پاورپوینت رابطه بین هنر و جامعه


دنلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

پاورپوینت رابطه بین هنر و جامعه مربوطه  به صورت فایل پاورپوینت و قابل ویرایش می باشد و دارای ۲۸  اسلاید است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود پاورپوینت رابطه بین هنر و جامعه نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک پاورپوینت مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد

فهرست مطالب

چکیده
هنر، جامعه، زیباشناسی
۱- فقدان قطعیت
۲- خاستگاه ها – یک پرسش خطا
۳- حقیقت حیات و مرگ هنر
۴- در باب رابطه ی میان هنر و جامعه
چهار تز در باب زیبایی شناسی انتقادیI
نتیجه گیری
منابع وماخذ

منابع وماخذ

حقیقت و زیبایی (درسهای فلسفه هنر) _ بابک احمدی، انتشارات زرین، تهران/ ۱۳۷۴

فلسفه هنرها (درامدی بر زیبایی شناسی)، گوران گراهام، ترجمه مسعود علیا، انتشارات ققنوس، تهران/ ۱۳۸۳

ساختار وتاویل متن _ بابک احمدی، انتشارات مرکز، نشر مرکز، تهران/ ۱۳۸۰

زیبا شناسی انتقادی ( گزیده نوشته هایی در باب زیبایی شناسی) ترجمه امید مهرگان، انتشارات گام نو، تهران/ ۱۳۸۲

چکیده

بحث در باب رابطه میان هنر و جامعه انکساره زیبایی شناختی بدون ابژه ی انکسار یافته ،همان اندازه ناقص است که تخیل  بدون ابژه یا موضوع تخیل شده . این  امر ،واجد  اهمیت خاصی برای مساله ی کا آمدی ذاتی هنر است . هنر،در هم تنیده باجهان واقعی،اصل صیانت نفس را از آن جهان اخذ می کند وان را مبدل به آمان هنر با –خویش –یگانه می سازد  ،شونبرگ  ماهیت   این  امر را  در این عبارت خلاصه کرده است: نقاش بیش ازانکه تصویری را باز نمایی کند آن را نقاشی می کند.آنچه تلویحا دراین گفته نهفته است این ایده است که هر اثر هنری،به نحو خود انگیخته در پی آن است که با خویش   یکی    و

همسان شود، درست همان گونه که در جهان بیرون ،نوعی هویت یا جوهر جعلی همه جا نیرومندانه به دست سوژه ی سیری ناپذیر بر ابژه ها تحمیل می گردد

 

هنر، جامعه، زیباشناسی

۱- فقدان قطعیت

امروزه ناگفته پیداست که هیچ از آنچه مربوط به هنر است، ناگفته و، از آن بیش، نااندیشیده پیدا نیست. همه چیز در باب هنر، مساله دار شده است، زیست درونی اش، رابطه اش با جامعه، حتی حق وجود داشتن اش ممکن است کسی گمان برد که فقدان نوعی رهیافت شهودی و ساده لانه به هنر، از خلال گرایش به بازار اندیشی فزونی گرفته، تعدیل خواهد شد، تاملی که دست می یازد به بخت و اقبالی برای پرکردن حفره ی امکان های نامتناهی. این امر رخ نداده است آنچه نخست همچون نوعی رونق و گسترش هنر به چشم می آمد، به ضد آن بدل شد. گستره ی عظیم امر پیش بینی نشده ای که جنبش های هنری انقلابی حول و حوش ۱۹۱۰ آغاز به کاوش در آن کردند، به وعده ی آن شادمانی و ماجراجویی که نویدش را داده بود وفادار نماند. آنچه در عوض رخ داد این بود که فرایندی که در آن زمان آغاز شد به فرسودن همان مقولاتی انجامید که دلیل وجودی خودش را تشکیل می دادند شمار هر دم فزاینده ای از چیزهای هنری، به درون گردابی از تابوهای جدید فروکشانده شد و هنرمندان بجای کام گرفتن از آزادی تازه یافته ی شان، شتابان به جستجوی نوعی شالوده ی فرضی برای آنچه می کردند بودند. این جهش به سوی نظم و سامان نوین هر چند سست پایه در حکم بازتابی است از این واقعیت که آزادی مطلق در هنر که از گونه ای خاص است – ناآزادی ابدی کلیت اجتماعی را نقض می کند از این روست که جایگاه و کارکرد هنر در جامعه نامتقن و فاقد قطعیت شده است. به سخن دیگر، خودمختاری که هنر پس از رهانیدن خود از قید و بند انسانیت بود همپای غیرانسانی تر شدن جامعه، هنر غیرخود آیین تر شد. آن عناصر بر سازنده ی هنر که سرشار از آرمان انسانیت بودند نیروی خود را از دست داده اند.

مع الوصف، خودآیینی در حکم زمینه ای تغییر ناپذیر از هنر است کوشش برای کاهش خودناباوریهای هنر تردیدهایی که به طور اتفاقی در خود هنر به بیان در می آیند. با تفویض نوعی نقش اجتماعی بدان بی فایده است اقداماتی از این دست عقیم می مانند ولیکن امروزه هنر از خود علایم کورشدگی نشان می دهد یکی از خصایص هنر از زمانهای بسیارا دور یعنی خصیصه ی کوری در عصر رهایی بخشی به امری سرشت نما بدل شده است آن هم به رغم و به خاطر این واقعیت که همانگونه که هگل دریافت هنر دیگر نمی تواند بکوشد که هنر ساده لانه باشد. امروزه روز خبرگی هنری خود را با ساده دلی یی از گونه ی متفاوت قوی تر در هم می آمیزد، ساده دلی یی که در حکم عدم قطعیت در خصوص هدف هنر و شرایط هستی مستمراش است آیا هنر وقتی از اهداف بیرونی آزادی کامل یافت شالوده اش را از دست نداد؟ پرسش هایی از این دست، انگشت برسرشت اصالتاً تاریخی زیباشناسی می گذراند.

گفته می شود که آثار هنری جهان تجربی واقعی را پشت سرمی گذارند. و نوعی قلمرو متضاد خاص خود به وجود می آورند، قلمرویی که موجودیتی همچون جهان واقعی دارد. این دعوی باطل است، زیرا تلویحاً آنچه هست را به نحوی پیشین تصدیق و تایید می کند، بی توجه به اینکه محتوای اثر هنری ممکن است چه اندازه تراژیک باشد آن دسته کلیشه ها درباره ی هنر که می گوید هنر افروخته ای از اسرور و هارمونی را فراز یک جهان ناشاد و از هم گسسته ی واقعی به وجود می آورد. نفرت آور و زننده است زیرا با نگاه کردن صرفاً به کردارهای منحط بورژوازی نظیر استخدام هنر به عنوان نسخه پیچی برای تسکین و تسلی، از هر نوع مفهوم استوار و صریح هنر، مضحکه می سازد نیز این کلیشه ها دلالت بر زخم های خود هنر دارند هنر با گسستن اش از دین و حقیقت رستگاری بخش آن توانست شکوفا شود.

ولیکن هنر که روزگاری سکولار شده بود. به خاطر فقدان هر امیدی برای بدیلی واقعی محکوم شد به اینکه نوعی تسلا و تسکین از آن جهان موجود سازد. تسلایی که غل و زنجیزهایی را که هنر خود آیین درصدد دراندشان بود، محکم تر ساخت به یک معنا اصل خود آیینی هنری خواه ناخواه این احساس غلط را به وجود می آورد که انگار جهان بیرون نیز یکپارچه و منسجم است با رد و انکار واقعیت و این شکلی از گریزگری نیست بلکه کیفیت ذاتی هنر است هنر واقعیت را تبرئه می کند.

تزهلموت کوون در این باره که هر اثر هنری در حکم سرود پیروزی است درست می بود اگر که در روح خود انتقادی می بود، که نیست در برابر نابهنجاریهای زندگی واقعی امروز ماهیت تایید گرانه یا ایجابی هنر، هر چند بخش همپارچه ای از هنر است، تحمل ناپذیر شده است. هنر راستین، ماهیت خویش را به چالش می گیرد و بدین سان به حس عدم قطعیت مقیم در هنرمند، دامن می زند. نیز خطا خواهد بود که بکوشیم از راه نفی انتزاعی از شر هنر خلاص شویم هنر به هنگام حمله به شالوده های سنتی اش، دستخوش دگرگونی می شود. از این رو، هنر به لطف اپوزیسیون و مخالف خوانی اش، در سطح شکل هنری و در برابر جهان موجود و نیز به لطف آمادگی اش برای یاری رساندن و شکل دادن به این جهان بدل به امری کیفاً متفاوت شده است نه مفهوم تسلی و تسکین و نه متضاداش، رد و امتناع هیچکدام به دلالت و معنای هنر دست نمی یابند.

 

۲- خاستگاه ها – یک پرسش خطا

مفهوم هنر از تعریف شدن سرباز می زند، زیرا هنر پیکربندی یا منظومه ای تاریخاً دستخوش تغییر از عناصر است. نیز سرشت هنر نمی تواند بدین راه یقینی و تثبیت شود که به خاستگاه هنر بازگردیم تا بتوانیم به لایه ای بنیادین و آغازین دست یابیم، لایه ای که همه چیز را پشتیبانی می کند. رمانتیسم متاخر به فرادستی و نابی هنر باستان باور داشت این دیدگاه دیگر متقاعد کننده تر نیست از احتیاجات عکس آن که توسط کلاسیست ها پیش گذارده شده است و بر آن است که نخستین آثار هنری ناخالص و مغشوش و آشفته اند و از این حیث که جدایی ناپذیراند از جادو، از سوابق تاریخی و از اهداف عملی مثل اینکه بخواهیم از مسافتی بسیار دور به یاری صداکردن و دمیدن اصوات، ارتباط برقرار کنیم هیچ راهی برای صدور حکم قطعی در این باره نیست زیرا فاکت ها یا امور واقع تاریخی دشوار به چنگ می آیند.

به طور مشابه هر اقدامی در این راستا که تکوین تاریخی هنر را به لحاظ هستی شناختی، زیر نهشت نوعی اصل برین و سرآمد قرار دهیم ضرورتاً در انبوهی از جزئیات مدفون خواهیم شد یگانه نگرش نظراً قابل قبولی که ممکن است فراچنگ آید نگرشی سلبی است و آن اینکه به دلیل چندگانگی و کثرث چیزهایی که هنر خوانده می شود حتی به نظر نمی رسد مفهومی کلی از هنر وجود داشته باشد که بتواند همه ی آنها را در خود جای دهد مطالعاتی که وقف هنر پیش تاریخی شده اند گرایش دارند به عرضه ی دستمایه و ماده ی خام تجربی دوشادوش گمانه زنی عنان گسیخته در این خصوص یوهان یاکوب باخوفن بهترین نمونه است.

فیلسوفان عادت دارند به اینکه میان دو قسم مساله ی مربوط به خاستگاه مفهوماً تمایز قایل شوند. یکی از آن متافیزیک و دیگری متعلق به تاریخ بدوی لیکن صحه گذاشتن زیاده سرسختانه بر این تمایز راه می برد به تحریف معنای حقیقی مفهوم خاستگاه تعریف هنر به واقع وابسته است به آنچه روزگاری هنر بوده است ولی همچنین می باید آنچه را هنر بدان مبدل شده است و آنچه را احتمالاً در آینده تبدیل به آن خواهد شد به حساب آورد. گفتیم هنر متفاوت از واقعیت تجربی است اکنون خود این تفاوت نیز همان که بود باقی نمی ماند، به طور مثال تاریخ ابژه ها یا موضوعات کیشانه ی معینی را دیرزمانی پس از آنکه به وجود آمدند به هنر استحاله داده است. مثالی دیگر این است که در برهه ی معینی از زمان ابژه های هنری خاصی ناکام ماندند از اینکه به آنها به عنوان هنر بنگرند در این رابطه این پرسش انتزاعاً پیش نهاده که آیا پدیده ای همچون فیلم هنر است یا چیزی دیگر آموزنده خواهد بود هر چند که راه به جایی نمی برد همانطور که دیدیم هنر واجد چشم انداز و گستره ای دگرگون شونده است و چه بسا امکان آن وجود نداشته باشد که بکوشیم موشکافانه آنچه را بیرون از آن و آنچه را درون آنست تعریف کنیم.

پرسش های موسوم به پرسش های ساخت زیباشناختی از خلال تنش میان نیروی انگیزشی هنر و هنر به مثابه تاریخ سپری شده تشخیص می یابند هنر را از طریق قوانین پویای اش و نه نوعی اصل تغییرناپذیر است که می توان درک کرد. این امر امکان آن را برای ما فراهم می آورد که به درکی جوهری از سویه ی خاصاً هنری در هنر دست یابیم تنها همین رهیافت به هنر است که به سنجه ی زیباشناسی ماتریالیستی و دیالکتیکی یی می رسد که با بریدن ناف خود از زهدان رشد میم کند و می بالد قانون حرکت آن و قانون شکل آن یکی است.

در کانون زیباشناسی معاصر این پیش فرض وجود دارد که ممکن است حتی محصول شوند تاریخی، محصولی حقیقی باشد نیچه بود که این انگاره را با ارجاع به فلسفه ی سنتی بسط و گسترش داد اکنون نگرش نیچه را از نو تقریر می کنم و بدان نکته ای می افزایم و می گویم حقیقت صرفاً به منزله ی محصول شوند یا صیرورت تاریخی وجود دارد مادامی که سخن از هنر به میان باشد این گزاره صادق است که آثار هنری از خلال نفی خاستگاه شان است که بدل به آن چیزی شدند که هستند همین چندی پیش بود یعنی پس از آنکه هنر سراسر سکولار شد و منقاد نوعی فرآیند تحول تکنولوژیکی و پس از آنکه سکولاریزاسیون سرسختانه تثبیت گشت که هنر ویژگی مهم دیگری بدست آورد نوعی منطق درونی رشد و انکشاق هنر را نباید به این خاطر سرزنش کرد که روزگاری رابطه ای خفت بار با اجی مجی لا ترجی های جادویی بندگی انسانی و سرگرمی داشته است زیرا پس از این همه این وابستگی ها را در راستای خاطره ی هبوط اش از عرصه ی رحمت و خیر از بین برده است نیز بس ساده سازانه است اگر فکر کنیم، مثلاً موسیقی ضیافت شام هرگز نمی تواند به بلندی های موسیقی خودآیین دست یابد آنهم فقط به این خاطر که موسیقی ضیافت شام به دلیل اینکه بازنمایاننده ی خدمت به نوع بشر است نسبت به موسیقی خودآیین به همراه امتناع متکبرانه اش از در خدمت هر چیز و هرکس بودن مزیت دارد و از آن سر است همچنین از یاد نبریم که انچه امروز هنر موسیقیایی قلمداد می شود پژواکی است از دنگ و دونگ توهین آمیز موسیقی ضیافت شام متاسفانه این امر واقع هیچ کمکی نمی کند به بهبود کیفیت موسیقی ضیافت شام در اوایل سده ی هجدهم.

 

۳- حقیقت حیات و مرگ هنر

انگاره ی هگلی نوعی زوال احتمالی هنر همخوان است با ماهیت تاریخی هنر به منزله فرآورده ای از شوند و صیرورت این واقعیت پارادوکسیکال که هگل هنر را به مثابه امری میرا درک می کرد ولی همزان با آن به عنوان عنصر و برشی از روح مطلق روبرو می شد تماماً در راستای سرشت دوگانه ی نظام (فلسفی) او قرار دارد. لیکن این دیدگاه تلویحاً دلالت دارد بر نتیجه ای که او خود نگرفت این که درون مایه یا محتوای هنر به زعم هگل سویه ی مطلق اش با ابعاد حیات و مرگ یکی نیست.

این امر قابل درک است که امکان دارد آن درون مایه دقیقاً در حکم همان میرایی هنر باشد موسیقی شاهد مدعاست موسیقی عظیم، به عنوان هنری دیرآمده به جمع هنرها به خوبی ممکن است بدل به شکل هنری یی شود که صرفاً طی دوره ی محدودی از تاریخ بشری امکان پذیر بود شورش هنر که به شیوه ای برنام دار و طراحی شده خود را از حیث دارندگی جایگاهی جدید در برابر جهان عینی و تاریخی تعریف کرد، بدل به شورشی علیه هنر شده است کسی نمی داند آیا هنر از این تحولات جان به در می برد یا نه با این حال هیچ کس این واقعیت را نادیده نمی گیرد که بدبینی فرهنگی ارتجاعی و نظریه ی انتقادی فرهنگ فقط همین یک بار در خصوص گزاره ی زیرچشم در چشم هم قرار امی مگیرند. هنر بنابرگمانه زنی هگل به زودی قدم به عصر افول خود می گذارد یک قرن پیش حکم (آرتور) رمبو تاریخ هنر مدرن را پیشگویی کرد بعدتر سکوت او و پذیرفته شدن اش به عنوان یک حقوق بگیر زوال هنر را پیشگویی کرد.

امروزه در توان زیباشناسی نیست پرهیختن از اینکه بدل شود به رفتگان نامه ای برای هنر آنچه می تواند و می باید از آن دوری کند مرثیه خوانی های سرگور پیشگویی پایان همه چیز لذت بردن از طعم دستاوردهای گذشته و حمله بردن به دار و دسته ی وحشیگری یا بربریسک است بربریسمی که نه بهتر است و نه بدتر از فرهنگی که آن را در جنب خود گرد و تلنبار می کند دو چیزی که تماماً سزاوارا یکدیگراند فرض اینکه هنر برانداخته شده است خود را برمی اندازد از بین می رود یا به زحمت به یک هستی ناامن می چسبد با این همه بدین معنی نیست که درون مایه یا محتوای هنر نیز ضرورتاً تلف می شود. هنر به خوبی قادر است به یاری درون مایه ی گذشته اش در جامه ی نو و متفاوت زندگی از سرگیرد، رسته از فرهنگ وحشی و ناسوده اش.

آن چیزهایی که اکنون مرده اند صرفاً شکل های زیباشناختی نیستند، بلکه بسیاری از نقشمایه ها و مضامین بنیادی نیز مرده اند برای ذکر تنها یک نمونه اشاره می کنم به ادبیات درباره ی زنای محصنه این ادبیات که طی دوران ویکتوریایی و تا اوایل سده ی نوزدهم شکوفایی داشت امروزه به دشواری قابل درک و ارزشمند دانستن است و این امر با انحلال خانواده ی هسته ای بورژوایی و سست شدن شالوده ی تک همسری در پیوند است.

نسخه ای عامه پسند از این نوع ادبیات امروز آشیانه ای جدید ولی نکبت بار یافته است مجله های مصور عنصر اصیل نهفته در مادام بورای که پیش از این ها یک زمانی بخش همپارچه ای از موضوع نوول بود، دیرزمانی از آن پس هم آن محتوا و هم زوالش را پشت سرگذاشته است این عبارت بدان منظور گفته نشده است که فرد را به جانب باوری خوش بینانه به عصمت و تخطی ناپذیری روح بکشاند مسلماً موارد بسیاری وجود دارد که مرگ محتوای یک اثر هنری در واقع زوال عنصر عالی و اصیل را نیز به همان نسبت در پی داشته است آنچه اثر هنری و فراورده هایش را میرا و فانی می سازد و این امر هنر دگرآیین و خودآیین را در برمی گیرد مورد اخیر تقسیم اجتماعی کار و جایگاه خاصی را که عقل در آن دارد تبرئه می کند آنچه آنچه هنر را میرا می سازد این واقعیت است که هنر نه تنها هنر بلکه چیزی است غیر از هنر و نهاده شده در برابر هنر با سرشت هنر نطفه ای درآمیخته است که به شیوه ای دیالکتیکی هنر را از دور خارج می کند.

۴- در باب رابطه ی میان هنر و جامعه

 

25,000 ریال – خرید

پاورپوینت مربوطه به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.

 جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

 

 

مطالب پیشنهادی:
  • مقاله رابطه بین هنر و جامعه
  • مقاله فلسفه زیبایی شناسی
  • برچسب ها : , , , , , ,
    برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

    براي قرار دادن بنر خود در اين مکان کليک کنيد
    به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید
    

    جستجو پیشرفته مقالات و پروژه

    سبد خرید

    • سبد خریدتان خالی است.

    دسته ها

    آخرین بروز رسانی

      جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
    
    اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
    wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط دیجیتال ایران digitaliran.ir صورت گرفته است
    تمامی حقوق برایbankmaghale.irمحفوظ می باشد.