موقعیت او نیستند و باید تغییر یابند. لذا به تجربه و یادگیری روشهای جدید برقراری ارتباط با دیگران می پردازد و به نقاط قوت و ضعف خود پی می برد. با حضور کودک در مدرسه ، اجتماعی شدن او سریع می شود ، روابطش با دیگران گسترش می یابد و رفتارهای نا مناسب او اصلاح می شود.
( ویدمر۱ ۱۹۷۰، چریک ۱۳۸۳ )
گروه همسالان مهارتهای اجتماعی مهمی را به کودکان می آموزند که بزرگسالان به هیچ وجه نمی توانند آنها را به کودکان یاد بدهند. کنش متقابل با همسالان، چگونگی کنار آمدن با دشمنی و خصومت و چگونگی برقراری ارتباط با رهبر ، از جمله کنشهائی است که در گروه آموخته می شود.
– گروه زمینه های استقلال کودک را از بزرگسالان ( خصوصاً والدین ) فراهم می کند.
– گروه پذیرش مسئولیت و انجام دادن آن را به کودکان یاد می دهد .
– گروه به کودکان یاد می دهد که چگونگی رفتار اجتماعی قابل قبول داشته باشند.
– صداقت و وفاداری به دیگران از طریق گروه آموخته می شود.
با توجه به اهمیت گروه و تأثیر آن در شگل گیری رفتارهای اجتماعی کودکان والدین باید زمینه ای لازم را برای بچه ها فراهم نمایند تا آنها بتوانند گروه هائی را تشکیل دهند .
برخی از والدین بنابر دلایلی مانع از ارتباط بچه هایشان با کودکان همسن و سال می شوند و جهت جبران ، اسباب بازیهای مختلف و وسایل دیگری را برای آنها فراهم نمایند تا به تنهائی بازی کنند. با توجه به تأثیر گروه در مهارتهای اجتماعی و ویژگیهای شخصیتی آنها ، محروم کردن کودکان از بازی با دوستان آسیب های جبران ناپذیری بر کودکان وارد خواهد ساخت.
( آقا محمدیان، ۱۳۷۵ )
در عصر ما این امر مسلم گشته که رفتار خود بشر نتیجه موقعیتها و عوامل متعددی است که مهمترین آنها خانواده مدرسه و اجتماع است .
یکی دیگر از عوامل رشد اجتماعی فرهنگ جامعه است زیرا این جامعه است که ارزشهای مثبت و منفی را تعیین می کند. معیارهای ارزشیابی را مستقیما یا غیر مستقیم اعلام می کند و از همه اعضا و افرادش انتظار دارد که آنها را دقیقا با اعتماد کامل بپذیرند و رعایت کنند . آدمی ناگزیر است که در جامعـه زندگی کند و زندگی اجتماعی زمانی لذت بخش خواهد بود که بین افراد آن یک هماهنــگی
نسبی وجود داشته باشد. (شعاری نژاد، ۱۳۷۳)
چنین به نظر می رسد که بین عوامل مؤثر بر رشد و نمو کودک عامل هوش بیشترین اهمیت را دارد از آنجا که رشد و تکامل اجتماعی با سایر جنبههای رشد و تکامل فرد هماهنگ و کاملاًًٌ مربوط است .
بنابراین هوش میتواند روی رشد اجتماعی تأثیرگذار باشد. نشانه های نخستین رشد هوشی کودک را در ارتباط او با افراد دیگر می توان مشاهده کرد. (شعاری نژاد،۱۳۷۳)
به عقیده بسیاری از روانشناسان یکی از جنبه های اساسی هوش، هوشاجتماعی۲می باشد گادنر هوش و عملکرد انسان را در عرصه های گوناگون مورد بررسی قرار داده است و سپس نظریه هوش چندگانه خود را ارائه کرد در این نظریه علاوه بر مؤلفه هایی چون هوش ، زبانشناسی ، موسیقی، ریاضی، درک فضایی و حرکتی ، به هوش بین فردی یا هوش اجتماعی اشاره شده است. وی در توضیح این عامل هوشی به صفاتی چون شیوه برخورد با دیگران ، توانایی فرد برای کمک کردن ، مردم آمیزی و روابط دوستانه دو طرفه با دیگران می پردازد.
گادنر در بیانات خود اظهار می دارد که این بخش از هوش به فرد حساسیت اجتماعی می دهد و مجموعه اینجا، رویکرد مناسب و مهارتهای بین فردی متقابل سازنده و خویشاوندی را در فرد ایجاد می کند در غیر این صورت فرد دچار تنش و واکنشهای روال رنجوری خواهد شد.
(رضابخش، ۱۳۷۶، به نقل از کارگر ۱۳۸۰)
البته در تحقیقات دیگر نیز ثابت شده است که بین رشد اجتماعی کودک و سن عقلی او نزدیکی بسیاری مشاهده شده است.
در بحث از مفهوم تربیت طبعاً مساله انسان مطرح میشود، زیرا مفهوم تربیت تقریباً در همه دوران تاریخ زندگی بشر با مفهوم انسان مقارن بودهاست. یعنی هر کجا افراد بشر زندگی کردهاند، مساله تربیت مطرح شدهاست و هر وقت بحث از تربیت به میان آمدهاست، بیدرنگ به افراد بشر متوجه شدهاند. به عبارت دیگر زندگی و تربیت برای انسان دو مفهوم لازم و ملزومند و شاید هم مترادف بودهاند که بدون یکی دیگری امکان ندارد. انسان تا وقتی زنده است، به تربیت نیاز دارد و او را تربیت میکنند تا بتواند زندگی بهتری داشتهباشد و با محیط پیرامونی سازگار باشد. تربیت به معنای وسیع آن یعنی کمک به پیدایش تغییرات مطلوب در افراد. بنابراین کار تربیت مراتب وسیعتر از آنچه معلمین مدارس و اساتید دانشگاه در برنامههای آموزش و پرورش انسان لحاظ میدارند، میباشد. (شعارینژاد، ۱۳۷۷)
مسئله تربیت از مهمترین مسائل فرد و جامعه و از بحث انگیزترین موضوعهای حیات ملتهاست. امری است که سرنوشت زندگی امروز و فردای بشریت بدان وابسته است. بنای سعادت یا بدبختی هر فرد یا جامعهای را از طریق تربیت میتوان بنیان نهاد. از طریق تربیت استعدادهای درونی انسان را میتوان شکوفا کرد و قوای جسمی و روحی او را به نحوی شایسته پرورش داد.
در اهمیت تربیت، کافی است که بگوییم سرچشمه و ریشه همه عظمتها و بزرگواریهاست. کار تربیت کننده در رسیدن به هدفها و مقاصد تربیتی هم چون کار معماری است که پیش از شروع به احداث ساختمان تصوری از آن بنای کامل شده و ساختهشده را در ذهن دارد و میداند با چه ویژگیها و با چه ارتفاعی آن را خواهد ساخت و در این ساختن چه قواعد و ضوابطی باید مورد نظرش باشد. تربیت یک حرکت و یک سیر است. سیری ممتد و مداوم، از نقطهها آغاز میشود و به نقطههایی باید برسد. در همه نظامهای تربیتی مقصد کلی تربیت رسیدن به سعادت و خوشبختی است. مقاصد تربیت از دید و نظر انسانی به چهار رابطه انسان با اجتماع و رابطه انسان با پدیدههای جهان تقسیم شدهاست، که در اینجا به توضیح مختصر هر یک میپردازیم.
در رابطه انسان با خود، آدمی باید بگونهای تربیت شود که بتواند برای وصول به مقاصد حیات خودش نیکو تصمیم بگیرد و با عزمی راسخ و مجهز شده به پیش رود و به بلندترین نقطه کمال و جمال برسد. در رابطه با آفریدگار، انسان مخلوق خدا، قائم به او و نیازمند به حق تعالی است. از مقاصد مهم تربیت این است که آدمی را با خدایش آشنا سازد. در رابطه با اجتماع، اینکه انسان یک موجود اجتماعی است، در میان جمع رشد میکند و پرورش مییابد. طبعاً برای این کار و مقصد باید ساخته شود و شرایط و ضوابط حیات اجتماعی را بشناسد و بدان گردن نهد. و در رابطه با پدیدههای جهان، انسان در آغوش طبیعت و پدیدههای این جهان بزرگ، زندگی میکند و زمین چون گهوارهای است که آدمی در آن آرام گرفته و این جهان و پدیدهها همه در تسخیر اوست. تربیت باید بتواند جهان طبیعت را با همه ابعاد و جوانب، به انسان بشناساند و راه تسخیر پدیدهها و کشف سنن و قواعد حاکم بر جهان را به او تفهیم نماید.
(قائمی، ۱۳۷۲)
تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.
جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر