مقاله زندگی حضرت فاطمه و علی


دنلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

زندگی حضرت فاطمه و علی

مقدمه

بدون تردید در میان زنان و بانوان اسلامی  ، فاطمه زهرا ( ع ) محبوبترین چهره دینی ، علمی ، ادبی ، تقوایی و اخلاقی در میان مسلمانان و دیگر مردم جهان به شمار می رود . شخصیت فاطمه زهرا ( ع ) سیده نساء العالمین ( سرور زنان جهان ) اسوه و الگویی تام و تمام برای تمام زنان عاشق عفت و فضیلت است . در دامن پاک فاطمه زهرا ( ع ) بود که دو امام بزرگوار و دو شخصیت ممتاز عالم بشری ، حضرت امام حسن ( ع ) مظهر حلم و وقار و حضرت امام حسین ( ع ) سرور شهیدان تربیت یافتند ، و نیز زینب کبری ( ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه یکتا در سخنوری و حق طلبی که پیام حسینی و حماسه عاشورا را در جهان اعلام کرد و نقاب شرک و ریا و پستی و دنیاپرستی را از چهره یزید و یزیدیان به یک سو زد . کیست که نداند که مادر در تربیت فرزندان بویژه دختران ، سهم بسیار زیادی  دارد ، و فاطمه زهرا ( ع ) بود که روح آموزش و پرورش اسلامی را در مهد عفت و کانون تقوای خانوادگی  به پسران و دختران خود آموخت . پدر و مادر : فاطمه یگانه دختر بازمانده پیغمبر ( ص ) از خدیجه کبری  می باشد . چه بگویم درباره پدری که پیغمبر خاتم و حبیب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهی و سیه کاری بود ؟ چه بگویم درباره پدری که قلم را توان وصف کمالات اخلاقی  او نیست ؟ و فصیحان و بلیغان جهان در توصیف سجایای او عاجز مانده اند ؟ و اما مادرش خدیجه دختر خویلد از نیکوترین و عفیفترین زنان عرب قبل از اسلام و در دوره اسلامی نخستین زنی که به پیامبر اکرم ( ص ) ، شوهرش ، ایمان آورد و آن چه از مال دنیا در اختیار داشت – در راه پیشرفت اسلام – کریمانه بذل کرد . درجه وفاداری خدیجه ( ع ) نسبت به پیامبر ( ص ) را در بذل مال و جان و هستی اش ، تاریخ اسلام هرگز فراموش نخواهد کرد . همچنان که پیامبر اکرم نیز تا خدیجه زنده بود زنی دیگر نگرفت و پیوسته از فداکاریهای او یاد می کرد . از عایشه ، زوجه پیامبر ( ص ) ، نقل شده است که گفت : ” احترام هیچ یک از زنان به پایه حرمت و عزت خدیجه نمی رسید . رسول الله ( ص ) پیوسته از او به نیکی یاد می کرد و به حدی او را محترم می شمرد که گویا زنی مانند خدیجه نبوده است ” . عایشه سپس نقل می کند : روزی به پیغمبر ( ص ) گفتم : او بیوه زنی بیش نبوده است ، پیغمبر سخت برآشفت به طوری  که رگ پیشانی اش برآمد . سپس فرمود : به خدا سوگند بهتر از خدیجه کسی برای من نبود . روزی که همه مردم کافر و بت پرست بودند ، او به من ایمان آورد . روزی که همه مرا به جادوگری و دروغگویی  نسبت می دادند ، او مرا تصدیق کرد ، روزی که همه از من روی می گردانیدند ، خدیجه تمام اموال خود را در اختیار من گذاشت و آنها را در راه من بی دریغ خرج کرد . خداوند از او دختری به من بخشید که مظهر پاکی  و عفت و تقوا بود . عایشه سپس می گوید : به پیغمبر عرض کردم از این سخن نظر بدی  نداشتم و از گفته خود پشیمان شدم . باری ، فاطمه زهرا ( ع ) چنین مادری داشت و چنان پدری . گفته اند : خدیجه از پیغمبر ( ص ) هفت فرزند آورد : قاسم که کنیه ابو القاسم برای پیغمبر از همین فرزند پیدا شد . وی قبل از بعثت در دو سالگی درگذشت . عبد الله یا طیب که او هم قبل از بعثت فوت شد . طاهر ، که در آغاز بعثت متولد شد و بعد از بعثت درگذشت . زینب که به ازدواج ابو العاص درآمد . رقیه که ابتدا با عتبه و پس از آن با عثمان بن عفان ازدواج کرد و در سال دوم هجرت درگذشت . ام کلثوم که او نیز به ازدواج عثمان – پس از رقیه – درآمد و در سال چهارم هجرت درگذشت . هفتم فاطمه زهرا ( س ) که به ازدواج حضرت علی ( ع ) درآمد و سلاله پاک امامان بزرگوار ما ثمره این ازدواج پر شوکت و برکت است . ولادت فاطمه زهرا ( ع ) را روز بیستم جمادی  الثانی سال پنجم بعثت می دانند که در مکه اتفاق افتاد . بنابراین در هنگام هجرت ، سن آن بانوی یگانه نزدیک نه سال بوده است . نامها و لقبهایی که فاطمه ( ع ) دارد ، همه بازگوینده صفات و سجایای  ملکوتی اوست ، مانند : صدیقه طاهره ، زکیه ، زهرا ، سیده النساء العالمین و خیر النساء و بتول … . کنیه های آن حضرت : ام الحسن ، ام الحسنین ، ام الائمه … . و شگفت تر از همه ” ام ابیها ” یعنی ” مادر پدرش ” می باشد که نشان دهنده علاقه بسیار زیاد فاطمه ( ع ) است به پدر بزرگوارش و این که با همه کمی سن از آغاز کودکی پناهگاه معنوی و تکیه گاه روحی – بعد از خداوند متعال – مانند خدیجه برای پدر بزرگوارش بوده است . لقب ام ابیها را پیغمبر ( ص ) به دختر عزیزش عنایت کرد . چون کلمه ” ام ” علاوه بر مادر ، به معنی اصل و منشأ هم به کار می رود و مانند ” ام الخبائث ” که به شراب ( سرچشمه همه زیانها و بدیها ) می گویند و ” ام القری ” که به مکه معظمه گفته می شد ، بنابراین ام ابیها به معنی  منشأ و اصل و مظهر نبوت و ولایت است ، و براستی زهرا ( س ) درخت سایه گستری بود که میوه های شیرین امامت و ولایت را به بار آورد .

zendegialivfatemeh_bankmaghale.ir_

دوران زندگی فاطمه زهرا ( ع )

فاطمه زهرا ( س ) وارث صفات بارز مادر بزرگوارش خدیجه بود – در جود و بخشش و بلندی نظر و حسن تربیت وارث مادر و در سجایای ملکوتی وارث پدر و همسری دلسوز و مهربان و فداکار برای شوهرش علی ( ع ) بود . در لوح دلش جز خداپرستی و عبادت خالق متعال و دوستداری پیامبر ( ص ) نقشی نبسته و از ناپاکی  دوران جاهلیت و بت پرستی به دور بود . نه سال در خانه پر صفای مادر و در کنار پدر و نه سال دیگر را در کنار شوهر گرانقدرش علی مرتضی ( ع ) دوش به دوش وی  در نشر تعلیمات اسلام و خدمات اجتماعی و کار طاقت فرسای خانه ، زندگی کرد . اوقاتش به تربیت فرزند و کار و نظافت خانه و ذکر و عبادت پروردگار می گذشت . فاطمه ( ع ) دختری است که در مکتب تربیتی اسلام پرورش یافته و ایمان و تقوا در ذرات وجودش جایگزین شده بود. فاطمه در کنار مادر و آغوش پر مهر پدر تربیت شد و علوم و معارف الهی را از سرچشمه نبوت فراگرفت و آنچه را به سالها آموخته ، در خانه شوهر به مرحله عمل گذاشت و همچون مادری سالخورده و کدبانویی آزموده که تمام دوره های زندگی را گذرانده باشد – به اهل خانه و آسایش شوهر و تربیت فرزندان – توجه می کرد و نیز آنچه را در بیرون خانه می گذشت ، مورد توجه قرار می داد و از حق خود و شوهرش دفاع می کرد .

چگونگی ازدواج فاطمه ( ع ) و علی  ( ع )

از آغاز معلوم بود و همه می دانستند که جز علی ( ع ) کسی همسر ( کفو ) فاطمه دختر پیامبر عالیقدر اسلام نیست . با وجود این ، بسیاری از یاران و کسانی که خود را به پیغمبر ( ص ) نزدیک احساس می کردند ، به این وصلت چشم داشتند و این آرزو را در دل می پروردند . نوشته اند : پس از این آزمونها عده ای از اصحاب به حضرت علی ( ع ) می گفتند : چرا برای ازدواج با یگانه دختر پیغمبر ( ص ) اقدام نمی کنی ؟ حضرت علی ( ع ) می فرمود : چیزی ندارم که برای  این منظور قدم پیش نهم . آنان می گفتند : پیغمبر ( ص ) از تو چیزی نمی خواهد . سرانجام حضرت علی ( ع ) زمینه را برای  طرح این درخواست آماده دید . روزی به خانه رسول اکرم ( ص ) رفت . اما شدت حیا مانع ابراز مقصود شد . نوشته اند دو سه بار این عمل تکرار گردید . سومین بار پیغمبر اکرم ( ص ) از علی  ( ع ) پرسید : آیا حاجتی داری ؟ علی ( ع ) گفت : آری . پیغمبر فرمود : شاید برای خواستگاری زهرا آمده ای ؟ علی عرض کرد : آری . چون مشیت و امر الهی بر این کار قرار گرفته بود و پیامبر از طریق وحی بر انجام دادن این مهم آگاه شده بود ، می بایست این پیشنهاد را با دخت گرامیش نیز در میان بگذارد و از نظر او آگاه گردد . پیامبر ( ص ) به دخترش فاطمه گفت : تو علی را خوب می شناسی ، علی  نزدیکترین افراد به من می باشد . در اسلام ، سابقه فضیلت و خدمت دارد . من از خدا خواستم برای  تو بهترین شوهر را برگزیند . خداوند مرا به ازدواج تو با علی امر فرموده است . بگو چه نظر داری ؟ فاطمه ساکت ماند . پیغمبر سکوت او را موجب رضا دانست و مسرور شد و صدای  تکبیرش بلند شد . آن گاه پیامبر ( ص ) بشارت این ازدواج را به علی ( ع ) فرمود و مهر فاطمه را ۴۰۰مثقال نقره قرار داد و در جلسه ای که عده ای از اصحاب بودند ، خطبه عقد را قراءت کرد و این ازدواج فرخنده انجام شد . گفتنی است که علی ( ع ) جز یک شمشیر و یک زره و شتری برای  آب کشی چیزی در اختیار نداشت . پیغمبر ( ص ) به علی فرمود : شمشیر را برای  جهاد نگه دار ، شترت را هم برای  آب کشی و سفر حفظ کن ، اما زره خود را بفروش تا وسایل ازدواج فراهم شود . پیغمبر ( ص ) به سلمان فرمود : این زره را بفروش . سلمان زره را به پانصد درهم فروخت . سپس گوسفندی را کشتند و ولیمه عقد ازدواج دادند . این جشن در ماه رجب سال دوم هجرت انجام شد . تمام وسایلی که به عنوان جهیزیه به خانه فاطمه زهرا ( ع ) دخت گرامی پیامبر ( ص ) آورده شده است ، از ۱۴قلم تجاوز نمی کند : چارقد سرانداز – دو عدد لنگ – یک قطیفه – یک طاقه چادر پشمی – ۴ بالش – یک تخته حصیر – قدح چوبی – کوزه گلی – مشک آب – تنگ آبخوری – تختخواب چوبی  – یک طشت لباسشویی – یک آفتابه – یک زوج دستاس و مقداری عطر و بخور . این است جهیزیه و تمام اثاث خانه فاطمه زهرا زوجه علی ( ع ) سرور زنان عالم . در شب زفاف – به جای خدیجه که به جهان باقی شتافته بود ، سلمی دختر عمیس مواظبت از فاطمه زهرا را بر عهده داشت – و رسول اکرم ( ص ) خود شخصا با عده ای از مهاجر و انصار و یاران باوفا در مراسم عروسی  شرکت فرمود – از بانک تکبیر و تهلیل فضای کوچه های مدینه روحانیتی خاص یافته بود و موج شادی و سرور بر قلبها می نشست . پیامبر گرامی دست دخترش را در دست علی گذاشت و در حق آن زوج سعادتمند دعای خیر کرد و آنها را به خداوند بزرگ سپرد . و بدین سان و با همین سادگی عروسی بهترین مردان و بهترین زنان جهان برگزار شد .

خطبه عقد:

پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمود: یا علی تو زودتر به مسجد برو و من نیز از عقب تو می آیم، تا در حضور مردم مراسم عقد را برگزار کنیم و خطبه بخوانیم. علی (ع) مسرور و خوشحال به جانب مسجد حرکت نمود. ابوبکر و عمر را در بین راه ملاقات کرد، آنها از جریان کار جویا شدند، گفت: رسول خدا دخترش را به من تزویج کرد، هم اکنون پیامبر در راه است تا در حضور جمعیت، مراسم عقد و خطبه خوانی را انجام دهد.

پیغمبر (ص) در حالی که صورتش از سرور و شادمانی می درخشید به مسجد تشریف برد، ‌و به بلال فرمود: مهاجر و انصار را در مسجد جمع کن. هنگامی که مردم جمع شدند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای فرمود: ای مردم آگاه باشید که جبرئیل بر من نازل شد و از جانب خدا پیام آورد که مراسم عقد ازدواج علی و فاطمه علیها السلام در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده که در زمین نیز آن مراسم را انجام دهم، و شما را بر آن گواه بگیرم. سپس نشست و به علی (ع) فرمود: برخیز و خطبه عقد را بخوان.

علی علیه السلام برخاست و فرمود: خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و شهادت می دهم که بغیر از او خدایی نیست. شهادتی که مورد پسند و رضایت او واقع شود. درود بر محمد صلی الله علیه وآله، درودی که مقام و درجه اش را بالا برد. ای مردم! خدا ازدواج را برای ما پسندیده و بدان دستور داده است. ازدواج من و فاطمه را خدا مقدر کرده و بدان امر نموده است. ای مردم! رسول خدا فاطمه را به عقد من در آورد و زره ام را از بابت مهر قبول کرد. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید.

مسلمانان به پیغمبر (ص) عرض کردند: یا رسول الله! فاطمه را با علی کابین بسته ای؟ رسول خدا پاسخ داد: آری ! پس تمام حضار دست به دعا برداشته گفتند: خدا این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و در میانتان دوستی و محبت افکند.

مذاکره عروسی:

علی علیه السلام می فرماید: حدود یک ماه طول کشید و من خجالت می کشیدم با پیغمبر درباره فاطمه صحبت کنم، ولی گاهی که خلوت می شد می فرمود: یا علی چه همسر نیکو و زیبائی نصیبت شد؟ بهترین زنان عالم را تزویج تو کردم.

روزی برادرم عقیل پیش من آمد و گفت: برادر جان! من از ازدواج تو بسیارمسرور هستم. چرا از رسول خدا (ص) خواهش نمی کنی که فاطمه را به خانه ات بفرستد تا بوسیله عروسی شما، چشم ما روشن گردد؟ پاسخ دادم: خیلی میل دارم عروسی کنم اما از رسول خدا خجالت می کشم. عقیل گفت: تو را به خدا سوگند! هم اکنون با من بیا تا خدمت پیغمبر (ص) برویم. علی با برادرش عقیل آهنگ منزل رسول خدا نمودند. در بین راه به «ام ایمن» برخورد کرده جریان را برایش گفتند. ام ایمن گفت: اجازه بدهید من با رسول خدا در این باره مذاکره کنم.

ام سلمه و سایر زنان از قضیه خبردار شدند و خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله مشرف گشتند. عرض کردند: یا رسول الله! پدر و مادرمان به فدایت، برای موضوعی خدمت شما رسیده ایم که اگر خدیجه زنده بود چشمش بدان روشن می شد. وقتی پیغمبر (ص) نام خدیجه را شنید اشکش جاری شد و فرمود: خدیجه؟! کجا مانند خدیجه پیدا می شود؟ هنگامی که مردم مرا تکذیب نمودند مرا تصدیق کرد و برای ترویج دین خدا، اموالش را در اختیار من قرار داد. خدیجه زنی بود که خدا بر من وحی فرستاد که بدو بشارت دهم خانه ای از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد کرد.

ام سلمه عرض کرد: پدرم و مادرم فدایت شود، شما هرچه درباره خدیجه می فرمایید صحیح است. خدا ما را با او محشور گرداند. یا رسول الله! برادر و پسر عموی شما میل دارد همسرش را به منزل ببرد. فرمود: پس چرا خودش در این باره صحبتی نمی کند؟ عرض کرد: از کمروئی اوست.پیغمبر (ص) به ام ایمن فرمود: علی را نزد من حاضر کن. وقتی علی (ع) خدمت پیغمبر مشرف شد فرمود: یا علی! آیا میل داری همسرت را به منزل ببری. عرض کرد: آری یا رسول الله. فرمود: خدا مبارک کند، همین امشب یا فردا شب وسائل عروسی را فراهم می کنم. سپس به همسرانش فرمود: فاطمه را زینت کنید و خوشبویش نمایید و اطاقی را برایش فرش کنید تا مراسم عروسی را برگزار کنیم (۴). مراسم ازدواج برترین بندگان خداوند در روز اول یا ششم ذی الحجه (۵) سال دوم یا سوم هجری انجام گرفت(۶).

بشارت تا خواستگاری

پیوند علوی فاطمی از نخست به دستور خداوند بود، و درشب معراج پیام هایی دراین باره از سوی پروردگاربه پیامبر «ص» داده شد .

هنگام بار داری خدیجه «س»خداوند پیامی مسرت آمیز برای پیامبر «ص» فرستاد .

سال ها گذشت و فاطمه «س» به سنین ازدواج رسید و از سوی خدا و رسول اعلام شد که همسر معصومه ای چون زهرا«س» باید معصوم باشد ، واو کسی جز علی بن ابی طالب «ع» نیست .

تقدیر الهی از نخستین روز برهمسری علی بن ابی طالب «ع» برای حضرت زهرا «س» قرار گرفته، بود تا روزی که امیر المومنین «ع» برای خواستگاری نزد پیامبر «ص» رفت . حیای علی «ع» از مطرح کردن خواستگاری تا آنجا انجامید که پیامبر «ص» خواسته ی اورا برزبان آورد.

با پاسخ مثبت حضرت زهرا «س» مهریه تعیین شد، و امیرالمومنین «ع» برای آوردن مهریه راهی بازارگردید تا با فروش زره به آرزوی دیرین خویش دست یابد.

از سوی خداوند نیز مهریه ای اسمانی برای بانوی دو جهان تعیین شد و بشارت آن توسط پیامبر (ص) به علی و فاطمه «س» داده شد .

ـ بشارت ازدواج درشب معراج [۱]

خداوند اولین بشارت درباره ی ازدواج فاطمه رادرشب معراج به پیامبر «ص» داد درآن شب پروردگار فرمود :

یا محمد، من تورا برای رسالتم انتخاب کردم و صدیق اکبر را از طینت تو خلق نمودم و او را وزیر تو و پدر دو نوه ات قرار دادم- که آن دو آقای جوانان بهشتند- و بهترین زنان جهان را به ازدواج او درآوردم. تو همچون درخت هستی و علی شاخه های آن و فاطمه برگ هایش و حسن و حسین میوه های آن هستند شما را از والاترین طینت ها آفریدم و شیعیانتان را از طینت شما آفریدم؛ شیعیانی که حتی اگر گردن هایشان با شمشیر زده شود محبت شان نسب به شما افزون تر خواهد گشت .

پیامبر سوال کرد: پروردگار ا صدیق اکبر که نام برد ی کیست ؟ پاسخ آمد :«او برادرت علی بن ابی طالب است»

سپس پیامبر اتاقی از لولو دیدآن اتاق باطلا فرش شده بود و نقشی در آن دیده می شد .

سوال شد : یا محمد آیا صاحب این تصویر رامی شناسی ؟

عرض کرد : «آری این تصویر علی بن ابی طالب است »

اینجا بود که خدواند فرمود : فاطمه رابه ازدواج علی درآور و او را جانشین خودقرار ده .

ـ بشارت الهی برای خدیجه [۲]

بعد از شب معراج زمان وقوع مبارک ترین پیوند نزدیک تر می شد .روزهایی که فاطمه «س» هنوز به دنیا نیامده بود ودررحم خدیجه با اوسخن می گفت ، بشارت دیگری برای پیامبر وخدیجه آمد :

(حواری انسیه برای تومتولد خواهد شد پس نور را به ازدواج نور در آور یعنی نور فاطمه و نور علی من ازدواج آن دورا درآسمان به انجام رساندم وخمس زمین را مهریه اش قرار دادم. از آنان فرزندانی پاکیزه متولی خواهند شدکه دوچراغ بهشت هستند.حسن وحسین).

واین گونه نزدیک شدن روزگار این پیوند مقدس برای همه روشن گردید.

ـ نخستین خواستگاری[۳]

سال ها از این بشارت الهی گذشت وفاطمه به سن ازدواج رسید.

همسری او که تنهادخترپیامبر بودآرزوی بسیاری از کسانی بودکه فقط به فخر دنیوی می اندیشیدندو از عظمت مقام عصمت غافل بودند این گونه شد که بسیاری بدون درنظرگرفتن حتی سن فاطمه به استفبال این ازدواج رفتندتا افتخاری برای خودثبت کنند.

چند نفر از طریق منسوبین پیامبر اقدام کردندوافراد دیگری ثروت خودرا مطرح کردند.پاسخ حضرت به همه ی آنان این چنین بود.

امر ازدواج فاطمه به دست پروردگار اوست وی رابه همسری هر کسی که اراده کند درمی آورد من منتظر دستورالهی درباره ی ازدواج فاطمه هستم .

در پاسخ به کسی که برای خواستگاری ثروت خودرا مطرح کرد ، پیامبر «ص» با معجزه مشتی از سنگ راتبدیل به جواهر نمود وسپس به عنوان پاسخ نهایی فرمود: آیا یکی پس از دیگری به شما نگفتم که ازدواج فاطمه به دست پروردگاراوست ؟

همه ی خواستگارانی که پاسخ راشنیده بودند به خوبی می دانستندکه خداوند فاطمه رابرای چه کسی ذخیره کرده است لذا دربین خود گفتند:

پیامبر به خواستگارن فاطمه پاسخ رد داد و گفت نه دستور ازدواج او با خداست ، اما بدانید که علی ابن ابی طالب به خواستگاری زهرا نرفته است چنین می پنداریم که خدا ورسولش فاطمه را برای همسری او نگاه داشته اند. از سوی دیگر هنگامی که خبر خواستگاری به حضرت زهرا رسید فرمود:

منزه است خدایی که پدرم را به نبوت برگزیده است چگونه اینان همسر من خواهند شددر حالی که سالیان سال مشرک بوده اند؟

همسر من بایستی از نخست خلقت معصوم باشد .

– خواستگاری امیرالمومنین «علیه الاسلام »

پس از نا امیدی همه ی خواستگاران امیر المومنین تصمیم گرفت برای خواستگاری برود. این بود که به خانه رفت و نخست وضو گرفت آنگاه غسل نمود و دو رکعت نماز به جا آورد سپس لباس مناسب پوشیده و عبا بر دوش انداخت و به سوی خانه ام سلمه ـ که پیامبر«ص» آنجا بود به راه افتاد.

امیر المومنین با دلی پر از شوق و حیا برا ی مهم ترین لحظه ی زندگانی نزد پیامبر می رفت؛ و اراده ی پروردگار چنین بود که این پیوند مقدس به انجام رسد.

حضرت به خانه ی ام سلمه رسیدو کوبه ی در را به صدا درآورد پیامبر با شنیدن صدای در که خبر از مژده ای الهی می داد برخاست و با لحنی سرشار ازاشتیاق فرمود :«ای ام سلمه برخیز و در راباز کن شخصی پشت دراست که محبوب خدا و رسول است و او نیز خدا و رسولش رادوست دارد . ام سلمه از سخن پیامبر «ص» وعجله ی حضرت برای باز کردن درتعجب کردوگفت : این کیست که چنین منزلتی داردودرحالی که من حجابی ندارم باید در را برای او باز کنم؟!

پیامبر «ص» فرمود: «شخصی پشت درایستاده که با حیا وعفت است به خدا قسم اومحبوب ترین وعزیز ترین مردم درنزدمن است.»

امیر المومنین «ع» حلقه ی در را گرفت وتامطمئن نشد ام سلمه حجاب خود را پوشیده نگذاشت درباز شود آنگاه در را باز کرد وداخل شد و به پیامبر عرض کرد: سلام و رحمت وبرکت خداوند برتوباد.

آنگاه علی «ع» ساعتی مقابل پیامبر نشست اما از مطرح کردن خواستگاری شرم نمودوبرخاست وخداحافظی کردورفت پیامبر که خبرداشت امیرالمومنین«ع» برای چه آمده سخنی برزبان نیاورد.

فردای آن روزنیز حضرت آمدوساعتی مقابل پیامبر نشست اما حیا مانع ازسخن گفتن درباره خواستگاری شد ، واین بار نیز بدون هیچ گفتگویی راجع به موضوع برخاست و رفت.

ـ روز سوم خواستگاری

امیر المومنین«ع» روز سوم با اراده ی مصمم مبنی براعلان خواستگاری نزد پیامبر آمد اما این بار نیز مقابل حضرت نشست و ساعتی سکوت نمود.

پیامبر که می دانست تاسخنی راجع به ازدواج نگویدعلی «ع» همچنان سکوت خواهد کرد با تبسم فرمود: «یا ابا الحسن آیا خواسته ای داری ؟»

امیر المومنین«ع» همچنان سکوت کرد وازخجالت حرفی نزد .

پیامبر فرمود :گمان دارم برای خواستگاری فاطمه آمده ای ؟ حضرت باخوشحالی بسیار عرض کرد:

«آری یا رسول الله پدر و مادرم فدایت! هنگامی که طفلی بیش نبودم مرا از پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسدگرفتی ودردامان خود پروراندی و با آداب نیکویت مرا تربیت نمودی و از غذای خویش طعام داد شما از پدر ومادرم نسبت به من مهربان تر بودی و دردنیا و اخرت پناه و پشتیبان من هستی.

سپس مقداری از مجاهدت د رجنگ ها و یاری حضرت سخن گفت .

پیامبر فرمود: «اهلاً و مرحبا یا علی!تو از آنچه گفتی بافضیلت تر و برتری »

عرض کرد : یا رسول الله از شما شنیده ام که فرمود ه اید :« هر دامادی و خویشاوندی منقطع است مگر خویشاوندی و دامادی من» پیامبر(ص )‌فرمود : یا علی داماد را پروردگار معین می کند و خویشاوندی نیز در دست اوست .

عرض کرد: یا رسول الله من برای خواستگاری زهرا نزد شما آمده ام و او را به همسری می خواهم پیامبر فرمود :

یا علی پیش از تو افراد دیگری نیز برای خواستگاری او آمده بودند و هنگامی که خبر آمدن آنها رابه او می گفتم کراهتی درچهر ه اش می دید اما اکنون نزد او می روم و خواستگاری تو را برایش مطرح می کنم تا نظر خویش را اعلام کند.

ـ خواستگاری نزد حضرت زهرا (س) [۴]

پیامبر برخاست و علی را دراتاق تنها گذاشت ونزد فاطمه آمد حضرت زهرا به پا خاست و عبای پدر را از دوش او برداشت و ظرف آبی آورد پیامبر دست خود را شست وزهرا نیز پای پدر را شست و شو داد و سپس مقابل حضرت نشست .

پیامبر فرمود : «فاطمه جان» عرض کرد : بلی ای پدر خواسته ای دارید ؟

من از خداوند در خواست کردم که بهترین و عزیزترین مردم را به همسری تو درآورد اینک علی بن ابی طالب که خویشاوندی نزیک و فضایل و کرامت و شجاعت و ایمان او را می دانی و از منزلت والایش خبر داری به خواستگاریت آمده است نظر تو چیست ؟

حضرت زهرا که منتظر چنین لحظه ای بود پاسخی نداد و سکوت نمود پیامبر با دیدن سکوت و عدم کراهت درچهره اش فرمود الله اکبر سکوت او نشانه رضایت است .

فاطمه پس از سخن پیامبر فرمود : حمد پروردگاری که حق رابه حق و نور را به نور متصل نمود من راضی هستم به آنچه خدا و رسولش برای من راضی هستند.

ـ رضایت الهی به ازدواج نور با نور [۵]

پیامبر با خوشخالی نزدامیرالمومنین باز گشت ورضایت زهرا را اعلام نمود سپس فرمود :« یا علی او برای تو ست تا هم صحبت خوبی برایش باشی می خواهی بشارتی به تو دهم ؟» عرض کرد «بلی یا رسول الله»

فرمود :« یا علی پیش از آمدن تو یکی از ملائکه برمن نازل شد که با لغت های مختلف تسبیح وتقدیس الهی می گفت. من برخاستم تا سرش را ببوسم اما او گفت : یا احمد مقام تونزد پروردگار از تمام اهل زمین وآسمان بالاتر است آنگاه جلو آمد و دست و سر مرا بوسید گفتم: ای حبیبم جبرئیل، تا به حال تورا این گونه ندیده بودم !؟ پاسخ داد :

من جبرئیل نیستم! من صرصا ئیل [۶]نام دارم که برای بشارت ازدواج نور با نور نزد شما آمده ام من عهده دار یکی از ستون های عرش پرودرگار هستم و از خداوند اجازه گرفتم تانخستین کسی باشم که این خبر وتبریک را برای شما می آورد اینک جبرئیل میکائیل اسرافیل و اسماعیل ( موکل آسمان دنیا ) همرا با هفتاد هزار ملک پس از من نزدشما خواهند آمد.

من سوال کردم : ای صرصائیل ازدواج نور با نور یعنی چه کسی با چه کسی ؟ پاسخ داد : یعنی ازدواج علی و فاطمه!

هنگام خداحافظی دیدم بر کتف او چنین نوشته شده است « لا اله الا الله محمد فرستاده پروردگار است که او را به وسیله علی یاری کردم علی وصی وولی اوست؛ علی بن ابی طالب بر پا کننده ی حجت خداست .»

با دیدن نوشته از او پرسیدم ای صرصائیل این جملات از چه زمانی برکتف تو بوده است ؟ او گفت:« قسم به آنکه تو را به پیامبری مبعوث نمود این نوشته ها بیست وچهار هزار سال قبل ازخلقت آدم ابوالبشر بر کتف من نقش بسته است.»

پس از رفتن صرصائیل جبرئیل همراه میکائیل واسرافیل واسماعیل وهفتادهزار ملک نزد من آمدند جبرئیل نخست ظرف عطری به من داد و گفت « یا محمد این عطر رابه فاطمه بده تا سر و بدن خود راخوشبو کند» سپس حریر سفید بهشتی که دو سطر با نور در آن نگاشته بود و دردستانم گذارد.

پرسیدم : ای حبیبم جبرئیل این نوشته ها چیست ؟ پاسخ داد : در حریر چنین نوشته است «‌یا محمد خداوند به زمین نظری نمودوبرای رسالت خویش تورا از میان مخلوقات انتخاب کرد سپس نظری دوباره نمود و برای تو برادر و وزیر وهمراه و داماد برگزید تا او را به ازدواج دخترت فاطمه درآوری .»

پرسیدم:ای حبیبم جبرئیل این شخص دوم که خدا برگزید نامش چیست ؟

گفت : یا محمد او برادر تو دردین وپسر عمویت درخویشان است. او علی بن ابی طالب است .

ـ بشارت محمدی از آینده ی ازدواج نورانی[۷]

سپس پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود : یا علی ! پروردگار دستور داده که تو داماد من باشی و فاطمه را به همسری تو درآورم . آیا راضی هستی؟

امیرالمؤمنین (ع) با خوشحالی بسیار عرض کرد :«آری یا رسول الله ، راضی هستم». آنگاه پیامبر (ص) با دریافت پاسخ مثبت از فاطمه (س) و علی (ع) سخنانی از آینده ی زندگی آنان بیان کرده فرمود :

یا علی ، من دخترم فاطمه را به ازدواج تو درآوردم. او سرور زنان عالم است . فاطمه پس از تو محبوب ترین شخص نزد من است . از شما دو آقای جوانان بهشت متولد خواهند شد . فرزندان شما پس از من به دست مردم مظلوم و شهید می شوند . آنان نجباء زاهد هستند که به وسیله ی ایشان پروردگار ظلم را خاموش می نماید و حق را زنده می کند و باطل را می میراند . تعداد آنها به عدد ماه های سال است و پشت سر آخرین شان عیسی بن مریم به نماز می ایستد.

از شادی  تا اندوه

در سال یازدهم هجری در آخر ماه صفر رحلت جانگداز پیامبر ( ص ) پیش آمد و چه دردآور بود جدایی این پدر و دختر – پدری چون پیامبر گرامی که همیشه هنگام سفر با آخرین کسی که وداع می کرد و او را می بویید و می بوسید ، دخت گرامیش بود و چون از سفر بازمی گشت ، اولین دیدار را با دخترش داشت . پیوسته از حالش جویا می شد و رازی از رازها را در گوش جانش می گفت و دختری  که پیوسته از کودکی در کنار پدر بود و از او پرستاری می کرد ، گاهی با زنان هاشمی به میدان جنگ می شتافت تا حال پدر را جویا شود . چنانکه در جنگ احد که به دروغ آوازه درافتاد که پیامبر ( ص ) در جنگ کشته شده ، به دامنه کوه احد شتافت و سر و صورت خونین پدر را شستشو داد و از خاکستر حصیری که سوخته بود بر جراحات پدر پاشید و از زخمهای آن حضرت مواظبت کرد تا بهبود یافت – دختری که لحظه به لحظه که از کارهای  خانه داری و بچه داری فراغت می یافت ، به خدمت پدر می رسید و از دیدارش بهره مند می شد … آری لحظه جدایی این چنین پدر و دختری  فرارسید و چه زود فرارسید . پیامبر ( ص ) در بستر بیماری افتاد و رنگ رخسارش نمایانگر واپسین لحظات عمرش بود . عایشه روایت می کند که پیغمبر ( ص ) در حالت جان دادن و آخرین رمقهای  حیات ، دختر عزیزش فاطمه ( ع ) را خواست و نزدیکش نشانید و در گوش او رازی  گفت که فاطمه سخت به گریه افتاد . پس از آن سخن دیگری گفت که ناگهان چهره فاطمه شکفته شد . همگان از دیدن این دو منظره متضاد متعجب شدند . راز این رازگویی را از حضرت فاطمه زهرا خواستند ، فرمود : نخست پدرم خبر مرگ خود را به من گفت ، بسیار محزون شدم و عنان شکیبایی از دستم بشد ، گریه کردند ، او نیز متأثر شد ، دیگر بار در گوشم گفت : دخترم ! بدان تو نخستین کسی از خانواده هستی  که به زودی به من ملحق خواهی شد . به شنیدن این بشارت خوشحال شدم . پدرم فرمود راضی  هستی که ” سیده نساء العالمین و سیده نساء هذه الامه ” باشی ؟ فاطمه گفت : به آنچه خدا و تو بپسندید راضی ام . باری ، فاطمه سرور زنان عالم و سرور زنان این امت – این نو گل خندان باغ رسالت بر اثر تندبادهای حوادث ، زود پر پر شد و چندی بعد از پدر بزرگوارش به وی پیوست . وه که چه کوته بود عمر آن ملکه اسلام . آری ، مرگ پدری مهربان و دگرگونیهایی  که پس از رسول خدا ( ص ) روی  نمود ، روح و جسم دختر پیغمبر ( ص ) را آزرده ساخت . وی در روزهایی که پس از مرگ پدر زیست ، پیوسته رنجور ، پژمرده و گریان بود . هرگز رنج جدایی پدر را تحمل نمی کرد و برای همین بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنید لبخند زد . او مردن را بر زیستنی جدا از پدر ، ترجیح می داد . سرانجام ، آزردگیها و ناتوانی تا بدان جا کشید که دختر پیغمبر ( ص ) در بستر افتاد . در مدت بیماری او ، از آن مردان جان بر کف ، از آن مسلمانان آماده در صف ، از آنان که هر چه داشتند ، از برکت پدر او بود ، چند تن او را دلداری دادند و یا به دیدنش رفتند ؟ ظاهرا جز یکی  دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان کسی از این بانوی گرانقدر غم خواری  نکرد . اما زنان مهاجر بویژه انصار ، که از آزردگی و بیماری فاطمه ( ع ) خبر یافتند ، با مهربانی نزد او گرد آمدند و از او عیادت و دلجویی نمودند . دختر پیامبر ( ص ) در بستر بیماری  نیز ، در پاسخ کسانی که از او احوالپرسی می کردند ، سخنانی فصیح و بلیغ بر زبان می راند . سخنانی که در آن روز ، درد دل و گله و شکوه بانویی داغدیده و ستم رسیده می نمود ، اما بحقیقت اعلام خطری بود ، که مسلمانان را از تفرقه افکنی و فتنه انگیزی در آینده بیم می داد . باری ، دخت پیامبر ( ص ) گفتنیها را گفت و بر اثر مصائب جانکاه و دوری از پدر مهربان گرانقدرش رسول مکرم ( ص ) به ” گلشن رضوان ” شتافت .

وارث صلابت علی(ع) و شهامت فاطمه (س)

به مناسبت سالروز ولادت زینب کبری(س)

زینب کبرا سلام الله علیها وارث صلابت علی (ع) و شهامت فاطمه سلام الله علیها بود. زینب کبری بزرگ بانویی بود که اوصاف پدر مادر و برادران معصومش در آینه‌ی وجودش تجلی داشت و وسعت ظرفیت وجودی این بانوی بزرگ چنان بود که توانسته بود از بوستان معرفت بزرگترین قهرمانان اهل بیت عصمت و طهارت نهایت بهره‌ی معنوی را نصیب خویش کند.

زینب کبری در صحنه‌ی تدبیر و درایت و علم و فراست چنان برجسته بود که به عقیله بنی هاشم شهرت داشت و استواری اراده و تدبیرش در نزد بزرگان اهل بیت مورد ستایش بود.

دامنه و عمق دانش زینب کبری چنان وسعت داشت که ائمه معصوم نیز این ویژگی زینب قهرمان را می‌ستودند. امام سجاد علیه‌السلام ،‌زینب کبری سلام الله علیها را به عنوان دانشمند فهیم معرفی کرده و خطاب به آن بانوی بزرگ می‌فرمود: سپاس خدای را که شما دانشمندی بدون معلم هستید.

چون حضرت زینب کبری از بوستان دانش پدر، مادر و برادران معصومش بهره وافر برده بود، دامنه علم و دانشش وسیع بود و با نقل حدیث از آن بزرگواران به نشر معارف اهل بیت همت گماشته بود. زینب کبرا در تربیت دینی، زنان عصر خویش تلاش گسترده‌ای داشت و بسیاری از بانوان آن عصر با بهره‌گیری دانش و معرفت زینب کبرا در مراتب معنوی گام‌های بلند برداشتند. زینب کبری حیات پرثمر خویش را صرف نشر معارف توحیدی و ایفای مسئولیتهای الهی کرد و با شرکت قهرمانانه در بزرگترین حماسه تاریخ بشر، نام خود را به عنوان قهرمان این حماسه،‌ جاودانه ساخت. آن بزرگوار در همه صحنه‌های کربلا یار و یاور برادر بزرگوارش امام حسین علیه‌السلام بود و با حضور فعال خویش نهضت عاشورای حسینی را پشتیبانی می‌کرد. در واقعه کربلا گر چه حضرت زینب حضور فعال داشت و از عناصر مهم و محوری این حماسه بزرگ بود،‌اما بخش عمده رسالت این بانوی بزرگ زمانی آغاز شد که واقعه کربلا در ظاهر با شهادت امام حسین علیه السلام خاتمه یافت. این فصل از زندگانی زینب کبری که اوج رسالت آن بانوی بزرگ است با ابلاغ پیام دشمنان اهل بیت از مدتها قبل در تلاش بودند که در میان مردم عراق که کوفه مرکز آن بود و تعداد زیادی از ساکنانش از اهل بیت پیروی می‌کردند، نسبت به اهل بیت ذهنیت منفی ایجاد کنند. در جریان واقعه کربلا یزید و اطرافیانش گمان می‌کردند که موفق به ایجاد این ذهنیت منفی شده‌اند و از آن پس در عراق چندان مشکلی نخواهند داشت.

وارد کردن کاروان اسرای کربلا به شهر کوفه نیز به منظور نمایش دادن این موقعیت بود. اما زمانی که کاروان اسرای اهل بیت از کربلا وارد کوفه شد، حضرت زینب کبری چنان رفتار کرد که عرصه‌ای که قرار بود موفقیت دستگاه اموی در آن به نمایش گذاشته شود به عرصه‌ ابراز کینه و نفرت نسبت به دستگاه اموی تبدیل شد. در همین هنگام بود که زینب کبری برای اولین بار پس از واقعه کربلا با انبوهی از مردم روبرو شد و رسالت پیام رسانی خویش را با شجاعت علی وار انجام داد. زینب کبری در جمع مردم کوفه خطبه مشهور خویش را چنان متقن و با صلابت قرائت کرد که احوال مردم کوفه دگرگون شد. در این واقعه،‌ زینب کبری به دشمنان اهل بیت نشان داد قادر است آثار تبلیغات دستگاه اموی را از اذهان مردم بزداید و مشعل اسلام ناب محمدی را روشن و پرفروغ نگه دارد.

زینب کبری در مجامع و محافل دیگری که پس از این واقعه در مسیر حرکت کاروان اسرای اهلبیت به مناسبت‌های مختلف تشکیل می‌شد، همین روش شجاعانه را در پیش گرفت و با صلابت تمام به پاسداری از ارزش‌های دینی به پا خواست و در میان جامعه جهل زده آن روزگار به روشنگری پرداخت.

سخنان تاریخی و شکننده زینب کبری در برابر سران اموی در کوفه و شام از این گونه محافل بود و آن بانوی بزرگوار بدون کوچکترین ترسی به بیان حقایق پرداخت و در هر مجلس چنان طوفانی برپاکرد که سران حکومت اموی از قدرت فوق‌العاده زینب کبری در ایجاد قیام عمومی و تحت تأثیر قرار دادن مردم به وحشت می‌افتادند.

بعد از واقعه جانسوز کربلا، زینب کبری همچون خورشید پرفروغی بود که هر جا قدم نهاد فضای تیره و تار آنجا را روشن می‌کرد و مردم با وجود نور مقدس او جامه‌ جهل می‌دریدند و با حقایق زمان آشنا می‌شدند.

گر چه زینب کبری بعد از واقعه کربلا چندان نزیست ولی در همان مدت کوتاه انقلابی به پا کرد و بذر آگاهی در سراسر جامعه اسلامی بیفشاند. بذری که زینب کبری در آن روزگار تباهی و سیاهی بیفشاند، بعد از مدت کوتاهی سبز شد و طومار ستمگرترین دستگاه حکومتی تاریخ اسلام را در هم پیچید.

عظمت رسالت زینب کبری نیز از همین امر روشن می‌شود که زیرا این زینب بود که آخرین ضربه را بر پیکر حکومت اموی وارد آورد و با روشنگری خویش زمینه سقوط آن ها را فراهم آورد.

اهل بیت نبوت از روزگار امام علی علیه السلام کمر به قطع ریشه ستم اموی بستند و هر کدام از این قهرمانان توحید ضرباتی بر آن وارد آوردند اما شرایط اندوهباری که در آن روزگار بر جامعه اسلامی حاکم بود اجازه نداد که ریشه ستم اموی از بن برآید.

اما بعد از واقعه کربلا زینب کبری با بهره‌گیری از ثمره ضربات پیشین و به پشتوانه تقابل پدر و برادران بزرگوارش با کفر اموی با سرانجام با سلاح رونگری آخرین ضربه را بر پیکر ستم اموی وارد کرد و زمینه پاک شدن جامعه اسلامی از لوث وجود آنان را فراهم آورد.

جهت جستجو سریع موضوع مقاله ، پرسشنامه ، پاورپوینت و گزارش کارآموزی می توانید از قسمت بالا سمت راست جستجو پیشرفته اقدام نمایید.

همچنین جهت سفارش تایپ ، تبدیل فایل پی دی اف (Pdf) به ورد (Word) ، ساخت پاورپوینت ، ویرایش پایان نامه و مقاله با ما در تماس باشید.

مطالب پیشنهادی: برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

براي قرار دادن بنر خود در اين مکان کليک کنيد
به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید


جستجو پیشرفته مقالات و پروژه

سبد خرید

  • سبد خریدتان خالی است.

دسته ها

آخرین بروز رسانی

    جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳

اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط دیجیتال ایران digitaliran.ir صورت گرفته است
تمامی حقوق برایbankmaghale.irمحفوظ می باشد.