1,318 بازدید
پایان نامه بررسی تطبیقی تناسخ از دیدگاه شیخ اشراق و صدرا و آئینهای ودائی و بودائی مربوطه به صورت فایل ورد word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۲۹۳ صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک پایان نامه بررسی تطبیقی تناسخ از دیدگاه شیخ اشراق و صدرا و آئینهای ودائی و بودائی نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد
چکیده ۱
فصل اول: مفاهیم و کلیات
۱-مقدمه ۳
۲-ضرورت تحقیق ۶
۳-پیشینه تحقیق ۶
۴-سوال اصلی تحقیق ۶
۵- سوالات فرعی تحقیق ۶
۶- فرضیههای تحقیق ۷
۷- اهداف تحقیق ۷
۸-روش تحقیق ۷
فصل اول:ادیان و تناسخ
۱-۱- تناسخ در بستر تاریخ ۸
۱-۱-۱- ادیان دوره ماقبل تاریخ ۹
۱-۱-۲- آفریقا- مصر ۱۰
۱-۱-۲-۱- دیانت از نظر مصریها ۱۱
۱-۱-۲-۲- قیامت از نظر مصریها ۱۲
۱-۱-۲-۳- در سومر و بابل و آشور ۱۳
۱-۱-۲-۴- آسیا- بابلیها ۱۴
۱-۱-۲-۵- ایران باستان ۱۵
۱-۱-۲-۶- اقوام سامی (فینیقیها) ۱۶
۱-۱-۲-۷- چین ۱۶
۱-۱-۲-۸- اروپا- توتونها ۱۷
۱-۲- هند و یونان ۲۰
۱-۲-۱- هند ۲۰
۱-۲-۱-۱- تناسخ و قانون کارما در قرآن ۲۲
۱-۲-۱-۲- تناسخ و قانون کارما ۲۳
۱-۲-۱-۳- هند (ریشه تفکرات فلسفی و دینی در هند) ۲۵
۱-۱-۲- دینهای معتقد به تناسخ ۲۹
۱-۲-۳- معاد از دیدگاه آئینهای ودایی، برهمایی، بودایی ۳۰
۱-۲-۳-۱- آئین ودائی و کتب مقدس آن (ودا و تناسخ) ۳۰
۱-۲-۳-۲- آئین برهمائی (برهما و تناسخ) ۳۴
۱-۲-۳-۳- بودا و تناسخ ۳۸
۱-۲-۳-۴- نیروانا چیست ۴۷
۱-۲-۴- یونان باستان ۵۰
۱-۲-۴-۱- فیثاغوریان ۵۲
۱-۲-۴-۲- مکتب الئایی ۵۳
۱-۲-۴-۳- امپدکلس (انباذقلس) ۵۴
۱-۲-۴-۴- افلاطون ۵۵
۱-۲-۴-۵- ارسطو و نفی تناسخ ۵۶
۱-۲-۴-۶- نوفیثاغوریان ۵۷
۱-۳- تناسخ در اسلام ۵۹
۱-۳-۱- غلات شیعه ۵۹
۱-۳-۱-۱- معرفی دو فرقه از غلات شیعه ۶۳
۱-۳-۲- اخوان الصفا ۶۵
۱-۴- ادله طرفداران تناسخ و نقد آنها ۷۵
۱-۴-۱- دلایل دینی ۷۵
۱-۴-۱-۱- عدالت الهی ۷۵
۱-۴-۱-۲- تناسخ در قرآن کریم (آیات قرآن) ۷۸
۱-۴-۲- شواهد تجربی ۸۶
۱-۴-۲-۱- خاطرههای زندگی قبلی ۸۶
۱-۴-۲-۲- عدم ثبات تعداد انسانها ۹۱
فصل دوم: شیخ اشراق و تناسخ
۲-۱- تقسیم تناسخیان به لحاظ نوع تناسخ ۹۵
۲-۲- اقسام تناسخ ۹۵
۲-۳- مبانی تناسخ ۹۸
۲-۴- فلسفه اشراق در یک نگاه ۱۰۰
۲-۵- دیدگاه متقدم سهروردی در باب تناسخ ۱۰۱
۲-۶- دیدگاه متأخر سهروردی در باب تناسخ در کتاب حکمه الاشراق ۱۰۸
۲-۷- خلاصه دیدگاه تناسخیان ۱۰۹
۲-۸- دلایل امتناع تناسخ ۱۱۳
۲-۹- دلایل نقلی تناسخیان ۱۱۶
۲-۱۰- دیدگاه نهایی سهروردی در باب نظریه تناسخ ۱۲۳
فصل سوم: ملاصدرا و تناسخ
۳-۱- ملاصدرا و تجرد نفس ۱۳۲
۳-۲- آیات قرآن، شاهد بر تجرد نفس ۱۳۶
۳-۳- احادیث، شاهد بر تجرد نفس ۱۳۷
۳-۴- حکماء پیشین و تجرّد نفس ۱۳۸
۳-۵- در بیان اینکه نفس هرگز نمیمیرد (فناناپذیری نفس) ۱۴۲
۳-۶- سه نشأء ادراکی نفس، (عوالم سه گانه وجود) ۱۴۴
۳-۷- حدّوث نفوس انسانی ۱۴۷
۳-۷-۱- حدّوث و یا قدم نفس ۱۴۹
۳-۸- نظر مشهور در رابطه نفس و بدن ۱۵۱
۳-۹- انواع تعلّق ۱۵۴
۳-۱۰- بیان نظر ملاصدرا در باب رابطه نفس و بدن ۱۵۵
۳-۱۱- ادله اثبات نظریه قدم نفس از دیدگاه افلاطون ۱۵۸
۳-۱۲- ملاصدرا و حدّوث نفس ناطقه ۱۶۵
۳-۱۳- چگونگی حدّوث نفس ناطقه و تعلّق آن به بدن ۱۶۶
۳-۱۴- زمینه بودن بدن برای حدّوث نفس ۱۶۸
۳-۱۵- بررسی احادیث مربوط به تقدم پیدایش روح بر بدن ۱۷۱
۳-۱۶- ابطال قدم نفس در سلسله طولیه ۱۷۴
فصل چهارم: تناسخ از دیدگاه صدرا و نقد آن
۴-۱- ادله وجود معاد ۱۷۶
۴-۲- معاد و آراء مربوط به آن ۱۸۶
۴-۳- اقسام تناسخ از دیدگاه صدرا ۱۸۷
۴-۴- ملاصدرا و عقائد حکماء یونان ۱۹۴
۴-۵- درجات نفوس ۱۹۶
۴-۵-۱- سرانجام نفوس متوسط ۱۹۷
۴-۶- تناسخ انسانهای کامل ۱۹۹
۴-۷- تناسخ انسانهای متوسط ۲۰۱
۴-۸- تناسخ انسانهای پست ۲۰۹
۴-۸-۱- تناسخ نزولی ۲۰۹
۴-۹- ابطال مطلق تناسخ ۲۱۳
۴-۱۰- تلازم ماده و صورت ۲۱۶
۴-۱۱- لامعطّل فی الوجود ۲۱۷
۴-۱۲- تناسخ نزولی و ابطال آن ۲۲۶
۴-۱۳- تناسخ صعودی ۲۲۷
۴-۱۳-۱- عقاید تناسخیه صعودی ۲۲۸
۴-۱۴- حجت خاص بر ابطال تناسخ نزولی ۲۳۳
۴-۱۵- شباهت خلق و خوهای انسانی به انواع حیوانات ۲۳۴
۴-۱۶- دلیل خاص برای ابطال تناسخ صعودی ۲۳۶
۴-۱۷- چگونگی احتیاج نفوس ناقصه به بدن ۲۳۷
۴-۱۸- حیوانات و نفس مجرّد ۲۴۰
۴-۱۹- ادراک کلی با تخیلات جزئی ۲۴۲
۴-۲۰- اتصال نفوس پس از مرگ به عالم ربوبی ۲۴۳
۴-۲۱- شبهه جهل مرکب ۲۴۵
۴-۲۲- ملاصدرا و شبهه جهل مرکب ۲۴۶
۴-۲۳- بهترین جایگاه عذاب ۲۴۸
۴-۲۴- براهین عام ابطال تناسخ ۲۵۰
۴-۲۵- مبانی فلسفی نادرست تناسخ ۲۵۴
۴-۲۶- تناسخ ملکوتی ۲۵۶
۴-۲۶-۱- اثبات عقلی تناسخ ملکوتی ۲۵۶
۴-۲۶-۲- مواد بدنهای اخروی ۲۶۱
فصل پنجم: تناسخ در آیات، روایات و کلام
۵-۱- تشبّث به آیات قرآن و احادیث و سخنان حکمای بزرگ ۲۶۳
۵-۲- فرق بین تناسخ و مسخ قوم حضرت موسی ۲۶۹
۵-۳- معاد جسمانی از دیدگاه آیات ۲۶۹
۵-۴- معاد جسمانی از دیدگاه روایات ۲۷۸
۵-۵- تناسخ در کلام متکلم ۲۸۱
نتیجهگیری ۲۸۶
منابع و مآخذ ۲۹۱
منابع و مآخذ:
*قرآن کریم
*نهجالبلاغه
آریا، غلامعلی، آشنایی با تاریخ ادیان، تهران، مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی پایا، ۱۳۷۷
آشتیانی، سیدجلالالدین، شرح حال و آرا فلسفی ملاصدرا، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۰
ابراهیمی دینانی، غلامحسین، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، تهران، حکمت ، چاپ هفتم، ۱۳۸۶/۱۴۲۸
ابن سینا، الالهیّات من کتاب الشفاء، قم، مکتبه آیه الله المرعشی، ۱۴۰۴
ابن سینا، الارشارات و التنبیهات، حسن ملکشاهی، تهران: سروش، چاپ اول، ۱۳۶۳
ابن سینا، المبدأ و المعاد، چاپ عبداللخ نورانی، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل با همکاری دانشگاه تهران، ۱۳۶۳
ابن سینا، النجاء من الغرق فی بحر الظلالات، یحیی یثربی، دانشگاه تهران، ۱۳۷۰
ابن سینا، انفس من کتاب الشفاء، چاپ حسن حسنزاده آملی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، مرکز النشر، ۱۳۷۵
ابوربان، محمدعلی، مبانی فلسفه اشراق از دیدگاه سهرودی، ترجمه محمدعلی شیخ، بیجا، بیتا.
احسائی، ابن ابی جمهور، عواملی اللئالی، مقدمه شهابالدین مرعشی نجفی، تحقیق آقا مجتبی عراقی، قن، سیدالشهداء، ۱۴۰۵
اخوان الصفا، رسائل، علی اصغر حلبی، زوار، تهران، ۱۳۶۰
اشوتس، یانیس، مسأله کینونت نفس قبل از ابدان در فلسفه، خردنامه صدرا، ۱۳۸۱
امین، احمد، فخرالاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعه الحادیه عشره، ۱۹۷۵
بدوی، عبدالرحمن، تاریخ اندیشههای کلامی در اسلام، ترجمه حسین صابری، مشهد آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۷۴
برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، قم، طه، ۱۳۷۸
بغدادی، ابوالبکرات، المقبر فی الحکمه، پاکستان، حیدرآباد الدکن، بیتا.
بیناس. جان، تاریخ ادیان، علیاصغر حکمت، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۷۵/۱۳۸۶
پترسون، مایکل، عقل و اعتقاد دینی، درآمدی بر فلسفه دین، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران، ۱۳۷۶
تاراچند، تأثیر اسلام در فرهنگ هند، ترجمه علی پیرنیا، ۱۸۹۳ م
ترابی، علیاکبر، تاریخ ادیان، چاپخانه تابش، ۱۳۴۱
جان هیک، فسلفه دین، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، ۱۳۷۶
جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، انتشارات الزهرا، ۱۳۶۶٫
جوادی آملی، دروس معرفت نفس (دفتر اول)، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۱
جوینی، ابوالمعالی عبدالملک بن عبدالله، کتاب الارشاد، چاپ محمد یوسف موسوی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر، ۱۳۶۹/۱۹۵۰
حسنزاده آملی، حسن، شرح منظومه، تألیف حکیم متأله سبزواری، تحقیق: مسعود طالبی، ۱۳۷۹-۱۳۷۴
حسنزاده آملی، حسن، تصحیح رساله فی القطب و المنطقه الصدر المتألهین شیرازی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۸
حسن زاده آملی، حسن، سرح العیون فی شرح العیون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۹
حنا الفاخوری، خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ سوم، ۱۳۶۷
حنا الفاخوری، خلیل البحر، تاریخ فسلفه در جهان اسلامی، عبدالمحمد آیتی، تهران، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۵۵
خمینی، روحالله، معاد از دیدگاه امام خمینی، تدوین فروغ السادات رحیمپور (ویرایش دوم)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۶۸٫
رازی، فخرالدین محمد بن عمر، المطالب العالیه من العلم الالهی، تحقیق احمد حجازی السقاء، بیروت، دار الکتب العربی، ۱۴۰۷
سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه حکمت، مهدی محقق، تهران، دانشگاه تهران، /۱۳۷۸۱۳۶۸
سبحانی، جعفر، معادشناسی در پرتو کتاب، سنت و عقل، ترجمه علی شیروانی، تهران، انتشارات الزهرا، ۱۳۷۰
سروش، عبدالکریم، نهاد ناآرام جهان، تهران، قلم، ۱۳۷۵
سوزنچی، حسین، معرفی و تاریخچه نظریه تناسخ، رشد آموزش معارف اسلامی، ۱۳۷۹
سهروردی، شیخ شهابالدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح و مقدمه هانری کربن، ترجمه سجادی، جلد دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۳٫
سهروردی، شیخ شهابالدین یحیی، حکمه الاشراق، ترجمه و شرح سیدجعفر سبحانی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۶
سهروردی، شیخ شهابالدین یحیی، مجموعه مصنفات، به اهتمام سیدحسن نصر، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲
شریف، میان محمد، تاریخ فلسفه در اسلام، نصرالله پورجوادی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ستاد انقلاب فرهنگی، ۱۳۶۲
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارصعب، ۱۴۰۶
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابرهیم، الشواهد الربوبیه، ترجمه جواد مصلح، انتشارات صدا و سیما، چاپ اول، ۱۳۶۶ و چاپ سوم، ۱۳۸۳
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابرهیم، الشواهد الربوبیه فی المنهاج السلوکیه، با حواشی ملاهادی سبزواری و با مقدمه جلالالدین آشتیانی، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۰
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابرهیم، علمالنفس یا روانشناسی، ترجمه و تفسیر از سفر نفس کتاب اسفار، ترجمه جواد مصلح، دانشگاه تهران، ۱۳۵۲
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابرهیم، معرفت النفس و الحشر، ترجمه اصغر طاهرزاده، جلد اول، اصفهان، جنگل، ۱۳۶۹٫
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابرهیم، مفاتیحالغیب، ترجمه محمد خواجوی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، انجمن اسلامی و حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۳٫
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابرهیم، المبدأ و المعاد، ترجمه حسینی اردکانی، به کوشش عبدالله نورانی، انتشارات مجتمع دانشگاهی تهران، ۱۳۶۲٫
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابرهیم، المبدأ و المعاد، با مقدمه آشتیانی، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۵۴٫
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابرهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج۸-۹، قم، مصطفوی، ۱۳۷۹
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسفار اربعه، محمد خواجوی، تهران، ۱۳۷۸
صدرالدی شیرازی، محمد بن ابراهیم، المبدأ و المعاد فی الحکمه المتعالیه، به اشراف استاد سید محمد خامنهای، تصحیح و مقدمه دکتر محمد ذبیحی، دکتر جعفر شاهنظری، ج دوم، ۱۳۸۱
طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیرالمیزان، سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۴٫
طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیرالمیزان، ترجمه مکارم شیرازی، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، ۱۳۶۶٫
طوسی، خواجه نصرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم، بوستان کتاب، ۱۴۲۶
طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، ۱۳۷۸
قاضی عبدالجبار همدانی، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، چاپ ابوالعلاء عفیفی، ج۱۳، قاهره مطبعه دار الکتب المصریه، ۱۳۸۶
قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵
کاشانی، ملافتحالله، زبده التفسیر، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۲۳
کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، قم، بیدار، ۱۳۷۰
کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، سیدجلالالدین مجتبوی، تهران، سروش، ۱۳۶۸٫
لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، گوهر مراد، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۲
لاهیجی، ملاعبدالرزاق، گوهرمراد، تصحیح و تحقیق و مقدمه زینالعابدین قربانی لاهیجی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۲
ماجدفخری، تاریخ الفلسفه الیونانیه، بیجا، بینا، بیتا.
مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان از ۳۵۰۰۰ سال قبل تاکنون، جلد سوم، نشر سینا، بیتا.
مدرس یزدی، علیامبر، مجموعه رسائل کلامی و فلسفی ملل و نحل، تهران: وزارت فرهنگ، ۱۳۷۴
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاءف ۱۴۰۴
مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، انتشارات حکمت، ۱۳۶۹٫
مطهری، مرتضی،معاد، قم، انتشارات صدرا، ۱۳۷۳٫
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، سیدمحمدباقر موسوی همدانی، مدرسه علی بن ابیطالب، ۱۳۷۹
ملکشاهی، حسن، ترجمه و شرح اشارات (بخش حکمت)، تهران، سروش، ۱۳۶۳
مولوی، جلالالدین محمد بن محمد، مثنوی، تهران، زوار، ۱۳۶۹
وجدی، محمد فرید، دائرهالمعارف القرن العشرین، بیروت: دارالمعرفه، ۱۹۷۱ م
ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۶۹٫
ویل دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، احمد آرام، تهران، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۵۸
ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶
هاسن ولفگانگ شومان، طرح تعلیمات و مکتبهای بودائی، ترجمه ع. پاشائی، انتشارات فیروزه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵٫
«تناسخ»، که تعبیر دیگری از آموزه «انتقال روح» «Transmigration» است، به عنوان یک عقیده عمومی در بسیاری از نظامهای اندیشه فلسفی و باورهای مذهبی در فضاهای وسیع جغرافیایی و تاریخی مطرح است. هرچند در زمان کنونی، این باور را نسبت به برخی جوامع مطرح میکنند، ولی شواهدی وجود دارند مبنی بر اینکه در برخی از دورهها، در همه بخشهای جهان رشد کرده و به صورتهای گوناگون، در میان طوایف وحشی، که در اقصی نقاط کرهخاکی ساکنند، رواج یافته است.
قطبالدین شیرازی مینویسد:
«گروه اندکی از قدما که از تحصیل و تحقیق، بهره کمی برده بودند به تناسخ اعتقاد داشتند».
(سهروردی، ۱۳۶۶، ص۴۷۶).
معروف است که فیثاغورث به تناسخ اعتقاد داشته است. کاپلستون مورخ فلسفه غرب از او به عنوان تناسخی نام میبرد. (کاپلستون، جلد اول).
درباره او میخوانیم که فیثاغورث گفت: «آن سگ را مزن، زیرا من از او صدای دوست متوفای خود را میشنوم» (ویل دورانت، ۱۳۶۹، ص۴۲۶).
همچنین در تورات از اینگونه تحولات یاد شده است: [«کاموس»، پسر یکی از پادشاهان فنیقیه به صورت مار درآمد.] ( فلسفی، ۱۳۳۷، ص۱۲۳).
به دیگر سخن، اعتقاد به تناسخ از دیرباز در میان ملل و اقوام گوناگون مطرح بوده، به گونهای که تقریباً در طول تاریخ بشر، همیشه گروه یا گروههایی بودهاند که به تناسخ باور داشته، و برخی آن را از جمله اعتقاداتی دانستهاند که علاوه بر جنوب شرق آسیا، در اروپا نیز رواج دارد. تا جایی که حتی برخی آن را به همه مذاهب فکری نسبت داده. چنین گفتهاند: «ما من مذهب الا وللتناسخ فیه قدم راسخ»
(شهرستانی، ۱۳۶۰، ج دوم، ص۹).
جان بی.ناس نیز در این باره میگوید: همه مذاهب عالم، از بدویان وحشی تا امم متقدم، که دارای فرهنگ متعالیاند، همه بیش و کم قدمی در راه عقیده به تناسخ برداشته (جان.بی.ناس، ۱۳۷۳، ص۱۵۵)
این دوران شامل فرهنگهایی میشود که قبل از دوره نگارش بوده است و تاریخدانان کوشیدهاند که از آثار به جا مانده در غارها، نقوش روی دیوار و وسائل زندگی و ابزار مورد نیاز، قضاوتهایی درباره طرز تفکر آنها داشته باشند.
این مورخان اظهار داشتند که:
“مردمان این فرهنگها، برخوردهای متفاوتی با امواتشان داشتهاند. در حالت اول آدمیان دیرینه بر آنند که اموات نه فقط زنده و باقی هستند، بلکه دارای همان اشتیاقها و حوایج ایام حیات هستند و بر همین اساس همراه با آنان اسباب و اشیاء قیمتی و اثاث البیت را دفن میکردند.
در مورد برخی از اموات، به نوعی احترام و قداست قائل بودهاند و بر آنها قربانی میکردهاند از روح آنها برای امور دنیوی مدد میگرفتهاند. و در مورد برخی دیگر، بیم مزاحمتهایی را داشتهاند و برای جلوگیری از مزاحمتهای آنان، تدابیری میاندیشیدهاند، مثلاً انبوهی از سنگ بر روی جسد مرده قرار میدادند یا بدن او را با طنابهایی محکم میبستند و یا اینکه مسیر بازگشت را پر از خار میکردهاند تا پای مرده به آن خارها گیر کند و تنواند بازگردد به جادو و طلسم و … برای دفع آنها متوسل میشدهاند. در همان حال، برای استرضای خاطر آنها و خشنودی روح ایشان، بعد از دفن هدایایی به آنها تقدیم میکردند.»
از جمله عقاید دیگری که دربارۀ اموات وجود داشته آن است که اشخاص بدخو و جفا کار بعد از مردن، همچنان دارای صفات موذی خواهند بود، از این رو به صورت شیاطین در میآیند؛ در صورتی که نیکوکاران جنبۀ تقدیس پیدا کرده در عالم اساطیر رفته و پهلوانهای نامی شده تا به حدی که منزلت الوهیت پیدا میکنند.
این تحلیل نشان میدهد که آنها زندگی پس از مرگ انسانها، زندگیای از نوع دیگری میدانستهاند، نه به صورت یک زندگی مجدد در قالب جسمی دیگر زیرا اگر آنها اعتقاد به تناسخ داشتند، نباید از مردگان خود ترسی داشته باشند و یا امید به آنها ببندند چون هم اکنون آنها را به صورت انسان یا حیوان دیگری، تزد خود مییافتند. نه ارواحی که غایب از دیدگان آنهایند و میتوانند بر امور زندگی آنها مسلّط باشند. (جان بیناس، ۱۳۸۶، ص۲۵-۲۳)
دوره ادغام قبایل پراکنده و تشکیل تمدنهای قدیمی است. دروادیهای نیل و فرات و در شبه جزیرههای یونان و ایتالیا و … صدها قبیله و طایفه با هم گرد آمدند و امتهای بزرگ تشکیل دادند. از اتحاد عشایر شهرها و اتحاد شهرها، ملتهای واحدی ساخته شد که هر یک شاهی یا اتحادیهای داشتند. ادیان ملّی هم جانشین عقاید پراکنده قبیله و عشیره شده است.
تقریباً این دوره ۲ الی ۳ هزار سال قبل از میلاد بوده است که در نقاط مختلف جهان ایجاد شده است.
“بدون تردید تمدن مصر آنچنان تمدن کهنسالی است که هیچ یک از تمدنهای دیگر عالم بر آن سبقت نداشته است. مصریان در هزاره پنجم قبل از میلاد، برای تعین وقت و مساحت اراضی، از روشهای علمی استفاده میکردند و در شهرها و دیههاشان نظامات اجتماعی حکم فرما بود. مصر برای متفکران نخستین یونانی، سرزمین علم و معارف بود و مقصد دانش پژوهان. هندسه نخستین بار در مصر پدید آمد مردم دیگر جهان از مصریان آموختند که سال را به ۳۶۵ روز و ربع روز و ۱۲ ماه و ماه را به چهار هفته و هفته را به هفت روز، و شبانه روز را به ۲۴ ساعت تقسیم کنند. در زمینه معرفت مردمان مصر باستان معتقد بودهاند که انسانها با همین جسمشان، منتهی در عالم دیگر، زندگی میکنند، به همین سبب اجسادشان را مومیایی میکردهاند تا آسیبی نبیند و در مواردی، خدم و حشم یک شاه یا ارباب را با وی دفن میکردند تا در آن دنیا هم خدمتگزار وی باشند، اموال وی را هم دفن میکردند، تا در آن دنیا ثروتمند بماند.”
(الفاخوری، ۱۳۶۷، ص۱۴)، (جان بیناس، ۱۳۸۶، ص۶۰-۵۷)، (ویل دورانت، ۱۳۷۶، ص۲۴۴-۲۴۱)
از این گونه عقاید هم نظریه تناسخ بدست نمیآید چون اگر قرار باشد روح در قالب جسم دیگری دوباره در دنیا زندگی کند دیگر به این همه تدارکات برای زندگی احتیاج نداشت که همراهش بفرستند. زیرا دوباره به همین دنیا برمیگشت و مثل دیگران زندگی میکند.
در اساطیر مصر باستان آمده است که : “روح انسان پس از مرگ، مسافرتی را به سوی دنیایی آغاز میکند و به راه میافتد، در انتهای درۀ طولانی نیل، در سر راهی منتهی به یک واحه میشود، که این واحه نزد ایشان سر حد فاصل بین جهان و دنیای مجهول است و از آن چون بگذرد در کوهستانها به آخر جهان میرسد، و پس از پیمودن زمین، در انتهای زمین، به زیر زمین و عالم ستارگان فرو میافتد. (جان بیناس، ۱۳۸۶، ص۶۲-۶۱)
در زمینه معرفت نظری به سبب طرز تفکر دینی، مصریان پیشرفتهای قابل ملاحظهای داشتهاند. دیانت مصری از ادیان دیگر قدیم در تطور اندیشه بشری تأثیر بیشتری داشته است. مصریان نخستین ملتی بودند که میان خدایان ترتیبی قائل شدند و روابط خدایان و بشر را تعیین کردند. نخستین بار مصریان به حیات آخرت ایمان آوردند و مسأله ثواب و عقاب پس از مرگ را مطرح ساختند، و گفتند ثواب و عقاب اخروی نتیجه اعمالی است که در این جهان از ما سر میزند. و مصریان از این بابت بر انبیاء یهود سبقت گرفتند.
مهمترین چیزی که در دیانت مصری به چشم میخورد، یکی اعتقاد به خلود نفس است و دیگر مغایرت نفس با جسد،مغایرت نفس با بدن پایۀ دو حقیقتی شد که بعدها در فلسفه رواج یافت، بدین معنی که در جهان دو جوهر مادی دیگر جوهر روحانی است. (الفا خوری، ۱۳۶۷، ص۱۵)
در میان اقوام و امتهای باستان، گویا مصر سادهترین صورت تحول عقاید را جلوهگر میسازد، در طول زمانی دراز مبادی بسیط پرستش ارواح (آنیمیزم) و اعتقاد به اشیاء ممنوع شده (توتم پرستی)، به شکلی ساده، به «پولی تئیزم» (یا چند خدایی) منتهی گردید و بر همین اساس در آن کشور یک سلسله میبری اخلاقی و معنوی به وجود آورد.
یکی از الهه و خدایان مورد تقدس و احترام مصریان گاو بود. گاو از دیر زمان در نظر آنها موجودی مقدس و عظیم القدر میباشد که «اپیس» مقدسترین و مشهورترین آنهاست.
از جمله کارهایی که کاهنان سود جو و حیله گر انجام میدادند این بود که: آنها از سادگی مردم آن سامان سوء استفاده نمودند و آنان را وا میداشتند که برای شادی و کامیابی روح تازه گذشته خود و نجات وی از چنگال بدبختی مرده، نامهای را که انواع طلسمات در آن نقاشی شده و افسون و اورادی بر آن خوانده شده بود را به مبلغ گزافی خریداری کنند تا وسیله آمرزش در پیشگاه «اوزیریس» خدای مردگان شود. (جان بیناس، ۱۳۸۶، ص۴۹-۴۶)
دو مسأله رستاخیز و سنجش اعمال نیز در دیانت مصری شکل مخصوصی به خود گرفته بود، مصریان را عقیده بر آن بود که «او سی ریس» یعنی نسل انسان، دوباره زنده میشود و همه گیاهان پس از مرگ زندگی را از سر میگیرند، انسان نیز میتواند بعد از مردن دوباره به زندگی باز گردد. اینکه جسد مردگان در خاک خشک مدتهای درازی صحیح و سالم میماند، از عواملی است که عقیده خلود را هزاران سال در مصر باقی نگه داشته است.»
( ابوالمعالی، ۱۳۷۶، ص۱۶۱)
فرید و جدی در دایره المعارف مینویسد:
“اعتقاد به عالم آخرت از عصر پیدایش انسان مسؤل، مطرح بوده و در طی زمان، خرافاتی بر آن اضافه شده است. «هربرت اسپنسر» جامعه شناس معروف مینویسد با این که انسانها، در آغاز پیدایش قدرت بر تفکر نداشتهاند ولی در عین حال به فراخور استعداد، عالم پس از مرگ را ادراک نمودهاند. ما با قبائلی در آفریقا برخورد نمودهایم که مرگ را نابودی ابدی و خاموشی مطلق میدانند، بنابراین از میان مردم فرار کردند و به غارهای وحشتناک پناه برده و در همان جا درگذشتند.
برخی از قبایل وحشی بر این باورند که زندگی پس از مرگ، تابع اعمالی است که بدن با رنج و زحمت انجام داده، پس اگر جسم آدمی متلاشی شود شخصیت او هم از بین میرود، و اگر بدن صحیح و سالم بماند، روحش در عالم آخرت ساکن میشود، و در این هنگام، بدن به بدترین وجه نابود خواهد گردید.
(وجدی، ۱۹۷۱، واژۀ آخرت)
هر چند مصر را در تکوین تمدن قدیم تأثیر بسزایی بوده است، ولی کانون مرکزی تمدن قدیم سرزمین بینالنهرین است که به گاهوارۀ تمدن معروف است. پرتویی که از این کانون فروزان تأیید سر تا سر جهان آن روز را از یک سو تا یونان و روم و از دیگر سو تا خاور دور روشن ساخت.
تمدن بینالنهرین تا عصر حجر فرا میرود. دانشمندان از آثاری که بدست آوردهاند معتقد شدهاند که تمدن سومری مهمترین رکن تمدنهای آسیایی است. تمدن سومری مولود آب و خاک است. این دو عنصر برای کسانی که از ارتفاعات ترکستان آمده و در بینالنهرین سکونت گزیده بودند، بهترین وسیلۀ معیشت کشاورزی بود. از گل خانهها بر آوردند و برای نوشتن لوحههای گلی ساختند. پس اگر سومریان معتقد شوند که آدمی از گل آفریده شده تعجبی نخواهد داشت. و هنوز هم این باور رواج خود را از دست نداده است.
«بینالنهرین محل برخورد ملل مختلف بود. پس از آنکه سومریان در این ناحیه مسکن گزیدند و تمدنی بزرگ را پی افکندند، اقوام سامی الاصل عموری از جانب جزیره العرب- پس از نقل مکانهای متعدد- به آن سرزمین در آمدند و در آنجا استقرار یافتند و سومریان را تحت سیطرۀ خویش کشیدند”.
از آن پس بابل امتزاج تمدنهای سومری و سامی گردید. (الفا خوری، ۱۳۶۷، ص۱۶)
شهرها، حکومتها، الواح و کتیبهها، معابد و کاهنان در بینالنهرین از زمانی قدیمیتر از مصر به ظهور رسیدند، لکن روحی که در جسم تمدن بابلی دمیده شد از کشور فراعنه قویتر و حقیقیتر و مادیتر بود، در آن سرزمین روزگار به سرعت تبدیل و تغییر حاصل میکرد و فکر بقا و ازلیت، قهراً در دِماغ آن قوم ایجاد نمیشد.
اوضاع و حوادث همیشه موقت و زودگذر جلوه میشد و هیچ چیز دوام و بقایی نداشت و بر همین اساس شهرها با یکدیگر به نزاع و جدال برخاستند و یکی بر دیگری غلبه مییافت تا این که بالاخره سلطنت سومریها تأسیس شده و عاقبت در تمدن مهاجمان سامی به تحلیل رفت و نابود شد، و سلطنتهای جدید به ظهور رسیدند که سرانجام، آنها نیز به دست جهانگیران ایرانی منقرض شدند.
خدایان سومریان:
نخستین مجموعه خدایان متعدد در عصر سومریان به ظهور رسید. اسامی این خدایان افزون از چهار هزار است که هر یک مظهر جزئی از مظاهر طبیعت شمرده میشدند.
در میان تمام این خدایان «ربه الارباب عشتر یا الهۀ مادر» معروفتر از همه شد و تقریباً مورد پرستش عام و خاص قرار گرفت و با آن که او را مادر کل میدانستند وی را به طبیعت «عذار» میشناختند.
پرستش و ایمان به «عشتر» از بابل تجاوز کرد و غرباً تا مملکت فلسطین و مصر انتشار یافت و شرقاً حتی زرتشتیان ایران نیز در برابر او تاب مقاومت نیاوردند، و سپس از آن که در ایران نام او را تغییر دادند، «آناهیته (ناهید)» به معنی معبود پاک و منزه، نامیده شد. او را نیز همدوش (اهورا مزدا) محل ستایش و پرستش قرار دادند.
الف: خلقت
در بحث خلقت اعتقاد مردم بابل بر این بود که:
این نظم و ترتیب، که در گیتی امروز برقرار است، دو روز ازل از نبرد و جدالی به وجود آمد که ما بین اژدهای دریای ظلمت و پیکرهای دریاهای آشفته و طوفانی با خدایان نور و الاهۀ نظم و آرامش اتفاق افتاد. «خدایی که باعث نظم و آرامش در بابل بود «مردوخ» نام داشت. و از آن پس مردوخ در گیتی نظم و ترتیب برقرار فرمود و حرکات ستارگان آسمان و نمو نباتات و گیاهان و رشد جانوران را وضعی ثابت عطا کرد تا آن که نوبت به آفرینش انسان رسید».
ب: هبوط به سرزمین اموات
بیان شده است که خدای اموات «ربۀ الاموات» نام دارد که افراد در برابر فرمان خدای اموات و الاهۀ آسمان چارهای جز اطاعت نداشت. زمانی که خدای اموات به درون وارد میشود از هفت دروازه میگذرد که در این زمان فرد به کل برهنه میشوند و پایینترین طبقه سفلای زمین داخل میشود. و در آنجا به انواع شداید و آلام مبتلا میشود و خدای آفت و بیماری یا «نمطار» او را پی در پی در معرض انواع مصائب قرار میدهد. در زمان غیبت خدای اموات، آدمی و جانور و گیاه بیجنبش میمانند.
پ: قربانی، سحر و نجوم
بابلیها، به قصد آنکه از برکات و نعمتهای زندگی بهرهمند گردند؛ به کاهنان و پیشوایان دینی خود متوسل گشته در اموری چند، مانند قربانیها و افسونها و دعاها و مطالعۀ کواکب، از آنها یاری میجستند، و به آواز و نغمات و سرودهای دلپذیر موسیقی در هنگام عبادت و خضوع در آستانۀ خدایان میپرداختند.
دستگاه کاهنان بابل بسیار منظم و سازمان بسیار مرتب بودده است و ایشان خود مردمانی سخت فعال بودند که برای اصحاب خود کارهای بسیار انجام میدادهاند، و تعالیم ایشان، طبقه بعد از طبقه، از ۳۲۰۰ ق م شروع شده است.
(جان بیناس، ۱۳۸۶، ص۷۵-۷۲)
در مورد مادها و هخامنشیان اطلاعات دقیقی در دسترس نیست ولی عقاید دین زرتشت در مورد زندگی پس از مرگ و حتی بهشت و جهنم و اعراف و صراط، بسیار به اسلام نزدیک است.
از میان ملل قدیم، ایرانیان بیش از ملل دیگر در تمدن غربی و به خصوص در تمدن غربی اسلامی تأثیر داشتهاند.
در ایران باستان مذاهب متعددی پدید آمده که قدیمترین آنها پرستش آتش و پرستش بعضی از قوای طبیعت بوده است.
ادیان قدیم که هر یک را منشاء دیگری بود در آئین مزدایی که در سرتاسر ایران انتشار یافت حل شدند. مزدا به معنای داناست.
مزدای خدای حکیم و عاقل از دیگر خدایان ممتاز شد و بر آنها غلبه یافت. همچنین خدای دیگری موسوم به «اهورا» قدرت یافت. اهورا مظهر نیرو بود. و این نیرو به دانایی در پیوست و هر دو خدای توانایی برای عالم تشکیل دادند، موسوم به اهورا مزدا یا اورامزدا. وقتی پارسیان به سرزمین ایران در آمدند اورمزد را برگزیدند، و او را خدای بزرگ خود قرار دادند، ولی در مقابل او خدای دیگری ساختند که مظهر شد در عالم بود. زیرا «اورمزد» خدای عاقل حکیم تنها مبدأ خیر بود. و بدین طریق از روزگار کهن «ثنویّت» پدید آمد.
(الفا خوری، ۱۳۶۷، ص۱۹-۱۸)
«همه ارواح ناچار بودهاند که پس از مرگ از پلی بگذرند که پلید و پاکیزه را از یکدیگر جدا میکرد، ارواح پاکیزه در آن طرف پل به سرزمین سرور فرود میآمدند و دوشیزه زیبایی به آنان خوش آمد میگفت و در آن جایگاه جاودانه با “اهورا مزدا” در نعمت و خوشی بسر میبردند، ولی ارواح پلید نمیتوانستند از این پل بگذرند و در گودالهای دوزخ سرازیر میشدند». (ویل دورانت، ۱۳۵۸، ص۱۱۷)
اینها عقیدهشان بر این است که ظاهراً قیامت بلافاصله بعد از مرگ است.
آنها نیز اعتقاداتی به معاد داشتند و کاهنان آنها به عبادت کنندگانی که اعمال مطلوبی انجام داده بودند، و عده میدادند که “تو روزی با افتخار از گور خود برخواهی خاست”. (ویل دورانت، ۱۳۵۸، ص۳۴۸)
در مورد ادیان چین (قبل از بودائیها) از مهمترین دینهای آنها، “آئین تائو” است که تلقی آنها از زندگی پس از مرگ بسیار شبیه مصر باستان و قبایل و امتهای آفریقایی و ژاپنیها بوده است. طرز تلقی آنها در مورد ارواح این گونه است که یاد رفتگان باعث میشود که ارواح ایشان در حلقۀ زندگان در آید و به محض یاد آن مرده فیالفور روح او در آنجا حاضر میگردد و با آنها سخن میتوان گفت و از آنها در نیک و بد اعمال خود مشورت میتوان نمود. دیگر این که بازماندگان باید همواره رشتۀ ارتباط و اتصال خود را با عالم اموات و ارواح گذشتگان استوار نگاه دارند و به وسیلۀ ادعیه و اوراد و قربانیها، و نیاز کردن خوردنیها و مأکولات آنها را خوشدل سازند و بر آن بودند که ارواح از مادۀ اطعمه و اشربه تناول نمیکنند، بلکه جوهرۀ لطیف و عنصر روحانی آن را جذب میکنند و مابقی را برای کشیشان و روحانیون باقی میگذارند.
طرز تلقی دیگر چینیان بر وجود ارواح اموات و تأثیر آنها همانند مصریان بر این است که ، مراسم تدفین اموات بسیار با جلال و با شکوه و پر خرج به عمل میآمد و حتی در مواقعی، صدها تن زنده را با متوفی به خاک میسپردند تا در عالم ارواح به خدمت شخص مرده بپردازند و این عادت وحشیانه روزگاری دراز، تا عهد سلسله “چو” در چین مرسوم بود، ولی کمکم مورد مذمت واقع شده و تدریجاً به جای دفن انسان زنده، به دفن حیوانات قربانی و سپس به دفن نقش و تصاویری از انسانهای دیگر با مرده، بسنده میکردند. امّا به هر حال پرستش ارواح اجداد، و استفاده از کمکهای آنها پس از مرگ در امان ماندن از شرور و ارواح بدکار در میان آنها امری جا افتاده بوده است. (جان بیناس، ۱۳۸۶، ص۳۳۶-۳۳۴) (ویل دورانت، ۱۳۵۸، ص۸۵۰-۸۴۹)
از میان اقوام اروپایی، به دستهای از اقوام شمالی، یعنی توتونها که دارای یک سلسله آداب دینی و اعتقادات مذهبی برای خود هستند اشاره دارد.
توتونها
اینها قبایلی هستند، که از ریشه و نژاد هند و اروپایی میباشند. در سواحل جنوبی دریاری بالتیک انتشار یافتند و بعضی از آنها رو به مغرب و قسمتهایی هم به شمال رو آورند. «تایست»، مورخ رومی (۱۰۰ ق م)، نام سه خدا که خاص این اقوام میباشد را ذکر میکند.
اول، ودان یا او دین؛ دوم، زیویا تیو؛ سوم، دونار یا تور.
در ادامه دو منبع از توتونها ذکر شده است. که آن هر دو عبارت است از “افسانههای ایسلندی، یکی ادای منظوم و دومی ادای منشور” اولی مجموعه سرودها و مناجاتهایی است به درگاه خدایان و دیگری اشعار حماسی میباشد. که شخصی بنام “سومندر حکیم در ۱۰۵۶-۱۱۳۳″، تنظیم کرده و دومی را شخصی بنام «ستورلوسون سنوری در قرن سیزده میلادی» جمع آوری نموده است.
نکته مهم این که، از این منابع دور نمایی، در هم آمیخته از دهها خدای مورد پرستش توتونها در برابر نظر ما گشوده میشود که بعضی از آنها بسیار دیرین و کهن برخی نسبتاً تازهترند و بعدها به مرور زمان کسب اهمیت کردهاند. اقوام توتون به سه چیز بسیار دلبسته بودهاند که عبارت است از:
اولاً: حاصلخیزی، ثانیاً: مرگ و موت و ثالثاً: آخر جهان.
در باب حاصلخیزی، علاوه بر استعداد از خدای باران و برق یعنی «تور»، دو خدای دیگر را نیز مورد استعانت و محل عبارت قراری میدادند. یکی «فریر» خداوند برکت و دیگری خواهر او «فریبا».
توتونها را خدایی دیگر است بنام «لوکی که الهه شر و زشتی» است. وی خدایی حیله گر و باعث انواع شقاوت و بدبختیها میباشد. وجود او نزد توتونها سبب مظاهر ناپسند و غم انگیز روزگار و علت مصایب و بلیات است.
مرگ در نزد اقوام توتونی ابتدای شداید و مصائب است. مادام که کالبد میت نپوشیده است، ممکن است منشاء آزار و عذاب زندگان بشود و به صورت روح خون آشام «وامپیر» و روان شریر در آید. (همین اندیشه خرافی نزد چینیان در آن طرف کره زمین نیز عیناً وجود دارد.»
مطلب دیگر این که: جسد مرده را ممکن است گرگان دوزخ ببلعند و شیطانهایی که سر اسب دارند آن را پاره پاره کنند. امّا ارواح مردمان نیکوکار- که در زندگانی به اعمال صالح و کردار نیک مشغول بودهاند- هر گاه بعد از ممات تقدیس و تجلیل شوند، باعث سعادت و نیک بختی اعقاب خود را فراهم خواهند ساخت.
زندگی بعد از مرگ
امّا مسأله زندگی بعد از مرگ در نزد توتونها خیلی مخلوط و درهم پیچیده است.
آنها معتقد بودند که اموات بعد از مرگ در قبور خود همچنان زنده هستند و در مدت نه شبانه روز حرکت کرده، به دوزخ عوالم سفلی سفر میکنند و در آنجا در تالاری بزرگ بر روی تختها مینشینند و یک نوع آبجو (میر) مینوشند، ولی امواتی که از طبقه جنگجویان و پهلوانان باشند به تالار «والها لا» که در قصر آسمانی «اودین» قرار دارد، میروند و در آنجا از آنها پذیرایی میشود. که آن« تالار پانصد و چهل درب بزرگ دارد. بعد از ضیافت، ارواح در فضای خارج تالار برای ابراز هنرمندی و پهلوانی، با یکدیگر به هماوردی و پیکار میپردازند.
اقوام توتونی دربارۀ قدمت عالم و تاریخ جهان در عالم پندار و وهم انگاشتهاند، به گونهای شگفت انگیز با اندیشههای اقوام هندوستانی، که معتقد به وجود ادواری جهان هستند، بسیار شبیه و مانند است. بعد از این که مذهب مسیح به بلاد شمالی اروپا نفوذ یافت و اقوام توتونی را گرفت، مبلغین از سابقۀ ذهنی آن اقوام دربارۀ مرگ خدایان و بعثت بعد از موت که دربارۀ قتل ظالمانۀ خدای «بالدر»، فرزند «اودین»، خدای «رعد»، تصور کرده بودند استفاده کرد، همان را درباره آیین مسیح تعلیم دادند و این تعالیم البته نزد ایشان، به زودی صورت قبول یافت.
(جان بیناس، ۱۳۸۶، ص۱۲۰-۱۱۰)
اندیشه هندی
از جنبههای برجستۀ هندی- علاوه بر جنبۀ اجتماعی آن یعنی تقسیم طبقاتی هندوان- تناسخ است. این اندیشه هر چند مسبوق به روزگاران کهن است، ولی در خلال دو قرن پنجم و ششم قبل از میلاد آشکار شد و شکل واضحی به خود گرفت.
مقصود از تناسخ تنها انتقال ارواح از جسدی به جسد دیگر نیست. اگر چه در آغاز مقصودی جز آن نداشت. تناسخ هندو نتیجه مذهبی فلسفی است که از آنچه ظاهر آن است وسیعتر و در عین حال عمیقتر است. اندیشۀ بدبینی که زندگی را سراسر اضطراب و وحشت و رنج و درد تلقی کند، و رهایی و آرامش ابدی را در فانی شدن در نفس کلی به حساب آرد، از عقاید هندیان است. متفکران هند به صیروت ناپدیدار قائلند. این صیروت ما را به سوی سرنوشتمان سوق میدهد. و علت آن اعمالی است که از ما سر میزند. هر انسانی نتیجه عمل خود است و او بار دیگر، نتیجه عمل خود باز خواهد گشت. تناسخ چیزی جز تجسم همین صیروت ناشی از سلوک فردی نیست. و این عدم استقرار تا لا نهایه ادامه داد.
میتوان گفت که هند در قرن ششم قبل از میلاد، دستخوش یک نوع اضطراب متافیزیکی شده بود، که در هیچ جای دیگر همانندی برای آن نمیشناسیم. این اضطراب منجر به عقیده به حلول گردید و در سراسر جهان انعکاس یافت. بیم از رجوع به زندگی بعد از مرگ، در نتیجه بیم از مرگ، بعد از هر بازگشت تازه به زندگی، متفکران هند را به جستجوی راهی که آنها را به رهایی رهنمون شود وا داشت.
هندوان مسأله رهایی را در درجۀ اول اهتمام خود قرار دادهاند، منتهی در سطح فلسفی نه در سطح دینی و کوشیدند تا برای آزادی و رهایی منفذیی پیدا کنند.
راه حلی که یوگا برای تحقق این آزادی یافت، دعوت به سیطره کامل بر نفس و روح بود، نه از راه قهر جسد و احتقار روح، بلکه از راه رسیدن به چنان استقلالی ذاتی که انسان را سرور خود و سرور عالم سازد.
آیین جین (Jain) راه حل را در یپروزی (جین به معنی پیروز است) از طریق زهدورزی و تأمل شناخت، که این دو آدمی را سرور خود و خالق اعمالش میسازند.
در آیین بودائی وجود نفس به مثابه جوهری مستقل مورد انکار قرار گرفته. حقیقت نفس نسبی است. نفس نیز مانند جسد به عناصر تحلیل میرود، و این عناصر در جسدهای دیگری عود میکنند.
(الفا خوری، ۱۳۶۷، ص۲۱-۲۰)
جنبه دیگر این که:
غالباً بیان میشود که بنای سازمان فلسفی هند بر موضوع «آتمن» و «برهمن» استوار است. این دو اصطلاح در «اوپانیشادها» مفهوم ثابتی ندارد. به طور کلی «آتمن» بر روح جزئی و «برهمن» بر علت اولای موجودات عالم اطلاق میشود. نکتهای که درباره دو اصطلاح شایسته توجه است که گر چه مفهوم آنها در اصل مختلف است. و یکی بر عالم درونی نفسانی اشاره دارد و دیگری بر اصلی که وجود عالم عینی ار توجیه میکند، در طول زمان هر دو در معنی اشتراک یافتند و به مفهوم اصل و حقیقت ابدی جهان هستی به کار رفتند. مفهوم روح نتیجه دروننگری بود، و متفکران اوپانیشادی معتقدند که حقایق خارجی و حقایق نفسانی، یا عالم بیرون و عالم درون، باید دقیقاً و عیناً با هم مطابق و یکسان باشند، و بدین سان امری که تنها یک اصل نفسانی بود با حقایق عالم خارج یکی شناخته شد. این جریان فکری با نظریۀ دیگری، که عالم محسوس را از یک اصل صادر و منبعث میدانست، همراه شده و این اصل واحد برهمن بود که با آتمن یکی شناخته میشد. بنابراین، دو جریان فکری مستقل به هم پیوست، و راه را برای ظهور یک نوع توحید گرایی اید آلیستی (idealistic manism)، که تا این زمان همواره خاصیّت مشخّصه فلسفه هند بوده است، هموار کرد. (م.م.شریف، ۱۳۶۲، ص۲۸)
قانون دیگری که هندوان به آن قائل بودند عبارت بود از:
قانون کارما (عمل=Karma)، که بر چگونگی تولد مقدر پس از هر بار مرگ حاکم است و این بدین معناست که هیچ امری در عالم نفسانی و اخلاقی بدون علّت روی نمیدهد. امّا قبول این حقیقت که امور نفسانی و اخلاقی معلول عوامل قبلی میباشند، چگونگی عمل کردن علل و عوامل نفسانی را، بدان سان که مورد اعتقاد است، توجیه نمیکند؛ زیرا این امر آشکارا غیر قابل اثبات است و صورتی شاعرانه دارد. (م.م.شریف، ۱۳۶۲، ص۳۱)
« قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِیلٍ» ( غافر آیه ۱۱)
«آنها میگویند پروردگارا! ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی، اکنون به گناهان خود معترفیم، آیا راهی برای خارجشدن (از دوزخ) وجود دارد؟!»
منظور از دوبار میراندن، مرگ در پایان عمر و مرگ در پایان برزخ است، و منظور از دوبار احیاء ، احیای برزخی و احیای در قیامت است.
در اینجا این سؤال پیش میآید که ما غیر از این دو حیات، حیات سومی هم در این دنیا داریم و مرگی هم قبل از ورود در این دنیا داشتیم. چرا که قبلاً موجود مردهای بودیم، به این ترتیب سه حیات و مرگ میشود.
پاسخ این سؤال با دقت در خود آیه روشن میشود، زیرا مرگ قبل از حیات دنیا موت است نه اماه یعنی میراندن و اما حیات در این دنیا گرچه مصداق احیاء است ولی قرآن در آیه فوق به این جهت به آن اشاره کرده است که این احیا چندان مایه عبرت برای کافران نبوده، آنچه که باعث بیداری و اعتراف آنها به گناه شده نخست حیات برزخی است و سپس حیات در رستاخیز.
در بعضی از تفاسیر منظور از مرگ نخستین را مرگ قبل از وجود انسان در دنیا دانستهاند، چرا که قبلا خاک بود، بنابراین زندگی اول نیز زندگی این دنیا میشود، و مرگ دوم در پایان این جهان است، و حیات دوم در رستاخیز. کسانی که این تفسیر را برگزیدهاند به آیه ۲۸ سوره بقره استدلال کردهاند که میگوید:
« کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
چگونه به خدا کافرمیشوید در حالی که شما مرده بودید، و شما را زنده کرد، سپس میمیراند، بار دیگر زنده میکند، سپس به سوی او بازمیگردید.»
ولی آیه مورد بحث سخن از دو « اماه» به معنی میراندن میگوید در حالی که در آیه سوره بقره یک «موت»و یک « اماه». اما هدف از آوردن این آیه و تفسیر آن این است که بعی از طرفداران تناسخ خواستهاند از این آیه برای زندگی و مرگ تکراری انسانها و بازگشت ارواح به بدنهای جدید در این دنیا استدلال کنند، در حالی که آیه فوق یکی از دلایل زنده نفی تناسخ است، زیرا مرگ و حیات را منحصر در دو قسمت میکند، ولی طرفداران عقیده تناسخ خبر از مرگ و حیاتهای متعددو متوالی میدهند و معتقدند یک انسان ممکن است چند بار در کالبدهای جدید حلول کند و به این دنیا باز گردد. (طباطبایی، ۱۳۶۶، ج۱۵؛ ص ۴۳)
تناسخ به معنای نقل مکان روح از جسم یک مرده به جسمی دیگر و از یک زندگی به زندگی دیگر و تکرار آن است. این عقیده از گذشته بسیار دور تا امروز در تمامی اقوام و ادیان از جمله مصر باستان، یونان باستان، تمدنهای بین النهرین، هند، شرق دور و … به نوعی وجود داشته است. لکن تناسخ به معنای اخص آن با هندوان و فلسفه هندوئیسم و شاخهها آن، ریشههای عمیق دارد. این استحاله فکری و مذهبی در سیستم کاست (طبقات بسته اجتماعی) نقش مهمی ایفا کرد و عاقبت دو عقیده مهم و اساسی در جامعه هند پیدا شد که به تدریج دو پایه اساسی فلسفه هندوئیسم تبدیل شد. یکی عقیده به تناسخ یا انتقال “ارواح (Transmigration)” است که هندوان آن را “سمساره (سامسار samsara)” مینامند و دومی اصل (علت و معلولی تناسخ یا قانون کارما Karma) است.
به عقیده و نظریه اول هندوان، روح هر انسانی (به جز ارواح پاک و متعالی که پس از مرگ یکسره و مستقیم به برهما (خدای بزرگ) میپیوندند و به سعادت جاودان میرسند و یا ارواح ناپاک، پست، شریر و شقی که یکسره به درکات دوزخ سرنگون میشوند ) پس از مرگ در جسم موجود زنده دیگری به این جهان باز میگردد. عقیده تناسخ تنها به انتقال روح در بین آدمیان بسنده نمیکند، بلکه طبق این عقیده روح آدمی بسته به درجه تعالی، پستی، ممکن است به صورت انسانی خوب و یا شریر و یا در کالبد خوک و سگ و دیگر جانوران به این جهان بازگردد، تا تعالی پذیرد و به بهشت رود یا تنزل پیدا کند و به دوزخ افکنده شود.
نظریه یا عقیده دوم قانون علت و معلولی تناسخ یا کارما است که انتقال روح را از کالبدی به کالبد دیگر بیان میکند. بنابر قانون کارما، رفتار و گفتار و کردار آدمی نوع حیات بعدی و کالبد آتی او را تعیین میکند. قانون کارما نیز ریشه در اعتقادات اقوام قبلی آریائیان دارد و اولین نشانههای آن را میتوان در فلسفه اوپانیشادها دید.
در عقیده تناسخ و قانون اعلی آن یعنی کارما، روز داوری، توبه و انابه، شفاعت، ثواب و عقاب، عفو و رحمت پروردگار جایی ندارد. ارواح آدمیان در یک دور و تسلسل بیپایان از جسمی به جسم دیگر نقل مکان میکنند و در حیاتهای گوناگون زجر و شکنجه میبینند. بخش کوچکی از آنها که متعلق به طبقات بالای اجتماع هستند معمولاً در زندگیهای متعدد به نیکی مطلق میرسند و به برهما میپیوندند امّا بیشتر ارواح در زیر فشار فقر و بدبختیهای متوالی و پایان ناپذیر، در هر دوره زندگی تنزل پیدا میکنند و آن قدر در راه شقاوت پیش میروند تا عاقبت به قعر جهنم سرنگون میشوند.
قانون “کارما- کرمه” (کردار من) بیان کننده کیفیت حیات بعدی است و خلاصه این که گفتار، کردار و پندار هر فرد، موجب نتیجهها و سبب اموری هستند که سرنوشت حیات بعدی او را تعیین میکنند. (چرخهای از علت و معلولهای رفتااری که باعث میشوند، فرد در قالب شخصیتهای متفاوت، متناسب با حیات قبلی خود، ظهور کند.)
(جان بیناس، ۱۳۸۶، ص۱۵۵)
در هند این عقیده به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته شده است (بنا به عقیده هندوان، روح انسان هنگام مرگ و در همه احوال، جز در حالتی که روح در مقام اعلی با “براهما” وحدت تمام حاصل میکند، و به کالبد و یا جسم دیگری انتقال مییابد و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طی میکند. پس از هر تولد و زندگی دوباره نیز، بار دیگر روح به بدنی دیگر حلول میکند. چنین تولدهایی ممکن است بیانتها باشند و تا ابد ادامه یابند.
این گردش دولاب گونهی روح را در اصطلاح «کارما- کرمه» گویند. اگر روح به بدن طبقه پست ترهم که «پاریا» است حلول کند باید در تهذیب نفس باشد تا پس از مرگ، روح او به بدن بالاتر حلول میکند.
در گردونه کرمه یا کارما، هرذی روحی تابع این قانون است. بنابراین، انسان مسئول نیک و بد اعمال خویش است. پس تنها ضمانت اجرایی برای خوب بودن یا نبودن انسان در دین هندو، (سمسار یا قانون کرمه) است و همین، باعث دغدغهی خاطر برای پیروان این دین شده است. از آنجا که کردار، گفتار و پندار هر کس زندگی بعدی او را رقم میزنند، پس نجات او از سرگردانی و خلاصی از هر گونه تناسخ بعدی، جز از راه کشتن خواهشهای نفسانی و پرهیز از لذات این دنیا میسر نیست. (آریا، ۱۳۷۷، ص۵۴-۴۷)
در مورد هند، تا پیش از هجوم آریائیها هزاره دوم ق.م، اطلاع چندانی از عقاید و ادیان مردمان بومی آنجا در دسترس نیست و برخی از مورخان همچون «جان بیناس» و «ویل دورانت» حدس میزنند که شاید برخی عقاید خاص ادیان آریایی هندی، در سایر اقوام آریایی یافت نمیشود، مثل همین عقیده تناسخ و قانون کرمه و از هندوان بومی آنجا نشأت گرفته باشد.
دوره پس از هجوم آریاییها و پیدایش اولین چهار کتاب مقدسی که به نام «وداها» معروفند، دورهای که دارای اهمیت تاریخی است. ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن خود میگوید: «در این وداها نیز شاهدیم به این که درباره عالم مردگان و زندگی پس از مرگ بحث شده، هیچ نشانی از تناسخ نیست. وی میگوید تا پیش از اوپانیشادها، آریاییهای هند، همچون آریائیهای ایران، به جای تناسخ به طور ساده، به طور شخصی اعتقاد داشتند.»
(ویل دورانت، ۱۳۵۸، ۴۶)
در «ریگ ودا» از شخصی سخن رفته به نام “یاما”، یعنی انسان نخستین، که پس از مرگ، خدای مردگان شده و بر عالم اموات حکومت میکند آریاییها این وجود روحانی را ستایش کرده و به نیکی یاد میکنند و به نام او اجساد مردگان را بر روی تودههای هیزم نهاده و با خواندن سرودهای دینی، میسوزاندهاند.
در سرودههای “ریگ- یاما” نه تنها ستایش “یاما” و روان مردگان فراوان است، بلکه از پدران و نیکان مردم بسیار یاد کردهاند و معلوم میشود که آریاییهای قدیم درباره ارواح اجداد احترامی به حد ستایش رعایت کردند.»
(جان بیناس، ۱۳۷۵، ص۱۳۸)
البته در این وداها عباراتی بوده که میتوانسته به نوعی برداشت به نظریه تناسخ شود، یعنی به حشر جسمانی پس از مرگ معتقد بودند، مثلاً این عبارت که:
“با یاما محشور باش”، یا این که “با آباء علوی محشور باش” و “از شایستگی و آزادی در علیّین برخوردار باش”، “شیطان و معاصی را رها کن»، «زندگانی دوبارهای، درخشان، با کامیابی، در کالبدی دیگر نصیب تو باد”.
(همان، ۱۳۷۵، ص۱۳۸)
آنچه در این متون میتوان گفت این است که به نظر میرسد اینها معتقد به حشر جسمانی بودهاند و متأخرین آنها. این نظریه را درست فهم نکردند و آ« را تحت عنوان تناسخ تقریر نمودند.
مرحوم طباطبایی، میگویند:
مطالبی که در این مجموعه آمده، حقایق عالیهای است که بعضی از افراد انگشت شماری که اهل ولایت الله بودهاند آن را کشف کرده و به زبان رمز به شاگردانش تعلیم دادهاند سپس این شاگردان این مطالب عمیق را که بسی بالاتر از سطح درک است با عبارات سادهای در اختیار مردم قرار دادهاند و اشکال نیز در همین فهم عامه پیدا شده که به بت پرستی و امثال آن انجامیده است.
در خصوص مسأله تناسخ نیز اگر کسی به اوپانیشادها مراجعه کنند در بسیاری از فصول آن میبیند که تصریح شده به این که قیامتی هست و این که قیامت عالمی است جلیل که خلق بدان منتهی میشود و میبیند که در بیان ثواب اعمال و اعقاب آنها بعد از مرگ عباراتی آورده شده است که هر چند قابل انطباق بر مسأله تناسخ هست، امّا متعین در آن نیست بلکه با مسأله برزخ نیز قابلیت انطباق دارد.
(طباطبایی، ۱۳۶۴، صص۴۳۲-۴۳۱)
امّا عقیده نسبتاً صریح درباره تناسخ از «اوپانیشادها» آغاز میشود و بسیاری از مورخان نیز اوپانیشادها را سرآغاز پیدایش این نظریه دانستهاند.
(ویل دورانت، ۱۳۵۸، ص ۴۶۸)
قضیه از این قرار است که در اواخر قرن هفتم قبل از میلاد، آریاییها سراسر دره گنگ را تحت قبضه خود در آوردهاند و تشکیلات و سازمانهای اجتماعیای در هند پدید آمد.
کم کم جامعه به دو طبقه ما فوق (آریایی) و مادون (غیر آریایی، بومی) تقسیم شده و طبقه اول هم، خود، به سه طبقه امراء، برهمنان (روحانیون) و عامه (کشاورزان و صنعتگران) تقسیم شدند.
در میان برهمنان تدریجاً افکار فلسفهای پیدا شده و مجموعهای از اندیشههای فلسفی آنان در طی یک دوره سیصد یا چهارصد عنوان اوپانیشادها گرد آوری شد و این جاست که برای اولین بار سخن از نظریه تناسخ و قانون کرمه- به میان آمد. (جان بیناس،۱۳۸۶، صص۱۴۸-۱۴۶)
از این زمان به بعد، تمامی آیینهای بعدی در هند، از این عقاید متأثر شدند. مثلاً آیین جین (جینیزم) نیز با این که واکنشی بود بر ضد مبادی و افکار منتشر شده برهمنان و همین طور آیین بودا، علیرغم این که برخی مبانیاش با تناسخ ناسازگار و ناهمخوان بود، این قانون را پذیرفتند.
هر چند برخی محققان معتقدند که خیلی از مصطلحات فلسفی میان فلسه بودا و فلسفههای برهمنی، یا به طور کلی هندو مشترک است، امّا فقط در لفظ نه در معنا، و سمساره و کرمه و نیروانه از این گونه مصطلحات هستند.
در آیین بودا تناسخ به معنای رفتن یا حلول زوان از جسمی به جسم دیگر نیست. بلکه دوباره زائیده شدن بودایی یا دقیقتر بگوئیم، نو شدن یا وجود مجدد، بدون انتقال چیزی به چیز دیگر صورت میگیرد. اگر این نظر را بپذیریم، در واقع بودا به تناسخی که مورد بحث ماست، قائل نیست. (ویل دورانت، ۱۳۵۸، ص۵۰۰ )
امّا به هر حال از آنجا که ما بعدالطبیعه مکاتب برهمنی بسیار پیچیده و دور از فهم مردم عادی بود، لذا طی دوره هزار ساله، عدهای از نویسندگان، هجده پورانه داستانهای کهن را مشتمل بر ۴۰۰۰۰۰ بیت ساختند. آن را به طور عوام پسندی شرح و تفصیل دادند، که از جمله به جزئیات نظریه تناسخ و قانون کرمه و پروبال دادن به آنها پرداختند و همینها باعث رسوخ آن نظر در میان هندوان شدند.
غلامعلی آریا در کتاب آشنایی با تاریخ ادیان خود میگوید:
وقتی که اقوام آریایی وارد هند شدند مردمی نیرومند با نشاط بودند و بسیار نسبت به زندگی خویش خوشبین، امّا پس از تسلط ویدیها و تحت تأثیر اندیشههای آنها کم کم اندیشه انکار نفس و ترک دنیا در مغز ایشان پدیدار گردید.
یکی از مظاهر این بدبینی اعتقاد به تناسخ سمساره (samsara) میباشد. البته اعتقاد به تناسخ منجر به مردم هند نیست بلکه در هند این عقیده به عنوان اصول مسلم دینی پذیرفته شده است. (بنا به عقیده هندوها روح انسان در هنگام مرگ و در همه احوال جز در یک حالت که روح در مقام اعلی بر براهما وحدت تام حاصل میکند، به کالبد یا جسم دیگری انتقال پیدا کرده و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طی میکند و پس از هر تولد و زندگی دوباره، بار دیگر روح به بدنی دیگر حلول میکند. و این تولدها ممکن است بیانتها بوده و ابدالدهر ادامه داشته باشد. این گردش دولاب گونه روح را در اصطلاح «کرمه» گویند.)
مقصود از گردونۀ کرمه این است که روح آدمی در طول تحولات بیشمار خود و حلول در بدنهای مختلف عوض نمیگردد و گوهر ذاتی آن تغییر نمیکند و تنها قالب و تن خود را تبدیل میکند، و در واقع این تعویضهای جامه یا تن را کرمه، خوانند.
حال اگر آدمی شخصی بدکار باشد و خصوصاً نظام کاست را رعایت نکرده باشد پس از مرگ، روح کیفر اعمال خود را میبیند و به جسم اشخاص پستتر و بدنهای حیوانات و حشرات حلول میکند، و پیاپی از بدنی به بدنی منتقل میشود.
اگر به بدن طبقه پستتر هم که “پادیا” است حلول کند باید در تهذیب نفس باشد تا پس از مرگ، این روح به قالب مقامات عالیتر منتقل شود. اگر شخصی زندگی خود را به درستی گذرانده باشد، قوانین نظام اجتماعی را خوب رعایت کرده باشد، پس از مرگ، روح او به بدن صاحب کاستی بالاتر حلول میکند.
از آنجا که کردار و گفتار و پندار هر کسی موجب چگونگی زندگی بعدی یا سرنوشت او خواهد بود، پس نجات روح از سرگردانی و خلاصی از هر گونه تناسخ بعدی، به جز از کشتن خواهشهای نفسانی و پرهیز از لذات و خوشیهای این دنیا میسر نیست. اگر انسان به چنین حدی برسد روح وی از گردونه کرمه خلاص میشود که این خلاصی روح را در اصطلاح “مکشه” (Maksha) گویند و آن زمانی است که روح فردی یا “آتمن” به روح کل یا جان جهان میپیوندد. بدیهی است که عقیده سمساره و قانون کرمه، درست متناسب و در خور نظام اجتاعی هندوها (نظام کاست) واقع شده، از این رو رعایت نظام کاست در جامعۀ هندوان باقی مانده است.
(آریا، ۱۳۷۷، ص۵۴-۵۳)
تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.
جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ را پرداخت نمایید.
ارسال نظر