ابولهب عبدالعزی بن عبدالمطلب عموی پیامبر اسلام و از بزرگان قریش بود. وی چهرهای سرخ داشت و به همین دلیل پدرش او را ابولهب (پدر آتش = سرخ رو) لقب داده بود.
ابولهب پیش از اینکه پیامبر دعوت خویش را آشکار کند، به برادرزاده خویش علاقه داشت، ولی پس از بعثت، به دشمنان قسمخورده اسلام پیوست و با پرخاش و ناسزا مردم را از اطراف رسول خدا پراکنده ساخت. همسرش ام جمیل، دختر حرب و خواهر ابوسفیان بود و به دستور ابوسفیان، ابولهب را به دشمنی با پیامبر تحریک میکرد.
هر گاه پیامبر مردم را به اسلام دعوت میکرد، ابولهب با زبانی گزنده آنان را از اطراف او میپراکند. به همین دلیل سوره مسد درباره او و همسرش نازل شد.
ابولهب به دلیل ابتلا به آبله در جنگ بدر حضور نیافت، اما چهار هزار درهم به قریش کمک کرد.
وی در سال دوم هجری قمری، اندکی ( ۷ یا ۹ روز ) پس از غزوه بدر درگذشت. جنازهاش چند روز در خانهاش ماند و به دلیل تعفن جسد، کسی حاضر نشد دفنش کند. سرانجام فرزندانش جسد او را در بیرون مکه گذاشتند و آنقدر بر جنازهاش سنگ ریختند تا مدفون شد.
بدالعزّی بن عبدالمطّلب . عم ّ رسول صلوات اللّه علیه . و این کنیت را مسلمانان به وی داده اند. بلعمی مترجم تاریخ طبری گوید: هیچکس نبود از عمان و عم زادگان پیغمبر علیه السلام از بنی هاشم و بنی عبدالمطلب که نه فرمان پیغمبر کردندی اگر چه نه بر دین او بودند مگرعمش ابولهب و نام او عبدالعزّی بود و کنیتش ابولهب بود… و از همه هاشمیان و عمان پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم ابولهب بتر بود… [ وآنروز که پیامبر علیه السلام ] بکوه صفا شد. و بانگ کرد چنانکه همه مکیان شنیدند و از هر بنگاهی از قریش بر او گرد آمدند آنگاه پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم ایشان را گفت یا معشرالقریش بگوئید که تا امروز در میان شما چه بودم همه گفتند امین و راستگوی بودی . گفت اگر امروز گویم که شما را سپاهی آید یا فزونی یا سختی رسد شما مرا استوار دارید یا نه ایشان گفتند ما از تو دروغی ندیدیم پس گفت من همی گویم که رسول خدایم بمن بگروید و متابعت من کنیدچون این راستی از من شناسید و مرا مصدق و امین دارید اگر بمن نگروید خدای تعالی شما را عذاب کند. ابولهب آنجا ایستاده بود گفت شه بر تو باد ای محمدی بدین دین که آوردی و بدین که مارا گفتی و خواندی . ما ایمان بتو و خدای تو نیاوریم و بازگشت و قوم بازگشتند و گفت بروید که او حاشا دیوانه است و نداند که چه میگوید پس خدای تعالی سوره تبت در شان ابولهب بفرستادو پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم دعوت آشکارا کرده و مردمان آشکارا بگرویدندی و اندر خانه کعبه بنشستندی و آنها که یاران او بودند همه بر او گرد آمدندی و بزرگتر حلقه بمزگت حلقه او بودی
مادرش لُبنى از بنى خُزاعه و همسرش اَروى یا عوراء، مشهور به ام جمیل دختر حرببنامیه و خواهر ابوسفیان بود در اینکه چرا ابولهب خوانده شده، اختلاف است. ابنسعد بر آن است که عبدالمطّلب وى را به جهت زیبایى و برافروختگى چهره چنین نامیده و برخى براى وى فرزندى بهنام لهب ذکر کردهاند امّا بر پایه روایتى، خداوند او را به این کنیه خوانده چون عاقبت او با آتش است گویا در میان مردم زمان خویش، بیشتر به کنیه اباعتبه خطاب مىشدهاست
از زندگى ابولهب، پیش از بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله)اطلاعى در دست نیست. فقط برخى آوردهاند: او کنیزش ثویبه را که ولادت فرزند برادرش عبداللّه، (محمّد ) را به او بشارت داده بود، آزاد ساخت شاید از آن رو که او نیز چون دیگران به انتظار قدوم کسى بود که نسل عبداللّه را تداوم بخشد. برابر روایتى، شبى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خواب دید که فریاد العطش ابولهب در دوزخ بلند است؛ امّا از انگشت ابهامش آب مىنوشد. چون راز آن پرسید، گفت: بهآنجهت که ثویبه را بهسبب ولادت تو آزادکردم
برخى این حکایت را نشان لطف پروردگار و بزرگى رسول خدا دانستهاند که حتّى سرسختترین دشمن حضرت، فقط به بهانه عملى کوچک که در حق آن حضرت انجام داد، مشمول رحمت حق قرار گرفت و از آن بهرهمند شد ولى برخى از معاصران در صحت این خبر تردید کرده، بهویژه که بر پایه دیگر اخبار، آزادى ثویبه تا نزدیکىهاى هجرت رسولخدا(صلى الله علیه وآله)هنوز تحقق نیافته بود و حتى چون خدیجه در صدد خریدن و آزاد کردنش بر آمد، ابولهب همراهى نکرد؛ به هر روى، ثویبه اندک زمانى دایگى این کودک را برعهده گرفت و از همین طریق، پیامبر با حمزه، جعفر و ابوسلمه برادرشد
گفتهاند: ابولهب، هنگام رحلت عبدالمطلب، داوطلب سرپرستى فرزند عبداللّه شد؛ امّا عبدالمطّلب با این سخن که شَرّ خود را از او بازدار، از سپردن محمّد نوجوان به او خوددارى کرد. ابولهب در هنگامه بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به شرکت در سرقت دو آهوى زرین که بر در کعبه نصب شده بود، با شهادت یکى از سارقان متهم شد و مورد پىگرد قرار گرفت و به ناچار نزد دایىهاى خویش، در تیره بنىخزاعه ، پناهندهشد
گویا ازدواج دو فرزندش عتبه و معتب، با دودختر رسول خدا، رقیه و امکلثوم، در همین دوره بود؛ گرچه اقوال دیگرى نیز در این باره وجود دارد ابولهب از دارایان و متولّیان بتان در مکه بود و وقتى افلح بننضر شیبانى، متولّى عزّى ، در بستر مرگ درباره آینده آن ابراز نگرانى کرد، ابولهب به او دلدارى داد و متعهد شد که آن را رها نکند. بدین طریق، مدتى سدانت عزّى را برعهده گرفت. در این هنگام به هرکس مىرسید، مىگفت: اگر عزّى پیروز شود، من با خدمتى که به او کردهام در امانم و اگر محمّد بر آن پیروز شود که نمىشود، برادر زادهام است
ابولهب پس از بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) برخلاف سنت عربى، به سیره خاندان خویش عمل نکرد و بهرغم همراهى بنىعبدالمطّلب با رسول خدا، او به دیگر تیرههاى قریش پیوست و از در دشمنى و ستیزگى با پیامبر درآمد و به شیوههاى گوناگون به آزار حضرت پرداخت ازجمله بر سر رسول خدا شکمبه و خاشاک مىریختاین عمل، خشم دیگر بنىهاشم را برمىانگیخت؛ چنانکه روزى حمزه با مشاهده چنین صحنهاى از سر خشم، خار و خاشاک را بر سر ابولهب افکند ابولهب براى جلوگیرى از نفوذ کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله)در پى او حرکت و دروغگویش خطاب مىکرد او را ساحرشاعر و کاهن مىخواند و دیگران را نیز از گرویدن به او و اسلام بازمىداشت و حتى یک بار او و همسرش به تحریک دیگران، بر آن شده بودند تا پیامبر را از پاى در آورند که بر جاى خشک شدند و به دعاى حضرت به حرکت درآمدند
انگیزه دشمنى ابولهب با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در کتابهاى تاریخى، گوناگون آمده است. برخى دفاع از بتها را عامل اصلى دانستهاند؛ چنانکه خود به هند (همسر ابوسفیان) مىگوید: با رد دعوت محمّد، لات و عزّى را یارى کردم شاید همراهى با همسرش را که در پى ریاست برادر خویش ابوسفیان بود، بتوان انگیزه این دشمنى ذکر کرد؛ چرا که تثبیت مقام پیامبر(صلى الله علیه وآله)موقعیت وى را به مخاطره مىافکند؛ ولى برخى، آن را تا سر حد خصومتى شخصى فرو کشیدند و گفتند: روزى ابولهب و ابوطالب کشتى مىگرفتند. ابولهب او را بر زمین افکند و روى سینهاش نشست. در این هنگام، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به یارى ابوطالب شتافت و به او کمک کرد تا بر فراز آید، و وقتى ابولهب به او گفت که من نیز عموى تو هستم. چرا او را یارى کردى؟ حضرت گفت: چون او نزد من از تو محبوبتر است، و همین امر موجب دشمنى و خشونت او با پیامبر شد امّا گویا داعیه سرورى قریش و ریاست مکه که در خاندان عبدالمطّلب، کم و بیش به آن چشم داشتند، انگیزه اصلى او بود؛ بهویژه که وى از یک سو در پیوندى سببى به تیره بنىامیه ارتباط مىیافت که در رقابت بابنىهاشم کوششى بىوقفه داشتند، و از دیگر سو، در پیوندى نسبى، ازطرف مادر با تیره بنىخزاعه که خود زمانى ریاست مکه و کعبه را عهدهدار بودند، پیوند داشت. مشرکان نیز وى را از همین زاویه تحریک مىکردند بدیهى است که روى کار آمدن پیامبر و توسعه امر نبوت، مسیر ریاست را به هم مىزد و این امر خوشایند او نبود؛ به هر روى، دشمنى ابولهب با رسول خدا به آن حد بود که پیامبر(صلى الله علیه وآله)مىفرمود: من بین دو همسایه بد، ابولهب و عقبه بنابىمعیط قرار گرفتهام؛ چون هرگاه کثافاتى بیابند، بر در خانه من مىریزند دشمنى او با پیامبر(صلى الله علیه وآله)بهگونهاى بود که چون حضرت در یومالانذار خواست براساس امر الهىِ: «واَنذِر عَشیرَتَکَ الاَقرَبین» (شعرا/۲۶،۲۱۴) خویشاوندان خود را جمع و پیام خدا را ابلاغ کند، برخى از زنان بنىهاشم از رسول خدا خواستند تا ابولهب را به آن جمع دعوت نکند و چون به آن مجلس فرا خوانده شد، با دیدن کرامت پیامبر(صلى الله علیه وآله)که با اندک غذا و شربت آماده شده بهوسیله على(علیه السلام) همه را سیر و سیراب کرد، پیش از سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) روى به بنىعبدالمطّلب کرد و گفت: محمّد شما را جادو کرده و بدینگونه مانع انذار حضرت شد، و هنگام دعوت عمومى، چون پیامبر بر فراز کوه صفا یا مروه رفت و از مردم خواست تا خداى واحد را بپرستند، حضرت را از اینکه آنان را براى چنین پیامى به آنجا کشانده، نفرین کرد که خداوند در پاسخ او، سوره مسد را فرو فرستاد و نفرینى ابدى را براى او ثبت کرد
ابولهب تا قبل از بعثت پیغمبر، رابطه اش عادی و حسنه بود و پیغمبر دو دختر خود، رقیه و ام کلثوم را به دو پسر ابولهب، عتبه و عتیبه، داد ولی بعد از بعثت جزو سرسخت ترین دشمن رسول خدا شد و در صدر اسلام به این دشمنی، مشهور گشت. علت این کینه و دشمنی، روشن نیست ولی ریاست برادرش ابوطالب بر بنی هاشم بعد از عبدالمطلب که جدا از پیغمبر هم حمایت می کرد، بی تاثیر نبود. از طرفی، تعصب ابولهب در آئین اجدادش، در مخالفت با پیغمبر، موثر بود و گفته اند که او موظف شده بود که از بت عزی در برابر آئین جدید پیامبر اسلام، حمایت کند. بعد از اینکه پیامبر به دستور خداوند، دعوت خود را در بین خویشاوندانش آشکار کرد، از همان زمان، ابولهب بنای مخالفت و عدوات با او را گذاشت و شروع به مسخره حضرت نمود و گفت که برای حفظ آئین آباء و اجدادش، باید در مقابل دین پیغمبر بایستد. او همسایه پیغمبر بود و از همین رو، با همسرش بر سر راه حضرت رسول، خار و خاشاک و زباله می ریختند و به صورتهای مختلف، آن حضرت را آزار می دادند.
سوره ” مسد” در قرآن کریم، بعد از این در مذمت ابولهب و همسرش، بر رسول الله نازل شد. ابولهب نیز به تحریک همسر خود، پسرانش را وادار کرد تا دختران پیغمبر را رها کنند. قریش، هرگونه رابطه با پیغمبر و مسلمانان و بنی هاشم را تحریم کردند. آنها هم ناچار شدند که به «شعب ابوطالب» رفتند، ابولهب نیز از قریش حمایت کرد! گویند که ابولهب، جزوه گروه سران مشرکانی بود که تصمیم گرفتند پیغمبر را شبانه و مخفیانه در بسترش به قتل برسانند. بعد از فوت ابوطالب برادر ابولهب و حضرت خدیجه، ابولهب که ریاست “بنی هاشم” را بر عهده گرفت، در ظاهر می خواست برای مدتی از پیغمبر در برابر اعتراض قریش، دفاع کند ولی چون نظر پیغمبر را در مورد ایمان عبدالمطلب، فهمید از آن رای، برگشت و همچنان به تکذیب و دشمنی با رسول الله ادامه داد. ابولهب بعد از هجرت پیغمبر اسلام، به علت بیماری اش نتوانست در جنگ “بدر” شرکت کند ولی به جای خود “عاص بن هشام بن مغیره” یکی دیگر از دشمنان پیغمبر را فرستاد. روایاتی از رفتار شگفت انگیز او بعد از شنیدن خبر شکست قریش نقل شده است.
برگزیده تفسیر نمونه جلد پنجم « آیه اللّه مکارم شیرازى »سوره مسد [۱۱۱]
هـمـان گـونه که در شان نزول سوره گفتیم این سوره در حقیقت پاسخى است به سخنان زشت ((ابولهب )) عموى پیغمبراکرم (ص ) و فرزند عبدالمطلب که ازدشمنان سرسخت اسلام بود.
قـرآن مجید در پاسخ این مرد بدزبان مى فرماید: ((بریده باد هر دو دست ابولهب )) و مرگ بر او باد (تبت یدا ابى لهب وتب ).
در روایـتى آمده است که شخصى به نام ((طارق محاربى )) مى گوید: من در بازار((ذى المجاز)) بـودم (ذى الـمـجـاز نـزدیک عرفات در فاصله کمى از مکه است ) ناگهان جوانى را دیدم که صدا مـى زند: ((اى مردم ! بگوئید: لااله الااللّه تا رستگار شوید)), ومردى را پشت سر او دیدم که با سنگ بـه پـشت پاى او مى زند به گونه اى که خون از پاهایش جارى بود, و فریاد مى زد, ((اى مردم ! این دروغگوست , او راتصدیق نکنید))!.
من سؤال کردم این جوان کیست ؟.
گفتند: ((محمد)) است که گمان مى کند پیامبر مى باشد, و این پیرمرد عمویش ابولهب است که او را دروغگو مى داند.
در خـبـر دیگرى مى خوانیم : هر زمان گروهى از اعراب خارج مکه وارد آن شهر مى شدند به سراغ ابـولـهـب مـى رفـتـنـد, بـه خاطر خویشاوندیش نسبت به پیامبر(ص ) و سن و سال بالاى او, و از رسـول اللّه (ص ) تـحـقـیـق مـى نـمـودنـد, اومى گفت : محمد مرد ساحرى است , آنها نیز بى آنکه پـیغمبر(ص ) را ملاقات کنند بازمى گشتند, در این هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از مکه باز نـمى گردیم تا او راببینیم , ابولهب گفت : ما پیوسته مشغول مداواى جنون او هستیم ! مرگ بر او باد!.
از ایـن روایـات بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شود که او در بسیارى از مواقع همچون سایه به دنبال پـیـغمبر(ص ) بود, و از هیچ کارشکنى فروگذار نمى کرد, مخصوصا زبانى زشت و آلوده داشت , و تعبیرات رکیک و زننده مى کرد, و شاید از این نظر سرآمد تمام دشمنان پیغمبراکرم (ص ) محسوب مـى شد, و به همین جهت آیات موردبحث بااین صراحت و خشونت , او و همسرش ام جلیل را به باد انتقاد مى گیرد.
سپس مى افزاید: ((هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشید)) و عذاب الهى را از او باز نخواهد داشت (ما اغنى عنه ماله وما کسب ).
از ایـن تـعـبـیـر اسـتـفـاده مـى شود که او مرد ثروتمند مغرورى بود که بر اموال وثروت خود در کوششهاى ضد اسلامیش تکیه مى کرد.
در ایـن آیه مى افزاید: ((و به زودى وارد آتشى شعله ور و پر لهیب مى شود)) (سیصلـى نارا ذات لهب ).
اگر نام او ((ابولهب )) بود, آتش عذاب او نیز ((ابولهب )) است و شعله هاى عظیم دارد.
نه تنها ((ابولهب )) که هیچ یک از کافران و بدکاران , اموال و ثروت و موقعیت اجتماعیشان آنها را از آتش دوزخ و عذاب الهى رهائى نمى بخشد, چنانکه در جاى دیگر مى خوانیم : ((قیامت روزى است کـه نـه امـوال و نـه فـرزندان , هیچ کدام سودى به حال انسان ندارد, مگر آن کس که با قلب سالم (روحى با ایمان و باتقوا) در محضرپروردگار حاضر شود)) (شعرا/۸۸ و ۸۹).
در روایـات آمـده اسـت کـه بعد از جنگ ((بدر)) و شکست سختى که نصیب مشرکان قریش شد, ابولهب که شخصا در میدان جنگ شرکت نکرده بود پس ازبازگشت ابوسفیان ماجرا را از او پرسید .
ابـوسفیان چگونگى شکست و درهم کوبیده شدن لشکر قریش را براى اوشرح داد, سپس افزود: به خـدا سـوگـند ما در این جنگ سوارانى را دیدیم در میان آسمان و زمین که به یارى محمد آمده بودند!.
در ایـنـجا ((ابورافع )) یکى از غلامان ((عباس )) مى گوید: من در آنجا نشسته بودم ,دستم را بلند کردم و گفتم : آنها فرشتگان آسمان بودند.
ابـولـهـب سـخـت بـرآشـفـت و از سـوز دل خـود پیوسته مرا کتک مى زد, در اینجاهمسر عباس ((ام الـفـضل )) حاضر بود چوبى برداشت و محکم بر سر ابولهب کوبید, وگفت : این مرد ضعیف را تنها گیر آورده اى .
سـر ابـولـهب شکست و خون جارى شد, و بعد از هفت روز بدنش عفونت کرد و دانه هایى همچون ((طاعون )) بر پوست تنش ظاهر شد, و با همان بیمارى ازدنیا رفت .
عـفـونـت بـدن او بـه حدى بود که جمعیت جرات نمى کردند نزدیک او شوند,او را به بیرون مکه بردند, و از دور آب بر او ریختند, و سپس سنگ بر او پرتاب کردند تا بدنش زیر سنگ و خاک پنهان شد!.
در این آیه به وضع همسرش ((ام جمیل )) پرداخته , مى فرماید: ((و(نیز) همسرش , در حالى که هیزم کش (دوزخ ) است )) (وامراته حماله الحطب ).
((و در گردنش طنابى است از لیف خرما))! (فى جیدها حبل من مسد).
در ایـن کـه هـمـسـر ابـولـهـب کـه خـواهـر ((ابوسفیان )) و عمه ((معاویه )) بود و درعداوتها و کـارشـکـنـیـهـاى شوهرش بر ضد اسلام شرکت داشت حرفى نیست , اما دراین که قرآن چرا او را ((حماله الحطب )) (زنى که هیزم بر دوش مى کشد) توصیف کرده , بعضى گفته اند: این به خاطر آن اسـت کـه بوته هاى خار را بر دوش مى کشید, وبر سر راه پیغمبر اسلام (ص ) مى ریخت تا پاهاى مبارکش آزرده شود.
جمیل )) همسر ابولهب و خواهر ابوسفیان بود. مى دانیم که ابوسفیان مالدار معروف بنى امیه و شخص با نفوذ مکه بود و در اظهار عداوت نسبت به پیغمبر اسلام شهرت داشت . ابولهب نیز عموى پیغمبر اسلام و یکى از ده پسر عبدالمطلب ، سرسخت ترین دشمنان پیغمبر و مسلمانان بود.
ابولهب با اینکه از خاندان نجیب هاشم بود، مع الوصف بر اثر همنشینى با افراد فاسد قریش یعنى سران مشرک مکه و تماس دائم با آنها رنگ جماعت به خود گرفته بود. این مرد زردانبوى بد دهن ، هتّاک و جسور، در میان مشرکان مکه بیش از همه نسبت به برادرزاده اش پیغمبر اسلام خصومت مى ورزید و او را مى آزرد.
زن او ((ام جمیل )) هم زنى بدسرشت و کینه توز بود. خانه آنان در همسایگى پیغمبر قرار داشت . هر خبرى که از برادر زاده شوهر خود پیغمبر اسلام مى شنید، آن را به اطلاع مشرکان مى رسانید.
ام جمیل ، علاوه بر این ، شوهرش او را وا مى داشت تا به پیغمبر آزار بیشتر برساند. او حتّى نام پیغمبر را عوض کرده بود و مى گفت : به او نگویید ((محمّد)) بلکه بگویید ((مُذَمّم ))!!
وقتى این خبررابه پیغمبردادند،فرمود:خداخواسته است نام مراازدهان این زن بیندازد تا هر ناسزایى که مى گوید،به ((مُذَمّم ))بگوید،من که ((مُذَمّم ))نیستم !
ام جمیل ، شبها خار و خاشاک و هیزم مى آورد و در نقطه اى که محل عبور پیغمبر بود مى ریخت تا از این راه به حضرت صدمه بزند.
شوهر او ابولهب هم داوطلب شده بود که مال و ثروت خود را در راه مبارزه با پیغمبر صرف کند و این کار را هم مى کرد.
ام جمیل از هر گونه شرارت و سخن چینى و جسارت نسبت به پیغمبر خوددارى نداشت و عواقب سوء آن را هم به گردن مى گرفت .
این زن شریر همینکه پیغمبر را مى دید، از گفتن هر سخن زننده و هر گونه فحاشى به حضرت خوددارى نمى کرد.
ابولهب نیز بارها همینکه نگاهش به پیغمبر مى افتاد، او را دنبال مى نمود و خاک و سنگریزه به طرف آن برگزیده خدا پرتاب مى کرد.
داستان این مرد و زن بى ادب نگونبخت بد زبان در قرآن مجید، سوره ((ابولهب )) آمده است . این سوره ولو بسیار کوتاه و آنچه درباره ابولهب و زنش مى گوید مختصر است ولى با این وصف ، همین سوره کوتاه بیان کننده داستانى طولانى و نقل مختصر آن ، گویاى شرح مفصلى از اعمال ناهنجار و رفتار زشت این دو عنصر پلید و رسواست .
خداوند در سوره ((ابولهب )) مى فرماید: ((تباه باد دستهاى ابولهب (که خاک و سنگ به طرف پیغمبر مى ریزد) تباه باد دستهاى او. مال و ثروتى که او اندوخت و آنچه کسب کرد، او را از کیفر فردا و عذاب دوزخ بى نیاز نکرد. به زودى مى چشد آتشى را که داراى شراره است . زن او که هیزم جمع مى کند (تا بر سر راه پیغمبر بریزد، فرداى قیامت نیز هیزم کش جهنّم است ) و ریسمانى از آتش به گردن دارد)).
ابولهب از اعلام مصرح قرآن است. سوره مسد/۱۱۱ صریحاً در نفرین و زشت شمارى او و همسرش نازل شد. در شأن نزول این سوره (با اختلافى اندک) آمده که چون پیامبر(صلى الله علیه وآله)پس از نزولِ «وَأَنذِر عَشِیرَتَکَ الأَقرَبِین» (شعراء/۲۶، ۲۱۴) دعوت از خویشاوندانش را آغاز کرد یا براى دعوت عمومى بر فراز کوه صفا رفت و پس از أخذ تأیید از مردم به راستگویى، پیام الهى را آشکار کرد، ابولهب از سر خشم به او گفت: تبّاً لک، ألهذا دعوتنا = دستت زیانکار باد براى همین ما را دعوت کردى؟» خداوند در پاسخ به این سخن، سوره پیشین را فرو فرستاد: «تَبَّت یَدا اَبى لَهَب و تَبّ= زیانکار باد دستان ابولهب و خود او هم زیانکار شد». بخش اوّل در لعن و نفرین او و بخش دیگر گزارشى غیبى است و چون تحقق آن قطعى است، به صیغه ماضى آمده است بنابراین، قول به اینکه وجود فعل ماضى، دلیل بر نزول سوره پس از مرگ ابولهب است چندان مدلّل نمىنماید؛ بههر حال، مراد آیه این است: عمل ابولهب که از دست بر مىآید، سودى براى او نداشته ، خودش نیز با افتادن در آتش زیانکار شد زمخشرى مراد از تباب را نابودى دانسته و بر آن است که روزى ابولهب سنگى برداشت تا به پیامبر(صلى الله علیه وآله)بزند؛ امّا نتوانست و آیه اشاره بهآن است در زیانکارى دستان او، آراى دیگرى نیز وجود دارد
«ما اَغنى عَنهُ مالُهُ و ما کَسَب= مالش و دستاوردش بهکارش نیامد»؛ به این معنا که اندوختهها و دارایىهایش، وى را از عذاب جهنّم حفظ نخواهند کرد یا اینکه سرمایهها و آنچه از منافع چارپایان به او رسیده و بهدست آورده، براى او سودى نداردبرخى گفتهاند: مراد آن است که مال او و فرزندانش، بىنیازش نمىکنند و عذاب الهى را از او دور نمىسازند ، این آیه را در پاسخ آن سخن ابولهب مىداند که گفته بود: اگر آنچه پسر برادرم مىگوید، حق باشد، من همه اموالم را براى جانم فدیه مىدهم
«سَیَصلى نارًا ذاتَ لَهَب= زودا که به آتشى شعلهور در آید.» او به آتش شدیدى در خواهد آمد که شعلههاى آن،گرداگرد او را فرا مىگیرد. طبرسى این آیه را دلیل بر صدق گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله)مىداند که از مرگ ابولهب در حال کفر خبر مىدهد. آلوسى، سین در «سَیَصلى» را براى تأکید در وعید و حتمیّت آن و تنوین در «نارًا» را نشان بزرگى آتش مىداند و نکره آمدن «لَهَب» نیز براى بیان هیبت و ترسانگیزى آن است.
«وامرَاَتُهُ حَمّالَهَ الحَطَب فى جیدِها حَبلٌ مِن مَسَد= و زنش هیزمکش [و آتش افروز معرکه] است و ریسمان از لیف خرما برگردن دارد.» این آیه، فرجام شوم و ناگوار همسر ابولهب را که در آزار پیامبر(صلى الله علیه وآله) با شوهرش همدست بود، بیان مىدارد. گفتهاند: امجمیل، شبانگاه خار و خاشاک بر سر راه رسول خدا مىریخت تا او را بیازارد[۸۱] و آیه به آن اشاره دارد. برخى معتقدند: مراد آن است که او بین مردم به سخن چینى مىپرداخت تا آتش دشمنى برانگیزد؛ درحالىکه در گردنش ریسمانى از لیف خرما بود و آیه نیز براى تحقیر او، وى را با چنین تصویرى ارائه کردهاست
شاید آیه بیان حال او در جهنّم باشد؛ به این معنا که در پشت او هیمهاى از چوب جهنّم و در گردنش زنجیرى از آتش است و وبال کار خویش را به گردن مىکشداز پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل است که هرکس سوره تبّت را قرائت کند، امیدوارم که خداوند او و ابولهب را در یک خانه جمع نکند فخر رازى در این سوره، از سه خبر غیبى سخن بهمیان مىآورد: ۱٫ نابودى و زیانکارى ابولهب؛ ۲٫بهره نبردن او از مال و فرزند ؛ ۳٫ اهل آتش بودن او این سوره گذشته از آنچه بیان شد، از دیرباز مورد گفت و گوهاى تفسیرى فراوانى واقع شدهاست؛ بهویژه از این جهت که چرا خداوند، برخلاف سوره کافرون، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به گفتن و نفرین کردن، مأمور نکرده و خود به دفاع از حضرت برخاسته است؟ و اینکه آیا این سوره، زمینه ایمان آوردن ابولهب را مسدود نمىکند و او را در کفرش مجبور نمىسازد؟… در پاسخ به سؤال دوم برخى از مفسران گفتهاند: تعلق قضاى حتمى الهى به افعال اختیارى انسان، باعث بطلان اختیار نمىشود؛ چون فرض این است که فعل و اراده الهى به فعل اختیارى انسان تعلق گرفته و اگر فعل انسان به اختیار خود او صادر نشود باعث مىشود اراده خداوند از مرادش تخلف پیدا کند و این محال است
به عبارت دیگر، خداوند مىداند که هر کس با استفاده از اختیار و آزادىاش چه کارى را انجام مىدهد؛ مثلاً در آیات مورد بحث خداوند از آغاز مىدانسته که ابولهب و همسرش با میل و اراده خود هرگز ایمان نمىآورند نه با اجبار و الزام. به تعبیر دیگر عنصر آزادى اراده و اختیار نیز جزء معلوم خداوند بوده، او مىدانسته است که بندگان با صفات اختیار و با اراده خویش چه عملى را انجام مىدهند؛ بنابراین، چنین علمى و خبر دادن از چنان آیندهاى تأکیدى است بر مسأله اختیار، نه دلیلى بر اجبار
بههر حال، نزول این سوره، به دیگران نشان داد که نزد خدا و در امور دین، هرگز به خویشاوندى توجه نمىشود؛ افزون بر این، مفسران در ذیل آیاتى چند، از ابولهب سخن بهمیان آوردهاند:
. در ذیل آیات ۹۴ـ۹۵ حجر/۱۵ آوردهاند: ابولهب یکى از مسخرهکنندگان بود که خداوند وعده داد تا پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از شرّ آنان کفایت کند: «فَاصدَع بِما تُؤمَرُ واَعرِض عَنِ المُشرِکین اِنّا کَفَینـکَ المُستَهزِءین= پس آنچه را دستور یافتهاى آشکار کن و از مشرکان روى بگردان. ما تو را از [شرّ] ریشخندکنندگان کفایت [و حمایت]مىکنیم.»
عطا، مراد از «شانِئَک» در آیه۳ کوثر/۱۰۸ را ابولهب دانسته است؛ هرچند دیگر مفسران، مراد از آن را عاص بنوائل مىدانند.
گفتهاند: مراد از «اَفَمَن حَقَّ عَلَیهِ کَلِمَهُ العَذاب» (زمر/۳۹،۱۹) ابولهب و پسرش عتبه است امّا با توجه به مسلمان شدن عتبه در فتح مکه و نیز پایداریش در جنگ حنین، چنین تطبیقى، منطقى به نظر نمىرسد؛ گرچه در مورد ابولهب مىتواند صادق باشد.
«اَفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلاِسلـمِ فَهُوَ عَلى نُور مِن رَبِّهِ فَوَیلٌ لِلقـسیَهِ قُلوبُهُم مِن ذِکرِ اللّهِ اولـئِکَ فى ضَلـل مُبِین= آیا کسى که خداوند دلش را به اسلام گشاده داشته است و از سوى پروردگارش از نورى [=هدایت]برخوردار است، [همانند سخت دلان است]؛ پس واى بر آنان که از ترک یاد الهى، سختدل هستند؛ ایناناند که در گمراهى آشکارند.» (زمر/۳۹، ۲۲) واحدى بر آن است که آیه درباره حمزه، على، و ابولهب و فرزندانش نازل شده. على(علیه السلام) و حمزه کسانىاند که خداوند سینهشان را گشاده است و ابولهب و فرزندانش کسانىاند که قلوبشان از ذکر خدا قاسى و سختاست
«وقالوا ما لَنا لانَرى رِجالاً کُنّا نَعُدُّهُم مِنَ الاَشرار= و [ در دوزخ] گویند ما را چه شده است که مردانى را که از بدکرداران شمردیمشان، [دراینجا] نمىبینیم؟» (ص/۳۸،۶۲) گفتهاند: مراد از ضمیر فاعلى در «قالوا» ابولهب، ابوجهل و امثال آنان از بزرگان قریشاند
. سهیلى مراداز «یـاَیُّهَا الکـفِرون» (کافرون/۱۰۹،۱) را ابولهب دانسته است
ابنشهر آشوب از ابنعباس آورده که روزى ولیدبنمغیره از ترس گسترش اسلام در بین افراد خارج مکّه، از قریش خواست تا راهى براى جلوگیرى آن بیابند. هرکس پیشنهادى داد. ابولهب گفت: مىگویم او شاعر است. در پاسخ او، آیه «وما هُوَ بِقَولِ شاعِر» (الحاقّه/۶۹، ۴۱) نازل شد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از شاعر بودن مبرّا دانست.
این سوره های جزء ۳۰ قرآن کوچک اند. برای همین آدم معمولا دوست دارد که بیشتر آنها را بخواند. یا اینکه معمولا می تواند آنها را تماما بخواند و بقیه معمولا نصفه رها می شوند. به همین دلیل این سوره ها و مضامین آنها بیشتر در ذهن من هستند تا بقیه ی سوره ها. از سوالاتی که در این زمینه به ذهنم رسیده این است که چرا قرآن کریم ابولهب را به این صورت با نام بردن و به صورت صریح و با لحنی شدید و تند نفرین کرده، در حالیکه قرآن در موارد معدودی از گناهکاران معروف به اسم سخن گفته است ( من در ذهنم فقط نمرود و ابولهب را به یاد دارم ). این در حالی است که می تواند گناهکاران بدتری هم وجود داشته باشند.
الان شما بیاید ابولهب را با جنایتکارانی چون صدام و هیتلر مقایسه کنید. شنیده ام که هیتلر در جنگ دوم جهانی چیزی حدود ۷۰ میلیون نفر را به کشتن داد. اگر در بدترین حالت فرض کنیم که هیتلر فقط ۱/۴ تقصیر را بر گردن داشته، می شود مثلا ۱۵ میلیون نفر که اگر حتی ۱/۴ آنها هم کودک باشند یعنی هیتلر مستقیما در مرگ حداقل ۴ میلیون نفر بیگناه دست داشته است. این در حالی است که من فکر نمی کنم کسی مثل ابولهب این قدر آدم کشته باشد. پس چرا از ابولهب با این تندی در قرآن سخن به میان آمده است؟
سوال دیگری که مطرح است این است که آیا نفرین قرآن نشان دهنده ی این است که ابولهب گناه کارترین آدم ممکن است؟ من شخصا این طور فکر نمی کنم. به نظر من قرآن از این سوره باید هدف دیگری داشته باشد و منظور دیگری را بخواهد برساند ( مثلا عاقبت توهین به پیامبر ). البته ما نباید حق قضاوت در مورد آدم ها را به خود بدهیم، چون این کار خداوند و البته برای روز قیامت است. اما وقتی از ابولهب اینگونه در قرآن صحبت به میان می آید، قضاوت در مورد او هم خود به خود به ذهن خطور می کند و یافتن جوابی برای آن هم مسلما حق ماست.
حبیب السیر چ تهران ج ۱ ص ۱۱۸
اسباب النزول،واحدى؛
الاصابه فى تمییز الصحابه؛
اعلام القرآن؛ اعلام النبوه؛
الاغانى؛ انساب الاشراف؛ انوارالتنزیل و اسرار التاویل،
بیضاوى؛ البحر المحیط فى التفسیر؛
البدء و التاریخ؛ البدایه و النهایه؛
البرهان فى تفسیرالقرآن؛
جهت جستجو سریع موضوع مقاله ، پرسشنامه ، پاورپوینت و گزارش کارآموزی می توانید از قسمت بالا سمت راست جستجو پیشرفته اقدام نمایید.
همچنین جهت سفارش تایپ ، تبدیل فایل پی دی اف (Pdf) به ورد (Word) ، ساخت پاورپوینت ، ویرایش پایان نامه و مقاله با ما در تماس باشید.
ارسال نظر