بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام على رسول الله و على آله الائمهالمعصومین».
«عباد الله اوصیکم بتقوى الله و اتباع امره».
تعریف : حسد که در فارسی از آن تعبیر به رشک می شود ، به معنی آرزوی زوال نعمت از دیگران ؛ خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد.
حسد با غبطه فرق میکند ؛ غبطه به معنی این که انسان آرزو کند ، نعمتی همانند دیگران یا بیشتر از آنها داشته باشد ، بی آنکه آرزوی زوال نعمت کسی را بکند.
۱ ـ بدترین نوع حسد که انسان نه فقط آرزوی زوال نعمت دیگران داشته باشد ، بلکه در مسیرآن گام بردارد ، خواه از طریق ایجاد سوءظن و بدبینی نسبت به محسود یا از طریق ایجاد مانع در کار او .
۲ ـ مرحله ساده تر حسد ، انسان هدفش به چنگ آوردن آن نعمت است از طریق سلب کردن آن از دیگران .
۳ ـ مرحله پایین تر حسد ، انسان فقط آرزوی سلب نعمت از دیگری کند ، بی آنکه کمترین سخنی بگوید و کوچکترین گامی در این راه بردارد .
۶ ـ یُونُسُ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِمُوسَی بْنِ عِمْرَانَ علیه السلام یَا ابْنَ عِمْرَانَ لَا تَحْسُدَنَّ النَّاسَ عَلَی مَا آتَیْتُهُمْ مِنْ فَضْلِی وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی ذَلِکَ وَلَا تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ فَإِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِی صَادٌّ لِقَسْمِیَ الَّذِی قَسَمْتُ بَیْنَ عِبَادِی وَمَنْ یَکُ کَذَلِکَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَلَیْسَ مِنِّی .
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : خدای عزوجل به موسی بن عمران علی نبینا و آله و علیهما السلام فرمود : ای پسر عمران ، بر آنچه از فضل خود به مردم داده ام حسد مبر و چشمت را دنبال آن دراز مکن و دلت را پی آن مبر ، زیرا حسد کننده ، از نعمت من ناراحت است و از تقسیمی که میان بندگانم کرده ام جلوگیر است ، و کسی که چنین باشد ، من از او نیستم و او از من نیست (میان من و او ارتباط و آشنائی نباشد) . الکافی ج۲ ص۳۰۷ |
۷ ـ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِی عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ عِیَاضٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَال : إِنَّ الْمُؤْمِنَ یَغْبِطُ وَلَا یَحْسُدُ وَالْمُنَافِقُ یَحْسُدُ وَلَا یَغْبِطُ .
امام صادق علیه السلام فرموده اند : مؤمن غبطه می خورد ولی حسد نمی ورزد ، اما منافق حسد می ورزد و غبطه نمی خورد . |
الحسد شر الامراض .
امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند : حسد ، بدترین بیماری اخلاقی است . |
الحسد داء عیاء لا یزول إلا بهلک الحاسد أو موت المحسود .
امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند : حسد ، بدترین بیماری دردناک ناله آوری است ، که زایل نمی شود ، مگر با کشتن حاسد یا مردن محسود . غررالحکم ص۳۰۰ |
قال أمیر المؤمنین علیه السلام : لله در الحسد حیث بدأ بصاحبه فقتله .
امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند : آفرین بر حسد! چقدر عدالت پیشه است ، نخست به سراغ صاحبش می رود و او را می کشد ! بحار الانوار ج۷۰ ص۲۴۱ |
چگونه مى توان صفت رذیله «حسادت» را از خود دور ساخت و آیا غبطه نیز ناپسند است؟
ابتدا باید فرق بین «غبطه» و «حسادت» بیان گردد. «حسادت» آن است که انسان از نعمت دیگران ناراحت شود و آرزوى از بین رفتن آن را داشته باشد؛ اما در «غبطه»، انسان از این که مثل دیگرى داراى فلان نعمت نیست، ناراحت است؛ یعنى، از نداشتن خود رنج مى برد و نه از بهره مندى دیگران و در نتیجه، آرزو یا تلاش نمى کند که نعمت از دیگرى سلب گردد؛ بلکه از نعمت دیگران خوشحال است و آرزو و دعا و تلاش مى کند که خود نیز به آن برسد. معمولاً در نعمت هاى عبادى و معنوى، مثل حال خوش در نماز و سجده نسبت به دیگران، حالت غبطه به انسان دست مى دهد. درمان حسددرمان حسد، دو رکن اساسى دارد؛ رکن اول درمان نظرى، یعنى شناخت ابعاد و نتایج حسد در دنیا و آخرت است و رکن دوم، درمان عملى آن است. ۱٫ درمان نظرىالف) باید دانست که غالباً حسد، نه تنها زیانى براى شخص مورد حسد واقع شده ندارد، بلکه چه بسا به نفع او است؛ زیرا اگر به فرض حسادت دیگران موجب غیبت یا تهمت او شود، این کار موجب از بین رفتن گناهان او و به دوش کشیده شدن آنها توسط حسود مى گردد؛ در حالى که انسان خردمند، هیچ گاه ضرر خود را نمى خواهد و هیچ ضررى از حسادت بالاتر نیست. ب) خداوند بنابر حکمت کامل خود، نظام جهان را به گونه اى قرار داده است که انسان ها از جهاتى – چون استعداد، قیافه، مال، خانواده و… – با یکدیگر تفاوت هایى داشته باشند. یکى از حکمت هاى این مسئله، امتحان و آزمایشى است که باید برقرار باشد. اگر آدمى حقیقت این مطلب را براى خود تصور نماید و به عمق آن دست یابد، آن گاه بر موقعیت دیگران رشک نخواهد برد؛ زیرا همه این موهبت ها و تفاوت ها را به جهت جریان زندگى و فلسفه اى که در وراى آن است، مى داند. ج) توجه به معاد و نعمت ها و درجات والاى پرهیزکاران در قیامت و آخرت، آدمى را از چشم دوختن به متاع دنیا باز مى دارد. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر مى فرماید: «لا تمدن عینیک الى ما متعنا به ازواجاً منهم و لا تحزن علیهم؛۱ چشم از این متاع ناقابل دنیوى که به برخى داده ایم [براى امتحان]، بازگیر و بر اینان اندوه مخور». اگر آدمى حقیقت معناى «و رزق ربک خیرٌ و ابقى»؛۲ را دریابد، دیگر چشم به امکانات و برخوردهاى این و آن نخواهد دوخت و عمر خود را بر سر این غصه گزاف نخواهد گذاشت. نقد عمرت ببر و غصه دنیا به گزاف گر شب و روز در این قصه مشکل باشى گرچه راهى ست پر از بیم ز ما تا بر دوست رفتن آسان بود ار واقف منزل باشى۳ ۲٫ درمان عملىالف) عمل بر ضد مقتضاى حسد در گفتار و کردار؛ مانند تواضع، خیرخواهى، خدمت به دیگران، شاد گشتن از رسیدن خیر به دیگران و ریشه کن کردن حسد از طریق نابود کردن خباثت هاى نفسانى (مانند تکبر، ریاست طلبى، دنیا خواهى و…). ب) دعا در حق محسود؛ یعنى از صمیم قلب از خداوند بخواهد تا آن نعمت را براى آن شخص زیادتر بگرداند. ج) هر گاه متنعّم بودن شخصى او را آزار داد، باید متذکر نعمت هایى شود که خداوند به او داده است؛ زیرا خداى کریم هیچ فردى را از همه خوبى ها محروم نکرده است. د) در چنین حالتى باید افرادى را به یاد آورد که مشکلات ظاهرى بیشترى نسبت به او دارند. و) باید عقل خود را با عمل تقویت کند. اگر انسان از نیروى عقل و خرد به خوبى استمداد جوید و آن را بر دیگر قواى خود حاکم ساخته، از آن پیروى کند، به تدریج، تقویت خواهد شد و هر اندازه به آن پشت کند و بر خلاف رهنمودهاى آن عمل کند، به تضعیف آن پرداخته است. یکى از راه هاى تقویت عقل، بسط معارف دین و پیروى دقیق از رهنمودهاى پیامبران است؛ زیرا تعالیم آنان بازگشاینده گنجینه هاى خرد فراروى انسان هاست. ه) علت اصلى حسد، ناراحتى انسان از عدم موفقیت خویش است؛ یعنى چرا او پیشرفت نکرده و دیگرى رشد خوبى کرده است. و او به جاى تلاش براى رشد خویش، مى خواهد رشد دیگرى را متوقف کند. حال اگر انسان توجه داشته باشد که شکست دیگرى، هیچ کمکى به او نمى کند و نه تنها سودى براى او ندارد، بلکه چه بسا مشکلاتى نیز برایش به بار مى آورد، در این صورت، راه درست را انتخاب مى کند. راه درست، این است که به جاى تخریب دیگران، سعى کند خود را مانند آنان به موفقیت برساند. این حالت انسان (غبطه)، نه تنها بد نیست، بلکه موجب رشد و ترقى او مى گردد. بنابراین، مى توان با تبدیل حسد به غبطه، راه رشد و ترقى را براى خود باز کرد و از آثار منفى آن در امان ماند. |
از تکبر براى شیطان حسد بیرون آمد یعنى اولین اثر تکبر در وجودمتکبر حسد است دلیلش هم روشن است از نظر بحثى و انسان یا هر موجود دیگرىوقتى که خودش را بالاتر از دیگران مىبیند و دیگران را پائینتر مىبیند وقتىکه نعمتهایى را مىبیند که دیگران دارند و او ندارد و یا حتى دارد روحیهحسد در او به وجود مىآید و تمایل به اینکه این نعمت و این کمال از محسوددور بشود.
شیطان وقتى که خودش را از آتش مىدید فکر مىکرد حضرت آدم از خاک آفریدهشده و به نظر او آتش بر خاک مزیت داشت و او بر آدم تقدم دارد و لذا وقتىکه دید آدم مستحق سجده شده و دیگران باید بر آدم تواضع کنند براى آدمنتوانست تحمل کند شعله حسد وجودش را گرفت ومنجر شد به آن عصیان بزرگ وخسران بزرگ و آن زحمت زیاد براى بنى نوع بشر پس در یک تحلیل مىتوانیمبگوئیم حسد هم زائیده تکبر است گرچه در علم اخلاق مقوله مستقلى است کهممکن است از منابع دیگر هم متولد بشود، حالا حسد چیستیک تعریفى از حسدبنى اخلاقیون و حکما معروف و فکر مىکنم غنىترین باشد تعریفى که کمتر مىشودبه آن نقض دارد کرد جامع و مانع این است که روحیه در انسان به وجود آیدکه تمایل داشته باشد که کمال و فضیلت و نعمتى که دیگران دارند از آنانسلب شود.
یعنى اگر مىبینید انسانى در جامعه محبوب است دلش مىخواهد او از محبوبیتبیافتد اگر مىبیند انسانى، اموالى، اولاد خوبى، زندگى خوبى و مسکن و دانشخوب و بسیارى چیزها را دارد تمایل دارد که این نعمتها و این کمالات از طرفدیگر سلب شود و این دو جور استیک زمان طرف به حق کسب کرده، درس خواندهبا سواد است، کار خوب کرده محبوب است، زحمت کشیده ثروت دارد یک زمان بهناحق بدست آورده، غصب کرده فریبکارى کرده، مردم را فریب داده دانش نداردتظاهر به دانش معرفى مىکند، اموال را به ناحق بدست آورده است این تفاوتدارد یعنى در این فرض اگر انسانى تمایل داشته باشد که نعمت از او سلب شودچون او مستحق نعمت نیست این را نمىتوان حسد گفت و شاید یک وظیفه باشدچیزى است که باید اینطورى باشد کسانى که بناحق موقعیتى، مالى و یا جایىیا هر چیزى را به ناحق کسب کردهاند، جز موارد حسد به حساب نمىآید لذابدینگونه تعریف کردهاند «الحسد تمنى زوال نعمته من ذى نعمته مستحقلها» یعنى آرزوى سلب نعمت از صاحب نعمتى که استحقاق نعمت را دارد.
تا اینجا حسد به زبان، روح و دل انسان مربوط بود ما هنوز وارد مقوله عملنشدیم حالا کسى حسد دارد و در عمل چه مىکند این بحث دیگرى است و همین جایک نکته دیگرى است که باید توضیح بدهیم فرقى مىگذارند بین حسد و قبطه،قبطه را مذموم نمىدانند بلکه ممدوح مىدانند یعنى اینکه فردى کمال را درفرد دیگرى مىبیند خودش هم آرزو مىکند مثل او باشد و اگر او صاحب دانش،تقوى، محبوبیت صاحب هرچه هست از نعمتهاى مادى و معنوى بگوید ایکاش من هممثل او بودم.نمىخواهد از او سلب شود ولى خودش مىخواهد متصف به صفتشود کهاین را قبطه گویند. قبطه هم اشکالى ندارد بلکه خوب است انسان هر جاپیشرفتى ترقى تکاملى، کمالى وفضیلتى ببیند بهتر این است که تلاش خودش همبرسد اصلا این جزو اخلاق خوب باید محسوب شود نه مذموم تا اینجا تعریف حسدروشن شد.
در علوم روانشناسى خیلى به مساله حسد نمىپردازند و خیلى کم به این مسالهبها دادند که حالا بحثها را باز کردند که حالا در یک نقطهاى که با ما دربحث تربیتى اشتراک دارد به آنها اشاره مىکنیم و این حالت، حالتبسیاربسیار بدى ستیعنى اگر انسان روحیه خبیثى داشته باشد و از آسایش، کمال وپیشرفت و دیگران ناراحتباشد و این بد روحیهاى است، چه عمل بر مقتضاى اوداشته باشید و چه نداشته باشیم، یک بحثبسیار جدى در این جا مطرح است کهآیا خود این روحیه از نظر فقهى گناه استیا نه.
اگر انسان اقدامى نکند مثلا ناراحت است از اینکه مىبیند کسى موفق، پیروز ومحبوب است اما اقدامى نمىکند در دل خود خون مىخورد رنج مىبرد، عصبانى استآیا گناه استیا نه، فرض که اقدام کند قطعا گناه محسوب مىشود یعنى اگرانسانى دستبه کارى بزند براى اینکه لطف خدا را، نعمت و کمال را از اودیگرى سلب بکند او را بدنام کند و اگر محبوب است او را از حق اعمالشمحروم کند سلامتى او را مخدوش کند این گناه، تعدى و تجاوز قطعى است و حسدبطور مسلم محکوم و مذموم این است.
قدم قبلى این است که انسان در دل خودش ناراحتباشد اما اقدامى نکند فقطخون دل بخورد اینجا خیلى از فقها و قدما گفتهاند همین مهم حرام است البتهبحث جدى این جا مطرح است که آیا این اختیارى بوده یا نه، گاهى افرادروحیهاى دارند از این چیزها ناراحت مىشوند اما چارهاى هم نمىتوانند انجامدهند.
به تعبیر عرفى ذاتا حسود هستند کارى هم نمىتوانند بکنند اقدام خلافى همانجام نمىدهند منتهى در درون خودشان خودخورى مىکنند رنج مىبرند آیا اینگناه دارد یا نه.انشاالله این را در خطبههاى بعد یک کمى توضیح مىدهیمخیلى از فقها و قدما گفتهاند همین مهم گناه است و این راه دارد راههایىهم برایش تعیین کردند که انسان از این راهها تلاش کند فکر خودش را و عقل،قلب و دل خودش را سالم و صاف کند و راه هم نشان دادند که ما به همینراهها هم انشاالله در مقولههاى بعدى که یکى دو خطبه لازم دارد چون ازبحثهاى بسیار مهم است و بسیارى از شرارتهایى که امروز در دنیا مىشود، چهشرارتهاى سیاسى چه اجتماعى و چه اقتصادى بسیار معلول همین روحیه حسدانسانهاست که ریشه در حسد شیطان دارد بنابراین این بحث از لحاظ تربیتى وپرورشى باید بیشتر روى آن تکیه کرد که جامعه ما به این مساله توجه کند واین مرض بسیار خطرناک را بشناسد و هرکسى هر معلمى، هر مدرسى، مربیانجامعه به فکر باشند این مرض را در جامعه کم کنند متاسفانه این مرض نسبتاعمومى است در مقابل حسد خیرخواهى است که در تعبیر شرعى و اخلاق یعنى نصیحتما نصیحت را معمولا عرفا به پند و موعظه مىگوئیم در ادبیات ما به این طورچیزها مىگویند نصیحت مىکنیم.
اما نه نصیحت لغوى این نیست ریشه آن یعنى خیرخواهى یعنى آدم در قلب خودخیرخواه باشد براى دیگران خوبى بخواهد از خوبى دیگران خوشحال شود از رنجدیگران ملول شود این یعنى نصیحت لغوى و اصیل در کلمات عرب و آن جملهمعروفى که «النصیحه لائمه المومنین» معناى اصلى آن این است که تودهمردم باید خیرخواه ائمه مومنین باشند البته اینکه موعظه هم بکنند دلیلدیگرى دارد و امر به معروف نهى از منکر است وظیفه انتقاد، ادله دیگر دارداما از کلمه نصیحت ما نباید آنرا بفهمیم خوب کمى درباره حسد، مفهوم حسد ومصادیق حسد توضیح دادیم قرآن بعد از تکبر به سراغ حسد رفته است اول درخود شیطان همین که شیطان براى اینکه آدم و حوا را از بهشتبیرون بیاندازداین خودش یک حرکتحسودانه است اینکه پیش خدا قسم مىخورد که من این را وفرزندانش را منحرف خواهم کرد و ریشه فضیلت را در اینها از بین مىبرم اینخودش همین حرکتحسودانه استبیش از حسد ذاتى حسد عملى هم در آن مىباشد. پساولین حرکتخطرناک و مفسدى که در جهانبینى قرآن در آفرینش انسان و ملائکهو شیطان اتفاق افتاده بعد از تکبر حسد است و در تاریخ بشر هم که بنگریماولین گناه اجتماعى که قرآن به آن مىپردازد مساله حسد است و آن داستانهابیل و قابیل مىباشد و همه مىدانید که سوره مائده قرآن پنج و شش آیه دراین مورد آمده است دو نفر از پسران آدم در یک مسابقهاى اقدام قربانى کهتقرب خدا در آن بود براى نزدیکتر شدن به خدا که یکى موفق شد و خداوند عملاو را پذیرفت و گامى به خدا نزدیک شد و دیگرى موفق نشد حالا دلیلش چه بودهدر قرآن وجود ندارد قرآن مىفرماید:
«قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر» قربانى کردند حالاینکه قربانى از چه نوع بوده در قرآن نیستیعنى چیزى در راه خدا دادندعملى در راه خدا انجام دادند البته در روایات توضیحاتى دارند که بحثقرآنى ما نیستیک اقدام خداپسندانه به خیال خودشان کردند براى اینکه بهخدا نزدیک شوند حالا این که در یک میدان مسابقه و یا نه در فضائى فردىبوده است که یکى پذیرفته شد.«فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر» دیگرىکه قربانى او رد شد در این مسابقه شکستخورد حسد کرد که چرا قبول نشده یکوقت اگر اینجا احساس برایش پیدا شده بود که «قبطه که تعریف شد» و گفتهبود چرا ما عقب افتادیم حالا برویم تلاش کنیم به برادرمان نزدیک شویم ما هممثل او باشیم این مىشد قبطه و خوب بود این کار را نکرد بجاى اینکه خودشرا اصلاح کند بجاى اینکه عیبهاى خودش را برطرف کند و نزدیک شود به کارى کهبردارش کرده استبنا به انتقام از برادرش گذاشت، «قال: لاقتلک» گفت من ترامىکشم حالا به چه سرعت هم به کشتن رسید و عمق مساله چه بوده که از نظر اوانتقام فقط با کشتن بوده است و برادرش را کشت، برادرش گفت من به تودستدرازى نخواهم کرد تو هم اگر این کار را بکنى سودى نمىبرى هم مسئولیتمن و هم مسئولیتهاى خودت را به عهده خواهى گرفتبارت را دو چندان خواهىکرد از خدا دورتر مىشوى و به حقیقت نمىرسى و از حقیقت دور خواهى شد اقداماحمقانهاى است که مىکنى تو مىخواهى براى رسیدن به یک فضیلت صاحب فضیلتدیگرى را از میدان خارج کنى این چه اقدامى است.»
«لئن بسطت الى یدک لتقتلنى ما انا بباسط یدى الیک لاقتلک انى اخاف اللهرب العالمین»، به هر حال «فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبحمن الخاسرین» برادرش را کشت و به یک موجود خطرناک و خاسر تبدیل شد وزیاندیده و سودى نبرد و ضرر کرد.
نکته بسیار جالبى در آیه بعدى مىآید که تفسیرهاى دیگرى دارد که یک لطیفهدیگر از آن مىفهمیم در همین حثحسد که بعد قرآن مىفرماید:
«من اجل ذلک کتبنا على بنى اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فسادفى الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا»خداوند مىفرماید فلاسفه حکم در مورد قاتلى که بدون حق نفس محترمهاى راکشته استاز داستان هابیل و قابیل سرچشمه مىگیرد.جالب است و نکته اینجاست که اگراینجا «حسد» را ریشه حساب کنیم که معمولا مفسرین و علما و حکما، حسد راریشه معرفى کردهاند.اینجا مىتواند یکى از تاویلهاى این آیه و شاید هممعناى ظاهر آیه به وجهى این باشد که خداوند براى کسى که روحیه احیا مردمرا دارد، ثوابى به اندازه احیا همه بشریت مىنویسد.وکسى که روحیه کشتنمردم را دارد و مىخواهد به مردم خسارت بزند و رذالت مىکند و حسادت مىورزدو ضد فضیلت است، او مثل کسى است که با همه مردم، با نفوس محترم مردم طرفاست و گناهش به آن بزرگى است.اگر این تفسیر و یا حداقل تاویل را و یا یکاستفادهاى از قرآن به یک صورتى آنرا بپذیریم، خطر حسد را این آیه مشخصمىکند بنحوى اگر این مساله مربوط به حسد باشد و باید باشد.
یعنى حسد، جامعه حسود و افراد حسود جامعه اینقدر خطرناکند کانه جامعهرا مىخواهند بکشند.براى اینکه اینها مخالف فضیلت هستند، اینها مخالفکمالند، اینها مخالف رفاه و سعادت مردمند، اینها در قلبشان براى مردمخوشى و سعادت نمىخواهند، اینها مردم را سیهروز مىخواهند، اینها مىخواهندخودشان نعمتها را داشته باشند و در چشمشان، در افق دیدشان، سعادت دیگرانمذموم است و اگر عمل هم بکنند مثل قابیل که عمل کرد، دنبال زوال نعمت،سعادت، کمال و تکامل مردم حرکت مىکنند، این خطرش، خطر جامعهکشى است.خطرش، خطر نابود کردن فضائل یک جامعه است که جامعه بدون فضائل، مردهاست.اگر انسانیت ارزش دارد بخاطر فضائلش است و اگر فضائل را از انسانهابگیریم، کمالات را از انسانها بگیریم.دیگر چه چیزى باقى خواهد ماند؟ و یکچیزى منفى است نه مثبت و نه ارزش، ارزشها مىرود و ضدارزشها در جامعه حاکممىشود و از لحاظ خداوند این از حیوانات هم پستتر است که تعبیرات صریحى درقرآن داریم پس ببینید ما داستان هابیل و قابیل را اگر با آن نقطه اصلیشکه آن جرقه اصلى خیانت را زده و آن حسد است و آن اینکه چرا به خدا نزدیکشدى و من نتوانستم به خدا نزدیک شوم و تو که به خدا نزدیک شدى باید کشتهشوى که قلب من راحتبشود، اگر این ملاک حرکتهاى سیاسى و اجتماعى و اقتصادىو معاشرتى ما باشد، این واقعا خطرش همان خطر کشتن مقربان درگاهخداست.مقربان به درگاه خدا یعنى همان صاحبان کمال و فضیلتیعنى همانهائىکه در تکاملشان به طرف عرش و خدا یک قدم به جلو رفتهاند و یک پروازى بهملکوت کردهاند.خب یک چیزهائى هست که ما خیال مىکنیم نعمت است ولى آنهانعمت نیست، آنها کمال نیست.اتفاقا امام در تعریف «حسد» به این نکتهتوجه کردهاند که جالب هم هست.ایشان با روحیه عرفانیشان مىفرمایند که حسداینست که آدم، نعمت متوهمى که در دیگران مىبیند براى زوال آنهابکوشد.کلمه متوهم را مىآورند.یعنى یک چیزهائى که ما خیال مىکنیم نعمتاست.با تو هم اینکه دیگران این نعمت را دارند حتى مىخواهیم آنها را ساقطکنیم.چون همه چیز که نعمت نیست.خود قرآن هم گاهى به پیغمبر مىفرماید کهخیال نکن که ما اگر به اینها اموال و قدرت و چیزهاى دیگر دادیم، اینهاهمه نعمت و لطف است.اینها مىتواند براى اینها نقمتباشد.وقتى حضرت موسىهم یکقدرى تحملش کم مىشود و همچنین اصحاب حضرت موسى که به خدا مىگویندخدایا تو اینهمه به فرعونیان امکانات دادى که مردم را گمراه کنند و مردمخوب تو اینهمه بدبخت و فقیرند که اینطورى بتوانند زندگى کنند، جوابشانهمین است لذا تعبیر امام در تفسیر «حسد» اینست که حسد همین که انسانخیال کند که طرف، یک نعمتى دارد و بخواهد این نعمت را از او سلب کند، اینحسد است ولو اینکه نعمت نباشد.
چون ما اینجور خیال کردهایم.حالا بحثبعدى که آنرا باز خواهم کرد اینست کهضرر حسد به خود آدم قطعى است اما به طرف معلوم نیست که قطعى باشد.
آنى که خود آدم مىسوزد و ناراحت مىشود و رنج دارد و آرامش ندارد این ضررىاست که خود آدم را مىخورد مثل یک خورهایست در وجود آدم.
علماى روانشناسى وقتى که رفتار مردم را، انسان را مىخواهند تعریفبکنند.دو تا عامل برایش مىنویسند یکى انگیزش و یکى هیجان.انگیزش مثل مثلاتشنگى، گرسنگى و غریزه جنسى که در وجود آدم هست و آدم را وادار مىکند کهیک اقدامى براى رفع نیازش بکند هیجان چیزیست که در وجود آدم به وجودمىآید و در اثر بوجود آمدن آن در انسان، هیجان ایجاد مىکند.یک حرکتى همبعدش هست مثلا آدم بترسد.اگر آدم ترسید، یک حرکاتى انجام مىدهد که هیجانىاست اگر آدم خوشحال شد، یک حرکاتى انجام مىدهد که اینها هیجانى است.درمورد حسد روانشناسان مىگویند که حسد، هیجان مرکب استیعنى دو عنصر هیجاندر آن استیکى غم و دیگرى خشم.اول انسان اندوه پیدا مىکند، اندوهناکمىشود که چرا فلانى این فضائل را دارد، چرا او این پیروزیها را دارد، بعدشخشم مىگیرد و نسبتبه او غضب پیدا مىکند مثل آن غضبى که شیطان پیدا کردبا آدم و مىرود سراغ کم کردن فضیلت از او و خشم مرکب، هیجان مرکب از غم وخشم در وجود انسان مثل یک تنور سوزاننده است که انسان را خودش مىسوزاند.وفضائل را در خودمان مىسوزاند.انسانى که دچار بدبینى، بدخواهى و بددلىنسبتبه دیگران است و غصه مىخورد از پیروزى آنها خشم مىگیرد، در درونخودش دارد مىسوزد، فضائلش هم دارد مىسوزد.یک تعبیرى در یکى از روایتهاهست که «الحسد یاکل الایمان کما یاکل النار الحطب» همانطور که آتشهیزم را مىسوزاند، حسد هم خود آدم را مىسوزاند.این واقعا، واقعى است.هرکس در وجود خودش مىتواند این را تجربه کند و فکر مىکنم کمتر انسانى استکه در عمقش مبتلا به حسد نشده باشد حالا گاهى اعمال کرده یا اعمال نکردهباشد، این تجربه را انسان از بچگى تا بزرگى در وجود خودش مىبیند.اگر اینغیرقابل علاج بود، این بحثها را نداشت، خب مىگوئیم هست دیگر چه کارمىخواهیم بکنیم ولى ما این را حداقل قابل تخفیف مىدانیم و تا حدودى همقابل علاج مىدانیم و انشاالله در بحثهاى خطبههاى آینده یکى، دو خطبه دیگررا در مورد حسد فکر مىکنم که این شجره خبیثهاى که شیطان مصداق بزرگش بودو اینهمه فساد در عالم دارد و انسانهاى حسود هم بمراتب هر کسى در یک حدىاز عوامل این نابسامانىهاى اجتماعى مىشوند با روحیهاى حسدشان، شاید تاثیرکند و یکمقدار اخلاق اسلامى بتوانیم جایگزین کنیم.
جهت جستجو سریع موضوع مقاله ، پرسشنامه ، پاورپوینت و گزارش کارآموزی می توانید از قسمت بالا سمت راست جستجو پیشرفته اقدام نمایید.
همچنین جهت سفارش تایپ ، تبدیل فایل پی دی اف (Pdf) به ورد (Word) ، ساخت پاورپوینت ، ویرایش پایان نامه و مقاله با ما در تماس باشید.
ارسال نظر