حال با توجه به آنچه که از این نگرش گذشت مىگوییم: یک مسلمان نمىتواند بپذیرد، دینى غیر از دین اسلام مورد پذیرش خداى بزرگ است.
به مقتضاى این بینش مىگوید: جهان بینى و ایدئولوژى و نظام اخلاقى و ارزشى اسلام بر دیگر مکتبها برترى دارد. این برترى، عقیدتى و ایدئولوژى است، نه تبعیض در داورى و یا تبعیض نژادى و نباید برترى عقیدتى را به تبعیض تعبیر نمود، چون اگر مراد از تبعیض، رفتار یا داورى نابرابر نسبت به افراد بشر باشد، این نه رفتار است و نه داورى نابرابر.
اگر مراد از تبعیض، نژادى باشد، مىگوییم: مسلمانان چنین عقیدهاى ندارند که یک نژاد خاصى به بهشت مىروند، بلکه مىگویند هر که اعتقاد و زیستنش راستین باشد، به بهشت راه پیدا مىکند اگر گفته شد: فلان اعتقاد راستین است، ولى عقیده دیگر راستین نیست، به این تبعیض نمىگویند. این جا سخن در حق و باطل است، نه تبعیض و تساوى.
حال در آخرت حساب و کتاب دیگران چگونه است، مىگوییم: پاسخ این سخن دقیقاً بر ما روشن نیست، لیکن خداوند معیار قرار داده و گفته است: در صورتى که حجت بر مردم تمام نباشد، مجازات نمىگردند «ما کنا معذّبین حتى نبعث رسولاً؛ و ما تا پیامبرى برنینگیزیم، به عذاب نمىپردازیم.»(۸)
به مقتضاى حکم عقل و آیات و روایات افراد غیر مسلمان اگر به حقانیت دین اسلام باور داشته باشند، ولى از روى عناد و لجاجت آن را نپذیرند، در قیامت معذب خواهند بود. اگر از روى عناد و لجاجت نباشد، بلکه همت به خرج نداد و اقدامى براى شناخت دین حق نکرده و بدین جهت از اسلام دور مانده باشند، عقلاً به جهت اقدام و تلاش نکردن مستحق مجازات خواهند بود. البته این به معناى خلود در جهنم و عذاب الهى نیست اگر از روى تقصیر نباشد، بلکه تلاش کرده و با این وجود به حقانیت دین اسلام نایل نشدهاند، اگر بر اساس رهنمودهاى عقلى و فطرى کارهاى خوب و با قصد نیک انجام داده باشند، امید است مورد رحمت خداوندى قرار گیرند. قرآن درباره این گونه افراد مىگوید: «اینها مستضعف هستند. و مىبایست به رحمت خداوندى امیدوار باشند.«و ءاخرون مرجون لأمر الله؛ وعدهاى دیگر (کارشان) موقوف به فرمان خدا است
با بررسى نظریه پلورالیزم دینى، مىتوان اصل ادعاى حقانیت ادیان را مشتمل بر گزینههاى زیر دانست:
الف) منظور از حقانیت ادیان این است که اعتقادات آنها، صادق و پذیرش و تعبّد به آنها، جایز و موجب رستگارى پیروانشان مىباشند.
ب) منظور از حقانیت ادیان، بر حق بودن عَرْضى است؛ نه در طول زمان و به عبارت دیگر، سخن بر سر این نیست که آیین هر پیامبرى، در زمان خود، حق بوده است؛ بلکه به این معناست که همه یا تعدادى از ادیان، در همه زمانها برحق مىباشند.
ج) حقانیت ادیان به طور مساوى است؛ نه داراى مراتب تشکیکى و به عبارت دیگر، نمىتوان «بر حق بودن» را درجهبندى کرد تا در پرتو آن، دینى بهرهمندى بیشترى از حقیقت کسب کند و دین دیگر در رتبه فروتر از آن قرار گیرد. بر اساس این فرض، هیچ فرقى بین اسلام، یهودیت، مسیحیت و دیگر ادیان نیست.
د) منظور از حقانیت ادیان، جهات مشترکشان نیست؛ بلکه ادیان – با اختلافاتى که دارند – همه برحقند؛ یعنى هم توحید اسلامى بر حق است، هم تثلیث مسیحى، هم ثنویت زرتشتى و هم بىخدایى بودایىگرى.
ژرفکاوىهاى عقلى، بطلان پلورالیزم دینى را آشکار مىسازد. این مسئله دلایل متعددى دارد که برخى عبارتند از:
ادیان موجود، داراى آموزههایى است که برخى از آنها با یکدیگر در تضاد و یا تناقض مىباشد. بنابراین، حقانیت همه آنها، مستلزم جمع ضدین یا جمع نقیضین است و چنین چیزى، محال است؛ به عنوان مثال، آیین اسلام، بر یکتایى خداوند تأکید دارد؛ مسیحیت قائل به «تثلیث»؛ یعنى خداى پدر، خداى پسر و خداى روحالقدس است و زرتشتىگرى نیز به «ثنویت» و دوگانه پرستى گرایش دارد!
هر یک از این آموزهها، نفى کننده دیگرى است. بنابراین، اگر هر سه دین، بر حق باشند، باید هم یکتاپرستى صحیح باشد، هم دوگانه پرستى و هم سهگانه پرستى؛ که چنین چیزى، به تناقض مىانجامد و محال است؛ زیرا یگانگى خداوند، مساوى با نفى دو یا سه خدایى است؛ در حالى که ثنویت و مسیحیت به بیش از یک خدا اقرار مىکنند. بنابراین، حقانیت همه آنها، یعنى این که خدا یکى است و بیش از یکى است و این، تناقض و محال است.
حقانیت همه ادیان، موجب خود ستیزى است؛ زیرا هر دینى آموزههاى مخالف در دینهاى دیگر را نفى کرده یا به طور کلى، دین دیگر را باطل مىداند. بنابراین، هر یک از این ادیان – اگر بر حق باشند – باید ادعایشان نیز حق بوده، مورد قبول قرار گیرد. بنابراین، از حقانیت هر دین، بطلان دیگر ادیان به دست مىآید و قیاس پلورالیزم دینى مبنى بر حقپندارى همه ادیان، بطلان همه ادیان را نتیجه مىدهد. از این رو، گفته شده است که پلورالیزم دینى، خود برانداز است و علیه خود حکم مىکند.
پندار پلورالیزم دینى، مبتنى بر نظریه «نسبیت معرفت» )Epistemic Relativism(و یا شکاکیت است و سرانجامى جز شکاکیت )Scepticism(دینى ندارد؛ زیرا این پندار از سویى به حقانیت همه ادیان حکم مىکند و از دیگر سو، ادیان موجود یکدیگر را نفى مىکنند!
نتیجه این تعارض، چیزى جز همان شکاکیت و سرگردانى نیست. به عبارت دیگر، پلورالیزم دینى، از سویى مبنى بر شکاکیت یا نسبیت معرفت است و از سوى دیگر، نتیجه آن، چیزى جز شکاکیت دینى نیست.
بیان شد که همه ادیان نمىتوانند از حقانیت مساوى برخوردار باشند؛ اکنون این سؤال پدید مىآید که از دیدگاه خرد، چه راهى براى تشخیص دین حق از دیگر ادیان وجود دارد و به عبارت دیگر، ملاک حقانیت یک دین و روش سنجش آن از دیدگاه عقلى چیست؟ در پاسخ مىتوان گفت دینى بر حق است که داراى اوصاف زیر باشد:
– عقاید و آموزههاى آن، نه تنها خردستیز نباشد، بلکه به وسیله عقل و برهان مورد تأیید قرار گیرد.
– داراى خاستگاه الهى باشد.
– آموزههاى آن، تحریف نشده باشد.
– از سوى پیامبران الهى بعدى، نسخ نشده باشد.
– از دیگر ادیان موجود، جامعتر و کاملتر باشد.
بررسى تطبیقى ادیان براساس این موارد، تحقیقى گسترده و فراخ دامن مىطلبد؛ در عین حال، به طور فشرده و کوتاه، به مقایسه چند دین بزرگ خواهیم پرداخت:
الف) مهمترین رکن اساسى یک دین، «خداشناسى» آن است. آموزه خداشناسى و توحید در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و دلایل استوار بسیارى، بر آن گواهى مىدهد. اثبات توحید به خودى خود، ابطال کننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین، همین مسئله به تنهایى براى اثبات عدم حقانیت ادیان غیرالهى، مانند بودایىگرى و هر دین دیگر مشتمل بر شرک – مانند مسیحیت و زرتشتىگرى – کافى است.
ب) بسیارى از ادیان با وجود دارا بودن پیشینه الهى، در طول تاریخ، دچار تحریفات چشمگیرى شده، اصالت خود را از دست دادهاند. این مسئله، باعث شده تا آموزههاى خردستیز بسیارى در این ادیان رخ نماید.۱
توماس میشل، استاد الهیات مسیحى چنین مىنویسد: به اعتقاد بیشتر متفکران کاتولیک، پروتستان و ارتدوکس، کتب مقدس، املاى الهى نیست و داراى عصمت لفظى نمىباشد و گاهى نویسندگان بشرى آن، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباهآمیزى را در متن کتاب باقى گذاشتهاند.
قرآن علاوه بر دلالت بر انحصار دین حق در اسلام و نفى پلورالیسم و تکثّرگرایى دینى، به صراحت با برخى از اصول و مبانى پلورالیسم، مخالف است و آن را باطل مىکند. آیات قرآن در این باره، به سه بخش زیر تقسیم مىشوند:
برخى از آیات قرآن، با مبناى شکاکیت، نسبیتگرایى و عدم امکان دستیابى به حقیقت – که از مبانى و پیشفرضهاى پلورالیزم دینى است – در تضاد و تقابل بوده، نشان مىدهند که از دیدگاه قرآن، به هیچ وجه شکاکیت و نسبیّت در دین، مورد پذیرش نیست و رسیدن به حقیقت، امکانپذیر است. این آیات عبارتند از:
آیاتى که شکورزان را مورد سرزنش قرار مىدهد.
آیاتى که ادله پیامبران را روشن و آشکار و تردید شکاکان را بىوجه معرفى مىکند.
آیاتى که امر به تبعیت از علم و یقین و نهى از پیروى ظن و گمان دارد.
این آیات، با صراحت، اسلام را تنها دین حق و صراط مستقیم معرفى مىکند و عقاید پیروان سایر ادیان را باطل معرفى کرده، آنان را به پیروى از اسلام دعوت مىکند. به آیات زیر، دقت کنید:
«و هر کس جز اسلام، دینى [دیگر ]جوید، هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است».۶ البته اسلام، همه پیامبران الهى را راهبر به سوى حقیقت دانسته، دین همه را اسلام مىداند. بنابراین، پیروى از پیامبران خدا در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمى مرتبت، پیروى از آیین حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله است.
«هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمىشوند؛ مگر آن که از کیش آنان پیروى کنى؛ بگو: در حقیقت، تنها هدایت خداست که هدایت [واقعى ]است و چنانچه پس از آن علمى که تو را حاصل شد، از هوسهاى آنان پیروى کنى، در برابر خدا، سرور و یاورى نخواهى داشت».
. «و یهود گفتند: عُزَیر، پسر خداست و نصارا گفتند: مسیح، پسر خداست! این سخنى است [باطل ]که به زبان مىآورند و به گفتار کسانى که پیش از این کافر شدهاند، شباهت دارد. خدا آنان را بکشد؛ چگونه [از حق ]بازگردانده مىشوند»!
بسیارى از آیات قرآن، همه انسانها را مخاطب قرار داده، به دین اسلام دعوت کرده و قرآن و پیامبر اسلام را هادى همه انسانها معرفى کرده است. در قرآن چنین آمده است: «و ما تو را نفرستادیم؛ مگر براى همه مردم تا [آنها را به پاداش الهى ]بشارت دهى و [از عذاب او ]بترسانى».۹ در جاى دیگر چنین آمده است: «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم».۱۰ همچنین درباره همگانى بودن قرآن، چنین آمده است: «آن کتاب (قرآن)، نیست. مگر تذکرى براى همه جهانیان».۱۱
قرآن مجید، اهل کتاب را به اسلام فرا خوانده، روىگردانى از آن را کفر و حقپوشى تلقى مىکند:
اى اهل کتاب! پیامبر ما به سوى شما آمد؛ در حالى که بسیارى از حقایق کتاب [آسمانى را که شما مخفى داشتید، روشن مىسازد و از بسیارى از آنها صرف نظر مىکند. آرى [او] از جانب خدا، به سوى شما نور و کتاب آشکارى آورد. خداوند به برکت آن، کسانى را که خشنودى او را پیروى کنند، به راههاى سلامت، هدایت مىکند و به فرمان خود، از تاریکىها به سوى روشنایى مىبرد و آنها را به راه راست هدایت مىکند».۱۲
قرآن در جاى دیگر مىفرماید: «اى اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر مىشوید؛ در حالى که بر درستى آن گواهید
هر چند دین حق و صراط مستقیم، واحد است، ولى حجت بودن، گوناگون است و مسئله حقانیت را باید از آن جدا کرد. پیروان سایر ادیان، خارج از شریعت حق و مطلوب الهىاند؛ اما در صورت وجود شرایطى، داراى حجت و دلیل خواهند بود. این شرایط عبارتند از: جهل غیرمقصرانه نسبت به اسلام، طالب بودن حقیقت در سویداى دل، جستوجوى حق در حد مقدور و پاىبندى به احکام عقل و فطرت.
بر این اساس، انسانها، هر چند راهشان «صراط مستقیم» و دین حق نیست، اما در روز قیامت، نزد خداوند، معذورند. قرآن از این گروه، با عنوان «مستضعفین» یاد کرده است. این گروه، ضمن معذور بودن، به تناسب صدق باطنى و نوع عقاید و رفتار و به عبارت دیگر، متناسب با میزان «حسن فاعلى» و «حسن فعلى»، بهرهاى از سعادت برده، به درجهاى از سعادت نایل خواهند شد.
الف) دین حق، تنها اسلام است و اسلام، همان آیین توحیدى به معناى کامل کلمه و در همه ابعاد آن است که دین همه انبیاى الهى بوده، آنان، همگان را به سوى آن دعوت کردهاند. بنابراین، آموزههایى چون تثلیث، ثنویت و…، هرگز بنیاد و اساس درستى ندارند.
ب) از نظر اسلام، شریعت داراى کثرت طولى است؛ یعنى آن چه در طول تاریخ تغییر کرده، شریعت الهى بوده است و هر پیامبر صاحب شریعتى، شریعت پیشین را نسخ و شریعتى کاملتر و متناسب با رشد بشر و مقتضیات زمان، عرضه کرده است. بنابراین، تکثر طولى – نه عرضى – شریعت، وجود داشته است و با شریعت خاتم، همه شرایع پیشین، نقض شده و تنها شریعت مقبول، شریعت محمدى صلىاللهعلیهوآلهوسلم است.
ج) نجات و رستگارى انسان، تابع حجتهایى است که خداوند بر انسان تمام کرده و پاسخ انسان به آنهاست. هر کس در حد حجتهاى درونى (عقل، فطرت و…) و حجتهاى بیرونى (تعالیم پیامبران) که به آنها دسترسى داشته است و یا مىتوانست به آنها دسترسى یابد، مسئول و وراى آن، معذور است
یک مسلمان با توجه به آموزه هاى دینی، حکم مى کند اسلام بر دیگر ادیان برترى دارد، با این توضیح که مسلمان در اندیشه برون دینی، ایمان به تمامى پیامبران الهى پیشین جزء ضرورى دین است. « آمن الرسول والمؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله… »(۱).لیکن شریعت یا دین برتر، اسلام است. در این خصوص قرآن مى گوید: «و من یبتغ غیر الاءسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرین؛ هر که دینى جز اسلام اختیار کند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود ».(۲)
از منظر درون دینی، اسلام، دین تکامل یافته آدم، نوح، ابراهیم، موسى و عیسی(ع) است، که با تکمیل رهنمودهاى وحیانی، این دین مورد رضاى خداوندى است.
دینی که خداوند آن را دین کامل و مورد رضاى خداوندى معرفى کرده است. (الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً).(۳) نیز فرمود: «و تمّت کلمه ربک صدقاً و عدلاً؛ پیام راستین خدا کامل گشت (۴).
به همین جهت پیام آور این شریعت را خاتم انبیا معرفى کرده است(۵) . خاتم مایه زینت و گُل سرسبد پیامبران است. آیات بر شمرده، برترى پیامبر اسلام و شریعتش را بر پیامبران پیشین و شرایعشان دلالت دارد.
در منظر درون دینی، پیامبران جملگى در یک مسیر در حرکتند و آخرین آنان، بهترین و پیامش بهترین پیام ها است، که از آن به دین حق، در برابر ادیان باطل، یا دین برتر در برابر شرایع پیشین آسمانی، یاد مى شود.
ادیان الهى هر کدام براى تکامل بشر آمده اند، بنابراین ادیان بعدى باید کامل تر از ادیان قبلى باشند. چون دین حق در هر زمانی، یکى بیش نیست، در این زمان، دین اسلام که آخرین و کامل ترین دین است، باید پیروى شود.
استاد شهید مرتضى مطهرى با استناد به آیه «و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه» مى فرماید که: دین تسلیم است، ولى حقیقت تسلیم در هر زمان، شکلى دارد و در این زمان، شکل آن، دین گران مایه اى است که به دست حضرت خاتم الانبیا ظهور یافته است. لازمه تسلیم خدا بودن، پذیرفتن دستورهاى او است.
روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور همان است که آخرین رسول آورده است .
در این منظر نمى توان براى برترى دین اسلام به آیات قرآنى و روایات اسلامى تمسک نمود، چون که غیر مسلمان این ها را قبول ندارد، بلکه باید نخست حقانیت اسلام را ثابت نمود.
در قدم بعدى نوبت به این مى رسد که دین بر حق تنها یک دین است، نه بیشتر. نمى شود پذیرفت هم اسلام بر حق است و هم ادیان دیگر پلورالیسم دینى و تکثر گرایی در دنیا مردود است.
اگر در پى اثبات حقانیت دین اسلام بر آییم، بحث به درازا مى کشد که در این فرصت اندک نمى توان به طور مبسوط و کافى آن را بیان نمود از این رو به صورت مختصر به آن پرداخته میشود
برای پى بردن به حقانیت اسلام و برترى آن بر سایر ادیان، راه هایى وجود دارد که یکى از آن ها بررسى ویژگى هاى اسلام در بُعد شناخت شناسی، جهان بینی، انسان شناسی، عقیده و مسائل اخلاقى و ارزشى است، سپس با معیار عقل و خِرَد ـ که اولین داور و معیار پذیرفته شده است ـ اگر در این زمینه خواهان بررسى هستید، توجه شما را جلب میکنیم به کتاب هاى شهید مطهرى و کتاب هاى شهید محمد باقر صدر (به ویژه کتاب فلسفتنا که در فارسى به نام هاى «فلسفه ما»، جهان بینى ما» و «شناخت ما» ترجمه شده است). به عنوان نمونه شهید مطهرى درباره ویژگى هاى اسلام مى نویسد: دیدگاه اسلام از نظر شناخت شناسى چنین است:
بشر میتواند جهان و حقایق آن را بشناسد و خود مشوق آن است شناخت حقایق جهان از این راه ها ممکن است: طبیعت یا آیات آفاقی، انسان یا آیات انفسی، تاریخ یا سرگذشت اجتماعى اقوام و ملل و عقل… .
ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوه تفکر و استدلال، تزکیه و تصفیه نفس و مطالعه آثار علمى دیگران.
ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبیعت، انسان با جامعه و زمان.
از نظر جهان بینى و انسان شناسى عبارت است از:
ـ جهان واقعیتش از خدا است. یعنى تمام واقعیتش انتساب به حق است.
ـ واقعیتش و نسبتش به حق یکى است.
ـ این واقعیت متغیر و متحرک است.
ـ واقعیت هاى این جهان درجه تنزل یافته و مرتبه نازله واقعیات جهانى دیگر است که جهان غیب نامیده میشود.
ـ این جهان ماهیت «به سوى اویی» دارد؛ یعنى همان طور که از اوست به سوى او هم هست… .
ـ جهان داراى نظام متقن علّى و معلولى و سببى و مسببى است. فیض الهى و قضا و قدر او به هر موجودى تنها از مسیر علل و اسباب خاص خود او جریان مى یابد… .
ـ جهان یک واقعیت هدایت شده است. تمام ذرات جهان در هر مرتبه اى که هستند از نور هدایت برخوردارند.
ـ بعد از این جهان جهانى دیگر است… .
ـ روح انسان حقیقتى جاودانه است.
۰ـ انسان ها به حسب خلقت مساوى آفریده شده اند، تنها ملاک فضیلت، علم، جهاد و تقوا است.
ـ انسان ها به حسب اصل خلقت از یک سلسله استعدادهاى فطرى از جمله فطرت دینى و اخلاقی برخوردارند.
ـ به حکم این که هر فردى بالفطره انسان متولد میشود. در هر انسانى استعداد توبه و بازگشت و پند پذیرى هست… .
ـ انسان ها همواره در عمق جانشان یک تضاد درونى (تضاد بین عقل و هواى نفس) دارند و مختار و آزادند، لذا مسئولیت دارند.
ـ جهان زیر چتر اراده خداوند واحد است… .
ایدئولوژی اسلام همه جانبه،جامع و فراگیر است، در آن اجتهاد راه دارد، از سماحت و سهولت برخوردار است. زندگى گرا است(نه زندگى گریز)، اجتماعى است و مقررات اجتماعى دارد. در عین اجتماعى بودن، حقوق و آزادى فردى را محترم مى شمارد…) .
با نگاه به این خصائصى که از اسلام بیان شد. مى گوییم: این معارف را مى توان با معارف دیگر مکاتب و مذاهب مقایسه کرد. زیرا مقایسه یکى از مهمترین معیارهاى ارزیابى است. مى توان در وهله نخست مکاتب را بر دو قسم تقسیم نمود، مادى و الهى با بطلان مکاتب عادی، اعم از مکتب مادى میکانیک و دیالک تیک،* بحث در مکاتب الهى متمرکز میشود.
مکاتب الهى هم بر دو قسم است: توحیدى و غیر توحیدى (شرک)، عقل سلیم توحید را مى پذیرد، بنابراین بحث در ادیان توحیدى متمرکز میشود. در بین ادیان و مکاتب الهى و توحیدى سه دین مطرح است، اسلام، مسیحیت و یهود. تبلور اسلام در قرآن، مسیحیت در انجیل و یهود در تورات است. با تأمّل در این سه کتاب به راحتى حقانیت و برترى قرآن بر دو گتاب دیگر را مى توان دریافت نمود .
کوتاه سخن این که: با نگاه مقایسه اى بین اسلام و سایر ادیان و مکاتب مى گوییم: دین اسلام برترى دارد،
اوّل: دین هاى امروز، توحیدشان و تصویرى که از خدا ارائه مى کنند، قابل خدشه است، بر خلاف اسلام.
دوم: حقوق فردى انسان ها در دین هاى دیگر به صورتى که در اسلام شمولیت دارد، لحاظ نشده و گاه نادیده گرفته شده است.
سوم: در دیگر ادیان تعادل میان زندگى دنیوى و اخروى رعایت نشده است، بر خلاف اسلام.
چهارم: رهنمود هاى دین هاى دیگر به جهاتى ایدئالیستى اند، مثلاً عدم خشونت بودایى ها و مسیحیان، در حالى که دنیا پر است از خیر و شر و نیک و بد. از این رو جا به جا باید خشن یا نرم بود. این دستور اسلام است. هم قانون دارد و هم اخلاق؛ یعنى رهنمودش با واقعیت ها همخوان است.
پنجم: اکثر دین ها عهده دار زندگى اجتماعى انسان ها نیستند، یا اگر هستند، تعادلى در آن ها دیده نمى شود و قوانین اجتماعى آنان سبب پایمال شدن حقوق انسانها مى شود. این وضع در اسلام بهتر است.
ششم: اکثر مذاهب با پیروان دیگر ادیان با خشونت برخورد مى کنند، در اسلام این امر تعدیل شده است. تاریخ هم نشان داد. که در همزیستى مسالمت آمیز، مسلمانان گوى سبقت را از همه ربوده اند.
ارسال نظر