پایان نامه بررسی زندگی و احوال رابعه عدویه


دنلود مقاله و پروژه و پایان نامه دانشجوئی

پایان نامه بررسی زندگی و احوال رابعه عدویه مربوطه  به صورت فایل ورد  word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۲۲۳  صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود پایان نامه بررسی زندگی و احوال رابعه عدویه نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد

 فهرست

چکیده  ۱
پیشگفتار:  ۳
مقدمه:  ۵
فصل اول  ۹
کلیات طرح  ۹
۱-۱ بیان مسئله  ۱۰
۱-۲ اهمیت تحقیق  ۱۰
۱-۳ سؤال مورد تحقیق  ۱۱
۱-۴ زمینه تحقیق  ۱۱
۱-۵ تعریف واژگان  ۱۱
۱-۶- محدودیت ها و مشکلات تحقیق  ۱۲
۱-۷ پیشینه تحقیق  ۱۲
۱-۸ روش کار  ۱۲
فصل دوم  ۱۳
عرفان و تصوف  ۱۳
۲-۲ تصوف و منشأ آن  ۱۶
۲-۳ رابطه تصوف و اسلام  ۱۸
۲-۴ سیر تصوف در قرون و ادوار  ۱۹
۲-۵  تصوف عاشقانه و تصوف زاهدانه  ۲۳
۲-۶ تصوف و زنان صوفی  ۲۵
فصل سوم  ۲۶
رابعه عدویه  ۲۶
۳-۱ نام و کنیه  ۲۸
۳-۲ اوان زندگی رابعه  ۳۰
۳-۳ اوضاع سیاسی عصر رابعه  ۳۳
۳-۴ بصره در عهد رابعه  ۳۵
۳-۵ ورود رابعه به طریقت الهی  ۳۹
۳-۶ عبادات رابعه عدویه  ۴۲
فصل چهارم  ۴۸
مقامات عارفان  ۴۸
۴-۱ مقام اول: توبه  ۵۱
۴-۲ مقام ورع  ۵۷
۴-۳ مقام زهد  ۵۸
۴-۴ مقام فقر  ۶۱
۴-۵ مقام صبر  ۶۴
۴-۶ مقام توکل  ۶۷
۴-۷ مقام رضا  ۷۲
فصل پنجم  ۷۷
اندیشه های عرفانی رابعه عدویه  ۷۷
۵-۱ محبت الهی  ۷۸
۵-۲  رابعه و مقام محبت  ۸۴
۵-۳  وحدت وجود  ۹۱
۵-۴ ابن عربی  ۹۴
۵-۵ ابن عربی و وحدت وجود  ۹۵
۵-۶ رابعه عدویه و وحدت وجود  ۹۶
۵-۷ حج از دیدگاه عرفا  ۹۸
۵-۸ حج از دیدگاه  رابعه  ۱۰۰
فصل ششم  ۱۰۶
حالات رابعه  ۱۰۶
۶-۱ رابعه وخوف الهی  ۱۰۷
۶-۲ رابعه و ذکرالهی  ۱۰۹
۶-۳ رابعه و حال مشاهده  ۱۱۱
فصل هفتم  ۱۱۵
ازدواج از دیدگاه رابعه  ۱۱۵
فصل هشتم  ۱۲۲
رابعه های تاریخ  ۱۲۲
۸-۱ رابعه شامیّه  ۱۲۳
۸-۲ رابعه بنت کعب  ۱۲۵
۸-۳ رابعه دختر شیخ ابوبکر بخاری  ۱۳۰
فصل نهم  ۱۳۱
معاشران رابعه  ۱۳۱
۹-۱ مردان صوفی  ۱۳۲
۹-۱-۱- حسن بصری  ۱۳۲
۹-۱-۲ مالک دینار  ۱۳۴
۹-۱-۳ سفیان ثوری  ۱۳۵
۹-۱-۴ ابراهیم ادهم  ۱۳۷
۹-۱-۵ شقیق بلخی  ۱۳۹
۹-۱-۶ ریاح عمرو قیسی  ۱۴۱
۹-۲ زنان صوفی  ۱۴۲
۹-۱-۱ مریم بصری  ۱۴۲
۹-۲-۲ عفیره عابده  ۱۴۳
۹-۲-۳ معاذه عدویه  ۱۴۴
۹-۲-۴ حیونه  ۱۴۶
۹-۲-۵ عبده بنت ابی شوال  ۱۴۸
فصل دهم  ۱۵۰
کرامات و خرق عادات  ۱۵۰
۱۰-۱ کرامات اولیا  ۱۵۱
۱۰-۲ کرامات رابعه  ۱۵۴
فصل یازدهم  ۱۶۱
فضایل رابعه عدویه  ۱۶۱
۱۱-۱ خردمندی رابعه  ۱۶۲
۱۱-۲ اشعار رابعه  ۱۶۳
۱۱-۳ مناجات رابعه  ۱۶۹
۱۱-۴ حکایت و سخنان رابعه  ۱۷۱
فصل دوازدهم  ۱۸۳
در گذشت رابعه عدویه  ۱۸۳
۱۲-۱  مرگ از دیدگاه عرفا  ۱۸۴
۱۲-۲ رحلت رابعه  ۱۸۵
۱۲-۳  تاریخ درگذشت رابعه  ۱۸۶
۱۲-۴ آرامگاه رابعه  ۱۸۷
۱۲-۵ خواب دیدن عرفا  ۱۸۹
فصل سیزدهم  ۱۹۴
رابعه د ر شعر پارسی  ۱۹۴
۱۳-۱ رابعه در اشعار فرید الدین عطار  ۱۹۵
۱۳-۲ رابعه در شعر خاقانی  ۲۰۵
۱۳-۳ رابعه در سخن مولانا  ۲۰۷
فصل چهاردهم  ۲۰۸
نتیجه گیری  ۲۰۸
فهرست مآخذ و منابع  ۲۱۱
فرهنگ ها و لغت نامه ها  ۲۱۴

فهرست مآخذ و منابع

ابن افلاکی ابن خلکان،ا. ش ،وفیات الاعیان،۱۳۶۴،چاپ دوم،قم،شذرات شریف الرضی.
جوزی،ج. ،صفه الصفوه،۱۹۹۲م،چاپ اول ، لبنان ،بیروت،دارالفکرلبنان.
ابن تغردی بردی،ج. یوسف،النجوم الزاهره،۱۹۲۹م،ج اول،چاپ دارالمکتب المصریه.
ابن سینا،اشارات و تنبیهات،نگارش حسن ملکشاهی،۱۳۶۸،انتشارات سروش.
ابن عربی،م ،فتوحات المکیه،۱۳۲۹هق،چاپ بولاق مصر.
ابن عربی،م ،فتوحات مکیه،ترجمه محمد خواجوی،۱۳۸۱،چاپ اول،تهران،نشر مولی.
اصفهانی،ا. ن.حلیه الاولیاء،۱۹۶۷م،چاپ بیروت، دارالصادر.
. افلاک ،ش، مناقب العارفین،.تصحیح یازیجی،۱۳۶۳، چاپ دوم،تهران ،انتشارات دنیای کتاب.
الفاخوری،ح ،تاریخ فلسفه در جهان اسلامی،۱۳۷۷،چاپ دوم،انتشارات آموزش و پرورش.
انصاری، ع. منازل السایرین،شرح عبدالرزاق کاشانی،۱۳۷۱،تهران،انتشارات الزهراء.
بدوی،ع. شهیده عشق الهی،۱۳۶۷ ، چاپ اول،تهران ، انتشارات مولی.
جاحظ،ع. البیان والتبیین،۱۳۳۲ق، قاهره.
جامی، ع .اشعه اللمعات، به اهتمام حامد ربانی،۱۳۵۲،چاپ سوم،تهران، کتابخانه علمیه حامد.
جامی، ع.  نفحات الانس فی حضرات القدس، تصحیح محمود عابدی،۱۳۵۷،چاپ سوم،تهران، انتشارات اطلاعات.
حلبی،ع. ا. مبانی عرفان و احوال عارفان،۱۳۸۵،چاپ سوم، انتشارات اساطیر.
رازی،ن. مرصاد العباد،به اهتمام امین ریاحی،۱۳۵۲،چاپ دوم،انتشارات امیر کبیر.
رومی،ش. ا. دقایق الحقایق، به اهتمام سید محمد رضا جلالی،شیروانی،۱۳۵۴،چاپ اول ،نشر زوّار.
زبیدی،م.  اتحاف الساده المتقین،۱۴۱۲ق،بیروت، انوارالیمینه.
زرین کوب،ع.  ارزش میراث صوفیه،۱۳۷۳،چاپ هفتم،تهران،انتشارات امیرکبیر.
زرین کوب،ع، پله پله تا ملاقات خدا،۱۳۷۳،چاپ ششم،تهران،انتشارات علمی.
زمخشری ..م.ع. ربیع الابرار،۱۴۱۰ق،چاپ اول،قم، انتشارات الشریف الرضی.
زیدان، ج. تاریخ تمدن اسلام،ترجمه علی جواهر کلام،۱۳۵۲،تهران،نشر امیر کبیر.
ستاری،ج. عشق صوفیانه،۱۳۸۵،چاپ چهارم ، تهران، نشرمرکز.
سجادی، ض. دیوان خاقانی،۱۳۷۸،چاپ سوم، تهران، انتشارات زوّار.
سجادی،س.ج. ،شرح رسایل فارسی سهروردی،۱۳۷۶،چاپ اول،تهران،حوزه تبلیغات اسلامی.
سراج طوسی،ا.ن. اللّمع فی التصوف، ترجمه خیاطیان،۱۳۸۰،تهران، نشر فیض.
سراج قاری،ا.ح.  مصارع العشاق،۱۸۸۳م،چاپ جوائب قسطنطنیه.
سهروردی،ا.ح.ع. عوارف المعارف، تصحیح قاسم انصاری،۱۳۷۴،چاپ دوم،تهران،انتشارات علمی فرهنگی.
شیخ حریفیش، الروض الفائق فی المواعظ و الرقائق، ۱۳۰۴ق، چاپ مطبعه میمنه قاهره.
شیمل،آ.م.  ابعاد عرفانی اسلام، ۱۳۷۷،چاپ سوم ، تهران،دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
صدوق. ش.ج. بابویه القمی، عیون اخبار الرضا،۱۳۹۰ق، النجف، المطبعه الحیدریه.
صفا،ذ . تاریخ ادبیات در ایران، ۱۳۶۸،تهران، انتشارات فردوس.
عطار، ف.م.  الهی نامه، تصحیح هلموت ریتر، ۱۳۶۸، تهران ،انتشارات توس.
عطار،ف. م. تذکرهالاولیاء ،۱۳۸۳،چاپ دوم،انتشارات اساطیر.
عطار،ف. م. مصیبت نامه،تصحیح نورانی وصال،۱۳۷۳،تهران،انتشارات زوّار.
عطار ، ف.م. منطق الطیر،به کوشش سید صادق گوهرین ،۱۳۷۰،چاپ هفتم ،تهران،انتشارات علمی فرهنگی.
عوفی،م.  لباب الالباب،تصحیح ادوارد براون،۱۳۲۱ق، ج دوم،چاپ لیدن بریل.
غزالی، ح.  احیاء علوم الدین،به کوشش خدیو جم،۱۳۶۶،چاپ سوم،تهران ،انتشارات علمی فرهنگی.
غزالی. ح. کیمیای سعادت، به کوشش خدیو جم،۱۳۷۸،چاپ هشتم،تهران ،انتشارات علمی فرهنگی.
غنی،ق.تاریخ تصوف در اسلام ،۱۳۶۹،ج دوم،چاپ پنجم،تهران، انتشارات زوّار.
۴۴-قشیری، ا.ق. رساله قشیریه،تصحیح فروزانفر،۱۳۴۵،چاپ سوم،تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
کاشانی.ع.م. ، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه،تصحیح همایی،۱۳۸۱،تهران،مؤسسه نشر هما.
کاکایی،ق.وحدت وجود،۱۳۸۵،چاپ سوم، تهران، انتشارات هرمس.
کلینی، ا.ج.م ،الکافی،۱۴۰۵،ج دوم،بیروت، دارالضواء.
ماسینیون، ل، بحثی در اصطلاحات اصول فنی تصوف اسلامی،۱۹۲۲،چاپ پاریس.
مدرس تبریزی خیابانی، م.ع ،ریحانه الادب،۱۳۷۴، چاپ دوم ، تبریز،چاپخانه شفق.
مستملی بخاری،ابو ،ا،م ،شرح التعرف لمذهب التصوف،تصحیح محمد روشن،۱۳۶۳،چاپ اول، تهران، انتشارات اساطیر.
مستوفی،ح ،تاریخ گزیده،به اهتمام عبدالحسین نوایی، ۱۳۶۹،چاپ دوم،تهران،امیر کبیر.
مسعودی،،ا،ح ،مروج الذهب و معادن الجواهر،  ترجمه ابوالقاسم پاینده،۱۳۷۴،تهران، انتشارات علمی فرهنگی.
مطهری،م ،آشنایی با علوم اسلامی،۱۳۷۶،چاپ نوزدهم،تهران، انتشارات زوّار.
مکّی، ا، ط ،قوّت القلوب،۱۹۹۵م،تحقیق سعید نسیب مکارم، بیروت، دارالصادر.
مناوی،ع  ،طبقات الاولیاء، ۱۴۲۱ق، قاهره، دارالحدیث.
منوّر، م ، اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابو سعید، تصحیح شفیعی کدکنی،۱۳۶۷، تهران، انتشارات آگاه.
میبدی، ر، ا ،کشف الاسرار و عدّه الابرار،به اهتمام علی اصغر حکمت،۱۳۶۲،چاپ چهارم، تهران، امیر کبیر.
نوربخش، ج،زنان صوفی،۱۳۷۹،چاپ اول ، تهران،انتشارات یلدا قلم.
نیشابوری، ا. ح، عقلاء مجانین،۱۹۲۴م،ناشر وجیهه کیلانی.
نبکلسون،ر، پیدایش و سیر تصوف،ترجمه محمد باقر معین،۱۳۵۷،تهران، انتشارات توس.
هجویری،ا.ع  ،کشف المحجوب،تصحیح محمود عابدی،۱۳۸۴،چاپ دوم ، انتشارات توس.
همدانی، ع  ،شکوی الغریب،ترجمه قاسم انصاری،۱۳۷۸،چاپ اول، انتشارات منوچهری.
همدانی، ع ،زبده الحقایق، تصحیح عفیف عسیران،ترجمه مهدی تدین، ۱۳۷۹،تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
یثربی،س، ی، فلسفه ی عرفان، ۱۳۷۷، چاپ سوم،قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

-Smith.Margaret,Rabia the mystics and her fellow saints In Islam.cambridge./1928

   -Secoundpoblished,Amesterdom,1974

 ۲-۱ عرفان

    نام علمی است از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسما و صفات اوست و بالجمله راه و روشی است که اهل الله برای شناسایی حق به دو طریق میسر است. یکی به طریق استدلال که از اثر به مؤثر و از فعل به صفت و از صفات به ذات. و این مخصوص علماست.

دوم، طریق تصفیه باطن و تخلیه سر از غیر و تخلیه روح، آن طریق معرفت خاصه انبیا و اولیا و عرفا است. و این معرفت کشفی و شهودی را غیر از مجذوب مطلق، هیچ کس را میسر نیست مگر به سبب طاعت و عبادت قالبی و نفسی و روحی و سّری و خفی. و غرض از ایجاد عالم، معرفت شهودی است. عرفا عقیده دارند برای رسیدن به حق و حقیقت بایستی مراحلی را طی کرد، تا نفس بتواند از حق و حقیقت بر طبق استعداد خود آگاهی حاصل کند و تفاوت آنها با حکما این است که تنها گرد استدلال عقلی نمی گردند بلکه بنای کار آنها بر شهود و کشف است.(دهخدا)

خواجه نصیر طوسی از قول ابن سینا در نمط نهم اشارات در پاسخ به این سوال که «آیا اصولا عرفان از واقعیت سهمی دارد؟ ویا این که عرفا به عنوان طبقه ای خاص از دیگران ممتازند، یا خیر؟» چنین می گوید:

«در واقع عارفان، دارای مقامات و درجاتی می باشند که اختصاص به آنان دارد تنها ایشانند که در زندگی دنیوی خود به آن «مقامات» دست می یابند، نه دیگران. و آنان همچنان که در پوشش بدنها و اجسام خویشند، گویی که آن قالبها و پوششها را در هم شکافته و به جهان قدسی و پاکی به پرواز درآمده اند، و آنان را حالاتی پنهان در درون است با نشانه ها و آثاری در برون. کسانی که اهل حال و محرم این رازها نباشند در رد و انکارند، و اما آشنایان این راز، آن را ارج می نهند و بزرگش میدارند. (یثربی، ۱۳۷۷،۱۱۰)

در کتاب «تاریخ فلسفه در جهان اسلامی» کلامی از ابن عربی در فتوحات مکّیه می آورد که نظر وی را درباره عرفا به صراحت می نماید:

«دل محبان خدا شکافته شد و آنان جلال و عظمت پروردگار را به روشنایی دل دیدند، بدنهاشان این جهانی و ارواحشان ملکوتی و عقولشان، آسمانی است و میان صفوف ملائکه می چمند.»(الفاخوری، ۱۳۷۷، ۳۰۴)

در میان علوم اسلامی، دانشی به نام عرفان وجود دارد که به دلیل عدم دسترسی عامه مردم و بلکه بسیاری از اهل علم، همیشه در هاله ای از ابهام پیچیده است و شاید مهمترین عامل در مبهم بودن آن به غیر از اصطلاحات و مفاهیم عرفانی، وجود فرقه های فراوانی به نام صوفی باشد که به قولی وجهه فرهنگی و اجتماعی عرفان می باشند. عرفا با سایر طبقات فرهنگی اسلامی از قبیل مفسرین، محدثین، فقها، متکلمین، فلاسفه، ادبا و شعرا و غیره یک تفاوت مهم دارند و آن این است که علاوه بر این که یک طبقه فرهنگی هستند و علمی به نام عرفان به وجود آورده و دانشمندان بزرگی در میان آنها ظهور نموده و کتب مهمی تألیف کرده اند، یک فرقه ی اجتماعی در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتی مخصوص به خود. بر خلاف سایر طبقات فرهنگی از قبیل فقها و حکما و غیره که صرفا طبقه ای فرهنگی هستند.

اهل عرفان هر گاه با عنوان فرهنگی یاد شوند «عارف» و هر گاه با عنوان اجتماعی شان یاد شوند، غالباً «متصوفه» نامیده می شوند. (مطهری، ۱۳۷۶، ۸۳)

اگرچه متصوفه از انشعاب مذهبی اسلام به شمار نمی روند اما در مذاهب اسلامی حضور دارند. آنان گروهی اجتماعی هستند که برخی از ایشان از نظر ظاهر و رفتار شیوه خاصی اتخاذ کرده اند عده ای دیگر عرفایی هستند که از نظر ظاهری امتیازی بر دیگران ندارند و اهل سیر وسلوک عرفانی هستند و اصول کشفی و شهودی را مبنای تفسیر و توضیح هستی قرار می دهند. سیر و سلوک عارف در بخش عرفان عملی توضیح پذیر است. در این بخش از عرفان، سالک سیر الی الله را طی می کند تا به توحید برسد.

۲-۲ تصوف و منشأ آن

«تصوف یا عرفان در نزد مسلیمن، عبارت است از طریقه مخلوطی از فلسفه و مذهب که به عقیده پیروان آن، راه وصول به محق منحصر بدان است و این وصول به کمال و حق متوقف است بر سیر تفکر و مشاهداتی که مؤدی به وجد و حال و ذوق می شود. و در نتیجه به نحو اسرارآمیزی انسان را به خدا متصل می سازد. پیروان این طریقه به صوفی و عارف و اهل کشف معروفند و خود را «اهل حق» می نامند.» (غنی، ۱۳۶۹، ۲/۳-۲)

«پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص)، اصل برتری که تقوی و پرهیزگاری بود «انّ اکرمکم عندالله اتقیکم» به تدریج رنگ باخت و مکنت و ثروت مادی بر تقوی و پرهیزگاری، رجحان یافت. بزرگان و حاکمان دل در گرو دنیا داشتند در این هنگام تحت تأثیر این عوامل تصوف اسلامی پایه گرفت و طریقی پی ریزی شد که هدفش مبارزه با دنیا پرستی بود. دگرباره دین در مقابل دنیا قرار گرفت و عده ای انگشت شمار دنیا را فدای دین کردند. در این میان امام علی(ع) امیر پرهیزگاران و رادمردان و تنی چند از یاران وی چون ابوذر غفاری و عمار یاسر و مقداد درخشندگی خاصی دارند. و بدین گونه بود که تصوف اسلامی با نشانه هایی چون زهد و عبادت و روی گردانیدن از دنیا و مبارزه با دنیاپرستی، استوار گشت. «و لذا میتوان گفت که تصوف اسلامی، ریشه در خود اسلام دارد. (زرین کوب، ۱۳۷۳، ۱۳)

«در قرن دوم هجری مخصوصا در نیمه دوم آن یک دسته مردم در بین مسلمانان دیده می شوند که زندگی عجیب و خاصی دارند به این معنی که رفتار و ظواهر حالت آنها هیچ شباهتی به سایر مردم ندارد و قهرا اسم مخصوصی می بایست به آنها داده شود و آن نام «صوفی» است به مناسبت آن که این مردم به لباس پشمینه دهاتی خشن ملبس اند. بعضی از آنها در نقاط دور از جمعیت، صوامعی برای خود ساخته اند و در آنجا زندگی می کنند و بعضی در مناره ها، گوشه نشین شده، و دسته یی در صحراها می گردند. (قشیری، ۱۳۶۷،۷)

«صوفی» کلمه ای است عربی و مشتق از لغت «صوف» به معنی پشم. و وجه تسمیه زهاد و مرتاضین قرون اول اسلام به صوفی، آن است که لباس پشمینه خشنی می پوشیده اند و نیز لغت «تصوف» مصدر باب تفعیل است که معنای آن پشمینه پوشیدن است. لغت «صوفی» در اول به مناسبت آن که لباس زهاد، صوف یعنی از پشم بوده، پیدا شده. بعدها مترادف با لغت «عارف» شده است. اعم از این که آن عارف لباس پشمی بپوشد یا نپوشد به طوری که در لغت عرب، اصطلاح «لبس الصوف» به معنی عارف شدن است و در زمره فقرا و صوفیه درآمدن است. (غنی، ۱۳۶۹، ۴۶-۴۵)

دکتر حلبی در کتاب مبانی عرفان، در مورد بحث مذکور، چنین می نویسد:

نمی توان نتیجه گرفت که هر کس که پشمینه پوشیده «صوفی» می شده است. چه در طول تاریخ تصوف، ملاحظه می شود که هر چند شعار ظاهری این جماعت پیشینه پوشی بوده، ولی شعار باطنی ایشان صفای باطن و به تعبیر مولوی «صفوت طلبی» بوده است.» (حلبی، ۱۳۸۵،۴۱)

و نیز در جای دیگر می نویسد: صوفیان آن کسانند که همواره می کوشند، نفس خود را بپالایند و خود را از آلایش های درونی و ریا و تزویر برهانند و آن را بدین طریق فانی سازند، تا خود را به مرحله «بقا در خدا» رسانند.» (همان،۳۵)

بنابراین در قرن دوم هجری، عده ای از زهاد و عباد که لباس پشمینه می پوشیدند و به این لباس معروف بودند «صوفی» نامیده شدند. و به همین دلیل است که تا نیمه قرن دوم هجری کلمه «صوفی» رواج نداشته است تا این زمان، تصوف و زهد به همراه خوف و خشیت الهی بود، و با ظهور بانویی عارف و پارسا، رابعه عدویه، عشق نیز به این مجموعه افزوده می گردد. در این دوره برخی از اصول و فروع تصوف مطرح شده است. از عرفای مشهور این دوره می توان به حسن بصری، ابراهیم ادهم و رابعه عدویه و شقیق بلخی اشاره نمود.

۲-۳ رابطه تصوف و اسلام

«تصوف بی شک در عرف و تعالیم اسلام زمینه هایی داشته است چرا که در همان دوران نزدیک به صدر اسلام جایگاهی بدست آورد. ماسینیون می گوید: «بذر حقیقی تصوف در قرآن است، و این بذرها آن چنان کافی و وافی هستند که نیازی بدان نیست که در سفره اجنبی نشست» و نیز در جای دیگر می گوید: «هر محیط دینی که در مورد تقوا و تأمل و اخلاص به پیروان خود تأکید اکید کرده باشد، صلاحیت آن را دارد که روح تصوف در آن ظهور کند. بنابراین تصوف مخصوص یک نژاد یا یک زبان یا یک طبیعت مخصوص نیست، بلکه آن پدیده ای روحی است که به حدود مادی لغت و نژاد محدود نمی شود. پس تصوف اسلامی از قرآن که مسلمان، آیاتش را تلاوت می کند و در آن آیات تأمل می نماید و به انجام واجباتش قیام می کند، سرچشمه یافته و تطور پذیرفته است. (الفخوری، ۱۳۷۷، ۲۴۴)

پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) عده ای که سیرت پیامبر را قبول داشتند و اصحاب و خاندان او را گرامی می داشتند، ترجیح دادند که پیرو پیامبر(ص) باقی بمانند، آنان تعدادی از اصحاب بودند، سپس جمعی از تابعین [کسانی که مصاحبت صحابه را دریافته بودند] به تدریج آنها را مشایخ صوفیه و اولیای خدا خواندند.

از نظر دکتر غنی، مهمترین علت پیشرفت تصوف این است که تصوف با قلب و احساسات کار دارد نه با عقل و منطق و بدیهی است که عقل و منطق، سلاح خواص است. اکثر مردم از به کار بردن آن عاجزند و ملول می شوند. نقطه حساس انسان قلب اوست و سخنی پیشرفت کلی می کند که ملایم با احساسات و موافق با خواهش های قلب باشد.» (غنی، ۱۳۶۹، ۱۷۵)

صوفیه بسیاری از آیات قرآن را سرمشق خود قرار داده و به آن تمسک جسته اند و باور دارند که منظور حضرت حق، ایشان بوده اند و این آیات را برای خود تفسیر و تأویل نموده اند. از آن جا که در صدر اسلام، اختلاف چشمگیری بین یک صوفی و یک مسلمان نبود. ریاضت و فقر و نوع خاص زندگی صوفی برای تفکر و تدّبر بهتر در قرآن بود. آنان معتقد بودند که به وسیله عبادات و اذکار بیشتر به خدا نزدیک می شوند. آنان بعضی از اصول قرآنی را بیشتر از دیگران ارزش می نهادند. به عنوان مثال: ذکر، یعنی قرائت قرآن یا تکرار اسماء الهی. در نظر آنان، اهمیتی یکسان با نماز واجب داشت. و نیز بر توکل و تفویض امر بر خداوند بسیار اصرار داشتند. چنان که قبلا ذکر شد، ریشه و تخم تصوف را در قرآن می دانند. بدین جهت صوفیان نخستین، بسیاری آیات قرآن را شاهدی      می آوردند بر اثبات دعوی خود، و آنها را طبق افکار و عقاید خود تفسیر می نمودند. برای آنها این آیات قرآن و قرائت آنها، وسیله تقرب به خداوند محسوب می شد. به عنوان نمونه، بعضی از این آیات آورده می شود:

«ما انسان را آفریدیم و می دانیم روحش به او چه می گوید، زیرا ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.» «سوره ق/ آیه۱۶)

«به هر کس خدا روشنی ندهد، هیچ روشنی نخواهد داشت.» (سوره نور/ آیه۴۰)

«نسبت به کسانی که هر صبح و شام خدا را می خوانند و رضای او را می خواهند، صبر پیشه کن و زنهار، آنی به خاطر دلبستگی به دنیا از آنها غفلت مکن و هرگز از آن که دلش را به خاطر متابعت هوای نفس از یاد خود غافل نموده ایم وکارش به تباهی کشیده شده پیروی مکن.» «سوره۱۸/۲۸»

«روزی که مال و فرزند به کار نیاید مگر کسی که با دلی پاک به سوی خدا آمده باشد.» «سوره۲۶/۸۸،۸۹)

                                                                                                                                               

۲-۴ سیر تصوف در قرون و ادوار

  دوره اول:

  دوره آغازین، یعنی دوره صدر اسلام، اغلب مسلمانان اهل دین و زهد بودند به گونه ای که نام خاصی برای تقوی پیشگان و زهاد، قائل نبودند. صوفیه بیشتر به زهد و تهجد توجه داشتند و زهد آنان، به ترک دنیا و تهجدشان، به پیروی از خلق رسول خدا(ص) بود. آنها پیوسته در ذکر بودند و انزوا و گرسنگی را تحمل می کردند و توجه وافر به نماز و خواندن قرآن و ادعیه و ذکر داشتند. در این عهد، طریقه عملی بود و نه نظری و زاهدان تصوف به طور کلی پای بند شریعت بودند. آنان زبان مرموز و مخصوصی نداشتند، اصطلاحات خاصی به کار نمی بردند و کلماتی چون «تصوف»، «عرفان» و «صوفی» در دوره های بعد رایج شد. از پیشروان و زاهدان شهیر این دوره باید «حسن بصری» را نام برد که می گفت: «مثقال ذره ای از ورع بهتر از هزار مثقال نماز و روزه» (عطار، ۱۳۸۳،۱۰۳)

چنان که پیداست در این دوره صوفیه، بیشتر در طلب بهشت و از دوزخ ترسان است. و در کمال زهد و پارسایی روزگار می گذراند.

 

دوره دوم:

صوفیه، در قرن دوم هجری به خصوص در اواخر آن ،در ریاضت و زهد و ترک دنیا از زهاد دوره قبل پیشتر رفتند. در این دوره علاوه بر زهد و ریاضت، عشق و محبت به حق نیز برآن افزوده شد. عشق و محبت به پرودگار به تدریج جای خوف از عذاب الهی را می گیرد. در سخنان عارفان این دوره می بینیم که خدا را از بیم دوزخ و یا به امید بهشت عبادت نمی کنند، بلکه چون او را سزاوار پرستش یافته اند و دوستدار او هستند، عبادت می کنند. از پیشگامان این دوره می توان رابعه عدویه، سفیان ثوری و بایزید بسطامی رانام برد.

دکتر زرین کوب در کتاب ارزشمند خود می گوید. « ظهور رابعه و تعالیم او نقطه انعطاف تصوف بود که تدریجا از زهد خشک مبتنی بر خوف و خشیت، به معرفت دردآلود مبتنی بر عشق و محبت گرایید.» (زرین کوب، ۱۳۷۳، ۵۱)

زهاد، در این دوره به سبب رفتار و ظواهر حالات خاص خود، صوفی نامیده می شوند در «وفیات الاعیان» آمده است: «سفیان ثوری به ملاقات رابعه رفت و او را پریشان حال دید. گفت: ای اُم عمرو، تو را پریشان روزگار می بینم اگر به در خانه فلان همسایه روی، بعضی چیزها را که مشاهده می کنم تغییر می دهد» رابعه او را گفت: «ای سفیان چه بدی در وضع من می بینی؟ آیا من مسلمان نیستم و آن، عزتی است که خواری ندارد و غنایی است که فقر ندارد و اُنسی است که وحشت با او نیست. و به خدا قسم شرم دارم این که دنیا را از کسی بخواهم که مالک آن است .پس چگونه از کسی که مالک آن نیست درخواست کنم؟» پس سفیان برخاست و پیوسته می گفت: مانند این کلام را هرگز نشنیدم»(ابن خلکان، ۱۸۵۸م.۲۵۸)

و یا از ابراهیم ادهم نقل است که پرسیدند: «روزگار چون می گذاری ؟»گفت: چهار مرکب دارم، بازداشته: چون نعمتی پدید آید، بر مرکب شکر نشینم و پیش او باز روم. و چون معصیتی پدید آید، بر مرکب توبه نشینم و پیش وی باز روم. و چون نعمتی پدید آید، بر مرکب صبر نشینم و پیش وی باز روم. و چون طاعتی پدید آید، بر مرکب اخلاص نشینم و پیش وی باز روم.»(عطار، ۱۳۸۳، ۱۷۱)

 حاصل کلام، آن که این دوره را می توان دوره شکوفایی تصوف و صوفیه دانست که بسیاری از اصول و فروع تصوف پی ریزی شده است.

دوره سوم:

در این دوره تصوف ومعارف صوفیه بسط و گسترش یافت. به طوری که می توان آن را مرحله رشد و رواج تصوف دانست. این دوره از اواخر قرن سوم آغاز می گردد هر چند که تصوف در این دوره مکتب کاملی نیست. ولی بیشتر محتوای عرفان تقریبا به صورت کامل رایج است. از چهر های تابناک این دوره می توان «بایزید بسطامی»، «جنید بغدادی» که او را «شیخ الطایفه» می خوانند،نام برد. وی در بیان آراءو مبانی تصوف اهتمام بسیار نمود. «سهل بن تستری» و «شبلی» از دیگر مشاهیر این دوره اند. از سخنان «بایزید» است که گفت: «دنیا را اهل دنیا، غرور در غرور است، آخرت، اهل آخرت را سرور در سرور است و دوستی حق، اهل معرفت را نور در نور» (عطار،۱۳۸۳، ۲۳۹)

در تذکره الاولیا از جنید نقل است که گفت: «تصوف ذکر است به اجتماع، و جدّی است به استماع و عملی به اتباع» و شبلی که گفت:« شریعت، آن است که او را پرستی. و طریقت، آن است که او را طلبی و حقیقت، آن است که او را ببینی.» (همان، ۶۵۷)

دوره چهارم:

در این دوره تاحدی عرفان از نظر عملی و نظری تکمیل شده و به صورت یک نظام فکری کامل درآمده از پیش کسوتان تصوف عملی، «ابوسعید ابوالخیر» و «ابوالحسن خرقانی» بودند. از صاحب نظران معارف الهی و اصطلاحات صوفیه می توان «پیرهرات (خواجه عبدالله انصاری) و «سنایی» وعطار را نام برد. که عرفان عملی را تدوین کردند. ابو حامد محمد غزالی در کتاب معروف خود «المنقذ من الضلال» و «احیا علوم الدین» به دفاع از صوفیه برآمدکه تأثیر فراوانی در ترویج تصوف داشتند چنان که می بینیم عرفان او همچنان اسلامی و زاهدانه است.

و سرانجام کسانی که در توجیه عشق الهی کوشیدند، احمد غزالی و شاگردش عین القضاه همدانی که کتاب «تمهیدات» و «زبده الحقایق» عین القضاه، برای او سرنوشتی همچون سرنوشت منصور حلاج بر بالای دار و درون آتش رقم خورد.

دوره پنجم:

تصوف، در این دوره یعنی قرن چهارم و پنجم و ششم و اوایل قرن هفتم به اوج خود رسید در این دوره، فلسفه تصوف نظری و مسئله وحدت وجود شکل گرفت و بنیانی مستحکم یافت و در حد اعلای خود نمایان گشت. بسیاری از بزرگان این دوره، سعی در نزدیکی عقل و شریعت دارند. ابن سینا کتاب «الاشارات» را مبنای تلفیق فلسفه و عرفان قرار داد. پس از او «ابن عربی» چهره درخشان این دوره را می بینیم که عرفان نظری را نظام می بخشد و در آثار خود «فتوحات مکیه» و «فصوص الحکم» عرفان را به نوعی فلسفه تبدیل می کند و وحدت وجود را تفسیر و تبیین می کند و تصوف را متخلق به اخلاق الله معرفی می کند.

دوره ششم:

از قرن هفتم به بعد تصوف، به تدریج سیر نزولی پیدا کرد. اگر چه شماری از بزرگان چون «مولوی»

و «شیخ محمود شبستری» و «فخرالدین عراقی» در این دوره بوده اند و شرح و تفسیر آثار بزرگان دوره های قبل به طور چشمگیری مشاهده می شود. افرادی چون عراقی و عبدالرزاق کاشانی در ترویج عرفان نظری، نقش اساسی دارند و آثار ارزشمندی چون «نفحات الانس» و «گلشن راز» و «الانسان الکامل» در این دوره به رشته تحریر در می آید.

حاصل آن که، از قرن دهم هجری به بعد عرفان به شکل دیگری در می آید بزرگان صوفیه جلوه پیشینیان را ندارند. عرفایی چون: صدرالمتألهین شیرازی و فیض کاشانی و شماری دیگر که اهل سیر وسلوک عملی بوده و به مقامات عرفانی رسیده اند، ولی به طور رسمی وارد عرفان و تصوف نشده اند.(یثربی، ۱۳۷۷، ۱۹۴، ۱۱۳) (غنی،۱۳۶۹، ۲۶-۱۷) و (زرین کوب، ۱۳۷۳، ۱۱۴، ۳۵).

 ۲-۵  تصوف عاشقانه و تصوف زاهدانه

در صدر اسلام، عده ای به علت نیازمندی و عده ای با اراده و اختیار خود به درویشی زیستندو روش زهد و پرهیزگاری را پیشه خود ساختند و دنیا را به دنیا دوستان وانهادند، به ریاضت و عبادت پرداختند و زندگی خود را به رضایت و دوستی حضرت حق معطوف ساختند.

دکتر حلبی در کتاب ارزشمند خود، «مبانی عرفان» می نویسد.

« در این زمان کتاب های زهد و پند واندرز و حکمت و فلسفه هم از یونانی و پهلوی و هندی و سریانی به عربی ترجمه شد و افکار فلسفی سقراط و افلاطون و ارسطو به نوعی که در اسکندریه مصر نشوو نما یافته، و تغییر حالت داده و جنبه عرفانی پیدا کرده بود، در میان مسلمانان رایج شد در اثر شیوع همین افکار و دگرگونی روزگار و غلبه ظالمان و فتنه جاهلان گروهی از مردم، بنا بر ریاضت و ورزش نفس گذاشتند وکسانی مانند حسن بصری (وفات۱۱۰هجری قمری) و رابعه عدویه (وفات ۱۸۵ یا ۱۳۵ هجری قمری) ابوهاشم صوفی (وفات۱۷۹ هجری قمری) و سفیان ثوری و ابراهیم ادهم بلخی (وفات۱۶۱هجری قمری) و مالک دینار و دیگران پیدا شدند که توبه و ورع و زهد و فقر و صبر و توکل و رضا و جهاد نفس را بر همه کاری مقدم شمردند.

کم کم صوفی گری که پایه های آن را مردان مذکور در بالانهاده بودند و در واقع باید «تصوف زاهدانه اش» نامید تحول یافت وبا ظهور بایزید بسطامی (وفات۲۸۳هجری قمری) و حسین بن منصور حلاج (وفات۳۰۹هجری قمری) و سهل شوشتری (تستری) (وفات۲۸۳ هجری قمری) و در قرون بعدی با ظهور ابوسعید ابی الخیر و دیگران صورتی دیگر گرفت و به تصوف عاشقانه مبدل شد چه این گروه کار سیروسلوک خود را از راه طلب و عشق و استغنا و توحید و حیرت آغاز کردند. سخنان گروه اول که تازه از صدر اسلام به در آمده بودند و به احکام شریعت پای بند بودند و برخی اوقات بیشتر از دیگران نیز به نماز و روزه و حج، مشغول می شدندو سخنان خود را به زبانی مرموز و مشکل می گفتند، مایه اعتراض اهل دیانت و دنیاپرستان سیاهکار نمی شد اما اندک اندک که تصوف عاشقانه پای گرفت و مثلاَ: حلاج گفت: «انا الحق» من خدایم، و جمعی دیگر از صوفیان از ظواهر شریعت اندک عدولی کردند و بهشت و دوزخ و قضا و قدر و لوح و عرش را تفسیرهای عارفانه کردند ،مایه پرخاش و اعتراض برخی از دینداران و مسلمانان عادی شد و مایه تکفیر عارفان و صوفیان فراهم گشت. حلاج گفت: «انا الحق» گفتند: لااقل بگو «انا علی الحق» من بر حقم، باز گفت: «انا الحق» یعنی خود من حقم زبانش را در نیافتند و به دارش کردند.» (حلبی، ۱۳۸۵، ۵۱- ۵۲)

دکتر زرین کوب درباره عشق صوفیانه می نویسد: «عشق حق، عشقی که این صوفیه از آن سخن    می گویند، البته در آگنده است به درد جدایی. زیرا وصال حق- که نهایت آن اتصال انسان است با وجود مطلق- فقط در لحظه هایی زود گذر و کم دوام دست می دهد، لحظه هایی که عارف در جذبه ها و مکاشفه های خویش مستغرق وجود خداوند می شود و هستی او مستهلک می بیند.» (زرین کوب، ۱۳۷۳، ۳۷- ۳۸)

این بحث را با سخنی از رابعه خاتمه می دهیم:

را بعه را از محبت پرسیدند. گفت: «محبت از ازل درآمد و به ابد گذر کرد و در هژده هزار عالم کسی را نیافت که یک شربت از وی درکشد. به آخر، به حق رسید و از او این عبارت ماند که: «یحبّهم و یحبّونه».(۵/۵۴)

۲-۶ تصوف و زنان صوفی

  در اسلام و دوران حیات گران قدر رسول اکرم زنان همواره از اعتبارو منزلت خاصی برخورداربودند.آنان در بسیاری از عرصه های اجتماعی حضوری فعال داشتندو هم پای مردان در مجامع علمی و عرصه های عملی حضور می یافتند. در بسیاری از کتب عرفانی، از این زنان سخن رفته است آنان در تصوف و عرفان وارد شده و گاه در میان مردان عارف به مراتب والایی از کمال و معرفت در عصر خود رسیده اند. این زنان عارف که تعداد قابل توجهی از ایشان در قرن دوم هجری می زیستند در سراسر سرزمینهای اسلامی پراکنده بودند.« شیخ عبدالرحمن سلمی» در ذکر احوال زنان عارف کتابی به نام «ذکر النسوه المتعبدات الصوفیات» جمع آوری کرده و شرح حال بسیاری از ایشان را در بیان آورده و همچنین، عبدالرحمان جامی در «نفحات الانس» از چهر های برجسته این قوم یاد می کند افرادی چون رابعه عدویه، مریم البصریه، معاذه العدویه، رابعه دختر کعب، شعوانه و بسیاری دیگر. اینان پارسا زنانی بودندکه در عرفان و تصوف اسلامی و تدریس معارف دینی و روایت حدیث سرآمد دوران خویش بودند و در کرامات و کشف و شهود یگانه بودند.

فصل سوم

رابعه عدویه

 از مشاهیر زنان صوفی می توان رابعه عدویه را نام برد که در سیر الی الله گوی سبقت از اقران خود ربوده است عطار در« منطق الطیر»، وی را به سبب کسب کمالات معنوی «تاج الرّجال» می خواند. (عطار، ۱۳۷۰، ۱۰۰)

و در تذکره الاولیا او را چنین معرفی می کند:

«آن مخدّره خدر خاص، آن مستوره ستر اخلاص ، آن سوخته عشق و اشتیاق، آن شیفته قرب و احتراق، آن نایب مریم صفیه، آن مقبول الرجال، رابعه عدویه رحمها الله». (عطار، ۱۳۸۳، ۱۳۱)

مارگارت اسمیت، وی را همراه با معاذه عدویه و اُم در داء همسر زاهد و عارف مشهور، عبدالقیس انباری، صحابه معروف پیامبر(ص) سه  مقدسه بزرگ بصره می داند.                                   (دایره المعارف اسلام، انگلیسی، ۳۵۴- ۳۵۶ )

شرح حال و طریقه زندگی رابعه را می توان در آثار ارزشمندی چون، «صفه الصفوه» ابن جوزی و «ذکر النسوه المتعبدات الصوفیات» از عبدالرحمن سلمی و «تذکره الاولیاء» عطار نیشابوری و دایره المعارف اسلامی و بسیاری دیگر از متون عربی انگلیس و فارسی، بدست آورد که در اغلب موارد با هم اشتراک دارند و اقوال و کرامات منسوب به او و حکایات مربوط به وی با اندک تفاوتی، تشابه دارند.

درکتاب گرانقدر «المنجد فی الاعلام» درباره رابعه می خوانیم:

« امرأه من البصره کانت تعرف بالمعارف: تنسکت فادخلت علی التصوف فکره الحب الالهی بدلاً من الخوف و الرهبه توفیت بظاهر القدس فی الارحج و قیل بالبصره.»

ترجمه: «او از زنان بصره بود که در متون عرفانی و معارف چنین معرفی می شود زاهد و پرهیزگار شد و اندیشه حب الهی را به جای خوف و خشیت و رهبه در تصوف وارد کرد.وی در ظاهر قدس وفات نمود،گویند قبر وی در بصره است..» (النجد فی الاعلام، ۱۹۸۲)

۳-۱ نام و کنیه

نام وی رابعه بود آورده اند بدان سبب پدرش این نام را بر او نهاد که چهارمین دختر خانواده بوده است صاحب «غیاث اللغات» وجه تسمیه او را تأیید می کند: (دهخدا،ج۸)

کنیه او را ابن خلکان در «وفیات الاعیان» ام عمرو ذکر می کند و نیز مؤلف «ریحانه الادب» و مؤلف «معارف و معاریف» و دهخدا و دکتر مصاحب در دایره المعارف فارسی، او را مکنّی به« ام الخیر»   می دانند.

اصل و نسب رابعه

صاحب «و فیات الاعیان» او را به عنوان کنیز آل عتیک معرفی می کند. (ابن خلکان، ۱۸۵۸م، ۲۵۶)

«آل عتیک، یکی از نواده های قیس است. جاحظ در البیان والتبین وی را به عنوان «رابعه قیسیه« می خواند.(جاحظ ، ۱۳۳۲ه، ۸۵)

بنی عدوه از آل عتیک  بوده اند و بدین سبب او، به رابعه عدویه نیز موسوم گردیده است. دایره المعارف اسلام نیز او را با عنوان «رابعه العدویه القیسیه» معرفی می کند (دایره المعارف اسلام انگلیسی، ۳۵۴)

دکتر بدوی در کتاب« شهیده عشق الهی» می نویسد:

از نظر ما ترجیح دارد که در خدمت آل عتیک بودنش را از جانب خانواده اش بدانیم، چرا که انتساب او به خدمتکاری قیس هم در نسب خودش وارد شده و هم در نسب پدرش موجوداست.» (بدوی، ۱۳۶۷، ۱۰)

درباره اصل و نسب رابعه عدویه، دکتر نور بخش نظر خود را چنین بیان می کند:

افراد مشهوری که به آل عتیک منسوب بوده اند، از این قرارند:

۱- ابواسماء سلمه بن منیب العتکی از اهل مرو .

۲- مولی بن عتیک که اهل واسط و ساکن بصره بود.

۳- عباس بن سنان عتکی صرفی از اهل بصره .

۴- ابوالعیث عبیدالله بن عبدالله العتکی، اهل مرو.

۵- یوسف بن عبدالعتکی مولی یزید بن اسهلب از اهل بصره.

باتوجه به این که یکی از این عتیک ها منسوب به مرو بوده است می توان فرض کرد که آل عتیک از اهالی مرو بوده اند که به بصره کوچ کرده اند و در نتیجه می توان حدس زد که رابعه، اصلاً ایرانی بوده است.

وی ادامه می دهد: این حدس ما را، به سه موضوع زیر قوی تر می سازد.

۱- طرز تفکر بی اعتنایی به خانه کعبه و توجه به خدای کعبه، از نژاد عرب می تواند باشد مردمی که سالها بت های کعبه، را پرستیدند و به حدی در خون آنها احترام به کعبه آمیخته بودکه رسول خدا نیز احترام آن را واجب شمرده، نمی توانند به خود جرأت چنین بیانی را بدهند. تنها ایرانیان آزاده و آزادمنش، همچون بایزید جرأت کرده اندکه آشکارا این سخن را بگویند و رابعه نیز بی شک باید خون ایرانی داشته باشد که از کعبه، به نام بت معبود در روی زمین یاد کند.

از قبیل این سخنان در گفتار صوفیه ایرانی بسیار می بینم، در حالی که نظایر آن به ندرت در سخنان عرب به چشم می خورد:

 «جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو           خانه می بینی و من خانه خدا می بینم.»

۲- در شرح حال رابعه می خوانیم که «نی زدن » را می دانست و این هنر در آن زمان مخصوص ایرانیان بوده است.

۳- در اثاثیه زندگی رابعه می بینم که در خانه اش دارچوبی از نی فارسی داشته. آیا نمی توان حدس زد که از خانواده ایرانی خود به ارث برده و یا به سبب علاقه اش به ایران آن را تهیه کرده  است.

دکتر بدوی در تأیید مطالب مذکور با توجه به شجره نامه ای که از آل عتیک در« الانساب» سمعانی ذکر شده می نویسد: «از همین جا می توانیم فرض کنیم که آل عتیک در مرو بوده باشند و از آنجا  به بصره آمده باشد، هم خودشان و هم خدمتکارانشان. بنابراین آیا اصلیت او از مرو بوده است یا خیر در این صورت ناگزیریم که او را اصل ایرانی بدانیم، اشتغال او به رامشگری هم این مطلب را تأیید می کندچرا که رامشگری شغلی بوده که فقط در بین ایرانی ها مرسوم بوده است.» (بدوی، ۱۳۶۷، ۱۰)

 پدر رابعه

نام پدر رابعه را، ابن خلّکان در «وفیات الاعیان» و «زبیدی در اتحاف الساده المتقین» «اسمعیل» ذکر می کنند. (زبیدی،۱۴۱۲ق،۵۷۶)

عبدالروف مناوی در «طبقات الاولیا» فقط از او به قیسیه یاد می کند و نام پدرش را نمی آورد. عطار در« تذکره الاولیا» و ابن جوزی در« صفه الصفوه» نیز از ذکر نام پدر او امتناع کرده اند.

باتوجه به این که فرد دیگری به نام رابعه دمشقیّه همسر احمد بن ابی الحورای نیز پدرش، موسوم به اسماعیل بوده است این احتمال وجوددارد که تذکره نویسانی که نام پدر رابعه عدویه را اسماعیل،ذکر کرده اند، به علت تشابه نام این دو فرد، بوده باشد. حاصل آن که هنوز نام پدر وی را به درستی   نمی دانیم. اما به احتمال قریب به یقین نام پدر وی نیز اسماعیل بوده است و تشابه این دو بانوی صوفی هم در نام پدر و هم در نام ایشان می باشد.

۳-۲ اوان زندگی رابعه

«رابعه عدویه قیسیه در سال۹۵ یا۹۹ هجری قمری (۷۱۴-۷۱۷ م) در بصره متولد شد. او در پیشبرد نهضت تصوف یکی از سه عارفه مشهور بصره است. دو تن دیگر یکی معاذه عدویه ودیگری، همسر یکی از عارفان بزرگ شیخ عبدالقیس الانباری به نام« اُم درداء» می باشد.

 او در خانواده ای مستمند به دنیا آمد و در کودکی به بردگی فروخته شد ولی پرهیزگاری و پارسایی

او، استقلال او را حفظ کرد و او آزاد شد. مدتها در بیابان ها می زیست تا این که در بصره اقامت گزید.» (دایره المعارف اسلام انگلیسی، ۳۵۴)

از بخش اول زندگی رابعه چیزی در دست نداریم و نمی دانیم. مگر آنچه فرید الدین عطار در تذکره الاولیا آورده است. که به نوعی بیانگر کرامت از اوست. وی چنین حکایت می کند:

«نقل است آن شب که رابعه به زمین آمد در همه خانه پدرش هیچ نبود که پدرش سخت تنگدست بود و یک قطره روغن نداشتند، که نافش چرب کند و چراغی نبود، و رگویی (پارچه ای) نبود که او را در آن بییچند و او را سه دختر بود رابعه چهارم ایشان آمد رابعه از آن گفتندش. پس عیالش آواز داد که« به فلان همسایه برو، قطره ای روغن خواه تا چراغ در گیرم »و او عهد داشت که هرگز از هیچ مخلوق هیچ نخواهد. برون آمد و دست بر در همسایه باز نهاد. و باز آمد و گفت: «در باز نمی کند.» آن زن بسی بگریست. مرد در آن اندوه سر بر زانو نهاد به خواب شد. پیغمبر را – علیه السلام- به خواب دید گفت: غمگین مباش! که این دختر که به زمین آمد، سیده یی است که هفتاد هزار از امت من در شفاعت او خواهند بود.» پس گفت: «فردا بر عیسی زادان شو، امیر بصره. بر کاغذی بنویس که: «بدان نشان که هر شب بر من صد بار صلوات فرستی، و شب آدینه چهارصد بار صلوات فرستی این شب آدینه که گذشت.مرا فراموش کردی، کفارت آن را چهارصد دینار حلال بدین مرد ده». پدر رابعه چون بیدار گشت گریان شد برخاست و آن خط بنوشت و به دست حاجبی به امیر فرستاد امیر که آن خط بدید ،گفت: «دو هزار دینار به درویشان دهید شکرانه آن را که مهتر را – علیه السلام- از ما یاد آورد، و چهارصد دینار بدان شیخ دهید و بگوئید که می خواهم که در برِمن آیی تا تو را ببینم، اما روا نمی دارم که چون تو کسی پیش من آید من آیم و ریش در آستانت بمالم. اما، خدای بر تو که هر حاجت که بود، عرضه داری.» مرد زر بستد و هر چه بایست، بخرید.

 پس، چون رابعه پاره ای مهتر شد، مادر و پدرش بمرد، در بصره قحطی افتاد و خواهران متفرق شدند رابعه بیرون رفت. ظالمی او را بدید و بگرفت. پس به شش درم بفروختند و خریدار او را کار می فرمود به مشقت. یک روز می گذشت، نامحرمی در پی اش آمد. رابعه بگریخت و در راه بیفتاد و دستش از جای شد. روی بر خاک نهاد و گفت: «بار خدایا غریبم و بی مادر و پدرم. یتیم و اسیر مانده و به بندگی افتاده و دست گسسته، مرا از این غمی نیست، الارضای تو. می بایدم که دانم که تو راضی هستی یا نه. آوازی شنید که :« غم مخور که فردا جاهیت خواهد بود که مقربان آسمان به تو بنازند.»

 پس رابعه به خانه خواجه باز آمد و پیوسته به روز، روزه می داشت و خدمت می کرد و در خدمت خدای تا روز بر پای ایستاده می بود. یک شب خواجه از خواب بیدار شد. در روزن خانه فرو نگریست رابعه را دید سر به سجده نهاده بود و می گفت: «الهی، تو دانی که هوای دل من در موافقت فرمان تو است و روشنایی چشم من در خدمت درگاه تو است. اگر کار به دست من استی، یک ساعت از خدمت نیا سایمی .و لکن تو هم مرا زیر دست مخلوقی کرده یی» این مناجات می کرد، و قندیلی دید از بالای سر او آویخته، معلق بی سلسله ایی، و همه خانه از فروغ آن نور گرفته. خواجه چون آن بدید، بترسید، برخاست و به جای خود باز آمد و به تفکر بنشست تا روز شد. چون روز شد، رابعه را بخواند و بنواخت و آزاد کرد. رابعه گفت:« مرا دستوری ده تا بروم». دستوری داد. از آن جا بیرون آمد و در ویرانه ای درآمد که هیچکس ندانست که او کجاست و به عبادت مشغول شد و هر شبانروزی هزار رکعت نماز بگزاردی و گاه گاه به مجلس حسن رفتی و تولا بدو کردی. و  گروهی گویند، در مطربی افتاد آنگاه بر دست حسن توبه کرد و در ویرانه ساکن گشت بعد از آن صومعه ای کرد و در آنجا عبادت کرد. بعد از آن حج کرد و به بادیه رفت.» (عطار ، ۱۳۸۳، ۱۲۹)

با توجه به آنچه ذکر شد، می توان گفت عطار به کرامتی از رابعه اشاره دارد هر دو حکایت تولد و آزاد شدن او، بیانگر مقام و منزلتی است که انتظار رابعه را می کشد به طوری که حتی مقربان درگاه احدیت بر این مقام می نازند.

آنچه در تذکر الاولیا عطار بیان می شودکه رابعه در بدو تولد در خانواده ای بسیار مستمند بوده است این که خانواده او در خدمت آل عتیک از نواده های قیس بوده اند، کتب دیگری چون «البیان والبین»(جاحظ، ۱۳۲۲ ه. ۸۵) و «وفیات الاعیان»(ابن خلکان، ۱۲۷۵ه، ۲۵۶) و «النجوم الزاهره»(ابن تغردی، ۱۹۲۹، ۳۳) نیز نقل کرده اند که تأییدی بر سخنان شیخ عطار می باشد. دکتر بدوی نویسنده و محقق مصری، سه عامل را زمینه ساز آزادی رابعه می داند: آغاز رسالت روحی او، رنج ها و سختی هایی که در این میان و در این راه تحمل می کرده و نیز پرداختنش به زهد و پارسای .چرا که او در مقابل تمامی بلایابی که که در دنیا بر سرش آمده، هیچ راه رهایی و هیچ تسلایی سراغ نداشته الا در ایمان و اعتماد به خداوند و تسلی خود با آخرت. از آغاز آفرینش  در نفوس بیداری که به عبودیت روزگار می گذرانیده اند، این حالت مشهود نمایان بوده است.  در اولین گروه از پیروان مسیحیت آن را می بینیم و هم در صدر اسلام در افرادی همچون: بلال بن ریاح و صهیب رومی و سلمان فارسی. (بدوی، ۶۷،۱۳)

۳-۳ اوضاع سیاسی عصر رابعه

بعد از رحلت رسول اکرم، اگر چه اختلافات داخلی شدیدی در عربستان شروع شد ولی به سرعت از میان رفت و حکومت اسلامی قدرت بسیار یافت چنان که توانست نقشه ای را که از اواخر حیات حضرت رسول برای تسخیر نواحی غیر عربی آغاز شده بود، اجرا کند و دسته ای از مجاهدان را به جانب ممالک روم و ایران گسیل دارد.

 امپراطوری های روم شرقی و ایران در این ایام، براثر جنگهای طولانی و مشکلات داخلی دچار ضعف شدید گردیده و عوامل انحطاط و شکست و انقراض آنها از هر حیث فراهم شده بود. اما بالعکس عرب، به دلیل وحدت کلمه و تعالیم اسلامی و تنگی معشیت و عادت به سختی و تحمل شدید و مشقّات، به فتوح و پیروزی دست یافتند.

 این اسباب و علل، وقتی با هم گرد آمد. فتح مسلمین را در جنگ های مختلف و پیشرفتهای آنان را در مدتی قلیل میسر ساخت. چنان که در ده سال و اندی از خلافت هم توانستند شام و فلسطین و مصر و عراق و قسمتی از ایران را فتح کنند.

 عمر در سال ۲۲ از هجرت به دست ظالمی کشته شد و پس از وی عثمان تا سال۳۵ هجری که به قتل رسید. خلافت کرد و سپس خلافت به حضرت علی بن ابیطالب رسید، که در سال۴۰ از هجرت ایشان نیز به شهادت رسیدند. از سال ۴۱ که معاویه با تمهیدات حکومت را به جنگ آورد دوره جدیدی در حکومت اسلامی آغاز شد که تا سال ۱۳۲ هجری ادامه یافت. (صفا، ۱۳۷۱، ۹-۷ )

وقتی خلافت از خلفای راشدین(۱۱ تا ۴۱ هجری) به امویان انتقال یافت. نخستین خلیفه آنان، معاویه پسر ابوسفیان بود. اساس این خلافت بر حکومت دنیوی بود و مرد باهوش و تدبیری که آن را اداره می کرد.

 معاویه، نخستین خلیفه اسلامی است که خلافت را موروثی ساخت و برای پسر خود یزید به عنوان ولیعهد بیعت گرفت. حکومت در میان این خاندان به یکی پس از دیگری منتقل گردید تا نوبت به یزید بن عبدالملک رسید. وی مردی با اراده و با حزم بود و در نظر داشت که کارهای پریشان را سرو صورتی بدهد. اما اوضاع بنی امیه در آن وقت به منتهی درجه پریشانی رسیده بود و تدبیر و سیاست یزید سودی نداشت. بخصوص که دعوت عباسیان روبه پیشرفت داشت به قسمی که در زمان خلافت مروان بن محمد بن مروان، جانشین یزید در سال۱۳۲ هجری قمری، خلافت خاندان اموی به خاندان بنی عباس منتقل شد و سفاح، نخستین خلیفه عباسی را ابومسلم، در این سال به خلافت رسانید.

در سال ۱۳۲ خلافت به سفاح رسید و او بیش از دو سه سالی خلافت نکرد. پس از مرگ او، برادرش ابوجعفر منصور از ۱۳۶ تا ۱۵۸ خلافت کرد. او پس از رسیدن به خلافت، خصم ابومسلم شد و او را در سال ۱۳۷ کشت. در سال۱۴۵ یکی از بزرگان علوی به نام محمد و ملقب به« النفس الزکیه» در مدینه بر منصور قیام کرد. منصور به او دست یافت و او و اتباعش را به سختی تمام کشت. برادر محمد، ابراهیم نیز در بصره قیام کرد و قسمتی از خوزستان را هم تحت حکم خود آورد و عازم کوفه شد لیکن کارش پیشرفت نکرد و در نزدیکی کوفه کشته شد.

پس از مرگ منصور، مهدی جانشین او شد. حدود ده سال حکومت کرد و همه آنچه که منصور دوانقی به جا گذاشته بود پراکند. پس از یک سال و سه ماه حکومت، نوبت به پسرش هارون الرشید رسید که در موقع خلافت (سال۱۷۰ هجری) ۲۱ ساله بود و هنگام مرگ۴۴ ساله. (۱۹۳ هجری) (زیدان،۱۳۵۲، خلاصه)

  شهادت امام موسی بن جعفر(ع) نیز به امر هارون الرشید انجام یافت.«هارون، امام را گرفت پنهانی در حالیکه صورتش را از ترس قیام و غوغای مردم پوشانیده بود به بصره، نزد سندی بن شاهک، حاکم آن جا فرستاد و سپس امام را از بصره به بغداد بردند و ایشان را با زهر مسموم ساختند. (مسعودی، ۱۳۷۴، ۸۱۲)

خلاصه، اوضاع اخلاق و راه و رسم مسلمانان در این دوران به نحوی شده بود که نقل آن را از حسن بصری می توان شنید و روزی یاران خود را گفت:«شما ماننده اید به اصحاب رسول علیه السلام.» ایشان شادی نمودند حسن گفت: «به روی و ریش. نه به چیزی دیگر. اگر شما را به آن قوم چشم افتادی، همه در چشم شما دیوانه نمودی و اگر ایشان را به سرایر شما اطلاع افتادی،یکی را از شما مسلمان نگفتندی. که ایشان مقدمان بودند. براسبان رهوار رفتند چون مرغ پرنده و باد وزنده وما بر خران پشت ریش مانده ایم.»

و نیز حسن بصری گفته است: «کسانی که پیش از شما بوده اند قدر آن نامه (قرآن) را دانسته اند که از حق به ایشان رسید. به شب تأمل کردندی و به روز،کار بدان کردندی. و شما درس کردید و بدان عمل نکردید.اعراب و حروف درست کردید و بدان بارنامه دنیا می سازیت.» (عطار، ۱۳۸۳، ۵۲-۵۱)

به هر حال، مجموع سخن آن که، تمامی این شرایط باعث شد تا عده ای روی به زهد، یعنی ترک تعلقات دنیوی و دوری از لذات و شهوات و خوشی های این جهان بیاورند و کارشان به گوشه گیری از خلق و عبادت شبانه روزی بیانجامد.

۳-۴ بصره در عهد رابعه

    شناخت زندگی زاهدانه رابعه وسیر مقامات عرفانی اش و طریقه عشق و محبت الهی  وی،نیازمندآن است که ما محیط زندگی او را بهتر بشناسیم. زیرا محیط اجتماعی تأثیر بسزایی در شخصیت اخلاقی و عرفانی افراد دارد. از آن جا که محل سکونت رابعه شهر بصره بوده است و تا پایان حیات در این شهر زیست، به شرح مختصری از این شهر می پردازیم:

این شهر، گور انس بن مالک، شیخ حسن بصری و پسر سیرین است. جنگ جمل در این شهر اتفاق افتاد (دهخدا) «بصره در ابتدا اردوگاه عرب بود، میان آن لشگرگاه. تا مدینه آبی وجود نداشت در سال۶۱ هجری، عتبه بن غزوان، کلبه هایی از نی در آن جا ترتیب داد و سپس از بیم آن که مبادا آتش سوزی شود با اجازه عمر شهر «نی» ها را به خشت تبدیل کردند. زمان ساخت آن را ۱۴ و ۱۷ هجری نوشته اند.

شهر بصره در آغاز چند کوی بود و هر قبیله ای در کوی خود می زیستند وسیعترین خیابان بصره ۶۰ ذرع بود و آن را «مربد» می نامیدند[عرض خیابان] سایر خیابان ها ۲۰ ذرع و کوچه ها۷ ذرع، عرض داشته است. در میان هر کوی، میدانی برای بستن اسب ها و گورستان ترتیب دادند و بنای خانه ها را متصل به یکدیگر ساختند. چون بصره دارای موقعیت تجاری و رابط بین ایران و شام  بود، به سرعت رو به آبادی گذارد و در زمان بنی امیه حاکم نشین عراق شد. و بر وسعت و آبادیش افزوده گشت به قسمی که در زمان خالد بن عبدالله قسری، مساحت آن تا دو فرسخ در دو فرسخ رسید. و در واقع تا سی و شش میل مربع، بدون پستی و بلندی در زمین هموار بصره خانه و مغازه و سایر ابنیه دیده   می شد.

در زمان عباسیان، بصره مرکز مهم تجارتی اسلام گشت و خط کشتیرانی، کاروان تجارتی از مشرق بصره تا هند و چین و از مغرب تا انتهای بلاد غرب و از جنوب تا حبشه امتداد یافت و در لنگرگاه آن، همه روزه کشتی های بسیار لنگر می افکندند و انواع کالاها، از قبیل: پارچه و عطر و چوب و غیره حمل می کردند.

 بیشتر آبادی بصره، به واسطه ی مردمی بود که برای کسب و تجارت به آن شهر می آمدند و در آن جا، خانه و باغ و دریاچه و کاخ و میدان می ساختند.

 ابن حوقل در وصف بصره چنین می گوید:

 این شهر منظره های زیبا، میدان های وسیع مجلل، دریاچه های وسیع و خانه های عالی و میوه های

نغز خوش دارد. و هیچ گاه روی آب بصره، از مردم خوشگذران خالی نیست و پیوسته آیندگان و روندگان در فراز و نشیب حرکت می کنند.

 یک تاجر اهل بصره، سالی صد هزار دینار مالیات می داد. میزان ثروت سایر تجار آن شهر را       می توان از این رو دانست، چون در آن بازرگانان خرد و کلان، بسیار بوده است.

بنا به قول «اصطخری» در زمان «بلال بن ابی برده» در سال(۱۱۸ هجری)، ۱۲۰هزار نهر در زمین های بصره جاری بود و بر روی همه آن نهرها کرجی حرکت می کرد. اتفاقا «اصطخری» در صحّت این موضوع شک یافته، شخصاً در قرن چهارم هجری به بصره رفته است و آنچه را به چشم خود دیده، چنین نقل می کند: من شمار نهرهای بصره را آن طور که شنید بودم باور نمی توانستم تا این که خود به بصره آمدم و اراضی وسیعی در بصره دیدم که در ساحت یک نهر پرتاب نهرهای کوچکی در آن حفر کرده بودند و کرجی های بسیار روی آن نهرها حرکت می کرد و هر نهری به نام شخصی که آن را حفرکرده و یا محلی که از آن می گذشت، منتسب شده است و چون این بدیدم، باور کردم.»

 «ابن حوقل» و «اصطخری» درباره زمین های اطراف بصره می نویسند:

نخلستان های بصره از عبدسی تا آبادان به طول۵۵ فرسخ به هم پیوسته است و هر بار که انسان در طول و عرض این ساحت فرود بیاید، کنار نخلستان یا باغ یانهر آب است.(زیدان، ۱۳۵۲، ۲۸۳)

« از آن سوی صحراهای خشک و تفتیده جزیره العرب، سوارانی پیش می آیند که بر جهاز شترها نشسته اند. گرد خستگی برتن دارند و داغ تشنگی بر لب. و مقصود شان همین جاست. شهر بصره که همچون سرابی رنگارنگ در برابر دیدگان آنها می درخشد چنان در محاصره آبهاست که «ونیز» را در سرزمین روم تداعی می کند.

 دوشادوش زندگانی غفلت بار هزار و یک شبی، کاروانسراهایی هم هست که در آنها زهد و پارسایی و قد است موج می زند. در کنار مادیات و تجملات دنیوی، مساجد، کتابخانه های عمومی نیز وجود دارد که به مثابه پرستشگاه اندیشه های والا ومردم اندیشمند است. در منطقه بازار بصره، دومین مسجد جامع قرار داشت که از باشکوه ترین مساجد آن شهر به شمار می رفت و در تمام سرزمین عراق بی نظیر بود.

    در این مسجد نحوییون و لغت شناسان گرد آمده بودند و به جدال و مباحثه، مشغول بودند و آنجا محفل زاهد جلیل القدر، حسن بصری بود که پیروانش او را در میان می گرفتند و به موعظه اش گوش جان می سپردند، که یکی از این افراد رابعه بود. این جا می شد نشست و در مجلس ذکر و دعا شرکت کرد و با جمع مناجاتیان به راز و نیاز با خدا پرداخت.

در این شهر کسانی همچون ابن ابی عینیه هستند که شب های مهتاب را با افسوس از دست رفتن نعمت های زندگی صبح می کنند و هم مانند ریاح عمروقیسی که غیر از شب زنده داری، گریه و زاری، توبه و انابه به درگاه خدا، هیچ چیز دیگر نمی شناسند». (بدوی، ۱۳۶۷، ۴-۳)

به طور کلی بصره، کانون زاهدانی شمرده می شد که توجه چندانی به مراسم و سنن مذهبی نداشتند و به زهد به عنوان مسأله ای درونی محض در بالاترین مرحله آن می نگریستند. (نیلکسون، ۱۳۵۲، ۱۴۷)

شهر بصره با همه جاذبه های زیبا و جلوه های رنگارنگ خویش ما را به کلبه «را بعه عدویه» پارسا زنی از اهل بصره فرا می خواند: «کلبه با تکه حصیری فرسوده، مفروش شده و رخت آویزی ایرانی به بلندی دو متر در کنار آن قرار دارد و بر در کلبه نیز، گلیمی نصب شده است. از وسایل زندگی هم فقط یک خمره در آن است و یک کوزه و یک تکه نمد، که هم فرش اوست و هم سجاده اش. بر رخت آویز، جامه ای نیست. زیرا او هیچ وقت لباس اضافه ای نداشته و همیشه فقط کفن های او برآن آویخته بوده است تا کفن های او را در مقابل دیدگانش به نمایش بگذارد تا این خود موجب تفکر همیشگی او در باب مرگ باشد. (بدوی، ۱۳۶۷، ۵)

۳-۵ ورود رابعه به طریقت الهی

120,000 ریال – خرید
 

تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.

 جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق همه کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 

 

مطالب پیشنهادی:
  • پایان نامه عرفان
  • مقاله عرفان و انتظار بشر از دین
  • مقاله عرفان و نیاز به معنویت در جامعه امروز
  • پایان نامه عرفان
  • پایان نامه عرفان و تصوف
  • برچسب ها : , , , , , , , , , , ,
    برای ثبت نظر خود کلیک کنید ...

    براي قرار دادن بنر خود در اين مکان کليک کنيد
    به راهنمایی نیاز دارید؟ کلیک کنید
    

    جستجو پیشرفته مقالات و پروژه

    سبد خرید

    • سبد خریدتان خالی است.

    دسته ها

    آخرین بروز رسانی

      شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
    
    اولین پایگاه اینترنتی اشتراک و فروش فایلهای دیجیتال ایران
    wpdesign Group طراحی و پشتیبانی سایت توسط دیجیتال ایران digitaliran.ir صورت گرفته است
    تمامی حقوق برایbankmaghale.irمحفوظ می باشد.