مقاله مولانا


دنلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

مقاله مولانا مربوطه  به صورت فایل ورد  word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۲۴۶  صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود مقاله مولانا نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد

 فهرست

فصل اول :   ۱
کلیات – مولوی – دین و مسلک او   ۱
مثنوی چیست ؟   ۱
۱ – مقدمه :   ۲
۲- بیان مسئله   ۳
۳- هدف تحقیق   ۳
۴- سؤالات تحقیق :   ۳
۵- روش و قلمرو تحقیق   ۴
۶- پیشینه تحقیق   ۴
۱-۱مولانا از دو دیدگاه:     -۱    زندگی         ۲-    بندگی   ۵
۱-۲ مولوی ملجاء همگان بود   ۷
۱-۳ برخورد مولانا با پیروان سایر انبیاء   ۸
۱-۴ مولانا با هیچ مذهبی مشکل ندارد   ۱۰
۱-۵ مذهب مولانا   ۱۰
۱-۶ آیین مولانا   ۱۱
۱-۷ مولوی و اندیشه ی فلسفی:   ۱۲
۱-۸ مولوی بی همتاست   ۱۲
۱-۹ مولوی عاشق بی مثال است .   ۱۳
۱-۱۰ مولوی آموزگار عشق و تفکر است .   ۱۴
۱-۱۱ عشق برتر از ایمان   ۱۵
۱-۱۲ قدمت عشق از دین بیشتر است   ۱۶
۱-۱۳ مولوی اهل باطن ، و عشق را بالاتر از هر دینی می داند .   ۱۷
۱-۱۴ محدوده معرفت مولانا   ۱۷
۱-۱۵ وهم وخیال ، موجب دشمنی میان پیروان انبیاء می گردد.   ۱۸
۱-۱۶ مولوی برتر از دانته   ۱۹
۱-۱۷ از نظر مولوی ، اختلاف انبیاء لفظی است نه معنوی:   ۲۱
۱-۱۸ ترسای مسلمان   ۲۳
۱-۱۹  همه مردم در نبود مولانا ناراحتند .   ۲۴
۱-۲۰ تفکر ، محور دعوت مولوی بود.   ۲۴
۱-۲۱ مولوی یک آیین وتفکر را حق نمی دانست   ۲۵
۱-۲۲ مولوی همیشه زنده است   ۲۵
۱-۲۳ مولوی شاعری همگانی است نه ملی   ۲۶
۱-۲۴ مسلمانی مولوی:   ۲۷
۱-۲۵ دیدگاه مولوی در رابطه ی با مذهب انبیاء :   ۲۸
۱-۲۶ اقتضای هستی ، وحدت انبیاء است .   ۲۹
۱-۲۷ مولوی طالب فرد عاشق است .   ۳۰
۱-۲۸  اندیشه وحدت از دیدگاه مولوی   ۳۰
۱-۲۹ مولانا از خود بینی دور بود.   ۳۱
۱-۳۰ فروتنی مولانا   ۳۱
۱-۳۱ شباهت جهان هستی به خانقاه و پیامبران به صوفیان   ۳۳
۱-۳۱ دید واحد مولوی به حاضران در خانقاه   ۳۳
۱-۳۳ معنای مثنوی :   ۳۴
۱-۳۴ مثنوی ترکیبی از تفکر است مخلتف   ۳۶
۱-۳۵ سراسر مثنوی حکایت از وحدت دارد.   ۳۷
۱-۳۶ توصیه مولوی   ۳۸
۱-۳۷ وحدت وجود عامل وحدت انبیاء است   ۳۸
۱-۳۸ علت پدید آمدن فِرَق مختلف   ۴۰
۱-۳۹ موقعیت منظر نظر گاه :   ۴۲
۱-۴۰ اختلاف آیین به علت اختلاف دیدگاه است   ۴۳
۱-۴۱ اختلاف مذاهب موجب سردرگمی افراد است :   ۴۵
۱-۴۲ مذاهب نه همه حقند و نه همه باطل   ۴۵
۱-۴۳ برگزیده یا مطیع برگزیده باش:   ۴۸
۱-۴۴ مردد در مذاهب و راه نجات :   ۴۸
۱-۴۵ مفهوم اختلاف انبیاء و ادیان :   ۵۰
۱-۴۶ دیدگاه مولوی در مورد اختلاف هفتاد و دو ملت:   ۵۱
۱-۴۷ آیین ملت و مردم واحد است   ۵۲
۱-۴۸ اگر چه اسمها فراوانند اما مسمی یکیست   ۵۲
۱-۴۹ انبیاء و ادیان همگی بر یک اصل واحدند .   ۵۳
۱-۵۰ اختلاف انبیاء به علت عدم درک درست است .   ۵۳
۱-۵۱ اختلاف درک حقیقت ماننداختلاف در توصیف پیل است   ۵۴
۱-۵۲ مولانا مقصد انبیاء رایکی می داند :   ۵۶
۱-۵۳ مولوی کتب انبیاء را یکی می داند :   ۵۷
۱-۵۴ مقصد همه ی انبیاء یکی است :   ۵۸
۱-۵۵ همگی آدمیان روح واحد دارند :   ۶۰
۱-۵۶ نمازگزاران چهار هندو در مسجد با نیت واحد   ۶۱
۱-۵۷ منشاء ایمان به انبیاء یکی است   ۶۲
۱-۵۸ ذکر روایات :   ۶۲
۱-۵۹ همسفری : مسلم ، جهود و ترسا   ۶۴
۱-۶۰ وحدت انبیاء درمثنوی   ۶۵
۱-۶۱ اختلاف انبیاء لفظی است نه عقیدتی :   ۷۷
۱-۶۲ اساس عبادت از نظر مولانا:   ۸۱
۱-۶۳ دین انبیاء الهی تحقیقی باشد نه تقلیدی   ۸۳
۱-۶۴ داستان موسی نبی و شبان در مثنوی مولوی:   ۸۴
۱-۶۵ داستان چهار کس و موسی و شبان نشانگر وحدت انبیاء و ادیان الهی است .   ۹۳
۱-۶۶ مولانا حقیقت وجودی را قطعی می داند نه وهمی.   ۹۳
۱-۶۷ تفاوت مومن و کافر در مثنوی مولوی:   ۹۵
۱-۶۸ در مثنوی مولوی ، مسیر الی الله به تعداد انسان ها می باشد .   ۹۵
۱-۶۹ در پیمودن راه انبیاء کدام گروه بر حق می باشد .   ۹۶
۱-۷۰ ازنظر مولوی ، انسان در پیمودن راه انبیاء تکبر ندارند .   ۹۷
۱-۷۱ اعتقاد مولوی و اهل تصوف ظاهری انبیاء الهی:   ۹۷
۲-۱ مولوی ، انبیاء و اولیاء   ۹۸
۲-۵ مقام انبیاء و اولیاء یکسان نیست .   ۱۰۵
۲-۶ اولویت انبیاء نسبت به هم به معنای اختلاف ما بین آنان نیست .   ۱۰۶
۲-۷ وحی و الهام انبیاء:   ۱۰۷
۲-۸ محبت واتحاد از نظر انبیاء :   ۱۰۷
۲-۹ هدف انبیاء یکی است :   ۱۰۸
۲-۱۰ کار انبیاء تذکر است :   ۱۰۸
۲-۱۱ پیام پیامبران یکسان است :   ۱۰۹
۲-۱۲ وارث انبیاء ، اولیاء هستند :   ۱۰۹
۲-۱۳ اولیاء عامل نزدیکی به خدایند:   ۱۱۰
۲-۱۴ اوصاف انبیاء :   ۱۱۰
۲-۱۵ تفاوت انبیاء و سایر انسانها:   ۱۱۱
۲-۱۶ رسول اکرم (ص) خود را از سایر انبیاء بالاتر نمی دانست .   ۱۱۱
۲-۱۷ مولوی شیفته پیامبر اسلام است :   ۱۱۲
۲-۱۸ حقایق رسول اکرم ( ص) کامل است :   ۱۱۳
۲-۱۹ گفتاری از ابن عربی و شرح آن :   ۱۱۳
۲-۲۰ ولی از نبی بالاتر است :   ۱۲۰
۲-۲۱ برتری انبیاء نسبت به هم چگونه است:   ۱۲۱
۲-۲۲ پیامبر اکرم (ص) بالاتر از انبیاء و هدف همه آنهاست :   ۱۲۳
۲-۲۳ زکریای رازی و ابن راوندی با انبیاء مخالفند :   ۱۲۳
۲-۲۴ از نظر رازی پیامبران با هم مخالفند :   ۱۲۴
۲-۲۵ انبیاءاز نظر ملاصدرا:   ۱۲۵
۲-۲۶ انبیاء همه را به یک دین دعوت کرده اند :   ۱۲۶
۲-۲۷ داستان پیامبران در مثنوی مولوی   ۱۲۶
۲-۲۸ داستان حضرت آدم (ع)در مثنوی مولوی:   ۱۳۰
۲-۲۹ چگونگی فریب خوردن آدم و حوا د رمثنوی مولوی:   ۱۳۲
۲-۳۰ آدم و حوا و دو قطبی بودن اشیاء از نظر مثنوی مولوی   ۱۳۵
۲-۳۱ داستان حضرت ابراهیم (ع) در مثنوی مولوی:   ۱۳۶
۲-۳۲ چگونگی داستان ذبح اسماعیل در مثنوی مولوی:   ۱۳۷
۲-۳۳ داستان حضرت ایوب ( ع) در مثنوی مولوی:   ۱۳۹
۲-۳۴ داستان سلیمان در مثنوی مولوی:   ۱۴۰
۲-۳۵ آصف بن برخیا در مثنوی مولوی:   ۱۴۲
۲-۳۶ داستان حضرت صالح (ع) در مثنوی مولوی :   ۱۴۳
۲-۳۷ داستان حضرت عیسی (ع) د رمثنوی مولوی:   ۱۴۵
۲-۳۸ داستان دجال در مثنوی مولوی:   ۱۴۶
۲-۳۹ زهد حضرت عیسی (ع) در مثنوی مولوی:   ۱۴۷
۲-۴۰ داستان حضرت محمد (ص) در مثنوی   ۱۴۸
۳-۱ «دین »   ۱۷۱
۳-۲ دین واژه ای فارسی   ۱۷۱
۳-۳ تعریف دین   ۱۷۲
۳-۴ اعتقاد به دین نیاز همگانی است   ۱۷۲
۳-۵ حقیقت دین : (حریت و سعادت)   ۱۷۳
۳-۶ حقیقت دین واحد است   ۱۷۳
۳-۷ نقش دین   ۱۷۳
۳-۸ آغاز دین   ۱۷۵
۳-۹ غایت دین   ۱۷۶
۳-۱۰ دین یا ادیان   ۱۷۶
۳-۱۱ احساس اصل انبیاء چیست ؟   ۱۷۸
۳-۱۲ شباهت انبیاء :   ۱۷۹
۳-۱۳ ظهور خدادر انبیاء :   ۱۸۰
۳-۱۵ انبیاء برای چه آمده اند و مطلوبشان چیست؟   ۱۸۲
۳-۱۶ فطری بودن دین عاملی برای وحدت انبیاء   ۱۸۲
۳-۱۷ « وحدت محتوای انبیائ از نگاه ابن عربی»   ۱۸۳
۳-۱۸ « ابن عربی پیرو دین عشق»   ۱۸۴
۳-۱۹ دین الهی ثابت است   ۱۸۴
۳-۲۰ « دین در دنیا متعدد و در آخرت واحد است »   ۱۸۵
۳-۲۱ « وجوه مشترک در انبیاء مختلف»   ۱۸۶
۳-۲۲ انبیاء نموداری از یکی تجلی اند   ۱۸۶
۳-۲۳ پیوند انبیاء ناگسستنی است   ۱۸۷
۳-۲۴ دین اسلام مظهر وحدت واقعی   ۱۸۷
۳ -۲۵ اسلام خلاصه انبیای پیشین :   ۱۸۷
۳-۲۶ تفاوت شرایع در چیست ؟   ۱۸۸
۳ -۲۷ تشابه و تفارق مومن و کافر در تجلی عام و خاص   ۱۸۸
۴-۱ « کثرت گرایی دینی»   ۱۸۹
۴-۲ از نظر هیک همه انبیاء و مذاهب برحقند   ۱۹۰
۴-۳ نظریه هگل درباره وحدت انبیاء   ۱۹۰
۴-۴ علل پیدایش پلورالیسم دینی در غرب   ۱۹۰
۴-۵ آیا در هر عصری یک راه برای رستگاری وجود دارد ؟   ۱۹۱
۴-۶ نسبت انبیاء با یکدیگر   ۱۹۳
۴-۷ از مشترکات انبیاء   ۱۹۴
۴-۸ وجوه اشتراک انبیاء   ۱۹۵
۴-۹ عدد چهل مشترک انبیاء   ۱۹۶
۴-۱۰ شباهت زبان های عرفانی در مکابت متعدد الهی و انسانی   ۱۹۶
۴-۱۱ استنباط به مقتضای فهم   ۱۹۶
۴-۱۲ هر کس به قدر فهمش فهمیده مدعی را   ۱۹۷
۴-۱۳ اتحاد و اختلاف انبیاء از دیدگاه قرآن   ۱۹۷
۴-۱۴ وحدت انبیاء و اختلاف انبیاء   ۱۹۷
۴-۱۵ اختلاف انبیاء از دیدگاه قرآن :   ۱۹۹
۴-۱۶ علی (ع) حامی وحدت امت   ۲۰۳
۴-۱۷ حقیقت شرایع   ۲۰۳
۴-۱۸ اختلاف شرایع و نسخ مذاهب   ۲۰۵
۴-۱۹ فراخوان الهی نسبت به اهل کتاب   ۲۰۶
۴-۲۰ منادی قلبها   ۲۰۶
۴-۲۱ همگان را رو به سوی یکتایی است .   ۲۰۷
۴-۲۲ اسلام نام همه انبیاء حق است   ۲۰۸
۴-۲۳ اسلام و اقتباس از سنتها و حکمت های سابق   ۲۰۸
۴-۲۴ در انبیاء آسمانی وحدت کلی معمول است   ۲۰۹
۴-۲۵ جهان شمولی انبیاء   ۲۰۹
۴-۲۶ دین به معنای تسلیم   ۲۱۱
۴-۲۷ آیا خداوند میان بشر در پاداش عمل خیر وکیفر عمل شر تبعیض قائل است ؟   ۲۱۱
۴-۲۸ مذهب خداست   ۲۱۴
۴-۲۹ اصل در مذاهب رساندن انسان به خداست   ۲۱۶
۴-۳۰ صوفیه چه می گویند ؟( موضع صوفیه درقبال انبیاء)   ۲۱۷
۴-۳۱ تمدن های بشری و مفاهیم مذهبی واحدند   ۲۱۸
۴-۳۲ تساهل تصوف   ۲۱۸
۴-۳۳ نتیجه مسامحات و مناظرات مسلمین با پیروان سایر انبیاء   ۲۱۹
۴-۳۴ بلندنگری بانیان خانقاه واقبال عمومی نسبت به آن   ۲۱۹
۵-۱امام خمینی (ره ) و انبیاء :   ۲۲۰
۵-۲ آمریکا دشمن همه انبیاء:   ۲۲۰
۵-۳ « هدف انبیاء کامل نمودن انسان است »   ۲۲۰
۵-۴ « تبلیغ دشمنان برای نفی انبیاء »   ۲۲۱
۵-۵ « توحید کلمه »   ۲۲۱
۵-۶ « انبیاء پاسداران دین »   ۲۲۱
۵-۷ « انبیاء راهنمای انسان به صراط مستقیم »   ۲۲۲
۵-۸ « وحدت انبیاء موجب پیشرفت بشریت »   ۲۲۲
۵-۹ « فلسفه وجودی انبیاء تربیت انسانهاست »   ۲۲۲
۵-۱۰ « انبیاء برای کامل کردن انسان آمده اند »   ۲۲۲
۵-۱۱ « وحدت شیعه و سنی وجایگاه اقلیتهای مذهبی در کشور»   ۲۲۲
۵-۱۲ « وحدت رمز پیروزی»   ۲۲۳
۵-۱۳ « رسول خدا ( ص) حد وسط و صراط مستقیم همه انبیاء»   ۲۲۳
۵-۱۴ انبیاء برای هدایت آدمی و اصلاح بشری   ۲۲۴
۱-۶ نتیجه گیری :   ۲۲۴
۶-۲ پیشنهادات :   ۲۲۶
فهرست منابع و مآخذ :   ۲۲۸

فهرست منابع و مآخذ :

آشتیانی ، سید جلال الدین ، هستی از نظر فلسفه و عرفان ، نهضت زنان مسلمان ،
اکبر آبادی ، ولی محمد ، ۱۳۷۷ ، دفتر پنجم اندیشه .
آن ماری ، شیمل ، شکوه شمس ، ترجمه حسن لاهوتی ، انتشارات علمی و فرهنگی .
آن ماری ، شمیل ، من بادم و تو آتش ، ۱۳۷۷ ، ترجمه دکتر فریدون بدره ای ، چاپ اول ، انتشارات طوس .
ابراهیم زاده ، عبدالله ، دین شناسی ، انتشارات معاونت آموزشی نیرو ( پژوهشکده تحقیقات اسلامی )‌.
ابطحی ، محمد علی ، افق های اندیشه ، ۱۳۷۸ ، چاپ اول ، انتشارات سروش .
ابن سینا ، حسین بن علی ، الاشارات و التنبیهات ، ۱۴۰۳ ق ، قم ، دفتر نشر کتاب .
ابن عربی ، محیی الدین ، فتوحات مکیه ، ۱۳۳۹ ، قاهره .
ابوالمعالی ، محمد بن نعمت علوی فقیه بلخی به تصحیح محمد تقی دانش پژوه ، بیان الادیان ، ۱۳۷۶ ، انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار  یزدی .
ادوارد ژوزف ، طوطیان «‌ مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی ، ۱۳۶۸ ، چاپ دوم ، دفتر اول ، انتشارات اساطیر .
افلاکی ، احمد ، مناقب العارفین ، با تصحیحات و حواشی و تعلیقات بکوشش تحسین یازیجی ، جلد اول ، دوره ۱ ، شماره ۳ ، انتشارات انجمن تاریخ ترک .
افراسیاب پور ، علی اکبر ، گفتگو با مولانا ، ۱۳۸۳ ، چاپ اول ، انتشارات زهیر ./
باربور ، ایان ، علم و دین ، ۱۳۸۵ ، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی ، چاپ پنجم ، مرکز نشر دانشگاهی .
بریه ، امیل ، تاریخ فلسفه ، ۱۳۷۴ ، ترجمه : علی مراد داودی ، جلد اول مرکز نشر دانشگاهی .
بیومی مدکور ، ابراهیم ، درباره فلسفه اسلامی روش و تطبیق آن ، ۱۳۶۱ ، ترجمه عبدالمحمد آیتی ، چاپ اول ، انتشارات امیر کبیر .
بی آزار شیرازی ، عبدالکریم ، تفسیر کاشف ، ۱۳۷۹ ، جلد هفتم ، چاپ اول ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی .
پروفسور عبدالجواد فلاطوری ، ضرورت نبوت ، ۱۳۸۴ ، ترجمه مهدی دهندانی ، شماره ۳۷۶ ، روزنامه همشهری ، دوشنبه ۲۲ فروردین ، ۱۳۸۴ ، ص ۹ .
پلانتینگا ، الوین و دیگران ، کلام فلسفی ( مجموعه مقالات ) ۱۳۸۴ ، ترجمه ابراهیم سلطانی و احمد نراقی ، چاپ دوم ، مؤسسه فرهنگی صراط .
پل تلیغ ، جرالدسی براوئیر ، آینده ادیان ۱۳۸۷ ، ترجمه : احمد رضا جلیلی ، چاپ اول ناشر : مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب .
پورخالقی چترودی ، مه دخت ، فرهنگ قصه های پیامبران ، انتشارت آستان قدس رضوی .
تالیا فرو ، جارلز ، فلسفه دین در قرن بیستم ، ۱۳۸۲ ، ترجمه انشاء الله رحمتی ، دفتر  پژوهش و نشر سهروردی .
تدین ، عطاالله ، بدنبال آفتاب ، ۱۳۷۷ ، چاپ اول ، انتشارات تهران .
جان هیک ، فلسفه دین ، ۱۳۷۳ ، ترجمه ،‌بهرام راد ، انتشارات بین المللی الهدی .
جامی ، نور الدین عبد الرحمن ، تصحیح دکتر محمد عابدی ، چاپ سوم ، انتشارات اطلاعات .
جامی عبدالرحمن ، نقد الفصوص فی شرح نقش الفصوص ، تعلیقات ویلیام چتیک ، انجمن فلسفی .
جعفری ، محمد تقی ، عوامل جذابیت سخنان مولوی ، ۱۳۸۲ ، چاپ اول ، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری .
جعفری ، محمد تقی ، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی ، جلال الدین محمد مولوی ،۱۳۷۴ ، جلد ۵ ، انتشارات اسلامی .
جوادی آملی ، عبدالله ، شریعت در آیینه معرفت ، ۱۳۷۲ ، چاپ اول ، انتشارات نشر فرهنگی رجاء .
حسن زاده آملی ، آیت الله حسن ، نصوص الحکم بر فصوص الحکم ، ۱۳۷۵ ، چاپ دوم ، انتشارات نشر فرهنگی رجاء .
حکیمی ، محمدرضا ، دانش مسلمین ، ناشر : دفتر نشر فرهنگ اسلامی .
خرمشاهی ، بهاء الدین ، قرآن پژوهی ( هفتاد بحث و تحقیق قرآنی ) ، ۱۳۷۳ ، چاپ دوم ، مرکز نشر فرهنگی مشرق .
خمینی ( ره ) ، روح الله ، اسرار الصلوه معراج السالکین ، ۱۳۵۷ ، انتشارات : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ( ره ) .
خمینی ( ره ) روح الله ، صحیفه نور ، جلد ۳ ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ( ره )
خوارزمی ، تاج الدین حسین ، شرح فصوص الحکم ، ۱۳۷۹ ، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی .
دژاکام ، علی ، دیوان شمس ( مشهور به مولوی ) مقدمه و شرح حال بدیع الزمان فروزانفر ، ۱۳۶۲ ، چاپ ششم .
دشتی ، علی ، دیوان شمس ( مشهور به مولوی ) مقدمه و شرح حال بدیع الزمان فروزانفر ، ۱۳۶۲ ، چاپ ششم .
دیوان حافظ شیرازی ، ۱۳۷۸ ، چاپ ششم ، انتشارات کانون انتشارات پیام عدالت .
راوندی ، مرتضی ، تاریخ اجتماعی ایران ، ۱۳۸۲ ، جلد نهم ، چاپ دوم ، انتشارات : روزبهان .
رضایی ، مهین ، تئودیسه و عدل الهی ( مقایسه ای بین آراء لایب نیتس و استاد مطهری) ، ۱۳۸۰ ، دفتر پژوهش و نشر سهروردی .
رضایی ، عبدالعظیم ، تاریخ ادیان جهان ، ۱۳۸۰ ، چاپ دوم ، انتشارات علمی .
رینو لدالین ، نیکلسون ، شرح مثنوی معنوی مولوی ، ۱۳۷۴ ، انتشارات علمی و فرهنگی .
رینو لدالین ، نیکلسون ، مقدمه رومی و تفسیر مولوی ، ترجمه : آوانسیان
زرین کوب ، عبدالحسین ، جستجو در تصوف ایران ، ۱۳۶۳ ، چاپ دوم ، انتشارات امیر کبیر .
زرین کوب، عبدالحسین ، کارنامه اسلام ، ۱۳۶۳ ، چاپ سوم ، انتشارات امیر کبیر .
زرین کوب ، عبدالحسین ، پله پله تا ملاقات خدا ، ۱۳۷۷ ، چاپ دوازدهم ، انتشارات علمی .
زرین کوب ، عبدالحسین ، ارزش میراث صوفیه ، ۱۳۷۷ ، چاپ هشتم ، انتشارات امیر کبیر .
زرین کوب ، عبدالحسین ،  با کاروان حله ، ۱۳۷۴ ، چاپ نهم ، انتشارات علمی .
زرین کوب ، عبدالحسین ، بحر در کوزه ، ۱۳۷۸ ، چاپ هشتم ، انتشارات علمی .
زرین کوب ، عبدالحسین ، سرّ نی ، ۱۳۶۴ ، جلد دوم ، چاپ اول ، انتشارات علمی .
زمانی ، کریم ، شرح جامع مثنوی معنوی ، ۱۳۷۷ ، دفتر سوم ، چاپ دوم ، انتشارات اطلاعات .
سبزواری ، حاج ملاهادی ، شرح اسرار مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی ، کتابخانه سیاسی .
سراج طوسی ، ابونصر ، اللمع فی التصوف ، ۱۳۸۲ ، ترجمه : دکتر مهدی حجتی ، چاپ اول انتشارات اساطیر .
سروش ، عبدالکریم ، ایدئولوژی شیطانی ، ۱۳۷۹ ، چاپ هشتم ، انتشارات : مؤسسه فرهنگی صراط .
سروش ، عبدالکریم ، فربه تر از ایدئولوژی ، ۱۳۷۸ ، چاپ ششم ، انتشارات مؤسسه فرهنگی صراط .
سروش ، عبدالکریم ، قصه ارباب معرفت ، ۱۳۷۶ ، چاپ چهارم ، انتشارات مؤسسه فرهنگی صراط .
سروش ، عبدالکریم ، قمار عاشقانه ، ۱۳۷۹ چاپ چهارم ، انتشارات مؤسسه فرهنگی صراط .
سروش ، عبدالکریم ، صراط های مستقیم ، ۱۳۷۷ ، چاپ دوم ، مؤسسه فرهنگی صراط .
سروش ، عبدالکریم ، حکمت و معیشت ، ( دفتر دوم ) ، ۱۳۷۶ ، چاپ اول ، مؤسسه فرهنگی صراط .
سروش ، عبدالکریم ، رازدانی و روشنفکری و دینداری ، ۱۳۷۹ ، چاپ پنجم ، مؤسسه فرهنگی طه .
شبستری ، شیخ محمود ، گلشن راز ، به کوشش حسین روشندل .

. شبستری ، شیخ محمود ، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز .

شریعتی ، علی ، جامعه شناسی ادیان ، ۱۳۵۰ ، سلسله دروس تحقیقی علمی و دینی حسینیه ارشاد .
شریعتی ، علی ، مذهب علیه مذهب ، ۱۳۳۶ ، انتشارات نشر و پخش سفیر.
شریعتی ، علی ، تاریخ تمدن ۲ و ۱ ، ۱۳۵۰ ، جلد اول ، انتشارات : دفتر تدوین و تنظیم مجموعه آثار معلم شهید دکتر علی شریعتی .
شفیعی کدکنی ، محمد رضا ، گزیده غزلیات شمس ، چاپ ششم ، شرکت سهامی کتابهای جیبی .
شهیدی ، سید جعفر ، شرح مثنوی ، ۱۳۸۰ ، چاپ دوم ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی .
شیرازی ، ملاصدرا ، مبدأ و معاد ، ۱۳۶۲ ، ترجمه : احمد بن محمد الحسینی اردکانی و عبدالله نورانی ، مرکز نشر دانشگاهی .
صادقی ، هادی ، درآمدی بر کلام جدید ، ۱۳۸۲ ، چاپ اول ، انتشارات : کتاب طه و نشر معارف .
صحفی ، سید محمد ، تعالیم آسمانی اسلام ، ۱۳۶۱ ، چاپ اول ، انتشارات اهل بیت .
صدر ، سید محمد باقر ، جهان بینی و فلسفه ها ، ۱۳۶۰ ، مترجم : سید حسین حسینی ، چاپ اول ، انتشارات بدر .
طباطبائی ، علامه محمد حسین ، تفسیر المیزان ، ترجمه : عبدالکریم نیری بروجردی ، چاپ دوم ، جلد ششم ، انتشارات : دارالعلم .
طباطبائی ، علامه محمد حسین ، علی و فلسفه الهی ، ۱۳۶۱ ، ترجمه : سید ابراهیم سید علوی انتشارات اسلامی .
طباطبائی ، علامه محمد حسین ، شیعه در اسلام ، ۱۳۶۰ ، چاپ هشتم ، ناشر : بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی .
طبرسی ، مجمع البیان ، جلد ۱۰ ، قم .
عبدالباقی ، گولپینارلی ، تصوف در یکصد پرسش و پاسخ ، ۱۳۸۰ ، مترجم دکتر توفیق سبحانی ، چاپ اول ، انتشارات احیاء کتاب .
عبد الباقی ، گولپینارلی ، مولانا جلال الدین ( زندگانی ، فلسفه ، آثار و گزیده ای از آنها ) ، ۱۳۶۳ ، ترجمه : توفیق سبحانی ،مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی .
عبدالباقی ، گولیپینارلی ، مولویه بعد از مولانا ،  ۱۳۶۶ ، ترجمه توفیق سبحانی ، چاپ اول ، انتشارات کیهان .
عبدالحکیم ، دکتر خلیفه ، عرفان مولوی ، ترجمه : احمد محمدی و احمد میر علایی ، انتشارات شورای عالی فرهنگ و هنر مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی ۲۳ .
عسیران ، عفیف ، تمهیدات / عین القضاه ، ۱۳۴۱ ، انتشارات : دانشگاه تهران .
عفیفی ، دکتر ابوالعلاء ، شرحی بر فصوص الحکم  ( شرح و نقد اندیشه ابن عربی ) ۱۳۸۰ ، نصرالله حکمت .
فرانکلین ، دی . لوئیس ، مولوی دیروز و امروز ، شرق و غرب ، ۱۳۸۳ ، فرهاد فرهمند پور ، انتشارات ک نشر ثالث .
فرزاد ، حمید رضا ، گفتگوی انتقادی با سکولاریسم ، روزنامه ایران ، سال یازدهم ، ۳۱۳۵ ، اردیبهشت ۱۳۸۴ .
فروزانفر ، بدیع الزمان ، احادیث مثنوی ، ۱۳۶۱ ، چاپ سوم ، انتشارات امیر کبیر .
فروزانفر ، بدیع الزمان ، شرح مثنوی شریف ، ۱۳۸۰ ، چاپ دهم ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی .
فروزانفر ، بدیع الزمان ، فی ما فیه / جلال الدین مولوی ، ۱۳۶۲ ، چاپ پنجم ، امیر کبیر .
فیض الاسلام ، محمد ، نهج البلاغه ، ۱۳۵۱ ، خطبه ۱۰۸ .
فرهنگ معین ، ۱۳۷۱ ، جلد اول ، انتشارات امیر کبیر .
قدران قرا ملکی ، محمد حسن ، کندوکاوی در سویه های پلورالیزم ، ۱۳۷۸ ، چاپ اول ، کانون اندیشه جوان ،
قرآن کریم ، عثمان طه ، ۱۳۶۹ ، چاپ اول ، قم .
قربانی ، زین العابدین ، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی ، ۱۳۵۴ ، چاپ اول ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی .
قونوی ، صدرالدین ، کتاب الفلوک ، ۱۳۷۱ ، ترجمه محمد خواجوی ، انتشارات موسی .
قیصری ، داود ، شرح فصوص الحکم ، ۱۴۱۶ ، تصحیح محمد حسن ساعدی ، منشورات انوار الهدی .
کلینی ، محمد بن یعقوب ، اصول کافی ، ترجمه : سید کاظم محلاتی ، قم ، انتشارات اهل بیت .
گلین ، ریچارد ، به سوی الهیات ناظر به همه ادیان ، ۱۳۸۰ ، رضا گندمی نصر آبادی و احمد رضا مفتاح ، چاپ اول ، ناشر : مرکز مطالعات تحقیقات ادیان و مذاهب .
گواهر ، دکتر عبدالرحیم ، درآمدی بر تاریخ ادیان در قرآن ، ۱۳۷۶ ، چاپ اول ، دفتر  نشر و فرهنگ اسلامی .
گواهی ، عبدالکریم ، واژه نامه ادیان فرهنگ و اصطلاحات دینی و عرفان ، ۱۳۸۱ ، چاپ سوم ، انتشارات دفتر ونشر فرهنگ اسلامی .
هوری ، مولوی محمد رضا ، مکاشفات رضوی ، ۱۳۷۷ ، تصحیح و اهتمام کورش منصوری ، چاپ اول ، انتشارات روزنه .
مارتین لینکر ، تصوف چیست ، ۱۳۷۹ ، ترجمه دکتر مرضیه ( لوئیز) شکایی و دکتر علی مهدیزاده نشر : مدحت .
م. ا. به آذین ، بردریا کنار مثنوی و دید و دریافت ، ۱۳۷۷ ، چاپ اول ، انتشارات آیینه .

محمد ن لگنهاوزن ، اسلام و کثرت گرایی دینی ، ۱۳۷۹ ، ترجمه نرجس جوان دل ، چاپ اول ، انتشارات مؤسسه فرهنگی طه .

مشیر سلیمی ، علی اکبر ، یادنامه مولوی ، ۱۳۷۷ ، انتشارات کمیسیون ملی یونسکو .

. مصباح یزدی ، محمد تقی ، آموزش عقاید ( دوره کامل سه جلدی ) ، ۱۳۸۰ ، چاپ پنجم ، ناشر : شرکت چاپ و نشر بین المللی سازمان تبلیغات اسلامی  .

مطهری ، مرتضی ، بیست گفتار ، ۱۳۶۱ ، چاپ هفتم ، دفتر انتشارات اسلامی ،

. مطهری ، مرتضی ،  وحی و نبوت ، انتشارات اسلامی .

.  مطهری ، مرتضی ، عدل الهی ، ۱۳۸۲ ، چاپ هیجدهم ، انتشارات صدرا .

. مطهری ، مرتضی ، مجموعه آثار ، بی تا ، انتشارات صدرا .

. مطهری ، مرتضی ، ختم نبوت ، ۱۳۸۱ ، انتشارات اسلامی .

. مظاهری ، عبدالرضا ، شرح نقش الفصوص محیی الدین بن عربی ، ۱۳۸۵ ، انتشارات خورشید باران .

. موثقی ، سید احمد ، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام ، ۱۳۷۰ ، جلد اول ، قم ، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم .

. موحد ، محمد علی ، اسطرلاب حق «گزیده فیه ما فیه » ، ۱۳۷۵ ، چا         پ اول ، انتشارات سخن .

. موحد ، محمد علی ، شمس تبریزی ، ۱۳۷۹ ، چاپ سوم انتشارات طرح نو .

. مولوی ، مولانا جلال الدین محمد ، مثنوی معنوی ، ۱۳۶۶ ، به سعی و اهتمام : رینو لدالین نیکلسون ، ۱۳۶۶ ، چاپ دهم ، انتشارات امیرکبیر .

. میرداماد ، محمد بن محمد باقر ، قبسات ، ۱۳۶۷ ، به اهتمام دکتر مهدی محقق ، انتشارات دانشگاه تهران .

. نبویان ، سید محمود ، پلورالیزم دینی ، ۱۳۸۱ ، چاپ اول ، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر .

. نصر ، سید حسین ، سه حکیم مسلمان ، ۱۳۷۱ ، ترجمه : احمد آرام ، چاپ پنجم ، انتشارات : شرکت سهامی کتابهای جیبی .

. نصر ، سید حسین ، آرمان ها و واقعیت های اسلام ، ۱۳۸۲ ، ترجمه دکتر انشاءالله رحمتی ، چاپ اول ، انتشارات جامی .

. و.ت التنیس ، عرفان و فلسفه ، ۱۳۶۱ ، ترجمه : بهاءالدین خرمشاهی ،چاپ دوم ، انتشارات سروش .

. وزین پور ، نادر ، آفتاب معنوی ، ۱۳۶۵ ، چاپ اول ، انتشارات امیرکبیر .

. ویلیام مونتگمری وات ، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان ، ۱۳۷۳ ، ترجمه : محمد حسین آریا ، چاپ اول ، انتشارات : نشر فرهنگ اسلامی ، تفاهمات و سوءتفاهمات .

. همایی ، جلال الدین ، مولوی نامه ، ۱۳۶۲ ، چاپ پنجم ، انتشارات آگاه .

۱ – مقدمه :

با نام خدا و با درود و سلام به محضر آقا امام زمان ( عج ) و با سلام به روان پاک شهدا از شهدای صدر اسلام گرفته تا شهدای کربلاهای ایران و جهان  ، در طول تاریخ اقوام هر دوره ای دارای انبیاء و دین و مذهبی بوده اند که این انبیاء و پیام آوران و دین آنان یا مبتنی بر یکتاپرستی یا غیر یکتاپرستی بوده است که پیوسته منجر به اختلاف نظرها و بحث پیرامون یکتاپرستی و طاغوت کشیده است هر یک از انبیاء بنابر مصلحت و براساس یک مکتب و مشرب یک دین و آیینی را پدید آورده و رهبرانی هم پیرو آن دین داشته و پدید آمده است که افکار و عقاید آن بانیان مکتب و مشرب برای پیروان خود بصورت آیینه هایی بجا مانده است که هدف از تهیه این پایان نامه تحقیقی این بوده است که از طریق معرفی دیدگاه مولوی و سایر افراد درباره این مکتب ها ما برای افراد جامعه و خوانندگان آن فرصتی باشد برای تشخیص حق از باطل و اینکه ریشه این اختلافات عقیدتی و دینی برای افراد مشخص گردد و در این رهگذر سعی گردیده که جایگاه انبیاء و اولیاء دین الهی از منظر گاه مولوی هویدا گشته و علل تسلسل انبیاء و اولیاء یکی پس از دیگری برای امتهای طول تاریخ معین گردد و همانطوری که منابع و متون اسلامی از جمله قرآن کریم بیان کرده ، در طول تاریخ وظیفه انبیاء تصدیق و تأیید پیامبران قبل از خود و کامل نمودن دین و مسلک آنان بوده و اگر هم بظاهر تفاوتی باشد این تفاوت به سطح تعلیمات و مقتضیات زمان امتها و آداب و رسوم و عرف و حجیتی است که خاص نبی آن زمان می باشد .

 

۲- بیان مسئله

در این پایان نامه این سؤال و مسئله مطرح است که نظر و اعتقاد مولوی از نظر شخصی و کلی نسبت به فرستادگان الهی و وحی و الهام و دستورات آنها تحت عنوان دین چیست و مولوی تا چه اندازه به این گفته ها و مطالب و امورات دین اعتقاد داشته و عمل کرده و اینکه دین از نظر مولوی تعبدی یا تحقیقی است و علت تسلسل انبیاء و اولیاء الهی چه بوده و چرا مطالب و موضوعات انبیاء در زمانها و مکانهای مختلف دارای تفاوت بوده و اینکه آیا این تفاوت تأثیری در تضاد و اختلاف بین انبیاء داشته و اینکه چرا عده ای از افراد دین را بصورت نظری و نسبی دانسته و دین واقعیت یکسان و مطلق و واقعیتی ثابت برای همه انسانها در طول زمانها و مکانها قائل نبوده و اصطلاح پلورالیسم و برداشتهای شخصی و فردی که این برداشت نشأت گرفته از اعتقاد افراد و سازنده اعمال و رفتاری الهی و انسانی افراد هم گشته است بیان کرده اند .

۳- هدف تحقیق

در این پایان نامه سعی شده است جایگاه و ارزش و اعتبار انبیاء و اولیاء و جایگاه دین الهی که توسط انبیاء جهت سعادت و رفاه دنیا و آخرت انسانها از طرف خداوند بصورت وحی و الهام و دستور سری و مخفی در طول دوران مختلف در هر عصر و مصری از ابتدای خلقت انسان و اینکه دارای تکلیف بوده مشخص شود و ارزش و اعتبار دانشمندانی مثل مولوی و هم عصران او جهت این پیام آوران الهی قائل بوده اند به تصویر و تبیین کشیده شود .

۴- سؤالات تحقیق :

در این پایان نامه  سعی بر آن بوده که سؤالات و مطالبی جهت روشن شدن اذهان عمومی بیان کرد از جمله : آیا مولوی دین از آدم تا خاتم یکی دانسته اگر جواب مثبت بوده اسم این دین کلی چیست – آیا مولوی اختلاف و تضاد میان انبیاء را قبول دارد یا تفاوت ، اگر تفاوت را قبول دارد به چه دلیل و چرا تفاوت میان انبیاء الهی که همگی از طرف خدا برای راهنمایی انسان آمده اند وجود دارد – آیا مقصد و هدف و شیوه رهبری انبیاء واحد است تبیین شده است – چه کسانی انبیاء الهی را مخالف هم می دانند و آیا دین الهی بصورت فطری و طبیعی و ساده و مادرزادی مورد قبول است یا بصورت تحقیقی و آگاهانه و براساس منطق و تعمق و سؤالات از این قبیل که بدرستی طراحی و تبیین گریده است .

۵- روش و قلمرو تحقیق

چون شیوه و روش تحقیق جهت جمع آوری مطالب پایان نامه بصورت کتابخانه ای بوده و سعی بر آن شده است که کتابها و متون و منابعی که در دسترس بوده و امکان برداشت معنا و مفهوم و مرادی که از موضوع پایان نامه استنباط می شد از لابلای کتابها بیرون آورده و بصورت دسته بندی و هماهنگ و متناسب با هم کنار هم قرار داده و نظم و هماهنگی میان مطالب که مراد و مفهوم عنوان پایان نامه را اثبات کنند و قلمرو مطالعه و تحقیق مجموعه کتابهای موجود در کتابخانه های دانشگاههای آزاد و ملی و بحث و تبادل نظر با اساتید مطلع و افراد صاحب نظر بوده است

۶- پیشینه تحقیق

با توجه به اینکه مولوی و دیدگاههای او درباره مسائل جهان هستی از جمله انسان ؛ دنیا و آخرت برای افراد جامعه مسلمان ایران وبرخی از کشورهای جهان بسیار مهم بوده و مولوی را در حل مسائل بنیادی جهان خلقت و رسیدن به واقعیت جهان هستی اثر گذار دانسته اند لذا درباره مولوی و اندیشه های او کتابها و مقالات و مطالب فراوانی نگاشته شده که با توجه به عنوان موضوع تحقیق ما و با توجه به ارتباط مطالب بیان شده در کتابها با مفهوم و معنای تحقیق این مطالب گلچین شده و در کار پایان نامه مورد استفاده قرار گرفته است  .

۱-۱مولانا از دو دیدگاه:     -۱    زندگی         ۲-    بندگی

جلال الدین محمد ، که با عناوین خداوندگار ، مولانا ، مولوی ، ملای روم و گاه با تخلص خاموش در میان پارسی زبان شهرت یافته یکی از شگفتی های تبار انسانی است .

معرفی این آتش افروخته در بیشه اندیشه و احساس و وصف این دریای ژرف ناپیدا کرانه بس دشوار است و برای نشاخت گوش باید چشم شود :

آینه ام آینه ام مرد مقالات نیم       دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما

و براستی که این اعجوبه تاریخ بشری ، جوانمردی است که پیش از آنکه صبح معرفت از مشرق سرش بر دمد و « شمس » عشق در افق اقبالش طالع شود ، زاهدی با ترس ،سجاده نشینی با وقار ، شیخی زیرک ،مرده ای گریان و شمع جمع منبلان بود و وقتی در چنگال شیری « شیخ گیر» افتاد ودولت عشق را نصیب برد ، زنده ای خندان ، عاشقی پران ، یوسفی یوسف زاینده و آفتابی بی سایه شد .( سروش ،۱۳۷۹ ، صص ۸-۷)

تغییرات او زنده و قوی است . از روح خود ، از تاثرات آنی و از غلیان احساسات همان دم خود الهام گرفته است . اشباح و تخیلاتی که در ذهن او لول می زند به شکل های گوناگون بیرون می ریزد:

دوش چه خورده ای تبا ، راست بگر نهان مکن

                                                چون خمشان بیگنه ، چشم بر آسمان مکن

دوش شراب ریختی وزبر ما گریختی

                                                بار درگ گرفتمت ، بار دگر چنان مکن

                                      ***

ببستی چشم یعنی وقت خواب است

                                      نه خواب است ، این حریفان را جواب است .

                                      ***

از خانه برون رفتم ، مستیم به پیش آمد

                                      اندر نگهش مضمر ، صد گلشن و کاشانه

چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد

                                      وز حسرت اومرده صد عاقل و فرزانه

گفتا زکجائی تو ، تخسر زد و گفتا من

                                      نیمیم ز ترکستان . نیمیم ز فرغانه

اگر این جهش ر وحی مولانا را با معیارهائی که در دست داریم و قابل فهم ماست بسنجیم درخشندگی خاصی به چشم ما می خورد .

ذات باریتعالی قابل درک نیست ، نه حواس ظاهری می توانند به این منطقه غامض و بی پایان راه یابند ، نه حواس باطنی ، پس ناچار باید فرض کنیم که این شور و آشوبی که در جان مولانا به تلاطم افتاده است متوجه صفات کمالیه ذات خداوند است . آنوقت نتیجه حتمی که از این سنجش به دست می آید عظیم است و مولانا را در نظر ما بزرگ و درخشان می کند ، زیرا جهش او به طرف زیبایی مطلق است و چنانکه می دانیم پیوسته :

ذره ذره کاندرین ارض و سماست

                                      جنس خود را همچو گاه و کهرباست .

جان وی از علائق دون و خسیس پاک شده ، غرایز حیوانی و زمینی ریخته شده و جان سبکبار به سوی اصل ملکوتی روی آورده است .

سر بی اعتنایی وی به مرگ همین است زیرا راه وصول به مبدئیست :

مرگ رادانم ولی تا کوی دوست

                                      راهی ار نزدیک تر داری بگو

درباره ریاضتها و شب بیداری ها جلال الدین مطالب زیادی نوشته شده است که مجموعا دلالت می کند باینکه این مرد تنها به لذت دانشتن یک مشت مفاهیم و سپس منعکس ساختن آنها در اذهان افراد شایسته قناعت نورزیده بلکه خود در سیر وسلوک گام برداشته است .( جعفری ،۱۳۷۳ ، ص ۳۰)

مولوی تا می تواند ، ناامیدی ها را از دل می زداید و هر لحظه انسان را شایسته قرار گرفتن در پیشگاه خدا معرفی می نماید .

مولوی هنگامی که به آن جنبه های منفی و مضر می رسد ، آدمی را به بن بست گیج کننده نمی اندازد .(جعفری ،۱۳۸۲ ، ص۴۸).

در حقیقت ، مولوی از دل سخن گفته است و برای او درک شده ها به دریافت شده ها تبدیل شده است . تصورات را – آنچه در ذهن می فهمید – دریافت کرده است . مثل اینکه ما می دانیم عسل شیرین است ولی وقتی آن رامی خوریم این واقعیت را حس کرده ایم و کاممان شیرین شده است . وقتی در حالت طبیعی سخن می گوید طوری حرف می زند که احساس می شود جای بحثی در سخن او نیست و این نشان می دهد که حقایق را دریافت کرده است .( همان ، ص ۳۴)

۱-۲ مولوی ملجاء همگان بود

شخصیت جامع و فراگیر جلال الدین سبب شده بود تا شمع محفل بشری باشد و بنابر اخبار ، خلق جهان از وضیع و شریف و قوی و ضعیف و فقیه و فقیر و عالم و عامی و مسلمان وکافر و جمیع اهل ملل و ارباب مذاهب و دول روی بحضرت مولانا آورده و تمامت مردم شعر خوان و اهل طرب شدند و دائما لیلا و نهارا بسماع و تواجد مشغول شدند .(افلاکی ، ج ۱ ، ص ۸۹ )

و اصلا در نزد مولانا هیچ اهمیتی نداشت که چه کسی یا کسانی گرد او را گرفتهاند و بدورش حلقه زده اند . بلکه همان سوز و گداز باطنی و اظهار ارادت ظاهری وی را کفایت می کرد . و هرگز بدنیال آن نبود که در قول و فعل ایشان به دیده تردید بنگرد و یا خط ناپاکی  بر سیمای آنها بکشد بلکه همواره بر صدق گفتارشان صحه می گذاشت ، در حالی که اگر به تاریخ گذشته نظری اجمالی بیفکنیم و خون دل خوردن عارفان رند مسلکی چون حافظ را بررسی کنیم در می یابیم که امثال آنان چه نامنصفانه و بی مرو تانه آماج اتهامات خشک مغزان ظاهر پرست ، تلخ خوی و قهر جوی واقع شده بودند که فریادشان تا به امروز هم به گوش جهانیان طنین انداز است :

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

                                                که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر خوبم و گر بد تو برو خود را باش

                                                هر کس آن درود عاقبت کار که کشت

« حافظ»

و همین دلیل قاطعی است به اینکه مولانا را همه امم دوست بدارند و در این باره از علم الدین قیصر پرسیدند که از مولانا چه کرامت دیده ای که تا این حد او را دوست داری و مرید وی گشته ای ؟

جواب داد: هر پیامبری را امتی دوست دارند و هر شخصی را قومی مقید شدهاند . اما مولانا را جمیع امم و همه کس دوست دارند من چگونه دوست نداشته باشم ( سبحانی ،۱۳۶۳ ص،۳۱۴).

۱-۳ برخورد مولانا با پیروان سایر انبیاء

او ( مولانا ) همه انبیاء را به یک چشم می نگرد و می گوید :

حقیقت در روش هاست نه در حقیقت راه و معتقد است که :

هر نبی و هر ولی را مسلکی است

                                      لیک با حق می برد ، جمله یکی است

بنابراین او نه تنها دینداران و سرشناسان ، بلکه همه انسان ها حتی به افرادی که اجتماع به بدی شهره می داند یکسان می نگرد ومی گوید :« بد نماند چو نک نیکو شود »

و می افزاید :

عاشقی کالوده شد در خیر و شر

                                      خیر و شر منگر تو در همت نگر

باز اگر باشد سپید و بی نظیر

                                      چونکه صیدش موش باشد شد حقیر

 ( سبحانی ،۱۳۶۳ ،ص۳۰۹-۳۰۸)

آورده اند که ، روزی مولانا در سماع شوری عظیم به پا کرد و هر چه پوشیده بود . همه را به قوالان بخشید و هم چنان عریان سماع می کرد . علم الدین قیصر لباس های گرانبها آورده و به مولانا پوشانید . چون از مجلس سماع بیرون آمد در برابر شرابخانه ای ایستاد و به آواز رباب به چرخ زدن پرداخت . همه رنود شرابخانه بیرون آمدند و به پای مولانا افتادند .

مولانا آن لباس های گرانبها و عاریتی را بدان رنود ایثار کرد . وگویند همه آنان ارمنی بودند ( سبحانی ،۱۳۶۳ ، ص۳۰۹)

همچنین است ، روزی سرگرم سماع بود . ناگاه مستی درآمده . شورها می کرد و خود را بیخود و ار به مولانا می زد . یازان او را رنجانیدند . فرمود که : شراب او خورده است بدمستی شما می کنید . گفتند : تو ساست . گفت : او ترساست ، شما چرا ترسا نیستید ؟ وقتی او می خواهد از انسان کامل ، از خود و از دین و مذهب سخن گوید . می گوید :

تا ز روز و شب گذر کردم چنان

                                      که از اسپر بگذرد نوک سنان

که از آن سو مولد و ملت یکیست

                                      صد هزاران سال و یکساعت یکی است ( همان ، ص۳۰۹)

لذا مولانا با اعمال همین تسامح چند مسیحی را مسلمان ساخته و چند تن دیگر را که چون کوهی در برابر او سینه مخالفت سپر کرده بودند ، به زانو درآورده ، چون خمیر نرمشان ساخته و به شکلی که خود می خواسته درآورده است .

–        یونس امره به استناد این نوع تسامح گفته است

جمله یار دیلمشان بر گوزایله باقیمان

                                      شرعین اولیاسی سه حقیقتده عاصید را

دراینجا این مطلب را هم بگویم که این تسامح کران ناپذیر مولانا هر گز او را از محوده شریعت خارج نکرده است . او هیچ گاه با اتکاء به وحدت و جود ، مثل این عربی نگفته است که « بت پرست هم خداپرست است » . بعضی اشعار منسوب به او در صحیح ترین و کهن ترین نسخ دیوان او نیامده است ، واساسا این نوع اشعار از نظر شیوه بیان هم چنان اشعار ضعیف و بی نظام است که برازنده مولانا نیست . او می گوید :

من بنده قرآنم اگر جان دارم

                             من خاک ره محمد مختارم

گر نقل کند جز این کس از گفتارم

                                      بیزارم ازو وزین سخن بیزارم

 ( سبحانی ،۱۳۶۳ ، صص ۱۱۳-۱۱۲)

۱-۴ مولانا با هیچ مذهبی مشکل ندارد

مولانا سراج الدین قونیوی صاحب صدر و بزرگ وقت بوده اما با مذمت مولوی خوش نبوده پیش وی تقریر کردند که مولانا گفته است که : « من با هفتاد وسه مذهب یکی ام » چون صاحب غرض بود . خواست که مولانا را برنجاند و بی حرمت کند .یکی را از نزدیکان خود که دانشمندی بزرگ بود ، بفرستاد که : « بر سر جمع از مولانا بپرس که تو چنین گفته ای؟ اگر اقرار کند او را دشنام بسیار بده و برنجان !» آنکس بیامد و بر ملا سوال کرد که : شما چنین گفتهاید که : من با هفتاد و سه مذهب یکی ام ؟» گفت : « گفته ام» آنکس زبان بگشاد و دشنام و سفاهت آغاز کرد . مولانا بخندید و گفت : « با این نیز که تو می گویی هم یکی ام » آن کس خجل شد و بازگشت ( عابدی ، چاپ سوم ، صص ۴۶۳-۴۶۲)

۱-۵ مذهب مولانا

مولانا در چهار چوب مذهب حنفی یا شافعی محصور نمانده . این تجربه های مختلف و گرایش به سوی عرفان ، گواهی می دهد که نخواسته در یک محدوده توقف کند و ما نیز نمی توانیم با انتساب او به یک مذهب از جنبه های جهان اندیشه های او بکاهیم .( افراسیاب پور ،۱۳۸۲، ص۹۴)

بنابراین وی ( مولوی ) در خصوص اختلاف مذاهب ، بسیار بلند نظر و آزاد اندیش بود . اما تساهل وی نباید ما را بفریبد و بپنداریم که تمام عقاید و باورها نزد وی یکسان تلقی می شده است .( فرهمند پور، ۱۳۸۳ ، ص ۱۸)

پس بهمین خاطر است که از نظر مولانا و دیگر دینداران ، آنچه از آسمان و از طرف خداوند فرستاده می شود . رهایی بخش ، آگاهی بخش و موجب سعادت اخروی است .اما این که تصور شود کوشش بشری همگی به بیراهه وانحراف و جهنم می انجامد ، قابل قبول نیست ، مگر اراده و اعمال انسان خارج از قدرت و اراده الهی است ؟ هرگز چنین نیست . و ساخته های انسانی نیز می تواند سعادت دنیوی واخروی را به دنبال داشته باشد ، چنان که تدبیرهای بشری نیز در نهایت از قدرت الهی حکایت دارد زیرا نیروهای انسانی از او نشات گرفته است . ( افراسیاب پور ، ۱۳۸۲، ص ۲۳۵)

۱-۶ آیین مولانا

حق  اینست گفته شود کیش او سوای همه کیش هاست واز غوغای هفتاد و دو ملت چند آئین او عشق است . عشقی که اسطرلاب اسرار خداست ،عشقی که فلک را سقف بشکافد ، زمین را از گزاف بلرزاند ، دریا را مانند دیگ بجوش آورد ، کوه را مانند ریگ بساید ، آفتابی در یکی ذره نهان بیند و چون آن ذره دهان بگشاید و از کمین بجهد افلاک و زمین ذره ذره شود ! آری ! دور گردون تنها موجی از امواج بی پایان چنین شعله آسمانی و عشق نورانی است :

هر چه گویم عشق را شرح و بیان

                                      چون بعشق آیم خجل باشم از آن

شرح عشق ار من بگویم بر دوام

                                      صد قیامت بگذرد و آن ناتمام

زانکه تاریخ قیامت را حداست

                                      حد کجا آنجا که وصف ایزد است

عشق را پانصد پر است و هر پری

                                      از فرار عرش تا تحت الثری

( مشیر سلیمی ،۱۳۳۷ ، ص ۱۲۰)

۱-۷ مولوی و اندیشه ی فلسفی:

مولانا فیلسوف نیست ، اما اندیشه های فلسفی او به عمیق ترین فلسفه های بزرگ جهان نزدیک است . نمی توان انکار نمود که او نیز مانند همه متفکران دارای اندیشه های فلسفی بوده است.(افراسیاب پور، ۱۳۸۲ ، ص ۱۰)

فراخنای اندیشه های سترگ مولانا نه تنها در ظروف ذهن و زبان ما نمی گنجد بلکه بعضا آدمی را در سراشیبی حیرانی می کشاند . به طوریکه می آورد :

نه زان حکمت که گبران را نصیب است

                                                از آن حکمت کزو خالص شود دین

(مولوی اگر چه ) در شعر فوق حکمت گیران را تحقیر نموده و از خوانندگان خواسته که از آن دوری کند . اما در جای دیگری خود را گبر دانسته است :

مسلمان نیستم ، گبرم اگر ماندست یک صبرم

                                                چه دانی تو که درد او چه دستان قدم دارد .

البته می توان توجیه نمود که در بیت اخیر با کنابه به مسلمانان خشک زاهد و ظاهر بین اعتراض نموده و از دیدگاهی ملامتی آنها را سرزنش نموده است . یعنی با این بیان اشاره نموده که مسلمانی آنها را قبول ندارد .( همان ، ص ۱۸)

۱-۸ مولوی بی همتاست

با این نظر جلال الدین در جرگه کیش نمی گنجد و جز بحر بی پهنای عشق لایزالی در هیچ وادی سیر نمی کند و در مرحله ای نایل می شود که مرحله نهایی سیر و سلوک وصول است . همین مرحله اتحاد عاشق و معشوق است . مرحله تبری از تزهد و ریاست . طغیان عشق ورزی به یکتای بی همتاست اینجا طبع سرکش ملا و لوله ای عجیب به پا می کند . گوهر ذاتی او در آینه ای بی زنگار جلوه گر می شود . اینجا سر منزل مقصود یا مقام محو و فناست .این است شراره ای که وجود ملا را فرا گرفت و بسوخت :

چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمی دانم

                                                نه ترسا یهودیم نه گبر و نه مسلمانم

نه شرقیم نه غربیم نه بریم نه بحریم

                                      نه زارکان طبیعیم نه از افلاک گردانم

نه از خاکم نه از بادم نه از آبم نه از آتش

                                      نه از عرشم نه از فرشم نه از کونم نه از کانم

نه ا زهندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم

                                      نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم

نه از دنیا نه از عقبی نه از جنت نه از دوزخ

                                      نه از آدم نه از حوا نه از فردوس رضوانم

مکانم لا مکان باشد نشانم بی نشان باشد

                                      نه تن باشد نه جان باشد که من خود جان جانانم

دوئی از خود برون کردم دو عالم را یکی دیدم

                                      یکی جویم یکی گویم یکی دانم یکی خوانم

( مشیر سلیمی،  ص ۷۱۳۳ ، ص ۱۲۱)

۱-۹ مولوی عاشق بی مثال است .

مولانا پیش از هر چیز « عاشق » است و به عرفان عاشفانه تعلق دارد . از زهد صوفیانه بیزار است و برای آن خود را از آنها جدا سازد خود را کافر و گبر می خواند :

الا ای صوفی پشمین ، به کنج صومعه بنشین

                                                که در بر خرقه نیکی ترا با بت برابر شد.

تو با مسواک و سجاده به خلوت سجده ای می کن

                                                که کیش گبر کی ، ما را بحمدالله میسر شد

شما ایمان نگهدارید ، محکم ، ای مسلمانان !

                                      که مولانای رومی خود مسلمان بود کافر شد

و بارها تکرار می کند « مسلمان نیستم ، گبرم» و به این وسیله نشان می دهد که از زهد صوفیانه به دنیای عشق و جمال گام نهاده است . پس نخستین اقدام برای ورود به اندیشه های عرفانی مولانا این است که بدانیم او در پی هیچ اندیشی خاصی شعر نگفته زیرا شاعر و عاشق واقعی هرگز با تصمیم قبلی شعر نمی گوید .

بلکه شعر خود به خود می آید و شاعر فقط آن را دریافت می کند ( افراسیاب پور،۱۳۸۲، ص ۱۴۵).

۱-۱۰ مولوی آموزگار عشق و تفکر است .

عشق مولوی هم ، دریای کران ناپدید و طائر فلک پیمانی است که در زیر قبه عالم نمی گنجد و آموزگار عاشق وادب آموز جان است و در مکتب او بینش ها می توان آموخت که دانش ها در حیرت و حسرت او می مانند. ( سروش ،۱۳۷۶، ص ۲۸۸) واصلا درباره ی وی با جرات و جسارت باید اذعان داشت که :

مولانا یک متفکر پیرو نظام نیست و از این رو به آسانی نمی توان دریافت که درباره انسان روابط میان اجزاء بدن روح ، جان و دل چگونه می اندیشیده است .( بدره ای ،۱۳۷۷ ، ص ۱۱۶).

و همین موضوع است که عقول را از درک عمیق مولانا و شناخت ابعاد و زوایای روحی و فکری ایشان دچار عجز و حیرت می کند و به نقص معرفتی خود معترف می نماید .

۱-۱۱ عشق برتر از ایمان

از نظر مولانای رومی:

آنکه واقعا انسان باشد و به مقام والای انسانی دست یابد ، ورای باورها جای دارد و چنین کسی از کفر و ایمان رسته است :

ایمان بی کفر تو ای شاه په کسی باشد ؟

                                      سیمرغ فلک پیمایش تو مگس باشد

آب حیوان ایمان ، خاک سیهی کفران

                                      بر آتش تو هر دو ماننده خس باشد

جانرا صفت ایمان شد وین جان به نفس جان باشد

                                      دل غرقه عمان شده چه جای نفس باشد ؟

شب کفر و چراغ ایمان ، خورشید چو شد رخشان

                                      با کفر بگفت ایمان : رفتیم که بس باشد

ایمان فرسی دین را ، مر نفس چو فرزین را

                                      وان شاه نوآئین چه جای فرس باشد

برای رسیدن بدین مقام ، از عشق باید یاری جست:

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

                             که تا ناگه زهمدیگر نمانیم

فسون قل اعوذ و قل هوالله

                             چرا در عشق همدیگر نخوانمی

۱-۱۲ قدمت عشق از دین بیشتر است

عشق ازلی است ولی کفر و اسلام بعدها وجود پیدا کرده اند . به نظر وی ( مولانا ) کفر وایمان بیش از کیفیت چیزی نیست . حال آنکه در عالم حقیقت کیفیت نگنجد گوید :

از کفر وز اسلام برون صحرائیست

                                      ما را به میان آن فضا سودائی است

عارف چو بدان رسید سر را بنهد

                                      نی کفر و نه اسلام ، نه آنجا جایی است

 ( سبحانی ،۱۳۶۳ ، ص ۳۱۵)

عشق یگانه اکسیری است که انسان را به مقام انسانیت می رساند و او را از حرص و کبر و هستی وانانیت می رهاند :

هر که را جامعه زعشقی چاک شد

                                      او از حرص و جمله عیبی پاک شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

                                      ای دوای جمله علت های ما

ای دوای نخوت وناموس ها

                             ای تو افلاطون و جالینوس ما

( سبحانی ،۱۳۶۳ ، ص ۳۱۵)

مولوی بارها تکرار می کند مسلمان نیستیم ، گبرم » و به این وسیله نشان می دهد که از اندیشه های عرفانی مولانا این است که بدانیم او در پی هیچ مصلحت اندیشی خاصی شعر نگفته زیرا شاعر و عاشق واقعی هرگز با تصمیم قلبی شعر نمی گوید . بلکه شعر خود به خود می آید و شاعر فقط آنرا دریافت می کند .( افراسیاب پور ،۱۳۸۳ ، ص ۱۴۵).

۱-۱۳ مولوی اهل باطن ، و عشق را بالاتر از هر دینی می داند .

بر همین اساس بسیاری از محققان ایرانی و پژوهشگران خارجی می گویند ، اندیشه های رومی . تصوف رومی ، خشک و نظری نبوده بلکه تجربی می باشد و بیشتر با دل سر و کار دارد تا با عقل…

جلال الدین بلخی می گوید میان عشق کلی و عقل کلی هیچ تعارضی نیست و عشق کیهانی فراتر از همه آئین ها و کیش ها و فلسفه هاست ( تدین ، ۱۳۷۷ ، ص ۳۶۲).

ودر همین راستا مکرر اشعاری را سروده و اندیشه هایی را بیان داشته تا به جرات و جسارتی که خاص ایشان است به موضوع و مقوله عشق توجهی زاید الوصف را معطوف دارد و رهبری آدمی را به او سپارد .

عاشقی گر زین سر و گرزان سر است

                                      عاقبت ما را بدان سر رهبر است

                                                                             ( مثنوی – دفتر اول )

۱-۱۴ محدوده معرفت مولانا

« قلمرو معرفتی مولانا را نمی توان با جهان بینی های سیستماتیک محدود ساخت .»

با مطالعه و بررسی کافی در قلمرو های گوناگون معرفتی مولانا ، می توانیم عوامل و عمق تفکرات وی را که با هیچ مکتب و جهان بینی سیستماتیک قابل تفسیر و توجیه نمی باشد درک کنیم . شاید تا کنون توانسته باشیم علل مافوق نظام ( سیستم ) بندی بودن قلمرو معرفتی مولانا را تا حدودی توضیح بدهیم اساسی ترین علل مافوق نظام ( سیستم ) بندی معارف مولانا ، تنوع ابعاد جهان وانسان است که در هر لحظه ای از دیدگاه ابعاد واستعدادهای گوناگون مولانا رژه می روند و چون اصول بنیادین هر دو تنوع ، از نظر مولانا فوق جهان و انسان عینی ومتصل به بی نهایت است ، لذا عناصر معرفتی او در عین حال که در شکل ادبی و علمی و فلسفی و روانی به جریان می افتد و دوموضوع انسان و جهان از دیدگاه او پدید نمی گردند با این حال پیوستگی معرفت او به قلمرو باز بی نهایت به خوبی دیده می شود .

در موارد زیادی از مثنوی با این جمله رو به رو هستیم : « این سخن پایان ندارد .» این مصرع را هم به خاطر دارید :«مثنوی چندان شود که چل شتر». این راهم ، اشخاص زیادی از مثنوی حفظ کردهاند :

من چو لب گویم لب دریا بود

                                      من چو لا گویم مراد الا بود

با ملاحظه ای مجموع مسائلی که درباره ی فعالیت های مغزی و روانی مولانا و مکتب جد و مرز ناپدید ادیبان کردیم می توانیم علت مقایسه ی طرز تفکر مولانا را با مکتب ها و جهان بینی های شرق و غرب درک نموده ، ضمنا بفهمیم که چرا اصول اساسی اغلب مکتب های جهان بینی در مثنوی با وضوح کامل دیده می شوند ( جعفری ، ۱۳۷۹ ، صص ۵۳-۵۲)

۱-۱۵ وهم وخیال ، موجب دشمنی میان پیروان انبیاء می گردد.

از دیدگاه جلال الدین مولوی ، همه پویندگان و همه دین ورزان پیروان طریقه واحدند و مدد از همت بخش واحدی می گیرند . اما بر خود و طریقه های خود نام های گونه گون می نهند و دعوی های مختلف می کنند و به توهم اختلاف ، با هم دشمنی می ورزند . ( سروش ، ۱۳۷۷ ، ص ۲۲)بنابراین وقتی اختلافات جنبه توهمی داشته و ریشه در اصل و معنا نداشته باشند ، به سهولت و سادگی هم از میان می روند و آنگاه آرامشی دلنشین حکمفرما می شود :

اختلاف خلق از نام اوفتاد

                             پون به معنی رفت ، آرام اوفتاد

که به تعبیر جلال الدین در واقع اختلاف و ستیزه میان مردم به سبب اختلاف در نام هاست . پس همین  که به معنی توجه کنند ، اختلاف ها از میان می رود و آشتی و آرامش برقرار می شود .( زمانی ،۱۳۷۵ ، ص ۸۷۶)

۱-۱۶ مولوی برتر از دانته

مولوی گاه نتایج علمی بسیار سودمندی می گید برای مثال از مصداق « ما تمایزی میان هیچ یک از پیغامبران ننهاده ایم » پون نتیجه می گیرد که :

ما چراغ ار حاضر آید در مکان

                                      هر یکی باشد به صورت غیر آن

فرق نتوان کرد نور هر یکی

                                      چون نبودش روی آری بی شکی

اطلبو المعنی من الفرقان قل

                                      لا نفرق بین آحاد الرسل

در معانی قسمت و اعداد نیست

                                      در معانی تجزیه و افراد نیست

منبسط بودیم و یک گوهر همه

                                      بی سرو بی پا بدیم آن سر همه

یک گهر بودیم همچو آفتاب

                                      بی گره بودیم و صافی هم چو آب

چون به صورت آمد آن نور سره

                                      شد عدد چون سایه های کنگره

کنگره ویران کنید از منجیق

                                      تا رود فرق از میان این فریق

مولوی این مفهوم را مبنای نگرش به نور جهانگیر حقیقت د رتمام ادیان قرار می دهد و بر اساس همین فکر بر سر تا سر مثنوی روحیه مدارا می دهد به همین دلیل است که می بیند

نیکلسون مولوی را برتر از دانته می شمارد زیرا دانته در کمدی الهی خود محمد (ص) و اصحاب او را در دوزخ جای می دهد و نیکلسون در مقایسه این دو می گوید : « مولوی چند سالی پس از تولد دانته درگذشت اما شاعر مسیحی از لحاظ وسعت نظر و مدارا به پای معاصر مسلمان خویش نمی رسد .» ( میر علایی،۱۳۵۲ ، ص ۲۱-۲۰)

اگر ادعا کنیم که « بطور قطع » همه ی پیامبران از جمله ی پاکان به شمار می آیند سخنی مرود قبول عموم گفته ایم و به نظر نمی رسد که مولانا ، پیامبران را از پلکان نداند . آن وقت باید پرسید چه طور نباید خود را با آنان قیاس نمود ؟ در حالی که این پیامبران « الگو » اسوه و مربیان بشر بوده اند و همه ی ادیان آسمانی ادعا دارند که باید خود را با پیامبران قیاس نمود و کوشش کرد که به آن ها نزدیک گردید ! از طرفی مولانا که هم موسی را پاک می داند و هم خضر را باید پاسخ دهد که کدام یک پاک تر هستند و کدامیک کارشان درست و چرا دو پاک اختلاف پیدا کردند ؟

همسری با انبیاء برداشتند

                             اولیاء را همچو خود پنداشتند

                                                                   (۱/۲۶۵)

مولانا پیامبران و برگزیدگان را از جنس بشر نمی شمارد و آنها را مجرد و روحانی به شمار می آورد که در ذات وجوهر با انسان متفاوت هستند . چون نماینده خدا و نایب او هستند از هر نظر صورت و شکل شبیه انسان هستند تا به وظیفه ی رسالت و نیابت عمل کنند :

انبیاء چون جنس روحند وملک

                                      هر ملک را جذب کردند از فلک (۴/۲۶۹۷)

جنس ما چون نیست جنس شاه ما

                                      مای ما شد بهر مای او فنا (۲/۱۱۷۲)

این عقیده با گفته ی قرآن مجید منافات دارد که « قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی » یعنی بگو من بشری هستم مانند شما ، به من وحی می شود ، مولانا برای توجیه دیدگاه خود و ارائه تفسیری مناسب با آن ، و با این آیه کوشش هایی نموده است :

زان بود جنس بشر پیغمبران

                             تا به جنسبت رهند از ناودان

پس بشر فرمود خود را « مثلکم »

                             تا به حسن آیید و کم گردید گم

زان که جنسبت عجایب جاذبیست

                             جاذبش جنس است هر جا طالبیست

عیسی وادریس بر گردون شدند

                             با ملایک چون که هم جنس آمدند (۴/۷۲-۲۶۶۹).

با این توجیه نیز نمی توان تفسیر گویا از آیه ی قرآنی ارائه دارد . زیرا مولانا از اساس این هم جنس بودن را قبول ندارد و می خواهد بگرید ، خداوند اگر انسان را مثل پیامبران خوانده از روی مصلحت و برای تشویق آنان ها بوده است .

چنین تاویلی با ظاهر آیات و روایات منافات دارد .اگر پیامبران الگو اسوه هستند ، ا زانسان ها درخواستشده که مانندآن ها باشد . دیگرچطرو نباید کسی خود را با آن ها مقایسه کند ! مولانا بین پیامبران وانسان فاصله ای بی نهایت قائل است و می گوید :« هست فرقی در میان بی منتهی » در حالی که چنین مطالبی از متون دینی دریافت نمی شود .( افراسیاب پور ، ۱۳۸۲ صص ۲۳۲-۲۳۱)

۱-۱۷ از نظر مولوی ، اختلاف انبیاء لفظی است نه معنوی:

با دقت کافی در مکتب هایی که بشر به وجود آورده است ، به دری با پیکارهای لفظی عقاید مختلف و جداگانه ای را به وجود آوردهاند که بررسی کنندگان ساده لوح را به قبول این که واقعا صدها مکتب وجوددارد وادار می سازد، در صورتی که اگر درست دقت شود ، خواهیم دید که مقداری فراوان از جنگ و پیکارهای مکتبی که به وجود آ»ده اند ، معلول عشق به لفظ خاص بوده است ، نه معانی متضاد و مختلف.

به عنوان مثال : وجود یک واقعیت گسترده که قدرت به وجود آوردن اشیاء یا جریان مواد و صور جامد و نبات وجاندار وانسان در آن صورت می گیرد، از دیدگاه های جهان بینی ها که مستند به حس و تجربه است ، قابل پذیرش است .

این واقعیت را الفاظ گوناگون مانند حقیقی ماده المواد ، روح کلی هستی ، طبیعت ، در ابهام فرو برده و مختصات لفظی هر یک از آن الفاظ برای ما مکتبی مستقل به وجود آورده است ، این گونه  اختلافات بر دو نوع عمده تقسیم می گردند :

نوع یکم : اختلاف معلول موضع گیری ها در ارتباط با جهان و دخالت ذو قیات شخص و غیره .

نوع دوم : اختلاف معلول تنوع الفاظ

مولانا این نوع دوم را در ابیات زیر مطرح می کند :

جارکس را داد مردی یکدرم

                                      هریکی از شهری افتاده به هم

فارسی و ترک و رومی وعرب

                                      جمله با هم در نزاع و در غضب

فارسی گفتا از این چون وارهیم

                                      هم بیا کاین را به انگوری دهیم

آن عرب گفتا معاذ الله لا

                                      من عنب خواهم نه انگورای دغا

آن یکی که ترک بد گفت ای گوزوم

                                      من نمی خواهم عنب خواهم اوزوم

آن که رومی بود گفت این قیل را

                                      ترک کن خواهم من استافیل را

در تنازع آن نفر جنگی شدند

                                      که ز سر نام ها غافل بدند

مشت بر هم می زدند از ابلهی

                                      پر بدند از جهل و از دانش تهی

صاحب سر و عریزی صد زبان

                                      گر بدی آن جا بدادی صلحشان

پس بگفتی اوکه من زین یک درم

                                      آرزوی جمله تان را می خرم

چون که بسیپراید دل را بی دغل

                                      این در متان می کند چندین عمل

یک درمتان می شود چار المراد

                                      چار دشمن می شود یک ز اتحاد

گفت هر یکتان دهد جنگ و فراق

                                      گفت من آرد شما را اتفاق

(جعفری،۱۳۷۹ ،ص۱۶۵-۱۶۴)

۱-۱۸ ترسای مسلمان

کشیشی از شهر استانبول یکی از مریدان مولانا بود روزی معماری رومی در خانه خداوند کار بجاری می ساخت . یاران به طریق مطایبه با وی گفتند که چرا مسلمان نمی شوی که بهترین دین ها دین اسلام است . گفت : قریب به پنجاه سال است که در دین عیسی ام از و می ترسم و شرمسار می شوم که ترک دین او کنم از ناگاه حضرت مولانا از در درآمده . فرمود که سر ایمان ، ترس است ، هر کو از حق ترساست ، اگر چه ترساست با دین است ( سبحانی ،۱۳۶۳ ،  ص ۳۰۷)

۱-۱۹  همه مردم در نبود مولانا ناراحتند .

نقل است که چون روح مولانا از فرش خاکی به آسمان پاکی عروج نمود به هنگام تشیع همه گرداگرد تابوت چرخ می زدند . راه گنجایش جمعیت را نداشت ، انبوه خلق برای لمس تابوت ، از کوچه های فرعی چون سیل به شارع جاری می شدند . علما، صوفیان ، اخیان ، فتیان ، رندان ، و رجال حکومت و … مسیحیان ، کشیشان .

یهودیان ، خاخام ها – خلاصه تمام انسان ها – مولانا بر فرق سر نهاده بودند. کشیشان مراسم مذهبی بجا می آوردند . خاخام ها تورات میخواندند . یکی از خام طبعان خواست مسیحیان ویهودیان را از شرکت در مراسم منع کند . فریاد برآوردند که : او ( مولوی) مسیح ما بود . او عیسای ما بود ، ما را ازموسی و عیسی را در او دیدیم و یافتیم .

او آفتاب بود و آفتاب همه جا را روشن می کند . کشیش دیگر اشک چشمانش را با آستین پاک کرد و هق هق کنان فریاد زد :

« مولانا نان بود ، آیا گرسنه ای دیده ای که از نان بگریزد ؟» ( سبحانی ، ۱۳۶۳، ص ۲۱۸).

۱-۲۰ تفکر ، محور دعوت مولوی بود.

جلال الدین مولوی در هر جایی که اقتضاء می نمود از عقیده اسلامی خود دفاع می کرد و و پیروان انبیاء ومذاهب دیگر را نیز به تامل و تدبر در آیین خویش فرا می خواند ، به طوری که در احوالات ایشان نقل است وقتی که عالمی مسیحی به نام « الجراح » در جدال با مولانا به توجیه و تفسیر دین مسیحیت بر اساس آموزه های انتقالی از سوی آباء  و اجداد خویش پرداخته بود ، جلال الدین به او اعتراض کرد و گفت :

« هر که عاقل یا دارای احساس درستی باشد این کار را انجام نمی دهد و چنین سخن نمی گوید . خداوند به تو عقلی غیر از عقل پدرت و اندیشه ای غیر از اندیشه او و قدرت تشخیص جداگانه ای عطا کرده است ؛ پس چرا فکر وعقل خودت را رها می کنی واز عقلی که تو را گمراه می کند و هدایت نمی نماید پیروی می نمایی.» ( فروزانفر ،۱۳۶۲ ص ۱۲۵)

۱-۲۱ مولوی یک آیین وتفکر را حق نمی دانست

مثنوی البته کتاب تعلیم است : تعلیم طریقت برای نیل به حقیقت اما نزد مولوی شریعت نیز از گذرگاه طریقت دور نیست . از این رو عجب نیست که شاعر گاه در جستجوی حقیقت شیوه اهل شریعت را پیش گیرد. درست است که مثنوی سخن اهل جدال و کلام نیست . اما شاعر در آن مثل اهل کلام در اثبات عقاید و آراء اهل شریعت اهتمام دارد ، بااین همه اهل کلام نیست که تنها یک مذهب و یک اندیشه را حق و درست بداند .

کشمکش متکلمان را نیز از مقوله نزاع های کودکانه می شمرد و یک اندیشه را حق و درست بداند . کشمکش متکلمان را نیز از مقوله نزاع های کودکانه می شمرد مانند نزاع آن چهار کس که برای خاطر انگور به هم در افتاده بودند و اختلاف زبان آن ها را از اتحاد مقصد بازداشته بود ، یا مثل اختلاف نظری که از پسودن پیل در ا« خانه تاریک برای کی عده پیش آمد. از این روست که وی از این اختلاف های لفظی خود را کنار می کشد . و حتی جرئت می کند که بگوید : « من با هفتاد وسه مذهب یکی ام .» ( زرین کوب ،۱۳۷۴ ، ص ۲۳۳)

۱-۲۲ مولوی همیشه زنده است

مولوی جزئی از فرهنگ ماست ، جزئی از اندیشیدن وحس کردن و تپیدن قلب ماست ، جزء ابدیت تاریخی است ، اندیشه اش ، مذهبش ، هنر شعریش درخدمت خلود و در خدمت همه  قرار می گیرد نه در خدمت خودش . این همه جاویدانند . انسانیت جاوید است پس اراه خلود شخص کاملا روشن است فرد از بین می رود جامعه جاوید است .( شریعتی ،۱۳۵۹ ، ص ۱۲۶)

۱-۲۳ مولوی شاعری همگانی است نه ملی

حماسه ای که مولوی می سراید .حماسه همه انسان هاست . حماسه فردوسی فقط حماسه ایرانی هاست .از پیروزی رستم ، فقط ایرانی ها لذت می برند . چون پیروزی ملیت است در برابر قدرت بیگانه ، پیر جنگی نماینده صمیمیت بشری است در برابر رسمیت ، حقیقت یک مذهب است در برابر رسمیت .( همان ، ص ۱۲۷)

بطوری که هدف اصلی مولانا از پرداختن داستان پیر چنگی بیان این نکته است که شرط وصول به خدا تنها اجرای احکام شرعی و اعمال مذهبی نیست ، بلکه صدق نیت ، صفای درون و سوز دل نیز وسیله قرب به حق توانند بود .( وزین پور، ۱۳۶۵، ص ۱۹۳).

با این همه جلال الدین مردی بی تکلف ، ساده ونیک محضر بود . بیشتر با درویشان با پیشه وران نشست و برخاست داشت و در معامله با محتشمان گستاخ و بی پروا بود . با وجود لاغری و زرد رویی حشمت و مهابتی قوی داشت . اگر چه لباس ساده صوفیانه می پوشید، مردم در وی به چشم اهل حشمت می دیدند . با این همه در مجلس او از هر دستی مرم راه داشتند .

حتی یک ترسای مست می توانست در سماع او حاضر شود و شور و عربده کند و قصابی ارمنی اگر به وی بر می خورد ازوی تواضع های شگفت می دید در بردباری و شکیبایی حوصه ایی کم مانند داشت . طالب علمی که با صوفیه دشمنی داشت بر سر جمع با وی گفت از مولانا نقل کنند که جایی گفته است « من با هفتاد وسه مذهب یکی ام » آیا این سخن مولانا گفته است ؟ گفت آری گفته ام . آن مرد زبان طعن بگشاد و مولانا را دشنام داد . مولانا بخندید وگفت با این نیز که تو می گویی یکی ام .

یکرنگی و صلح جویی او تا بدین حد بود و با رند و زاهد و گبر وترسا چنین می زیست .( زرین کوب ،۱۳۷۴، ص ۲۳۱).

 اگر چه اسناد معتبر حاکی است : مولوی بر مذهب تسنن بوده ، با این همه چنانکه شایسته متفکری بزرگ و آزاده همچون او بوده بر همه مذاهب به دیده احترام می نگریست .(وزین پور،۱۳۶۵ ، ص ۱۹۵).

مولانا در زمان حیات خود به ادعای ارشاد و شیخیت برنخاسته بود . او یک مصلح بود و یک کیش وحدت ، انسانیت و آئین محبت را پیر یخته بود .( سبحانی ،۱۳۶۶ ، ص ۳۲).

یکی از دلایل گسترش مولویه در روستاها وشاید عمده ترین سبب آن ، عدم جدائی مشایخ مولوی از مردم است . راه انسانیتی که مولویان تلقین می کردند ، برای انسان  مخصوصا برای انسان مضطرب به هیچ وجه بیگانه جلوه نمی کرد . همدیگر را دوست داشتن با هم دیگر سازش داشتن ،درانسان به انسانیت تعظیم کردن ، هستی را خدا و موجودات را مظاهر الهی دیدن ، فرقی بین کیش ها و راه ها قائل نشدن و … و سرانجام برای دستیابی به چنین کمال ، عشق وجد حقیقی ، موسیقی و سماع (همان ص ۳۰۳) همه از مواردی بود که نه تنها موجب محبوبیت مولانا در نزد عوام و خواص بکله مقبولیت و مجذوبیت مولویه بعد از ایشان را به دنبال داشت که نمونه های مشابه آنرا به ندرت می توان با این گستردگی سراغ گرفت .

۱-۲۴ مسلمانی مولوی:

مولوی اگر چه فهم تساهل گرا و جامع الاطرافقی را از دین به نمایش می گذارد . باید به خاطر داشت که او همچون پدرش مدتی را بر تذکیر وتببع در فقه اسرا می گذراند او با پشت کردن به دین اسلام به مدارا معنویت فراگیر خود دست نیافت . بلکه در پی غوطه ور شدن در آن به معنویت خاص خود رسید . آرزومندی معنوی مولوی از تمایل شدید وی به تبعیت از پیامبر اکرم ( ص) و به فعلیت درآوردن توان بالقوه اش در تبدیل شدن به یک مسلمان کامل نشان می گرفت .

اسلام هم یک دین وحدت گرا بود و می آموخت که محمد ( ص) ، عیسی مسیح ، موسی ابراهیم و دیگر پیامبران کتاب مقدس جملگی از سوی یک خدای حقیقی برای هدایت بشر فرستاده شده اند .

خداوند همانطور که پیشتر صالح و هود را به جانب مردم فرستاده بود ( حضرت ) محمد را نیز در مقام « رسول » خود به میان اعراب فرستاد . با این تفاوت که « قرآن » ارتباط و کاربرد گسترده تری برای جهانیان داشت .

کلام پروردگار در قرآن از « ام الکتاب » بر پیامبر نازل گشت و آن کتاب مادر ، لوحی است محفوظ در مساحت خداوندی. آفریدگار عالم در سراسر ادوار تاریخ از طریق افرادی همچون موسی ، عیسی و ابراهیم که نبی او بودند بخش های پیاپی ای از این کتاب جاودانه را بر انسان نازل کرد.

قرآن ( حضرت ) محمد جدیدترین کتاب تعلیمی الهی و الگوی آسمانی پیام خدا برای بشر است .( فرهمند پور ،۱۳۸۳ ، ص ۱۶)

« وی ( مولوی ) درخصوص اختلاف مذاهب بسیار بلندنظر و آزاد اندیش بود ، اما تساهل وی نباید ما را بفریبد و بپنداریم که تمام عقاید و باورها نزد وی یکسان تلقی می شده است . ( همان ، ص ۱۸)

۱-۲۵ دیدگاه مولوی در رابطه ی با مذهب انبیاء :

( درعهد مولوی در حالیکه ) محله های شهرهای بزرگ بامرز بندی های مذهبی از هم جدا شده بودند ومحله مختلفی برای یهودیان ، مسلمانان ، زرتشتیان ومسیحیان وجود داشته . مسلمانان هم بیشتر میل داشتند بر اساس ملاحظات فرقه ای کنار یکدیگر جمع شوند .

و هر مسجدی پیرو یک مذهب خاص بود با وجود برخی تنش ها یا حتی خشونت هاطلبی های گاه گاه فرقه ها ، سیاست حکام سلجوقی بر تعدیل مذاهب و تضمین ثبات وسازگاری مدنی استوار بود .

مولوی نه تنها بامسلمانان سایر مذاهب ، بلکه با عوام و غیر علما نیز رابطه دوستانه داشت .وانگهی او از بین ترسایان نیز دوست ها داشت که گرجی خاتون و یک راهب از آن جمله اند . وقتی گرجی خاتون از علم الدین قیصر در مورد اعظم کرامات مولوی پرسید ، علم از یک شیخ پیروی کند و یک امت یک پیامبر خاص را معزز دارند ، ولی بزرگترین کرامت مولانا آن بودکه پیروان تمام مذاهب واهالی تمام ملل او را محترم می شمارند و به تعالیم او گوش فرا می دهند ( مناقب . ص ۵۱۹) ( فرهمند پور ، ۱۳۸۳ ، ص ۳۹۲).

۱-۲۶ اقتضای هستی ، وحدت انبیاء است .

و اصل آن سرآغاز دور وناپیداست ، زاد بوم دیرینه از یاد رفته : هستی یگانه در دام صورت نیفتاده وحدت بی شکست در شمار نیامده :

منبسط بودیم و یک گوهر همه

                                      بی سر و بی پا بریم آن سر همه

یک گهر بودیم همچون آفتاب

                                      بی گره بودیم و صافی همچو آب

چون به صورت آمد آن نور سره

                                      شد عدد چون سایه ای کنگره ( به آذین ، ۱۳۷۷، ص ۱۱)

بنابراین ، پس او چه کسی است که این گونه درباره اش گفته اند و در حقیقت به کدام سیره و سیاق نزدیک است . اگر چه در واقع این مولوی نه فیلسوف است نه شاعر . هم فلسفی را تحقیر می کند و هم بر فلسفه می تازد . چنانکه قافیه اندیشی را عبث می شمارد و از دست مفتعلن نیز شکایت می کند . با این همه . شور عق او راهم فلسفی کرده است هم شاعر.

شعر می گوید و در آن نه همان هیجان های روحانی خویش بلکه اندیشه های فلسفی خود را نیز بیان می کند . با آنکه از استدلالیان و شیوه فکر و بیان آنها رضایت ندارد خود در بیان آراء و اندیشه های خویش مثل آنها استدلال می کند .

در باب جهان ، در باب خدا در باب روح ، در باب معاد ودر باب همه چیز سخن می گوید . سیر انسان را که از جمادی به نباتی می آید و از نباتی به انسانی و ملکی می پرد  دنبال می کند ، حدود جبر و اختیار اسنان را باز می نماید و سر منزل فنا را که در آن انسان جای خود را به خدا می دهد تصویر می کند و این  همه را گاه با اطمینان و یقین یک فیلسوف جزمی و گاه با شور و هیجان یک شاعر رمانتیک بیان می کند ( زرین کوب ، ۱۳۷۴، ص ۲۳۹).

۱-۲۷ مولوی طالب فرد عاشق است .

مولانا در جستجوی مومن واقعی عاشق خداوند است ، و مانند سنایی قافیه مرد – درد را در شعرش به کار می برد ، زیرا تنها از طریق رنج و درد است که انسان رشد می کند و به« مرد » حقیقی تبدیل می شود . در اینجا باید خاطر نشان سازیم که مولانا اصطلاح انسان کامل را به مفهوم فینئی که در نزد ابن عربی دارد ، و نه حتی به معنایی که در نزد شاگردان این عربی دارد هرگز به کار نبرده است انسان کامل مطلوب او آن کسی که درعشق و درد بهکمال رسیده باشد نه کسی که به مقام معینی از مقامات نظام گنوسی رسیده باشد . بدره ای ،۱۳۷۷ ، صص ۱۱۵-۱۱۴)

۱-۲۸  اندیشه وحدت از دیدگاه مولوی

این فکر وحدت که در بیان او هست مثل فکر ابن عربی نظری نیست امری است ذوقی شهودی که مخصوص خود اوست . آنچه وی بیان می کند احساس و کشف اتحاد واتصال انسان است با همه کاینات که در طی آن عارف جز وجود حق هیچ چیز نمی بیند . جلوه حق دیواره وجود خلق را – مثل سنگ های طور – فرومی ریزد و از بین می برد . در مقام فنا ، آنجا که نی از وجود خود تهی می شود عین نابی می شود .

حجاب کثرت و وحدت برداشته می شود و مثل یک آهن تفته که جز آتش نام دیگر ندارد وی نیز عین حق می شود و از هستی اونشانی باقی نمی ماند . بدین گونه ، مولوی هر چند از راه کشف و شهود به فکر وحدت می رسد اما وحدت او چنان نیست که فاصله بین اسنان و خدا را پر کند .اگر چه وی نیز جز یک وجود ، چیز دیگری در این راه نمی بیند اما نمی خواهد که این اندیشه او را به بن بست جبر مطلق و سقوط تکلیف بکشاند .( زرین کوب ، ۱۳۷۴ ، ص ۲۳۹)

۱-۲۹ مولانا از خود بینی دور بود.

در یک مجلس سماع او مستی که وارد جمع شده بود بیخود وار خود را در حالت وجد و رقص به مولانا می زد و او را آزار می داد ، اصحاب خواستند او را برنجانند ، مولانا از این کار آنها روی در هم کشید وبا تغییر پرسید : شراب او خورده است شما مستی می کنید ؟ گفتند آخر او ترساست . هم چنان با تغیربانگ زد که چرا شما نیستید ؟ به جهودی که از او پرسید دین شما بهتر است یا از آن ما ؟ باخونسردی گفت از آن شما . بیش از آن در آیین خویش استوار بود که پیش خود این دلواری راتردیدی در برتری آن تلقی کند .

اما این گونه اقوال او بیش از تعصب وخشونت مفتیان شهر درجلب کسانی که عامه اهل شهر انهار ا کافر و گبر و پلید می خواندند موثر بود ( همان ، صص ۳۰۹-۳۰۸)

ضمن اینکه مولانا برای این منظور هزینه های گزافی نیز متحمل می شد و بعضا مورد خشم وتنفر متعصبان دینی هم قرار می گرفت .

۱-۳۰ فروتنی مولانا

« تواضع و فروتنی در مواجهه با عامه مردم از هر دین و آیین و کرنش و نرمش در مقابل کودکان و خردسالان که تعجب همگان را بر می انگیخت .»

مکرر دیده شده که در هنگام عبور از کوجه و بازار ، با راهب فقیر یا کیش حقیری برخورد کرده بود و چندین بار از باب تواضع ، بر وفق مرسوم خود ، در مقابل او سر به تعظیم فرو آورده بود . این تعظیم و تواضع فوق العاده درمقابل کسانی بود که فقها و متشرعه اگر در کوی و برزن با آنها برخورد می کردند با نفرت و خشم ابرو در هم می کشیدند و از رویت آنها اظهار کراهیت می کردند . در برابر یک قصاب ارمنی که در راه برابر او سر تعظیم خم کرده بود چندین بار کرنش نمود در قوینه با یک راهب رومی که از قسطنیطنیه آمده بود برخورد کرد و او هر بازکه در مقابل وی تواضع می کرد مولانا را در پیش روی خود در حال تواضع می دید.

حتی یک روز از کویی می گذشت کودکان خرد که مشغول بازی بودند تا مولانا را از دور دیدند پیش دویدند و در مقابل وی سر به تعظیم فرود آوردند ، مولانا هم با آنها به همان گونه تواضع کرد کودکی که دورتر بود و آب می تاخت بانگ در داد که یک لحظه درنگ کنید تا من نیز بیابیم و مولانا همانجا ایستاد تا او نیز برسید وبین آنها تواضع و تعارف دوستانه رد و بدل شد ( زرین کوب ، ۱۳۸۱، ص۳۰۸)

همچنین در خصوص رفتارهای خاضعانه و برخوردهای متواضعانه ایشان آمده است که :

« مولانا بر سر راه خود ، با راهبی ، با یک قصاب ارمنی ، با جوانان ارمنی که از میخانه خارج شده بودند ، حتی با زنانی که از راه فحشاء زندگی خود را تامین می کردند و باز نی که این گروه زنان را چون کالایی در اختیار داشت . متقابلا به هم تعظیم می کردند وبه سجده افتادند از ذهن هر دو جانب چیزی جز سود به انسانیت مستقر در انسان خطور نکرده هر دو طرف ضعف موجود در انسان را به فراموشی سپردند تا با مسامحه در قبال انسانیت یک انسان ایده آل به سجده افتادند . و از همین روست که جنازه مولانا بر فرق سر خاخامها راهبان ، روستاییان ، شهرنشینان و انسان های مختلف از ادیان و مذاهب گوناگون چون تاجی به گردش درآمد .

چنانکه علم الدین قیصر گفته است: هر پیامبری را تنها امت آن پیامبر و هر ولی را فقط پیروان او دوست دارند ولی مولانا را پیروان همه ادیان و معتقدان تمام مذاهب ، همه ، همه انسان ها و تمام انسانیت دوست دارند (گولپینارلی ،۱۳۷۸، ص ۳۴۷)

درباره روحیه انعطاف پذیر مولوی نیز گفته شده که مردم در مجالس سماع ( وی )آرامش  داشتند ، اضطراب خود را از یاد می بردند ، اختلافات کیش و طریق را نادیده می گرفتند ، انسانیت را در می یافتند ( همان ، ص ۳۴۷)

مولوی بی اعتنائی آدمیان را به مقاصد ونیازهای هم نوعان خود نشانه نادانی به شمار آورده و اساس همه شور بختی ها و پیکارهای جوامع بشری را بی دانشی و جهل دانسته است . از یاد بردن مقاصد و منافع دیگران موجب پراکندگی و نزاع و در نتیجه ناتوانی و بی نوائی انسان ها می شود ، در صورتی که با ارزش شمردن اراده و سود آنان ، صلح و اتحاد و یگانگی به بار می آورد .( وزین پور ،۱۳۶۵، ص ۳۱۰)

۱-۳۱ شباهت جهان هستی به خانقاه و پیامبران به صوفیان

جلال الدین مولوی ، مجموعه عالم را به خانقاهی تشبیه می کند که پیامبارن و اولیا ء همچون صوفیانی مسافر در آن گذر می کنند ، وی دراین باره می گوید :

کل کائنات بر مثال خانقاهیست بس عالی و عظیم ودر آن خانقاه شیخ حقیقی حضرت الله است و تمامت انبیاء و اولیاء وخواص امت بسان صوفیان مسافرند و چون صوفی غریب درین خانقاه نزول کند و خادم را نداندباید که نظر کند تا استین جامه را که تشمینر کرده است استدلال کند که خادم خانقاه اوست ( افلاکی ، شماره ۲ ، ص ۲۲۴).

۱-۳۱ دید واحد مولوی به حاضران در خانقاه

این طرز تلقی از خانقاه عالم از خادم وقت که مولانا بود می خواست به تمام واردان خانقاه وساکنان آن به چشم مهمان عزیز نظر کند . بین آنه هیچ تفاوت و تمایز قائل نشود ، همه را با روی گشاده وب ا بزرگ نگری خدمت کند . در عین حال از واردان و ساکنان خانقاه که همه طالب خدمت و شایق صحبت یک شیخ واحد بودند طلب می کرد که از هر جا می رسند در هر مرتبه ومقام که هستند ، به هر قوم و هر امت که تعلق دارند در درون خانقاه به خاطر شیخ به حرمت انتساب به او که شاید هم به ایشان روی نشان نده د ، یکدیگر را به چشم برادر بنگرند .

تفاوت در رنگ تفاوت در زبان و تفاوت در کیش را دستاویز تفوق جویی یا بهانه زیادت طلبی نسازند . بر همه اهل خانقاه الزام می کرد که چون به هر حال همه طالبان یک مقصد و عاشقان یک قبله بوده اند اجازه ندهند اختلاف در نام ، اختلاف در زبان و اختلاف در تعبیر در بین آنها مجوس را با مسلمان یهود را با نصرانی  نصرانی را با مجوس به تنازع وادارد .

نگذارند محبت که لازمه برادری است در بین آنها به نفرت که جانمایه دشمنی است تبدیل شود و با وجود معبود واحد ، عباد و بلاد آنها به بهانه جنگ های صلیبی به نام ستیزه های قومی و کشمکش های مربوط به بازرگانی پایمال تجاوزهای جبرانناپذیر گردد.

این تلقی از خانقاه عالم تا وقتی هنوز پرستش اصنام در هیاکل انسانی اذهان خداجوی را به انحراف و ضلالت می کشاند تا وقتی جهانخواران غرب به هر بهانه معبد پاک خدای واحد را به تجارت و خون واسلحه می آلایند و تا وقتی هندو ومسلمان هنوز معابد یکدیگر را طعمه آتش و ویرانی و پلیدی می سازند.

می تواند برای تمام دنیا ، برای تمام نسل های انسانی هدف غایی و آرمان عالی به شمار آید ( زرین کوب ، ۱۳۷۷، ص۲۸۸-۲۸۷)

با این طرز تلقی که مولانا از خانقاه عالم داشت اختلاف ملتها اختلاف نظرگاه ها و اختلاف مذهب ها جز حجابی ظاهری بر چهره یک وحدت مستور محسوب نمی شد . امری که در ورای این همه اختلاف ظاهر وحدتی مسترو را الزام می کرد عشق بود ، خاصه عشقی که به معشوق واحد . به شیخ خانقاه منتهی می شد . در نظر مولانا عشق به هر صورت بود ،  فاصله یی را که بین دو جان شیفته اختلاف و دویی به وجود می آورد رفع می کرد و انسان عالم را تصویر دو گانه ایی از یک وجود واحد نشان می داد ( زرین کوب ، ۱۳۷۷ ، ص ۲۸۸).

۱-۳۳ معنای مثنوی :

« مثنوی در واقع روایت منظوم و مشروحی است از سخنان پیر تبریزی که با تجربیات روحی خود ومولانا درهم آمیخته و از اطلاعات وسیع وتصرفات ذهن بالنده وی مایه گرفته و تصادفی نست که تمام مطالب مقالات در تشریح دقایق عرفانی و بسیاری از قصه ها و بسیاری از تغبیرات آن را در مثنوی می یابیم ( موحد ، ۱۳۷۹ ، ص ۳۲)

و همین امر باعث گردید تا درباره محتویات آن گفته شود که اشعار مثنوی بسان دریای ناپیدا کرانه ای است که خواننده صاحبدل را مجذوب و مسحور امواج توفنده اش می سازد و این هم از کرامات الهامی سراینده است ( تدین ، ۱۳۷۷، ص ۳۶۲).

در مثنوی که دکان وحدت است هر چیزی که غیر از خدای واحد مشاهده شود بتی بیش نیست . مولوی پا از آوردگاه هستی فراتر می نهد و در می یابد که همه تناقضات و ناهماهنگی ها مامور ایفای نقش هایی در هماهنگی کل است که فقط عارفان می توانند آن را درک کنند ( آوانسیان ، ص ۲۴)

مثنوی به هر بهانه ای راه نیستی رانشان می دهد و بدان فرا می خواند اما در این واژه « نیستی » ابهامی است . نمی توان آنرا با نیت مطلق با « هیچ » هم سنگ دانست . هیچ هیچ است و هیچ می ماند . اما نیستی در واژگان مثنوی پربار هستی است ، بیشتر از خود هستی محسوس تا جاییکه مولانا آن را « کارگاه هست کن » می نامد .

نیستی زاینده است هست بی صورت است که به صورت در می آید . از یک سو . از سوی دیگر نیستی فرجام پوی ناگزیر آدمی است در روند سبکباری جان از آلایش ها و آلودگی های خاک . در نیستی است که رنگ ها – پراکندگی ها و جدایی ها – بار دیگر در بیرنگی حل می شود و جنگ اضداد به آشتی در یگانگی می انجامد .

چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد

                                      موسیی با موسیئی درجنگ شد

چون به بیرنگی رسی کان داشتی

                                      موسی و فرعون دارند آتشی

اینجاست که رود خروشان « هستی » به دریای زنده و بیکران نیستی می ریزد در گریز از بسترهای تنگ خود در آن آرام می گیرد با آن یکی می شود و حتی از یاد می برد که زمانی « خود » بوده است و جز او پنداشته می شده است ( به آذین ، ۱۳۷۷، ص ۱۸-۱۷)

مثنوی معنوی معروف ترین مثنوی زبان فارسی است که مطلق عنوان مثنوی را ویژه خود ساخته است از این اثر بزرگ در جنب کتاب های مقدس یاد می شود در حقیقت نیز از لحاظ آغاز و داشتن نظم خاصی که بیرون از همه نظام های تضنیفی است و همچنین عرض مطالب و راه و رسم تمثیل به کتاب های مقدس  شباهت دارد ( شفیعی کد کنی چاپ ششم ، ص ۳۹).

۱-۳۴ مثنوی ترکیبی از تفکر است مخلتف

با در نظر گرفتن این امر که اسلام بنا به تاکید خود بر دیانت « ابراهیم » و « موسی» و « عیسی » صحه گذاشته و نظریات آنان را در باب خدا و انسان پذیرفته است و با توجه به تاثیر نظری فلسفه یونان و حیات مذهبی مسیحی از طرفی و تاثیرات عقاید فلسفی و دینی ایرانی و هندی از سوی دیگر ، می توان پی برد.

مثنوی مولوی منشور بلورین کثیر الوجوهی است که در آن بازتاب پرتوهای شکسته وحدانیت سامی خرد گرایی یونانی با عناصرفیثاغوری ، نظریه های الیاتی « بودن و شدن » نظریه مثالی افلاطون ، نظریه علی و نظم جهان ارسطو، وحدت افلوطین وجذبه ای که به نظر او هادی به سوی وحدت است ، سئوالات متناقض متکلمیت ، مسائل نظریه معرفتی ابن سینا و فارابی ،نظریه علم لدنی غزالی و وحدت گرایی ابن العربی را می توان دید .

مثنوی مولوی با چنین گنجینه هایی از اندیشه های گوناگون نه دستگاهی فلسفی و نه دستگاهی مذهبی و عرفانی ونه نیز گلچینی محض از همه اندیشه هاست .( میر علائی ، ص ۳-۲)

و برهمین اساس است که :

ستایشگران و پیروان جلال الدین مولوی بارها این دو گفته اور ا در هر گوشه دنیا تکرار کرده اند که « مثنوی » جلال الدین ، با متجاوز از ۲۶۰۰۰ بیت تقریبا ترجمه جامعی از قرآن به زبان پارسی است و مولانا تقریبا حال پیامبری را دارد که کتاب مقدس را برای امت خود آورده باشد ( لاهوتی ، ص ۵۱۳).

و قطعا تجلیل وتقدیس شاعران برجستهای از حوزه علم وادب در شوکت وعظمت مثنوی نیز مبین همین موضوع است از جمله سروده جامی که می گوید :

من نمی گویم که آن عالیجناب

                                      هست پیغمبر ولی دارد کتاب

وهمچنین است فرماش شیخ بهایی:

هر که خواند مثنوی را صبح و شام

                                      آتش دوزخ برو باشد حرام

مثنوی معنوی مولوی

                                      هست قرآنی به لفظ پهلوی

و در نهایت بایستی اذعان نمود که :

مولانا انسان و انسان زاده بود . کنه تمام ادیان را در می یافت و بر فراز همه اندیشه ها سیر می کرد ، در برابر انسان سجده می کرد . بیانگذار کیش انسانیت و محبت و مبشر یگانگی بود ، مردم را در آغوش خود جا داده بود و کتاب مقدس او ، مثنوی ، دکان وحدت بود ( سبحانی ، ۱۳۶۳، ص ۳۱)

مثنوی ما دکان وحدت است

                             هر چه غیر واحد آمد ، آن بت است

                             ( مثنوی ، دفتر ششم ، بیت ۱۵۲۸)

۱-۳۵ سراسر مثنوی حکایت از وحدت دارد.

ذکر این نکته ضروریست با نگاهی کلی به مجموعه ای از اشعار مندرج در مثنوی معنوی بخوبی می توان دریافت که سراینده آن نه تنها در مقام تبیین و توصیه وتاکید بر اصل وحدت و یکپارچگی و دوری از هر گونه نفاق و دو دستگی است بلکه کتاب او نیز رشته واحدی را می تند و سرشار از روح و روان وحدت آمیزی است که بر پیکره آن حکمفرمایی دارد :

وحدت اندر وحدت است این مثنوی

                                      از سمک رو تا سماک ای معنوی

و به همین خاطر ، در نظر کسی که در بند تعینات است و زهر و شکر و نفع و ضرر را هم تفریق می کند ، وقت یکه از تفرقه و پراکندگی برآید ، به جمع الجمع که وحدت اندر وحدت باشد گراید ( لاهوری ، ۱۳۷۷ ، ص۳۸).

۱-۳۶ توصیه مولوی

در خاتمه جا داردوصیت ایشان را که حاوی نکاتی ارزنده و آموزنده است برای تکمیل کلام ذکر نماییم :

اوصیکم بتقوی الله فی الستر والعلانیه و بقله الطعام و قله المنام و قله الکلام و هجران المعاصی و الاثام و مواظبه القیام و دوام القیام وترک الشهوات علی الدوام و احتمال الجفاء من جمیع الانام و ترک مجالسته السفهاء و العقوام . و مصاحبه الصالحین والکرام . و ان خیر الناس من ینفع الناس و خیر الکلام ما قل و دل و الحمدلله وحده

                                                                   (نفحات الانس جامی ، ص ۴۶۵)

( شما را با سفارش می کنم به ترس از خدا در نهان وعیان و اندک خوردن واندک خفتن و اندک گفتن وکناره گرفتن از جرم ها وجریرت ها و روزه داشتن و نماز برپا داشتن و فرو نهادن هواهای شیطانی و خواهش های نفسانی و شکیبائی بر درشتی مردمان ودوری گزیدن از همنشینی با نابخردان و سلفگان و همنشینی با نیکان و بزرگواران .

همانا بهترین مردم کسی است که برای مردم مفید باشد و بهترین گفتار ، کوتاه و گزیده است و ستایش از آن خداوند یگانه .)

۱-۳۷ وحدت وجود عامل وحدت انبیاء است

در میان حکمای اسلامی ، این اعتقاد که ( هیچ وجودی جز وجود خداوند متعال معنی ندارد و تنها وجود مطلق و بی چون و چرا از آن اوست ) به وحدت وجود تعبیر گردیده و بنابراین با وحدت شهود نقش دوئی از دیده عارف بر می خیزد و وجود حق را در جمیع ذرات عالم مشاهده می نماید که در هر نشئی به اسمی و صفتی خاص تجلی نموده است ( لاهیجی ، ص ۱۶۰)

 آدمی به هر طرف که روی کند جلوه تمام نمای او را می بیند و سرتا سر هستی پرتوی از نور هستی بخش اوست که تجلی نموده و به عالم ، صورت حیات بخشیده و آنپنان وجودش فر اگیر است که از فرط زیادت مخفی شده و به قول مرحوم حاج ملا هادی سبزواری در منظومه :

یا من هو اختفی لفرط نوره

                             الظاهر و الباطن فی ظهوره

ومولانا برای روشن شدن مطلب مثالی زیبا زده می گوید : « ما همه یک جوهر بودیم گسترده در سراسر هستی ، و در آن عالم غیب، هیچ گونه حد ومرزی و جدایی و دو گانگی مطرح نبود این گوهر منبسط مانند آفتاب ، همه جا را فرا گرفته بود و چون آب زلال و صاف و خالص بود اما این نور خالص وقتی به عالم صورت آمد دچار تعدد شد ، درست مثل این که آفتاب بر دیوار کنگره خانه ای بتابد و سایه اش کنگره کنگره بر زمین بتابد واگر بخواهیم دوباره آفتاب را صاف و یک دست ببینیم باید این کنگره ها ( تعیین مادی ) را ویران کنیم .

منبسط بودیم و یک جوهر همه

                                      بی سرو بی پا بدیم آن سر همه

یک گهر بودیم همچون آفتاب

                                      بی گهر بودیم و صافی همچو آب

چون به صورت آمد آن نور سره

                                      شد عدد چون سایه های کنگره

کنگره ویران کنید از منجیق

                                      تا رود فرق از میان این فریق

و باز برای روشن شدن مطلب آئینه رامثال می زند و می گوید که من نقش خود را در چشم تو می بینم .

کی بینم روی خود را این عجب

                                      تا چه رنگ؟ همچو روزم یا چو شب؟

نقش جان خویش می جستم بسی

                                      هیچ می ننمود نقشم از کسی

گفتم آخر آینه از بهر چیست

                                      تا بداند هر کسی کو چیست و کیست

اینه آهن برای پوستهاست

                                      آینه سیمای جان سنگی بهاست

آینه جان نیست الا روی یار

                                      روی آن یاری که باشد زان دیار

گفتم : ای دل ! آینه کلی بجو

                                      رو به دریا ، کار بر تابد به جو

 ( مظاهری ،۱۳۸۰ ، ص ۳۰)

۱-۳۸ علت پدید آمدن فِرَق مختلف

جلال الدین مولوی در دفتر ششم مثنوی ودر لابلای « قصه صوفی و قاضی» ضمن اینکه مثنوی خود را در دکان وحدت می داند :

مثنوی ما دکان وحدت است

                                      غیر واحد هر چه بینی آن بت است

                                                          ( دفترششم- بیت ۱۵۲۸)

سر فرقه فرقه شدن مذاهب و بل تعدد و تکثر انبیاء را نه تحریف نه توطئه ، نه بدخواهی بدخواهان ، نه جعل جاعلان ونه کفر کافران می داند و به جای آنکه سخن از انباشته شدن ضلالت به ضلالت در میان آورد . غرقه شدن حقیقت در حقیقت را موجب هفتاد فرقه شدن می داند .( سروش ،۱۳۷۷ ، صص ۲۷-۲۶)

بلکه می داند که گنج شاهوار

                                      در خرابیها نهد آن شهریار

بر گمانی نعل معکوس ویست

                                      گر چه هر جزویش جاسوس ویست

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد

                                      زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

                                      (دفتر ششم مثنوی- ابیات ۱۶۳- الی ۱۶۳۶)

کلمه بل از برای ترقی است . قاضی می گوید که ما نه تنها عقل و جاسوسان و بدگمان و سرگردان شده اند بلکه به سبب تواری گشتن وحدت در کثرت ، مذهب ها و ملت ها به هم رسیده وحال آنکه موجود جز یک حقیقت نیست . اما آن حقیقت را به اعتبار قطع اضافاتشان دیگر و از جنب ملاحظه اسماء و صفاتشان است . از این جهت مستور شدن وحدت را در کثرت ، تعبیر کرد وب ه غرق شدن حقیقت در حقیقت دراین ماده این رباعی از هر که هست پسندیده وشایسته است :

بنگر به جهان سر الهی پنهان

                             چون آب حیات در سیاهی پنهان

پیدا همه آمده ز بحر ماهی انبوه

                             شد بحر ز انبوهی ماهی پنهان

 ( لاهوری ، ۱۳۷۷ ، ص ۷۵۳)

لذا ایشان چنین می آموزد که تراکم حقایق و در هم رفتنشان وحیرانی در مقام گزینش از میان این حقایق هاست که تنوع های اصیل و اجتناب ناپذیر را سبب می شود . این نکته را باید به گوش جان شنید و تصویر و منظر را باید عوض کرد و به جای آنکه جهان را واجد یک خط راست و صدها خط کج وشکسته ببینیم باید آن را مجموعه ای از خطوط راست دید که تقاطع و توازیها وتطابق هایی با هم پیدا می کنند ، بل حقیقت در حقیقت غرقه شد و آیا اینکه قرآن پیامبران را بر صراطی مستقیم ( صراط مستقیم ) یعنی یکی از راه های راست نه تنها صراط مستقیم ( الصراط المستقیم ) می داند به همین معنا نیست ؟

مشکل از نظر مولوی این نیست که گروه هایی حقیقت را نیافته اند و تهیدست و گمراه مانده اند، بل این است که حقایق یافته شده و مکشوفات و مکاشفات بسیار است و حیران ماندن در میان این حقایق و مجذوب و مسحور گروشه ها و پاره هایی از آنها شدن ، تعدد و تکثر را پدید آورده است .( سروش ،۱۳۷۷، ص ۲۷).

۱-۳۹ موقعیت منظر نظر گاه :

120,000 ریال – خرید
 

تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.

 جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

 

 

مطالب پیشنهادی:
  • مقاله مولانا، آموزگار معنا
  • مقاله مولانا
  • پایان نامه زندگی حضرت مولانا
  • پایان نامه حافظ، قرآن و چهارده روایت
  • مقاله مولانا از بلخ تا قونیه
  • برچسب ها : , , , , , , , , ,
    برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

    براي قرار دادن بنر خود در اين مکان کليک کنيد
    به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید
    

    جستجو پیشرفته مقالات و پروژه

    سبد خرید

    • سبد خریدتان خالی است.

    دسته ها

    آخرین بروز رسانی

      شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
    
    اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
    wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط دیجیتال ایران digitaliran.ir صورت گرفته است
    تمامی حقوق برایbankmaghale.irمحفوظ می باشد.